مباهله یادآور فضیلتی بی نظیر برای اهل بیت پیامبر خداست؛ اتفاقی که در 24 ذی الحجه سال نهم رقم خورد و مسیحیان نجران با دیدن چهرههای معصوم و نورانی پنج تن علیهم السلام دست از مباهله و ملاعنه برداشتند و حاضر به پرداخت جزیه شدند.
گروهی از مسیحیان همراه با بزرگان خود برای گفتگو با پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله به مدینه آمدند. مسیحیان بر اعتقادات خویش به خصوص در الوهیت حضرت عیسی علیهالسلام اصرار داشتند و دلایل پیامبر اسلام را نیز نپذیرفتند. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به امر الهی، آن ها را دعوت به مباهله فرمود.
آیه مباهله چنین است: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَكَ مِنَ اَلْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَكُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اَللّٰهِ عَلَى اَلْكٰاذِبِينَ؛[1] پس هر که با تو درباره او [عیسی] پس از آنکه بر تو [به واسطه وحی، نسبت به احوال وی] علم و آگاهی آمد، مجادله و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم؛ سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
هر چند مسیحیان حضور در مباهله را پذیرفتند، ولی اُسقف اعظم به آنها گفت: شما فردا به محمد صلیاللهعلیهوآله نگاه كنيد، اگر با فرزندان و خانواده اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسيد و اگر با يارانش آمد با او مباهله كنيد؛ زيرا چيزى در بساط ندارد.[2]
آلوسی بغدادی از مفسران بزرگ اهل سنت، از صحیح بخاری و مسلم در این باره نقل میکند: عدهای از اسقفهای نجران به نام سید و عاتب به نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمدند و بنا بر مباهله داشتند؛ یکی از آنها به دیگری گفت با او ملاعنه و مباهله نکنید وگرنه دیگر نه ما و نه نسل ما باقی نخواهد ماند.
آلوسی در روایتی دیگر نقل می کند: اسقف نجران وقتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دید درحالی که علی، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام با او هستند گفت: ای جماعت نصاری من صورتهایی را میبینم که اگر از خدا تقاضا کنند کوهی را از جای خود بردارد، خداوند انجام خواهد داد. با آنها مباهله نکنید وگرنه همگی نابود خواهید شد.[3]
زمخشری عالم بزرگ اهل سنت، جریان مباهله را از زبان عایشه چنین نقل میکند: رسول خدا صلی الله علیه وآله بیرون آمد، درحالی که عبای منقوش را که از موی سیاه بود، بر تن خود داشت. پس حسن علیه السلام آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله او را داخل آن کساء کرد. سپس حسین علیه السلام آمد و آن حضرت حسین را نیز داخل کساء نمود. آنگاه فاطمه علیها السلام و بعد علی علیه السلام آمدند و داخل کساء شدند. سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؛[4] جز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است پاک و پاکیزه گرداند.»[5]
فخر رازی نیز شبیه همین را نقل می کند و میگوید: این روایت بین اهل حدیث و تفسیر مورد اتفاق است.[6]
جریان همراهی حضرت علی و فاطمه و حسنین علیهمالسلام در جریان مباهله، نقل خاص و عام است و بزرگان اهل سنت به آن اعتراف دارند. زمخشری در ادامه تفسیر آیه می گوید: این آیه دلیلی است بر فضل اصحاب کساء که قویتر از آن، دلیلی نیست و برهان آشکاریست بر صحت نبوت پیامبر صلیالله علیه وآله؛ چرا که هیچ موافق و مخالفی نگفته که مسیحیان به طلب پیامبر صلیالله علیه وآله جواب دادند.[7]
صاحب تفسیر روح المعانی نیز اظهار می کند: اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله این چهار تن ( علی، فاطمه، حسن، حسین) را برای مباهله دعوت کرده است، مورد اتفاق محدثان میباشد و در دلالت آن بر فضیلت آلالله و آلرسولالله، هیچ مؤمنی شک نمیکند.[8]
امام کاظم علیهالسلام با اشاره به فضیلت مباهله در جواب هارون فرمود: همه امّت چه خوب و چه بد متفقاند، در اینکه جریان مباهله با اهل نجران جز پیامبر صلیالله علیه وآله و علی و فاطمه و حسنین علیهمالسلام در کساء نبود.[9]
دلالت آیه مباهله بر فضیلت و برتری پنج تن از اهل بیت علیهم السلام بر کسی پوشیده نیست. آیه هم دلالت بر حقانیت دین اسلام دارد؛ چرا که پیامبر اسلام، اگر به راه خویش اعتماد نداشت، عزیزترین افراد خانواده اش را به قربانگاه نمیآورد و هم دلالت بر جایگاه و عظمت خانواده امیر المومنین علیه السلام دارد؛ چرا که جز این 4 نفر کسی در این فضیلت، سهمی پیدا نکرد.
پینوشت:
1. آل عمران، آیه61.
2. تفسير نمونه، ج2، ص 579.
3. روح المعانی، ج 2، صص 181-182.
4. احزاب، آیه33.
5. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 369.
6. التفسیر الکبیر، ج 8، ص 247.
7. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 369.
8. روح المعانی، ج 2، ص 181.
9. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 630.