حضرت آیت الله مکارم شیرازی در سلسله گفتاری به «شرح دعای روز اول ماه مبارک رمضان» پرداخته و تصریح کردند:
از آنجا که دعا در معارف اسلامی جایگاه ویژه ای دارد، خداوند کاری می کند که بندگانش به درگاه او روی آورند و بیشتر دعا کنند تا در سایه دعا به مقامات عالی برسند. بنابراین ما باید به دعا اهمیّت دهیم، و برای حلّ مشکلات و معضلات خود و دیگران دعا کنیم. مخصوصاً در روزها و شبهای ماه مبارک رمضان.[۱]
در این میان دعاهای مخصوص روزهای ماه رمضان که عطر آن تمام مساجد و مراکز عبادی مؤمنان را در سراسر جهان فرا می گیرد، نشانهای از رحمت و عطوفت اسلامی[۲] و بیانگر اهمیّت فراوان آن دعای شریف است که در بالاترین سطح منعکس شده و اگر انسان مفاهیم آن را در درون قلب و جان خود پیاده کند، مقامات طولانی سیر و سلوک الی اللَّه را پیموده است. آنچه مهم است دقّت در بندبند این دعای ارزشمند و تعبیرات لطیف و عالی آن و سپس هماهنگ ساختن روح و فکر با این تعبیرات است.[۳]
در دعای روز اول ماه مبارک رمضان می خوانیم: «اللهُمَّ اجْعَلْ صِیامی فیهِ صِیامَ الصَّآئِمینَ، وَقِیامی فیهِ قیامَ الْقآئِمینَ، وَنَبِّهْنی فیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلینَ، وَهَبْ لی جُرْمی فیهِ یا الهَ الْعالَمینَ، وَاعْفُ عَنّی یا عافِیاً عَنِ الْمُجْرِمین؛ خدایا در این ماه روزهام را روزه روزه داران (واقعی) قرار ده، و شب زنده داریم را شب زنده داری (واقعی) قرار ده و مرا از خواب غفلت بیدار کن، و گناهم را ببخش ای معبود جهانیان، و از من درگذر ای درگذرنده از گنهکاران»[۴]
مصداق روزهداری «صائمین» خودداری قلب از یاد غیر خداست. در فراز نخست از دعای روز اول ماه مبارک رمضان می خوانیم: «اللّهُمَّ اجْعَلْ صِیامی فیهِ صِیامَ الصَّآئِمینَ؛ خدایا در این ماه روزه ام را روزه روزه داران (واقعی) قرار ده».[۵]
گفتنی است: هنگامی که انسان روزه می گیرد رقّت قلب پیدا می کند و معنویّتش بیشتر می شود و آمادگی بیشتر برای شنیدن مواعظ در او حاصل می شود[۶]؛ زیرا روزه با ایجاد با محدودیت های موقت، روح و جان انسان را به مقاومت و قدرت اراده و توان مبارزه با حوادث سخت ارتقا می بخشد، و چون غرائز سرکش را کنترل می کند بر قلب انسان نور و صفا می پاشد.[۷]
در این میان جسم روزه، ترک خوردن و آشامیدن و دیگر مبطلات روزه است، امّا روح روزه، رسیدن به قلّه تقوا است «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[۸]، حال اگر روزه روح تقوا را در روزه دار زنده کند آنگاه تاثیر روزه بر جسم و روح محقق خواهد شد.[۹]
از سوی دیگر باید دانست یاد خدا خمیر مایه تقوا است یعنی؛ توجه به مراقبت دائمی «اللّه» و حضور او در همه جا و همه حال.[۱۰]
حال در صورت تحقق تقوا در فرد روزه دار، تسلط بر هوای نفس هموار می گردد، و روح اخلاص در او متبلور شده و شکوفه های تقوا بر شاخسار وجودش آشکار می گردد.[۱۱] در نتیجه حس مسؤولیت و پرهیزکاری و خداترسی و حق شناسی در انسان زنده می شود[۱۲] از این رو می گوییم مصداق روزهداری «صائمین» خودداری قلب از یاد غیر خداست که بهترین ابزار ترقّی و قرب الی اللَّه محسوب می شود.[۱۳]
با این تفاسیر آنچه مهم است این که در کنار توجّه و عنایت به جسم عبادات، به روح آن هم باید توجّه نمود. لذا کسانی که فقط به جسم عبادات توجّه می کنند و از روح آن غافلند در خطا و اشتباهند، هم چنین کسانی که توجّهی به جسم عبادات ندارند، و به خیال خود فقط به روح عبادت نظر دارند نیز راه خطا و اشتباه را در پیش گرفته اند؛ [۱۴] به تعبیر حضرت علی علیه السلام «کمْ مِنْ صائِم لَیْسَ لَهُ مِنِ صِیامِهِ الّا الجُوعُ وَالْظَمَا»: «چه بسیار روزهدارانی که به جز گرسنگی و تشنگی چیزی نصیب آنها نمی شود» چرا؟ زیرا روزه واقعی را ایجاد نکردهاند، آن روزهای که بیدارگری می کند و قلب انسان را به یاد خدا وا می دارد».[۱۵]
آثار و اسرار سحرخیزی و خلوت با حضرت حق در دل شب
در فراز دیگر از دعای روز اول رمضان آمده است: «وَقِیامی فیهِ قیامَ الْقآئِمینَ؛و شب زنده داریم را شب زنده داری (واقعی) قرار ده»[۱۶]
از جمله ویژگی عباد الرّحمن و بندگان خاصّ خداوندکه باید سعی کنیم جزء آنها باشیم راز و نیاز شبانه و شب زنده داری و نماز شب است.[۱۷]
نماز شب در فرهنگ اسلامی جایگاه ویژه، و ارزشی فوقالعاده دارد. و در برخی از آیات قرآن مجید[۱۸] و بسیاری از روایات مورد تأکید قرار گرفته است.[۱۹]
نماز شب جزء صفات عباد الرّحمن شمرده شده، که بیانگر جایگاه خاصّ آن، در مسأله تربیت و سیر و سلوک الی اللّه است؛ لذا اگر انسان در انتهای شب از خواب برخیزد و به راز و نیاز با خالق بی نیاز خویش بپردازد، نشاط خوب و حال خوشی برای عبادت خواهد داشت؛ زیرا با استراحتی که کرده خستگی کار روزانه از بدنش خارج شده و آماده راز و نیاز گشته است؛ مخصوصاً که نسیم سحری خود نشاط آور و فرح بخش است.[۲۰]
از سوی دیگر در انتهای شب، آدمی از مزاحمت هایی که معمولًا در طول روز برایش پیش می آید در امان است؛ نه تلفنی، نه مراجعه کننده ای، نه طلبکاری، نه بدهکاری، و خلاصه فراغت کامل دارد و این مسأله موجب می شود انسان به دنبال شور و نشاط و حال عبادت و فراغت کامل و رفع خستگی با حضور قلب بهتری در نماز حاضر شود. بدین جهت است که می بینیم حضور قلبی که در نماز شب وجود دارد، در نمازهای روزانه نیست.[۲۱]
از انجا که نماز شب با آرامش خاطر انجام می شود لذا به انسان آرامش می بخشد. امروزه علم پزشکی ثابت کرده که عامل بسیاری از بیماری ها، فشارهای روحی است. و عبادت شبانه این فشار را کاهش داده و به انسان آرامش می دهد. این که در برخی از روایات گذشته گفته شد که نماز شب ضامن سلامتی می باشد، سرّ آن این مسأله را نیز در بر می گیرد.[۲۲]
بنابراین باید فرهنگ شب زنده داری و احیاء نماز شب را در جامعه گسترش دهیم به ویژه در ماه رمضان و ماه های دیگر آن را اقامه نماییم. اگر نمی توانیم آن را به طور کامل انجام دهیم، بدون مستحبّات به جا آوریم. در این صورت می توان یازده رکعت آن را در ظرف ربع ساعت انجام داد. حتّی کسانی که تازه شروع می کنند می توانند تمام یازده رکعت را هم نخوانند و به قسمتی از آن قناعت نمایند، تا در ابتدای کار سنگین نباشد. و اگر توفیق انجام این عبادت بزرگ را بصورت مستمر نداریم، لااقل هفته ای یک بار و در شب های جمعه که روز بعد را استراحت بیشتری داریم، در دل شب برخیزیم و به درگاه پروردگار مهربان برویم و برای لحظاتی با خداوند درد دل کنیم.[۲۳]
از خداوند می طلبیم که با توفیق انجام این عبادت ارزشمند در صف شب زنده داران در آییم.[۲۴]
خدایا مرا از خواب غافلان، بیدار کن
در فراز میانی دعای روز اول ماه مبارک رمضان زمزمه می کنیم: «وَنَبِّهْنی فیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغافِلینَ؛ و مرا از خواب غفلت بیدار کن»[۲۵]
در تشریح این فراز نورانی باید گفت بارها شنیده ایم که فلان شخص با زحمت بسیار، اموال و سرمایه های عظیمی به دست آورده بود؛ اما بر اثر یک لحظه «غفلت» آتش سوزی عظیمی به وجود آمد که تمام آنها را در کام خود فرو برد؛ انسان نیز در مسیر سعادت چنین است. ممکن است، افتادن در دام «غفلت» در یک لحظه کوتاه، سرمایه های معنوی او را مبدل به خاکستر حسرت کند.[۲۶]
لازم به ذکر است «غفلت» مفهوم وسیع و گسترده ای دارد؛ یعنی، شامل «غفلت» از خدا و «غفلت» از یوم المعاد و ناپایداری دنیا و «غفلت» از شیطان و وسوسه های او می شود و در یک بیان کلی، «غفلت» از تمام اموری که به نوعی با سعادت انسان ارتباط دارد.[۲۷]
در این میان عدم شناخت مقام پروردگار، بی توجّهی به مسئله قیامت، ناآگاهی نسبت به بی اعتباری مال و مقام و ثروت دنیا، بی خبری از وسوسههای شیطان و شیطان صفتان، از مهمترین عوامل غفلت است.[۲۸]
غرور یکی دیگر از عوامل «غفلت» و گاه ناشی از «غفلت» است؛ زیرا، انسان مغرور تنها پیروزی های خود را می بیند و به امتیازهای خود می بالد و گاه همه اینها را جاودان می پندارد و همین امر، سبب «غفلت» او از واقعیت ها می گردد. این «غفلت» عامل مؤثری برای شکست او خواهد شد.[۲۹]
یکی دیگر از نشانه های «غفلت» همنشینی با فاسدان و مفسدان و دوری از مجالس عبادت است.[۳۰]
لیکن بیداری نقطه مقابل غفلت، به معنای خودآگاهی است؛ یعنی توجه به اعمال و کردارهای گذشته، برای جبران خطاها و جهتگیری های صحیح در آینده.[۳۱]
آیات و روایات فراوانی به همین منظور، از منبع وحی یا از سرچشمه قلب پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم صادر شده است. اساساً تمام آیات انذار و بشارت هدفش زدودن آثار «غفلت» و بیدار ساختن افراد و اقوامی است که در خواب بی خبری فرو رفتهاند.[۳۲]
هشدارهای قرآن مجید با جمله هایی مانند «أفَلا تَعْقِلُون؛ آیا اندیشه نمی کنید و عقل خود را به کار نمی اندازید» و «أَفَلا تَذَکَّرُون؛ آیا متذکر نمی شوید» و «أفَلَا تَتَفَکَرُونَ؛ آیا اندیشه نمی کنید» و «او لَم یَتَدَبَّرُوا القُرآن» و مانند اینها، همه به منزله بانگ هایی است که رهبر بیدار دل، به پیروانی که در خواب سنگین فرو رفته اند، می زند تا بیدار شوند و آماده حرکت به سوی مقصد گردند.[۳۳]
در این بین یکی از فلسفه های حوادث ناگوار و مصائب سنگین، بیداری از خواب غفلت است،[۳۴] خداوند انسان را در زندگی گرفتار مشکلات و مصائب و بیماری ها می کند تا به آنها هشدار دهد از خواب غفلت برخیزند؛ اما افسوس که این بیداری برای بسیاری از مردم زودگذر است. هنگامی که آن مشکلات برطرف می شود بلافاصله در خواب غفلت فرو می رود.[۳۵] ولی برای جمعی نقطه عطفی در زندگی محسوب می شود و برای همیشه، به سوی حق باز می گردند.[۳۶]
هم چنین مطالعه تاریخ گذشتگان از لابلای کتاب ها و از آثار باقیمانده روی زمین که ببینیم گردش روزگار چه بر سر ما آورده است؟!، زیرا تاریخ آیین های است که گذشته را نشان می دهد و حلقه ای است که امروز را با دیروز متصل می کند و عمر انسان را به اندازه خود بزرگ می نماید.[۳۷]
تفکر درباره مرگ و دیدار از قبرستان ها نیز از جمله عوامل بسیار مهم بیداری و تازیان های بر گرده انسان غافل و خواب است، عاقبت هر انسانی در دنیا به اینجا ختم می شود و هر کسی را بخواهی بیابی اینجا می آورند خواه شاه باشد خواه گدا! و عوامل فراوان دیگر که می تواند در بیداری انسان ها از خواب غفلت موثر باشد.[۳۸]
گناهم را ببخش، ای خدای عالمیان
در ادامه می خوانیم «وَهَبْ لی جُرْمی فیهِ یا الهَ الْعالَمینَ؛ و گناهم را ببخش ای معبود جهانیان»[۳۹]؛ بی شک این گونه دعاها برای مردم جنبه سرمشق و آموزشی دارد و راه بازگشت به خداوند و توبه و انابه به درگاه او را، به ما می آموزد، و عظمت گناه و سنگینی نافرمانی حق را به درستی برای ما مجسّم می سازد؛ لذا ما انسانهای گناهکار باید به خود آییم و هر چه بیشتر در مسیر تهذیب نفس و پاکی روح و جان بکوشیم و اگر به گناهی آلوده شدهایم، هر چه سریعتر توبه نموده و آن را جبران نماییم.[۴۰]
گناهان عالم قابل بخشش است در صورتی که فرد توبه کند
آنچه از روح تعلیمات اسلام و روایات پیشوایان بزرگ دینی و فلسفه توبه که پایه تربیت و حفظ از گناه در آینده زندگی است استفاده می شود این است که هیچ گناهی نیست که قابل توبه نباشد، اگر چه توبه پاره ای از گناهان، بسیار سخت و شرائط سنگین دارد؛ لذا با توبه کردن همه گناهان حتی شرک قابل بخشش است چنان که در کلام وحی[۴۱] می خوانیم: «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ وَأَنِیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ؛ خداوند همه گناهان را می بخشد، زیرا او بخشنده مهربان است و بازگشت به سوی خدا کنید و توبه نمائید و تسلیم فرمان او باشید»[۴۲]
اینکه بعضی از مفسران گفته اند: آیات مربوط آمرزش همه گناهان در پرتو توبه، به اصطلاح از قبیل «عام» است و قابل «تخصیص» می باشد،[۴۳] صحیح نیست زیرا لسان این آیات که در مقام امتنان بر گنهکاران می باشد و با تاکیدات مختلف همراه است قابل تخصیص نیست.[۴۴]
البته طرح این مسأله مهم، به این معنی نیست که به سادگی می توان از گناهان کبیره توبه کرد، بلکه به عکس توبه واقعی از گناهان کبیره بسیار مشکل است و نیاز به جبران دارد و جبران کردن آن کار آسانی نیست بنا بر این منظور ما فقط این است که راه توبه به روی چنین افرادی بطور کلی بسته نمی باشد.[۴۵]
صد بار اگر توبه شکستی باز آی
یکی از اصول مهم تربیت این است که مربّی هرگز راه اصلاح را نبندد، و مربّی (شخص مورد تربیت) احساس کند که همواره راه اصلاح و تربیت باز است. اگر راه اصلاح بسته شود، کسی که آلوده گناه شده، از ارتکاب بیشتر گناهان باکی ندارد، و با خود می گوید: «من که جهنّمی هستم، چرا خود را محدود کنم؟ بگذار هر کاری که می توانم انجام دهم!» امّا اگر راه بازگشت باز شد، و همیشه روزنهای به سوی اصلاح و رستگاری وجود داشت، گناهکاران سعی می کنند کمتر آلوده شوند و امید به نجات داشته باشند و به سوی خدا باز گردند.[۴۶]
راستی چرا برخی از ما غافل هستیم و از این در که به سوی سعادت و خوشبختی و قرب الی اللَّه و نجات گشوده شده، وارد نمی شویم! چرا به سوی خدای مهربان که لطف و مهر او فوق تصور است، باز نمی گردیم؟[۴۷]
چرا از درگاه خداوند توبه پذیری که هر چه توبه شکستی، باز هم پذیرای توست، فرار می کنی؟[۴۸]
صد بار اگر توبه شکستی باز آی گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی [۴۹]
ضمناً توجّه داشته باشیم که همین توبه های نیم بند، که شکسته می شود، نیز بی اثر نیست بلکه توبه های ناتمام به تدریج قدرت انسان را در ترک گناه بالا می برد، تا جایی که موفّق به توبه بی بازگشت می شود. بنابراین، اوّلًا نباید توبه های ناتمام را بی اثر بدانیم. و ثانیاً از این که توبه را می شکنیم ناامید نشویم، و باز هم عزم را جزم کنیم و به درگاه واسعه اش باز آییم و توبه کنیم، و آن قدر این کار را تکرار نمائیم تا ان شاء اللَّه به توبه بی بازگشت و ناگسستنی نائل شویم.[۵۰]
سخن آخر: (گسترۀ مفهوم عفو الهی)
در فراز پایانی دعا می خوانیم: «وَاعْفُ عَنّی یا عافِیاً عَنِ الْمُجْرِمین؛ واز من درگذر ای درگذرنده از گنهکاران»[۵۱]
«عَفْو» در لغت به معنای محو کردن آثار چیزی است، و غالباً به معنای محو آثار گناه می آید، که هم شامل آثار طبیعی آن می شود، و هم شامل مجازات آن. و به معنای صرفنظر از مجازات نیز هست.[۵۲]،[۵۳]
لذا «عفو» به معنای محو و نابودی، و «عَفاء» به معنای خاک متروک است به هر حال این واژه وقتی در مورد خداوند به کار می رود به معنای بخشش گناهان و ترک مجازات و محو آثار معصیت است. در این بین اطلاق واژۀ «عَفُوّ» به خداوند چون صیغه مبالغه است به معنای کسی است که بسیار عفو می کند.[۵۴]،[۵۵]
تکیه بر این وصف خداوند به خاطر آن است که اگر عفو او نباشد کسی از آثار گناه رهایی نمی یابد، امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: «اللّهُمَّ احْمِلْنی عَلی عَفْوِکَ وَ لا تَحْمِلْنی عَلی عَدْلِکَ؛ خداوندا! با عفو و بخشش خود با من رفتار کن نه با عدل و داد خود»[۵۶]،[۵۷]
و در فرمان مالک اشتر می فرماید: «وَ لا غَنِیً بکَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ»: «تو هرگز بی نیاز از عفو و رحمت خدا نیستی»[۵۸] عفو بر پروردگار به قدری گسترده است که هیچ حد و مرزی برای آن متصوّر نیست.[۵۹] البته خداوند در جایش اهل عفو و رحمت و بخشایش، و در جایش اهل عذاب و مجازات و کیفر است، و بدون این دو، تربیت امکانپذیر نیست.[۶۰]
[۱] سوگندهای پر بار قرآن، ص ۴۹۳.
[۲] آیین رحمت، ص ۴۰.
[۳] کلیات مفاتیح نوین، ص ۶۷۲.
[۴] همان، ص ۸۱۲.
[۵] کلیات مفاتیح نوین، ص ۶۷۲..
[۶] اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۲۱۳.
[۷] تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۶۲۹.
[۸] سوره بقره؛ آیه ۱۸۳.
[۹] از تو سوال می کنند (مجموعه سوالات قرآنی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم)، ص ۵۲.
[۱۰] برگزیده تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۴۹.
[۱۱] زهرا (ع) برترین بانوی جهان، ص ۱۷۰.
[۱۲] برگزیده تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۳۷۰.
[۱۳] رساله احکام جوانان (پسران)، ص ۱۱۵.
[۱۴] از تو سوال می کنند (مجموعه سوالات قرآنی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم)، ص ۵۳.
[۱۵] همان.
[۱۶] کلیات مفاتیح نوین، ص ۸۱۲.
[۱۷] والاترین بندگان، ص ۹۵.
[۱۸] سوره فرقان؛آیۀ۶۴، سوره إسراء؛آیۀ۷۹،سوره سجده؛آیۀ۱۶.
[۱۹] والاترین بندگان، ص ۹۵.
[۲۰] همان، ص ۱۰۲.
[۲۱] همان، ص ۱۰۳.
[۲۲] همان.
[۲۳] همان.
[۲۴] همان، ص ۹۵.
[۲۵] کلیات مفاتیح نوین، ص ۸۱۲.
[۲۶] اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۲۲.
[۲۷] همان، ص ۳۳۸.
[۲۸] همان.
[۲۹] همان، ص ۳۳۹.
[۳۰] همان، ص ۳۴۳.
[۳۱] همان، ص ۳۴۸.
[۳۲] همان، ص ۳۴۹.
[۳۳] اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۴۹.
[۳۴] اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج ۲، ص ۲۶۶.
[۳۵] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج ۱۳، ص ۲۳۹.
[۳۶] برگزیده تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۷۱.
[۳۷] اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج ۲، ص ۲۶۶.
[۳۸] همان، ص ۲۶۹.
[۳۹] کلیات مفاتیح نوین، ص ۸۱۲.
[۴۰] همان، ص ۱۱۵۴.
[۴۱] سوره زمر؛ آیه ۵۳ و ۵۴.
[۴۲] تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۶۹.
[۴۳] همان.
[۴۴]همان، ص ۷۰.
[۴۵] همان، ص ۷۱.
[۴۶] والاترین بندگان، ص ۲۰۱.
[۴۷] همان، ص ۲۰۲.
[۴۸] همان.
[۴۹] همان.
[۵۰] همان.
[۵۱] کلیات مفاتیح نوین، ص ۸۱۲.
[۵۲] سورۀ بقره، آیات ۲۱۹ و ۲۸۶، ( تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۱۴۵و ۴۷۱)، سورۀ تغابن، آیه ۱۴( تفسیر نمونه، ج ۲۴، ص ۲۱۷).
[۵۳] لغات در تفسیر نمونه، ص ۳۸۵.
[۵۴] «عَفُوّ» بر وزن فَعُول است که دو واو آن درهم ادغام شده.
[۵۵] پیام قرآن، ج۴، ص ۳۷۰.
[۵۶] نهج البلاغه، خ ۲۲۷.
[۵۷] پیام قرآن، ج ۴، ص ۳۷۰.
[۵۸] نهج البلاغه، ن ۵۳.
[۵۹] پیام قرآن، ج ۴، ص ۳۷۰.
[۶۰] والاترین بندگان، ص ۱۱۱.