تقیّه
تقيّه از نظر ريشه لغوي، از مادّه «وقايه» است به معناي بازداشتن خود يا كسي ديگر و يا چيزي، از آسيب و خطر دشمن. بنابراين، مفهوم تقيّه اين است كه انسان عمل خويش را به گونه اي انجام دهد كه بدان وسيله، آسيب دشمن به جان يا مال يا حيثيّت مسلمان نرسد. تقيّه مواردي گوناگون دارد. در برخي موارد، تقيّه از روي اكراه و تهديد دشمن است; مانند اين كه در صدر اسلام كفّار قريش، عمّار را به گفتن كلماتي كفرآميز واداشتند و او آن كلمات را بر زبان آورد با اين كه دلش سرشار از ايمان بود.
يادآوري اين نكته لازم است كه برخي موارد است كه اگر انسان تقيّه كند اساس دين در معرض خطر قرار مي گيرد و يا برخي مصالح مهم تر از بين مي رود در اين قبيل موارد جاي تقيّه نيست.
ملاك تقيه چيست ؟
تـقـيـه به معناي مستور داشتن اعتقاد باطني و كتمان نمودن ايمان در برابر مخالفان , به منظور پـيـشـگـيـري از زيـان هـاي دنيوي و خسارت هاي معنوي و ديني است و يكي از وظايف شرعي هر مسلمان مي باشد كه ريشه در قرآن كريم دارد . تـقـيـه از ديدگاه قرآن مجيد در اين زمينه آيات متعددي دارد كه برخي از آنها را مي آوريم:
الف : لايتخذ المومنون الكافرين اولياء من دون المومنين و من يفعل ذلك فليس من اللّه في شي ء الا ان تتقوا منهم تقاة . - اهـل ايـمان نبايد مومنان را رها نموده و با كافران طرح دوستي بريزند , هر كه چنين كند , با خدا رابطه اي نخواهد داشت مگر اين كه از آنان , تقيه نمايد. ايـن آيـه به روشني بر اين حقيقت گواهي مي دهد كه دوستي با كافران جايز نيست مگربه خاطر تقيه و حفظ جان و پيشگيري از خطرها , كه در اين صورت مي توان به ظاهر باآنان , ابراز دوستي و موافقت نمود .
ب : مـن كـفـر مـن بـعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان و لكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من اللّه و لهم عذاب عظيم . - هر كس پس از ايمان به خدا دوباره كافر گردد , مگر كسي كه از روي اجبار اظهاركفر نمايد در حـالـي كـه دل وي در ايـمان ثابت و مطمئن باشد , وليكن كساني كه دل خود را آكنده از كفر نمايند , خشم و عذابي سخت بر آنان خواهد بود .
مـفـسّـران در مورد شان نزول آيه ياد شده چنين مي گويند :روزي عمار بن ياسر , همراه با پدر و مادر خود , گرفتار دشمنان گشتند و كافران از آنان خواستند تا دست از اسلام بردارند و به كفر و شرك اعتراف نمايند . همراهان عمار , همگي به يگانگي خدا و رسالت پيامبر گرامي گواهي دادند و لذا برخي از آنان به شـهـادت رسـيدند و ديگران نيز , مورد شكنجه دشمنان اسلام قرارگرفتند , ولي عمار بر خلاف ميل باطني خويش , تقيه نمود و به ظاهر آنچه را كه كافران مي گفتند , بر زبان جاري نمود و آزاد گرديد . هـنـگـامـي كـه نزد رسول خدا صلي اللّه عليه و آله رسيد , از سخن خويش بسيار نگران و افسرده گشت , بدين جهت , پيامبر گرامي صلي اللّه عليه و آله وي را دلداري داد وآيه ياد شده نيز در اين زمينه نازل گرديد . از ايـن آيه و سخنان مفسران روشن شد كه پنهان داشتن اعتقاد باطني به منظور حفظجان و جلوگيري از خسارت هاي مادي و معنوي , در زمان پيامبر نيز , تحقق داشته و مورد پذيرش اسلام بوده است .
تـقـيه از نظر شيعه از آنجا كه حكومت هاي ستمگر بني اميه و بني عباس در طول تاريخ , با شيعيان سـر سـتـيـز داشـته و كمر به كشتار آنان بسته بودند , آنان به فرمان قرآن تقيه نموده و عقايد راسـتـين خويش را كتمان كردند و بدين سان , جان خود و ديگر برادران مسلمان خويش را در آن شرايط دشوار , نجات دادند . روشـن اسـت كه در آن فضاي آكنده از اختناق و استبداد , راه رهايي ديگري , ازطوفان ستمي كه شيعه را به نابودي تهديد مي نمود , تصور نمي شد . و لـذا در صورتي كه پادشاهان ستمگر و دست نشاندگان آنان , با شيعيان دشمني نمي ورزيدند و كـشـتـار بـي رحـمـانـه آنـان را سـرلـوحـه حكومت خويش قرار نمي دادند , دليلي بر تقيه شيعه وجود نداشت . لازم بـه تـذكـر اسـت كـه تقيه به گروه شيعه اختصاص ندارد , بلكه ديگر مسلمانان نيز ,در برابر دشـمن خونريزي كه با همه مذاهب اسلامي مخالف است ( مانند خوارج وحكومت هاي ظالم كه به هـر كـار حـرامـي دسـت مـي زنند ) در صورتي كه توان مقابله با آنان نداشته باشند , به سپر تقيه پناهنده مي شوند و اعتقاد دروني خويش را به منظور حفظ جان , پنهان نگاه مي دارند از مجموع آنچه گذشت نتيجه اين مي شود كه :
1 - تقيه , ريشه قرآني دارد و روش اصحاب پـيـامـبر صلي اللّه عليه و آله و تاييد آن حضرت , گواه روشني است بر تحقق و جواز آن , در صدر اسلام .
2 - انـگـيـزه تـقيه نمودن شيعه , پيشگيري از كشتارهاي بي رحمانه شيعيان و طوفان هاي ظلم و ستمي بود كه در دوران بني اميه و بني عباس اين مذهب را به نابودي تهديد مي كرد .
3- تقيه , به گروه شيعه اختصاص ندارد بلكه در ميان ساير مسلمانان نيز وجوددارد .
4 - تـقـيه , به پرهيز در برابر كفار و پنهان نگاه داشتن عقايد اسلامي از مشركان اختصاص ندارد , بـلـكه ملاك تقيه كه حفظ جان مسلمانان است , عموميت دارد و كتمان عقايد دروني در برابر هر دشمن خونريزي كه توان مقاومت در برابر او نباشد وشرايط مبارزه با وي فراهم نگردد , امري لازم است .
به كدام دليل قرآني شيعه معتقد به جواز تقيه است ؟
خداوند متعال در آيه 28 از سوره آل عمران مي فرمايد : «لايتخذ المومنين الكافرين اولياء من دون المومنين و من يفعل ذلك فليس من اللّه في شي ء الا ان تتقوا منهم تقيه و يحذركم اللّه نفسه و الي اللّه المصير» اين آيه به صراحت دلالت بر جواز تقيه دارد.
و نيز آيه اي كه در مورد داستان عمار وپدر و مـادرش و نـيز سميه و ياسر نازل شده است چنين دلالتي دارد : «من كفر باللّه من بعد ايمانه الا مـن اكـره و قلبه مطمئن بالايمان و لكن من شرح بالكفر صدرافعليهم غضب من اللّه و لهم عذاب عظيم» ( نحل / 106 )عقل نيز مويد همين مطلب است . زيرا هدف شارع اظهار حق و بقاي آن است و گاهي باتقيه و كنار آمدن با دشمنان دين و مخالفان حق , دين و حقيقت بهتر حفظ مي شود .
همچنین جریان مومن آل فرعون که در قرآن به صراحت تاکید شده است که وی ایمان خویش را کتمان می کرده و پنهان می داشته است یکی دیگر از شواهد مشروعیت تقیه است «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُم»(غافر 28)
آيا پيامبران تقيه مي كنند ؟
تـقـيه انواعي دارد , تنها يك نوع از آن تقيه خوفي است كه در مورد دعوت انبياء و ابلاغ رسالت منتفي است اما تقيه انواع ديگري نيز دارد از جمله : تقيه تحبيبي و پوششي . زندگي انبياء مخصوصا پيامبر اسلام پر است از اين گونه تقيه هازيرا در بسياري از مواقع هنگامي كـه حركت به سوي ميدان نبرد مي كرد مقصد خود رامخفي مي داشت , نقشه هاي جنگي او كاملا در خـفـا كـشيده مي شد و استتار كه نوعي ازتقيه است در تمام مراحل اجرا مي گشت گاه براي بيان حكمي از روش مرحله اي كه نوعي از تقيه است استفاده مي كرد . به هر حال تقيه در ميان همه عقلاي جهان وجود دارد ورهبران الهي هم براي رسيدن به هدفهاي مقدسشان در پاره اي از مراحل آن را انجام مي دهند .
ديدگاه خوارج دربارة تقيه و نقد آن چيست؟
ازارقه ميگويند كه تقيه هم در قول و هم در عمل حرام است. در عين حال نجديه آن را جايز ميدانند.چه بسا گفته شده كه همة خوارج تقيه را حرام ميدانند هر چند مؤمن مكره واقع شود و خطر جان برود (امام عبده: المنار3/280 به قلم شاگردش سيد محمد رضا رشيد رضا و آنچه كه او ذكر كرده مذهب ازارقه، نه نجديه. بررسي: تقيه بر حسب تقسيمات احكام، برپنجم قسم تقسيم ميشود، يك قسم آن واجب و قسم ديگر حرام است. تقيه اگر براي حفظ جان، عرض و مالهاي ارزشمند باشد واجب است و اگر تقيه به مفسدة بزرگي مثل نابودي دين و پنهان ماندن حقايق بر نسلهاي آينده منجر گردد، حرام است.شيخ مفيد ميگويد: تقيه در دين در صورتي كه خوف جان در بين باشد، جايز است و گاهي در بعضي شرايط براي حفظ مال و بعضي مصالح ديگر جايز ميشود.
عقيده شيعه را درباره تقيه بيان نماييد؟ آيا تقيه همان نفاق نيست ؟
انـسـان مـوجـودي اجـتـمـاعـي اسـت كـه هـمواره در زندگي خويش براي رسيدن به هدف با مـشـكـلات بـسـيـاري روبـه رو اسـت و چـه بسا در اين طريق خطراتي او را تهديد كند بر همين اسـاس هـمـواره در فـكـر و انـديـشـه بـوده اسـت كـه چگونه مي تواند ضمن حفظ جان و مال و ناموس خويش دست از عقيده خود بر ندارد, اين اصل درباره همه مسلمانان جاري است , زيراهمواره از نـاحـيـه مـشـركـان بـي ديـن كه همواره دين و اعتقادات ديني را سد راه اهداف و مطامع خود مـي بـينند, در معرض تهاجم قرار دارند و قرآن كريم براي رهايي ازاين تهديدات راه عقلايي را كه همه انديشمندان و عاقلان دنيا از آن استفاده كرده و مي كنند به مسلمانان پيشنهاد نموده است و آن عـبارت از كتمان عقيده به هنگام مواجهه با خطر است كه از آن به تقيه تعبير مي شود.
بنابراين تـقـيـه عبارت است ازكتمان عقيده باطني براي حفظ جان و سلامت اعتقاد.
مرحوم شيخ مفيد از اعـيان و بزرگان شيعه درباره تقيه چنين مي گويد: ((التقيه ستر الاعتقاد و مكاتمه المخالفين و تـرك مـظاهرتهم بما يعقب ضررا في الدين والدنيا, تقيه مستور داشتن اعتقاد باطني و كتمان آن در بـرابـر مـخالفان به جهت ترس و اجتناب از زيانهاي دنيوي و ديني است )).
شيخ انصاري نيز دربـاره تـقـيـه چـنـين گفته است : «تقيه , يعني شخص مسلمان خود را ازضرر ديگران به وسيله موافقت نمودن با او در قول و عمل در فعلي كه مخالف حق است , حفظ نمايد.»با توجه به معناي تـقيه روشن مي شود كه تقيه كاملا در جهت مخالف با نفاق , يعني اظهار ايمان و كتمان كفر است , از سـوي ديـگر, كتمان عقيده براي رسيدن به اهداف مهم كاري است كه همواره مورد عمل عقلا بـوده اسـت و مـي بـاشـد و ايـن امـر اهميت تقيه را كه سپري است براي مبارزه عميق تر, براي ما روشـن تـر مـي نـمـايد.
تقيه افزون بر پشتوانه عقلي , مبناي قرآني دارد و در آيات بسياري عمل به تـقـيـه مـطرح بوده است و به عنوان راهي عقلايي و پسنديده مطرح مي باشد كه به چند نمونه آن اشـاره مـي گردد:
1ـ ((من كفر باللّه من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان و لكن من شـرح بـالكفر صدرا فعليهم غضب من اللّه و لهم عذاب عظيم )).(3)مفسران شيعه و سني در شان نـزول اين آيه آورده اند كه آيه شريفه درباره گروهي ازمسلمانان صدر اسلام نازل گرديده كه از سـوي كفار مجبور به اظهار كفر و شرك بودند, از جمله عمار ياسر, سميه , صهيب , بلال كه ياسر و سـمـيـه در اين ماجرا سخت مقاومت نموده و اظهار شرك و اقرار به كفر را جايز ندانسته و در زير شـكنجه هاي طاقت فرسا به فيض عظماي شهادت رسيدند, ولي عمّار در حالي كه جوان بود آنچه را كـه مـشـركـان از او خـواستند, بر زبان آورد, در حالي كه قلب او مالامال از محبت و دوستي به پـيـامبر(ص ) و ايمان به آن حضرت و خداوند سبحان بود.اين خبر اظهار كفر به گوش مسلمانان رسيد, عده اي او را محكوم به كفر كردند وگفتند: عمار دست از شريعت اسلام برداشته است . ولي پيامبر(ص ) فرمود: ((نه چنين نيست , عمار از فرق تا به قدم مملو از ايمان است و ايمان با گوشت و پوست اوآميخته است ))
2ـ ((لا يتخذ المومنون الكافرون اوليا من دون المومنين و من يفعل ذلـك فليس من اللّه في شي الا ان تتقوا منهم )).بسياري از مفسران حتي مفسران اهل سنت از ايـن آيـه حكم تقيه را استفاده نموده اند.
3ـ ((و قال رجل مومن من ال فرعون يكتم ايمانه اتقتلون رجـلا ان يـقـول ربـي اللّه ))امام صادق (ع ) مي فرمايد: ((التقيه حرز المومن , تقيه وسيله حفظ مـومـن است )).همان گونه كه تقيه به عنوان يك سپر در قرآن كريم و روايات امامان معصوم مـطرح است , امام صادق (ع ) در روايتي ديگر مي فرمايد: ((التقيه ترس اللّه في الارض لان مومن آل فـرعـون او اظـهـر الاسـلام لقتل )),تقيه سپر خداوند در روي زمين است , زيرا اگرمومن آل فـرعـون ايـمان خود را اظهار مي داشت , كشته مي شد.
در سيره اهل بيت (ع ) نيز استتار در عمل و اسـتـفـاده از تقيه را به عنوان يك نوع تاكتيك مشاهده مي كنيم : حركت شبانه پيامبر اسلام بدون اطـلاع از مـكـه به مدينه ,پنهان شدن در غار ثور, حركت امام حسين (ع ) شبانه از مدينه به مكه و حـركـتش از مكه به سوي كربلا همه اينها نوعي استتارعقيده , جهت رسيدن به هدف و حفظ جان است
با توجه به آنچه گفته شد, مي توان نتيجه گرفت كه تقيه و يا كتمان عقيده براي حفظامري اهم مانند جان و مال و ناموس يك اصل مسلم قرآني است كه همواره مورد عمل عقلاي قوم بوده و عمل به آن از ناحيه مسلمانان براي رسيدن به اهـداف مـهـم تـر منطقي است , از سوي ديگر, همه بشر در راه رسيدن به اهداف فروع خود, از آن استفاده كرده , به آن عمل مي كنند, بنابراين اختصاص به شيعه ندارد.
با توجه به آيه 68 سوره انعام كه به پيامبر مي فرمايد : ‹‹ در برابر دشمنان تقيه نكن و حتي اگر در مجلس آنها باشي از مجلس آنها برخيز ›› آيا اين دليلي است بر عدم جواز تقيه بر رهبران ديني نيست و يا به عبارت ديگر جايگاه تقيه كجاست؟
شـيـعه هرگز نمي گويد در همه جا بايد تقيه كرد بلكه تقيه در پاره اي از موارد قطعاحرام است و وجوب آن منحصر به مواردي است كه تقيه و ترك اظهار حق , منافعي داشته باشد كه از اظهار آن بيشتر باشد و يا موجب دفع ضرر و خطرناكي گردد .
سئوالي روشن : آيا برادران اهل سنتي كه در حال حاضر در زندان هاي گوانتانامو و ابوغريب و . . . در بند دشمنان اسلام و مسلمين هستند مي بايست با كفار همكاري نموده و همه چيز را بصورت صريح و شفاف براي آنان فاش نموده يا تقيه نمايند؟
پاسخ كاملاً بديهي است زيرا در بسياري از موارد اگر تقيه صورت نپذيرد نتيجه آن كشتار زن و كودك و مسلمانان بي گناه توسط نيروهاي محارب بيگانه خواهد بود.
نتيجه گيري : تقيه اصلي اسلامي در مذاهب اسلامي بوده و دشمنان اسلام جهت ايجاد اختلاف بصورت كاملاً ناقص در حال طرح آن بوده تا بهره برداري هاي خود را برده و بر امور مسلمين مسلط گردند . فاعتبروا يا اولي الابصار