خطبه سیدالشهدا ء علیه السلام در نشست با اصحاب و اهل بیت در شب عاشوراء، یکی از خطبه های بسیار مهم در بین بیست خطبه در طول حیات سیاسی امام حسین علیه السلام است که نیاز به رمز گشایی دارد، به ویژه این فراز خطبه که در توصيف اصحاب و همراهان فرمودند: ((أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي: من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم و خاندانی نیکوکارتر و نزدیکتر از خاندان خودم سراغ ندارم. الارشاد، ج۲، ص۹۱)).
*******
خصیصه اول ((گذر و عبور از سخت ترین ابتلاء و امتحان الهی))
نخستین ویژگی اصحاب و اهل بیت سیدالشهداء علیه السلام که آنان را ستاره همه شهداء تاریخ قرار داد، گذر و عبور از سخت ترین ((ابتلاء وامتحان الهی)) بوده است، این ویژگی در صورتی قابل فهم است که چند نکته کلیدی قرآنی در این راستا به درستی توضیح داده شود.
نکته اول؛ این است از منظر آیات قرآن و روایات دنیایی که در آن زندگی می کنیم موطن و محلی برای ((امتحانات وابتلائات الهی)) است از همین روست که در ایه(2) سوره ملک آمده است: ((الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً: خداوند مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکو کارترید)) و همچنین در ایه (35) سوره انبیاء امده است ((وَ نَبْلُوکُمْ بالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ و الفتْنَةً: و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود.)) و در همین راستا امام صادق علیه السلام می فرماید: ((یُفْتَنُونَ کَمَا یُفْتَنُ الذَّهَبُ؛ یُخْلَصُونَ کَمَا یُخْلَصُ الذَّهَبُ.» (الکافی، کلینی، ج ۱، ص ۳۷۰) مردم چنان که طلا [در بوته] آزمایش میشود، امتحان میشوند؛ و چنان که طلا خالص میشود، خالص میشوند.))
نکته دوم؛ این است سنت ابتلاء و امتحان الهی عام و فراگیر است اختصاص به گروه و فرد خاصی ندارد بلکه از انبیاء و اولیاء الهی تا مؤمنین و فاسقین همه وهمه به تناسب خودشان مورد ابتلاء و امتحان الهی قرار می گیرند از همین رو خداوند متعال در آیات (1و2- سوره عنکبوت، عمومیت ابتلای الهی را بیان نموده و میفرماید: «أَحَسِبَ النّاس أَن یُترَکوا أن یَقوُلوا آمَنّا وَهُم لا یُفتَنونَ* وَ لَقَد فَتَنّا الّذینَ مِن قَبلِهم فَلَیَعلمنّ الله الذّینَ صَدَقوا وَ لَیَعلمنّ الْکاذِبینَ: آیا مردم گمان کردند همین اندازه که اظهار ایمان کنند، به حال خود واگذارده خواهند شد و امتحان نمیشوند و به تحقیق، ما کسانی را که قبل از آنها بودند، آزمایش کردیم. پس، باید علم خدا در مورد کسانی که راست میگویند و کسانی که دروغ میگویند، تحقق یابد.» به دلیل همین عمومیت و شمولیت امتحان و ابتلاء الهی است که ((ملای رومی)) می گوید: ((آن انسان بی اطّلاع از فنّ خیاطی چون ادّعای خیاطی کند، بلافاصله یک قواره پارچه اطلس پیش رویش میگذارند و میگویند یک قبای گشاد بِبُر و در نتیجه این امتحان، راستگو از دروغگو معلوم میشود. اگر مردم در ناگواریها و جز این امتحان نمیشدند، هر ناکسی مدّعی میشد که در روز جنگ رستم دستان است.
نکته سوم؛ زمینه های ((ابتلاء و امتحان الهی)) متنوع و گوناگون است، که برخی با همه صورت ها مورد امتحان و ابتلاء قرار می گیرند، برخی با مورد خاصی مورد امتحان الهی واقع می شوند، از همین روست که در ایه (155) سوره بقره آمده است: ((وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الاْمْوَالِ وَ الاْنْفُسِ وَ الَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ: و هر آینه شما را به چیزی از [قبیل] بیم و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم، و شکیبایان را مژده ده)) و در ایه (49) سوره اعراف آمده است: «وَما أرسَلنا فی قریَةٍ مِن نبیٍّ إلا أخَذنا أهلَها بِالبَأساءِ والضّرّاءِ لَعلّهُم یَضَّرَّعون؛ و نفرستادیم ما هیچ پیامبری را به شهر ودیاری؛ مگر آنکه اهلش را به شداید و محن گرفتار ساختیم تا شاید آنها به درگاه خدا زاری کنند.»
و همچنین در ایه(17) سوره انفال می فرماید: «فَلَم تَقتُلوهم وَ لکنّ الله قَتلهم وَ ما رَمَیتَ إذ رَمَيتَ وَ لکن الله رَمی وَ لِیُبلی المُومِنینَ مِنهُ بَلاءً حَسناً: این شما نبودید که آنها (کافران) را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت و تو نبودی (ای پیامبر) چون تیر افکندی؛ بلکه خدا افکند و همانا خداوند میخواست مؤمنان را به این وسیله بهخوبی بیازماید.»
و در ایه (28) سوره انفال آمده است «وَ اعلَموا أنّما أموالُکم وَ أولادُکم فِتنَة وَ أنّ اللهَ عِندَهُ أجرٌ عَظیمٌ؛ و بدانید که اموال و فرزندان شما، فتنه و ابتلایی بیش نیست و همانا پاداش بزرگ، نزد خدا است.»
نکته چهارم؛ غرض و هدف امتحانها و ابتلاهای الهی برای آن است که انسان بدین وسیله به کمالی که شایسته آن است برسد. یک وقت چیزی را مورد امتحان قرار میدهند تا مجهولی را به معلوم تبدیل کنند، مانند به کار بردن ترازو برای توزین شیء یا به کار بردن میزان الحراره برای تعیین درجه گرما و مانند اینها. ما غالبآ از باطن اشیا و امور بی خبریم و از مجرای امتحان تلاش میکنیم تا باطن آنها را تشخیص دهیم و نادانی خود را نسبت به اشیا و امور برطرف سازیم. این نوع امتحان یعنی به کار بردن میزان و مقیاس برای کشف مجهول درباره خدای متعال صحیح نیست، بلکه امتحان الهی معنایی دیگر دارد و آن از قوّه به فعل درآوردن استعدادها و تکمیل آن هاست.
اینکه خداوند انسانها را به وسیله امور گوناگون امتحان میکند، بدین معنی است که به وسیله اینها هر کسی را به کمالی که لایق آن است میرساند. فلسفه مشکلات و بلاها فقط سنجش وزن و درجه و کمیّت نیست، زیاد کردن وزن و بالابردن درجه و افزایش دادن به کمیّت است. خداوند امتحان نمیکند که وزن واقعی و حدّ و درجه معنوی و اندازه شخصیت کسی معلوم شود؛ امتحان میکند تا بر وزن واقعی و درجه معنوی و حدّ شخصیت آن بنده افزوده شود. خداوند امتحان نمیکند که بهشتی واقعی و جهنّمی واقعی معلوم شود، امتحان میکند و انسانها را در نعمتها و نقمت ها، راحتیها و سختیها، و خیر و شرّ قرار میدهد تا صلاحیت باطنی انسانها از نظر استحقاق ثواب یا عقاب به منصه ظهور برسد و هر که میخواهد به بهشت برود و هر که میخواهد به قرب الهی برسد، در خلال این امور خود را شایسته و لایق بهشت کند یا به بالاتر از آن دست یابد و هر که شایستگی و لیاقت ندارد سر جای خود بماند. (المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، ج ۴، ص ۳۵-۳۴؛ بیست گفتار، مطهری، ص ۱۷۹-۱۷۸).
زندگی سراسر رنج و مشقت انبیا و اولیای الهی، گویای این حقیقت است که تا انسان در بوته آزمایش قرار نگیرد و با بلاها مواجه نشود، لایق مقام خلیفة اللّهی نخواهد گردید. امتحانات سخت و متعدد حضرت ابراهیم(ع) باعث شد که لیاقت مقام امامت و رهبری جهانی را کسب کند: «وَ إذِ ابتَلی إبراهیمَ رَبّهُ بِکَلماتٍ فَأَتمّهُن قالَ إنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إماماً؛ و به یاد آور هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان نمود. پس همه را به جای آورد. [خداوند به او] گفت: همانا من تو را برای مردم امام و پیشوا قرار دادم.»((. بقره، آیه ۱۲۴)).
از همین روست که امام محمد باقر(ع) فرمود: «إنَّ اللهَ یَتعاهَد المُؤمنَ بِالبلاءِ کَما یَتعاهَد الرَّجل أهلَه بِالهَدیّة مِن الغیبَة؛(مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، تهران: المکتبة الإسلامیه، ۱۳۸۵ق، ج ۶۷، ص ۲۱۳). همانا خداوند مؤمن را به وسیله بلا یاد میکند و مورد نوازش قرار میدهد؛ آن گونه که یک مرد در وقتی که در مسافرت است، با فرستادن هدیه خاندان خود را یاد میکند و مورد نوازش قرار میدهد.»
نکته پنجم؛ این است اصحاب و اهل بیت سیدالشهدا ء علیه السلام یکجا در معرض انواع ((ابتلاءوامتحان الهی)) قرارگرفتند محاصره اقتصادی تا مرز تشنگی، محاصره امنیتی تا مرز شهادت و اسارت، و در عین حال برداشتن بیعت از آنان و دعوت به خروج از چنین تنگنای خطر ناک، آنان نه تنها حاضر به خروج از سر زمین طف نشدند و پشت امام علیه السلام را خالی نکردند بلکه در کنار امام علیه السلام به قیمت جان و اسارت خاندان ماندند از همین رو در گزارش آمده است امام علیه السلام خطاب به آنان فرمود:
((ألا و إنّی أظنّ یومنا من هؤلاء الأعداء غدا فانطلقوا جمیعا فی حل، لیس علیکم منّی ذمام هذا لیل قد غشیکم فاتخذوه جملا. ثم لیأخذ کل رجل منکم بید رجل من أهل بیتی [و] تفرّقوا فی سوادکم و مدائنکم حتى یفرّج اللّه فان القوم انما یطلبونی و لو قد أصابونی لهوا عن طلب غیری: همانا به یقین فردا روز جنگ ما با این دشمنان است. من به شما اجازه می دهم که بروید و همگی از بیعت من آزاد هستید و از جانب من بر شما هیچ عهد و ذمه ای نیست. این شب تار شما را در بر گرفته است آن را وسیله رفتن و مرکب خود قرار دهید. هر مردى از شما دست یکى از مردان اهل بیتم را بگیرد و در آبادیها و شهرهای خود پراکنده شوید تا خداوند گشایشى ایجاد کند. این جماعت مرا مى طلبند و اگر به من دست یابند از تعقیب دیگران صرف نظر مى کنند.))
با وجود اذن صریح از ناحیه امام علیه السلام اصحاب به امام گفتند:
((و اللّه لا نفارقک ولکن أنفسنا لک الفداء نقیک بنحورنا و جباهنا و أیدینا فاذا نحن قتلنا کنا وفینا و قضینا ما علینا:.تکلّم جماعة أصحابه فی وجه واحد بکلام یشبه بعضه بعضا: ((ص91وقعة الطف، ص 198)).
*******
خصیصه دوم ((جمع بین جهاد اصغر و جهاد کبیر))
دومین ویژگی و خصیصه اهل بیت و اصحاب سیدالشهدا سلام الله علیه که آنان را ستاره همه مجاهدان و شهداء تاریخ قرار داد جمع الجمع بین دو ((جهاداصغر وجهاد کبیر)) است، این خصیصه در صورتی قابل فهم است که چند نکته کلیدی که زمینه ساز چنین جهادی است به درستی توضیح داده شود؛
نکته اول؛ این است از منظر آیات قرآن کریم و احادیث وارده از ناحیه معصومین علیهم السلام ((جهاد)) از حیث مراتب به سه دسته تقسیم می شود:
نخستین مرتبه جهاد((جهاد اکبر)) و یا به تعبیر دیگر جهاد با تمنیات و خواهش های نفسانی است، در اهمیت و ارزش این مرتبه جهاد همین بس در بین همه واجبات و فرائض تنها واجب و فریضه ای است که قرآن کریم در توجه دادن مسلمین به اهمیت آن در سوره شمس یازده بار قسم خورده و فرمود: ((وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١﴾ وَالْقَمَرِ إِذَاتَلاهَا ﴿٢﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا ﴿٣﴾ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤﴾ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥﴾ وَالأرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦﴾ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿١٠﴾))
و همچنین در گزارش تاریخی آمده است ((أَنَّ النَّبِيَّ ص بَعَثَ بِسَرِيَّةٍ فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ: امام صادق علیه السلام فرمود، رسول خدا (ص) گروهی را [برای جنگ] فرستاد هنگامی كه بازگشتند گفت خوشا به حال مردمی كه جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اكبر بر آنان باقی مانده است گفته شد ای رسول خدا جهاد اكبر چیست؟ گفت جهاد و پیكار با نفس سپس فرمود برترین جهاد، [از آن] كسی است كه با نفسش كه در میان دو پهلوی اوست جهاد كند:. بحارالأنوار، ج 67، ص 65 )).
دومین مرتبه از جهاد((جهاد اصغر)) و ((قیام بالسیف)) و پیکار با اهل بغی و متجاوزان است در اهمیت این قسم ازجهاد همین بس که واژه ((جهاد)) حداقل در هفده سوره قرآن کریم از جمله بقره، آلعمران، نساء، مائده، انفال، توبه، نحل، حج، نمل، احزاب، شوری، محمد، فتح، حدید، حشر، ممتحنه، صف و قریب آمده است و ۴۰۰ آیه در رابطه با جهاد نازل شده است.»
از همین رو خداوند متعال در آیه ۷۵ سوره نساء خطاب به مسلمین می فرماید: «وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا؛ و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمیجنگید همانان که میگویند پروردگارا ما را از این شهرى که مردمش ستمپیشهاند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما».
و همچنین در آیه ۱۱۱ سوره توبه نیز در این رابطه آمده است: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانىکه در راه خدا میجنگند و میکشند و کشته میشوند [این] بهعنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معاملهاى که با او کردهاید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است)).
خداوند متعال در آیه ۲۰ سوره توبه در این رابطه فرموده است: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ کسانىکه ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند».
همچنین، در آیه ۲۹ سوره توبه آمده است: «قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ؛ با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانیدهاند حرام نمیدارند و متدین به دین حق نمیگردند کارزار کنید تا با [کمال] خوارى به دست خود جزیه دهند».
سومین مرتبه جهاد ((جهاد کبیر یا جهاد تبیین)) است، و مقصود از جهاد کبیر یا تبیین عبارت از روشنگری، و بیان هدف و غرض است از همین رو برخی از مفسرین ایه(52)سوره فرقان را یکی از وظایف و تکالیف رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به جهاد کبیر دانسته اند و ضمیر ((به)) را به ((جهاد تبیین)) برگرداندند چراکه آیه خطاب به آن حضرت می فرماید ((فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا))
نکته دوم؛ این است همانگونه که جهاد از نظر مراتب و میزان اهمیت متفاوتند، از جهت عملیاتی و تحقق خارجی نیز کاملا متفاوت می باشند چراکه ((جهاد اکبر)) آمیخته و همراه با جهاد ((اصغر، وکبیر)) است تابع زمان ومکان نیست مبارزه با تمنیات نفسانی در همه حال واجب و لازم است هر چند در حال جهاد ((اصغر وکبیر)) باشد.
ولی جهاد اصغر و پیکار با متجاوزان و اهل بغی تابع مقتضیات و فراهم بودن ((عدهک وعده)) آماده بودن امکانات و تسلیحات نظامی و نیز نیروی رزمی و پیکارگران و مجاهدان است و اگر این دو فراهم باشد واجب وگرنه واجب نخواهد بود و همین راز قیام و قعود در جهاد اصغر ائمه معصومین علیهم السلام است و چون چنین شرایطی برای امام علی علیه السلام و سید الشهداء فراهم بود قیام و جهاد به سیف نمودند، و چون چنین شرایط برای ائمه دیگر فراهم نبود قیام به سیف نکردند.
ولی ((جهاد کبیر و تبیین)) قبل از جهاد اصغر، همراه با جهاد اصغر و نیز پس از جهاد اصغر عملیاتی می شود، از همین رو امام حسین علیه السلام قبل از قیام به سیف در زمان حضور در مکه به جهاد تبیین و بیان هدف پرداخته و نامه ای در اواخر ماه رمضان و یا شوال سال ۶۰ ه.ق توسط سلیمان به سرشناسان بصره و اشراف از جمله مالکبنمِسمَع و یزیدبنمسعود نَهشَلی فرستاد و آنان را به یاری خود و قیام به همراه خود برای گرفتن حقش فرا خواند و فرمود(( وأنَا أدعوکم إلی کتابِ اللّه وسُنَّهِ نَبِیهِ صلی الله علیه و آله، فَإِنَّ السُّنَّهَ قد اُمیتَت، وإنَّ البِدعَهَ قَد اُحییت، وإن تَسمَعوا قَولی وتُطیعوا أمری أهدِکم سَبیلَ الرَّشادِ، وَالسَّلامُ عَلَیکم ورَحمَهُ اللّهِ :((طبری، تاریخ الامم والملو ک،ص۳۵۷،ابوحنیفه دینوری، الاخبارالطوال، ص۳۴۲، _۳۴۳))
اینک، فرستادهام را به همراه این نامه به سوی شما میفرستم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرا میخوانم. به راستیکه سنت، از میان رفته است و بدعتها زنده شدهاند. اگر سخنم را بشنوید و از فرمانم پیروی کنید، شما را به راه درست.
و آنگاه که در مقابل سپاه حر در منطقه ذو حسم قرار گرفت به روشنگری پرداخت و خطاب به آنان فرمود: ((اِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاَمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَ إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، وَ اسْتَمَرَّتْ جِدّاً وَ لَمْ یَبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَةً کَصُبابَةِ الاِناءِ، وَ خَسیسِ عَیْش کَالْمَرْعَى الْوَبیلِ، اَلا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ إِلَى الْباطِلِ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً، فَإِنّی لا أَرىَ الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً، وَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَماً: ((فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 134-135 و ارشاد مفید، ص 427)) همه شما مى بینید که چه پیش آمده است، مى بینید اوضاع زمانه دگرگون و نامشخّص شده، خوبى آن روى گردانیده و با شتاب درگذر است، و از آن جز اندکى همانند ته مانده ظرف ها و زندگى پستى همچون چراگاه دشوار و خطرناک، باقى نمانده است. آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى گردد، در چنین شرایطى بر مؤمن لازم است شیفته دیدار پروردگارش (شهادت) باشد. به یقین من مرگِ (در راه حق) را جز سعادت، و زندگى در کنار ستمگران را جز ننگ و خوارى نمى بینم.
و همچنین در روز عاشوراء و پیش از شروع جنگ به جهاد تبین و روشنگری پرداخت و درضمن خطبه خطاب به سپاه کوفه فرمود:
((وَیحَکمْ أَ تَطْلُبُونِّی بِقَتِیلٍ مِنْکمْ قَتَلْتُهُ: وای بر شما، آیا کسی را از شما کشتهام که در مقابل خون او میخواهید مرا بکشید؟))
((وَیحَکمْ أَ تَطْلُبُونِّی بِقَتِیلٍ مِنْکمْ قَتَلْتُهُ أَوْ مَالٍ لَکمُ اسْتَهْلَکتُهُ أَوْ بِقِصَاصِ جِرَاحَةٍ فَأَخَذُوا لَا یکلِّمُونَهُ :آیا مال کسی را حیف و میل کردهام؟ یا جراحتی بر کسی وارد ساختهام که میخواهید مجازاتم کنید؟»در مقابل گفتار امام هم سکوت کردند و کسی جوابی نداشت. ابن طاووس؛اللهوف على قتلى الطفوف؛ناشر جهان،دوم،1348ش،ص 97 -99 )).
نکته سوم؛ اصحاب سید الشهداء نیز در روز عاشورا در گرما گرم خون و شمشیر در قالب رجز خوانی، چرا که رجزخوانی ماهیت جهاد تبیین وروشنگری دارد برای اینکه:
اولین و بیشترین کاربرد رجز در میدان های نبرد، معرفی فرد سلحشور به مبارز روبرو و نیز به سپاه دشمن.
دومین کاربرد رجز، بیان نسب و حسب سلحشور است که خود را با آن می ستاید و به آن بر دشمن فخر می فروشد.
سومین کاربرد رجز، عقیده یا هدفی است که فرد سلحشور به خاطر آن می جنگد.
چهارمین کارکرد رجز در میدان های نبرد، بیان پلیدی ها و نادرستی عقیده یا اعمال دشمن و افشاگری دربارۀ آن هاست تا آیندگان و کسانی که در آن نبرد حضور نداشته اند، بتوانند حقیقت را در آینۀ شفاف این اشعار ببینند و قضاوت کنند.
کسانی از اصحاب که در روز عاشورا رجز خوانده اند عبارتند از: ابن عمیر کلبی، حرّ بن یزید ریاحی، بریر بن خضیر، نافع بن هلال جملی، حبیب بن مظاهر، زهیر بن قین، عبداللَّه و عبدالرحمن پسران عزره غفاری، یزید بن زیاد بن مهاصر (ابوالشّعثاءکندی)، عمرو ابن خالد صیداوی، خالد بن عمرو بن خالد صیداوی، جون غلام ابوذر غفاری، بشیر بن عمرو حضرمی، عبدالرحمن بن عبداللَّه بن الکدنیزنی، حجّاج بن مَسروق جُعفی، عُمیر بن عبداللَّه مَذحِجی، سعد بن حَنظله تمیمی، یحیی بن سُلَیم مازنی، قُرّه بن أبی قرّه غِفاری، مالک بن اَنس کاهلی، عمرو (عمر) بن مُطاع جعفی، انیس بن مَعْقِل الاصبحی، عمرو بن جناده، مبارزه و شهادت جوانی سلحشور و رشادت مادرش، غلام ترکی، مالک بن دودان، ابراهیم بن حُصَین اسدی.
و از بنی هاشم عبارتند از: علی بن الحسین (حضرت علی اکبر(ع))، عبداللَّه بن مسلم بن عقیل، عَوْن بن عبداللَّه بن جعفر طیّار، محمّد بن عبداللَّه بن جعفر طیّار، عبد الرحمن بن عقیل بن ابی طالب، جعفر بن عقیل بن ابی طالب، قاسم بن الحسن، ابوبکر بن الحسن، ابوبکر بن علی، عثمان بن علی، جعفر بن علی، عبداللَّه بن علی، عبّاس بن علی بن ابی طالب(ع) و حضرت سیّدالشهداء حسین بن علی(ع). همانطور که ملاحظه می شود، از 72 تن شهدای کربلا، تعداد 41 نفر رجز خوانده و جنگیده اند. این یعنی 9/56% از همه سپاه کوچک حضرت اباعبدالله(ع). از این تعداد نیز 17 نفر یعنی 4/41% از کسانی که رجز خوانده اند، به بیان حقانیت دین خود که همان دین امام حسین(ع) و پیامبر(ص) است می پردازند.
*******
خصیصه سوم ((عارف و سالک بودن))
سومین خصیصه اصحاب و اهل بیت امام حسین علیه السلام ((عارف وسالک)) بودن است، برای اینکه این خصیصه اصحاب به درستی توضیح داده شود نیازمند به بیان چهار نکته است؛
نکته اول؛ این است خداوند متعال به دلیل اینکه حکیم علی الاطلاق است قطعا از خلقت عالم هستی از جمله انسان هدف و غایتی دارد از همین روست که در ایه (115) سوره مؤمنون می فرماید: ((أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ)).
نکته دوم؛ ازآنجایی که به حکم عقل و همچنین به حکم نقل و قرآن کریم که در ایه (15) سوره (فاطرا) آمده است ((يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَا إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ)) خداوند متعال از افرینش انسان غرض فاعلی ندارد یعنی ادمی را خلق نکرده است تا از افرینش وی سودی ببر دو یا نقص و عیب خودش را برطرف کند بلکه غرض فعلی دارد یعنی کارش از مصلحت وحکمت خالی نیست.
نکته سوم؛ غرض فعلی از خلقت انسان رسیدن انسان به وصال و لقاء الهی است از همین رو در ایه(6) سوره انشقاق می فرماید: ((یاأَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ.))
نکته چهارم؛ راه رسیدن به وصال و لقاء الهی عبادت عارفانه و عاشقانه است چرا که در ایه (65) سوره (ذاریات) آمده است ((وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)) و امام باقر علیه السلام ((الالیعبدون)) را به((ای لیعرفون)) تفسیر نموده اند و امام حسین علیه السلام نیز خطاب به اصحاب فرمود: ((أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ اَلْعِبَادَ إِلاَّ لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اِسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ فرمود:اى مردم خداوند خلق ننموده است بندگان را مگر از براى آنكه او را بشناسند و چون او را شناختند عبادتش كنند،و چون او را عبادت نمودند بىنياز شوند از عبادت غيراو)).
نکته چهارم؛ معرفت به خداوند متعال که زمینه ساز عبادت عارفانه و عاشقانه است حاصل نمی شود جز به معرفت امام علیه السلام، و اگر معرفت به امام حاصل شد چون آدمی سنخیت و مشابهت با امام پیدا می کند عبادت و نمازش امام گونه می شود از همین رو درپاسخ راوی امام حسین علیه السلام در پاسخ به پرسش راوی که پرسید: (( يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اَللَّهِ: يا ابن رسول اللّه پدر و مادرم فداى تو باد،معرفت خدا چگونه است؟))
((قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ اَلَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ. فرمود: شناختن اهل هر زمان امام زمانیست که طاعتش واجب است. علل الشرایع ج1، ص9)).
نکته پنجم؛ نقطه مشترک اصحاب و اهل بیت سید الشهداء علیه داشتن روحیه عارفانه و عاشقانه بوده است که به برکت معرفت و شناخت امام برایشان حاصل شده بود، از همین رو در حالت روحانی و عرفانی حضرت زینب سلام الله علیها در گزارش آمده است:
((چون امام حسین (علیه السلام) برای وداع نزد خواهر آمد، از جمله سخنانی که به او گفت این بود که فرمود: «یا اختاه! لاتنسینی فی نافلة اللیل:خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش نکن. دخيل اعلام النساء، 6/ 20؛ نقدى، زينب كبرى، 90))
و همچنین امام سجاد علیه السلام می فرماید: «همانا عمه ام زینب (سلام الله علیها) همه ی نمازهای واجب و مستحب خود را در طول مسیرها، از کوفه به شام ایستاده می خواند و در بعضی از منازل نشسته می خواند و این به خاطر گرسنگی و ضعف او بود، زیرا سه شب بود که غذایش را بین اطفال تقسیم می کرد، زیرا آن مردمان سنگدل شبانه روز یک قرص نان بیشتر نمی دادند:محلاتى، زينب عقيله بنى هاشم، 30))
و نیز درباره حالت عبادی و عرفانی حضرت عباس نقل شده که روی قاتل عباس که از طایفه «بنی دارم» بود، سیاه شده بود. علت را از او پرسیدند. گفت: «من مردی را که در وسط پیشانی او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود.«وبین عینیه اثر السجود»: [در پیشانی] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود. مقاتل الطالبین، ص32)
و همچنین امام حسین (ع)روز عاشورا به شهادت بر بالین حبیب آمد و او را چنین ستود: «لله درک یا حبیب لقد کنت فاضلا تختم القرآن فی لیلة واحدة; آفرین به مقام تو ای حبیب! تو انسان دانشمند بودی، و در یک شب همه قرآن را تلاوت می کردی.معالی السبطین، ص10)
از همین رو سید بن طاووس در نیایش شب عاشورای امام و اصحاب در ((لهوف)) مینویسد: «وَ بَاتَ الْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ؛ حسین(ع) و یارانش، آن شب را به نماز و مناجات گذراندند. زمزمه مناجات آنها از دور، همچون زمزمه زنبوران عسل به گوش میرسید. یکی در رکوع بود، دیگری در سجود. آن یکی ایستاده پروردگارش را میخواند و دوستش نشسته می خواند)).
*******
خصیصه چهارم ((بصیرت اصحاب و بنی هاشم))
چهارمین خصیصه اصحاب و بنی هاشم ((نافذالبصیره)) بودن آنان است، فهم صحیح و درک درست از این خصیصه در صورتی امکان پذیر می شود که چند نکته به درستی توضیح داده شود؛
نکته اول؛ مقصود از ((بصیرت ونافذالبصیره)) بودن معنایش داشتن دانش بالا و یا قدرت تجزیه و تحلیل داشتن حوادث سیاسی نیست بلکه قوه تشخیص و درک باطنی داشتن نسبت به حقایق و تشخیص و درک صحیح نسبت به وظیفه و تکلیف است که به برکت تقوا و خود سازی و نورانیت باطن حاصل می شود که شخص به مرتبه از نورانیت و درک حقایق می رسد آنچه را که دیگران در ایینه نمی بینند وی در خشت خام می بیند، و این نعمتی معنوی است خداوند متعال به اوحدی از اولیاء خودش اعطاء می کند از همین رو مرحوم شیخ المحدثین شیخ عباس قمی از(امام صادق (ع)) روایت می کند که حضرت فرمودند اين دعا را پیوسته بعد از نماز صبح و مغرب بخوانیم: ((اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍوَ اجْعَلِ النُّورَ فِي بَصَرِي وَ الْبَصِيرَةَ فِي دِينِيوَ الْيَقِينَ فِي قَلْبِي وَ الْإِخْلاَصَ فِي عَمَلِيوَ السَّلاَمَةَ فِي نَفْسِي وَ السَّعَةَ فِي رِزْقِي وَ الشُّكْرَ لَكَ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي))
نکته دوم؛ چنین درک باطنی و نورانیت قلبی که بتواند ظاهر و باطن عالم هستی را برای انسان یکی کند و حقایق را آنگونه که هست ببیند نه آنگونه که خودش را نشان می دهد حاصل نمی شود مگر به نفس کشی و جهاد اکبر از همین روست که قرآن کریم در سوره (انفال) درایه (29) می فرماید: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ:اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر تقواى الهى پيشه كنيد، خداوند برايتان فرقانى (قوّهى شناخت حقّ از باطلى) قرار مىدهد و بدىهايتان را از شما مىپوشاند و شما را مىآمرزد و خداوند صاحب فضل وبخشش بزرگج است)).
به دلیل همین نقش کلیدی که بصیرت دارد در خطبه ها، نامه ها و حکمتهای نهج البلاغه بارها مورد تأکید قرار گرفته به گونه ای که حضرت هدایت واقعی را منوط به داشتن چشم بصیرت می داند و می فرماید: (( قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ قَدْ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ(نهج البلاغه، ص 500، حکمت 157): اگر چشم بصیر داشته باشید، حقیقت را نشانتان داده اند، اگر هدایت می طلبید شما را هدایت کردند، اگر گوش شنوا دارید، حق را به گوشتان خواندند)).
نکته سوم؛ ((بصیرت و تشخیص وظیفه)) سه مرتبه دارد، طی کردن این سه مرتبه است که تضمین سعادت می کند و عاقبت بخیری به دنبال می اورد.
مرتبه اول؛ از بصیرت آنست در موقعیت و شرایطی که گرد و غبار فتنه بلند شده است، حق و باطل آمیخته شدند شخص در تشخیص حق از باطل خطاء نکند و حق را از باطل به درستی بشناسد، تفاوت اصحاب امام حسین علیه السلام با مردم مدینه و مکه در همین است که اصحاب به سرعت حق را از باطل شناختند در کنار امام قرارگرفتند، ولی مردم مدینه و مکه در این مرتبه متحیر گشتند و همین موجب شد از این دو شهر بزرگ حتی یک نفر شهید در کربلا نداشته باشند.
مرتبه دوم؛ از بصیرت آنست پس از تشخیص حق از باطل زمان و موقعیت نصرت رساندن حق از باطل را بشناسد و در زمان و موقعیتش به حمایت از حق برخیزد و نگذارد فرصت نصرت رسانی از دست برود، تفاوت اصحاب با مردم کوفه نیز در همین است چراکه مردم کوفه حق را شناخته بودند و اعلان حمایت از امام کرده و ان حضرت را دعوت به کوفه نمودند ولی در لحظه حساس نصرت رسانی خواص کوفه به بیماری چه کنم، چه کنم گرفتار شدند و پشت امام علیه السلام را خالی کردند و تنها گذاشتند ولی اصحاب و بنی هاشم به دلیل((نافذ البصیره)) بودن به هیچ وجه در تشخیص زمان نصرت خطاء محاسباتی نکردند و در کنار امام علیه السلام ماندند.
مرتبهسوم؛ از بصیرت آنست که پس از موقعیت شناسی زمان نصرت، حاضر شود در نصرت رسانی حق در برابر باطل خودش و اهل بیتش را خرج و هزینه آرمانهای امام زمانش نماید، بصیرت اصحاب و بنی هاشم در این بوده است برخلاف هزار یا ششصد نفر همراه از مکه تا نزدیکی کوفه و به هنگام شنیدن شهاد ت مسلم ابن عقیل و جدی شدن جنگ راه خود را از امام سلام الله علیه جداکردند اصحاب و بنی هاشم کنار امام تا پای شهادت و اسارت زن و بچه ماندند و این مراتب بصیرت استتنایی اصحاب بود که امام علیه السلام آنان را اینگونه توصیف نمودند: ((فانی لا أعلم أصحابا أولى و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبرّ و لا أوصل من أهل بیتی فجزاکم اللّه عنی جمیعا خیرا)).