فشار روانى يكى از رايجترين بيماريهاى زمان معاصر است، بهگونهاى كه طبق برآورد كارشناسان سازمان بهداشت جهانى حدود شش درصد كلّ جمعيّت جهان از بيماريهاى روانى رنج مىبرند و شروع هشتاد درصد از بيماريهاى جسمى با فشار روانى همراه بوده است. روانشناسان راهكارهايى را براى مقابله با فشار روانى مطرح نمودهاند و اسلام نيز در طى قرون متمادى موفّق شده است ميليونها نفر را در مناطق مختلف جغرافيايى و از نژادهاى گوناگون به خود جذب كند و با تغيير سبك زندگى آنها، براى زندگى اجتماعى و فردى آنان قوانين مطلوبى وضع نمايد. بىشك دين مبين اسلام از روشهايى تبعيّت نموده كه حتّى اگر عنوان سازمان و نظام روانشناسى بدان ندهيم، داراى يك دستگاه روانشناسى مخصوص به خود است كه خاستگاه نخستين آن قرآن كريم است. لذا توجّه به قرآن در ريشهكنى اين نوع بيماريها مىتواند به عنوان مؤثرترين شيوه به شمار آيد و اين خود بُعدى فراگير از عظمت قرآن كريم، اعجاز و اثرگذارى آن در امور خدماتى و درمانى را نمايان مىسازد(1).
اميد است راهكارها و شيوههاى بررسى شده در اين مقاله زمينهساز تحقيقات بيشترى در اين مسائل بوده، باعث اُنس بيشتر با قرآن كريم گردد.
بازگشت به فطرت
اوّلين مسئله و نخستين شيوه مقابله با فشارهاى روانى از نظر قرآن كريم، بازگشت به فطرت است كه اساس آرامش روانى مىباشد. فطرت، اصلى واقعى، طبيعى و جهانشمول است كه مربوط به انسان و زمان و مكانى خاص نيست، بلكه مرتبط به همه انسانهاست. از ديدگاه قرآن، انحرافات روانى ريشه در انحراف از فطرت دارد؛ از اين رو بازگشت به فطرت در بهداشت روانى از نظر اسلام مورد عنايت قرار گرفته است و در آن مباحث ذيل قابل بررسى است:
مدار فطرت و شهوت؛ جريان فطرت؛ فطرت راه انحصارى آرامش روانى؛ پيامدهاى خروج از فطرت؛ جهاد اكبر (كنترل شهوات).
در اين نوشتار به بررسى برخى از مسائل ياد شده كه ارتباط بيشترى با موضوع دارند مىپردازيم.
الف ـ مدار فطرت و شهوت
در مكتب اسلام، از سير صعودى و تكاملى به سوى نفس مطمئنه، به جريان عقلمدارى يا فطرت و قلب سليم، و از سير نزولى و حركت به طرف نفس امّاره، به جريان شهوت و قلب مريض يا هواى نفس تعبير مىشود و ميان اين دو جريان، نوعى تضاد و تصادم تا پايان عمر وجود دارد. در هر صورت، هيچ يك از جريانهاى مذكور به كلّى از بين نمىرود، بلكه گاه تضعيف مىگردد و با تغيير وضع ممكن است در موقعيّت مناسب، مجددا رشد يابد. بايد توجّه داشت كه هر كدام از دو جريان، در تمام عمر انسان به مقتضاى خود عمل مىنمايد و تنها قدرت و ضعف هر يك و ميزان هماهنگى عقل و اراده بين آنها، موجب بروز آثار مختلف روانى و اخلاقى مىگردد. مىتوان با اين اظهارات، عقل را همچون صاحبخانهاى فرض كرد كه چون خانه را از آنِ خويش مىپندارد و طبق قوانين فطرت آن را به دست آورده است، با آرامش و آسايش در آن مىخوابد و هواى نفس مانند دزدى است كه قصد دستبرد و تسلّط بر خانه را دارد و همواره مترصّد فرصتى است تا به هدف خود برسد. بر اين اساس امام صادق عليهالسلام مىفرمايد:
«الهوى يقظان و العقل نائم»(2).
هواى [نفس] همواره بيدار، ولى عقل در خواب است.
امام على عليهالسلام نيز در حالى كه بين مبادى عقل و شهوت مقايسه مىكند، در توضيح آنها چنين مىفرمايد:
«الا و انّ الخطايا خيل شمس حُمل عليها اهلها و خلعت لجمها الا و ان التقوى مطايا ذلل حُمِلَ عليها اهلها و اعطوا اَزمتها»(3).
خطايا كه همان شهوت است همچون اسب سركشى است كه سواركار بر آن نشسته و افسارش از اختيار وى خارج شده و تقوا (عقل) همانند مركبى آرام و مطيع است كه سواركار بر آن نشسته و زمامش به او سپرده شده است.
بدينسان فطرت، جزء سرشت انسان و امرى تكوينى بوده، مشتمل بر امور انسانى و ماوراى حيوانى است و براى اوّلين بار در قرآن، به عنوان يك جريان روانى ثابت و مشترك مورد تأكيد قرار گرفته است(4):
خداوند به هستى نعمت وجود بخشيد و به راه كمالشان هدايت كرد(5)؛ هر چيز را قدر و اندازه داد و به كمال هدايت نمود(6)؛ به انسان آنچه را نمىدانست الهام كرد و آموخت(7) و راه كمال و هدايت را بر او سهل و آسان ساخت(8).
در اين مسير، راه هدايت و ضلالت براى همگان باز است، چنان كه مىفرمايد:
«كُلاًّ نُّمِدُّ هآؤُلاَآءِ وَ هآؤُلاَآءِ»(9)
ما به هر دو فرقه از دنياطلبان و آخرتطلبان به لطف خود مدد مىرسانيم.
نيز در آيه ديگر مىفرمايد:
«فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ * مُنيبينَ اِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ اَقيمُوا الصَّلوةَ وَ لاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكين»(10).
آرى، زمانى كه انسان از فطرت منحرف شد و تقواى دينى را مراعات ننمود، تعادل قواى داخلى او يعنى شهوت، غضب، محبّت و كراهت به هم مىخورد و عملكرد قواى ادراكى وى مختل مىگردد(11).
از دين فطرت يا حنيف در قرآن به دين ابراهيمى ياد شده و پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز بر آن آيين بود(12).
بر اساس بينش قرآن، خروج از فطرت و انحراف از دين حنيف ابراهيمى، نوعى بيمارى روانى به شمار مىآيد:
«وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ اِبْرهيمَ اِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ»(13).
چه كسى جز افراد سفيه و نادان، از آيين ابراهيم، روىگردان خواهد شد.
علاّمه طباطبايى اعراض از ملّت ابراهيم را از حماقت نفس و تميز ندادن ضرر و نفع خويش دانسته است(14).
ب ـ فطرت، راه انحصارى آرامش روانى
از نظر بهداشت روانى، تنها تكيه بر يك يا چند دستور الهى كافى نيست، بلكه انسان موظّف است براى رشد خود، تمام آموزشهاى الهى را به كار برد(15). در قرآن كريم از اين مدار به صراط مستقيم تعبير شده است(16) كه همان راه مشترك فطرت، عقل و شرع است. انسان ابتدا بايد بصيرت داشته باشد تا از طريق مستقيم (صراط مستقيم) منحرف نشود(17)؛ زيرا رفتن از راههاى ديگر به گمراهى مىانجامد و راه راست راه ميانه و معتدل است(18). مجموعه آموزشهاى قرآن كريم، به عنوان «ذكراللّه» مطرح شدهاند، كه توجّه و كاربرد آنها، موجب آرامش، اطمينان روانى و ايجاد ظرفيّت گسترده روانى و دستيابى به رشد و قرب الهى مىگردد(19).
در مقابل اين طريق، انحراف از فطرت باعث دلتنگى است، گويا شخص مىخواهد بلندپروازى نموده، از زمين تا فراز آسمان صعود كند(20).
اينجاست كه قرآن كريم مىفرمايد:
«انسانها در خسارت و زيانكارى هستند مگر اينكه به خدا ايمان آورده، عمل صالح به جا آورند و به درستى (حق) و پايدارى (صبر) در دين همديگر را سفارش كنند»(21).
از اين رو بايد گفت: اگر بتوان سيستمهاى ارتباطى و فعّاليّت انسان را در فعل و انفعالات روانى خود با محيط خويش، به صورت مدارهايى نشان داد، مدارهاى زير قابل طرح هستند:
1ـ مدار ارتباطى انسان با خدا؛
2ـ مدار ارتباطى انسان با خود؛
3ـ مدار ارتباطى انسان با خانواده؛
4ـ مدار اجتماعى انسان كه همان ارتباط آدمى با اجتماع است؛
5ـ مدار انسان با طبيعت (مدارى كه به روابط انسان با طبيعت مرتبط مىباشد).
تمام مدارهاى مذكور در اسلام هنگامى مىتوانند ارتباط و فعّاليّت انسان را در محيط خويشتن و با آن مفيد گردانند و در فعل و انفعالات روانى او تأثيرات مطلوبى بر جاى گذارند كه بر محور و جهت قرب به سوى خداوند متعال بوده، به گونهاى پايهريزى شوند كه به زندگى بشر رنگ الهى بدهند: «صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»(22).
ج ـ پيامدهاى خروج از فطرت
انسان خارج شده از مدار فطرت به سان عنكبوتى است كه با تنيدن تار به دور خويش، هر چه فعّاليتش بيشتر شود اضطرابش فزونتر خواهد شد(23). بر همين اساس قلب او محجوب، نفسش معيوب و روانش مخدوش گشته، داراى عقلى مغلوب و هوايى غالب مىگردد(24). بيماريهاى چنين انسانى به صورتهاى ذيل است:
1ـ زنگار قلب
امام صادق عليهالسلام فرمود:
«انسان به واسطه معصيت، نقطههاى سياهى در قلب سفيد خويش ايجاد مىكند و با ادامه دادن، وقتى همه صفحه سفيد قلب سياه شد، دچار زنگزدگى قلب مىشود، آنگونه كه خداوند در قرآن فرمود:
«اين حرفها بهانه است، علّت اصلى اين است كه بر اثر اعمال زشتشان دلهايشان زنگار گرفته است»(25).
2ـ حجاب قلب
حجاب قلب مانع از ديدن واقعى اشياست. چنين انسانى از ديدن حقايق محروم شده(26)، به آشفتگيهاى روانى دچار مىشود. چشم سرش باز، ولى چشم دلش نابيناست(27) و بر قلب او نيز مهر زده شده، همانند كر و لالها از درك عميق بىبهره مىگردد(28).
3ـ ترس شديد
بشر خارج شده از فطرت مانند كسى است كه در تاريكى رعد و برق سرانگشت خويش را از بيم مرگ در گوشش نهد تا مبادا از شدت صاعقه بميرد(29) و او دچار حيرت مىگردد، مانند انسانهايى كه ترس در دلشان لانه كرده، بر جنگ با ديگران جمع نمىشوند مگر با دشمنى، مكر و حيله و جاسوسى(30)، به طورى كه كارزار بين خودشان نيز سخت است. شما آنها را جمع و متّحد گمان مىكنيد، ولى قلوبشان سخت پراكنده و از هم دور است(31). ايشان داراى ظاهرى آراسته و شگفتانگيزند، ولى در باطن همانند چوب خشك تكيه بر ديوارند كه هر صدايى بشنوند، مىپندارند به ضرر آنان است(32).
د ـ كنترل جريان شهوت (جهاد اكبر)
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بهترين راه شكوفايى فطرت در نهاد آدمى و تثبيت آرامش روانى را كنترل جريان شهوت و هواى نفس و آن را به مثابه جهاد اكبر در مقابل جنگ با كفّار مىداند(33). برخى از روشهاى كنترل شهوت عبارتاند از:
1ـ صبر و مقاومت در برابر شهوات(34)؛ 2ـ خوار شمردن شهوت به وسيله تقويت عقل(35)؛ 3ـ فراموش كردن شهوات با ايجاد شوق به بهشت(36)؛ 4ـ غلبه بر تمايلات شهوانى قبل از نيرومند شدن آنها(37)؛ 5ـ توجّه به كرامت نفس؛ 6ـ سعى در دستيابى به خواسته شهوانى از راه حلال.
تحليل فشار روانى به وسيله خود
براى تحليل فشار روانى به وسيله خود در قرآن كريم راهكارهايى مطرح گرديده است:
خداوند بر انسان ناظر است و رويدادها تصادفى نيستند(38).
در اسلام مبدأ حركت و انرژى از آنِ خداست(39).
مبدأ ربوبيت جهان و جهانيان اوست(40).
تفهيم اين نكته كه اموال و اولاد(41)، خير و شرّ(42)، و حيات و مرگ(43) همه ابزار آزمون الهى هستند.
با اين زمينههاست كه مؤمن در برابر مصيبت اظهار مىدارد: «اِنَّا لِلَّهِ و اِنَّا اِلَيهِ رَاجِعُونَ»(44) و مىداند هر كجا كه باشد خداوند با اوست(45) و از رگ گردن آدمى به او نزديكتر است(46).
همچنين درست است كه آمى اختيار دارد، ولى مشيّت الهى بر جهان حاكم است(47). پس مؤمنان بايد به جاى اضطراب و فشار روانى، به خداوند توكّل كنند و بدانند تصميمهاى بشرى تا به تقدير الهى نرسد عملى نخواهد شد(48).
با توجّه به راهبردهاى مذكور، انسان درمىيابد كه:
1ـ گر چه زندگى نوعى ميدان مسابقه است، ولى بجز علل عادى، راههاى ديگرى نيز ممكن است براى انسان گشوده شود.
2ـ هر انسان خود را در محضر خدا مىبيند و مىداند كه «عالم محضر خداست و نبايد در محضر خدا معصيت نمايد»، پس خود را كنترل مىكند.
3ـ در مقابل بلاها صبور بوده، احساس شكست نخواهد كرد.
4ـ انسان مىفهمد كه نقشههاى وى صددرصد پياده نخواهد شد و در موقع شكست احساس اضطراب و ناآرامى نمىكند، لذا خود را مكلّف به وظيفه مىبيند نه رسيدن به نتيجه(49).
5ـ از طريق ايجاد توكّل نوعى سرپرستى خداوند را در زندگى خويش حاكم نموده، شكست را احساس نخواهد نمود(50).
استراحت و خواب
يكى ديگر از راههاى مبارزه با فشار روانى از ديدگاه قرآن، استراحت و خواب مىباشد كه عامل مهمّى براى ايجاد آرامش روانى است. طبق يافتههاى دانش پزشكى خواب در شب اثربخشتر است، ولى براى رسيدن به خواب مؤثّر نبايد به خواب شب اكتفا كرد، چرا كه از آيات الهى خواب شب و روزتان است(51). همچنين قرآن كريم خواب را وسيله آسايش معرّفى نموده، آنجا كه مىفرمايد:
«هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِرًا»(52).
او خداوندى است كه براى شما شب را قرار داد تا در آن بياراميد و روز را روشن [گردانيد].
در آيه ديگرى آمده است:
«وَ جَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا * وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاسا»(53).
خواب را براى شما (مايه) قوام حيات و استراحت قرار داديم و پرده سياه شب را به مثابه لباس (مايه استراحت).
خواب عامل درمان اضطراب و ترس و رنج شديد مىباشد؛ زيرا سلّولهاى بدن، پس از خواب و استراحت، شادابى جديد خود را باز مىيابند و مشكلات را در شرايط نشاط حل مىكنند و از اضطراب و استرس درونى مىكاهند(54).
نظام حمايتى خانواده
يكى از راههاى مؤثّر و مورد نظر قرآن كريم در كاهش فشار روانى نظام خانواده است؛ زيرا خانواده يكى از اركان آرامش در جامعه و مهمترين منبع حمايت عاطفى در لحظات و مواقع فشار روانى است. تعبير قرآن كريم در اين باب بسيار جالب توجه و آموزنده است:
«وَ مِنْ ايَاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنفُسِكُمْ اَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوآ اِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»(55)
اين آيه آشكارا مىرساند كانون خانواده براى سكونت و آرامش است، و مسلمانان به ويژه دو همسر بايد اين توصيه را از آفريدگار حكيم به جان بپذيرند و براى مسائل و اختلاف سليقههاى جزئى «سكون» را به «تلاطم» و «تضاد» تبديل نكنند. مهمتر اينكه بدانند و باور كنند كه زوج مسلمان بايد مودّت و محبت بينشان حاكم باشد، تا نه تنها تحت تأثير فشارهاى روانى قرار نگيرند، بلكه چنانكه در آيه آمده، رحمت الهى شامل حال آنان و فرزندانشان شود. روانشناسان با استناد به آيات مُبين قرآنى معتقدند كه نظام حمايتى خانواده به شيوههاى ذيل مىتواند در فشار و اضطراب روانى بسيار مؤثّر باشد:
1ـ شناخت و كنترل اعضاى خانواده: بهترين نمونه آن در قرآن شناخت حضرت يعقوب عليهالسلام از حسد فرزندان خويش است، از اين رو به حضرت يوسف عليهالسلام سفارش مىكند:
«لاَ تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلىآ اِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْدًا»(56)
زنهار، خواب خود را بر برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مىانديشند.
2ـ حمايت از پدر و مادر و احترام به آنها: در چند آيه از قرآن كريم، پدر و مادر به عنوان استوانههاى زندگى و خانواده معرّفى شدهاند؛ از جمله:
«وَ قَضى رَبُّكَ اَلاَ تَعْبُدُوآ اِلاَّآ اِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ اِحْسَانًا»(57)
خداى تو حكم فرموده جز او هيچ كس را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
3ـ حمايت از اعضاى خانواده: نمونه آن در قرآن، عفو حضرت يوسف عليهالسلام است كه پس از جفا و تهمت و ستم برادرانش گفت: «امروز خجل و متأثّر نباشيد كه من شما را عفو كردم»(58).
به وضع موجود نگريستن
يكى از زمينهها و راههاى مهمّ كاهش فشار روانى و مبارزه جدّى با آن، به وضع موجود نگريستن است. قرآن كريم با آيات «وَ عَسى اَنْ تَكرَهُوا شَيئا وَ هُوَ خَيرٌ لَّكُمْ»(59) و «فَعَسى اَنْ تَكْرَهُوا شَيئا وَ يَجْعَلَ اللّهُ فيهِ خَيْرا كَثيرا»(60) به وضوح نگاه محدود به وضع فعلى و اينكه انسان تمام خير و شرّ را در آن بداند، رد مىكند.
در فقه اسلامى هم قاعدهاى هست معروف به قاعده ميسور كه همان نگريستن به وضع موجود است؛ بدين معنى كه انسان بايد به دنبال تكليف و وظيفه كنونى خود باشد؛ زيرا با ناآرامى چيزى حل نمىشود(61).
از حضرت على عليهالسلام نقل شده است كه فرمود: «الميسور لا يَسقُط بالمعسور»؛ مقدار ممكن تكليف به واسطه جنبههاى مشكل آن ساقط نمىگردد(62).
اين اصل، نشانه آن است كه اگر براى انسان، در زندگى به هر دليلى مانع و مشكلى پيش آيد، براى رفع اضطراب و فشار روحى و رسيدن به آرامش روانى بايد دست به كار شده، با انطباق با وضع موجود و موقعيّت جديد، اضطراب را كاهش دهد. در حقيقت، پيام مهم اين اصل عبارت از انعطافپذيرى انسان در برنامهريزى زندگى، جهت كاستن از فشار روانى و حركت در مسير زندگى طبيعى و بازگشت به حالت طبيعى است(63).
بيان هيجانها و توسل به نيايش و دعا
نيايش در تسكين و آرامبخشى انسان اثرى اعجابانگيز دارد و بيان هيجانها، اعتراف و دعا به مثابه شيوههاى برونريزى مطرح هستند؛ علاوه بر اينكه از روح حقشناسى نيز حكايت دارند و مسيرى صحيح و مطلوب براى صيقل دادن دل با ذكر خدا به شمار مىآيند؛ چنان كه فرمود:
«... اَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
آگاه باشيد كه با ياد خدا فقط دلها آرام مىگيرد (تنها ياد خدا آرامبخش دلهاست)(64).
انسان علاوه بر ذكر زبانى، با ذكر قلبى و با تمام وجود نيز بايد متوجّه عظمت خداى متعال باشد و احساس نمايد كه هر لحظه در محضر خداست.
يكى از راههاى تداوم ذكر خدا در نهاد انسان، تلاوت دائمى قرآن و گوش فرادادن به آواى دلنشين آن است؛ زيرا انسان را از خاك و جهان مادى به مبدأ بىچون متّصل مىسازد و هنگامى كه دريچه دل با ياد خدا و قرائت آيات الهى و استماع به آنها باز شد، شيرينى صبر را مىچشد، احساس فرومايگى از پناه بردن به غير خدا مىكند و نفس او نه تنها حالت رضا مىيابد، بلكه جمال و زيبايى خدا را در توكّل به ساحت مقدّس او مىبيند. از لحاظ جسمانى نيز علائم فيزيولوژيكى ناشى از اضطراب و فشارهاى روانى در درون كاهش مىيابد(65).
انسان وقتى در حالت دعا به ياد خدا باشد، احساس مىكند كه خداوند هم به ياد اوست(66). و اگر از ياد خدا اعراض كند، زندگى را سخت مىبيند و خود را در تنگاتنگ حوادث و مصيبتهاى نابهنجار مشاهده مىنمايد، چنانكه فرمود:
«وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكرِى فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكًا»(67).
انسان با ذكر و ياد خدا، به جاى سرگرم شدن به هوسها، به حالت رضايت درون مىرسد، وقتى دچار معصيت شد، احساس گناه مىكند، با ياد خدا اين احساس به او دست مىدهد كه خدا او را مىبخشايد و پناهگاهى در اختيار دارد(68). بر همين اساس مىتوان گفت: نماز انسان را از نادرستيها و زشتيها نهى مىكند و ياد خدا از هر ذكرى بالاتر است(69).
ذكر دسته جمعى نيز تصميم و اراده انسانى را تقويت نموده، موجب مىشود كه آدمى در كنار همنوعان مؤمن خود، احساس تنهايى ننمايد. تسبيح و ذكر خدا پس از نماز و دعاى دسته جمعى هم نوعى آرامشبخشى به مؤمنان است(70).
بر اساس بينش قرآن، عامل افزايش اضطرابهاى روانى و فشارهاى سرسامآور روحى، اعراض از ذكر خداست؛ زيرا موجب همنشين شدن با شيطان و ابتلا به وسوسههاى بىحد و حصر او مىگردد(71). آدمى نيز با اين حال، در همين حيات دنيوى خود را محدود نموده و هدف ديگرى جز آن نخواهد داشت(72)
فراتر از زنده ماندن(انسان در جست و جوى معنى)
ويكتور فرانكل روان شناس اروپايى مىگويد: انسانى كه چرايى دارد، مىتواند هر چگونهاى را تحمّل كند، وى سپس گامهاى نُهگانهاى را براى تحمّل فشار روانى مطرح مىكند(73).
قرآن كريم نيز در اين مسير چهرههايى مصمّم و شكستناپذير از پيامبران و اولياى الهى ترسيم مىكند كه تندباد حوادث نه تنها آنها را از پاى درنمىآورد، بلكه ايشان را مصمّمتر مىسازد(74).
به عنوان نمونه به پيامبرش مىفرمايد:
«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ اُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»(75).
اى رسول ما! تو هم مانند پيامبران اولوالعزم صبور باش و بر امّت بر عذاب تعجيل مكن.
سپس سفارش مىكند: در مقابل سخنان تهمتانگيزشان مقاومت داشته باش(76).
انسان مؤمن از نقصان خير و ثواب و از احاطه رنج و خوف بر خود بيمناك نيست(77). اصولاً اولياى خداوند هيچ ترس و اندوهى به دل خود راه نمىدهند(78). ايشان در حالت ايستاده، نشسته و خفته متفكّرانه و در حال خضوع مىگويند: ما از خداييم و به سوى خدا باز مىگرديم(79).
تفاوت اساسى ديدگاه مادى و الهى نيز بر همين مبناست كه در ديدگاه الهى اگر انسان در اين جهان مادى به خواستههاى خود نرسيد و دست نيافت، در عالم معنى و در سراى آخرت جبران خواهد شد، ولى بر اساس بينش مادى كه به خدا و عالم معنى و آخرت ايمان ندارند، از عنصر جبران خبرى نيست، لذا در هنگام مواجه شدن با مشكلات، بيشتر دچار فشار روانى و يأس از زندگى شده، چه بسا تن به خودكشى مىدهند. پس در مسئله هدفدارى و جست و جوى معنى، مىتوان گفت كه مؤمن در زندگى خود متوقّف نمىشود و در هر شرايطى انعطافپذير بوده روحيّه خود را بر محيط منطبق مىسازد؛ زيرا زندگى كنونى خود را مقدّمه زندگى جاودانه بهشت و رسيدن به رضوان الهى مىداند(80).
اعتقاد راسخ به قضا و قدر و تصادقى نبودن رويدادها
يكى از راهكارهاى مهمّ مبارزه با فشار روانى از ديدگاه قرآن كريم، اعتقاد به اصل قضا و قدر است؛ يعنى امور جهان تصادفى نيست و تحت نظارت و تدبير خداوند انجام مىپذيرد. بر اين اساس، يك مسلمان، در حالى كه معتقد به جبر نيست و از زير بار مسئوليت شانه خالى نمىكند، به عنوان توحيد افعالى، مبدأ هر حركت و انرژى را از خداوند مىداند(81) و خداوند را مربّى جهان و جهانيان مىشناسد.
به هر حال فوايد مهمّ اعتقاد به اين اصل والا و عظيم در كاهش و يا زدودن فشار روانى و اضطرابهاى ناشى از آن را مىتوان چنين برشمرد:
1ـ حكيمانه ديدن نظام جهان: كسى كه به حاكميت تقدير خداوند حكيم بر كلّ جهان معتقد است، نظام جهان را نظامى حكيمانه مىيابد؛ نظامى كه مبتنى بر حساب دقيق بوده، در مجموع، متوجّه مصالح عالى است. چنين بينش و اعتقادى موجب مىشود كه انسان تنها به انديشه و تدبير خويش متّكى نبوده، هر كارى را كه مىكند به مشيّت الهى ارجاع دهد(82).
2ـ اعتقاد به علل معنوى و مأيوس نشدن از نارسايى علل مادى: از نتايج مهمّ چنين باورى در سايه عقيده به قضا و قدر الهى آن است كه انسان با مشاهده نارسايى عوامل ظاهرى، دچار يأس و نوميدى نمىشود، بلكه روح اميد همواره در او زنده مىماند. چنين شخصى هيچ وقت احساس شكست نمىكند، چرا كه هميشه در انتظار يكى از دو نيكى است؛ پيروزى يا شهادت(83).
3ـ جلوگيرى از حزن و سرخوردگى: با اعتقاد به قضا و قدر الهى، انسان در لابلاى همه امور دست خدا را مىبيند؛ لذا تحمّل سختيهاى زندگى بر او آسان شده، در برابر حوادث ناگوار خود را نمىبازد و هر مصيبتى را به اذن پروردگار مىداند. هميشه شعار وى نيز اين است:
«اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيهِ رَاجِعُونَ»(84).
چنين فردى احساس مىكند كه هيچ گاه راه به رويش بسته نيست، حتّى اگر در اين جهان از رنج و فشار نجات نيافت، مىداند كه قيامت خانه ثواب است(85). او هرگز اجازه نمىدهد كه بىتابى و بىقرارى ـ كه از آثار ضعف روحى و فشارهاى روانى ناگوار است ـ بر او چيره شود. به تعبير زيباى مولا على عليهالسلام :
«تذلّ الامور للمقادير، حتّى يكون الحتف فى التّدبير»(86).
كارها پيرو قضا و قدر و تدبير الهى است، به طورى كه گاهى تباهى و مرگ انسان در تدبير و هوشيارى اوست.
4ـ جلوگيرى از غرور و سرمستى: اعتقاد به قضا و قدر الهى و تصادفى نبودن امور سبب مىشود كه انسان از خوشيها و شاديهاى زندگى سرمست نشده، به موفّقيّت و كاميابيها مغرور نگردد. كسى كه در برابر سختيها خود را مىبازد، غالبا در برابر پيروزيها نيز سرمست و مغرور مىشود؛ زيرا توفيقات را به خود نسبت داده، بر خويشتن مىبالد، امّا كسى كه موفّقيّتها را نعمت خدا مىداند و فضل و احسان او در حقّ خود مىشمرد، دستخوش غرور نمىشود، بلكه از راه حقشناسى و شكرگزارى بر خضوع او افزوده مىشود تا آنجا كه حتّى ناكاميهاى ظاهرى را هم وسيلهاى براى خير و پيشرفتهاى ديگر مىداند(87).
اصل توكّل و اعتقاد به آن
يكى ديگر از راههاى سودمند و نتيجهبخش غلبه بر فشارهاى روانى باور به «توكّل» است كه بر اساس اعتقاد راسخ به قضا و قدر الهى و توحيد افعالى در آدمى شكل مىگيرد. توكّل اعتماد به خداست و بدين معنى است كه انسان در پيمودن راه حق تزلزل به خود راه ندهد، تنها به تدبير خود متّكى و مغرور نباشد و بداند كه اگر در زندگى هدفى صحيح و خداپسندانه برگزيند و فعّاليّت خود را متوجّه آن كند و نتيجه كار خود را به خدا وا گذارد، خداوند او را تحت حمايت خود قرار مىدهد؛ لذا در اين صورت نه تنها احساس فشار روحى و استرسهاى روانى نمىكند، بلكه تقدير الهى را در امور خود در نظر گرفته، آن را نوعى مصلحتانديشى و خيرخواهى خداوند براى خويشتن مىداند و هميشه ندا مىدهد:
«اُفَوِّضُ اَمْرىآ اِلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ بَصيرٌ بِالْعِبَادِ»(88).
با اين وصف، دانستن اين نكته هم ضرورى است كه توكّل به معناى اين نيست كه بشر تماشاگر باشد و تمام امور را به اين اصل ارجاع دهد؛ زيرا هر كسى به ميزان سعى خود بهره مىبرد(89) و درست است كه انسان موجودى مختار است، ولى اختيار او در طبيعت و تاريخ در مسير سنّت الهى است و سنّت خداوندى تبديل و تغييرناپذير است(90).
ايجاد تحوّل روحى و تكيهگاه معنوى ايمان
از جمله روشها و راههاى مقابله با فشار روانى ايجاد تحوّل روحى و تكيهگاه معنوىِ ايمان يا اخلاق مذهبى است؛ زيرا انسان به واسطه احساس ايمان به خدا و بازگشت به خويش، قدرتى فوق تصوّر مىيابد. تحليل روانى ايمان چنين است: كسى كه به خداوند ايمان دارد احساس مىكند تكيهگاهى محكم دارد و همه امورش تحت نظارت خداوند است و تمام عوامل سلب آرامش را پشت سر مىگذارد؛ زيرا روزىدهنده و صاحب قوّت را خداوند مىداند(91). همچنين احساس مىكند كه مرگ حتمى براى همه است(92) و نمىتوان گريزى از آن داشت(93). انسان مؤمن بر اين باور است كه طول عمر هر كسى در علم محفوظ الهى ثبت است(94). و در هر حال از رحمت خداوند مأيوس نمىگردد(95). اين است كه مىداند اگر از خداوند چيزى بخواهد اجابت مىگردد(96) و غم و شادى نيز از اوست(97). در باور انسان مؤمن، خداوند هم هدايتكننده است و هم سيرابگرداننده و هم در موقع مرض شفادهنده(98). از همه مهمتر اينكه هميشه احساس مىكند بزرگترين مدافع انسان خود خداست(99) و اين تفكّر صحيح است كه در مشكلات انسان را يارى نموده، او را ثابت قدم مىسازد(100).
بنابراين به هر اندازه كه آرامش انسان كمتر باشد، به همان اندازه ايمانش ضعيف شده است.
از نمونههاى تحوّل روحى در قرآن كريم مىتوان به داستان ساحران فرعون اشاره كرد(101) و همچنين ماجراى آسيه همسر فرعون را نام برد كه از كاخ فرعونى و عزّت دنيوى براى حركت در مسير رضاى حق گذشت و گفت:
«رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ»(102).
پروردگارا، خانهاى براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و كار او نجات ده.
تلقّى مرگ به عنوان ادامه مسير تكامل
تلقّى انسان از مرگ، يكى از محورىترين راهكارها و روشهاى غلبه بر فشار روانى از منظر قرآن كريم است. مسلمانى كه مىداند مرگ به مفهوم فنا و نابودى نيست، بلكه خروج از نشئهاى و دخول در نشئهاى ديگر است(103)، هيچ گاه احساس نااميدى نمىكند و اين جهان را منزلگه اصلى خود نمىداند. مرگ به جاى اينكه در مؤمن ايجاد فشار كند، اطمينان قلبى مىآفريند؛ زيرا انسان با مرگ به لقاءاللّه و اعتماد درونى مىرسد، در اين حال هم خودش راضى است و هم خداوند از او خشنود است و هم به ملاقات بندگان مخلص خدا دست مىيابد(104).
توجّه به اين مقوله انسان را هر چه بهتر و بيشتر به لازمه جهانبينى الهى آگاه و آشنا مىنمايد و آن عبارت از هدفدار بودن جهان آفرينش است كه با حكمت الهى نيز سازگارى اصيل دارد؛ يعنى «ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست به بازيچه نيافريديم»(105). پس هر موجودى بر اساس برنامهاى سنجيده و حسابشده به اين جهان گام مىنهد و خود را به سوى هدف حكيمانهاى كه رسيدن به لقاءاللّه و سفر به سراى ابدى يا جنّت رضوان الهى است، رهنمون مىشود. اين است كه با اعتماد قلبى و اطمينان درونى كامل، آرامش روانى را براى خويش در وجود و نهاد خود تثبيت مىگرداند و گرفتار فشارهاى روانىِ ناشى از پوچگرايى، يأس و نااميدى از زندگى در اين جهان و ترس از مرگ نمىگردد.
انسان مأمور به وظيفه است نه نتيجه
بر اساس اين بينش و طبق معارف اسلامى، در صورتى كه انسان به واسطه قدرت نداشتن يا تقدير الهى در كارى موفق نشد، مىگويد من به وظيفه خود عمل نمودم، پيروزى و شكست و عزّت و ذلّت، همه دست خداست. درست است كه انسان در مقابل اعمالش مسئول است(106) و بر اساس عملكردش مجازات مىشود(107) و به اندازه سعى و كوشش خود بهره مىگيرد(108) و آنچه بكارد مىدرود(109)، ولى مسئوليّت او به اندازه توان عملى و قدرت اوست(110)، پس انسان مأمور به وظيفه است، نه نتيجه. مطابق اين ديدگاه و با تقويت آن در درون، اكثر فشارهاى روانى و اضطرابها كاهش مىيابد. بنابراين بهترين راه براى آرامش داشتن همان ايمان به خدا و ذكر اوست كه بحث آن گذشت.
نتيجهگيرى
با توجّه به مباحث مربوط به اين موضوع بايد يادآور شد كه تمام شيوهها و راهكارهاى مهمّ مبارزه با فشار روانى را «ايمان به خدا و ذكر دائم او» تأمين مىكند. با ايمان يك تكيهگاه روحى مطمئن در نهاد آدمى ايجاد مىشود و باعث ايمنى و نجات او در جنگ با سختيها، مشكلات و نارساييهاى زندگى مىگردد:
«الَّذينَ امَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوآ ايمَانَهُمْ بِظُـلْمٍ اُولـئِكَ لَهُمُ الاَْمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ»(111)
آنان كه ايمان به خدا آوردند و ايمانشان را به ظلم و ستم نيالودند در دو عالم ايمنى براى آنهاست و هم ايشان به حقيقت هدايت يافتهاند.
اين آيه به وضوح مىرساند كه امنيّت و هدايت در سايه ايمان عملى مىشود و آرامش حقيقى از ايمانِ بدون ظلم به دست مىآيد.
به هر حال، توجّه به قرآن كريم و راهكارهاى مطرح شده آن در سايهسار ايمان به خدا بهترين تدبير و والاترين و مطلوبترين شيوه مبارزه و غلبه بر فشار روانى، استرسهاى درونى و اضطرابهاى ناشى از آنهاست. اميد آنكه با اُنس هر چه بيشتر و التفات روزافزون همه قشرهاى جامعه اسلامى به قرآن كريم، نااميدى، فشار روانى و اضطرابهاى درونى ناشى از مشكلات، شكستها و سختيهاى طاقتفرسا از زندگى آنها رخت بر بندد؛ ان شاءاللّه.
منابع و مآخذ
1. استورا، تنيدگى يا استرس، ترجمه پريرخ دادستان، چاپ دوم: تهران، انشارات رشد، 1377ش.
2 ـ بستانى، محمود، اسلام و روانشناسى، ترجمه محمود هويشم، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1373ش.
3 ـ پاول، فشار روانى، اضطراب و راههاى مقابله با آن، ترجمه عباس بخشىپور و حسن صبورى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1377ش.
4 ـ حسينى، سيد ابوالقاسم، اصول بهداشت روانى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1374ش.
5 ـ حسينى، سيد ابوالقاسم، بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى، انتشارات آستان قدس رضوى، 1364ش.
6 ـ حسينى كوهسارى، سيد اسحاق، «راهكارهاى مقابله با فشار روانى در قرآن»، قم، مجلّه مجتمع آموزش عالى قم (فصلنامه تخصّصى علوم انسانى)، سال سوم، شماره نهم، بهار و تابستان 1380ش.
7 ـ شرقاوى، حسن محمّد، گامى فراسوى روانشناسى، ترجمه دكتر سيد محمّد باقر حجّتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365ش.
8 ـ شفر، مارتين، فشار روانى، ترجمه پروين بلورچى، تهران، انتشارات پاژنگ، 1367ش.
9 ـ طباطبايى، سيد محمّد حسين، الميزان، بيروت، مؤسّسه اعلمى، 1393ق.
10 ـ مجلسى، محمّد باقر، بحارالأنوار، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق.
11 ـ فولادوند، محمّد مهدى، ترجمه قرآن كريم، قم، انتشارات دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى، 1377ش.
12 ـ كلينى، محمّد بن يعقوب، اصول كافى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1388ق.
13 ـ لو، پى ير ـ لو، هنرى، استرس دائمى، ترجمه عباس قريب، مشهد، انتشارات درخشش، 1371ش.
14 ـ محمدى رىشهرى، محمّد، ميزان الحكمه، قم، انتشارات دارالحديث، 1416ق.
15 ـ مجيدى، سيد على، «نقش آواى قرآن در كاهش اضطراب بيماران»، اصفهان، فصلنامه قرآنى كوثر، سال سوم، شماره هفتم و هشتم، زمستان 1381 و بهار 1382ش.
16 ـ مطهرى، مرتضى، فطرت، چاپ دهم: تهران، انتشارات صدرا، 1377ش.
17 ـ مكارم شيرازى، ناصر، القواعد الفقهيه، قم، انتشارات هدف، 1363ش.
18 ـ مولا على عليهالسلام ، نهج البلاغه، گردآورى سيد رضى، ترجمه مرحوم محمّد دشتى، قم، انتشارات مشرقين، 1379ش.
19 ـ نجاتى، محمّد عثمان، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1376ش.
20 ـ نيكبخت، عليرضا، استعانت از قرآن كريم در شفاى جسمانى، تهران، انتشارات قبله، 1378ش.