حضرت امام مهدی (عج) مصلح کل، دوازدهمین پیشوای شیعیان، یگانه فرزند حضرت امام حسن عسکری (ع) است که در روز پانزدهم شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری در شهر سامرا چشم به دیدار جهان گشود. آن حضرت در پنج سالگی به مقام امامت رسید. در میان امامان معصوم (ع) سه امام در خردسالی به امامت رسیدند: امام جواد (ع) در هفت سالگی، امام هادی (ع) در نه سالگی و حضرت مهدی (عج) در پنج سالگی.
از این رو، از همان عصر امامت امام رضا (ع) به بعد، این سؤال مطرح شد که با توجه به مقام بسیار ارجمند امامت، چگونه انسانی در خردسالی به امامت می رسد؟ چرا که دوران شکوفایی رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگی شروع و در چهل سالگی به تکامل می رسد. و نظر به این که این مساله در مورد امامان (ع) نخستین بار در مورد حضرت جواد (ع) رخ داد، در آن عصر، از جنجالی ترین مسائل روز بود.
حضرت رضا (ع) قبل از امامت امام جواد (ع) به بیان پاسخ این سؤال می پرداختند، و با روشن گری و آگاهی بخشی، اذهان را روشن میساختند.
گاهی این مسئله به گونه های دیگر، در نزد بستگان امامان (ع) مطرح می شد، و آنها نیز به پاسخ آن می پرداختند; به عنوان نمونه محدث خبیر کلینی از محمد بن حسن بن عماد روایت می کند که گفت: من در حضور علی بن جعفر (عموی بزرگوار حضرت رضا (ع)) در مسجدالنبی نشسته بودم، دو سال بود که در مسجد رسول خدا (ص) به درس او می رفتم و از محضرش مستفیض می شدم.
یک روز ناگاه دیدم حضرت جواد (ع) در خردسالی در مسجدالنبی (ص) به نزد علی بن جعفر (ع) آمد، علی بن جعفر (ع) تا آن حضرت را دید، شتابان برخاست و با پای برهنه و بدون ردا به سوی حضرت جواد (ع) رفت و دست او را بوسید و به او احترام شایان نمود، حضرت جواد (ع) به او فرمود: «ای عمو، بنشین خدا تو را رحمت کند». علی بن جعفر گفت: ای آقای من چگونه بنشینم با این که تو ایستاده ای؟ هنگامی که علی بن جعفر به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش کردند و به او گفتند:
«تو عموی پدر حضرت جواد (ع) هستی، در عین حال با این سن و سال، این گونه در برابر حضرت جواد (ع) که خردسال است فروتنی می کنی و دستش را می بوسی و آن همه احترام شایان می نمایی؟» علی بن جعفر (ع) گفت: ساکت باشید. آن گاه محاسن خود را به دست گرفت و گفت:
«اذا کان الله عزوجل لم یؤهل هذا الشیبة و اهل هذا الفتی و وضعه حیث وضعه، انکر فضله، نعوذ بالله مما تقولون بل انا له عبد; اگر خداوند صاحب این ریش سفید را شایسته (امامت) ندانست، و این نوجوان را سزاوار دانست، و به او چنان مقامی داد، آیا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن ناروای شما. من غلام و برده او هستم و او مولای من است ».
بایسته است بدانیم جایگاه اعتقاد به امامت و ائمه معصومین علیهم السلام نزد شیعه بسیار والا و ارزشمند است به گونه ای که اعتقاد به امامت در نگاه ایشان در ردیف اعتقاد به خداوند و پیامبرصلی الله علیه وآله قلمداد شده است. از نگاه شیعه خداوند متعال مقام امامت و ولایت را به جهت قابلیتهای ذاتی به افرادی خاص عطا فرموده و تنها از طرف ذات اوست که امام بر جامعه نصب می گردد.
شیعه این اعتقاد راسخ را از آیات و روایات به دست آورده که برخی از موارد آنها بدین قرارند:
۱ - امامت امری قراردادی و از طرف پروردگار متعال است.
عمرو بن اشعث گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود: «اترون الموصی منا یوصی الی من یرید؟ لا والله ولکن عهد من الله ورسوله صلی الله علیه وآله لرجل فرجل حتی ینتهی الامر الی صاحبه; (۱)
شما گمان می کنید هر کس از ما امامان که وصیت می کند، به هر کس بخواهد وصیت می کند؟ ! نه به خدا، چنین نیست، بلکه امر امامت عهد و فرمانی است از جانب خدا و رسول صلی الله علیه وآله برای فردی پس از شخص دیگر (از خانواده ما) تا به صاحبش برسد.»
۲ - فرمان پذیری از امام همسان اطاعت از پروردگار و پیامبرصلی الله علیه وآله است.
شیعه معتقد است که ائمه معصومین علیهم السلام تنها مصداق اولی الامر هستند و خداوند در قرآن فرمان به پیروی از ایشان داده است. آنجا که می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » ; (۲)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا اطاعت کنید و از پیامبر و اولیای امر خود [نیز] اطاعت کنید.» یکی از مواردی که اطاعت و پیروی از امام در آن واجب است، مسئله جانشینی می باشد، به این معنا که وقتی امامی به عنوان پیشوای معصوم جانشین خود را معرفی کرد جای هیچگونه تردید باقی نخواهد ماند و بر دیگران واجب است امامت او را بپذیرند; اگر چه در سن و سال کودکی باشد.
۳ - امامت عهدی است که هرگز به ستمگران نمی رسد.
خداوند متعال پس از آنکه ابراهیم علیه السلام را به مقام امامت بشارت داد، در جواب او که پرسید: آیا این شرافت نصیب ذریه ام نیز میگردد؟ فرمود: «ولا ینال عهدی الظالمین » ; (۳)
«پیمان من به ظالمان نمی رسد.»
۴ - امامت روح تمامی دستورات الهی، مکمل دین و متمم نعمتهای الهی است.
خداوند متعال انجام امر خطیر رسالت را منوط به نصب جانشین دانسته و می فرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته » ; (۴)
«ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده است را ابلاغ کن و اگر چنین نکنی پیامش را نرسانده ای.» این امر بسیار با عظمت همانا اعلام امامت و خلافت علی علیه السلام بود.
حال که چنین است، چگونه پرنده خیال ما بر بام بلند معرفت ایشان جای خواهد گرفت؟ جز اینکه انفاس قدسی خود آن انوار پاک دست ناز خویش دراز کرده، دست نیاز ما باز گیرند و چه جای این سؤال و خرده گیری که خداوند چگونه این مقام به کودکی ارزانی می دارد؟ نه تنها در بین ائمه چنین امری بی سابقه نبوده که در بین پیامبران الهی نیز دست قدرت الهی چنین امری را رقم زده است.
امامان جواد ، هادی و مهدی (صلوات الله علیهم)
قبل از حضرت مهدی علیه السلام به دو امام (جوادعلیه السلام و هادی علیه السلام) قبل از سن بلوغ مقام امامت عطا شده است و این شاید خود به نوعی ایجاد آمادگی برای پذیرش امامت حضرت مهدی علیه السلام در سن کودکی بود.
در سلسله امامت اولین امامی که در سن کودکی به امامت رسید نهمین پیشوای شیعیان بود و از آنجا که این مسئله در دوران امامت بی سابقه بود، مورد پرسش و شک عده ای قرار گرفت و در این رهگذر با تصریح امام رضاعلیه السلام و بیاناتی از خود آن امام قلب شیعیان آرام گرفت.
«عن معمر بن خلاد قال: سمعت الرضاعلیه السلام وذکر شیئا فقال: ما حاجتکم الی ذلک؟ هذا ابو جعفر قد اجلسته مجلسی وصیرته مکانی وقال: انا اهل بیت یتوارث اصاغرنا عن اکابرنا القذة بالقذة; (۷)
معمر بن خلاد گوید: از امام رضاعلیه السلام شنیدم که مطلبی [راجع به امر امامت] بیان کرد و سپس فرمود: شما چه احتیاجی به این موضوع دارید؟ این ابو جعفر است که او را به جای خود نشانیده و قائم مقام خود ساخته ام، و فرمود: ما خاندانی هستیم که خردسالانمان مو به مو از بزرگسالانمان ارث می برند.» این روایت بیانگر این حقیقت است که مقام امامت ربطی به کمی و زیادی سن ندارد.
صفوان بن یحیی گوید: به امام رضاعلیه السلام عرض کردم: پیش از آنکه خدا ابی جعفرعلیه السلام را به شما ببخشد، درباره جانشینتان از شما می پرسیدیم و شما می فرمودید: خدا به من پسری عنایت می کند، اکنون او را به شما عنایت کرد و چشم ما را روشن کرد، اگر خدای ناخواسته برای شما پیش آمدی کند، به که بگرویم؟ حضرت با دست اشاره به ابی جعفرعلیه السلام فرمود که در برابرش ایستاده بود. عرض کردم: قربانت گردم، این پسر سه ساله است! ! فرمود: «وما یضره من ذلک فقد قام عیسی بالحجة وهو ابن ثلاث سنین; (۸)
چه مانعی دارد؟ عیسی علیه السلام سه ساله بود که به حجت قیام کرد.»
همانگونه که خداوند قادر متعال، مقام نبوت را به خردسالی عطا فرمود مقام امامت را نیز می تواند به انسانی با تمام صفات لازم در سن کودکی عطا فرماید.
علی بن اسباط گوید: امام محمد تقی علیه السلام را دیدم که به طرف من می آمد، من نگاهم را به او تیز کردم و به سر و پایش نگاه می کردم تا اندازه و قامتش را برای اهل شهر خود (شیعیان) وصف کنم، در آن میان که من او را ورانداز می کردم، حضرت بنشست و فرمود: «یا علی! ان الله احتج فی الامامة بمثل ما احتج به فی النبوة. فقال: «وآتیناه الحکم صبیا» ، «ولما بلغ اشده » ، «وبلغ اربعین سنة » فقد یجوز ان یؤتی الحکمة وهو صبی ویجوز ان یؤتاها وهو ابن اربعین سنة; (۹)
«ای علی! خدا حجت درباره امامت را به مانند حجت درباره نبوت آورده و فرموده است: «حکم نبوت را در کودکی به او دادیم » ، «و چون به رشد، رسید» ، «و به چهل سالگی رسید» ، پس رواست که [به شخصی] در کودکی حکم داده شود (چنانچه به یحیی علیه السلام داده شد) و رواست که در چهل سالگی داده شود (چنانچه به یوسف علیه السلام داده شد).»
و البته کم نبودند انسانهای وارسته ای که در برابر فرمایش امام علیه السلام سر تعظیم و قبول فرود می آورند و در برابر مشیت الهی با کمال رضایت آن را می پذیرفتند.
محمد بن حسن بن عمار گوید: من دو سال نزد علی بن جعفر بن محمد (عموی امام رضاعلیه السلام) بودم و هر خبری که او از برادرش موسی بن جعفرعلیه السلام شنیده بود می نوشتم. روزی در مدینه خدمتش نشسته بودم، ابو جعفر محمد بن علی الرضاعلیه السلام در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله بر او وارد شد، علی بن جعفر بر جست و بدون کفش و عبا نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد. ابوجعفر به او فرمود: ای عمو! بنشین، خدایت رحمت کند. او گفت: آقای من! چگونه من بنشینم و شما ایستاده باشید؟
چون علی بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کرده و می گفتند: شما عموی پدر او هستید و با او اینگونه رفتار میکنید؟ ! او دست به ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید. اگر خدای عزوجل این ریش سفید را سزاوار [امامت] ندانست و این کودک را سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد، من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن شما، من بنده او هستم. (۱۰) »
شیعه با این ذهنیت که مقام امامت به سن و سال خاصی مربوط نیست درباره امام جواد و امام هادی علیهما السلام چندان تردیدی به خود راه نداد، بویژه که حکام جور زمان هرچه تلاش کردند تا مسئله امامت را با مناظرات ساختگی دانشمندان بزرگ با این امامان خردسال خدشه دار کنند، شکست خوردند.
اما این وضع درباره آخرین پیشوای شیعیان به کلی متفاوت شد، چرا که او هم در سن و سالی کمتر از دیگر ائمه به امامت رسید و هم به خاطر مصالحی ولادت آن حضرت نیز مخفیانه صورت پذیرفت و این برخی از شیعیان را دچار برخی تردیدها نمود و کار امام حسن عسکری علیه السلام را مشکل ساخت، اگر چه امامان پیشین تا حدودی زمینه را مساعد کرده و شیعه را برای درک چنان روزی آماده ساخته بودند.
در غیبت نعمانی از امام باقرعلیه السلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: «صاحب هذا الامر اصغرنا سنا واخملنا شخصا; (۱۱)
صاحب این امر کم سن و سال ترین و گمنام ترین ماست.»
اسماعیل بن بزیع گوید: از حضرت ابی جعفرعلیه السلام راجع به امامت پرسیدم و گفتم: آیا ممکن است امام از هفت سال کمتر داشته باشد؟ فرمود: «نعم و اقل من خمس سنین; آری، کمتر از پنج سال هم می شود.» (۱۲)
البته معرفی حضرت مهدی علیه السلام با دیگر ائمه این تفاوت را داشت که خواست الهی بر پنهان زیستن حضرت مهدی علیه السلام تعلق گرفته بود; بنابراین تنها افرادی خاص از ولادت آن حضرت خبردار شدند.
ضوء بن علی از مردی از اهل فارس نقل می کند که: به سامرا آمده و ملازم درب خانه امام حسن عسکری علیه السلام شدم. حضرت مرا طلبید، من وارد شدم و سلام کردم، فرمود: برای چه آمده ای؟ عرض کردم: برای اشتیاقی که به خدمت شما داشتم. فرمود: پس دربان ما باش. من همراه خادمان در خانه حضرت بودم.
گاهی می رفتم هر چه احتیاج داشتند از بازار می خریدم و زمانی که مردها در خانه بودند، بدون اجازه وارد می شدم. روزی بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حرکت و صدایی شنیدم، سپس با فریاد به من فرمود: بایست، حرکت مکن، من جرات در آمدن و بیرون رفتن نداشتم، سپس کنیزکی که چیز سرپوشیده ای همراه داشت از نزد من گذشت، آنگاه مرا صدا زد که در آی، من وارد شدم و کنیز را هم صدا زد.
کنیز نزد حضرت بازگشت، حضرت به کنیز فرمود: روپوش از آنچه همراه داری بردار، کنیز از روی کودکی سفید و نیکو روی پرده برداشت و خود حضرت روی شکم کودک را باز کرد، دیدم موی سبزی که به سیاهی آمیخته نبود از زیر گلویش تا نافش روئیده است، سپس فرمود: این است صاحب شما، و به کنیز امر فرمود که او را ببرد. سپس من آن کودک را ندیدم تا امام حسن علیه السلام وفات کرد. » (۱۳)
عمرو اهوازی نیز گوید: امام حسن امامت در کودکی این حقیقت را روشن می سازد که اعطای مقام امامت بر اساس فضایل ذاتی است و این مربوط به روح متعالی انسانهای خاص است
عسکری علیه السلام آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبکم; این صاحب شماست.» (۱۴)
در پایان این سؤال را مطرح می کنیم که علت نصب امامت در کودکی چیست و چرا مقام امامت در همه امامان در سن و سال بلوغ و رشد اعطا نشده است. به نظر می رسد که هر چند مصالح تام همه مقدرات و فرامین الهی بر ما روشن نیست، اما موارد ذیل را می توان به عنوان برخی از دلیلهای احتمالی این امر یادآور شد.
در پایان توجّه چند نکته بایسته است :
اول. پیشینه نبوّت و امامت در کودکی
از نظر قرآن، نبوت و ولایت در کودکی، نه تنها، امری ناشدنی نیست ؛ بلکه به صراحت از نبوّت حضرت عیسی«ع» و اعطای حکمت به حضرت یحیی خبر داده است. حتّی این مسئله در جامعه شیعی، امری عجیب و ناگهانی نبود ؛ بلکه قبل از امام مهدی(عج) نیز امام جواد و امام هادی«ع» به امامت رسیده بودند.
در این رابطه چند آیه و روایت نقل می شود :
۱) «آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» مریم (۱۹)، آیه ۱۲ ؛ «ای یحیی! تو کتاب (الهی) را به قوت بگیر و (ما) در همان سن کودکی به او حکم نبوت دادیم».
فخر رازی می گوید : «مراد از حکم در آیه شریفه، همان نبوّت است ؛ زیرا خداوند متعال عقل او را در کودکی محکم کرد و به او وحی فرستاد. چرا که خداوند متعال حضرت یحیی و عیسی«ع» را در کودکی به پیامبری برگزید! برخلاف حضرت موسی«ع» و حضرت محمد«ص» که آنان را در بزرگ سالی به رسالت مبعوث کرد» V}تفسیر فخر رازی، ج ۱۱، ص ۱۹۲.
۲) قرآن در زبان حضرت عیسی«ع» - که در کودکی زبان به سخن گشود و جواب منکران را داد - چنین می فرماید : «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»مریم (۱۹)، آیه ۳۰. ؛ «(کودک) گفت : من بنده خداوند هستم ؛ (او) به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».
۳) امام علی النقی«ع» ، شش سال و پنج ماه از سنّ شریفش گذشته بود که پدرش از دنیا رحلت فرمود و امامت به او منتقل شد.مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰۱.
۴) عبداللَّه بن جعفر می گوید : من و صفوان بن یحیی به خدمت امام رضا«ع» رسیدیم. ابوجعفر«ع» - که سه سال از عمرش می گذشت - ایستاده بود. عرض کردیم : خدا ما را فدای شما کند! اگر - پناه به خدا - اتفاقی بیفتد، چه کسی بعد از شما (امام ) خواهد بود؟! آن حضرت به امام جواد، اشاره کرد و فرمود : این فرزندم. عرض کردیم : او با این سن و سال؟! فرمود : آری، او با همین سن و سال. خداوند تبارک و تعالی با (وجود) عیسای دو ساله احتجاج کرد (و او را به نبوّت برگزید)» بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۵، ح ۲۳.
۵) شیخ مفید می نویسد : «جمهور شیعه با مخالفان آنها، بر این امر اتفاق دارند که رسول خدا«ص»، حضرت علی«ع» را دعوت به وزارت، خلافت و وصایت کرد ؛ در حالی که سن او کم بود ؛ ولی از دیگر کودکان دعوت نکرد» فصول المختارة، ص ۳۱۶.
وی همچنین می نویسد : «پیامبر اکرم«ص» همراه با حسن و حسین - در حالی که آن دو طفلی بیش نبودند - با نصارا مباهله کرد و قبل از این واقعه، سابقه نداشت که پیامبر به همراهی اطفال مباهله کرده باشد...» همان، ص ۳۱۶.
دوم. لزوم شایستگی برای امامت
امامت و ولایت، مقام و منصبی است که به لیاقت و شایستگی افراد بستگی دارد ؛ نه سن و سال آنان. ولایت و امامت، مقام بزرگی است که واجد آن مقام، طوری احکام خدایی و علوم نبوّت را تحمّل و ضبط می کند که خطا، نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدّسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبی مرتبط بوده، از افاضات و اشراقات الهی، بهره مند می گردد.
به واسطه علم و عمل، پیشوا امام انسانیّت و نمونه و مظهر دین و حجّت خداوندی است. معلوم است که هر کس قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد ؛ بلکه باید از حیث روحی، در مرتبه اعلای انسانیّت قرار گرفته، لیاقت ارتباط با عوالم غیبی و دریافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. از حیث ترکیبات جسمانی و قوای دماغی نیز در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستی و افاضات غیبی را بدون خطا و اشتباه، به عالم الفاظ و معانی تنزّل دهد و به مردم ابلاغ کند.
پس پیغمبر و امام، از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتی است که خدای متعال، آنان را به مقام شامخ نبوّت یا امامت انتخاب می کند. این امتیاز، از همان اوان کودکی، در آنان موجود است تا هر زمان که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعی در کار نبود، آن افراد برجسته، رسماً به مقام و منصب نبوّت و امامت، منصوب و مأمور حفظ و تحمّل احکام شوند. این انتخاب و نصب ظاهری ؛ همان طور که می تواند بعد از بلوغ یا در بزرگسالی انجام گیرد، ممکن است در ایام کودکی نیز تحقّق پذیرد.دادگستر جهان، ص ۱۲۲ و ۱۲۳.
بر این اساس امامت و ولایت (و نبوّت)، به سن و سال نیست ؛ بلکه به علم، دانایی، ورع، تقوا و سایر فضایل انسانی و اخلاقی است. حتّی دستگاه خلافت نیز به این حقیقت پی برده بود که : «امامت زود هنگام»، پدیده ای اصیل و الهی است ؛ نه ساختگی و بی پشتوانه و عاری از واقعیت.
سوم. امامت، منصبی الهی
مسئله امامت و ولایت، امری شخصی، وراثتی و انتخابی نبوده و در حیطه اختیارات هیچ کس قرار ندارد ؛ بلکه این امر از جانب خدا و بر اساس خواست، اراده و نصب او است.
در واقع امامت برای ائمه اهل بیت«ع»، مرکزیت قدرت و نفوذ حکومت - بسان خلفای اموی و عباسی و فاطمی - نیست تا از پدر به پسر منتقل شود ؛ بلکه بر اساس انتخاب و فرمان الهی است ؛ از این رو امام که فردی برگزیده از سوی خدای متعال است، در تمام زمینه ها، سرآمد و دارای علم و قدرت الهی است. پس اعطای آن به بزرگسال یا کودک، در دست خدا و به خواست و اراده او است و او بهتر از همه می داند که امامت و ولایت را در کجا قرار دهد و چه کسی را به این مقام نصب کند.«اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»انعام (۶)، آیه ۱۲۴.
پس امامت حضرت مهدی(عج) نیز خارج از این مدار نبوده و بر اساس تدابیر و سنت های الهی صورت گرفته است. خداوند متعال - پس از آنکه حضرت ابراهیم«ع» را به امامت برگزید - به او فرمود : «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»بقره (۲)، آیه ۱۲۴ ؛ «(به یاد آر) هنگامی که خداوند، ابراهیم را به اموری چند امتحان کرد و او همه را به جای آورد. خداوند، به او فرمود : من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم. ابراهیم پرسید : (آیا) این پیشوایی را به فرزندانم نیز عطا خواهی کرد؟ خداوند فرمود : عهد من (هرگز) به ستمکاران نمی رسد».
در منابع تاریخی آمده است : بنی عامر خدمت رسول خدا«ص» رسیدند ؛ حضرت آنان را به سوی خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنها عرضه کرد. در این هنگام شخصی از آنان به پیامبر«ص» گفت : اگر ما با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد ؛ آیا در خلافت بعد از تو سهمی داریم؟! آن حضرت فرمود : امر خلافت به دست خداوند است ؛ هر کجا که بخواهد قرار می دهد.سیره ابن هشام، ح ۲، ص ۳۲.
چهارم. شهادت امامان و ضرورت نصب امام بعدی
یکی از نکات قابل توجّه درباره زندگی اهل بیت«ع»، فشارها، ظلم ها و سختگیری های حاکمان جور علیه امامان«ع» است ؛ به طوری که همه امامان شیعه، به دست ظالمان مقتول یا مسموم می شدند و خطر جانی همیشه ایشان را تهدید می کرد. چه بسا می شد که امامی به شهادت می رسید، در حالی که فرزند او در سنین کودکی قرار داشت و به ضرورت، همان کودک به مقام امامت می رسید.
در فرهنگ اسلام، زمین نباید خالی از حجّت بماند و حتماً شخصی به عنوان واسطه فیض الهی و امام امت تعیین گردد ؛ پس شخص بعدی - هر چند در دوران کودکی قرار داشت - به مقام امامت می رسید و خلیفه و حجت الهی بر روی زمین می گردید. در روایات آمده است : «لو بقیت الارضُ بغیر امام لساخت» کافی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰ ؛ «اگر زمین بدون امام باشد، (به یقین) در هم فرو می ریزد».
بر این اساس وقتی امام مهدی(عج) پنج ساله بود، پدرش امام حسن عسکری«ع» به شهادت رسید و از آنجایی که زمین نباید خالی از حجّت می ماند و مردم نیز باید امام و پیشوایی برای خود می داشتند ؛ آن حضرت به امامت رسید و به عنوان آخرین وصّی و حجّت الهی، رهبری آنان را در دست گرفت.
از طرف دیگر شاید این مسئله (رسیدن به امامت در سن کودکی) برای حفظ جان برخی از امامان، ضروری بوده و دشمنان به تصوّر کودک بودن آنان، دست از ظلم و جنایت علیه ایشان بردارند. این مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا«ع» اتفاق افتاد و به رغم کینه و بغض شدید خلفا نسبت به امامان، نتوانستند بعد از شهادت امام قبلی، آسیبی به امام بعدی برسانند و البته شاید دشمنان قدرت امامت را باور نمی کردند و آنها را خطری برای حکومت و سلطه خود نمی دانستند.
اگرچه جست وجوی شدید آنان از حضرت مهدی(عج) نیز، بیشتر ناشی از شنیدن روایات فراوان در مورد آخرین حجت الهی و قیام و انقلاب او علیه ظالمان و ستمگران بوده است و آنان با باور به این پیش گویی ها، در صدد چاره جویی و نابودی مهدی موعود بودند!! بدین جهت آن حضرت در پنهانی می زیست و دور از چشم این حاکمان جور، هدایت و رهبری مردم را در دست داشت.
پنجم.امتحان و آزمون مؤمنان
شاید یکی از دلایل «امامت در کودکی»، آزمون مسلمانان و سنجش میزان اطاعت و حقّ پذیری آنان بوده است. اگر کسی با ماهیت و ژرفای امامت آشنا باشد و آن را مقامی از جانب خدا بداند ؛ چون و چرایی در سن امامان نخواهد داشت. اتفاقاً این مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا«ع» - که همگی در سن کودکی یا جوانی به امامت رسیدند - مصداق داشت و شیعیان کمتر دچار اختلاف، تشتّت، چند دستگی و انکار شدند ؛ در حالی که قبل از حضرت رضا«ع»، فرقه های مختلفی در میان شیعه پدید آمدند که هر یک به امامت شخصی خاص قائل بودند ؛ البته کم نبودند انسان های وارسته و مطیعی که در برابر فرمایش امام، سر تعظیم و قبول فرود می آوردند و در برابر مشیّت الهی با کمال رضایت آن را می پذیرفتند.
محمد بن حسن عمّار گوید:
«من دو سال نزد علی بن جعفرمحمد (عموی امام رضا«ع») بودم و خبری که او از برادرش موسی بن جعفر«ع» شنیده بود، می نوشتم. روزی در مدینه خدمتش نشسته بودم ؛ ابو جعفر محمد بن علی الرضا (جواد)، در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. علی بن جعفر برخاست و بدون کفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد.
ابو جعفر به او فرمود : ای عمو! بنشین، خدایت رحمت کند. او گفت : آقای من! چگونه من بنشینم و شما ایستاده باشید؟! چون علی بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کرده، گفتند : شما عموی پدر او هستید (چرا) با او این گونه رفتار می کنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت : خاموش باشید! اگر خدای عزّوجل این ریش سفید را سزاوار (امامت) ندانست و این کودک را شایسته و سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد ؛ (آیا) من فضیلت او را انکار کنم؟! پناه به خدا از سخن شما! من بنده (و مطیع) او هستم».کافی، ج ۲، ص ۳۲۲، ح ۱۲.
پی نوشت ها:
۱) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج ۲، ص ۲۵ح ۲; بصائر الدرجات، ص ۴۷۰.
۲) نساء/۵۹.
۳) بقره/۱۲۴.
۴) مائده/۶۷.
۵) مریم/۳۰.
۶) مریم/۱۲.
۷) اصول کافی، ج ۲، ص ۱۰۴، ح ۲; شیخ مفید، الاختصاص، ص ۲۷۹; الارشاد، ج ۲، ص ۲۷۶; کشف الغمة، ج ۲، ص ۳۵۱.
۸) کلینی، الکافی، ج ۱، باب الاشارة والنص علی ابی جعفر الثانی.
۹) همان، ج ۲، ص ۲۲۳، ح ۷; با اندک تفاوتی الارشاد، ج ۲، ص ۲۹۲; اعلام الوری، ص ۳۴۹; کشف الغمة، ج ۲، ص ۳۶۰; المناقب، ج ۴، ص ۳۸۹.
۱۰) کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۱۰۶.
۱۱) النعمانی، کتاب الغیبة، مکتبة الصدوق، تهران، ص ۱۸۴; دلائل الامامه، ص ۲۵۸.
۱۲) کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۲۲، ح ۵; بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۰۳.
۱۳) اصول کافی، ج ۲، ص ۱۱۹ و ۱۲۰، ح ۶; با اندک تفاوتی شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۳۳، ح ۲; شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۴۳۵، ح ۴۳.
۱۴) اصول کافی، ج ۲، ص ۱۲۴، ح ۱۲; شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۴۸; شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۳۴، ح ۲.