خطبه قاصِعَه، طولانیترین خطبه نهج البلاغه است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش میکند و حوزه نیوز در شماره های گوناگون به انتشار متن، ترجمه و شرح آن خواهد پرداخت.
- متن بخش دوم خطبه
وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیهِ عَلَی الْمَلَائِکَةِ، وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْیِیزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلَاءِ مِنْهُمْ.
فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ -وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یُدْرَی أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ- عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ؛ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَی اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ، کَلَّا مَا کَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً، إِنَّ حُکْمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ، وَ مَا بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِی إِبَاحَةِ حِمًی حَرَّمَهُ عَلَی الْعَالَمِینَ.
- ترجمه بخش دوم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)
اگر خدا می خواست می توانست آدم را از نوری بیافریند که روشنایی اش دیده ها را برباید و زیبایی و جمالش عقول را مبهوت کند و عطرش شامّه ها را مسخر سازد و اگر چنین می کرد گردنها در برابر آدم خاضع می شد و آزمایش برای فرشتگان بسیار آسان بود؛ ولی خداوند سبحان خلق خود را با اموری می آزماید که از فلسفه آن آگاهی ندارند تا (مطیعان از عاصیان) ممتاز گردند و تکبّر را از آنان بزداید و آنها را از کبر و غرور دور سازد.
بنابراین، از کاری که خداوند با ابلیس کرد عبرت بگیرید، زیرا اعمال طولانی و کوششهای بسیارش را بر باد داد در حالی که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود، سالهایی که معلوم نیست از سالهای دنیا بود یا آخرت (آری) همه آنها را به سبب ساعتی تکبّر نابود ساخت. چگونه ممکن است کسی بعد از ابلیس همان نافرمانی او را انجام دهد ولی در برابر (خشم) خدا سالم بماند؟ نه، هرگز چنین نخواهد بود هیچ گاه خدا انسانی را با داشتن صفتی وارد بهشت نمی کند که بر اثر همان صفت فرشته ای را از بهشت بیرون کرده است. حکم او درباره اهل آسمان و زمین یکسان است و خدا با هیچ یک از خلق خود دوستی خاصی ندارد تا به سبب آن چیزی را که بر همه جهانیان تحریم کرده است بر وی مباح سازد.
- شرح بخش دوم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه در ادامه آزمایش ابلیس که در بخش قبل گذشت به نکته مهمی اشاره می کند و آن اینکه خداوند بندگانش را با اموری آزمایش می کند که فلسفه آن بر آنها پوشیده است و گاه تحمل آن بر آنها سخت و سنگین است می فرماید: «اگر خدا می خواست می توانست آدم را از نوری بیافریند که روشنایی اش دیده ها را برباید و زیبایی و جمالش عقلها را مبهوت کند و عطرش شامّه ها را مسخر سازد و اگر چنین می کرد گردنها در برابر آدم خاضع می شد و آزمایش برای فرشتگان بسیار آسان بود»؛ (وَ لَوْ أَرَادَ اللّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُور یَخْطَفُ(۱) الاَْبْصارَ ضِیَاؤُهُ، وَ یَبْهَرُ(۲) الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ(۳)، وَ طِیب یَأْخُذُ الاَْنْفَاسَ عَرْفُهُ(۴) لَفَعَلَ. وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الاَْعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیهِ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ).
اشاره به اینکه اگر امتحانات الهی هماهنگ با خواسته دل افراد باشد، امتحان عملا بی اثر خواهد شد، زیرا همه بر طبق آن عمل می کنند؛ هم خداپرستان و هم هواپرستان و چنین امتحانی بی نتیجه خواهد بود؛ ولی اگر بر خلاف میل افراد بود صفوف مؤمنان خداپرست و مخلص از خود خواهان هواپرست و غیر مخلص جدا خواهد شد.
امتحان مغروران و متکبّران باید با اموری باشد که غرور و تکبّر را بشکند همان گونه که در امتحان فرشتگان و ابلیس واقع شد.
به همین دلیل امام در ادامه این سخن می افزاید: «اما خداوند سبحان خلق خود را با اموری می آزماید که از فلسفه آن آگاهی ندارند تا (مطیعان از عاصیان) ممتاز گردند و تکبّر را از آنان بزداید و آنها را از کبر و غرور دور سازد»؛ (وَ لکِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْیِیزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَ نَفْیاً لِلاِسْتِکْبارِ عَنْهُمْ، وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلاَءِ(۵) مِنْهُمْ).
از اینجا روشن می شود چرا فلسفه همه احکام شرع، آشکار نیست. درست است که فلسفه بسیاری از آنها به حکم عقل یا به توضیح آیات و روایات بر ما آشکار شده ولی قسمت قابل ملاحظه ای از آن همچنان در پرده ابهام باقی مانده، این برای آن است که مطیعان مخلص از متمردان و گردنکشان شناخته شوند. البتّه مخفی بودن اسرار این احکام غیر از آنچه گفته شد دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد.
سپس امام(علیه السلام) عاقبت کار ابلیس مستکبر و گردنکش را به منظور این که درس عبرتی برای همگان باشد مطرح می کند و به آنها هشدار می دهد که راه ابلیس را نپویند تا به سرنوشت او گرفتار نشوند می فرماید: «از کاری که خداوند با ابلیس کرد عبرت بگیرید، زیرا اعمال طولانی و کوششهای بسیارش را بر باد داد در حالی که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود سالهایی که معلوم نیست از سالهای دنیا بود یا آخرت (آری) همه آنها را به سبب ساعتی تکبّر نابود ساخت»؛ (فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ، وَ جَهْدَهُ(۶) الْجَهِیدَ، وَ کَانَ قَدْ عَبَدَاللّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَة، لاَ یُدْرَی أمِنْ سِنِی(۷) الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الاْخِرَةِ، عَنْ کِبْرِ سَاعَة وَاحِدَة).
تدبیر «لا یُدری أمِنْ سِنِی الدُّنْیا أمْ مِنْ سِنی الاْخِرَةِ». مفهومش این نیست که امام از این مسئله خبردار نبود، بلکه اشاره به این است که توده مردم از آن آگاه نیستند و منظور از سالهای دنیا همین سالهایی است که بر ما می گذرد که مقدارش معلوم است و منظور از سالهای آخرت آن است که در قرآن به طور مکرر به آن اشاره شده است: «(وَإِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَة مِّمَّا تَعُدُّونَ)؛ و یک روز نزد پروردگار تو (در جهان آخرت) مانند هزار سال است از آنچه می شمارید».(۸)
در اینجا این سؤال پیش می آید که چگونه ممکن است شش هزار سال عبادت با تکبّر یک ساعت از میان برود؟ پاسخ آن روشن است، چون سازندگی کاری است پیچیده و طولانی؛ ولی تخریب کاری ساده و سریع است؛ یک خانه بزرگ را ممکن است سالها صرف ساختن آن کنند ولی در یک آتش سوزی چند ساعته نابود شود؛ یک سد عظیم را سالها می سازند ولی با چند دینامیت و مواد منفجره در مدتی بسیار کوتاه متلاشی می شود.
مسئله «حبط اعمال» بر اثر پاره ای از گناهان مطلب مهمی است که در پایان همین بخش در نکته ها خواهد آمد.
آن گاه امام در ادامه به این نکته اشاره می کند که متکبّران از انسانها نیز سرنوشتی همچون ابلیس دارند، می فرماید: «چگونه ممکن است کسی بعد از ابلیس همان نافرمانی او را انجام دهد ولی در برابر (خشم) خدا سالم بماند، نه، هرگز چنین نخواهد بود هیچ گاه خدا انسانی را با داشتن صفتی وارد بهشت نمی کند که بر اثر همان صفت فرشته ای را از بهشت بیرون کرده است»؛ (فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَی اللّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ؟ کَلاَّ، مَا کَانَ اللّهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بأَمْر أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً).
سپس در تأکید بر این معنا می فرماید: «حکم او درباره اهل آسمان و زمین یکسان است و خدا با هیچ یک از خلق خود دوستی خاصی ندارد تا به سبب آن چیزی را که بر همه جهانیان تحریم کرده است بر وی مباح سازد!»؛ (إِنَّ حُکْمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الاَْرْضِ لَوَاحِدٌ. وَ مَا بَیْنَ اللّهِ وَ بَیْنَ أَحَد مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ(۹) فِی إِبَاحَةِ حِمیً(۱۰) حَرَّمَهُ عَلَی الْعَالَمِینَ).
اشاره به اینکه همه مکلفان در برابر خداوند یکسانند و هیچ کس را بر دیگری امتیاز نیست، خداوند با کسی خویشاوندی ندارد، گناه برای همه گناه و طاعت برای همه طاعت است. مبادا بعضی تصور کنند مجازات سنگین ابلیس در برابر تکبرش از ویژگیهای او بوده و دامان دیگران را نخواهد گرفت.
نکته ها:
۱ـ مسئله حبط اعمال
در این بخش از خطبه آمده بود که عبادات شش هزار ساله ابلیس به سبب یک ساعت تکبر بر باد رفت.
مسئله احباط و تکفیر، و به تعبیر دیگر بر باد رفتن اعمال نیک یا جبران اعمال سوء با توبه و اطاعت، از مسائل مهمی است که در میان متکلمان و مفسران و ارباب حدیث مورد بحث و گفتگوست.
از آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که بعضی از اعمال سوء، آن قدر اهمیّت دارد که می تواند آثار اعمال نیک را از بین ببرد، از جمله کفر به خداوند و پیامبر و یوم المعاد است که در آیه ۸۸ سوره انعام می خوانیم: «(وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ)؛ هر گاه مشرک شوند اعمالی را که انجام دهند از بین می رود و در آیه ۱۴۷ سوره اعراف می فرماید: «(وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِایَاتِنَا وَ لِقَاءِ الاْخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ)؛ کسانی که آیات ما و روز قیامت را انکار کردند اعمالشان بر باد می رود».
در مورد تکفیر نیز قرآن مجید در آیه ۷ سوره عنکبوت می فرماید: «(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ(۱۱))؛ کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند گناهان آنها را می پوشانیم (و می بخشیم)».
البتّه این به آن معنا نیست که روز قیامت مجموعه حسنات و سیئات را در برابر هم قرار دهند، اگر حسنات بیشتر بود، سیئات مورد نظر قرار نگیرد و اگر سیئات بیشتر بود، حسنات به طور کلی نادیده گرفته شود، این نوع احباط و تکفیر مورد قبول نیست و با آیات قرآن نیز نمی سازد. در آیه ۷ و ۸ سوره زلزال می خوانیم: «(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَه وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ)؛ هر کس به مقدار ذره ای کار نیک انجام دهد آن را می بیند و هر کس به اندازه ذره ای کار بد انجام دهد آن را خواهد دید».
کوتاه سخن اینکه هر یک از کار نیک و بد اثر خاص خود را عنداللّه در قیامت خواهد داشت؛ ولی این مطلب استثنائاتی دارد که بعضی از کارهای نیک، خطاها را می پوشانند و بعضی از کارهای زشت، حسنات را از میان می برند.(۱۲)
۲ـ آیا ابلیس فرشته بود؟
در این بخش از خطبه آمده بود که ابلیس فرشته ای بود که خدا او را به جهت گناه سنگینش از بهشت بیرون راند و مطرود درگاه حق شد.
این تعبیر ممکن است این تصور را ایجاد کند که ابلیس واقعاً از فرشتگان بوده است، در حالی که قرآن با صراحت می گوید: «(کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ)؛ او از جن بود سپس از طاعت فرمان پروردگارش خارج شد».(۱۳) از سوی دیگر قرآن به وضوح می گوید: فرشتگان معصوم اند و هرگز گناه نمی کنند: «(بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ * لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ)؛ آنها بندگان گرامی خدا هستند در هیچ سخنی بر او پیشی نمی گیرند و فرمان او را به گردن می نهند».(۱۴)
چگونه ممکن است فرشته معصوم نه تنها نافرمانی کند، بلکه راه کفر و معارضه با پروردگار را بپوید؟!
از اینجا روشن می شود که ابلیس به موجب داشتن عبادات فراوان در صفوف فرشتگان جای گرفته بود؛ نه اینکه واقعاً جزء فرشتگان بود. این تعبیر گرچه تعبیری مجازی است؛ ولی با وجود قرائن روشن نباید جای تردید باشد.
۳ـ تکبّر ابلیس سرچشمه کفر او شد!
از آیات قرآن و روایات اسلامی و خطبه بالا به خوبی استفاده می شود که تکبّر ابلیس سرانجام به کفر او انجامید، آن هم بالاترین درجه کفر، زیرا به حکمت خدا اعتراض کرد و دستور پروردگار را درباره سجده بر آدم(علیه السلام) غیر حکیمانه پنداشت و به همین دلیل به شدیدترین مجازاتها گرفتار شد و آن طرد ابدی از درگاه خدا و حبط عبادات شش هزار ساله بود.
این سخن پیامی به همه ما دارد که تکبّر و تعصب را کوچک نپندارید که گاه ممکن است به کفر و حبط اعمال و طرد از درگاه خداوند بیانجامد. البتّه ابلیس می توانست باز گردد و توبه کند؛ ولی نخستین شرط توبه او این بود که فرمان خدا را در مورد سجده بر آدم(علیه السلام) اطاعت کند، لذا در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که: «وَاللهِ لَوْ أنّ إبْلیسَ سَجَدَ للهِِ بَعْدَ الْمَعْصِیَةِ وَ التَّکَبُّرِ عُمْرَ الدُّنْیا، ما نَفَعَهُ ذلِکَ وَ لا قَبِلَهُ اللهُ مِنْهُ ما لَمْ یَسْجُدُ لاِدَمَ کَما أمَرَاللهُ أَنْ یَسْجُدَ لَهُ ؛ به خدا سوگند اگر ابلیس به اندازه عمر دنیا بعد از آن معصیت، سجده برای خدا می کرد، سودی به حال او نداشت و خدا از او نمی پذیرد جز اینکه باز گردد و بر آدم سجده کند. آن گونه که خدا به او دستور داده بود».(۱۵)
۴ـ یکسان بودن حکم خدا درباره همگان
از پیام های مهم این بخش از خطبه این است که رابطه خلق با خالق رابطه اطاعت و بندگی است و همه انسانها، بلکه همه مخلوقاتی که در شرایط یکسان قرار دارند، در احکام او یکسانند و آن گونه که جمعی از یهود و نصارا خود را فرزندان خدا و خاصّان او می پنداشتند و مجازاتی جز اندک برای خود در برابر اعمالشان قائل نبودند: (وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَی نَحْنُ أَبْنَاءُ اللهِ وَأَحِبَّاؤُهُ)(۵) خیالی باطل و فکری بی اساس است.
بنابراین هرگاه تکبّر و تعصّب و نافرمانی سبب رانده شدن کسی از درگاه خدا شود و هرکس در هر جا آلوده به چنین صفتی گردد، سرنوشتی غیر از آن نخواهد داشت. نژادها، اقوام، انسانها و غیر انسانها همه مشمول همین قاعده اند.
پی نوشت ها:
۱. «یخطف» از «خطف» بر وزن «عطف» به معنای ربودن با سرعت گرفته شده است.
۲. «یبهر» از ریشه «بهر» بر وزن «بحر» به معنای حیرت و مبهوت ساختن گرفته شده است.
۳. «رواء» به معنای ظاهر زیباست.
۴. «عرف» به معنای بوی خوش است.
۵. «خُیَلاء» به معنای تکبّر است.
۶. «جهد»، بر وزن «مهد» و «جُهد» بر وزن «کفر» هر دو به معنای سعی و تلاش خسته کننده است و «جهید» فعیل از همین ریشه است که برای تأکید ذکر می شود، بنابراین «جهد و جهید» به معنای آخرین مرتبه تلاش و کوشش است.
۷. «سنی» دراصل سنین بوده که به هنگام اضافه نون آن حذف شده و سنین جمع سنه به معنای سال بوده است.
۸. حج، آیه ۴۷. نزدیک به همین تعبیر نیز در سوره سجده، آیه ۵ آمده است.
۹. «هواده» به معنای احترام و محبّت و نرمش آمده است.
۱۰. «حمی» به معنای منطقه ممنوعه است از «حمی» بر وزن «نفی» به معنای منع گرفته شده است.
۱۱. شرح بیشتر در باره این مسئله را در تفسیر نمونه ذیل، آیه ۲۱۷ سوره بقره مطالعه فرمایید.
۱۲. کهف، آیه ۵۰.
۱۳. انبیاء، آیه ۲۶ و۲۷.
۱۴. الکافی، جلد ۸، صفحه ۲۷۱.
۱۵. مائده، آیه ۱۸.