emamian

emamian

در آغازِ بعثت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله [بنا بر نظر متداول و معروف]، دعوت به اسلام به شکل مخفیانه و سری انجام می‌شد. این دعوت بنابر نقل مورخان بین 4 تا 5 سال به طول انجامید.[1] پیرامون این مسئله سؤالات و شبهاتی مطرح‌شده است؛ دعوت مخفیانه چگونه با ازجان‌گذشتگی و شجاعت پیامبران الهی سازگار دارد؟ آیا این شیوه دعوت، قبل از پیامبر در بین دیگر پیامبران الهی سابقه داشته است؟

ماهیت دعوت
برای پاسخ به این مطالب، دقت در ماهیت بعثت راه گشاست. ماهیت و هدف بعثت هدایت انسان‌ها به‌سوی سعادت و نجات است تا خوشبختی در هر دوجهان برای بشر تأمین گردد. اگر دعوت علنی در این جهت باشد و به هدایت کمک کند، بهترین کار دعوت آشکار است، اما گاهی دعوت مستقیم و علنی فقط قطع شدن راه هدایت را به‌دنبال دارد و باعث به خطر افتادن جان پیامبران و یارانشان می‌شود، به شکلی که این فدا کردن جان، هیچ بُعد تبلیغی برای دین خدا و هدایت ندارد. بنا بر نظر معروف، پیامبر مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با دعوت مخفیانه ابتدا کادر سازی نمودند و با تربیت گروهی معدود، اما آگاه به قوانین اسلام و ماهر در تبلیغ منتظر فرصت برای آشکارسازی رسالت خویش بودند. گرچه در همین مدت نام اسلام و خبر از دین جدید در مکه پیچیده بود، ولی به دلیل فعالیت پنهان مسلمانان، مشرکان مکه اقدام خاصی علیه حضرت و دیگر مسلمانان انجام ندادند.[2]

بی‌باکی یا شجاعت
هر اقدامی که در آن جان و مال به خطر می‌افتد، شجاعانه محسوب نمی‌شود. مرز بین شجاعت که صفتی پسندیده و موردستایش عاقلان است با بی‌باکی و اقدامات دیوانه‌وار‌، بسیار باریک است. مصلحان بزرگ تاریخ در جریان مبارزات خود علیه جهل و ظلم از روش‌های مختلف استفاده می‌کنند، گاهی نیاز به پنهان شدن و گاهی نیاز به عقب‌نشینی است. نه دعوت مخفیانه و نه هجرت از مکه به مدینه، هیچ‌کدام نشان‌دهنده ترس نیستند، بلکه عقلانیت در مسیر مبارزه را می‌فهمانند. آنچه باعث تفکیک بین دیوانگی و شجاعت می‌شود چراغ عقل و وحی است و تناسب اقدام باهدف را باعقل یا وحی می‌توان دریافت. پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز به‌مقتضای حکمت و اطاعت از دستور خداوند به شیوه‌های مختلف دین اسلام را تبلیغ کردند.

سابقه مخفی‌کردن اعتقاد در عصر انبیاء پیشین
بنا بر آیات قرآن دعوت مخفیانه در بین انبیاء الهی و اصحاب و طرفداران ایشان در گذشته نیز وجود داشته و این امر اختصاصی به اسلام ندارد. داستان تبلیغ یوسف پیامبر علیه‌السلام در مصر، در فضایی که مشرکان کاملاً مسلط هستند، این مطلب را نشان می‌دهد. ایشان از فرصت‌های کوتاه و ویژه برای دعوت به توحید استفاده می‌فرمود و برای مثال در زندان هنگامی‌که از او تعبیر خواب خواسته شد، دعوت به توحید را مطرح کرد.[3] قرآن از مؤمنی در میان فرعونیان گزارش می‌کند که باعث نجات جان موسی علیه‌السلام می‌شود که ایمان خود را در میان فرعونیان پنهان می‌کرده است.[4]

نتیجه اینکه دعوت مخفیانه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نظر معروف بین تاریخ‌نگاران است و این مسئله نه‌تنها با شجاعت ایشان منافاتی نداشته، بلکه متناسب با شرایط زمانه و هدف رسالت بوده است. علاوه بر این دعوت پنهانی مردم به توحید در میان انبیاء قبل از اسلام نیز سابقه داشته است.

پی‌نوشت:
[1]. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، بیروت، دارالوفاق، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص403.
[2]. همان، السیرة النبویة، بیروت، دارالوفاق، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص169.
[3].  سوره یوسف، آیه39.
[4].  سوره غافر، آیه28.

راهكارهاي تحكيم مودت و ايجاد زندگي شيرين:

1) گذشت و اغماض:

از ميان توصيه هايي كه اسلام به زن و شوهر كرده، گذشت و اغماض هر يك از لغزش‌ها و كج خلقي‌هاي ديگري و چشم‌پوشي و ناديده گرفتن اشتباهات و خطاهاي يكديگر در درجه اوّل قرار دارد.

2) به بهترين نامي كه او دوست دارد صدايش كند. 

اسلامي مي‌خواهد همواره تنور عشق و محبت و صفا و صميميت ميان زن و شوهر گرم باشد، از اين رو توصيه مي‌كند با واژه ها و نامي يكديگر را صدا كنند كه همسر خيلي خوش دارد.

3) سلام كردن:

زن و شوهر در سلام گفتن به همديگر پيشي بگيرند. هنگام وارد شدن به خانه با صداي بلند و با خوش رويي، و نشاط و محبت آميز سلام بگويد و موقع بيرون رفتن از خانه، با همان كيفيت خداحافظي كند، حتي هنگامي كه از خواب بيدار مي‌شوند، به همديگر سلام كنند.

4) پيشواز و بدرقه رفتن:

لازم است كه زن هنگام بيرون رفتن شوهر او را بدرقه كند و مرد با نشاط با همسرش خداحافظي نمايد. موقع داخل شدن به خانه به استقبال شوهرش رود و اگر چيزي خريده، از دستش بگيرد وخدا قوّتي به او بدهد. شوهر نيزخسته نباشيد بگويد و خدا قوّتي به همسرش بدهد و از كارها و زحماتش تقدير وتشكر كند.
روزي مردي خدمت پيامبر اسلام (ص) آمد و عرض كرد:
همسري دارم كه هرگاه وارد خانه مي‌شوم، به استقبال من مي‌آيد و چون خارج مي‌شوم، بدرقه‌ام مي كند. هنگامي كه مرا ناراحت ببيند مي‌گويد: اگر براي مخارج زندگي ناراحتي، بدان كه خدا روزي ما را تضمين كرده، پس بي‌جهت غصه نخور، اگر براي آخرت ناراحتي، خدا غصه‌ات را زيادتر كند.
پيامبر(ص) فرمود: " خداوند روي زمين كارگزاراني دارد و همسر شما يكي از عاملان و كارگزاران خدا روي زمين است. خداوند به خاطر زن استقبال و بدرقه و حرف‌هايش، نصف پاداش شهدا را به او عنايت مي‌كند."

5) سخن محبت آميز هنگام تندي و خشونت:

گفتگو و سئوال و پاسخ زن و شوهر بايد مؤدبانه، محبت آميز و صميمي باشد و در برابر كلمات تند و خشني كه گاه از همسر خود مي‌شنود، متانت، حوصله و بزرگواري نشان دهد تا صحنه نزاع به مجلس شوخي، و ميدان رزم و ستيز به مجلس بزم تبديل شود.
مؤثر تر از كلمات و واژه‌ها براي ايجاد محبت و نفرت، آهنگ صدا، حركات دست و چشم و ابرو و ساير اعضا يا سكوت‌هاي به جا و طرز نگاه كردن به همسر است.

6) نظافت و تميزي شوهران:

اسلام براي دلگرم شدن زنان به زندگي و جلب محبت آنان به مردان توصيه مي‌كند كه لباس و سر و وضع خود را تميز و اصلاح كنند؛ مسواك بزنند و آراسته و پاكيزه باشند تا زنان شان به نامحرم تمايل پيدا نكنند.
پيامبر اكرم(ص) در دنباله اين حديث مي‌فرمايد: "گروهي از مردان بني‌اسرائيل چنين نكردند، در نتيجه زنان‌شان ازآنان دلسرد شدند و با گرايش به نامحرم به زنا رو آوردند.

6) آرايش و پيرايش زنان براي شوهران:

اسلام به زنان توصيه مي كند كه خود را براي همسران در منزل زينت و آرايش كنيد و با لباس و آرايش در زيباترين چهره و قيافه نزد شوهران جلوه‌گري نماييد تا همسرانتان به زنان نامحرم دل نبندند. نيز بانوان را از ظاهر كردن آرايش و پيرايش‌شان نزد نامحرم نهي كرده است. امام صادق (ع) فرمود:‌ "سزاوار نيست كه زن هيچ گاه، حتي در پيري و كهنسالي، بدن خود را بدون زينت گذارد، اگر چه با آويزان كردن گردن بندي باشد، چنان كه سزاوار نيست كه (چشم و ابرو ) دست آنان بدون رنگ باشد". 

7) تهيه هديه و سوغات:

زن و شوهر لازم است به بهانه هاي مختلف زمينه فراهم كردن خوشحالي همديگر را فراهم سازند، مثلاً در سالگرد تولد، ازدواج ، يا اعياد مذهبي و هنگام بازگشت از سفر با تهيه هدايا و سوغات اسباب خوشحالي همديگر را فراهم كنند.

8) عيب پوشي و رازداري :

يكي از ويژگي‌هاي همسران شايسته و وفادار، رازداري است. زن و شوهر بايد حافظ اسرار يكديگر باشند، چنان كه قرآن مي‌فرمايد "لباس" يكديگر باشند و عيب ها و ضعف‌ها و كمبودهاي زندگي را براي ديگران اگر چه نزديك‌ترين فرد باشد نقل نكنند. بدانند افشاي عيب و اسرار همسر خيانت تلقي مي‌گردد.
خداوند يكي از همسران پيامبر(ص) را به خاطر افشاي سرّ همسرش مورد نكوهش و ملامت قرار مي دهد و در صورت تكرار وي را به طلاق تهديد مي‌كند.

9) اظهار محبت‌ها و دوستي‌ها :

زن و شوهر بايد بدانند كه روي كره زمين نزديك‌تر از همسرش به او، كسي نيست؛ پس اگر سعادت و خوشبختي مي‌خواهند، لذت و صفاي زندگي مي‌طلبند، غمخوار و دلسوز يكديگر باشند و محبت ها را از درون دل خود به زبان جاري كنن و محبت و علاقه قلبي خود راابراز نمايند.

سه شنبه, 17 آبان 1401 21:05

پيامهاي سوره فرقان آيات 68الي 70

 

1- بالاترين مدال براى انسان، مدال بندگى خداست. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ» زيرا انتساب به بى‏نهايت، انسان را بالا مى‏برد.

2- رفتار هر كس، نشان دهنده‏ى شخصيّت اوست. عِبادُ الرَّحْمنِ‏ ... يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً (بندگان خاص خداوند، مظهر تواضع هستند.)

3- اسلام، دين جامعى است كه حتّى براى چگونه راه رفتن برنامه دارد. «يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»

4- ايمان واعتقاد انسان، در رفتار شخصى او مؤثّر است. عِبادُ الرَّحْمنِ‏ ... يَمْشُونَ‏

5- تواضع، ثمره‏ى بندگى و نخستين نشانه‏ى آن است. «هَوْناً»

6- سرچشمه‏ى مدارا و نرمخويى بندگان خدا، ايمان است، نه ترس و ضعف آنان. عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ‏ ...

7- وقار و نرمى از بارزترين صفات مؤمن است. يَمْشُونَ‏ ... هَوْناً

8- تواضع نسبت به همه‏ى مردم لازم است. (نسبت به زن و مرد، كوچك وبزرگ، دانا و نادان). يَمْشُونَ‏ ... هَوْناً ... قالُوا سَلاماً

9- با جاهلان مقابله به مثل نكنيد. «إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»

10- مُدارا و حلم و حوصله، از صفات بارز مؤمنان است. «قالُوا سَلاماً»

تفسير نور، ج‏6، ص: 280

11- تواضع بايد هم در عمل باشد، يَمْشُونَ‏ ... هَوْناً، هم در كلام، «قالُوا سَلاماً» و هم در عبادت. «سُجَّداً وَ قِياماً»

12- با افراد نادان و فرومايه مجادله نكنيد. «قالُوا سَلاماً» (آنان سخنى در شأن خود مى‏گويند، ولى شما سخنى عالمانه و كريمانه بگوييد)

13- بهترين وقت عبادت، شب است و بين شب ونماز ومناجات، رابطه محكمى است. «يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ» (فضاى آرام، دورى از ريا، تمركز فكر، از بركات شب است)

14- شب زنده‏دارى و استمرار و تداوم عبادت، نشانه‏ى بندگان خاصّ خداوند است. (فعل مضارع‏ «يَبِيتُونَ» نشانه‏ى استمرار است)

15- آنچه به عبادت ارزش مى‏دهد، اخلاص است. «لِرَبِّهِمْ»

وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً «65»

آنان كه مى‏گويند: پروردگارا! عذاب جهنّم را از ما بازگردان كه عذاب آن دامنگير است.

إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً «66»

به درستى كه دوزخ، جايگاه و منزلگاه بدى است.

منبع:تفسير نور، ج‏6، ص: 279

خُلقه و علمه:
فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ! هَيْهَاتَ، بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي، وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ، بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَة.
با اين بهانه جويان چه بايد کرد؟!
امام(عليه السلام) در بخش دوّم اين خطبه اشاره به بهانه جوييها و ايرادهاى ضدّ و نقيض ناآگاهان و حسودان مى کند و مى گويد: هر موضعى که من در برابر امر خلافت بگيرم، اين سياه دلان بى خبر ايرادى مطرح مى کند، مى فرمايد:
«اگر درباره خلافت و شايستگى ام نسبت به آن و عدم شايستگى ديگران سخن بگويم و به افرادى که به سراغم مى آيند پاسخ مثبت بدهم مى گويند: او نسبت به حکومت و زمامدارى بر مردم حريص است; و اگر دم فرو بندم و ساکت بنشينم خواهند گفت از مرگ مى ترسد» (فَاِنْ اَقُلْ يَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ وَ اِنْ اَسْکُتْ يَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ).
آرى! اين شيوه هميشگى نابخردان و لجوجان است که مردان خدا دست به هر کارى بزند ايرادى بر آن مى گيرند و حتّى از تناقض گويى و پريشان بافى در اين زمينه ابايى ندارند! قيام کنند ايراد مى گيرند، قعود کنند اشکال مى کنند، تلاش کننده خرده گيرى مى کنند، نسبت به مسائل بى اعتنا باشند سخن ديگرى مى گويند و به همين دليل مؤمنان راستين هرگز گوششان بدهکار اين گونه سخنان ضدّ و نقيض نيست!
اين همان است که در حديث معروف از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است که: «اِنَّ رِضَى النّاسِ لا يُمْلَکُ وَ اَلْسِنَتَهُمْ لا تُضْبَطُ; خشنودى همه مردم به دست نمى آيد و زبانهايشان هرگز بسته نمى شود»!(1)
شبيه همين معنا در خطبه 172 نيز آمده است که مى فرمايد: بعضى به من گفتند اى فرزند ابوطالب تو نسبت به حکومت حريص هستى و من پاسخ دادم به خدا سوگند شما حريص تريد! من حقّى را که شايسته آنم مى طلبم و شما مانع مى شويد (امّا شما مقامى را مى طلبيد که هرگز شايسته آن نيستيد و انگيزه اى جز دنياطلبى نداريد)!
سپس در ادامه اين سخن به پاسخ کسانى مى پردازد که سکوت او را به ترس از مرگ نسبت مى دادند، مى فرمايد: «عجيب است بعد از آن همه حواثد گوناگون (جنگهاى بدر، اُحد، حُنين، خيبر و احزاب بعد از آن همه رشادتها که از من شنيده يا ديده ايد، چه کسى مى تواند وصله ترس از مرگ را به على بچسباند؟!) به خدا سوگند انس و علاقه فرزند «ابوطالب» به مرگ «و شهادت در راه خدا و اطاعت از اوامر الهى) از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادرش بيشتر است!» (هَيْهاتَ بَعْدَ اللَّتَيّا وَ الَّتى! وَاللهِ لاَبْنُ اَبى طالِب آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّهِ).
«ولى اگر من سکوت مى کنم به خاطر آن است که علوم و آگاهى و اسرارى در درون دارم که اگر اظهار کنم همچون طنابها در چاه هاى عميق و لرزه درمى آييد!» «بَلِ اَنْدَمَجْتُ(2) عَلى مَکْنُونِ عِلْم لَوْ بُحْتُ(3) بِهِ لاَضْطَرَبْتُمْ اضْطِرابَ الاَرْشِيَةِ(4) فِى الطَّوِىِّ(5) الْبَعيدَةِ).
***
نکته ها:
1ـ سابقه دلاوريهاى امام(عليه السلام):
امام(عليه السلام) با اشاره کوتاهى به شجاعتها و دلاوريها و ايثارگريهاى خود در غزوات و جنگهاى مختلف اسلامى و در مواضعى چون «ليلة المبيت» (شبى که على(عليه السلام) در بستر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خوابيد و آن حضرت از چنگال دشمن رهايى يافت) و غير آن، به خرده گيران يادآورى مى کند که من از هيچ حادثه مهمّى وحشت ندارم و امتحان خود را در طول زندگى ام به خوبى پس داده ام; بنابراين سکوت من هرگز دليل بر ضعف يا ترس نيست; بلکه مصالح اسلام و امّت اسلامى را در اين سکوت مى بينم; ولى در بيان اين معنا اشاره به ضرب المثل معروفى از رعب مى کند و مى فرمايد: (بَعْدَ اللَّتَيّا وَ الَّتى).
داستان ضرب المثل از اين قرار است که مردى اقدام به ازدواج کرد. اتفاقاً همسر او زنى کوتاه قد، کم سن و سال، بد اخلاق و نامناسب بود و درد و رنجهاى زيادى از او کشيد و سرانجام طلاقش داد. در مرحله دوّم با زن بلند قامتى ازدواج کرد که او هم بيش از همسر اوّل او را رنج و عذاب و آزار داد و ناچار به طلاق او شد; و بعد گفت: «بَعْدَ اللَّتَيّا وَ الَّتى لا اَتَزَوَّجُ اَبَداً; بعد از آن زن کوتاه قد و ديگر زن بلند قامت، هرگز همسرى انتخاب نخواهم کرد» و اين ضرب المثلى شد براى حوادث بزرگ و کوچک و صغير و کبير; اشاره به اين که من در زندگانيم همه گونه حوادث را با شجاعت و شهامت پشت سر گذاشته ام و ديگر جاى اين توهّمات درباره من نيست.
2ـ چرا از مرگ بترسم؟!
نکته ديگر اين که امام(عليه السلام) مى فرمايد: علاقه من به مرگ از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادرش بيشتر است. درست است که شير و پستان مادر مايه حيات طفل هستند که طفل آب و غذا و حتّى دارو را از آن مى گيرد، به همين دليل هنگامى که پستان را قبل از رفع حاجت از او مى گيرند چنان داد و فرياد و جزع مى کند که گويى تمام دنيا را از او گرفته اند; هنگامى که به او باز مى گردانند آن چنان اظهار خشنودى مى کند که گويى تمام عالم را به او داده اند; ولى اين علاقه هرچه هست از غريزه سرچشمه مى گيرد; امّا علاقه امام(عليه السلام) و همه عارفان الهى به مرگ و ملاقات پروردگار (مخصوصاً شهادت در راه خدا) علاقه اى است که از عقل و عشق مى جوشد. آنها مرگ را سرآغاز زندگى نوين در جهان بسيار گسترده تر مى بينند. مرگ براى آنها دريچه اى است به سوى عالم بقا، شکستن زندان است و آزاد شدن، گشوده شدن درهاى قفس است و پرواز کردن به عالم بالا و به سوى قرب پروردگار، کدام عاقل، آزادى از زندان را ناخوش مى دارد؟(6) و نجات از دنياى پست و محدود و آميخته با هزار گونه ناراحتى و آلودگى و گام نهادن در دنيايى پر از نور و روشنايى را بد مى شمارد؟!
آرى کسانى از مرگ مى ترسند که آن را پايان همه چيز مى پندارند، يا آغاز عذاب اليم به خاطر اعمال زشتشان مى بينند.
امام(عليه السلام) با آن همه افتخارات و معارف والايش چرا از مرگ بترسد؟ و لذا با سوگند و تأکيد مى فرمايد: «پسر ابوطالب اُنس و علاقه اش به مرگ از اُنس و علاقه طفل به پستان مادرش بيشتر است».
لذا در يکى ديگر از کلماتش مى فرمايد: «فَوَ اللهِ ما اُبالى دَخَلْتُ اِلَى الْمَوْتِ اَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ اِلَىَّ; به خدا سوگند باک ندارم که من به سوى مرگ بروم يا او به سوى من آيد (هنگامى که در راه هدف مقدّس الهى باشد)».(7)
نيز به همين دليل در کلام معروفش که يک دنيا عظمت از آن مى بارد در آن لحظه که شمشير «ابن ملجم» بر فرق مبارکش وارد شد، فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ; به پروردگار کعبه پيروز شدم (و رهايى يافتم)».(8)
3ـ چرا سکوت کردم؟
امام(عليه السلام) مى گويد: سکوت من به خاطر آگاهى بر اسرارى است که اگر آن را آشکار سازم همچون طنابها در چاه هاى عميق به لرزه در مى آييد. روشن است که چاه ها هر چه عميق تر باشند لرزش طناب و دلو در اعماق آنها بيشتر است; زيرا مختصر لرزشى در يک سوى طناب تبديل به لرزش وسيعى در سوى ديگر مى شود.
امّا اين که اين اسرار اشاره به کدام امر است، در ميان شارحان «نهج البلاغه» گفتگوست و احتمالات زيادى درباره آن داده اند; گاه آن را اشاره به وصيّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به سکوت و ترک درگيرى دانسته اند و گاه اشاره به آگاهيهاى آن حضرت بر عواقب امور و مصالح و مفاسد جامعه اسلامى که سبب سکوت مى گشت دانسته اند.
بعضى آن را اشاره به آگاهى آن حضرت بر احوال آخرت مى دانند يعنى من مسائلى از جهان ديگر مى دانم که اگر براى شما آشکار سازم تکان خواهيد خورد.
بعضى آن را اشاره به «قضا و قدر» حتمى الهى دانسته اند که دامان امّت را فرو گرفته و به بيراهه ها مى کشاند.
ولى انصاف اين است که هيچ يک از اين احتمالهاى چهارگانه با محتواى خطبه و جلمه هاى قبل و شأن ورود آن سازگر نيست و بهتر اين است که گفته شود اين جمله اشاره به دگرگونى هايى است که در حال «صحابه» و مدّعيان اسلام و ايمان بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) رخ مى داد و افرادى که مردم ديروز، آنها را پرچمدار حق مى دانستند پرچمدار ضلالت و باطل مى شوند و کسانى که ديروز پشت سر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و در سايه او با دشمنان پيکار مى کردند و شمشير مى زدند زير پرچم منافقان قرار مى گيرند و چنان دين به دنيا مى فروشند که مردم آگاه در تعجّب و حيرت فرو مى روند.
مى فرمايد: من آگاهيهايى از حوادث آينده و دگرگونى حال افراد دارم که اگر بازگو کنم سخت تکان خواهيد خورد و همينهاست که مرا به سکوت و تحمّل زجر و شکيبايى واداشته است.
چه کسى باور مى کرد «طلحه و زبير» که در صفوف مقدّم صحابه جاى داشتند آتش افروز جنگ جمل شوند؟ چه کسى باور مى کرد «عايشه» همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امّ المؤمنين ابزار دست نفاق افکنان گردد و خون بيش از ده هزار نفر ريخته شود؟ و سؤالات مهمّ ديگرى از اين قبيل. با اين حال چگونه مى توانم بر افراد تکيه کنم و به اعتماد آنها قيام نمايم من که از اين اسرار با خبرم!
* * *
پی نوشت:
1. «بحارالانوار»، ج 67، ص 2 و «تفسير نورالثقلين»، ج 1، ص 405.
2. «اندمجت» از ماده «اندماج» به معناى پيچيده شدن و پنهان گشتن است و در اين جا اشاره به اسرار نهانى در قلب پاک امام(عليه السلام) است.
3. «بُحْت» از ماده «بَوْح» (بر وزن لوح) به معناى آشکار کردن و ترک کتمان است و به همين جهت به فضاى وسيع «باحه» و به اعمال مجاز «مباح» گفته مى شود. 
4. «اَرشية» جمع «رشاء» (بر وزن رضاء) به معناى طناب بلند است و «رشوه» را به اين خاطر «رشوه» مى نامند که همچون طنابى است که به دلو وصل مى کنند تا آب از چاه برکشند و رشوه دهنده به کمک آن به مقصود خود مى رسد.
5. «طَوىّ» از ماده «طىّ» به معناى پيچيدن و در نورديدن است و در اين جا به معناى چاه است به خاطر اين که اطراف چاه را سنگ چين مى کنند.
6. يکى از شعراى معروف اين مسأله را ضمن تشبيه جالبى بيان کرده است، مى گويد: افراد کم معرفت همچون ميوه هاى خامند که سخت به شاخه ها مى چسبند امّا عارفان همچون ميوه هاى رسيده اند که به آسانى از شاخه ها جدا مى شوند:
اين جهان همچون درخت است اى کرام! *** ما بر او چون ميوه هاى نيم خام!
سخت گيرد خامها، مر شاخ را *** زان که در خامى نشايد کاخ را
چون بپخت و گشت شيرين لب گزان *** سست گيرد شاخه ها را بعد از آن
چون از آن اقبال شيرين شد دهان *** سست شد بر آدمى ملک جهان
7. نهج البلاغه، خطبه 55.
8. بحارالانوار، ج 42، ص 239.
من خطبة له (علیه السلام) لما قُبِض رسول الله (صلی الله علیه وآله) و خاطبه العباس و أبو سفيان بن حرب في أن يبايعا له بالخلافة (و ذلك بعد أن تمت البيعة لأبي بكر في السقيفة، و فيها ينهى عن الفتنة و يبين عن خلقه و علمه):
النهي عن الفتنة:
أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ؛ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ. هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا، وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ.

و من خطبة له عليه السّلام لما قبض رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خاطبه العباس و ابو سفيان بن حرب فى ان يبايعا له بالخلافة (و ذلك بعد ان تمت البيعة لابى بكر فى السقيفة و فيها ينهى عن الفتنة و يبيّن عن خلقه و علمه):
«هنگامى كه «رسول خدا» (ص) رحلت فرمود، «عباس» و «ابو سفيان» به «على» (ع) عرض كردند كه آماده اند با او براى خلافت بيعت كنند» (و اين در زمانى بود كه بيعت در «سقيفه» براى «ابو بكر» پايان يافته بود- حضرت نپذيرفت- و اين خطبه را ايراد كرد و در آن، نهى از فتنه و آشوب مى كند و از روحيه و آگاهيهاى خود پرده بر مى دارد
)».
خطبه در يك نگاه:
اين خطبه از معدود خطبه هايى است كه از «على» (ع) در غير زمان خلافتش نقل شده است
. از مجموع اين خطبه و مقدمه اى كه «سيّد رضى» براى آن آورده، به خوبى استفاده مى شود كه بعد از رحلت «رسول خدا» (ص)، «ابو سفيان» و «عباس» خدمت آن حضرت آمدند (و شايد عباس به تحريك ابو سفيان آمده بود) و امام (ع) را به قيام تشويق كردند و تقاضا كردند با او به عنوان خليفه بيعت كنند ولى امام (ع) با آگاهى كاملى كه از شرايط زمان داشت و دلسوزى خاصّى كه براى بقاى اسلام و در هم شكستن توطئه هاى منافقان مى نمود نه تنها اين بيعت را نپذيرفت بلكه با عباراتى روشن به آنها هشدار داد كه از اين گونه كارها بپرهيزند.
از آن جا كه مى دانست افراد ناآگاه يا مغرض به او خرده گيريهايى به خاطر سكوتش مى كنند به آنها پاسخ داد و در پايان، عشق خود را به مرگ و شهادت و لقاى پروردگار بيان مى كند و به علم و آگاهى فراوانى اشاره مى نمايد كه از اسرار است و اجازه پرده بردارى از آن را ندارد.

مراقب فتنه انگيزان باشيد!
شارح معروف «ابن ميثم» در آغاز اين خطبه مى گويد: سبب اين کلام «اميرمؤمنان على»(عليه السلام) آن است که چون در «سقيفه بنى ساعده» براى «ابوبکر» بيعت گرفته شد، «ابوسفيان» براى ايجاد فتنه و آشوب و درگيرى در ميان مسلمانان به سراغ «عبّاس» عموى پيامبر رفت و به او گفت: اين گروه، خلافت را از «بنى هاشم» بيرون بردند و در قبيله «بنى تيم» قرار دادند (ابوبکر از اين قبيله بود) و مسلّم است که فردا اين مرد خشن که از طايفه «بنى عدى» است (اشاره به عمر است) در ميان ما حکومت خواهد کرد. برخيز; نزد «على»(عليه السلام) برويم و با او به عنوان خلافت بيعت کنيم.
تو عموى پيامبرى و سخن من هم در ميان قريش مقبول است اگر آنها با ما به مقابله برخيزند با آنها پيکار مى کنيم و آنان را در هم مى کوبيم. و به دنبال اين سخن هر دو نزد «اميرمؤمنان على»(عليه السلام) آمدند. «ابوسفيان» عرض کرد: اى «ابوالحسن» از مسأله خلافت غافل مشو. کى ما پيرو قبيله بى سر و پاى «تيم» بوديم! (و مى خواست به اين ترتيب امام(عليه السلام) را تحريک براى قيام و درگيرى کند) اين در حالى بود که حضرت مى دانست او به خاطر دين، اين سخنان را نمى گويد بلکه مى خواهد فساد بر پا کند.(1) به همين جهت خطبه بالا را ايراد فرمود.
مورّخ معروف «ابن اثير» در کتاب «کامل» مى نويسد که «على»(عليه السلام) در اين جا به «ابوسفيان» فرمود: به خدا سوگند منظور تو چيزى جز فتنه نيست! به خدا سوگند تو هميشه در فکر بودى که براى اسلام و مسلمين ايجاد شرّ کنى! ما نياز به نصيحت و اندرز تو نداريم! و از اين جا حال و هوايى که اين خطبه در آن صادر شده است به خوبى روشن مى شود و مى تواند پرتوى روى تمام جمله هاى خطبه بيندازد و آن را تفسير کند.
در نخستين بخش از اين خطبه، امام(عليه السلام) به چهار نکته مهم اشاره مى فرمايد: نخست مى گويد: «اى مردم! امواج سهمگين فتنه ها را با کشتيهاى نجات بشکافيد و از راه اختلاف و پراکندگى و دشمنى کنار آييد و تاجهاى تفاخر و برترى جويى را از سر بنهيد!» (اَيُّهَا النّاسُ شُقُّوا اَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ، وَعَرِّجُوا(2) عَنْ طَريقِ الْمُنافَرَة(3)، وَضَعُوا تيجانَ الْمُفاخَرَة).
خطاب «اَيُّها النّاس» نشان مى دهد که تنها اين دو نفر در خدمت حضرت نبودند، بلکه گروهى ديگر از مردم حضور داشتند. بعضى روايات نيز اين معنا را تأييد مى کند.
اين نکته قابل توجّه است که امام(عليه السلام) فتنه ها را به امواج کوبنده و شکننده تشبيه مى کند و براى مقابله با آن به استفاده از کشتيهاى نجات توصيه مى کند و مراد از کشتيهاى نجات، کشتيهاى محکم و بزرگى است که توانايى بر شکافتن امواج و رساندن سرنشينان را به ساحل نجات دارد; و منظور در اين جا رهبران الهى و مخصوصاً اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است(4) يعنى آنچه را ما مى گوييم گوش کنيد نه آنچه را خود مى خواهيد و در تأکيد بر اين معنا، اختلاف و تفاخر و برترى جويى گروهى و قبيله اى را به راه خطرناکى تشبيه مى فرمايد که بايد هر چه زودتر از آن کناره گيرى کرد (توجّه داشته باشيد که معناى اصلى منافرة، تفاخر دو نفر با يکديگر و سپس به عنوان داورى نزد شخص ثالثى رفتن مى باشد).
در واقع امام(عليه السلام) در اين سخن گهربارش انگشت روى نقطه اصلى دردهاى جانکاه جامعه بشريّت گذارده که هميشه جنگهاى خونين و اختلافات و کشمکشها و کشت و کشتارها و ناامنيها از برترى جوييها و تفاخر سرچشمه مى گيرد; و اگر اين بت شکسته شود بيشترين مشکلات جوامع بشرى حل خواهد شد و دنيا امن و امان و آرام مى گردد.
و اين که «ابن ابى الحديد» گفته است اين حديث صحيح است ولى کلام مولا اشاره به آن ندارد، اشتباه است. منظور مولا اين است که ببينيد من چه دستور مى دهم تا از آن پيروى کنيد نه آنچه خود مى خواهيد.
درست است که طالبان مقام و قدرت، هر کدام زير چتر دفاع از حقوق جامعه و حفظ ارزشها پنهان مى شوند ولى چه کسى است که نداند اينها همه بهانه رسيدن به مقام و وسيله برترى جويى بر ديگران است؟
سپس به سراغ نکته دوّم مى رود و مى فرمايد: «آن کس که با داشتن بال و پر (يار و ياور) قيام کند رستگار شده، يا در صورت نداشتن نيروى کافى راه مسالمت پيش گيرد (راحت شده و مردم را راحت کرده است) (اَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَناح، اَوِ اسْتَسْلَمَ فَاَراحَ).(5)
در واقع در اين جا امام(عليه السلام) به اين نکته اساسى اشاره مى فرمايد که قيام کردن براى گرفتن حق شرايطى دارد; اگر آن شرايط موجود باشد من مضايقه ندارم ولى هنگامى که شرايط موجود نيست، عقل و منطق و دين مى گويد قيام کردن نه تنها موجب پيشرفت نيست بلکه باعث ايجاد شکاف و اختلاف و اذيّت و آزار خويش و ديگران و هدر دادن نيروهاست و اين يکى از اصول جاويدانى است که بايد در تمام کارهاى اجتماعى و مخصوصاً قيام هاى سياسى مورد توجّه دقيق باشد.
در سوّمين نکته اشاره به مسأله خلافت و حکومت بر مردم که گروهى يقه براى آن چاک مى کنند و هر کار خلافى را براى وصول به آن مجاز مى شمرند کرده و پرده از ماهيّت آن بر مى دارد، مى فرمايد: «اين (زمامدارى بر مردم) آبى متعفّن و لقمه اى گلوگير است» (هذا ماء آجِن(6) وَلُقْمَة يَغَصُّ(7) بِها آکِلُها).
درست است که حيات انسان با آب و غذاست ولى کدام آب و غذا؟ آبى که پاکيزه و لقمه اى که گوارا باشد و امام(عليه السلام) در اين جا طبيعت حکومت را به آب متعفّن و لقمه اى گلوگير تشبيه مى کند و به راستى همين است. انسان هر قدر به زندگى حاکمان و زمامداران نزديک مى شود به مشکلات عظيم و ناراحتيهاى شديد و عواقب دردناک آنان آگاهتر مى گردد، نه آرامشى دارند و نه امنيّتى. تنها دورنماى اين زندگى براى افراد، جالب و پرشکوه و وسوسه انگيز است.
البتّه رجال الهى به استقبال مشکلات اين امر مى روند و ناراحتيهاى آن را به خاطر خدا تحمّل مى کنند و آسايش و آرامش خود را فداى خدمت به دين خدا و بندگان او مى نمايند.
اين احتمال نيز داده شده است که «هذا» اشاره به نوع حکومتى باشد که «ابوسفيان» آن را پيشنهاد مى کرد.
به هر حال درست است که حکومت همانند آب، مايه حيات ملتهاست، ولى از آن جا که در جوامع بشرى هميشه مورد توجّه دنياپرستان بوده است و طبعاً با مردان الهى به مبارزه و منازعه در آن بر مى خاسته اند، اين آب حيات بخش را آلوده مى کردند و اين غذايى که مايه قوّت و قدرت براى جوامع بشرى است به صورت ناگوارى در مى آوردند تا آن جا که بسيارى از اولياى حق از آن شکوه داشتند و با صراحت مى گفتند اگر فرمان خدا و رضاى او نبود هرگز به آن تن در نمى دادند; و همان گونه که در ذيل خطبه «شقشقيّه» خوانديم امام(عليه السلام) حکومت و زمامدارى را ذاتاً کم ارزشتر از آب بينى يک بز مى شمرد.
در چهارمين نکته به يکى ديگر از ابعاد اين مسأله مى پردازد و آن اين که کسى که مى خواهد براى کار مهمّى مانند تشکيل حکومت الهى قيام کند، بايد در شرايط آماده اى اقدام نمايد و يا بتواند شرايط را خودش آماده سازد وگرنه قيامهاى بى مورد و حساب نشده، ثمره اى جز ناکامى و شکست نخواهد داشت. امام(عليه السلام) در اين رابطه مى فرمايد: «کسى که ميوه را پيش از رسيدن بچيند همانند کسى است که بذر را در زمين نامناسب (همچون کوير و شوره زار) بپاشد (که سرمايه و نيروى خود را تلف کرده و نتيجه اى عايد او نمى گردد)» (وَ مُجْتَنِى الَّثمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ ايناعِها(8) کَالزّارِعِ بِغَيْرِ اَرْضِهِ).
جمعى از شارحان نهج البلاغه احتمال داده اند که ضمير در «بِغَيْرِ اَرْضِهِ» به زارع برگردد و مفهومش اين است «مانند کسى است که در زمين ديگرى بذر بپاشد که ثمره اش عايد ديگران مى شود»; ولى با توجّه اين که امام(عليه السلام) آن را با چيدن ميوه نارس يکسان دانسته است، ضعف اين تفسير روشن مى شود.
اين سخن در واقع يکى ديگر از اصول جاويدان و درسهاى اساسى براى تشکيل حکومتهاى الهى است; به اين معنا که طالبان حق و عاشقان عدالت هرگز نبايد گرفتار احساسات زودگذر شوند و با مطالعات محدود به کارى دست زنند که شرايط آن مهيّا نيست، بلکه بايد با صبر و حوصله به فراهم ساختن شرايط و ترتيب مقدّمات و تهيّه قوا و نيروهاى لازم دست زنند هر چند اين کار زمانى را طلب کند، همان طور که باغبان آگاه هرگز به سراغ ميوه هاى نارس نمى رود، هرچند نياز فراوان به ميوه براى تغذيه خود و يا فروش داشته باشد و نيز کشاورز آگاه، در زمين نامساعد بذر نمى افشاند بلکه قبلا با صبر و حوصله، زمين را شخم زده و شوره زار را آماده مى کند، سپس به بذر افشانى مشغول مى شود.
***
نکته:
چرا على(عليه السلام) بعد از پيامبر قيام نکرد؟
بسيارى سؤال مى کنند با اين که «على»(عليه السلام) براى خلافت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) از همه شايسته تر بود و افزون بر اين پيامبر بارها بر جانشينى و خلافت او تأکيد فرمود، چرا آن حضرت براى گرفتن اين حقّ مسلّم خويش که در واقع حقّ امّت اسلامى بود بپانخاست و قدرت نمايى نکرد; بلکه سکوت فرمود و ميدان به دست ديگران افتاد؟
پاسخ اين سؤال به وضوح در عبارت کوتاه و پر معناى اين خطبه آمده است; و در واقع چند دليل براى عدم قيام خود ذکر فرموده است:
نخست اين که کسانى که به او پيشنهاد قيام کرده اند مانند «ابوسفيان» به يقين حسن نيّت نداشته اند و يا ـ مانند عبّاس ـ تحت تأثير کسانى بود که حسن نيّت نداشتند; و لذا امام آنان را در اين خطبه، فتنه جو و برترى طلب خوانده است.
ديگر اين که حضرت به خوبى مى ديد که در مسير خود تقريباً تنهاست و جز يارانى اندک کسى را ندارد; به همين دليل در بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه نيز امام با صراحت مى گويد: «تنها ياوران من اهل بيت من بودند و من نخواستم آنها را به خطر بيفکنم»!(9)
از همه اينها گذشته، حکومت و زمامدارى مردم براى امام يک هدف نبود; چرا که او آن را آبى متعفّن و لقمه اى گلوگير مى داند; بلکه وسيله اى براى احقاق حق و اجراى عدالت و يا دفع باطل مى دانست.(10) ولى هنگامى که مى بيند اين قيام به اين هدف منتهى نمى شود، بلکه ايجاد خلاف ميان صفوف مسلمين مى کند و ممکن است منافقان که منتظر بودند از آب گِل آلود ماهى بگيرند، برخيزند و اساس اسلام را به خطر بيندازند، چاره اى جز سکوت نمى بيند.
«ابن ابى الحديد» مى گويد: روايت شده است که روزى «فاطمه»(عليها السلام) امام را به قيام ترغيب کرد و در همان حال صداى مؤذّن برخاست (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ) امام رو به همسر گراميش فاطمه کرد، فرمود: «اَيَسُرُّکِ زَوالُ هذَا النِّداءِ مِنَ الاَرْضِ; آيا دوست دارى اين صدا از روى زمين برچيده شود»؟ عرض کرد: نه. فرمود: پس مطلب همان است که من مى گويم (بايد سکوت و تحمّل کرد).(11)
از همه اينها گذشته هر کار ـ مخصوصاً قيامهاى مهم اجتماعى سياسى ـ نياز به فراهم شدن شرايط دارد و بايد زمينه هاى آن فراهم گردد و در غير اين صورت نتيجه اى جز ناکامى و شکست و اتلاف نيروها نخواهد داشت و مانند آن است که ميوه نارسيده را از درخت بچينند يا بذر در شوره زار بريزند. امام که از اين واقعيّتها با خبر بود، وظيفه الهى خود را در اين ديد که سکوت را بر قيام ترجيح دهد.
***
پی نوشت:
1. شرح ابن ميثم، ج 1، ص 276.
2. کامل ابن اثير، ج 2، ص 326.
3. «عرّجوا» از ماده «تعريج» به معناى متمايل ساختن يا متمايل شدن است و در اين جا به معناى کناره گيرى نمودن مى باشد.
4. «منافرة» به گفته «مقاييس اللّغة» به معناى محاکمه نزد قاضى است که لازمه آن خصومت و نزاع است.
5. توجّه داشته باشيد که «اَراحَ» گاه به معناى لازم و گاه به معناى متعدّى آمده است. در صورت اوّل مفهومش اين است که خودش راحت مى شود و در صورت دوّم ديگران را راحت مى کند.
6. «آجن» از ماده «اَجْن» (بر وزن ضَرب) و «اُجُون» به معناى تغيير و دگرگونى است و به آب متعفّن که رنگ يا طعم و بوى آن تغيير پيدا مى کند آجن گفته مى شود.
7. «يَغَصٌّ» از ماده «غَصَص» (بر وزن هوس) به معناى گلوگير شدن است.
8. «ايناع» از ماده «يَنْع» (بر وزن منع) به معناى رسيدن و بلوغ است اين واژه معمولا در مورد رسيدن ميوه ها به کار مى رود و هنگامى که به باب افعال مى رود باز به همين معناست.
9. به خطبه 26 مراجعه شود.
10. به خطبه 33 مراجعه شود.
11. شرح ابن ابى الحديد، ج 11، ص 113.

کتاب «رژیم موقت، مفهوم و پژوهش‌های تخصصی» که توسط مرکز مطالعات و پژوهشهای الاتحاد تالیف و منتشر شده، در مباحثی تخصصی به بررسی پدیده فروپاشی رژیم موقت صهیونیستی پرداخت است. این کتاب در فصل اول مفهوم رژیم موقت و اذعان شخصیت‌های مختلف بین‌المللی و صهیونیستی به این موضوع را مورد اشاره قرار داده و در فصل‌های بعدی به بررسی ساختارهای امنیتی و تشکیلاتی سرویس های جاسوسی و نظامی رژیم صهیونیستی پرداخته و در ادامه بحران‌های فراروی اسرائیل که منجر به این فروپاشی می‌شود را برشمرده است.

بخش سوم

شکست محافل امنیتی اسرائیل

کتاب رژیم موقت در ادامه به بررسی شاخص‌های افول رژیم صهیونیستی با تکیه بر ماهیت نهادهای جاسوسی این رژیم پرداخت و هر کدام از این نهادها و ساختار تشکیلاتی آنها را مورد بررسی و دقت نظر قرار داده است.

الف: وزارت امور استراتژیک اسرائیل

وزارت امور استراتژیک و تبلیغاتی اسرائیل یکی از وزارتخانه‌های کابینه اسرائیل است که در سال 2006 تاسیس شد. آویگدور لیبرمن اولین وزیر این وزارتخانه بود. این سازمان دو سال بعد منحل شد، اما بار دیگر در سال 2009 فعالیت خود را از سر گرفت. تاسیس این وزارتخانه در سال 2006 به نفع آویگدور لیبرمن صورت گرفت تا بتواند حزب اسرائیل خانه ما را در داخل ائتلاف حاکمیتی نگه دارد. لیبرمن در آن زمان درخواست تصدی پست وزارت امنیت داخلی را داشت اما از آنجا که از سوی پلیس تحت تعقیب بود و این پست را آوی دیختر قبل از لیبرمن برای خود رزرو کرده بود، وزارت خانه جدید برای او تاسیس شد تا نقش هماهنگی تلاش‌های امنیتی اطلاعاتی و دیپلماتیک در خصوص ایران و دیگر تهدیدات استراتژیک رژیم صهیونیستی را دنبال کند. وی در 18 ژانویه 2008 این وزارتخانه را ترک کرد و همزمان وزارت مذکور منحل شد، اما بار دیگر در سال 2009 آغاز به کار کرد.

این وزارتخانه از زمان تاسیس با دستور کاری برنامه هسته‌ای ایران و عرصه داخلی فلسطین آغاز به کار کرد، اما در زمان تصدی یووال اشتاینتش با وزارت امور اطلاعات ادغام شد. در سال 2015 بار دیگر این دو وزارتخانه از هم جدا شدند و پرونده‌های استراتژیک که به وزارت امور استراتژیک و تبلیغات الحاق شده بود به اردان وزیر صهیونیستی سپرده شد. در اکتبر همان سال کابینه سیاسی و امنیتی رژیم صهیونیستی تصمیم گرفت اهداف تبلیغاتی این وزارتخانه را بالاتر برده و آن را به عنوان مسئول هماهنگی‌های وزارتخانه‌های کابینه و جریان‌های مدنی در داخل و خارج از سرزمین‌های اشغالی در روند مبارزه با تلاش برای سلب مشروعیت از اسرائیل معرفی کند.

بخش قابل توجهی از افکار عمومی اسرائیل این تغییرات را صوری خوانده و انتقادات متعددی از سوی ناظران کابینه ضد این موضوع مطرح شده است. در گزارشی که یوسف شابیرا قاضی بازنشسته در خصوص صلاحیت تقابل با جنبش تحریم اسرائیل «بی دی اس» منتشر کرده، آمده است که انتقال اختیارات تقابل با بی دی اس از وزارت خارجه به وزارت امور استراتژیک به اختیارات وزارت خارجه آسیب زده و دوگانگی را در فعالیتهای کابینه در این زمینه ایجاد کرده است.

برخی از کارشناسان صهیونیستی این تغییر را در نتیجه تمایل لیبرالیستی روز افزون در وزارت خارجه اسرائیل معرفی کردند. در نهایت این تغییر باعث بروز تنش بین وزارتخانه مذکور و عوامل تبلیغاتی رژیم صهیونیستی شد.

این انتقال باعث شد زاحی جبرائیلی مدیر تقابل ضد سلب مشروعیت از اسرائیل به عنوان معاون مدیر کل این وزارتخانه معرفی شود. او پیش از این یک وزیر و مشاور کابینه بنیامین نتانیاهو بود و پیش از آن نیز در دفتر نخست‌وزیری آریل شارون فعالیت داشت. او هم چنین با هیئت تبلیغاتی رژیم صهیونیستی ارتباط داشته و معتقد بود که اسرائیلی‌ها باید تقابل با تحریم اسرائیل را در ابعادی وسیع‌تر دنبال کنند. وی معتقد بود تحریم کالاهای اسرائیلی اولین قدم در راه رسیدن به اهدافی بلندتر است، لذا این موضوع تنها یکی از اهداف سلب مشروعیت از اسرائیل به شمار می‌رود.

بر اساس گزارش ناظر کابینه رژیم صهیونیستی که در سال گذشته منتشر شد، روند انتقال اختیارات در زمینه مبارزه با جنبش بی دی اس به وزارت امور استراتژیک با افزایش قابل توجه بودجه این وزارتخانه همراه شد. بودجه این وزارتخانه در سال 2015 حدود 8/8 میلیون شکل بود، اما یک سال بعد در سال 2016 چند برابر شد و به بیش از26.9 میلیون دلار رسید. البته ابهامات زیادی در خصوص پول‌های وارد شده به این وزارتخانه و نحوه هزینه‌کرد آنها وجود دارد. فاکنین در این زمینه معتقد است که بودجه کلی این وزارتخانه در سال گذشته 44 میلیون شیکل بوده است. این در حالی است که مجموعه هزینه‌کرد رژیم صهیونیستی برای مقابله با سلب مشروعیت از این رژیم بالغ بر 128 میلیون شیکل است.

فعالیتهای این موسسه تنها منحصر به شناسایی افراد که با جنبش تحریم اسرائیل همکاری می‌کنند، نیست. بلکه آنها به دنبال تامین راهکاری برای ایجاد تغییرات اساسی در وجهه اسرائیل در تقابل با رویکرد سلب مشروعیت این رژیم هستند. آنها برای رسیدن به این راهبرد، فعالیت‌های میدانی و پروژه‌های متعددی را دنبال می‌کنند. در همین رابطه وزارت مذکور از هزینه‌کرد 1.6 میلیون شیکل برای تامین جوانان جهت فعالیت در شبکه‌های اجتماعی و دیدارهای مجازی خبر داد. هیئت‌های مذکور به مناطقی که وزارت امور راهبردی اسرائیل مشخص کرده، می روند و در آنجا با مجموعه‌ای از جوانان دیدار می‌کنند تا بتوانند رویکردهای سلب مشروعیت را در آنها از بین ببرند. وزارت امور استراتژیک اسرائیل مدارسی را در خارج از فلسطین اشغالی برای این کار مشخص کرده است، چرا که این مدارس در آینده تغذیه ‌کننده دانشگاه‌ها خواهند بود که جنگ واقعی در آنها ادامه دارد.

این وزارتخانه در سپتامبر گذشته اعلام کرد که به دنبال همکاری با موسسه هستدروت است تا بتواند با سرمایه‌گذاری 22 میلیون شیکل فعالیت در سندیکاهای کاری و کارگری در خارج از سرزمین‌های اشغالی را دنبال کند. این تنها پروژه وزارت مذکور نیست. بلکه در دسامبر گذشته وزارت امور استراتژیک اسرائیل درخواست بودجه ای 16 میلیون شیکلی از طریق آژانس یهود برای فعالسازی دانشجویان را مطرح کرده است. این وزارتخانه همچنین در ماه‌های اخیر به دنبال همکاری با جمعیت ایش هتوراة با هزینه‌ای بالغ بر سه میلیون شیکل از بودجه وزارتخانه است تا بتواند رویکرد صهیونیستی را در نزد دانشجویان تقویت کرده و هیئت‌های دانشجویی را از آمریکا به اسرائیل بکشاند.

وزارت مذکور همچنین در سپتامبر گذشته بیش از 10 میلیون شکل با همکاری پدر صهیونیست‌ها در انگلیس برای برپایی جشنواره فرهنگی اسرائیل در لندن هزینه کرد. در مصوبه این بودجه آمده است که جشنواره مذکور برای مردم بریتانیا فرصت آشنایی با رویکردهای متعدد فرهنگی اسرائیل را مهیا می‌کند، به ویژه که مردم بریتانیا با فعالیت‌های ضد صهیونیستی آشنا است و از این فعالیت‌ها تاثیر گرفته است.

مسئولیت‌های وزارتخانه مذکور

- فرماندهی حمله ضد پدیده سلب مشروعیت و تحریم اسرائیل

- هماهنگی فعالیت‌های کابینه برای مقابله با این پدیده در تمامی ابعاد خود از جمله ابعاد اطلاعاتی، فعالیت‌های آکادمیک، اقتصادی، فرهنگی و حقوقی جهت مقابله با این تحریم.

- ارائه وجهی جدید و مدرن از اسرائیل و تمرکز بر فعالیت‌های موسسات کابینه جهت ایجاد زیرساخت‌های مربوط به تبلیغات اجرائی و رساندن آن به طرف‌های مرتبط

- نمایندگی مواضع کابینه در برابر این موج تحریم در اسرائیل و خارج از آن و همکاری با کابینه برای پیشبرد اهداف اسرائیل در جهت مقابله با تحریم اسرائیل

این وزارتخانه از زمان تاسیس و به صورت گسترده تر از سال 2001 تاکنون به دنبال حمایت از تلاش‌های رژیم صهیونیستی در روند مبارزه با جنبش تحریم و خروج سرمایه گذاری‌ها از اسرائیل و اعمال تحریم‌های بیشتر بر این رژیم بر آمده است. این جنبش در اوج فعالیت‌های خود در سال 2015 موفق به خارج کردن سه شرکت بین‌المللی از اسرائیل شد و باعث شده شرکت‌های دیگری نیز از سرمایه‌گذاری در سرزمین‌های اشغالی خودداری کنند، علاوه بر اینکه بسیاری از هنرمندان نیز در نتیجه این فعالیت‌ها، برنامه‌های خود در سرزمین‌های اشغالی را لغو کردند. این روند باعث افزایش تحریم اسرائیل در فضاهای آکادمیک و شهروندی و حقوقی شد.در همین رابطه فعالیت بین المللی گسترده‌ای در جهت تحریم اسرائیل در فدراسیون بین المللی فوتبال فیفا شکل گرفت و مناقشات جدیدی در این فدراسیون پدید آمد.

وزارتخانه مذکور در همین راستا یک تیم داخلی را در راستای فعالیت‌های مطالعاتی خود مأمور کرده تا بتواند جایگاه خود را از موضع دفاعی به موضوع حمله تغییر دهد. هدف اساسی این فعالیت‌ها تخریب وجهه افرادی است که در روند تحریم رژیم صهیونیستی نقش دارند.

از ماموریت‌های اساسی وزارت مذکور، نظارت بر فعالیت‌ها و مواضع مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین است. این وزارتخانه اظهارات کلی مسئولان ارشد تشکیلات خودگردان و مطالب منتشر شده از سوی این تشکیلات را همواره مورد بررسی و دقت نظر قرار می‌دهد و مواردی که آنها را تحریک آشکار به خشونت و تشویق فضای خشونت و تروریسم و نژادپرستی می‌داند را پیگیری می‌کند.

شورای وزیران رژیم صهیونیستی در سال 2015 وزارت امور استراتژیک و رسانه‌ای به ریاست گلعاد آردان را مسئول کامل پیگیری مبارزه با فعالیتهای سلب مشروعیت و تحریم اسرائیل معرفی کرده و منابع مالی و انسانی و بودجه زیادی را برای موفقیت در این مأموریت در اختیار وزارتخانه مذکور قرار داد. بخش عظیمی از این بودجه به صورت مستقیم و فوق‌العاده و بنا به تصمیم شورای وزیران از سوی شخص نخست‌وزیر به وزارتخانه مذکور اعطا می‌شود که رشد کم‌سابقه‌ای داشته است. علاوه بر اینکه این وزارتخانه بودجه‌های دیگری نیز دارد. این موضوع نشان می‌دهد که رژیم صهیونیستی اولویت ویژه‌ای برای مبارزه با جنبش تحریم اسرائیل دارد و تلاش دارد در یک چهارچوب استراتژیک و فراگیر و نه به شکل داخلی و تاکتیکی با این جنبش مبارزه کند.

این وزارتخانه همچنین ده‌ها میلیون شیکل در روند همکاری با جنبش هستدروت و آژانس یهود و جمعیت‌ها و موسسات صهیونیستی دیگر دریافت می کند. فاکنین در این زمینه می‌گوید که وزارتخانه مذکور 200 تن از نخبگان اسرائیل را به عنوان سفرای این وزارتخانه به خارج از سرزمین‌های اشغالی اعزام کرده است.

ساختار وزارتخانه:

الف: دفتر رئیس اجرایی: این دفتر شامل بخش‌های زیر است: رایزنی حقوقی، یگان بودجه و خرید و فروش، رصد و مراقبت.

ب: فعالیت ضد روند سلب مشروعیت: این بخش نیز از قسمت‌های زیر تشکیل شده است: بخش ابتکارات، بخش مطالعات و مناسبات خارجی، بخش آگاهی و استراتژی.

وزارت مذکور به فرماندهی غلعاد آردان تلاش داشت تمامی فعالیت‌های خود را مخفیانه نگه دارد. آردان و فاکنین جیل تا سال 2016 از ارائه جزئیات فعالیت‌های این وزارتخانه به کمیسیون پارلمانی رژیم صهیونیستی ممانعت می‌کردند. با این وجود در سال 2018 سرپرستی این وزارتخانه تغییر کرده و اوریت فرکاش هکوهین وزیر جدید امور استراتژیک شد و رونین مانیلیس نیز به عنوان مدیر کل این وزارتخانه منصوب شد. آنها اعلام کردند که به دنبال افزایش شفافیت در این وزارتخانه هستند و در همین راستا اسناد سری از مراحل گذشته را منتشر کردند.

در سال 2020 مجله صهیونیستی چشم هفتم فاش کرد که وزارت مذکور بخشی از خروجی مطبوعات مشهور اسرائیل را برای تبلیغ فعالیت‌های خود ضد جنبش تحریم اسرائیل به انحصار خود در آورده است. این فعالیت‌ها از تابستان سال 2017 و از طریق رسانه‌هایی نظیر یدیعوت آحارونوت، جروزالم‌پست و مجموعه کیشت دنبال شده است. وزارت مذکور برای انتشار اطلاعات خود در روزنامه جروزالم‌پست بالغ بر 120 هزار شیکل و برای دعوت مهمانان و برگزاری کنفرانس مطبوعاتی نیز 70 هزار شیکل هزینه کرده است.

همین مجله اسرائیلی در اکتبر 2020 گزارش داد که وزارت مذکور در سال 2019 نیز به روزنامه جروزالم پست بالغ بر 120 هزار شیکل برای انتشار پیوست ویژه‌ای تحت عنوان پرده برداری از جنبش تحریم پول داده است.

این وزارتخانه فعالیت‌های خود را در فضای اقتصاد بین الملل نیز به شدت دنبال می‌کند، تا جایی که در سال 2019 اعلام شد که فعالیتهای این موسسه باعث مسدود شدن 30 حساب مالی وابسته به سازمان‌های غیردولتی شده که در تقویت تحریم اسرائیل مشارکت داشته‌اند. 20 مورد از این شرکت‌ها در اروپا و ده مورد در آمریکا بوده‌اند.

کتاب «رژیم موقت مفهوم و پژوهش‌های تخصصی» که توسط مرکز مطالعات و پژوهشهای الاتحاد تالیف و منتشر شده، در مباحثی تخصصی به بررسی پدیده فروپاشی رژیم موقت صهیونیستی پرداخت است. این کتاب در فصل اول مفهوم رژیم موقت و اذعان شخصیت‌های مختلف بین‌المللی و صهیونیستی به این موضوع را مورد اشاره قرار داده و در فصل‌های بعدی به بررسی ساختارهای امنیتی و تشکیلاتی سرویس های جاسوسی و نظامی رژیم صهیونیستی پرداخته و در ادامه بحران‌های فراروی اسرائیل که منجر به این فروپاشی می‌شود را برشمرده است.

بخش دوم

رژیم جعلی و غیر واقعی

رژیم اسرائیل رژیم جعلی است که در سرزمینی واقع شده که موجودیت آن را نمی‌پذیرد، به همین علت از زمان اعلام موجودیت آن، مقاومت ضد این رژیم آغاز شده و روز به روز قدرت آن بیشتر شده است. در سطح کشورهای همسایه نیز با وجود تمامی تلاش‌های بین‌المللی برای به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی در منطقه عربی، اما این تلاش‌ها موفق به کسب مشروعیت برای آن در سطح افکار عمومی ملت‌های همسایه نشده است.

این رژیم بر اساس مبانی نژادپرستانه و تروریستی و خود برتر بینی نژادی بنا گذاشته شده و اسطوره‌هایی نظیر حق تاریخی را برای خود مطرح کرده است. اسطوره‌هایی که آن را از چارچوب دولت‌های مدرن خارج می‌کند و به کابینه‌ای نژادپرست تبدیل می کند که اختلاط دموکراتیک مردم در آن غیرممکن است. علاوه بر اینکه حتی تشکیل این رژیم در تناقض با سنت‌های رایج در تشکیل کشورها بوده و احساس توانمندی اقتصادی، نظامی و سیاسی آن از خارج از مرزها تامین می‌شود و مبتنی بر حمایت آمریکا است. این رژیم بیشتر رژیمی کارکردگرا است که موسسات امپریالیستی غربی آن را طراحی کرده‌اند که در خدمت خود بگیرند، به همین علت بیشترین اعلام همبستگی را با آن دارند چرا که موجودیت و بقای آن را به عنوان یکی از مبانی استراتژی نظامی و سیاسی خود برای دنیای غرب می‌دانند.

مقاومت بین‌المللی در رد رژیم صهیونیستی

فلسطینیان و متحدان آنها در محور مقاومت همواره برای تثبیت روایت خود در رسانه‌های بین‌المللی تلاش می‌کنند. شکی نیست که اسرائیل برتری نظامی در درگیری مستمر با مقاومت فلسطین دارد، اما در زمینه مبارزه برای تحت کنترل گرفتن افکار عمومی، روز به روز افول می‌کند، آن هم بعد از شرایطی که توسعه فنی و ارتباطاتی در جهان باعث شده و موضوع فلسطین را از ابعاد منطقه‌ای آن فراتر برده و باعث تثبیت هویت عربی قدس شده است.

 
پیش‌بینی اسرائیلی‌ها در خصوص فروپاشی

تلاش‌های اسرائیلی‌ها در فریب‌کاری و تحریف افکار عمومی و وانمود کردن به دستاوردها و پیروزی‌های مختلف در ابعاد ادبیاتی نتوانسته واقعیت متزلزل این رژیم را تغییر دهد. به این ترتیب بود که ایده‌ موقت بودن این رژیم مطرح شد و این سوال را به وجود آورد که آیا رژیم اسرائیل همانطور که شعار قدس پایتخت ابدی برای اسرائیل ادعا می کند، قابلیت استمرار ابدی را دارد؟ فارغ از تمام تکنولوژی‌ها برای تحریف افکار عمومی، واقعیت نشان میدهد که هر بار که جنگی بین دشمن صهیونیستی و مقاومت منطقه شکل می‌گیرد، افکار عمومی داخل سرزمین‌های اشغالی اظهارنظر در خصوص آغازی بر پایان این رژیم را افزایش می‌دهند.

در همین راستا یارون لندن روزنامه‌نگار صهیونیست نیز در یادداشت های خود در پایان سال 2014 می‌نویسد: من خودم را برای گفتگو با نوه‌ام آماده می کنم تا به او بگویم که احتمال بقای ما در دولت اسرائیل از 50 درصد فراتر نمی رود. همچنین به کسانی که از این سخن من خشمگین می‌شوند، می‌گویم که نسبت 50 درصد نسبت خوبی است، چراکه واقعیت بدتر از این است.

یووال دسکین رئیس سابق سرویس جاسوسی شاباک نیز در این رابطه می گوید: من نمی‌دانم آیا این پایانی بر یک آغاز یا آغازی برای پایان است. ما تنها فاسد نیستیم بلکه خشونت‌طلب نیز هستیم.

کارمی گیلون رئیس اسبق سرویس شاباک نیز معتقد است ادامه سیاست‌های افراطی ضد مسجد الاقصی باعث ایجاد جنگ یأجوج و مأجوج ضد ملت یهودی می‌شود و منجر به تخریب اسرائیل می‌گردد.

مائیر داگان دهمین رئیس سرویس جاسوسی موساد نیز معتقد بود: من نسبت به از بین رفتن آرمان صهیونیست احساس خطر می‌کنم.

رانی دانیل تحلیلگر نظامی در شبکه 2 تلویزیون رژیم صهیونیستی می‌گوید: من مطمئن نیستم که فرزندانم نماینده‌ای در این دولت! داشته باشند و تصور نمی کنم که آنها در این کشور باقی بمانند.

آفراییم هلیوی رئیس سابق موساد نیز می‌گوید: ما در آستانه یک فاجعه قرار داریم و این تاریکی قبل از پرتگاه است.

بنی موریس مورخ اسرائیلی می‌گوید: بعد از چند سال عربها و مسلمانان پیروز خواهند بود و یهودیان در این سرزمین در اقلیت قرار می‌گیرند و مورد تعقیب قرار می‌گیرند یا فرار می‌کنند و کسی خوش‌شانس است که بتواند به آمریکا یا اروپا فرار کند.

بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر سابق اسرائیل می‌گوید: من تلاش می‌کنم تا اسرائیل بتواند به صدمین سال تولد خود برسد، اما این موضوع قطعی نیست، چرا که تاریخ به ما یاد داده که هیچ دولت یهودی بیش از 80 سال برقرار نبوده است.

گادی آیزنکوت رئیس سابق ستاد ارتش اسرائیل می‌گوید که مهمتر از تمامی تهدیدات خارجی آنچه که باعث نگرانی وی شده، افول همبستگی اجتماعی و داخلی در اسرائیل است، چرا که شکاف در جامعه اسرائیلی و قطع روابط متقابل بین رهبران اسرائیل و تنش در حاکمیت و افول اعتماد در موسسات حاکمیتی و دادگاه ها و گسترش جرم و جنایت بزرگ ترین تهدیداتی است که آینده اسرائیل را تهدید می‌کند.

امام صادق علیه السلام:

تُقْبَضُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِی اسْمُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُوسَی وَ تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِی الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِمْ

در قم بانویی از فرزندان من که نامش فاطمه (حضرت معصومه) دختر موسی (ع) است، از دنیا می رود؛ بانویی که به شفاعت او همه شیعیانم داخل بهشت می گردند.

 

بحارالانوار، ج۶۰، ص ۲۲۸

با عادی شدن شرایط در حرمین شریفین و پذیرش عمره‌گزاران بدون محدودیت کرونایی، متولیان مسجدالنبی (ص) در مدینه منوره محدودیت‌های کرونایی را به صورت کامل لغو کردند.

 

بر همین اساس، متولیان حرم‌نبوی روز گذشته همه برچسب‌های زده شده در گوشه و کنار مسجدالنبی (ص) را که برای رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی به منظور جلوگیری از شیوع کرونا بود، برداشتند و دیگر هیچ محدودیت کرونایی برای ورود به حرم نبوی وجود ندارد.

 

این امر در حالی بود که در سال‌های گذشته امکان ورود به مسجدالنبی (ص) بدون داشتن ماسک وجود نداشت و حتی در برهه‌ای پس از باز شدن درهای حرم نبوی پس از بیش از سه ماه تعطیلی، متولیان مسجدالنبی (ص) وضعیت سلامت زائران را بررسی می‌کردند؛ تا جایی که قبل از برپایی نمازهای جماعت صف‌های طولانی در ورودی‌ها تشکیل می‌شد تا متولیان حرم، تب و وضعیت سلامت زائران را بررسی و از ورود افراد مشکوک به کرونا جلوگیری کنند. با لغو محدودیت‌های کرونایی در مسجدالنبی (ص)، زائران کشورهای مختلف بدون ماسک به حرم نبوی مشرف می‌شوند و دیگر خبری از فاصله‌گذاری اجتماعی نیز نیست.

گروه های مختلف شهدا

 

یک گروه از شهدا همان اولیا و انسانهای مقربند، مانند انبیا و صالحین. خداوند می‏‌فرماید: وَجی‏ءَ بِالنَّبِیّینَ وَالشُّهَداءِ و جدا ساختن «نبیین» از شهدا محتملاً به عنوان نوعی تکریم و ارج نهادن به مقام انبیاست.

 

و نیز فرموده است: وَیَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِ‏ّ اُمَّةٍ شَهیداً ثُمَّ لایُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَلاهُمْ یُسْتَعْتَبُونَ(۲۶۵) امت به معنای گروهی از مردم است و هرگاه پیامری یازمانی یا مکانی اضافه شود به سبب این اضافه از گروه های دیگر متمایز و مشخص می‏شود و از آنجا که امت در آیه شریفه به چیزی اضافه نشده است، آیه شامل تمام گروه ها می‏شود و وَلیّ و شهید هرگروهی را در بر می‏گیرد؛ هرچند در میان امت پیامبر واحد، اولیای متعددی وجود داشته باشند، خدای تعالی فرموده: وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً(۲۶۶) و با توجه به مطالبی که در معنای شهید گفته شد کاملاً واضح است که این مقام (مقام شهادت) به همه افراد امت محمد (صلی الله علیه و آله) ارزانی نشده است؛ بلکه مقصود بعضی از افراد امت هستند، هرچند که در ظاهر، تمام امت مخاطب قرار گرفته‏اند و این بدان خاطر است که آن گروه خاص مورد نظر، از میان این امت برخاسته‏‌اند.

 

این شیوه در سخن گفتن امری طبیعی و متداول است.

خداوند متعال در آیه دیگری می‏فرماید: مُحَمَّدٌ رَسُولُ‏ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم(۲۶۷) و این وصف «اشداء» را برای کسانی که با حضرت هستند، ذکر می‏کند، در صورتی که مسلماً مقصود بعضی از یاران حضرت هستند چراکه به اجماع امت، عده‏ای ازکسانی که با حضرت بودند منافق و فاسق بودند و چنین وصفی (اشداء ...) درباره آنها صادق نبود و نظایر این آیه (که خطاب به جمع باشد و مقصود گروهی خاص) زیاد است.

بنابراین، شهدای امت گروه خاصی هستند که شهید و گواه بر مردم می‏باشند و رسول‏اللَّه شهید بر آنهاست و آن گروه شهید، واسطه بین پیامبر (صلی الله علیه و آله) ومردم هستند، چنانکه در این آیه ذکر شده است. همچنین در آیه دیگری می‏فرماید: هُوَاجْتَبیکُمْ وَما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدّین مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ اَبیکُمْ اِبْراهیمَ هُوَ سَمَّیکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفی هذا لِیَکُونَ الرّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ(۲۶۸).

 

و این آیه در بیان این حقیقت که شهدای این امت گروه خاصی هستند، از آیه سابق صریح تر و گویاتر است.

این قسمت از آیه که فرمود: هُوَ سَمَّیکُمُ الْمُسْلِمِینَ اشاره‏ای است به دعای حضرت ابراهیم (علیه السلام) و فرزندانش و اسماعیل (علیه السلام) هنگام ساختن کعبه رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَاَرِنا مَناسِکَنا وَتُبْ عَلَیْنا اِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ * رَبَّنا وَابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَیُعَلِمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکّیهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ(۲۶۹) و نظر به اینکه ادعای آن حضرت در حق فرزندان خود و اسماعیل و به طور کلی اهل مکه بود، قهراً دعایی در حق قریش به شمار می‏رود ولی از آنجا که آن حضرت (علیه السلام) از خدای متعال خواست که آنها را مسلمان قرار دهد و مناسک و وظایف دینی آنها را به ایشان بیاموزد و آنها را ببخشاید و نیز از درگاه خداوند مسئلت نمود که پیامبری در میان آنها برانگیزد و مبعوث فرماید که آنها را پاک گرداند و تزکیه نماید، از مجموع این خواسته‏ها می‏توان فهمید که مقصود آن حضرت تمام قریش نیستند، بلکه گروه خاصی هستند که پاکی ذات و هدایت و راهیابی به عهدها و پیمانهای الهی و ایمان به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و تطهیر و تزکیه به وسیله او را یکجا دارا باشند، پس آنها اشخاص معینی هستند که از میان امت مورد لطف و عنایت خاص خدای متعال قرار گرفته‌‏اند.

 

آنچه که در معنای این آیه شریفه گفته شد، همان تفسیری است که در اخبار منقول از اهل‏بیت علیهم السلام نیز آمده است. در کافی و تفسیر عیاشی از حضرت باقر (علیه السلام) نقل شده است که «ما امت وسط هستیم و ما شهدا (گواهان) خدا بر بندگان و حجّت های او در زمین و آسمان می‏باشیم» و نیز در شواهد التنزیل از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است که مقصود خدای تعالی در آیه: لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ تنها ما هستیم.

رسول‏ اللَّه (صلی الله علیه و آله) شاهد بر ماست و ما شهدای خدا بر بندگان و حجت او در زمین می‏باشیم و ما کسانی هستیم که خدای متعال درباره ما فرموده: وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً(۲۷۰).

 

در مناقب نیز از حضرت باقر (علیه السلام) ضمن حدیثی نقل شده است که: «هیچ گروهی نمی‌‏توانند شهدای بر مردم‌‏باشند مگرائمه و پیامبران - صلوات‏ اللَّه علیهم اجمعین - و امّا خود امت نمی‏تواند از سوی خدای تعالی شاهد قرار گیرد؛ زیرا در میان امت کسانی هستند که شهادت آنها در دنیا حتی بر (امور بی‏ارزشی چون) دسته‏ای سبزی پذیرفته نیست».

 

در تفسیر عیاشی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده است که: «آیا گمان می‏کنی که خدای تعالی در آیه: لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ تمام اهل قبله (مسلمانان) را مخاطب قرار داده است؟ آیا فکر می‏کنی کسی که شهادتش در دنیا در مورد صاعی از خرما پذیرفته نیست، خداوند در روز قیامت از او می‏خواهد در حضور تمامی امتها (بر اعمال بندگان) شهادت دهد؟ هرگز خداوند چنین چیزی را از امثال اینها نخواسته است، مقصود این آیه «ائمه» هستند که دعای حضرت ابراهیم در مورد آنها مستجاب شده است و آنها «امت وسط» وَخَیْرُ اُمَّةٍ اَخْرَجَتْ لِلنَّاسِ می‏‌باشند».

 

اخبار و احادیث در این باره بسیار است. بدین ترتیب معنای این آیه شریفه فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِ‏ّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلی‏ هؤُلاءِ شَهیداً (۲۷۱) روشن می‏شود و از آنجا که رسول‏ اللَّه (صلی الله علیه و آله) مستقیماً و بلاواسطه شاهد بر آحاد امتش نیست بلکه شاهد بر شهیدان امت است به خوبی می‏توان دریافت که «مشارالیه» در آیه: وَجِئْنا بِکَ عَلی‏ هؤُلاءِ شَهیداً(۲۷۲) شهدای امتها هستند، نه خود امتها و این شهدای امتها هستند که رسول‏ اللَّه (صلی الله علیه و آله) شاهد بر آنهاست.

 

آیه دیگری که با صراحت بیشتر، این حقیقت را بازگو می‏کنند آیه: وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلِ‏ّ اُمَّةٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلی‏ هؤُلاءِ(۲۷۳) است این آیه از آیات سابق صراحت بیشتری در این معنا دارد؛ زیرا از آوردن شهیدانِ امتهای دیگر برای شهادت در روز قیامت به «نَبْعَثُ» تعبیر فرمود در صورتی که در مورد رسول‏‌اللَّه (صلی الله علیه و آله) وَجِئْنابِکَ به کار برده.

 

و همچنین برای شهیدان امتهای دیگر وصف مِنْ اَنْفُسِهِمْ آورده است (این قرائن همه دلالت بر این معنا دارد که رسول‏‌اللَّه (صلی الله علیه و آله) شاهد بر شهیدان است نه بر تمام امت) و رسول‏‌خدا (صلی الله علیه و آله) همان‏گونه که شهید بر شهدای امت خویش است، شهید بر شهیدان امتهای دیگر نیز هست.

 

علی بن ابراهیم قمی درباره جمله: شَهیداً عَلی‏ هؤُلاءِ روایت کرده است که مقصود از هؤُلاءِ ائمه هستند و رسول‏‌اللَّه (صلی الله علیه و آله) شهید بر ائمه است و آنها شهید بر مردم.

 

در احتجاج از امیرالمؤمنین (علیه السلام) (ضمن حدیثی که اوضاع و احوال اهل محشر را بیان می‏کند) روایت شده است که «(در آن روز) پیامبران را برپا می‏دارند و آنگاه از آنها درباره ادای رسالتهایی که به دوش داشتند، سئوال می‏شود و آنها پاسخ خواهند داد که پیام الهی را به امتهایشان ابلاغ کردند و رسالت خویش را ادا نمودند».

 

همچنین از امتها درباره رسالت انبیا سؤال می‏شود و آنها منکر (ابلاغ رسالت) می‏شوند. چنانکه خدای تعالی فرمود: فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذیَن اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ(۲۷۴) و می‏گویند ما جاءَنا بَشیرٌ وَلا نَذیرٌ بشارت دهنده و اخطارکننده‏ای نزد ما نیامد، در این هنگام پیامبران، رسول‏‌اللَّه (صلی الله علیه و آله) را به گواهی می‏‌طلبند و آن حضرت هم به صدق آنها گواهی می‏دهد و گفته کسانی را که منکر رسالت انبیا شده بودند، تکذیب می‏فرماید و به هر امتی از آنها می‏گوید: آری، بشیر و نذیری نزد شما آمدند (و رسالت الهی را ابلاغ نمودند) و خدا بر هر امری قادر وتواناست، یعنی قادر است که اعضا و جوارح شما را به شهادت وادارد تا آنجا به تبلیغ رسالت الهی توسط پیامبران، گواهی دهند و به همین جهت (که رسول‏‌اللَّه (صلی الله علیه و آله) گواه و شاهد پیامبران است) خدای متعال خطاب به پیامبر می‏فرماید: فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِ‏ّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلی‏ هؤُلاءِ شَهیداً(۲۷۵)

 

عیاشی در تفسیرش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در وصف روز قیامت روایت کرده است که «(در آن روز) همه در مکان معینی جمع می‏شوند و همه خلایق مورد سئوال و استنطاق قرار می‏گیرند و هیچ‏کس نمی‏تواند سخن بگوید مگر کسی که خدای تعالی به او اذن دهد و سخن به حق و ثواب گوید،آنگاه پیامبران را بپا می‏دارند و مورد سئوال قرار می‏دهند و این جریان، همان است که در سخن خدای تعالی خطاب به پیامبر آمده است فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِ‏ّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلی‏ هؤُلاءِ شَهیداً.

 

بنابراین، رسول‏‌اللَّه شهود بر شهداست و شهدا هم همان پیامبران هستند». پیش ازاین درباره انکار رسالت انبیا از جانب امتها و سوگند یاد نمودن آنها و همچنین دروغ گفتنشان در این مورد که در احادیث آمده است، توضیح دادیم.

 

گروه دیگر از شهدا عبارتند از ملائکه (ثبت کننده اعمال) که خداوند در این باره می‏فرماید: وَما تَکُونُ فی شَاُنٍ وَّما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَّلا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً اِذْ تُفیضُونَ فیهِ(۲۷۶).

 

و نیز فرمود: وَلَقَدْ خَلَقْنَااْلأِنْسانَ وَنَعْلَمُ ماتُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ اِذْیَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَعَن الشِّمالِ قَعیدٌ * ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ * ... وَجاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَشَهیدٌ(۲۷۷).

 

و همچنین فرمود: وَاِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ(۲۷۸) و آیات دیگری که بر شاهد بودن ملائکه دلالت دارند، اعضا و جوارح انسان هستند.

 

خدای تعالی در این باره می‏فرماید: اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی‏ اَفْواهِهِمْ وَتُکَلِّمُنا اَیْدیهِمْ وَتَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ(۲۷۹).

 

و نیز می‏فرماید: وَیَوْمَ یُحْشَرُ اَعْداءُاللَّهِ اِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتَّی اِذا ماجاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَاَبْصارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ * وَقالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا اَنْطَقَنَااللَّهُ الَّذی اَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَاِلَیْهِ تُرْجَعُونَ * وَما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلا اَبْصارُکُمْ وَلا جُلُودُکُمْ وَلکِنْ ظَنَنْتُمْ اَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ * وَذلِکُمْ ظَنّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ اَرْدیکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِریَن(۲۸۰).

 

سیاق این آیات درباره دوزخیان است، ازاین رو مسأله شهادت اعضا و جوارح نیز به آنها اختصاص دارد و شامل مؤمنان و اهل بهشت نمی‌‏باشد.

 

مسأله شهادت دادن اعضا و جوارح اهل دوزخ بر گناهان می‏تواند دلیل و شاهد دیگری باشد بر اینکه کافران نیز مکلف به فروع و احکام دین می‏باشند و علت اینکه دوزخیان تنها «جلود = پوستها»شان را مخاطب قرار می‏دهند و می‏پرسند چرا علیه ما شهادت دادید؟ این است که چشم و گوش، به حیات و فهم نزدیکتر است و از عالَم ماده دورتر؛ به خلاف «جلود = پوستها» که به ماده نزدیکتر است و شهادتشان تعجب برانگیزتر.

 

این قسمت از آیه که فرمود: قالُوا اَنْطَقَنَااللَّهُ الَّذی اَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ. پاسخ اعضا و جوارح به سؤال صاحبانشان است و در پاسخ آنها از به کار بردن کلمه «شهادت» عدول کردند و کلمه «نطق = سخن گفتن» را به کار بردند و در این مورد هم باز واژه «انطاق = به سخن آوردن» را برگزیدند، تا برسانند که این امر نیز به دست خدای تعالی است و اوست که آنها را به سخن آورده است، از این‏رو عتاب و سرزنش کردن اعضا و جوارح به عنوان یک موجود مستقل تام ‏الاختیار بی‏‌مورد است؛ چراکه نطق هر ناطق وسخنگویی ازخدای تعالی است و هیچ موجودی در کارها و شئونش مستقل نیست و به همین جهت به دنبال آن گفتند: وَهُوَ خَلَقَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَاِلَیْهِ تُرْجَعُونَ یعنی که آغاز و انجام و بدأ و اختتام همه اشیاء و همه ‏پدیده‏‌هابه دست اوست و اوست‏ که‏ قائم ‏و واقف ‏برهر امری است و از هیچ امری و جریانی غایب نیست،بلکه مراقب و نگهبان همه چیزاست.

 

و از آنجا که مراقبت و نگهبانی از شی‏ء، به وسیله چیزی انجام می‏گیرد و نیز استتار و پرده‏پوشی هم نیاز به وسیله‏ای دارد، لذا به دنبال فراز پیش، فرمود: وَما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلا اَبْصارُکُمْ یعنی شما قادر نبودید نسبت به گناهانی که به وسیله جوارحتان انجام دادید پرده‏پوشی کنید، نه به علت این که اعضا و جوارح را به حساب نمی‏آوردید و از شهادت دادنها حذر نمی‏کردید، بل بدین علت که گمان کردید اشیاء از خود استقلال دارند و از ذات حق تعالی جدا هستند و حق تعالی از آنها غایب است، در صورتی که اعضا و جوارح انسان (در حقیقت) مرصاد و کمینگاه الهی هستند (و وسیله‌‏ای برای مراقبت و کنترل بندگان می‏باشند) و همین تصور غلط شما باعث شد که گمان کنید خدای تعالی بسیاری از آنچه را که انجام می‏دهید، نمی‏داند (و همین گمان) عین غفلت از حق تعالی و عین بی‏توجهی به این حقیقت است که او بر هر امری گواه و شهید است و هرچیزی که نزد کسی حاضر باشد و یا هر امری که کسی آن را بداند، آن چیز به عینه نزد حقتعالی حاضر است وبه عینه برای او معلوم و مکشوف است: وَذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ اَرْدیکُمْ فَاَصْبْحْتُمْ مِنَ الْخاسِریَن(۲۸۱).

 

در اینجا به دو نکته باید توجه نمود. یکی اینکه این اصل کلی که علم و قدرت و به‏طور کلی تمام کمالات واسطه‌‏ها، عین علم و قدرت و کمالات حقتعالی است،در قرآن مجید دارای فروع زیادی است و در موارد متعددی به آن اشاره شده است؛ مثلاً درباره علم، خدای باری‏تعالی می‏فرماید: لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمواتِ وَلا فِی اْلاَرْضِ وَلا اَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَلا اَکْبَرُ اِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ(۲۸۲).

 

و نیز می‏فرماید: اَمْ یَحْسَبُونَ اَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْویهُمْ بَلی‏ وَرُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ(۲۸۳).

 

و همچنین می‏فرماید: وَلَقَدْ خَلَقْنَا اْلأِنْسانَ وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ * اِذْ یَتَلَقَّیَ الْمُتَلَقِیَّانِ عَنِ الْیَمینِ وَعَنِ الشِّمالِ قَعید(۲۸۴) و آیات زیاد دیگری که در این باره وارد شده است.

 

به طوری که ملاحظه می‏شود، خدای تعالی علم خود را به همه موجودات با ثبت بودن همه حقایق در لوح محفوظ، یکی دانسته و از آن دو به عنوان یک‏ واقعیت سخن می‏گوید (این مطلب اشاره به آن اصل است که علم و سایر کمالات واسطه‏‌ها، عین علم و کمالات ذات حقتعالی است) و با توجه به آنچه گفته شد معنای این آیه: ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلی‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(۲۸۵) که مکرراً در قرآن کریم آمده است، روشن می‏شود.

 

نکته دیگری که سزاوار تأمل است، این است که از آیات گذشته چنین استفاده می‏شود که حیات و زندگی، یک حقیقت ساری و جاری در تمام موجودات است؛ زیرا که در غیر این صورت، به سخن آوردن اعضا و جوارح، نمی‏توانست، شهادت باشد. چون سخن گفتن درباره کسی، زمانی شهادت به حساب می‏آید که «سخن» حقیقتاً از آن سخنگو باشد و این جز با حیات و زنده بودن میسر نیست.

 

از سوی دیگر زنده نمودن شاهدها در روز قیامت و خبر دادن آنها از وقایعی که در دنیا اتفاق افتاده است، بدون آنکه هنگام وقوع آن وقایع، شاهدها حیات داشته باشند و آن وقایع را تلقی و دریافت کنند، چنین خبر دادنی نمی‏‌تواند شهادت باشد، ناچار هرچه که در روز قیامت شهادت می‏دهد مانند: سمع و بصر و جلود و زمان و مکان، همه وهمه در دنیا دارای حیات هستند و از این بیان بلافاصله معنای این آیه شریفه روشن می‏شود که می‏فرماید: وَمَنْ اَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ‏اللَّهِ مَنْ لایَسْتَجیبُ لَهُ اِلی‏ یَوْمِ الْقِیمَةِ وَهُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ * وَاِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ اَعْداءً وَّکانُوا بِعبادَتِهِمْ کافِریَن(۲۸۶) و همچنین این آیه که در وصف آلهه کفار می‏گوید: اَمْواتٌ غَیْرُ اَحْیاءٍ وَما یَشْعُرُونَ اَیَّانَ یُبْعَثُونَ(۲۸۷).

 

درباره مطالبی که گفته شد، اخبار و احادیث زیادی وارد شده است. در کافی از حضرت باقر (علیه السلام) ضمن حدیثی روایت شده است که «اعضا و جوارح» تنها علیه کسانی شهادت می‏دهند که مستحق عذاب الهی شده باشند (این شهادت در مورد مؤمن نیست) و مؤمن کتاب (نامه اعمالش) را به دست راست دریافت می‏کند اشاره حضرت در این روایت به آیه‏ای است که در ذیل آیات شهادت آمده است: وَقَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فی اُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِ‏ّ وَاْلأِنْسِ اِنَّهُمْ کانُوا خاسِریَن(۲۸۸).

 

در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی ومن لا یضحره الفقیه درباره آیه: شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَاَبْصارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ(۲۸۹) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: مقصود از «جلود» فرجها و رانها هستند.

 

و نیز در تفسیر قمی از قول حضرت (علیه السلام) آمده است: هنگامی که خداوند متعال در روز قیامت، خلایق را جمع کند، نامه عمل (کارنامه) هرکسی را به دستش می‏دهند و آنها در آن نگاه کرده (آن را می‏خوانند) و منکر می‏شوند که چنین اعمالی مرتکب شده باشند. آنگاه ملائکه علیه آنان شهادت می‏دهند، سپس (معصیتکاران) سوگند یاد می‏کنند که هیچکدام از این اعمال را مرتکب نشده‏اند و در این آیه به این جریان اشاره شده است: یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ(۲۹۰) و وقتی چنین کنند، خداوند بر زبانشان مهر زند و اعضا و جوارحشان را در مورد آنچه که مرتکب شده‏اند، به سخن آورد.

 

از جمله شهدا (گواهان) زمان و مکان است که شامل روزهای شریف و مقدس و ماهها و اعیاد و جمعه‏ها و زمین و بقاع و مساجد و غیر اینها می‏شود، خداوند متعال می‏فرماید: وَتلْکَ اْلاَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ‏اللَّهُ الَّذینَ امَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَاللَّهُ لایُحِبُّ الظّالِمینَ(۲۹۱)

از بیانات گذشته چگونگی شاهد بودن روزها روشن می‏شود. و نیز معنای این آیه روشن می‏گردد و واضح می‏شود که کلمه «من» در جمله وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ «من» ابتدائیه است نه تبعیضیه و مقصود از «شهدا» که در آیه آمده است همان «ایام = روزها» است.

 

و نیز خدای تعالی (در باره شاهد بودن زمان ها و مکان ها) می‏فرماید: ثُمَّ اِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَاُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * یا بُنَیَّ اِنَّها اِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ اَوْفِی السَّمواتِ اَوْ فِی‏اْلاَرْضِ یَأْتِ بِهَااللَّهُ اِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ(۲۹۲)، توضیحات سابق معنای این آیه را روشن می‏سازد (و چگونگی شاهد بودن صخره‏ها و آسمانها و زمینها را روشن می‏کند)

 

و نیز خدای تعالی فرموده است: وَاَخْرَجَتِ اْلاَرضُ اَثْقالَها * وَقالَ اْلأِنْسانُ مالَها * یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَها * بِاَنَّ رَبَّکَ اَوْحی‏ لَها(۲۹۳).

 

در کافی ‏از امام صادق (علیه السلام) روایت شده ‏است‏ که: «هنگامی که روز فرامی‏رسد، ای فرزند آدم! در این روز کارهای نیک انجام ده تا به نفع تو نزد خدای تعالی در روز قیامت شهادت دهم. من نه در گذشته نزد تو آمده‌‏ام ونه در آینده خواهم آمد و هنگامی که شب فرا می‏رسد او نیز چنین سخنی را می‏گوید».

 

این معنا (مضمون این حدیث) را ابن طاووس نیز در کتاب محاسبة النفس از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) روایت کرده است.

 

شیخ صدوق در کتاب علل‏ الشرایع از عبداللَّه الزراد روایت کرده است که «کهمس از حضرت صادق (علیه السلام) سئوال کرد که آیا شخص، همه نمازهای نافله ‏اش را یکجا بخواند یا آنها را در جاهای مختلف به جا آورد؟

 

حضرت فرمود: نه آنها را این جا و آنجا پراکنده سازد؛ زیرا این اماکن در روز قیامت به نفع او شهادت خواهند داد».

 

یکی دیگر از شهدای قرآن کریم، اعمال و عبادتهای شخص است و در آینده، در مبحث شفاعت به طور فشرده در این باره سخن خواهیم گفت.

 

آنچه را که در مورد شهادت شاهدان گفته شد از راه برهان نیز می‏توان اثبات نمود؛ زیرا که: هر رابطه و نسبتی که بین اعمال و اشیاء، تحقق یابد عین آن رابطه و نسبت، بین آن شی‏ء و ذات (عمل کننده) نیز به وجود خواهد آمد؛ زیرا که اعمال از تنزلات ذوات هستند و وجودشان قائم به ذوات است.

 

بنابراین، با بقای ذات، صادرهای ذات نیز به حسب نوع تحققی که دارند، باقی می‏مانند و با بقای «صادرها» نسبتی که بین آنها و اشیاء تحقق یافته، بقا و دوام می‏یابد و باز به علت بقای نسبتها، اشیاء نیز باقی می‏مانند؛ چون وجود نسبتها، وجود «رابط» هستند و بدون طرفین، تحقق نمی‏‌یابند. (از سوی دیگر) با حیات، همه ذوات (اعمال و نسب و اشیاء) حیات خواهند داشت و با حضور آنها در پیشگاه حق‌تعالی (به طور کامل) و به تمام ذات، نسبت به آنچه که نزدشان هست، همه شهادت می‏‌دهند.

 

پی نوشت ها:

(۲۶۵) - سوره نحل، آیه ۸۴.

(۲۶۶) - سوره بقره، آیه ۱۴۳.

(۲۶۷) - سوره فتح، آیه ۲۹.

(۲۶۸) - سوره حج، آیه ۷۸.

(۲۶۹) - سوره بقره، آیه ۱۲۸ و ۱۲۹.

(۲۷۰) - سوره بقره، آیه ۱۴۳.

(۲۷۱) - سوره نساء، آیه ۴۱.

(۲۷۲) - همان‏

(۲۷۳) - سوره نحل،آیه ۸۹.

(۲۷۴) - سوره اعراف، آیه ۶.

(۲۷۵) - سوره نساء، آیه ۴۱.

(۲۷۶) - سوره یونس، آیه ۶۱.

(۲۷۷) - سوره ق، آیه ۱۶ - ۲۱.

(۲۷۸) - سوره انفطار، آیه ۱۰ - ۱۲.

(۲۷۹) - سوره یس، آیه ۶۵.

(۲۸۰) - سوره فصلت، آیه ۱۹ - ۲۳.

(۲۸۱) - سوره فصلت، آیه ۲۳.

(۲۸۲) - سوره سبأ، آیه ۳.

(۲۸۳) - سوره زخرف، آیه ۸۰.

(۲۸۴) - سوره ق، آیه ۱۶ و ۱۷.

(۲۸۵) - سوره جمعه، آیه ۸.

(۲۸۶) - سوره احقاف، آیه ۵ و ۶.

(۲۸۷) - سوره نحل، آیه ۲۱.

(۲۸۸) - سوره فصلت، آیه ۲۰ و ۲۵.

(۲۸۹) - همان‏

(۲۹۰) - سوره مجادله، آیه ۱۸.

(۲۹۱) - سوره آل‏عمران، آیه ۱۴۰.

(۲۹۲) - سوره لقمان، آیه ۱۵ و ۱۶.

(۲۹۳) - سوره زلزال، آیه ۲ - ۵.