انسان خواسته یا ناخواسته با جدا کردن اخلاق از دین، به نوعی نسبیگرایی اخلاق میرسد؛ زیرا آموزههای اخلاقی در سرشت همه انسانها وجود دارد و تنها دین است که به آنها جهت داده و از انحراف و خودکامگی انسان جلوگیری میکند.[1]
پیامدهای عدم تقید به دین
جدا کردن دین از متن زندگی و بسنده کردن به اخلاق، خواه ناخواه، پیامدهای ویرانگر و غیر قابل جبرانی را به دنبال دارد، که به برخی از آنها اشاره میشود:
یک. بیمسئولیتی
از جمله پیامدهای مهم این نوع دیدگاه این است که هیچ کسی، خود را در برابر رفتارهایش، مسئول نمیداند؛ زیرا رفتارهای خود را انسانی و حتی اخلاقی میپندارد، چرا که بیشتر انسانها همواره حق به جانب قضاوت میکنند.
دو. ایجاد هرج و مرج
خداوند متعال از روی حکمت بیپایانش، در وجود انسان گرایشهایی قرار داده است، بنابراین انسان؛ علاوه بر هجمههای بیرونی، تحت تاثیر گرایشهای درونی نیز قرار دارد، که به طور طبیعی در رفتارهایش تاثیر میگذارد و از آنجا که گرایشها و خواستههای انسانها متفاوت است، رفتارهای متفاوتی نیز از خود نشان داده و آنها را انسانی و اخلاقی میشمارد. اینجا شروع نزاع و اختلافات است، که نتیجهای جز هرج و مرج در جامعه نخواهد داشت.
سه. اختلال در قضاوت
یکی از لوازم جدا کردن دین از متن زندگی، اختلال در قضاوت صحیح است؛ زیرا در صورت جدایی دین، هیچ قانون کلی و مطلقی وجود ندارد که همه ملزم به پذیرش آن باشند. از طرفی قوانین بشری نیز چنین قابلیت قضاوت را نخواهد داشت؛ زیرا قوانین بشری به دلیل علم محدود و ناقص انسان، با اشکالات زیر روبروست:
1. همه جانبه و همگانی نیست؛
2. محدود به زمان و مکان خاص است؛
3. مورد پسند فطرت و سرشت همه انسانها نیست.
چهار. جابجایی جلاد و شهید
یکی از مهمترین پیامدهای ناگواری که نبود دین در متن زندگی، به دنبال دارد، جابجا شدن شهید و جلاد است؛ زیرا با برداشته شدن دین، عملکرد فرعون و حضرت آسیه، یکسان توجیه میشود.
پنج. فاصله طبقاتی
دین تمام فاصلهها را برداشته و همه قومیتها و اقشار جامعه را از حقوق یکسان بهرمند کرده و تنها تفاوت را در بهرمندی بیشتر از کرامت و اخلاق دانسته است.[2] این نبود دین است که فاصله طبقاتی ایجاد میکند.
بنابراین تنها دین است که با قوانین عام و همگانی خود، زیباییهای اخلاقی را در جامعه به نمایش میگذارد و نتیجه جدا کردن دین، بروز صفات حیوانی از انسان است.
پینوشت:
[1]. انفال: 46.
[2]. حجرات: 13.