شهید اول یعنی «محمد بن جمال الدین مکی العاملی الجزینی» از علمای قرن هشتم هجری و شهید دوم یعنی «زین الدین بن علی العاملی الجبعی» از علمای قرن دهم، دو نمونه برجسته از همبستگی و پذیرش فکری میان علما، به رغم وجود نمونه های برجسته ای از موارد منجر به نتایج وخیم افراط گرایی مذهبی به شمار می روند. شهید اول از جمله کسانی است که با علمای اهل سنت معاصر خود رفت و آمد داشت و در مجالسش غالبا علمای اهل سنت حضور داشتند.(1) او در یکی از اجازه های خود گفته است که از حدود چهل تن از بزرگان اهل سنت روایت می کند.(2)
این اجازه [نقل روایت] متعلق به «ابن الخازن» است که در آن آمده است: « من از حدود چهل تن از بزرگان علمای ایشان در مکه و مدینه و دارالسلام (بغداد) و مصر و دمشق و بیت المقدس و مقام ابراهیم خلیل علیه السلام روایت می کنم.»(3) از اساتید او قاضی ابن جماعه است که در سال 754 هجری قمری کتاب الکشاف (زمخشری) را در مدینه نزد وی قرائت کرد.
اقتدا به سر اهل سنت، برتر از اقتدا به شیعه!
او بنا به گفته مرحوم صاحب ریاض العلماء «به تدریس کتب مخالفین می پرداخت و آنها را بسیار می خواند»(4) و از جمله موارد قابل ذکر درباره وی، فتوا به ترجیح نماز پشت سر امام سنی در هنگام مخیّر بودن شیعی بر نماز جماعتی است که امامت آن را فردی شیعی بر عهده دارد. می گوید: « حضور در نماز جماعت عامه [اهل سنت] چون خاصه [شیعه] مستحبّ و بلکه بهتر است. روایت شده است: « هرکس در صف نخست با آنها [اهل سنت] نماز گذارد مانند کسی است که پشت سر رسول خدا «ص» نماز گزارده است (5) و در حالت همسایگی، مورد تأکید هم هست.»(6)
احترام شهید دوم به صحابه
شهید دوم نیز با احترام تمام از صحابه یاد می کرد و می گفت: « پس از قضای حج واجب و عمره و برخورداری از زیارت قبر پیامبر اکرم «ص» و یاران و اصحاب ایشان صلوات الله علیهم ...»(7) او با گروهی از علمای اهل سنت دیدار کرد. چه در سفری که به مصر داشت با شیخ فاضل «شمس الدین بن طولون دمشقی» دیدار کرد و مجموعه ای از احادیث صحیحین را در صالحیه در مدرسه «السلیمیه» قرائت کرد و اجازه روایت آن دو را گرفت.
سپس در ذی الحجه سال 948 هجری قمری به بیت المقدس سفر کرد و با «شیخ شمس الدین بن ابی اللطیف مقدسی» دیدار کرد و بخشی از صحیح بخاری و قسمتی از صحیح مسلم را بر او خواند و اجازه ای عام به او داد.(8) سپس به وطنش بازگشت و به مطالعه علوم و یادداشت های خود پرداخت و در سال 952 هجری قمری به روم سفر کرد و هفدهم ربیع الاول همان سال وارد قسطنطنیه شد. در آن جا به مدت هجده روز با هیچ یک از بزرگان دیدار نکرد و طی این مدت به نوشتن رساله ای شامل ده مبحث از مباحث ده گانه علوم پرداخت و آنها را به قاضی العسکر محمد بن محمد بن قاضی زاده رومی رساند. او که مرد فاضلی بود، آنها را پسندید و میان آن دو در خصوص مسائل بسیاری، مباحثه به عمل آمد. در این سفر همچنین با سید عبدالرحیم العباسی صاحب معاهد التنصیص دیدار کرد و چیزهایی از وی گرفت و در بعلبک اقامت گزید و به تدریس مذاهب پنج گانه پرداخت و پرآوازه شد و مرجع مردمان و مفتی عموم شد و برای هر دسته از مردم طبق مذهب ایشان فتوا صادر می کرد...(9)
او به مصر رفت و در آنجا بر شانزده تن از علمای بزرگ – که به تفصیل از ایشان یاد کرده – روایت خواند و به نظر می رسد از ایشان اجازه روایت خواست و کتاب هایشان را نقل کرد.
صاحب کتاب ریاض العلما می گوید: « از گفته های او و از اجازه شیخ حسن و اجازه های پدرش برمی آید که او نزد گروه بسیار بزرگی از علمای عامه قرائت حدیث کرد و بسیاری از کتب ایشان در فقه و حدیث و اصول و غیره را نزد ایشان خواند و همه کتاب های آنان را روایت کرد و شهید اول و علامه نیز چنین کردند.»(10)
شهید ثانی سنی است!
گویا این شیوه به مذاق برخی علما و بویژه اخباری ها خوش نیامده است. لذا ناخرسندی خود را ابراز داشته(11) و برخی نیز او را به داشتن گرایش های سنی متهم کرده اند.(12)
احتمالاً این اتهام از آنجا وارد شده که وی کار منحصر به فردی انجام داد و بر شیوه اهل سنت در علم درایه استناد کرد و همین شیوه را در عرصه شیعه پیاده کرد.
علامه امین می گوید: « شأن علامه و دو شهید، بزرگ تر از آن است که در چنین مسائلی از کسی تقلید کنند یا قرائت کتاب دیگران، آنان را به پیروی بی دلیل از محتوای آن سوق دهد. ایشان رؤسای مذهب و بنیان گذاران اصول آنند و اهل آن مذهب به ایشان اقتدا کرده و از آنها [فقه و مذهب خود را] گرفته اند. اینان اصطلاحات عامه [علمای اهل سنت] را گرفته و آنها را در راستای توجه به مذهب خود و تا جایی که مانعی برای این کار ندیده اند، در مورد احادیث خود اعمال کرده اند، در مورد اصول فقه و اجماع و غیره و در فن درایه نیز چنین کرده اند: « پس چگونه می شود ناخرسندی «شیخ حسن» نسبت به آنچه انجام داده اند به این علت باشد حال آنکه خود نیز از ایشان پیروی کرد و از آنها پیشی گرفت»(13)
اتفاقات مثبت تعامل شهید اول و ثانی با علمای اهل سنت
به این ترتیب شاهد تعامل سازنده و مثبت میان رهبران بوده ایم:
o احترامی در حد و اندازه گرامی داشت و ارج بسیار به همدیگر
o مبادله عبارات مودت و محبت آمیز به رغم نقد علمی یکدیگر
o شیفتگی و احترام زاید الوصف نسبت به همدیگر
o علمای شیعه و سنی کتاب های یکدیگر را شرح می داده اند
o مراجعان خود را به همدیگر ارجاع می داده اند
o به تدریس و صدور فتوا برای مردم طبق مذاهب دیگر می پرداخته اند
o اذعان به فضل و علم علمای مذاهب دیگر به زیباترین عبارات
o اصرار بر آموزش به رغم اوضاع دشوار سیاسی
o درخواست اجازه [روایت] از دیگران و روایت کتابهای آنها
o و عدم پافشاری بر رای خود و رد موارد نقل شده از آنها در صورت عدم توافق با کتاب و سنت
o درآمیختگی در حد عدم روشن بودن مذهب آنها در برخی موارد
o آزادی در اجتهاد و پذیرش تعددگرایی و پذیرش دیگران
o انتقال شیوه های علمی دیگران به علوم مذهب خویش
و مگر خردگرایی جز این است؟ و آیا پیروان این پیشوایان چنین روحیه ای را پس از ایشان حفظ کرده اند؟
آیت الله تسخیری
=====================================================
پانوشت:
1. اعیان الشیعه سید محسن عاملی، ج 10، ص 62
2. همان منبع و نیز «امل الامل»، ج1، ص 85 و 89
3. سفینه البحار، ج1، ص 721
4. ریاض العلما، ج1 ، ص 189
5. وسائل الشیعه، ج 15، ص 381
6. الدروس الشرعیه، مشهد، ج1، ص 193
7. اعیان الشیعه، ج 7، ص 149
8. همان، ص 869
9. الکنی و الالقاب، ج 2، ص 382- 383
10. ریاض العلما، ج2، ص 374
11. به عنوان مثال نگاه کنید به «امل الامل» ج1، ص 89 و «ریاض العلما» ج2، ص 374 و معجم رجال الحدیث، ج8، ص 391
12. آنچنان که محدث جزائری آن را در کتاب خود الجواهر الغوالی فی شرح عوالی اللآلی به نقل از یکی از فرزندان شهید ثانی ذکر کرده است( نگاه کنید به مقاله محققین کتاب «منیه المرید»، ص 47.)
13. اعیان الشیعه، ج 7، ص 153