سؤال دوم:
اولین زائران اباعبدالله الحسین علیه السلام چه کسانی بودند؟
پاسخ:
شیخ جلیل القدر عماد الدین ابوالقاسم طبری آملی که از شاگردان شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی است در کتاب خود، اوّلین زائران اباعبدالله الحسین علیه السلام را جابربن عبدالله انصاری و عطیه کوفی می داند.
جابر بن عبدالله انصاری کیست؟
جابِرِ بن عبدالله بن عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بن سلمة (درگذشت بین سالهای ۶۸ق تا ۷۹ق)، صحابی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) راوی «حدیث لوح» که دربردارندۀ نام امامان شیعه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
وی همچنین در سلسلۀ راویان احادیث مشهور شیعی، مانند «حدیث غدیر»، «حدیث ثقلین» و «حدیث شهر علم» نیز قرار دارد.
پدرش پیش از هجرت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) به یثرب، مسلمان شد.
وی در بیعت عَقَبة دوم (در سال سیزدهم بعثت) با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان بست و جزء دوازده نقیبی شد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. پدر جابر در غزوۀ اُحُد به شهادت رسید.
کُنیۀ جابر، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیحتر دانسته شده است. بنا بر بعضی گزارشها، پیوند میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جابر، محبتآمیز و دوستانه بود. گفته شده است که آن حضرت به وی بشارت عمر طولانی داده بود.
جابر در ۱۶ یا ۱۸ یا ۱۹ غزوه جنگید. وی در جنگ صفین از لشکریان امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود.
وی در اواخر عمر حلقه ای در مسجد پیامبر داشت که از علمش بهره گرفته می شد.
جابر بن عبدالله انصاری، کسی است که هفت معصوم (پیامبر، حضرت فاطمه، امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر علیهم السلام ) را درک کرده و از محضر مبارکشان کسب فیض نموده است.
جابر در اواخر عمر نابینا شد و یک سال در مکه زیست و سرانجام در مدینه درگذشت.
جابر بن عبدالله از بین مردم اوّل کسی است که قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کرده است.
عطیه روایت کرده است: با جابر بیرون رفتیم به جهت زیارت حسین بن علی(ع) وقتی به شَطِّ فرات رسیدیم، جابر غسل کرد و خود را شبیه مُحرِمان نمود و به سُعد خوشبو کرد و چون نابینا بود دستش را گرفتم، همین که دستش به قبر مبارک رسید، از شدت حزن و اندوه بیهوش شد و به روی زمین افتاد.
من آب به صورتش پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین، یا حسین، یا حسین، سپس گفت: حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبَهُ؛ دوست جواب دوست خود را نمی دهد. حسینم، چگونه جواب دهی و حال این که خون از رگ های گلویت بر سینه و شانه ات ریخته و میان سر مبارکت و بدن مطهرت جدایی افتاده است؟!
سپس با کمال تضرّع به خواندن زیارت مشغول شد و همچنین به اطراف قبر مطهر سایر شهدا را زیارت نمود... .
جابر بن عبدالله انصاری در هنگام زیارت امام حسین (علیه السلام) در روز اربعین، به عطیّه چنین گفت: «سوگند به آن کسی که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق به نبوت برانگیخت، ما نیز شریک بودیم در آن امری که شما داخل شدید (یعنی جنگیدن و به شهادت رسیدن و یاری کردنِ امام حسین (علیه السلام).
عطیه گفت: ما رنجی نکشیدیم، و شمشیری نزدیم، در حالی که سرهای این گروه از بدن جدا، و زنانشان بیوه، و فرزندان ایشان یتیم شدند؛ چگونه در اجر با ایشان شریک باشیم؟ جابر گفت: ای عطیه، از حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: «هر کس گروهی را دوست دارد، با آن ها محشور خواهد شد، و هرکس عمل قومی را دوست دارد، با ایشان در ثواب آن عمل شریک باشد». جابر در ادامه گفت: سوگند به آن کسی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق به نبوت برانگیخت، نیّت من و اصحابم بر همان نیت امام حسین (علیه السلام) و اصحاب او است».
عطیه گوید: ناگهان دیدیم یک جمعی از دور به سوی کربلا می آیند، جریان را به جابر گفتم.
جابر غلامش را فرستاد که ببیند اینان چه کسانی هستند، اگر از سپاه عمر سعد هستند تا از این جا بروند و اگر امام سجاد علیه السلام است، به مژدگانی این خبر، تو را در راه خدا آزاد می کنم. غلام با شتاب رفت، دید کاروان امام سجّاد علیه السلام و اهل بیت رسول خدا: هستند. با سرعت برگشت وگفت: «ای جابر، برخیز و از حرم و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله استقبال کن، این امام زین العابدین علیه السلام است که با عمه ها و خواهران داغدیده اش به زیارت امام حسین علیه السلام آمده اند».
جابر با سر و پای برهنه به استقبال آن بزرگواران شتافت. وقتی که امام سجاد علیه السلام را ملاقات نمود، گویا امام سجاد علیه السلام خواست عُقدۀ دلِ بچه ها باز شود، خطاب به جابر فرمود:
«یا جابرُ، هاهُنا وَاللهِ قُتِلَت رجالُنا وَ ذُبِحَت أطْفالُنا وَ سُبیَتْ نِسائُنا وَ حُرِقَتْ خِیامُنا؛ ای جابر، به خداوند متعال سوگند، در همین جا بود که مردان ما کشته شدند و کودکان ما ذبح گشتند و از اینجا زنان ما به اسارت برده شدند و خیمۀ در این جا به آتش کشیده شد.
زینب آمد کربلا و کربلا در غم نشست کاروان شد نینوایی، نینوا در غم نشست
ناگهان بشکست بُغض هر یتیم خون جگر ناله ها برخاست از دل، هر صدا در غم نشست
خیمه ها بر پا شد و شیون ز هر سو شد بلند هم صدا با داغداران خیمهها در غم نشست
بار دیگر دختری از داغ بابا گریه کرد بار دیگر خواهری درد آشنا در غم نشست
از علی بن الحسین آه جگر سوزی رسید حجت حق در غمِ خون خدا در غم نشست
کربلا در کربلا و اربعین در اربعین هر که بود از اهل بیت مصطفی در غم نشست
بس که سنگین بود داغ لاله های کربلا از همان آغاز غم ارض و سما در غم نشست
از شرار شعله ها و شیون آل علی نی زمین می سوخت، بلکه ماسوا در غم نشست
مادری از داغ طفل شیرخوارش گریه کرد کودکی می سوخت در بزم عزا در غم نشست
ناله های العطش آید هنوز از تشنگان از غم لب تشنگان آب بقا در غم نشست
عطیۀ کوفی کیست؟
عطیه در مقتل های غیر معتبر که از قلم نااهلان تراوش نموده غلام جابر بن عبدالله انصاری شمرده اند، ولی حقیقت ندارد؛ بلکه او یکی از بزرگان روات امامیه و از محدثان و مفسران است.
علاوه مرد مبارز با دستگاه دیکتاتوری بنی امیه بوده، اجمالاً به شرح حالش در اینجا پرداخته شود تا کاملاً معرفی شده و آن مرد جلیل شناخته شود.
عطیه از اهل کوفه و کنیۀ وی ابوالحسن است. در زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام دیده به جهان گشوده، مادرش کنیز رومی بوده است.
از خود عطیه نقل شده که گفته است: وقتی از مادر تولد یافتم، پدرم مرا پیش امیرالمؤمنین علیه السلام آورد که در کوفه تشریف داشت و عرض کرد: این غلام از مادر متولد شده و استدعای نام گذاری کرد، امام علیه السلام فرمود: «هذا عطیة الله»، به همین دلیل، او عطیه نامیده شد و یک صد درهم برای او تعیین فرمود و عطای من به پدر داده شد، پدرم از آن روغن و عسل خرید.
عطیه با ابن اشعث بر علیه حجاج بن یوسف ثقفی ستمکار و خونخوار معروف دوره اموری خروج کرد، بلکه از خون آشامی آن دژخیم مشهور، جلوگیری شود و بعد از منهدم شدن لشکر ابن اشعث عطیه به فارس گریخت. حجاج بن محمد به قاسم ثقفی در فارس نوشت که عطیه را دعوت کند و لعن کردن بر امیرالمؤمنین علیه السلام را به وی تکلیف نماید و اگر قبول نکرد به وی چهارصد تازیانه بزند و سر و رویش را بتراشد.
محمد بن قاسم، عطیه را خواست و نامه حجاج را به وی خواند، عطیه پیشهاد حجاج را قبول نکرد و حاضر نشد به امیرالمومنین علیه السلام ناسزا گوید. محمد بن قاسم به او، چهارصد تازیانه زد و سر و رویش را تراشید. وقتی که قُتَیبه والی خراسان شد، عطیه پیش او رفت و در خراسان بود تا عمر بن هبیره، والی عراق شد، عطیه به وی نامه ای نوشت و از او درخواست اذن کرد که به عراق رود.
او هم اجازه داد و عطیه به کوفه آمد و پس از بازگشت به کوفه، وطن خود در آنجا تا ساله۱۱۱هجری زندگی کرد. عطیه در موقع آمدن جابر به زیارت سید الشهداء علیه السلام در اربعین، در مدینه بوده و در حضور آن بزرگوار به کربلا مشرف شده و جابر را با خود پس از زیارت به کوفه برده و مهمانش بوده است.
عطیه کسی است که خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها را در غصب فدک از عبدالله بن حسن شنیده و نقل کرده است.