آدمي همواره نسبت به كارهاي خود خوش بين است و با توجه به نيت و آگاهي از خود به آساني با رفتارها و كردارهايش كنار مي آيد. اگر اصل توجيه گري و عذرتراشي را ناديده بگيريم كه هركسي مي كوشد رفتار ناهنجار خويش را توجيه كند، شخص، خود را متهم نمي سازد و هيچ گمان بد به خود نمي برد. اما هنگامي كه به ديگري مي رسد اين نگرش به كلي متفاوت مي شود. هر كار ديگري با هزاران اما و اگر روبه رو مي شود و او به آساني درستي كار ديگران را نمي پذيرد. با آن كه بسيار گفته و شنيده است كه آن چه بر خود نمي پسندي بر ديگران مپسند؛ ولي در مقام عمل به اين دستور وقعي نمي نهند و گوش دل بدان نمي سپارد. در آموزه هاي وحياني كه بر پايه فطرت سالم قرار داده شده است به اين مسئله از زواياي مختلف و ابعاد متنوع آن پرداخته شده است. از اين رو قاعده اي در آموزه هاي وحياني اسلام پديدار شده كه به اصل صحت يا حمل بر صحت شهرت يافته است. اصل صحت در حوزه قانون گذاري و حقوق فردي و اجتماعي مورد توجه قانونگذار اسلامي بوده است. چنان كه در حوزه اخلاق و هنجارهاي شخصي و اجتماعي نيز به عنوان اصل حاكم مورد تاييد و تأكيد قرار گرفته است. در اين نوشتار تلاش شده است نگرش اسلام و آموزه هاي وحياني نسبت به اين اصل واكاوي شده و مباحث و مسايل آن از جهات مختلف بازخواني شود.
گسترش معنايي اصالت صحت
اصل صحت از قواعدي است كه در كتاب هاي اصول فقه كه مباني و روش استنباط احكام ديني را از منابع اصلي كتاب و سنت بيان مي كند، مورد بحث قرارگرفته است. اين اصل به نوع برخورد و قضاوت انسان درباره گفتار و كردار و عقايد ديگران (بدون توجه به دين آنان) مربوط مي شود.
برخي از اصولي ها بر اين باورند كه اين اصل در دو معنا و اصطلاح مختلف به كار مي رود: 1- به معناي حمل فعل مؤمن بر وجه صحيح و جايز در مقابل قبيح (حرام و ممنوع). به اين معنا كه هرگاه مردي مسلمان با زني در خلوتگاهي ديده شد، بر اين حمل مي كنيم كه وي به جهتي درست و شرعي با وي خلوت كرده است و گناه و حرامي را مرتكب نشده است. مثلا شايد وي از محارم اوست و يا به هر عنوان درست ديگري اين امكان را داشته است تا با او خلوت كند؛ زيرا شخص مسلمان با نامحرم خلوت نمي كند.
2- معناي ديگر اين است كه كار ديگران را به تمام و كامل بودن حمل كنيم و بگوييم كه آنان كاري را به درستي انجام داده اند. مانند زماني كه از فردي مسلمان و متشرع بخواهيم نمازي بر ميت بخواند و او چنين كند. ما در اين زمان رفتارش را به درستي حمل كرده و مي گوييم وي نماز ميت را به درستي و تام و كامل خوانده و چيزي را فروگذار نكرده است.
تفاوت دو معنا در اين است كه معناي نخست مختص مسلمانان و از احكام خاص اسلامي است و تنها نسبت به خودي يعني مسلمانان به كار مي رود و درباره اعمال و رفتار غيرمسلمانان چنين حكم و قضاوتي نخواهيم كرد. اما معناي دوم اختصاصي به مسلمانان نداشته و نسبت به هر شخص ديگري از مسلمان و غيرمسلمان به كار مي رود. به اين معنا كه وقتي مالي را در دست شخصي حتي كافر مي بينيم و يا او معامله اي را انجام مي دهد در مقام داوري حكم مي كنيم كه اين معامله به صورت كامل انجام شده و نقص ندارد. (مصباح الاصول؛ ج 3 ص 322)
بر اين اساس دو برداشت درباره اصل صحت وجود دارد كه برداشت نخست بر پايه حسن ظن و گمان نيكو بناگذاري شده و اصلي از اصول اخلاقي شمرده مي شود. بدين معنا كه اگر در عمل مسلمان يا مؤمني به لحاظ حكم تكليفي، ترديد حاصل شد كه آن چه از گفتار و كردار و عقيده نمود مي كند، حلال و مشروع و يا حرام و قبيح است، بايد عمل و كار وي را بر وجه مباح و جايز حمل كرد؛ به عنوان نمونه اگر كسي از دور سخني گفت و شنونده شك كرد آيا سلام مي كند و يا ناسزا مي گويد يا شخصي مايعي مي نوشد و مشخص نيست آب است يا نوشيدني حرام، يا مردي به همراه زني مشاهده شد و هر دو به زوجيت خود اقرار كردند، در اين موارد و نظاير آن كه در جامعه فراوان اتفاق مي افتد و مي بايست اصل را مورد ملاحظه قرار داده و به اقتضاي آن، فعل را بر امر مباح و جايز حمل كرد و گفتار و كردار و عقيده وي را بر شكل درست و نيكوي آن بار نمود.
ولي بنا به برداشت دوم، اصل صحت تنها قاعده اي فقهي است كه در كتاب هاي علم اصول از آن بحث مي شود و به مسلمانان اختصاص ندارد. از اين رو اگر در فعل و كار كسي به لحاظ حكم وضعي، ترديد شد كه آيا آن را به صورت درست و صحيح انجام داده يا نه، بايد عملش را بر درستي بار كرد. به عنوان نمونه اگر معامله اي چون خريد و فروش، ازدوج و طلاق انجام دهد همه اين موارد بر صحت حمل مي شود و آثار عقود يا ايقاعات بر آن مترتب مي گردد.
قرآن و اصالت صحت
اصل صحت به عنوان يك اصل اخلاقي، اصلي عقلايي است. به اين معنا كه جوامع انساني بر پايه اصول عقلايي نسبت به رفتار ديگران چنين برخوردي را به كار مي گيرد. بنابراين اگر سخن از اصل صحت در قرآن و آموزه هاي آن به ميان مي آيد به معناي حكمي امضايي و تاييدي است و اين گونه نيست كه اسلام آن را به عنوان يك اصل تأسيسي ابداع كرده و براي نخستين بار به مردم سفارش داده باشد.
سيره عقلايي مردمان بر اين است كه در رفتار خويش نسبت به ديگران اين گونه رفتار كنند و اصل را بر صحت قرار دهند. اين گونه است كه در بسياري از دستورها و ضرب المثل هاي اقوام مختلف با دستورهاي مشابه اصل صحت مواجه مي شويم.
در دستوري از كنفوسيوس به اين مطلب برمي خوريم كه مي گويد آن چه را به خود نمي پسندي بر ديگران مپسند و آن چه را براي خود مي خواهي براي ديگران نيز بخواه.
قرآن نيز اين اصل را به شيوه هاي مختلف تاييد كرده است. در اين جا به برخي از شواهد اشاره مي شود.
خداوند در آيه 83 سوره بقره دستور مي دهد كه در برخورد گفتاري با ديگران اصل را بر گفتار نيكو و پسنديده قرار دهيد: قولوا للناس حسنا. هرچند كه ظاهر اين آيه آن است كه با مردم به نيكي سخن بگوييد و گفتارتان سبب بغض و عداوت نگردد؛ ولي مي توان با توجه به روايتي از امام صادق(ع) در تفسير آيه، آن را به عنوان شاهدي بر تأييد اصل عقلايي دانست.
امام صادق با اشاره به آيه مي فرمايد: تا زماني كه يقين نداريد كار ديگران شر و قبيح و ناپسند است درباره آن جز داوري خير و نيكو نداشته باشيد. (كافي ج 2 ص 164)
شيخ انصاري نيز در توضيح آن مي نويسد: شايد مراد از قول در آيه و روايت همان ظن و اعتقاد باشد؛ بدين ترتيب آيه كريمه به كمك روايت، به حسن ظن و گمان نيكو در حق ديگران بردن ترغيب و تشويق مي كند و بدگماني را نسبت به مردم ناپسند مي شمارد. (فرائدالاصول ج 2 ص715)
بدگماني گناه است
در سوره حجرات آيه 12 مي فرمايد: يا ايهاالذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن اثم؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد از گمان بسيار پرهيز كنيد؛ زيرا برخي از گمانها گناه هستند. در اين آيه مؤمنان از بسياري از گمان ها درباره ديگران منع شده اند كه مراد، گمان سوء است؛ نه گمان خير؛ زيرا در آيه 12 سوره نور قرآن به گمان خير كه همان حسن ظن و گمان نيكو است، تشويق كرده است.
در اين آيه سخن از گمان بد نكردن درباره ديگري است و هرچند كه گمان يكي از حالات چهارگانه يقين و گمان و شك و وهم است كه به طور غير اختياري بر انسان عارض مي شود و نمي تواند مورد امر و نهي قرار گيرد ولي مراد آن است كه انسان آثار گمان را نبايد بر آن بار كند و به چنين گماني ترتيب اثر دهد و به گمان بدي كه در حق ديگران مي كند اعتنايي كند.
بنابراين اگر گماني بد در دل وي خطور كرد اشكالي ندارد ولي نبايد بدان توجه كند و آثارش را بر آن مترتب سازد. در روايات آمده است كه يكي از چيزهايي كه براي مؤمن نيكوست و راه خلاصي آن را دارد سوءظن است كه راه رهايي از آن بي توجهي و جامه عمل نپوشاندن به آن است. (وسائل الشيعه ج 8 ص 263)
هدف از اين كار آن است كه آبروي مؤمن حفظ شود؛ زيرا مؤمن در پيشگاه خداوند از منزلت و جايگاه والا برخوردار است و آبروي او از جمله سه گانه هايي است كه نمي توان متعرض آن شد، مؤمن جان و مال و عرضش در امان است و آبرو و حفظ آن يكي از مهم ترين مسايلي است كه نمي توان آن را بي ارزش كرد و با تعرض به آن شخص را به خطر انداخت.
قرآن پيامبر(ص) را به علت آبروداري مؤمنان ستوده است. آن حضرت (ص) چنان عمل مي كرد كه منافقان وي را متهم به سادگي مي كردند و مي گفتند او شخص خوش باوري است. قرآن بيان مي كند كه خوش باوري آن حضرت به نفع شماست كه حفظ آبروي شما را مي كند و آن چه در دل داريد آشكار نمي سازد. (توبه آيه 61) زيرا اگر پيامبر(ص) مي خواست، بي درنگ پرده ها را كنار مي زد و شما را رسوا مي ساخت و مشكلات فراواني براي شما پديد مي آمد.
اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: كارهاي برادر ديني ات را بر بهترين وجه حمل كن و در سخن وي براساس بدگماني داوري نكن، مگر آن كه يقين به خلاف آن پيدا كني. (كافي؛ ج 2ص 361)