شرایط اجتماعی در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام، یکی از تلخترین دورههای تاریخ شیعه به شمار میآید. در این دوران، جامعهای بحرانزده و جنگزده وجود داشت و بسیاری از اصحاب که رابطین مردم با امام بودند، به شهادت رسیده بودند. همچنین تلاشهای معاویه برای شهادت امام و جنگ روانی که به راه انداخته بود، شامل شایعهسازیهای فراوان در آن زمان به مشکلات این دوره افزوده بود.
خودخواهی و غفلت خواص جامعه
میدانیم که دوران امام حسن علیهالسلام یکی از تلخترین دورههای شیعه بود. آن حضرت در حالی که در مسند خلافت بودند، به تلخی از این مقام پایین آورده شدند و حق ایشان غصب شد. آیا درست است که نتیجه بگیریم این اتفاق تلخ نتیجه خودخواهی یا غفلت خواص جامعه بود؟
دقت کنید که امام حسن مجتبی علیهالسلام بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام در سال 40 هجری، منصب امامت را بر عهده گرفتند و به مدت ده سال در این مقام بودند، اما در مجموع تنها هفت ماه از دوره خلافت ایشان گذشت. در آغاز دوره امامت، امام حسن علیهالسلام تنها هفت ماه در منصب خلافت بودند و حکومت را بر عهده داشتند.
در آغاز پذیرش حکومت، امام حسن مجتبی علیهالسلام با چند مشکل اصلی مواجه بودند. اولاً، جامعهای که ایشان بر آن حکومت میکردند، یک جامعه بحرانزده و حتی میتوان گفت جنگزده بود. در طول پنج سال، سه جنگ خانمانبرانداز بر امیرالمؤمنین علیهالسلام تحمیل شده بود که مردم کوفه و دیگر مناطق اسلامی این جنگها را تحمل کرده بودند. این شرایط باعث شد که بسیاری از خانوادهها داغدار و زیاندیده باشند و بیمیل شوند که برای ادامه جنگ یا هزینههای آن تلاش کنند. احساس عمومی این بود که جنگها بیثمر بودهاند و اهدافی که برای آنها در نظر گرفته شده بود، حاصل نشده است.
از سوی دیگر، کشورهای اسلامی و سرزمینهای اسلامی از همان ابتدا به دو قطب تقسیم شدند. معاویه، بعد از جریان حکمیت، به نوعی استقلال در شام اعلام کرده بود و با روی کار آمدن امام حسن مجتبی علیهالسلام، تصورش این بود که مشکل اصلی او امام علی علیهالسلام بوده است. حال که امام علی علیهالسلام از دنیا رفته بود، معاویه نمیخواست فرصتی را از دست بدهد تا غلبه بر امام حسن علیهالسلام را به دست آورد و به همین دلیل بیعت با امام حسن را صراحتاً نپذیرفت و لشکر خود را به سمت کوفه حرکت داد و اعلام جنگ کرد.
ندای «أین عمار» امام حسن (ع)
در این دوره، شهادت عدهای از اصحاب کلیدی که محوری و انرژیبخش بودند، شرایط را دشوارتر کرد.
همین طور است. افرادی مانند مالک اشتر، محمد بن ابیبکر، و عمار یاسر که نمادها و حلقههای اتصال جامعه به امام بودند، به شهادت رسیده بودند. این افراد نقش مهمی در تجمع و انرژیبخشی به پیروان امام علی علیهالسلام و امام حسن مجتبی علیهالسلام داشتند و فقدان آنها تأثیر زیادی بر وضعیت جامعه گذاشت.
در نتیجه، جامعهای که امام حسن مجتبی علیهالسلام به آن وارد شدند، از نظر اجتماعی، سیاسی و نظامی بسیار شکننده و آسیبپذیر بود.
از سوی دیگر امام حسن مجتبی علیهالسلام با نقشهها و ترفندهای متعددی از جبهه مقابل، به ویژه از طرف معاویه، مواجه شدند. معاویه، در حالی که یک لشکر بزرگ به سمت کوفه راهی کرده بود، گروهی را در کوفه مأمور کرده بود تا به طور مخفیانه امام حسن علیهالسلام را به شهادت برسانند. او به این گروه پول پرداخت و دستور داده بود که به طور پنهانی نقشههای قتل امام حسن را پیاده کنند. این اقدام به نوعی شبیه به فعالیتهای شایعهپراکنی امروزی در شبکههای مجازی است که به طور مداوم اخبار کذب را منتشر میکنند.
این نقشهها و ترفندها تأثیر خود را گذاشت و وقتی که امام حسن علیهالسلام متوجه شد که معاویه در حال حرکت به سمت کوفه است، بر منبر رفت و مردم را به جهاد دعوت کرد. اما مردم به دعوت ایشان توجه نکردند و سکوت کردند. برخی از خواص نیز از امام حسن علیهالسلام پیروی کردند و به سمت پادگان رفتند تا لشکری برای مقابله با معاویه جمع کنند، اما متأسفانه این لشکر اولیه به سرعت تحلیل رفت و از حمایت مردمی برخوردار نشد.
در میان لشکری که قرار بود به امام حسن علیهالسلام کمک کند، برخی از افراد به مخالفت برخاستند و حتی در میان لشکر امام، جا نماز و ردای او را برداشتند و یکی از افرادی که در لشکر نفوذ کرده بود، امام را با خنجر زخمی کرد. این فشارها و مشکلات، شرایط بسیار سختی را برای امام حسن علیهالسلام به وجود آورد.
با این حال، تدابیر امام حسن علیهالسلام و صبر و استقامت ایشان در مواجهه با این مشکلات، نشاندهنده شجاعت و خردمندی ایشان بود. ایشان به رغم همه مشکلات و خیانتها، نقشههای فریبنده معاویه و حامیان او را به خوبی خنثی کردند و به نوعی به عنوان سردار تنهاترین، با سربلندی به پیش رفتند.
پراکندگی در سپاه امام حسن (ع) و نقش خواص
در آن دوران، لشکری که دور امام حسن علیهالسلام بودند، شامل گروههای مختلفی میشدند. بسیاری از آنها حتی آن حضرت را به عنوان امام قبول نداشتند و ایشان را تنها به عنوان خلیفه پنجم پذیرفته بودند! این افراد به دلایل خاصی مانند فرمان رئیس قبیلهشان، به دور امام جمع شده بودند و فقط به دلیل انتساب به رئیس قبیله، به عنوان یاران حضرت به شمار میآمدند. در این میان، نقش خواص چیست و خواص در آن دوران چه وظایفی داشتند؟ در واقع اگر در نظر بگیریم که مردم بینش لازم را نداشتند، وضعیت فکری و اجتماعی کسانی که به امام نزدیک بودند چگونه بود؟
مرحوم شیخ مفید در کتاب الارشاد به نکتهای مهم اشاره میکند که لشکر امام حسن مجتبی علیهالسلام را به پنج دسته تقسیم کرده است:
شیعیان واقعی: این گروه به معنای واقعی یاران امام بودند و در کنار او قرار گرفتند.
خوارج: اینها که انگیزهشان فقط براندازی هر دو طرف بود، یعنی هم امام حسن و هم معاویه. آنها به امام حسن کمک کردند تا معاویه را از بین ببرد و سپس قصد داشتند با امام حسن نیز مبارزه کنند.
افراد با انگیزه غنائم: این دسته از افراد تنها به منظور کسب درآمد از جنگ به میدان آمده بودند.
حیران و سرگردان: این گروه کسانی بودند که در موقعیت کنونی دچار تردید و عدم تصمیمگیری بودند.
پیروان قبیله و رئیس قبیله: این افراد به دلیل پیروی از رئیس قبیلهشان به لشکر امام پیوسته بودند.
در این میان، خواص نقش حیاتی در هماهنگی و کنترل این پنج گروه ایفا میکردند. خواص میتوانستند با عملکرد صحیح خود، همه این گروهها را پشت سر امام حسن مجتبی جمع کنند. اما اگر خواص نقشی مناسب ایفا نمیکردند، هر گروه میتوانست به یک مشکل تبدیل شود و نقاط ضعف مختلفی را به امام حسن وارد کند.
نقش خواص در یاریرسانی یا عدم یاریرسانی به امام حسن مجتبی به وضوح قابل مشاهده است. به عنوان مثال، ادیب ابن حاتم طائی کسی بود که با قیام خود و تشویق مردم، موجب شد تا گروه زیادی از یاران امام حسن به حرکت درآیند و از سردرگمی خارج شوند. اما اشعث و شبث در مواقع مختلف مانند کربلا و دوران امام حسین علیهالسلام، با نامهنگاری به معاویه و اعلام همکاری با او، به تضعیف جبهه امام کمک کردند.
قیس ابن سعد هم با بصیرت و سخنرانیهای روشنگرانه خود توانست تردیدها را در دلها برطرف کند و از ضعف موجود استفاده کند تا ضربهای به لشکر معاویه وارد کند. در نهایت، عملکرد یکی از خواص میتواند نقطه ضعف را به قوت تبدیل کند یا برعکس. قیس ابن سعد، با مدیریت صحیح شرایط، توانست از ضعفها به نفع امام استفاده کند، در حالی که افرادی مثل عبیدالله ابن عباس با ترک میدان، به نقطه قوت امام حسن علیهالسلام آسیب رساندند.