
emamian
هرگونه توهین نسبت به ائمه اطهار(ع) حرکت در مسیر دشمن است
ماموستا عبدالسلام امامی ، با اشاره به صحبتهای اخیر امام جمعه آزادشهر اظهار داشت: بیتردید جایگاه و پایگاه ائمه اطهار(ع) در میان اهلسنت به ویژه در میان مذهب شافعی بسیار ویژه است و امام شافعی به اهلبیت(ع)، عرض ارادت بسیاری داشته و در این راه متحمل زحمات فراوان و زندان و حتی تهدید به قتل شده است.
وی تصریح کرد: امام شافعی در اشعار خود و به صورت مکرر ارادت خود را نسبت به ائمه اطهار(ع) نشان داده و خداوند متعال در قرآن کریم فرموده که پیامبر(ص) در قبال همه فداکاریها که برای امت خود نشان داده، چیزی جز علاقه به اهلبیت(ع) و سلاله پاک و مطهر خود طلب نکرده است.
امام جمعه مهاباد گفت: با توجه به اینکه اهلبیت(ع) در میان اهل سنت جایگاه ویژهای دارند، هرگونه توهین و افترا نسبت به ائمه اطهار(ع) و اصحاب پیامبر(ص)، در مسیر دشمن حرکت کردن است و متاسفانه کسانی به این اقدامات دست میزنند که یا غافل و یا مزدور دشمن هستند.
وی تاکید کرد: بیتردید اگر مسلمانان دچار غفلت شوند دشمن آنان را غارت میکند و کسانی هم که متاسفانه این کارها را دانسته مرتکب میشوند آب در آسیاب دشمن میریزند.
ماموستا امامی بیان کرد: امید است با توجه به اینکه تشیع و تسنن سالها در کنار هم بدون اختلاف و با وحدت زندگی کردهاند در برنامههای تبعیضی ایجاد شده دشمن برای امت اسلامی گرفتار نشوند چون هر چند وقت یک بار، از سوی شیعه یا سنی توهین به مقدسات تکرار شده است.
وی افزود: امید است به وحدت جامعه اسلامی که مورد تاکید قرآن است عمل شده و همه در ایران اسلامی در مسیر وحدت اسلامی گام بردارند و در مقابل نقشههای دشمنان که گاهی توسط افراد نادان و کسانی که عالمانه وارد وادی تفرقه و تشتت شده، ایستادگی کرد و اجازه ندهیم که وحدت امت اسلامی به هیچ قیمتی دچار خدشه و آسیب شود.
اگر حقایق را روایت نکنید دشمن با دروغ و تحریف جای ظالم و مظلوم را عوض میکند
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار جمعی از پرستاران و خانوادههای شهدای مدافع سلامت، رفتار و سخنان حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) را نشاندهنده و تجلّی عظمت و قدرت روحی، معنوی و عقلانی جنس زن خواندند و با تبیین ابعاد مختلف «ارزش پرستاری و سختیها و تلخیهای این شغل شریف»، تقویت جامعه پرستاری در زوایای گوناگون را مطالبه اصلی پرستاران برشمردند و تحقق این مطالبه منطقی را وظیفه مسئولان و ضرورتی برای حال و آینده کشور و جامعه دانستند.
ایشان با تبریک ولادت حضرت زینب(س) و روز پرستار به تک تک پرستاران و فعالان حوزه درمان و سلامت، گفتند: بانوی عظیمالشأن کربلا به همه بشریت و تاریخ اثبات کرده است که «زن» با وجود همه تلاش کوتهفکرانِ گذشته و حال از جمله غربیهای مستبد برای تحقیر زن، میتواند اقیانوس عظیمی از صبر و تحمل، و قله بزرگی از خردمندی و تدبیر باشد.
رهبر انقلاب صبر و بردباری حضرت زینب(س) در مقابل مصیبتها را غیرقابل توصیف خواندند و افزودند: «ایستادگی و تحمل شهادت 18 نفر از عزیزان از جمله برادر بزرگوار و حجت خدا حضرت سیدالشهدا و دو تن از فرزندان حضرت زینب»، «صبر در مقابل اهانتهای اراذل و اوباشی که آن بانوی باعزت خاندان رسولالله را مورد جسارت قرار میدادند»، «تحمل مسئولیت سنگین جمعآوری و اداره دهها زن و کودک داغدار و مصیبتزده» و «صبر زیبا در پرستاری از امام سجاد(ع)» جلوههایی از عظمت روحی و معنوی حضرت زینب بهعنوان یک زن است.
ایشان در تبیین رفتار خردمندانه و قدرت عقلانی آن بانوی بزرگ، به رفتار مدبرانه و سخنان شگفتانگیز حضرت زینب در مقابل حکّام جابر و یاوهگویی همچون ابنزیاد و یزید اشاره کردند و گفتند: آن اقتدار تاریخی، در مقابل مردم جای خود را به تبیین و سخنانی سرزنشبار میدهد که بعدها به یکی از عوامل قیام توّابین در کوفه منجر میشود.
رهبر انقلاب «جهاد روایت و تبیین» را از دیگر ابعاد خردمندی و تدبیر عمیق حضرت زینب برشمردند و افزودند: آن حضرت با روایت حقیقی، تأثیرگذار و ماندگارِ کربلا، فرصت نداد روایت دشمن بر واقعیت غلبه کند.
ایشان با تکرار تأکیدات گذشته خود درباره ضرورت روایت حقیقیِ «واقعیات جامعه، تاریخ انقلاب، دفاع مقدس و حوادث گوناگون 42 سال اخیر» گفتند: اگر این کار نشود که در موارد متعدد نشده است، دشمن روایت تحریفآمیز و دروغ خود را در افکار عمومی جاری، و با عوض کردن جای ظالم و مظلوم، اقدامات مستمر ظالمانه خود را توجیه میکند.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش دیگری از سخنانشان درباره ارزشهای پرستاری گفتند: نقطه اصلی این ارزشها، کمک به انسان نیازمند یعنی بیمار است که در همه مسائل، نیازمند توجه و یاریِ پرستار است.
رهبر انقلاب، پرستاری را موجب اجر مضاعف الهی دانستند و افزودند: ایجاد امنیت خاطر برای بیمار، نزدیکان بیمار و همه مردم از دیگر ارزشهای برجسته پرستاری است و جامعه پرستاری در واقع به گردن همه ملت حق دارد.
ایشان با اشاره به خوشحالی مستکبران عالم از رنج ملت ایران که در حوادثی نظیر «کمک به صدام برای بمباران شیمیایی و ایجاد درد عمیق و رنج جانکاه برای مردم شهرهای مرزی ایران» و نیز در مسائلی مانند «تحریم دارویی ملت ایران» کاملاً آشکار شده است، افزودند: با توجه به این واقعیات وقتی پرستاران، با تلاش و ایثار، لبخند بر لبان بیماران و نزدیکانشان مینشانند، در حقیقت در حال مجاهدت در مقابل استکبار کینهتوز هستند که این کار، ارزش مضاعف جامعه پرستاری در ایران اسلامی است.
رهبر انقلاب در ادامه، طبیعت کار پرستاری یعنی «مشاهده درد و رنج بیماران و مراقبت شبانهروزی از آنان» را تلخ و سخت خواندند و گفتند: در بعضی از مقاطع مانند دوره دفاع مقدس و یا کرونا این سختیها چند برابر شده است.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: همچنانکه در دوران جنگ تحمیلی، پزشکان و پرستاران و امدادگران در زیر بمباران کار میکردند، در دوره کرونا نیز پرستاران با افزایش ساعات کار، کاهش مرخصیها، حضور در بیمارستان در ایام تعطیلات نوروز، و مشاهده دردناک مرگومیر بیماران و همکاران، سختیهایی مضاعف، و خطر ابتلا به بیماری مهلک را تحمل کردند.
ایشان با تأکید بر اینکه ملت باید این سختیها را درک و آنها را ارزشگذاری کند، حضور طیفهایی همچون دانشجویان، طلاب و جوانان برای کمک به پرستاران در دوره کرونا را از جمله حقایق درخشان برشمردند و افزودند: این تعهد و احساس مسئولیت که در مقاطع مختلفی همچون مبارزات دوران انقلاب و دفاع مقدس نیز بروز یافته بود، نشاندهنده هویت پرنشاط، پرتحرک و باوجدان ملت ایران است.
رهبر انقلاب، حرکت عظیم علمی کشور را نشانه و محصولی از این هویت رویشساز دانستند و خاطرنشان کردند: قهرمانانی مانند شهیدان سلیمانی، فخریزاده و شهریاری از درون این حقیقت و هویت عظیم بیرون میآیند.
ایشان با اشاره به خلأ روایت هنری از سختیها و دشواریهای کار پرستاری، و زمینهها و مایههای هنری فراوان برای پرداختن به این حوادث گفتند: هنرمندان مسئول و متعهد به میدان بیایند و این سرمایه عظیم فرهنگی را در قالب انواع هنرها به نمایش بگذارند.
حضرت آیتالله خامنهای سپس موضوع مطالبات پرستاران را مورد تأکید قرار دادند و گفتند: مطالبه اصلی پرستاران در یک جمله «تقویت جامعه پرستاری» است که ضرورتی برای حال و آینده کشور بهشمار میرود.
ایشان افزودند: قضیه کرونا نشان داد که اگر جامعه پرستاری تقویت نشود، در بزنگاهها ضربه خواهیم خورد.
رهبر انقلاب، «اجرای قانون تعرفهگذاری خدمات پرستاری» را از جمله مطالبات مشخص پرستاران خواندند و با اشاره به تأکیدات سابق خود در این زمینه گفتند: این قانون 14 سال قبل تصویب شده اما متأسفانه تا روزهای آخر دولت قبل حتی آییننامههای اجرایی آن تنظیم نشده بود که اصرار دارم در این دولت، وزارت بهداشت مسئله تعرفهگذاری را دنبال و اجرا کند.
«کمبود پرستار و لزوم تکمیل سرانه آن نسبت به تختهای بیمارستانی»، و «مسئله امنیت شغلی» دو مطالبه دیگری بود که رهبر انقلاب تحقق آنها را ضروری دانستند و گفتند: در برخی مقاطع از جمله در دوره کرونا فراخوانهایی برای کار پرستاری داده شده است اما با پرستاران قراردادهای کوتاهمدت بسته شده و پس از مدتی آنها را مرخص کردهاند در حالی که پرستار باید امنیت شغلی داشته باشد و نباید همچون کارگر فصلی به آن نگاه شود.
«بازسازی شبکه بهداشت کشور» و «توزیع عادلانه پزشک» دو موضوع دیگری بود که رهبر انقلاب در خصوص نظام سلامت بیان کردند.
ایشان با اشاره به آثار و دستاوردهای بسیار خوب نظام سلامت در دهه 60 و اوایل دهه 70 با تمرکز بر مقوله بهداشت و پیشگیری، خاطرنشان کردند: البته درمان لازم است اما پیشگیری بهتر از آن است و باید شبکه بهداشت، بازسازی و تقویت شود تا با هزینه کمتر، سلامت مردم بیشتر تأمین شود.
حضرت آیتالله خامنهای، توزیع پزشک در مناطق مختلف را ناعادلانه دانستند و افزودند: درباره مسئله کمبود یا کافی بودن پزشک اظهارنظر نمیکنم اما توزیع پزشک در مناطق مختلف کشور عادلانه نیست که این مسئله باید مورد توجه قرار بگیرد.
رهبر انقلاب در پایان سخنانشان، توکل به پروردگار قادر یعنی کار و تلاش در عین اعتماد به وعدهی برکت و یاری الهی را در همه امور زندگی و کشور راهگشا خواندند و ابراز امیدواری کردند فردای ملت ایران بهتر از امروز آن باشد و خداوند، ملت ایران را در همه عرصههای مواجهه با دشمنان پیروز و سربلند سازد.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، دکتر عیناللهی ـ وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ـ با تقدیر از مجاهدت پرستاران و کادر درمان در 22 ماه مقابله با کرونا، به تولید واکسن کرونا در پنج مرکز علمی و تحقیقاتی داخلی و تأمین گسترده و تزریق بیش از 110 میلیون دوز واکسن اشاره کرد و گفت: تا امروز 74 درصد از مردم هر دو دوز و 86 درصد نیز یک دوز واکسن را دریافت کردهاند.
آقای عیناللهی همچنین رفع بنیادی دغدغههای جامعه پرستاری، کاهش هزینههای درمان، تقویت طرح پزشک خانواده و نظام ارجاع، حمایت از تولید داخلی دارو و تجهیزات ضروری، توسعه گردشگری سلامت و اجرای صحیح سیاستهای افزایش جمعیت را از جمله اولویتهای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی برشمرد.
مكانها و زمانهاي دعا
دعا در فرهنگ اسلامي از جايگاه بسيار والايي برخوردار است و از آن به عنوان سلاح مؤمن و يكي از بهترين راههاي كمال و رسيدن به اهداف متعالي و ارتباط با خداوند متعال ياد شده است. در روايات معصومين و دستورات بزرگان، همواره توصيه به دعا كردن شده كه دعا در هر شرايط زماني و مكاني و روحي افراد امكان پذير و مؤثر است، امّا برخي از مكانها و زمانها با توجه به اهميت آنها، جهت استجاب دعا تأثير خاصي دارند و خداوند برخي از زمانها و مكانها را نسبت به ديگر مكانها و زمانها فضيلت و برتري داده است؛ مانند برتري شهر مكه نسبت به ديگر سرزمينها و فضيلت شب قدر نسبت به هزار ماه. خداوند اين فضيلتها را براي آن قرار داده تا انسان بتواند با استفاده از آنها هرچه بهتر و بيشتر به خداوند تقرب جويد.
در اين نوشتار، اول به مكانهاي مقدسي كه دعا در آن اوقات سفارش شده است، اشاره ميكنيم سپس به بيان زمانهاي خاص دعا ميپردازيم:
مكانهاي دعا
1. مسجد: درباره فضيلت مسجد نسبت به ساير مكانها، امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: » رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از جبرئيل پرسيد چه مكاني نزد خدا محبوبتر است. جبرئيل فرمود مساجد، و محبوبترين مردم اهل مسجد كسي است كه اول از همه داخل مسجد شود و آخر از همه خارج شود.[1]« دعا در مكان محبوب خدا به اجابت نزديكتر است چنانكه »امام باقر وقتي حاجتي داشت به مسجد ميرفت و دعا ميكرد.[2]«
2. مسجد كوفه: اين مسجد مكاني است كه سالكان و عارفان بسياري با عبادت در آنجا، خود را به درجات بلند عرفاني رساندند. مسجدي است كه به فرموده امام صادق ـ عليه السّلام ـ »هزار نبي و هزار وصي در آن نمازگزاردهاند.[3]« و علماي بزرگ شيعه عملا فضيلت اين مسجد و تاثير دعا و مناجات در آن را ثابت كردهاند.
3. مكه: مكه از ابتداي خلقت سرزمين برگزيده خداوند بوده است. براي همين خانه خدا در آن مكان مقدس بنا شده است و خداوند به درخواست حضرت ابراهيم، مكه را شهري امن براي ساكنان آن قرار داده است. ( بقره/126) و به خاطر فضيلتي كه دارد داراي احكام ويژهاي است و اين فضيلت باعث استجابت دعا ميشود چنانكه »امام رضا ـ عليه السّلام ـ در حاليكه اشاره به مكه و كوههاي اطراف ميكرد، فرمود: كسي در آن كوهها توقف نميكند مگر اينكه دعايش مستجاب ميشود لاكن دعاي مومن در آخرتش اجابت ميشود و دعاي كافر در دنيايش.[4]
4. مسجد النبي: همانگونه كه مساجد نسبت به ساير اماكن برتري دارند، در ميان مساجد نيز برخي از آنها نسبت به برخي ديگر برترند. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت است كه: » رسول اكرم فرمود نماز در مسجد من برابر است با هزار نماز در مساجد ديگر غير از مسجد الحرام.[5]«
5. حرم امام حسين ـ عليه السّلام ـ: امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: » خداوند در روي زمين مكانهايي دارد كه دعا در آنها مستجاب ميشود و حرم امام حسين ـ عليه السّلام ـ يكي از اين اماكن است.[6]«
6. سرزمين عرفات: اميرمومنان ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: »رسول خدا در حجة الوداع فرمود روز عرفه هنگام عصر خداوند به سبب اهل موقف عرفات، مباهات ميكند و به ملائكه ميفرمايد به بندگانم نگاه كنيد كه از اطراف عالم با تحمل سختي به اينجا آمدهاند. آيا ميدانيد از من چه ميخواهند؟ ملائكه گويند درخواست بخشش و مغفرت ميكنند خداوند ميفرمايد گواه باشيد كه آنها را بخشيدم[7]«
زمانهاي دعا
زمانهاي دعا به دو نوع تقسيم ميشوند: نوع اول زمانهاي نامتعين و نسبي كه در هر ساعت از شبانهروز مي تواند پيش بيايد و بستگي به اعمال خود شخص يا حوادث پيرامون دارد.
دوم زمانهاي متعين و خاص كه از طرف شارع معين شده است.
اول ـ زمانهاي نامتعين:
1. بعد از نماز: بهترين وسيله تقرب به خدا، نماز است كه پيامبر آن را محراج مومن ناميده است و اين از بهترين اوقات دعاست. امام باقر ميفرمايند:» دعا بعد از نماز از نماز مستحبي بهتر است.[8]« به ويژه نمازظهر كه قرآن كريم در سوره بقره به صورت جداگانه آن را مورد تاكيد قرار داده است.(بقره/238) پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايند: » هنگام ظهر همه چيز پروردگار را تسبيح ميكنند، پس خداوند در آن ساعت امر به نماز كرد و آن ساعتي است كه درهاي آسمان گشوده است و بسته نخواهد شد تا بعداز نمازظهر و در آن ساعت دعا مستجاب ميشود.[9]«
و از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت است كه: »وقتي پدرم ميخواست حاجتي طلب كند هنگام ظهر آن را طلب ميكرد.[10]«
2. هنگام قرائت قرآن: تلاوت قرآن، گوش دادن به سخنان خداوند متعال است و خداوند كريمتر از آن است كه در مقابل به سخن بنده خود توجه نكند. اميرمومنان ـ عليه السّلام ـ توصيه به دعا در چهار وقت ميفرمايند كه يكي از آنها هنگام تلاوت قرآن است.[11]
3. دعا قبل از بلا: انسان بايد هميشه پروردگار خود را به ياد داشته باشد و با توكل بر او همه كارهاي خود را انجام دهد. اما معمولا انسان در وقت راحتي خدا را فراموش ميكند و در حال سختي و ناچاري به ياد او ميافتد مثل اينكه خدا فقط خداي سختيها و مشكلات است در حاليكه در راحتيها به ياد خدا بودن، باعث جلب توجه خداوند در سختيها ميشود. امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: » كسي كه قبل از نزول بلا دعا كند، هنگام بلا دعايش مستجاب ميشود و به آسمان ميرود و ملائكه گويند اين صدا آشناست. و كسي كه قبل از گرفتاري و بلا دعا نكند، دعايش هنگام بلا مستجاب نميشود و ملائكه گويند اين صدا را نمي شناسيم.[12]«
دوم- زمانهاي متعين:
1. چهار وقت روز: امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: دعا در چهار وقت به اجابت ميرسد: قبل از اذان صبح، بعد از طلوع فجر، بعدازظهر و بعد از مغرب[13]« دعا در هر يك از اين چهار وقت در امر خاصي تاثير بيشتري دارد. چنانكه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: » بعد از طلوع فجر تا طلوع خورشيد مخصوص تقسيم رزق و روزي است.[14]«
2. روز جمعه: حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند:» روز جمعه بر درگاه خدا تضرع و بسيار دعا كنيد و از خداوند طلب بخشش و رحمت كنيد. خداوند در اين روز دعاي هر مومني را اجابت ميكند.[15]« و امام صادق(و يا امام باقر ـ عليه السّلام ـ) ميفرمايند: » گاهي بنده مومن از خداوند حاجتي طلب ميكند و خداوند برآوردن حاجت او را تا روز جمعه به تاخيري مياندازد.[16]«
3. شب عيد قربان و اول رجب: امير مومنان ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: » من تعجب ميكنم از كسي كه در چهار شب از سال، فارغ از عبادت باشد: شب عيد فطر، شب عيد قربان، شب نيمه شعبان و شب اول رجب[17]«
4. روز عرفه: امام سجاد ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: » عصر روزعرفه خداوند ملائك را به آسمان دنيا نازل ميكند و به آنان ميفرمايد: به بندگانم نگاه كنيد كه با سختي و زحمت به سوي من آمده اند و به آنان پيام فرستاده ام كه مرا بخوانيد و از من درخواست كنيد من شما ملائك را شاهد ميگيرم كه همين امروز دعاي آنان را اجابت كنم.[18]«
5. نيمه شعبان: شب نيمه شعبان از شبهاي بافضيلت سال است كه با ولادت امام زمان(عج) بر فضل و بركت آن افزوده شد. امام صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: » پدرم فرمود اين شب، بعد از شب قدر برترين شب سال است. در اين شب خداوند از روي فضل و كرم به مردم نظر ميكند و بندگان خود را ميبخشد پس دراين شب براي رسيدن به خدا بسيار تلاش كنيد. شبي است كه خداوند بر خود فرض كرده كه دعاكنندهاي را نااميد برنگرداند مادامي كه معصيت و گناه طلب نكند.[19]« و امام رضا در فضيلت اين شب فرمودند: » شبي است كه خداوند بندگان خود را از آتش ميرهاند و گناهان بزرگ را ميبخشد. پدرم ميفرمود دعا در اين شب مستجاب است.[20]« و سيره معصومين شب زندهداري و مناجات در اين شب بوده است چنانكه امام سجاد اين شب را سه قسم ميكرد: قسمتي را نماز ميخواند، قسمتي را دعا ميكرد و اهل خانه آمين ميگفتند سپس استغفار ميكرد و از خدا بهشت طلب ميكرد و اين كار تا طلوع فجر ادامه داشت.[21]«
6. شب عيد فطر: يك ماه مهماني خدا و دوري انسان از بسياري از گناهان و تابيدن نور الهي بر دل بندگان در شبهاي قدر انسان را به خالق خود نزديك ميكند و اين از بهترين اوقات دعاست.
در اين شب پاداش عمل يك ماه بندگان داده ميشود. پيامبراسلام ميفرمايند:»وقتي شب عيدفطر فرا ميرسد- كه به آن شب پاداش گويند - خداوند اجر عاملين را ميدهد ولي بدون حساب.[22]« در اين حال دعا ميتواند باعث جلب رضايت الهي و دريافت پاداش بيشتر شود. از امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت است» در سه شب روزيها و مرگها و مقدرات يك سال تقسيم ميشود. شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان، نيمه شعبان و شب عيد فطر.[23]«
7. ماه مبارك رمضان: ماه مبارك رمضان، ماه رحمت خداست كه درهاي بهشت باز و درهاي جهنم بسته است. ماهي است كه خداوند بركات خود را بر بندگان نازل ميكند و همه آنان را مهمان سفره فضل و كرم خويش مينمايد و ميزبان هرچه در توان دارد مهمان خود را شاد و راضي نگه ميدارد. و برآوردن تقاضاي مهمان را بر خود وظيفه ميداند.
[1]. کليني،محمد، کافي،تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم،1367 ه ش، حديث14.
[2]. همان، ج 2، ص 477.
[3]. همان، ج 3، ص 492.
[4]. ميرزا جواد ملكي تبريزي، المراقبات، ص 208.
[5]. شيخ كليني، كافي، ج 4. ص 556.
[6]. ابن فهد حلي، عده الداعي، ص 57.
[7]. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 96، ص 49.
[8]. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 6، ص 437.
[9]. قطب الدين راوندي، فقه القرآن ج 1، ص 114.
[10]. شيخ كليني، كافي، ج 2، ص 477.
[11]. شيخ كليني، كافي، ج 2، ص 477.
[12]. شيخ كليني، كافي، ج 2، ص 472.
[13]. همان، ص 477.
[14]. همان، ص 478.
[15]. قطب راوندي، الدعوات، ص 36.
[16]. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 7، ص 381.
[17]. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 88، ص 122.
[18]. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 96، ص 254.
[19]. همان، ج 94، ص 85.
[20]. همان، ج 94، ص 84.
[21]. همان، ج 80، ص 115.
[22]. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 93، ص 337.
[23]. همان، ج 88، ص 123.
@#@ بنابراين ماه مبارك رمضان از بهترين فرصتهاي طلب حاجت از خداوند متعال است. امير مومنان ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: » در ماه رمضان بسيار دعا كنيد.[1]«
و رسول خدا ميفرمايند: »دعا در ماه رمضان مقبول است.[2]«
8. شب قدر: امام صادق ـ عليه السّلام ـميفرمايند: » شب قدر، قلب ماه رمضان است.[3]شبي است كه از هزار ماه بهتر است و به بيان امام صادق ـ عليه السّلام ـ: »شبي كه عمل درآن بهتر است از عمل در هزار ماهي كه شب قدر در آن نباشد.[4]« دعا در اين شب به سبب فضيلتي كه دارد هم به اجابت نزديكتر است و هم ميتواند سرنوشت يك سال انسان را با خير و عافيت رقم زند چنانكه امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: »در شب قدر همه مسائل مربوط به يكسال تا شب قدر ديگر مقدر ميشود. مسائلي همچون خير و شر، طاعت و معصيت، ولادت و مرگ يا رزق و روزي. پس هرچه درآن سال مقدر شود حتمي است و قطعا محقق خواهد شد.[5]«
محمدحسن باقري
[1]. شيخ صدوق، من لا يحذره الفقيه، ج 2، ص 108.
[2]. همان، ج 2، ص 98.
[3]. شيخ كليني، كافي، ج 4، ص 65.
[4]. شيخ كليني، كافي، ج 4، ص 57.
[5]. همان، ص 157.
قرب به خدا در قرآن
انسان بر خلاف همه موجودات جهان آفرينش، دو بُعدي است: نخست بُعد حيواني او كه از اين جهت يعني از جهت تغذيه، زيست، تناسل، تكثير نوع و... با ساير موجودات زنده مشتركات زيادي دارد. اما بُعد ثانوي او كه همان خصوصيت منحصر به فرد اوست و از جهت قواي دماغي و حالات روحي و ويژگي هاي نفساني با ساير موجودات زنده متفاوت است و اين خود محور اصلي تمايز او از ديگر جانداران ميباشد.
آيا رشد انسان به اين است كه فقط به يك بعد از خود برسد; مثلا به بُعد حيواني كه خور و خواب و خشم و شهوت است بپردازد و يا به كلي از خوردن و لذت بردن خودداري كند و فقط به جنبههاي انساني بپردازد. اين هم در اسلام مذمتشده است، لذا رسول خدا - صلي الله عليه و آله - عثمان بن مظعون را كه خانه و زندگي را ترك كرده بود و به گوشهنشيني و عبادت پرداخته بود مذمت كرد و وي را از اين كار منع كرد. بنابراين بايد ديد رشد و كمال انسان در گرو چه چيز ممكن است؟
جواب صحيح اين است كه انسان يا هر موجودي از سويي يك كمال نهايي و اصلي دارد، و از سوي ديگر كمالات فرعي و وسيلهاي و مقدمهاي، آنچه مربوط به كمال اصلي انسان است هر چه رشد كند و شدت يابد خوب است، و اما كمالات فرعي و وسيلهاي بايد در حدي كه براي پيشرفت كمال نهايي و اصلي مؤثر است پيش برود ولي در آن جا كه ضربه به رشد اصلي ميزند كنترل شود; مثلا اگر قواي بدني انسان قوي شود ولي ضرر به رشد معنوي و كمال انساني او نزند، اين رشد خوب است، اگر انسان شبانه روز به فكر خوردن و ورزش بدن و سلامت جسم خود باشد و از رشد معنوي غافل شود درست است كه كمال بدني قابل تحصيل است اما چون به عبادت، تحصيل علم و كارهاي نيكوي ديگر نميرسد اين كمال نيستبلكه ضرر است. پس ما بايد كمال انساني را اين گونه تعريف كنيم: مجموع روابطي كه بين قواي مختلف انسان هستبه گونهاي تكامل يابد كه براي رشد نهايي و اصلياش مضر نباشد كه هيچ بلكه مناسب هم باشد. بدن هرچه قوي شود خوب استبه شرط آن كه براي جهات روحي ضرر نداشته باشد و صاحب آن از معنويات و مسائل روحي غافل نباشد.
پس انسان كامل كسي است كه تمام تلاش و كوشش را صرف همه قوا و ابعاد وجودياش كند تا انسان كامل شود.
بايد توجه داشت كه انسان داراي ويژگي خاصي است كه هيچ موجودي ندارد و آن انتخاب آگاهانه و اختياري است كه نه حيوانات اين ويژگي را دارند و نه فرشتگان، تنها جن است كه مثل انسان داراي اين ويژگي است، و اين حالت اختياري كه انسان ميتواند با تفكر و تامل و انتخاب راه بهتر، به عاليترين مقام برسد از خصوصيات انسان است.
حال اين عالي ترين مقام چيست؟
آنچه از آيات و روايات به دست ميآيد آن است كه انسان بايد خود را به آفريدگار وابسته و مربوط بيابد، و وجود خود را غير مستقل و پرتوي از شعاع وجودي او بداند، و هر قدر انسان وابستگي و عدم استقلال خود را بهتر درك كند توجهش به خالق جهان بيشتر خواهد شد و در نتيجه از انوار ربوبي بيشتر بهرهمند خواهد گرديد تا آن جا كه آينه تمام نما و مظهر كامل پروردگار جلت عظمته ميگردد.
« - الهي - و الحقني بنور عزك الابهج فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا;[1]
- پروردگارم - مرا به پر بهجتترين نور عزتت ملحق بساز تا تنها تو را بشناسم و از غير تو رو گردان شوم.»
درباره ائمه عليهم السلام ما همين اعتقاد را داريم كه آن قدر رابطهشان با خدا زياد شده كه ديگر آنان را از خدا جدا نميدانيم اگر چه پرتوي از شعاع خدايند:
«لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك رتقها و فتقها بيدك بدؤها منك و عودها اليك;[2]
ميان تو و آنان جدايي نيست جز اينكه آنان بندگان و آفريدگان تواند، تدبير آنان به دست توست، آغاز ايشان از تو و بازگشتشان به سوي توست.»
و كساني كه رابطهشان با خدا اينگونه استسرانجام به جوار رحمت و مقام قرب الهي و به ديدار و وصل محبوب نايل خواهند شد; منزلت اين انسان ها در آيات قرآني اين گونه ترسيم شده است:
1- « يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي ;[3] اي انسان اطمينان يافته، به سوي پروردگارت باز گرد در حالي كه هم تو از خدا راضي هستي و هم خدا از تو راضي است، پس داخل بندگانم شو و به بهشتم درآي»
2- « فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ;[4] درجايگاهي راستين نزد سلطاني مقتدر»
3- « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ;[5] چهرههايي در آن روز شادابند و به سوي پروردگارشان مينگرند.»
قرب خدا
گفتيم هدف از تزكيه رسيدن به مقامي است كه انسان غير از خدا كسي و چيزي و حتي خود را نبيند; به تعبير ديگر هدف از تزكيه نفس، همان قرب خدا، و در مرحله عالي ترين آن فناء في الله است. حال كه دانستيم هدف از تزكيه قرب خداست، در توضيح «قرب خدا» ميگوييم:
نزديك شدن به خداوند تبارك و تعالي نه به معناي كم شدن فاصله زماني و مكاني است; كه مثلا اگر به مكه مكرمه رفتيم از نظر مكاني به خدا نزديك شده باشيم، يا نيمه شب از نظر زماني به خدا نزديكتريم، خير زيرا خداوند تبارك و تعالي خود آفريننده زمان و مكان است و خود محيط بر همه زمان ها و مكان هاست و با هيچ كدام از موجودات نسبت زماني و مكاني ندارد، خود ميفرمايد:
« وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ;[6] ما از رگ گردن به او نزديكتريم»
« هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ...;[7] اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»
«... وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ;[8] هر جا باشيد او با شماست»
«... فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ;[9] پسبه هر سو روي آوريدهمان جا روي خداست.»
پس مراد از قرب به خدا، نزديكي مكاني و زماني نيست، بلكه مراد اين است كه انسان در اثر حركت اختياري و انتخابي كه دارد با اعمال و كردار نيكو و دوري از هر زشتي و پليدي به مقامي برسد كه مورد عنايتخاصالهي قرار گيرد به طوري كه همه درخواست هايش به اجابتبرسد، يعني به آن جايي برسد كه:
«ان دعاني اجبته و ان سالني اعطيته; [10]
اگرمرا بخوانداجابت ميكنم اورا و اگر از منچيزي بخواهدبه اوعطا ميكنم.»
بندهاي كه به چنين مقامي برسد به كمال خود رسيده است و لذا در عرف جامعه هم كسي كه مورد توجه شخصيتي باشد ميگويند او «مقرب» فلاني است، و در قرآن كريم هم بر پيشروان اسلام كه از ارزش بيشتري برخوردارند عنوان «مقربين» اطلاق شده است: « وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ; [11] پيشي گيرندگان پيشي گرفتگانند . آنان مقربانند.»
و اين قرب به خدا مرتبهاي است از وجود كه در آن استعدادهاي ذاتي شخص با سير و حركت اختياري خود به فعليت ميرسد; خواه حركتي سريع و لحظهاي كه انبيا و اولياي خدا از لحظات دميده شدن روح در كالبدشان سير تكاملي كردند و در اندك مدتي به كمالات بزرگ و همان قرب حقيقي نايل شدند كه عيسي بن مريم در گهواره ميگويد: « قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا; [12] گفت من بنده خدايم به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است.»
و طبق رواياتي كه در دست ما شيعيان است ائمه معصومين عليهم السلام حتي در شكم مادر تسبيح خدا ميگفتند و به محض به دنيا آمدن سر به سجده گذاشته و شكر خدا نمودند; مثلا علي عليه السلام در هنگام ولادتش قرآن خواند و سوره مؤمنون را تلاوت كرد. و درباره امام زمان عليه السلام داريم كه در دل مادر سخن ميگفت و به دنيا كه آمد سجده كرد. و درباره ام الائمه فاطمه زهرا عليها السلام آمده است كه در دل مادرش خديجه با او تكلم ميكرد. و درباره امام جواد عليه السلام داريم كه نه ساله بود به امامت رسيد. و همين طور ساير ائمه معصومين عليهم السلام كه تمامي ايشان سير تكاملي سريع و برق آسا داشتهاند.
اين سير تكاملي كه هدف از تزكيه نفس است مربوط به جسم و بدن انسان نيستبلكه مربوط به روح و دل آدمي است، و شرايط مادي فقط نقش فراهم كردن زمينه سير و سلوك را به عهده دارند و اگر ما به زيارت خانه خدا ميرويم مسلما مكه هدفيستبلكه وسيلهاي استبراي همان تقرب روح به خدا، و چه بسا افرادي كه در مكه بودند و حتي با پيامبر اسلام فاميلي داشتند مثل «ابولهب» ها ولي از خدا و پيامبرش فرسنگ ها دور بودند، و يا كساني از مكه خيلي دور بودند ولي از بسياري از اصحاب به خدا و پيامبرش نزديكتر بودند، مثل «اويس قرني» كه در ركاب علي عليه السلام در صفين به شهادت رسيد، او پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم را نديد اما رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم سفارش او را به علي عليه السلام كرد.
بنابراين ملاك در قرب به خدا كه از تزكيه نفس حاصل ميشود زدودن موانع به انضمام رشد دادن نفس به سوي كمال با افعال اختياري به كمك همين بدن و جسم براي توجه دل و قلب [13] به سوي خداست و هر چه دل انسان بيشتر متوجه خدا باشد و از خود غافلتر باشد او به خدا مقربتر است تا آن جا كه ديگر غير از خدا كسي ديگري را نميبيند مثل پيامبران و اولياي معصومين كه تنها توجه ايشان به خدا بوده است و بس، و غير از خدا را نميبينند، لذا علي عليه السلام در دعاي كميل به پيشگاه خداوندي عرضه ميدارد:
«فهبني صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك وهبني صبرت علي حر نارك فكيف اصبر عن النظر الي كرامتك; [14]
بارالها، گيرم بر عذاب تو صبر كردم چگونه بر فراق تو صبر كنم، و گيرم بر حرارت آتشت صبر كردم اما چگونه از نگاه به سوي جلال و شكوهت صبر كنم.»
اين حالت تنها براي كساني حاصل ميشود كه از ما سوي الله قطع رابطه كنند و تنها خدا را ببينند.
باز از آن حضرت آمده است كه ميفرمود:
«ما رايتشيئا الا و رايت الله قبله و بعده و معه;
هيچ چيز را نديدم جز آن كه خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن ديدم.»
و يا در جواب كسي كه از او سؤال كرد: «هل رايت ربك؟ ; آيا پروردگارت را ديدهاي؟» فرمود: «افاعبد مالا اري؟ ; [15] آيا عبادت ميكنم كسي را كه نميبينم.»
حال انساني كه فقط خدا را ميبيند مانعي ندارد آنان كه دلشان با خداست چون پيامبران و امامان عليهم السلام را دوست داشته باشد زيرا حب آنان خود حب الله است، ولي چيزي كه ضد خداست نميتواند در دل او جا بگيرد و حب دنيا ضد خداست و لذا عارف بالله نميتواند حب دنيا در دل داشته باشد در قرآن كريم مردم به دو دسته تقسيم ميشوند: « مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ...; [16] آن كس كه زندگي زود گذر (دنياي مادي) را ميطلبد آن مقدار از آن را كه بخواهيم و به هر كس اراده كنيم ميدهيم.»
كسي كه دنياطلب شد نميتواند خداجو باشد و لذا در حديث آمده: «حب الدنيا راس كل خطيئة; [17] محبت دنيا منشا همه خطاهاست.»
مقابل اين دسته آن كسانياند كه آنچه در رابطه با خداخواهي است دوست ميدارند: « وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا; [18] و آن كس كه سراي آخرت را بطلبد و سعي و كوشش خود را براي آن انجام دهد، در حالي كه ايمان داشته باشد، سعي و تلاش او پاداش داده خواهد شد.»
همان گونه كه امام علي عليه السلام در نهج البلاغه فرموده است كساني كه فقط خدا را ميخواهند و براي خدا كار ميكنند چند دستهاند:
«ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار; [19]
مردمي خدا را به اميد بخشش ميپرستند، اين پرستش بازرگانان است، و گروهي او را از روي ترس عبادت ميكنند و اين عبادت بردگان است، و گروهي وي را براي سپاس ميپرستند و اين پرستش آزادگان است.»
و همين حالت عالي در پيشوايان دين اسلام بوده است كه فقط براي خدا عبادت ميكردند و تمام حركات و سكناتشان براي خدا بوده است. امير المؤمنين علي عليه السلام هنگامي كه فرقش شكافته شد گفت: «فزت و رب الكعبة» و حسين بن علي عليه السلام در گودال قتلگاه ميگويد: «الهي رضا بقضائك و تسليما لامرك لا معبود سواك.»
توضيح
اولياي خدا كه فقط رضاي خدا را در كارهاي خود در نظر گرفتهاند به لذايذ بهشتي و به «جنات عدن تجري» و به «حور العين» و به «لحم طير مما يشتهون» و ساير لذات بهشتي هم علاقهمندند منتهي آنان آن لذايذ را به خاطر آثار رحمت الله دوست دارند بر خلاف ما كه دوست داشتنمان به خاطر خود آنهاست; مثلا در يكميهماني گاهي توجهشما فقط به غذايصاحب خانهاست اماگاهي اگر مهمان عالمي عابد شديخود صاحب خانه را دوستداري و اگر غذاي او را ميخوري به خاطر خود صاحب خانه است نه غذا و هر غذايي باشد فرق نميكند.
انبيا و اوليا اگر به لذايذ بهشتي مينگرند به خاطر رحمت الهي است نه به خاطر لذايذ.
باز بايد توجه داشت كه سير الي الله و توجه قلبي به خدا منافات با دوست داشتن انبيا و امامان ندارد، زيرا محبت به اين بزرگواران شعاعي از سير الي الله است نه مزاحم او، اين كه شما به كسي علاقهمنديد خانه و لباس او را دوست داريد، فرزندش را دوست داريد، معناي دوست داشتن متعلقات او همان خود اوست نه ضد او و نه مزاحم او پس محبت به خدا با محبت به پيامبر و فاطمه و علي- عليهم السلام- و اولياء خدا مزاحمت با دوستي خدا ندارد، بله اگر دشمن خدا را دوستبداري اين محبت ضد خداست و مزاحم سير الي الله است.
پي نوشت ها:
[1] . مناجات شعبانيه.
[2] . از دعاي روزهاي ماه رجب.
[3] . فجر (89) آيات 27- 30
[4] . قمر (54) آيه 55
[5] . قيامت (75) آيات 22- 23
[6] . ق (50) آيه 16
[7] . حديد (57) آيه 3
[8] . همان، آيه 4
[9] . بقره (2) آيه 115
[10] . بحارالانوار، ج 5، ص 284
[11] . واقعه (56) آيات 10- 11
[12] . مريم (19) آيه 30
[13] . مراد از قلب اين است كه چون روح منبع احساسات و ادراكات است لذا به روح از اين ناحيه قلب گفته ميشود.
[14] . فرازي از دعاي كميل.
[15] . بحارالانوار، ج 4، ص 52
[16] . اسراء (17) آيه 18
[17] . غررالحكم، ج 2، ص 395
[18] . اسراء (17) آيه 19
[19] . نهج البلاغه، حكمت 237
تواضع و فروتني در قرآن
ناگفته پيداست كه تواضع و فروتني نقطه مقابل تكبر و فخرفروشي است و جدا سازي بحث هاي كامل اين دو از يكديگر مشكل يا غير ممكن است و لذا هم در آيات و روايات اسلامي و هم در كلمات بزرگان اخلاق اين دو به يكديگر آميخته شده است، نكوهش از يكي ملازم تمجيد و ستايش از ديگري است و ستايش از يكي همراه با نكوهش از ديگري ميباشد، درست مثل اينكه بحث هاي مربوط به ستايش و تمجيد از علم جداي از نكوهش از جهل نيست و نكوهش از جهل همراه ستايش علم است.
با اين حال مفهوم اين سخن آن نيست كه ما بحث هاي مربوط به تواضع را ناديده گرفته و به آنچه در بحث زشتي تكبر و استكبار گفتيم بسنده كنيم. بخصوص اينكه نسبت بين تكبر و تواضع به اصطلاح نسبت ميان ضدين است نه وجود و عدم. هم تكبر يك صفت وجودي است و هم تواضع و هر دو در مقابل يكديگر قرار دارند، نه از قبيل وجود و عدم كه سخن از يكي الزاما همراه با نفي ديگري باشد.
در روايات اسلامي نيز به اين معني اشاره شده است از جمله از علي- عليه السلام - ميخوانيم: «ضادوا الكبر بالتواضع; به وسيله تواضع با تكبر كه ضد آن است مقابله كنيد». [1]
با اين اشاره به قرآن باز ميگرديم و آيات مربوط به مساله تواضع را گلچين كرده، مورد بررسي قرار ميدهيم(هر چند آياتي كه به كنايه يا به ملازمه به آن اشاره ميكند بيش از اينها است).
1- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ... (سورهمائده،آيه54)
2-وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًاوَإِذَاخَاطَبَهُمُالْجَاهِلُونَ قَالُواسَلامًا(سورهفرقان،آيه63)
3- وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (سورهشعراء،آيه215)
ترجمه:
1- اي كساني كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد(به خدا زياني نميرساند;) خداوند به زودي جمعيتي را ميآورد كه آنها را دوست دارد و آنان(نيز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، در برابر كافران سرسخت و نيرومندند.
2- بندگان(خاص خداوند) رحمان، كساني هستند كه با آرامش و بي تكبر بر زمين راه ميروند; و هنگامي كه جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام ميگويند(و با بي اعتنايي و بزرگواري ميگذرند).
3- (اي پيامبر) بال و پر خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي ميكنند بگستر(و نسبتبه آنها تواضع و مهرباني كن).
تفسير و جمعبندي
در نخستين آيه مورد بحثسخن از گروهي از مؤمنان به ميان آمده كه مشمول فضل و عنايات الهي هستند هم خدا را دوست ميدارند و هم محبوب پروردگارند.
يكي از اوصاف بارز آنها اين است كه در برابر مؤمنان متواضعند: (أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ) و در برابر كافران نيرومند و قوي هستند (أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ).
«اذلة» جمع «ذلول» و «ذليل» از ماده «ذل» (بر وزن حر) در اصل به معني نرمي و ملايمت و تسليم است در حالي كه «اعزة» جمع «عزيز» از ماده «عزة» به معني شدت است، حيوانات رام را «ذلول» ميگويند چون ملايم و تسليمند و «تذليل» در آيه (وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلا) اشاره به سهولت چيدن ميوههاي بهشتي است.
گاه ذلت در مواردي به كار ميرود كه معني منفي دارد و آن در جايي است كه از سوي غير به انسان تحميل ميشود وگرنه در ماده اين لغت مفهوم منفي ذاتا وجود ندارد(دقت كنيد).
به هر حال آيه فوق دليل روشني بر اهميت تواضع و عظمت مقام متواضعين است، تواضعي كه از درون جان انسان برخيزد و براي احترام به مؤمني از مؤمنان و بندهاي از بندگان خدا باشد.
در دومين آيه باز اشاره به اوصاف برجسته و فضائل اخلاقي گروهي از بندگان خاص خداست كه در طي آيات سوره فرقان از آيه63 تا آيه 74 دوازده فضيلتبزرگ براي آنها ذكر شده است و جالب اينكه نخستين آنها همان صفت تواضع است، اين نشان ميدهد همان گونه كه «تكبر» خطرناكترين رذائل است، تواضع مهمترين يا از مهمترين فضائل ميباشد، ميفرمايد:
«بندگان خاص خداوند رحمان كساني هستند كه با آرامش و بي تكبر بر زمين راه ميروند» (وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا)
«هون» مصدر است و به معني نرمي و آرامش و تواضع است و استعمال مصدر در معني اسم فاعل در اينجا به خاطر تاكيد است، يعني آنها چنان آرام و متواضعند كه گويي عين تواضع شدهاند و به همين دليل در ادامه آيه ميفرمايد: « هَوْنًاوَإِذَاخَاطَبَهُمُالْجَاهِلُونَ قَالُواسَلامًا; و هنگامي كه جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام ميگويند(و با بي اعتنايي و بزرگواري ميگذرند)».
و در آيه بعد از آن سخن از تواضع آنها در برابر ذات پاك خداست ميفرمايد: « وَ الَّذينَ يَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياما; آنها كساني هستند كه شبانگاه براي پروردگارشان سجده و قيام ميكنند(و به بندگي و عبادت ميپردازند)».
«راغب» در كتاب «مفردات» ميگويد: «هون» دو معني دارد يكي از آنها خضوع و نرمشي است كه از درون جان انسان بجوشد كه اين شايسته ستايش است(سپس به آيه مورد بحث اشاره ميكند) و در حديث نبوي آمده است المؤمن هين لين.[2] دوم خضوع و تذللي است كه از سوي ديگري بر انسان تحميل شود و او را خوار كند.
ناگفته پيداست كه منظور از (الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا) اين نيست كه فقط راه رفتن آنها متواضعانه است، بلكه منظور نفي هرگونه كبر و خودخواهي است كه در تمام اعمال انسان و حتي در كيفيت راه رفتن كه سادهترين كار است آشكار ميشود، زيرا ملكات اخلاقي هميشه خود را در لا به لاي گفتار و حركات انسان نشان ميدهند تا آنجا كه در بسياري از مواقع از چگونگي راه رفتن انسان ميتوان به بسياري از صفات اخلاقي او راه برد.
آري عباد الرحمن (بندگان خاص خدا) نخستين نشانشان همان تواضع است، تواضعي كه در تمام ذرات وجودشان نفوذ كرده و حتي در راه رفتن آنها آشكار است و اگر ميبينيم خداوند در آيه37 سوره اسراء به پيامبرش دستور ميدهد « وَلا تَمْشِ فِي الأرْضِ مَرَحًا; روي زمين با تكبر راه مرو» منظور فقط راه رفتن نيستبلكه هدف، تواضع در همه كار است كه نشانه بندگي و عبوديتخداست.
در سومين آيه روي سخن رابه پيامبر- صلي الله عليه و آله - كرده،ميفرمايد:«بال و پر خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي ميكنند پايين بياور و(تواضع و محبت كن); وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ »
«خفض» بر وزن «خشم» در اصل به معني پايين آوردن است و «جناح» به معني بال ميباشد. بنابراين «و اخفض جناح» كنايه از تواضع آميخته با محبت است، همانگونه كه پرندگان هرگاه ميخواهند به جوجههاي خود اظهار محبت كنند بال و پر خود ميگسترانند و آنها را زير بال و پر ميگيرند تا هم در برابر حوادث احتمالي مصون بمانند و هم از تشتت و پراكندگي حفظ شوند، پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله - نيز مامور بود بدين گونه مؤمنان را زير بال و پر خود بگيرد!
اين تعبير بسيار ظريف و پر معني نكات مختلفي را در عبارت كوتاهي جمع كرده است.
جايي كه پيامبر مامور به تواضع آميخته با محبت در برابر مؤمنان باشد تكليف افراد امت روشن است چرا كه پيغمبر سرمشق و الگو و «اسوه» براي همه امت است.
شبيه همين تعبير در آيه 88 سوره حجر نيز آمده است آنجا كه ميفرمايد: وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ للْمُؤْمِنِينَ
كه باز مخاطب در آن شخص پيامبر است و مامور ميشود براي مؤمنان «خفض جناح» و تواضع آميخته با محبت داشته باشد.
شبيه اين تعبير با اندك تفاوتي در مورد فرزندان در مقابل پدران و مادران در سوره «اسراء» آمده، آنجا كه ميفرمايد: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة; بال هاي خود را در برابر آن دو(پدر و مادر) از محبت و لطف فرود آر(و تواضعي آميخته با احترام و محبت در برابر آنان داشته باش)».
از مجموع آنچه در آيات فوق آمده به خوبي استفاده ميشود كه قرآن مجيد نه تنها تكبر و استكبار را مورد مذمت قرار داده، بلكه نقطه مقابل آن يعني تواضع و فروتني را با تعبيرات گوناگون مورد تمجيد قرار داده است.
پي نوشت ها:
[1] . تصنيف غررالحكم، شماره 5148، صفحه249 و شرح غررالحكم، صفحه 232، شماره 5920.
[2] . كنزالعمال، حديث 690.
اسرار و معارف حج در نهج البلاغه
امام (علیه السلام) در خطبه نخست نهج البلاغه که سخن از خلقت آسمان و زمین، آدم و اهمیت قرآن است، در فرازی به حج میپردازند که پیام ویژه آن میتواند این باشد که حج بیت الله الحرام عصاره اسلام و دربرگیرنده مسائل مهم فردی، اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و سیاسی این دینِ خاتم است. از همین رو حضرت در آغازین خطبه خود سخن از وجوب حج به میان آورده و با تعابیر گویا و دقیق، مسلمانان جهان را به انجام این فریضه بزرگ تشویق میکنند:
"وَ فَرَضَ عَلَیْكُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ ... ".
"و خداوند حج خانه محترمش را بر شما واجب کرد، همان خانهای که آن را برای مردم قبله قرار داد".
فروتنی در برابر عظمت خداوند و اعتراف به عزت او
انسان به دلیل بهرهمندی از مواهب فراوان زندگی و سرگرمی با زن و فرزند، اموال و مقامات مناصبِ دنیایی، از هویتِ واقعی خود غافل شده و ابراز استغنا و استکبار میکند. خداوند متعال با تشریع بسیاری از عبادات و مناسک، به ویژه فریضه بزرگ حج، به تربیت انسان میپردازد و او را با مناسک و عباداتی که حاوی نشانههای تواضع و فروتنی است، پرورش میدهد. اعمالی مانند احرام و کندن تمام لباس و زر و زیور قناعت کردن به دو تکه پارچه احرام، طواف خانه خدا، سعی و صفا و مروه و وقوف در بیابان عرفات، مشعر و منا و تراشیدن موی سر و ذبح قربانی و ... همه و همه آموزنده تواضع و فروتنی در برابر عظمت پروردگارند و به راستی بتهای غرور و تکبر و نخوت را در درون کعبه جان انسان در هم میشکند. به همین دلیل امام علی (علیه السلام) میفرمایند:
" ... وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ ... ".1
" ... خداوند سبحان، حج را علامت فروتنی آنها در برابر عظمتش و نشانهای از اعترافشان برای عزتش قرار داد ... ".
فلسفه وجود سختی در حج
خداوند حج را با انواع سختیها قرین نموده است. دوری راه، نامناسب بودن جو و مکان، طولانی بودن فرائض، وجوب اعمالی خاص با شرایطی ویژه و ... از دشوارهایی هستند که آدمی با آن در ایام حج روبه روست. اما این همه، نه تنها شوق مسلمین به انجام این فریضه را کم نمیکند بلکه روز به روز بر مشتاقان آن افزوده خواهد شد.
امام علی (علیه السلام) در بیانی بسیار زیبا و دلنشین فلسفه وجوب این دشواریها را اینگونه بیان میدارند:
"آیا مشاهده نمىكنید كه همانا خداوند سبحان، انسانهاى پیشین از آدم (علیه السّلام) تا آیندگان این جهان را با سنگهایى در مكّه آزمایش كرد كه نه زیان مىرسانند، و نه نفعى دارند، نه مىبینند، و نه مىشنوند؟ این سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پایدارى مردم گردانید. سپس كعبه را در سنگلاخترین مكانها، بىگیاهترین زمینها، و كم فاصلهترین درّهها، در میان كوههاى خشن، سنگریزههاى فراوان، و چشمههاى كم آب، و آبادىهاى از هم دور قرار داد، كه نه شتر، نه اسب و گاو و گوسفند، هیچ كدام در آن سرزمین آسایش ندارند.
سپس آدم (علیه السلام) و فرزندانش را فرمان داد كه به سوى كعبه برگردند، و آن را مركز اجتماع و سر منزل مقصود و باراندازشان گردانند، تا مردم با عشق قلبها، به سرعت از میان فلات و دشتهاى دور، و از درون شهرها، روستاها، درّههاى عمیق، و جزایر از هم پراكنده دریاها به مكّه روى آورند، شانههاى خود را بجنبانند، و گرداگرد كعبه لا اله الا اللّه بر زبان جارى سازند، و در اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته، و بدنهاى پر گرد و غبار در حركت باشند. لباسهاى خود را كه نشانه شخصیّت هر فرد است درآورند، و با اصلاح نكردن موهاى سر، قیافه خود را تغییر دهند، كه آزمونى بزرگ، و امتحانى سخت، و آزمایشى آشكار است براى پاكسازى و خالص شدن، كه خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشت قرار داد.
اگر خداوند خانه محترمش، و مكانهاى انجام مراسم حج را، در میان باغها و نهرها، و سرزمینهاى سبز و هموار، و پردرخت و میوه، مناطقى آباد و داراى خانهها و كاخهاى بسیار، و آبادىهاى به هم پیوسته، در میان گندمزارها و باغات خرّم و پر از گل و گیاه، داراى مناظرى زیبا و پر آب، در وسط باغستانى شادى آفرین، و جادّههاى آباد قرار مىداد، به همان اندازه كه آزمایش ساده بود، پاداش نیز سبكتر مىشد.
اگر پایه ها و بنیان كعبه، و سنگهایى كه در ساختمان آن به كار رفته از زمرّد سبز، و یاقوت سرخ، و داراى نور و روشنایى بود، دلها دیرتر به شك و تردید مىرسیدند، و تلاش شیطان بر قلبها كمتر اثر مىگذاشت، و وسوسههاى پنهانى او در مردم كارگر نبود. در صورتى كه خداوند بندگان خود را با انواع سختىها مىآزماید، و با مشكلات زیاد به عبادت مىخواند، و به اقسام گرفتارىها مبتلا مىسازد، تا كبر و خودپسندى را از دلهایشان خارج كند، و به جاى آن فروتنى آورد، و درهاى فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید، و وسایل عفو و بخشش را به آسانى در اختیارشان گذارد".
شیطان همواره سعی در تشکیک در قلوب اهل ایمان دارد، از آنجا که خانه خدا نیز برای امتحان و آزمایش بندگان بنا شده است، این وسیله امتحان میبایست هر چه ممکن است مۆثر و فعالیت در اطراف خانه توحید بیش از سایر نقاط باشد، تا آنان که ایمانشان ضعیف و دنبالهرو شیطان هستند و خدا را فراموش میکنند، از اهل ایمان راستین جدا گردند. اما در این حرم امن، چنان روح توحید حاکم میگردد و لطف و رحمت خداوند متبلور میشود که شیطان را عاجز میکند. به گونهای که از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) منقول است که: "هیچ روزی شیطان کوچکتر، خردتر، زبونتر و خشمکینتر از روز عرفه دیده نشده است". و این نیست مگر به این جهت که مهربانی و گذشت و آمرزش خدا، گناهان بزرگ را مورد عفو و غفران قرار میدهد.
از این روست که امام علی (علیه السلام) در مضرات ترک حج میفرمایند:
"وَاللّهَ اللّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ، لاَ تُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُمْ، فَإنَّهُ إنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا".2
"خدا را، خدا را، درباره خانه پرودرگارتان، تا هستید آن را خالی مگذارید؛ زیرا اگر کعبه خلوت شود، مهلت داده نمی شوید".
نامه 47 نهج البلاغه وصیّتنامه بسیار مهمّ حضرت است که ایشان پس از ضربت خوردن از شقیترین مردم، در ماه رمضان سال 40 هـ.ق در بستر شهادت به امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بیان فرمودند. در جمله فوق که قسمتی از وصیتنامه و سفارش به خانه خدا و حج می باشد، امام (علیه السلام) از آثار مهمّ ترک حج و تضعیف این مراسم را، از میان رفتن پشتیبان و غلبه دشمن درونی و بیرونی میداند.
نتیجه
حج از مهمترین فرائضی است که بر مسلمین قرار داده شده است. ائمه (علیهم السلام) به طرق گوناگون بر اهمیت و جایگاه آن تأکید داشتهاند و در این میان نهج البلاغه به عنوان برادر قرآن مستثنا نیست. کلمات و سخنان فراوانی از مولا علی (علیه السلام) در نهج البلاغه گزارش شده است که اهمیت و ضرورت این فریضه را در اسلام بیان میدارد. ایشان حج را وسیلهای برای آزمون بندگی و عبودیت دانسته تا مردم فروتنی و تواضع خویش را بر خداوند سبحان به اثبات رسانند.
اکنون که در هنگامه ایام حج قرار گرفتهایم امید حاجیان محترم قدر لحظه لحظه این سفر معنوی را داشته و رهتوشهای نیکو برای خود و هموطنانشان به ارمغان آوردند. حجکم مقبول، سعیکم مشکور
پی نوشت ها:
[1]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 45.
2. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 421.
منابع:
مقاله "حج در نهج البلاغه"، رضا کریمی واقف.
مقاله "اسرار و معارف حج"، محمد حسین کوشکک.
فلسفه حج تقویت ولایت الهی است
یکی از واجبات بزرگ الهی که خداوند متعال به صراحت در قران از آن یاد شده، حج است: «ولله علی الناس حج البیت من استطاع الی الله سبیلا» خدای متعال میفرماید برای خدا بر عهده مردم است که حج خانه او را به جا بیاورند، البته آنهایی که استطاعت داشته باشند و راهی که به سمت حج گذاشتند را پیدا کنند. کلمه حج در زبان عربی یعنی قصد کردن. حجّ یعنی قصد کرد. برای همین در این آیه شریفه میفرماید " والله و علی الناس حج فی البیت یعنی قصد کردن خانه خدا. بعد این کلمه به صورت یک اصطلاح شرعی درآمد، به این صورت که حج یعنی آن عملی که در ماه ذی الحجة حاجیان در سرزمین مکه انجام میدهند. در مواقف و مشاعری وقوف کنند و اعمالی را انجام دهند.
حج یکی از واجبات بزرگ خداست فضیلتهای عظیمی برای حج بیان شده است. در کتاب شریف کافی مرحوم کلینی روایتی را نقل میکنند که وجود مبارک امام صادق (ع) فرمودند: هر کس یک بار خانه خدا را طواف کند خدای متعال شش هزار حسنه برای او مینویسد، شش هزار گناه را از او پاک میکند و شش هزار درجه او را بالا میبرد و شش هزار گرفتاری و حاجت از او برآورده میکند که البته این اعداد هم هر کدام در فرهنگ روایات معنای خاص خود را دارند یا منظور کثرت است و یا اینکه اسراری پشت این اعداد نهفته است و معانی خاصی باید برای آنها در نظر گرفت. البته در ذیل روایت هم ادامهای دارد که خواندنی است؛ علی ایها الحال یک طواف به گرد خانه چنین عظمتی برای طواف کننده به همراه میآورد.
یا در روایت دیگری از وجود مبارک امام صادق (ع) داریم که از پدرشان نقل فرمودند که پدرم همیشه میفرمودند کسی که حج این خانه را بجا بیاورد یا عمره بجا بیاورد، کبر را کنار بگذارد. بعد کبر را توضیح دادند که هر کس بدون کبر و غرور حج این خانه را بجا آورد از گناهانش بیرون میرود مانند روزی که از مادر متولد شده. خدای متعال اینگونه او را پاک میکند.در روایت دیگری از کتاب شریف کافی امام صادق (ع) فرمودند: حج و عمره دو بازارند از بازارهای آخرت که در اینها مومن میتواند تجارت کند متاع دنیایی را بدهد، متاع آخرتی دریافت کند.
کسی که ملازم حج عمره باشد، در ضمانت خدا قرار میگیرد. خدا ضامن اوست. خدا امر او را برعهده میگیرد اگر زنده بماند، او را به خانواده اش بر میگرداند و اگر از دنیا برود او را وارد بهشت میکند. یعنی اگر کسی در این راه از دنیا رفت، پاداش او بهشت است. بهر حال این روایات، عظمت حج و عمره را نشان میدهند.
حج ویژگیهای خاص و اسراری باطنی دارد؛ البته همه عبادات اسرار باطنی دارند، اما در بعضی عبادات مثل حج این اسرار باطنی خیلی آشکار است. بنای خانه کعبه به دست حضرت آدم (ع) بود. در روایتی در کتاب شریف علل الشرایع آمده است. همانطور که میدانید وقتی عبدالله بن زبیر حاکم مکه شد و حکومت مکه را در زمان بنی امیه به دست گرفت، یزید لشگری فرستاد که با او بجگند. لشگر تا پشت دروازههای مکه با منجنیق آمدند کعبه را نیمه ویران و نیمه خراب کردند. بعد در همان واقعه یزید مرد و این لشگریان حصین بن نمیر که برای جنگ با عبدالله بن زبیر آمده بودند خیلی ترسیدند. گفتند این عذاب خدا بود که ما کعبه را خراب کردیم و یزید مرد. لشگر وارد مکه نشد و برگشت. عبدالله بن زبیر که خانه کعبه را نیمه خراب دید دستور داد، همه آن را خراب کنند. تمام کعبه را خراب کردند. بعد گفت حالا کعبه را از نو بسازید.
حج ویژگیهای خاص و اسراری باطنی دارد؛ البته همه عبادات اسرار باطنی دارند، اما در بعضی عبادات مثل حج این اسرار باطنی خیلی آشکار است
کعبه را خیلی بزرگتر از اندازه خودش ساخت و دو درب برای آن قرار داد، یک درب برای ورود و یک درب برای خروج. چند سالی اینها حاکم بودند تا حجاج بن یوسف که از طرف بنی مروان مامور بود دولت زبیر را ساقط کند. او آمد و عبدالله بن زبیر را کشت و مکه را تصرف کرد و سپس سراغ خانه کعبه آمد. گفت این خانه، خانهای که عبدالله بن زبیر ساخته، کعبه اصلی نیست. خانه کعبه را خراب کرد تا از نو بسازد وقتی خراب کرد به این صرافت افتاد که حالا اندازههای کعبه چگونه است گوشههای کعبه کجاست کجا را باید درست کند. در کتاب علل الشرایع روایتش آمده است. گفتند حیران شد از این و آن سوال کرد که چه کار کند. گفتند یک نفر هست که میتواند به تو کمک کند و او علی بن الحسین، امام سجاد (ع) است که از حضرت درخواست کردند بیایند و به بنای کعبه کمک کنند. حضرت وقتی تشریف آوردند این صحنه را دیدند که کعبه را خراب کردند اول گریستند بعد فرمودند: خانه همه پیغمبران را خراب کردی خانه همه اوصیا را خراب کردی! بعد دستور دادند هرکس هر سنگی از کعبه برده را برگرداند. مردم برای تبرک سنگها را برده بودند.
بعد دستور دادند چهار نقطه در مسجد الحرام همان اطراف کعبه حفر کنید. حفر کردند به سنگهای خیلی خاصی رسیدند که شکل و شمایل آنها با سنگهای زمینی متفاوت بود. حضرت فرمودند اینها حدود کعبه است روی این چهار سنگ بنا کنید به این ترتیب خانه کعبه را بسازید. این سنگ ها، سنگهایی است که خدا از بهشت فرستاد وقتی که حضرت آدم خانه کعبه را بنا کرد، روی همان قاعده خانه کعبه ساخته شد. حتی تا امروز هم خانه کعبه است. گویا آن پایههای اصلی اش همانی است که وجود مباک امام سجاد (ع) در آن ماجرا بنا گذاشتند و بعد از او دیگر کعبه از اساس ویران نشد. خود این واقعه نشان میدهد که اساس این خانه، اساس ویژهای است که از عالم بالا و از بهشت است.
یکی دیگر از اسراری که در مورد کعبه بیان شده است، در مورد خود حج است که در سوره مبارکه حج خطاب به حضرت ابراهیم میخوانیم: در بین مردم ندای حج بده اذان حج بگو. در روایت داریم حضرت ابراهیم (ع) بر سنگی ایستادند و اذان حج گفتند در کتاب شریف علل الشرایع روایتش هست که همه انسانها در ارحام مادرانشان و در اسلاب پدارانشان هم که بودند، صدای اذان حج را شنیدند و پاسخ دادند. بعضیها یک بار لبیک گفتند بعضی دوبار بعضی اصلا لبیک نگفتند. در آن روایت میفرماید آنهایی که یک بار لبیک گفتند یک بار به حج مشرف میشوند آنهایی که دوبار لبیک گفتند دوبار به حج مشرف میشوند انهایی که کوتاهی کردند لبیک نگفتند به حج مشرف نمیشوند مگر اینکه در عالم دنیا کوتاهی خودشان را جبران کنند و به ندای حضرت ابراهیم لبیک بگویند. اینها اسرار فوق العادهای است که در حج وجود دارد و مفصلا در روایات ما و در کتب بزرگان به آنها اشاره شده است. در ادامه همان آیه میفرماید: بیایند حج بگذارند تا به منافعی برسند. منافع حج هم خیلی ویژه است.
اولین منفعت حج همین معنویت، روح پاک و آن عظمتی است که انسان در آن سرزمین احساس میکند. همه آنهایی که مشرف شدند آن عظمت معنوی حج را احساس کردند. آن حالت فوق العادهای که به انسان دست میدهد و حاجیان که برمی گردند هر کدام یک نورانیتی با خود میآوردند و صفا و معنویتی به شهر و کشور و امت خود تزریق میکنند. علاوه بر اینکه خود نیز به عالی ترین درجات به بالاترین ثوابها دست پیدا میکنند. علاوه بر این خاصیت مهم فردی، حج خاصیت مهم اجتماعی هم دارد؛ امت اسلام از رنگهای مختلف و نژادهای مختلف به نام دین به نام نبی مکرم اسلام، گرد این خانه جمع میشوند و با هم ارتباط برقرار میکنند و همدیگر را میبینند و در این کنگره عظیم، چند میلیون مسلمان که نماینده کل امت اسلام هستند، حضور دارند. یک فایده سوم هم میشود برای حج برشمرد و آن عبارت است از نمایش قدرت مسلمانان.
یعنی اگر این چند میلیون مسلمانی که آنجا جمع میشوند قدرت و عظمت خود را به دنیا و به کفار و مشرکین نشان بدهند رعبی در در آنها خواهند انداخت که قران میفرماید: دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید. یکی از راهها همین نشان دادن عظمت مسلمین در حج است که به خاطر بعضی از حاکمان بی لیاقت و مزدوری که بر سر بعضی کشورهای اسلامی حاکم اند نمیشود از همه این منافع امروز استفاده کرد، اما این خاصیتی است که خدا در حج قرار داده و ما میتوانیم از آن استفاده کنیم. اگر امت اسلام از زیر سلطه حاکمان بی کفایت و ترسویی که اجازه نمایش قدرت سیاسی مسلمانان را در حج نمیدهند، رها شود آنها خواهند دید که این حج چه عظمت و قدرتی در مسلمانان ایجاد میکند.
اما نکته آخر اینکه ذیل همین آیه آمده است: بعداز اینکه قربانی کردند باید آلودگیهای خود را پاک کنند و نذر خود را ادا کنند به گرد خانه بچرخند. اینها مناسک حج است و به تفصیل توضیح داده شده که بعد از مشاعر چگونه باید حلق یا تقصیر کرد. بعد طواف زیارت بجا آورد و طواف نسا و تا آخر. در توضیح این آیه گفته شده است: ناخن بگیرند و سبیل کوتاه کنند، شارب را کوتاه کنند. یکی از اصحاب حضرت آمد خدمت امام صادق (ع) عرض کرد که معنای لیقضوا تفثهم چیست حضرت فرمودند همین که ناخن هایشان را بگیرند و سبیل خود را کوتاه کنند. راوی گفت ضریح محاربی که یکی از اصحاب خاص امام صادق بود برای ما روایت کرد که شما فرمودید: لیقضو تفثهم، یعنی لقاء الامام؛ یعنی به ملاقات امام خود بروند. این باطن آیه است که بعد از انجام مناسک حج باید به ملاقات امام بروید، لذا در روایت داریم که آنچه حج را کامل میکند، ملاقات با امام است که در زمان ائمه معصومین مردم و شیعیان بعد از ادای مناسک حج به زیارت امام حی در مدینه میرفتند و بعد از این دوران در دوران غیبت هم یکی از اموری که مومنین در سرزمین مکه و مدینه دنبال آن هستند این است که به گونهای خود را به امام زمان (ع) نشان بدهند و به نحوی از انحا حج خود را با لقای امام کامل کنند.
وجود مبارک امام باقر (ع) بعد از طواف نشسته بودند و به حاجیان نگاه میکردند بعد به اصحابشان رو کردند و فرمودند: در جاهلیت اینگونه طواف میکردند، این طواف در جاهلیت هم بود. بعد حضرت فرمودند درحالی که دستور داده شده است دور این سنگها بچرخید، بعد نزد امام خود بیایید، نزد ما اهل بیت بیایید و ولایت و اطاعت خود را نسبت به ما اهل بیت ابراز کنید.
یکی از فلسفههای بزرگ و از اهداف بزرگ حج که خدا در این فریضه قرار داده است، تقویت ولایت الهی است. اینکه انسان خود را به دامن امام (ع) برساند. آنهایی که به سرزمین مکه مشرف هستند، باید تمام تلاش آنها این باشد که به نحوی از انحا این مناسک را که انجام میدهند، به امضای امام زمان برسانند، چون آن سرزمین خانه امام زمان است و امام زمان در حج حضور دارند. هر حجی با وجود امام معصوم معنا پیدا میکند. مسلمانان باید خود را به امام خودشان برسانند.
علت قرباني در حج و فلسفه آن
از جمله وظايف واجب در سرزمين مني در اطراف شهر مکه معظمه (براي کسي که حج تمتع به جا مي آورد) بعد از سنگ زدن بر يکي از مکان هاي حضور شيطان در روز عيد قربان (دهم ذي الحجه) کشتن حيواني است (شتر، گاو و يا گوسفند) که فربه و بي عيب باشد و اين عمل را از آن نظر که عبادت است و وسيله نزديکي و تقرب به رحمت خداست قرباني مي گويند.
1. قرباني اشاره به فداکاري و از خودگذشتگي و دادن جان در راه محبوب و حدّ نهايي تسليم در برابر معبود است.
يعني همچنان که خون اين قرباني را در راه تو اي خالق يکتا، بي دريغ مي ريزم، حاضرم بدون درنگ در راه دفاع از حريم دين و اجراي فرمان هاي آسماني تو، از جان خود نيز بگذرم و خون خود را تقديم پيشگاه اقدست کنم.
2. قرباني ياد آور خاطره اعجاب انگيز و الهام بخش دو عبد با اخلاق و دو بنده موحد حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل ـ عليهما السلام ـ است. در لحظه قرباني و در صحنه قربانگاه چشم دنيا به هزاران سال پيش بر مي گردد و صحنه عجيب و تکان دهنده اي از معرفة الله و تسليم در برابر معبود را به جهانيان نشان مي دهد. که چگونه پدري پير و کهنسال با چهره اي نوراني که آثار عظمت و جلالت روحش از سيماي متين و آرام او نمايان است در همين صحرا ايستاده و آستين بالا زده و تيغ برنده اي در دست گرفته است، در حالتي که فرزند جوان خود را بر زمين خوابانده و با قوت قلبي تمام، تيغ برّان بر گلوي فرزند جوان خويش مي کشد.[1]
خداوند متعال به منظور قدرداني از اخلاص بيکران و تسليم تامّ اين دو بنده خدا در برابر اوامرش مقرّر فرمود که هر سال در موسم حج و در وادي مني اين خاطره توحيد و خدا دوستي تجديد شود و به دست حجاج قرباني به درگاه حق جلّ و علا تقديم گردد.
3. قرباني کردن در سرزمين منا حکمت هاي بس والا و ارزشمندي دارد، يکي ديگر از آن حکمت ها وصول انسان به مراتب بالاي تقوي است. در ايه 37 از سوره حج مي خوانيم که از اين قرباني ها نه گوشت و نه خون آن ها هيچ يک به خدا نمي رسد بلکه روح عمل که تقرب آور است و مايه تقوي است به خدا مي رسد.
4. عمل قرباني کردن در واقع يک حکم دارد و يک حکمت، حکم آن کشتن (گوسفند، گاو يا شتر) است و حکمت آن بالا رفتن تقوا است. اين تقوا نه تنها به طرف خدا صاعد مي شود بلکه به خدا مي رسد و چون تقوا وصف نفساني روح انسان متقي است که جداي از جان انسان نيست، اگر تقوا به خدا برسد انسان متقي نيز به خدا مي رسد.[2]
5. تقوا مراتبي دارد و قرباني مي تواند به بالاترين مراتب تقوا اشاره کند، يک مرتبه از تقوي اجتناب از گناهان است، مرحله بالاتر اجتناب از مطلق کارهاي ناپسند چه حرام و چه مکروه است و مرحله بالاتر اين که در دل انسان جز محبت و عشق به خدا و ارزش هاي ديني و تسليم در برابر دستورات او نباشد.
قرباني کردن نمايش دهنده عدم وابستگي و دلبستگي عاشق خدا به امور دنيوي و مادي است و با اين قطع تعلقات و خالي کردن خانه دل فقط براي خدا اين حديث نوراني در وجود بنده مخلص و مطيع تجلّي مي يابد که فرمود: «قلب المؤمن عرش الرحمن» و با عرشي شدن قلب بنده مومن است که عيد حقيقي و واقعي براي او تحقق مي يابد چرا که او عيد قربان اين صحنه زيبا و تصوير بديع را به عرصه نمايش گذاشت.
از سوي ديگر قرباني کردن حکمت مهم ديگري نيز دارد و آن غافل نشدن از محرومان و گرسنگان است که همواره بنده مسلمان بايد به فکر نيازمندان باشد و از اين سفره بزرگ اطعام الهي فقرا را بي نصيب نگذارد.
ما در اينجا از باب تبرک به روايتي از حضرت امام باقر ـ عليه السلام ـ اشاره مي کنيم که حضرتش فرمودند: «ان الله عزوجل يحب اطعام الطعام واراقة الدماء».[3] خداوند متعال اطعام کردن «غذا دادن) و ريختن خون حيوانات اهلي (قرباني کردن) را دوست دارد.
پي نوشت ها:
[1]. ضياء آبادي، سيد محمد، حج برنامه تکامل، تهران، نشر مشعر، 1382ش، ص181.
[2]. حج و حرمين شريفين در تفسير نمونه بخش دوم، ص225، به کوشش سيد علي قاضي عسکر ـ نشر مشعر، 1384ش.
[3]. وسائل الشيعه، حر عاملي، بيروت، دراحياء التراث العربي، 1412ق، ج16، ص374.
امام خمينی و اخلاقمداری در امر سياست و حکومت
در باره مناسبات اخلاق و سياست مي توان گفت؛ اخلاق با ايجاد روحيه متعالي و ارزشمند در عرصه سياست از ظهور چالش ها، تعارضات و درگيري ها در حوزه هاي اجتماعي، پيش گيري کرده و با انتشار ارزش هاي انساني در ميان اعضاي جامعه تلاش مي کند و از اين جهت هم بستگي وفاق اجتماعي را افزايش می دهد، با اين حال در يک نگاه ابتدايي وقتي انسان با رابطه اخلاق و سياست رو به رو مي شود فرضيه هاي مختلف و رهيافت هاي گوناگونی در ذهنش متصوّر مي شود که در ذيل به برخی از اين رهيافت ها و فرضيه هاي مختلف اشاره مي کنيم.
برخی حوزة اخلاق و سياست را کاملاً جدا مي دانند و باور دارند که هيچ کدام نبايد در حوزه ديگري وارد شود و دخالت کند زيرا يکي مربوط به امور شخصي است و ديگري مربوط به اجتماع، هر چند هر دو براي سعادت و لذت آدميان لازم و ضروري مي باشد لکن يکي سعادت دروني را و ديگري سعادت بيروني را مي خواهد، رهيافت ديگر نه تنها حوزه هر دو را جدا مي داند بلکه معتقد است که حقايق اخلاقي با قوانين دولت و کشورداري کاملاً متضاد مي باشد، بنابراین نه تنها توصيه مي کند که يکي در قلمرو ديگري دخالت نکند بلکه دخالت کردن را مُخِلّ اهداف همديگر مي داند، زيرا باور دارد که سياست، دروغ و حيله را براي رسيدن به قدرت و منافع سياسي تجويز مي کند ولي اخلاق آن ها را نفي مي کند، عده ای ديگر باور دارند که فضايل اخلاقي فقط و فقط در جامعه رشد مي کنند و در زير ساية تدبير هاي سياسي است که بالنده مي شوند چون بر فرض مدني بالطبع بودن انسان، پرورش و رشد انسان و هويت آن در اجتماع شکل مي گيرد.
در عين حال به نظر مي رسد امام خميني(ره) در خصوص رابطه و مناسبات اخلاق و سياست، رويکرد متفاوتی داشته و با نگاه متعالی به دين و سياست معتقد بودند: « اسلام احکام اخلاقيش هم سياسي است »،[1]چرا که از نگاه امام خميني(ره) دين اسلام به عنوان خاتم اديان، از جامعيت برخوردار بوده و تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي انسان را در بر مي گيرد و از آن جا كه هدف دين، تأمين سعادت مادي و معنوي انسان است، دستيابي به اين هدف، بدون ارائه برنامه دقيق و جامع در تمامي ابعاد زندگي انسان از جمله مسايل سياسي اجتماعي امكان ندارد، از اين روی امام خميني (ره) با درايت و روشن بيني ويژه اي كه از بركت تقوا و عرفان و احكام نوراني اسلام كسب كرده بودند، به خوبي اسلام را مي شناختند و بر همين اساس امام خمينی(ره) در خصوص تعريف و شناختی که در رابطه سياست ارائه می دهند چنين می فرمايند:
سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست، ديگران اين سياست را نمىتوانند اداره كنند، اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام و هر ملتى علماى بيدارش در زمانى كه آن ملت نبيشان بوده است. اينكه مىگويند شما دخالت در سياست نكنيد و بگذاريد براى ما، شماها سياستتان، سياست صحيحتان هم يك سياست حيوانى است. آنهايى كه فاسدند، سياستشان سياست شيطانى است. آنهايى كه صحيح راه مىبرند باز سياستى است كه راجع به مرتبه حيوانيت انسان، راجع به رفاه اين عالم، راجع به حيثياتى كه در اين عالم هست راه مىبرند، لكن انبيا، هم اين عالم را و هم آن عالم را- و اينجا راه است براى آنجا- اينها هدايت مىكنند. مردم را به اين راه و آنچه كه صلاح ملت است.[2]
در واقع ما از نگاه متعالی که امام خمينی (ره)به سياست دارند، می توانيم سه قسم مرزبندي نسبت به سياست متصور شويم، امام خميني با ژرفانديشي خاص بين سياست اسلامي و سياست شيطاني مرزبندي نموده و بين سياستي که به صلاح هدايت نمايد و سياستي که اين گونه نيست فرق قائل شده اند، لذا با توجه به رهنمودهاي امام خميني(ره) مي توانيم سه تلّقي از معناي سياست داشته باشيم :
1 ـ سياست شيطاني: سياست شيطاني يعني خدعه و نيرنگ كه پرچمدار آن در عصر حاضر استكبار جهاني است، امام خمينی (ره) فرمودند : «وقتي كه ما در حبس بوديم رئيس امنيت آن وقت، ضمن صحبتهايش گفت: آقا سياست عبارتست از دروغگويي، عبارتست از خدعه، عبارتست از فريب... اين را بگذاريد براي ما، من به او گفتم؛ اين سياست مال شماست، البته سياست به آن معنايي كه اينها ميگويند كه دروغگويي و چپاول مردم با حيله و تزوير، تسلط بر اموال و نفوس مردم، اين سياست هيچ ربطي به سياست اسلامي ندارد و اين سياست شيطاني است ».[3]
2 ـ سياست حيواني: سياست حيواني كه به دفع فساد از زندگي انسان توجه دارد و به ابعاد معنوي و الهي نظر ندارد، امام خمينی(ره) از آن تعبير به سياست حيواني نموده و در اين خصوص يادآور مي شوند :
«... اگر فرض كنيم كه يك فردي پيدا شود كه سياست را صحيح اجرا بكند نه به آن معناي شيطاني فاسدش، يك حكومتي، يك رئيسجمهوري، يك دولتي سياست صحيح را اجرا كند كه به خير و صلاح ملت باشد، اين سياست يك بعد از سياستي است كه براي انبياء و اولياء بوده و حالا براي علماي اسلام... انسان فقط يك حيوان نيست كه خوردن و خوراك همه شؤون او باشد، سياست اگر صحيح باشد، اُمّت را در يك بعد هدايت ميكند و راه ميبرد و آن بعد حيواني است، بعد اجتماعي مادي است و اين سياست يك جزء ناقص سياستي است كه در اسلام براي انبيا و اولياء ثابت است ».[4]
3 ـ سياست اسلامي: سياست اسلامي همان سياستي است كه انبيا و اولياء در جهت اجراي قوانين الهي، برقراري عدالت، حاكميت خدا، احقاق حق و خدمت به بندگان خدا استفاده ميكردند اين سياست به معناي اينكه جامعه را هدايت كند به جايي كه صلاح جامعه و افراد است، لذا امام خمينی(ره) فرمودند : «انبيا شغلشان سياست است و ديانت همان سياستي كه مردم را از اينجا حركت ميدهد و [به] تمام چيزهايي كه به صلاح ملت و مردم است هدايت ميكند ».[5]
با توجه به تعريفي كه امام خميني (ره) از سياست اسلامي ارائه دادند ميتوان گفت؛ انبيا و ائمه(ع) سياستمدارترين انسانها بودند به دليل اينكه آنها لايق و شايستهترين افراد براي إعمال چنين سياستي بودند و ديدگاه امام خمينی(ره) هماهنگ با روايات است، چرا كه در روايات، سياست به همين معنايي كه ايشان بيان كردند، تعريف شده است، امام صادق عليه السلام در خصوص سياست پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله فرمود:
فانّ الله عزّ و جلّ ادّب نبيّه فاحسن ادبه فلمّا اکمل له قال: وانّک لعلی خُلُق عظيم ثمّ فوّض اليه امر الدين و الائمه ليسوس عباده «خداوند پيامبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، وقتي كه تربيت او را تكميل كرد... سپس امر دين و امّت را به او واگذار نمود تا سياست امور بندگان را به عهده بگيرد ».[6]
به هر حال آن چه که از اين نگاه متعالی امام خمينی به اسلام و امر سياست و نيز سيره عملی ايشان، به خصوص قيام وی برای اقامه و تأسيس حکومت اسلامي می توان دريافت کرد، این است که امام راحل در واقع مجال طرح رويکردي تازه و متفاوتی را به قدرت و حکومت فراهم آوردند که تا پيش از اين چندان مورد توجه نبود، لازم به ذکر است که درباب ماهيت قدرت يکي از فرضيات اين است که قدرت خير است، در عين حال با توجه و اعتقاد به بدسرشتي انسان ها، ايجاد نظام کنترل در اجتماع براي جلوگيري از تجاوز افراد لازم و ضروری است، آن چنان که برخي از انديشمندان مسلمان با اعتقاد به چنين باوري از قدرت، آن را به مثابه امانتي بررسي مي کنند که بايد به دست هدايتگر شخصي با تقوا، عادل و امين سپرده شود، در مقابل چنين ديدگاهي بعضي قدرت را شرّ محض دانسته اند، فرضي ديگر نيز نيز قدرت سياسي را نه خير و نه شرّ، بلکه ابزاري مي داند که باتوجه به هدف و غايت آن ممکن است که خير يا شر باشد، فرض آخر نيز قدرت را شرّ لازمي مي داند که تنها توجيه پيدايش آن جلوگيري از وقوع مصيبت هاي بزرگتر است، در اين ميان ديدگاه متفاوت امام خميني(ره) در باب ماهيت قدرت از اهميت بالايی برخوردار است، امام خميني(ره) قدرت را متعلق به ذات اقدس الهي دانسته و ظلّ وجود او به شمار می آورند، از اين رو قدرت به خودي خود خير محض بوده و مايه شرّ يا فسادآور نيست،[7] قدرت کمالي است که در شمار کمالات وجودي قرار دارد، در اين ميان انسان که موجودي کمال طلب محسوب مي شود، ممکن است کمال را در قدرت ببيند و در پي دستيابي به قدرت مطلق برآيد، در واقع کشش انسان به قدرت در درجة اول کششي دائمي و پايان ناپذير به ذات حق است، ولي چنين حُبّ کمالي ممکن است به حبّ نفس تبديل و مايه فساد و رذائل اخلاقي شود، زيرا « انسان مفطور به حُبّ نفس است و سر منشاء تمام خطاهاي انساني و رذائل اخلاقي حُبّ نفس است»،[8] از اين روی هر چند قدرت به خودي خود خير و کمال است امّا قدرت طلبي و حبّ نفس و جاه، موجبات دور شدن انسان از مبدأ حقيقي قدرت و فرو افتادن در ورطة فساد و تباهي را فراهم می آورد.[9]
بنابراين با بررسي مفهوم قدرت در فلسفه عملي و حکومتي امام خميني(ره) و جايگاه آن در انديشه سياسي ايشان در مي يابيم که در نظر ايشان قدرت در کانون هستي يعني خداوند ريشه دارد، از آنجا که خداوند متعال، خالق و مالک همه چيز است حق اِعمال قدرت و حاکميت نيز مختص به اوست، اين نگرش و رويکرد امام خميني(ره) به قدرت، ناشي از هستي شناسي ايشان و فهم و شناخت وی از اسلام ناب است، امام خميني(ره) با نگاه توحيدي که از مکتب اسلام داشتند، نگاه به قدرت را به يک نگاه توحيدي تغيير دادند، در اين نگاه توحيدي در واقع نگاهش به قدرت درباره ما انسان ها بالاصاله و بالاستقلال نيست، امام خميني(ره) مي فرمايند: « نفس حاکم شدن و فرمانروايي وسيله اي بيش نيست و براي مردان خدا اگر اين وسيله به کار خير و تحقق هدف هاي عالي نيايد، هيچ ارزشي ندارد »،[10] در اين نگاه، دولت براي هدف و غايتي متعالي است و قدرت براي تحقق ارزش هاي متعالي وسيله اي است که در دولت متعالي، امکان فعليت و عينيت رساندن آن فراهم مي گردد، البته اين قدرت از خود استقلالي ندارد و در تفکر توحيدي تابع و از تجليّات قدرت خداوند متعال است.
چنانکه امام خميني(ره) در کتاب شرح دعاي سحر درباره تجليات قدرت خداوند متعال و درجات بسط سلطنت و مالکيت خداوند متعال آورده اند :
« هيچ نيرويي را جز نيروي او و هيچ اراده اي را جز اراده او ظهوري نيست بلکه به جز وجود او وجودي نيست و همه عالم همان گونه که سايه وجود او رشحه جود و بخشايش اوست همچنان سايه کمال او نيز هست، پس قدرت اوست که همه چيز را فراگرفته و بر همه چيز چيره شده و موجودات از آن جهت که خودشان هستند شيئيتي ندارند، وجودي ندارند تا چه رسد به کمالات وجودي از قبيل علم و قدرت ».[11]
امام خميني(ره) قدرت سياسي را کاملاً در متن اين جهان بيني مي نگرد و مهار آن را نيز در رأس امور مي داند، چنانکه مي فرمايد:
« قدرت اگر چنانچه به دست اشخاص غير مهذَّب برسد، خطر دارد، قدرت خودش کمال است، خداي تبارک و تعالي قادر است، لکن چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد همين کمال را به فساد مي کشاند».[12]
نکته اي که در خصوص سياست و اخلاق در بحث « قدرت و آمريت » مطرح مي باشد اين است که « قدرت و آمريت » در جهان بيني و فهم امام خميني از مکتب متعالي اسلام، به گونه اي است که قدرت بايد در جهت اصلاح و هدايت جامعه باشد، از اين روی بر مبناي ايشان سياست اخلاقمدار بوده و در آن قدرت و آمريت مهار دروني مي شود و اين سياست تمانعي با اخلاق ندارد، البته در نگرش هاي غربي، اخلاق امري فردي دانسته شده و آن ها بيشتر به مهار و ساز و کارهاي بيروني کنترل قدرت تأکيد مي کنند و در نتيجه، قدرت در نگرش امروز غرب، به جز قدرتِ منهاي اخلاق، معناي ديگري ندارد، اين نگرش و رويکرد، انديشه اجتماعي امروز غرب را به تعارض ذاتي قدرت با اخلاق رسانده است، در آموزه هاي اسلامي تمانعِ ذاتي جمع اخلاق و قدرت نفي مي شود، از نظر اسلام مسلمانان چه در رفتار فردي و چه در رفتارهاي اجتماعي شان، بايد همواره قدرت را همگام و هماهنگ با اخلاق مورد استفاده قرار دهند، لذا در ميان عوامل کنترل قدرت، شرايط اخلاقي و ويژگي ها و فضيلت هاي انساني، از همه مؤثرتر و مفيدتر و تأثيرشان چشم گيرتر است، از اين جاست که اسلام، بيشتر بر شرايط اخلاقي مثل عدالت، تقوا، شجاعت و عطوفت و اهميت آن ها تأکيد مي کند،[13]آموزه هاي اسلام که اصل تلازم ارزشي اخلاق و قدرت را اثبات مي کنند، در حقيقت بسيار فراوانند، تأکيد بر رعايت عدالت درکاربرد قدرت حتي نسبت به افراد و گروهي که با آنها برخي دشمني ها را داريم و تأکيد بر رعايت عطوفت و رحمت در ميان پيروان پيامبر اسلام(ص)، رعايت عدل و احسان و دوري از ظلم و فساد، خوبشتن داري در اِعمال قدرت به هنگام خشم و غضب و حتي گذشت از خطاکاران و عفو کردن آنان، لزوم تربيت حاکمان و تخلّق آنان به اخلاق اسلامي، نفي طاغوت و قدرتي که از عدل و انصاف به دور است، همه اين آموزه ها تلازم ارزشي اخلاق و قدرت در نگرش اسلام را اثبات مي کند،[14]به هر حال قدرتي که براي آن اهليّتي نيست و با اخلاق همراه نمي شود بی شک مذموم است و براي انسان، طلب آن وجيه و سزاوار نيست، به خصوص اين که خودِ قدرت مقصود باشد و خودِ قدرت به جاي اين که وسيله باشد، به عنوان هدف منظور گردد، ترديدي نيست که اين گونه نگاه به قدرت مذموم است، چنانکه حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايند:
« اللهمّ انک تعلم انّه لم يکنِ الذي کان منّا منافسه في سلطان و لا التماس شيء من فضول الحطام »[15] يعني؛ خدايا، تو خوب مي داني که آنچه از ما سرزده و انجام شده، رقابت براي به دست گرفتن قدرت سياسي يا جستجوي چيزي از اموال ناچيز دنيا نبوده است.
بنابراین، تمناي قدرت و قدرت طلبي هيچ سنخيتي با اخلاق و اخلاق مداري نداشته و هيچ جايگاهي براي آن در مکتب متعالي اسلام منظور نگرديده است و مکتب متعالي اسلام نه تنها هيچ ارزشي براي آن قائل نيست بلکه آن را به عنوان ضد ارزش به حساب مي آورد، چنانکه امام خميني(ره) در اين باره تأکيد مي نمايند:
« قدرت طلبي از هر که باشد از شيطان است، مي خواهد رئيس جمهور آمريکا قدرت طلبي کند يا يک طلبه اي در مدرسه بخواهد قدرت طلبي بکند يا يک امام جمعه اي در مرکزي که دارد.... بداند که اين شيطان است.»[16]
در عین حال، از نظر امام خمينی(ره) قدرت في نفسه مفهومي منفي ندارد، بلکه هنگامي که آن در مسير اصلي و نهايي يعني سعادت انسان قرار گيرد، بسيار هم مطلوب می گردد، البته قدرت بايد در اختيار کسی باشد که اهليّت و صلاحيت آن را داشته باشد، خداي متعال مي فرمايد: « اِنّ اللهَ يأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَماناتِ الي اَهلِها وَ اِذا حَکَمتُم بَينَ النّاسِ اَن تَحکُمُوا بالعدل »[17] در تفاسير امانت به معناي حکومت آمده است و در حديث شريفي از پيامبر گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله آمده است که مردي به پيامبر گرامي اسلام عرض کرد؛ حکومت چه چيز بدي است، پيامبر گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله در جواب فرمودند:
« نِعمَ الشي الاماره لِمَن اَخَذَها بِحِلّها و حَقَّها و بِئسَ الاماره لِمَن اَخَذَها بغير حَقَّها و حِلِّها تکون عليه يوم القيامه حسره و ندامه »[18]يعني؛ حکومت و رهبري چقدر خوب است براي آن کساني که به حق و از راه و مشروع به آن رسيده باشند و چقدر بد است، براي آن کس که به ناحق و نامشروع به آن رسيده باشند و براي چنين شخصي حکومت در روز قيامت، حسرت و پشيماني است.
همان گونه که اشاره کرديم امام خميني(ره) معتقدند:
قدرت اگر به دست اشخاص غير مهذب برسد، خطر دارد. اگر قدرت به دست اشخاص فاسد برسد، همين کمال او را به فساد مي کشاند.[19] آري « تمام فسادهايي که در عالم پيدا مي شود، از خودخواهي پيدا مي شود، از حُب جاه، از حُب قدرت، از حُب مال، از امثال اينهاست و همه اش بر مي گردد به حُب نفس، و اين بُت از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکلتر است ».[20]
امام خميني(ره) به عنوان رهبر انقلاب و بنيانگذار آن و فردي که سُکان هدايت انقلاب و رهبري امّت را به عهده داشتند، احساس و درک خویش نسبت به قدرت را اين گونه بيان مي دارند :
« خدايا تو مي داني ما براي به دست آوردن منصب و حکومت قيام نکرديم، بلکه مقصود ما نجات مظلومين از دست ستمکاران است»[21] و نيز تاکید می کند؛ « خدا مي داند که شخصاً براي خود ذره اي مصونيت و حق و امتياز قائل نيستم، اگر تخلفي از من هم سر زد مُهياي مؤاخذه ام »،[22]هم چنين ايشان مي فرمايند : «رهبر و رهبري در اديان آسماني و اسلامي بزرگ چيزي نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداي ناخواسته به غرور و بزرگ انديشي وادارد ».[23]
در اين نگاه متعالی به سياست، هدف غاييِ دولت اسلامي هدايت جامعه به سوي صراط مستقيم و تأمين سعادت بشر و رسيدن به قرب الهي می باشد، به همين دليل تعليم و تربيت و تزکيه جامعه و فراهم کردن زمينه رشد و تعالي معنوي افراد جامعه از جمله وظايف دولت اسلامي است و دولت وظيفه دارد شرايط اجتماعي مساعدي را براي تربيت افراد مؤمن و با فضليت فراهم سازد[24]و در اين راه اخلاقمداری در امر سياست از الزاماتی است که ضرورت رابطه عينی اخلاق و سياست را بيشتر آشکار می نمايد.
در مجموع همانگونه که اشاره کرديم امام خمينی(ره) با توجه به نگرشی متعالی که نسبت به دين و سياست و نيز موضوع رابطه قدرت و اخلاق داشتند، در واقع با اصالت بخشيدن به اخلاق و نيز با اعتقاد به آموزه يگانگي اخلاق و سياست، کوشيدند تصويري مطلوب از سياست اخلاقي و يا به تعبير ديگر سياست اسلامي را ارائه کنند، لذا کمتر پيش مي آمد که ايشان در سخنان و پيام هاي خويش، محوريت اخلاق را در سياست مورد تأکيد قرار ندهند، در حقيقت اين نگاه اخلاقي به سياست، ادامه همان سنّتي است که ايشان در شرح چهل حديث خود داشتند، يعني اصلاح جامعه از طريق اصلاح درون ممکن است و تنها با تهذيب نفس و نظارت مستمر خود، مي توان جامعه اي صالح پديد آورد و سياستي اصيل پي افکند، از اين روی همين ضرورت اخلاقمداری در سياست است که امام خميني به دولتمردان گوشزد مي فرمايند: « تقوا براى همه لازم است و براى كسانى كه متصدى امور كشور هستند، لازمتر است. آنهايى كه متصدى امور نيستند، تقوا يك امرى است كه براى شخص خودشان و احياناً هم براى يك عدهاى كه با او تماس دارند، مؤثر است و خلاف تقوا براى شخص خود آن آدم و براى اشخاصى كه با او معاشر هستند، گاهى سرايت مىكند و مؤثر مىشود. امّا متصديان امور به حسب تصدى كه دارند، اگر خداى نخواسته تقوا نداشته باشند، يك وقت مىبينيد.... همه كشور را يك وقت خداى نخواسته به باد مىدهد و لهذا، براى آنها اهميت تقوا بسيار بيشتر است تا براى اشخاص».[25]
[1]. امام خميني، آئين انقلاب اسلامي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ص 120
. امام خميني، صحيفه امام، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ج13، ص 432[2]
. همان، ج13، ص 431[3]
. همان، ج 13، ص 432[4]
. همان، ص 433[5]
. يعقوب کليني، اصول کافي، ج 1، ص 266[6]
[7]. امام خميني، شرح دعاي سحر، ترجمه سيد احمد فهري، ص 109
[8]. امام خميني، شرح چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 71
[9]. مريم السادات حسيني، انديشه سياسي امام خميني، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص134
[10]. امام خميني، آيين انقلاب اسلامي، ص 180
[11]. امام خميني، شرح دعاي سحر، ترجمه احمد فهري، ص172
[12]. امام خميني، صحيفه امام، ج18، ص 206
[13]. محمد حسين اسکندري واسماعيل داربکلالي، پژوهشي در موضوع قدرت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص355
[14]. عباس نبوي، فلسفه قدرت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، ص 365-366
[15]. الشريف الرضي، نهج البلاغه، خطبه 131
[16]. امام خميني، صحيفه امام، ج 19، ص249
[17]. نساء(4)، 58- 59
[18]. جعفر سبحاني، مباني حکومت اسلامي، ص 46
[19]. امام خميني، صحيفه امام، ج 19، ص 250
[20]. همان، ج19،ص 250
[21]. همان، ص 55
[22]. امام خميني، کلمات قصار، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 229
[23]. امام خميني ، صحيفه امام، ج 18، ص 6
عليرضا صدرا، نقش راهبردی دولت در نظريه سياسی امام خمينی، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ص 282-284 .[24]
[25] . امام خمينی، صحيفه امام، ج17، ص 123
بایستهها و نبایستههای انتظار ونقش آن در فرایند ظهور
انتظار ظهور امام زمان نياز به مقدماتي دارد که گاهي از اين مقدمات به بايستههاي انتظار تعبير ميشود و به يقين مراعات نکردن اين بايستهها به اصل انتظار صدمه وارد خواهد کرد و يک منتظر زماني به واقع در انتظار است که به اين مقدمات و بايستهها عمل کند و خود را به طور کامل براي ظهور مهيا سازد. مراعات نکردن و پي نبردن به کنه چنين بايستههايي را ميتوان از خطرات و صدمهها و آسيبهاي يک جامعه دانست و تنها راه درمان اين دردها، توجه کردن و شناخت اين مقدمات و عملي ساختن آنها در زندگي است.
براي آماده شدن به ظهور ميتوان بايستههايي را مد نظر قرار داد و اين بايستهها عبارتند از:
1. شناخت امام
بايد زمينه سازان ظهور ـ که همان ياران حضرت مهدي هنگام ظهور هستند ـ امام خويش را به بهترين وجه بشناسند و اين شناخت آگاهانه در تمامي وجودشان رسوخ کرده باشد. زيرا زمينه سازي براي ظهور آن حضرت، بدون شناخت آن بزرگوار امکانپذير نخواهد بود. در روايات فراواني بيان شده است:
مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جَاهِليَّةً؛ هر که بميرد وامام زمان خويش رانشناسدبه مرگ جاهلي خواهد مرد.(کلینی ، 1365: 1/376)
امام صادق با تأکيد بر اين مطلب، شيعيان را به شناخت خداوند، پيامبر و حجّتهاي الهي فرا خوانده و از جمله دعاهاي دوران غيبت را اينگونه توصيه فرموده است:
«اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَم تُعَرِّفْني نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِيَّکَ، اَللَّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ، اَللَّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني» (خداياا خودت را به من بشناسان و گرنه پيامبرت را نخواهم شناخت» (خدايا پيامبرت را برايم بشناسان وگرنه حجتت را نخواهم شناخت؛ خدايا حجتت را برايم بشناسان و گرنه از دينم گمراه ميشوم).(کلینی ، 1365: 1/337)
بنابراين منتظر واقعي بايد آن چنان شناختي از امام زمان داشته باشد که از امتحانهاي الهي در عصر غيبت سربلند بيرون آيد. زيرا که نشناختن امام و حجت الهي برابر با انحراف و به گمراهي کشيده شدن از دين معرفي شده است و به حقيقت چنين است، چرا که دين را جز از مسير اهلبيت نتوان شناخت و جز با پيروي از قرآن همراه با تفسير ائمه هدي نتوان به آن عمل نمود، پس نشناختن امام منجر به نشناختن دين و در نتيجه عمل نکردن به آن و نرسيدن به کمال و سعادت خواهد انجاميد.
2. وفا به عهد و پیمان
يکي ديگر از مقدمات و بايستههاي انتظار وفا به عهد و پيمان است و کسي که در مسير اهلبيت قرار نگيرد، عهد الهي را نقض کرده است. و اگر کسي به عهد و پيمان الهي عمل کند که همان ايمان به ولايت وامامت و عمل به دستورات خداوند متعال در عصر غيبت ميباشد، آن وقت ميتواند خود را از منتظران حقيقي و راستين حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا له الفداء بداند و بر همين اساس که حضرت ولي عصر در توقيعي که خطاب به شيخ مفيد؛ صادر فرمودهاند، بيان داشتهاند که:
ولو کان أشياعُنا، وفَّقَهم اللهُ لِطاعَته، عَلي اجتماعٍ من القُلوبِ في الوفاءِ بالعهد عليهم، لَما تَأخَّر عَنهُم اليمنُ بِلقائنا ولتعَّجلَتْ لهم السعادةُ بمشاهدتنا علي حقّ المعرفة وصِدقِها منهم بنا، فما يَحبسُنا عَنهم إلاّ ما يَتصلُ بِنا ممّا نُکرِهُ ولا نُؤثره مِنهم...؛ اگر شيعيان ما ـ که خدايشان بر انجام طاعات موفق بدارد ـ در وفا کردن به عهد ما همدل و يکنوا بودند، در يمن لقاي ما دچار تأخير نميشدند و سعادت ديدارِ توأم با معرفت ما، به سويشان ميشتافت؛ چيزي جز آن چه از ايشان به ما ميرسد و از آنان نميپسنديم، ما را از ايشان جدا نکرده است... .(صدوق ، 1395ق: 1/319)
مهمترين عهد و پيمانها که شيعيان بايستي به آن وفادار بمانند، عبارتند از:
يک: تلاش در جهت پيروي از امامان و دوستي با دوستان ائمه اطهار و بيزاري جستن از دشمنان آنها.
دو: بيتفاوت نبودن در مقابل بدعتها و انحرافها در دين و رواج منکرات و زشتيها در سطح جامعه و نيز در برابر فراموش شدن سنّتهاي نيکو و ارزشهاي اخلاقي از خود واکنش نشان دادن.
سه: قراردادن تعاون و همکاري را در سر فصل برنامههاي خود و به دور از تنگ نظري و خود محوري، پيوسته حال فقراء و نيازمندان جامعه را پي گيري کردن.
بنابراين وفا به عهد، باعث محقق شدن ظهور حجت حق و بهر برداري از وجود پر برکت امام زمان خواهد شد و اگر امروز خورشيد امامت و هدايت پشت ابرها قرار گرفته، جز به خاطر کارهاي ناپسند و آماده نشدن جامعه براي ظهور و پر تو افکني شعاع خورشيد علت ديگر ندارد. پس با اطاعت از اولياي الهي و اجراي احکام الهي در جامعه، ميتوان روز به روز به ظهور امام نزديکتر شد.
3. پناه دانستن حضرت مهدی(عج)
انسان منتظر، وقتي مسئوليّت خود و رسالت سنگينش را دريافت و به اين نتيجه رسيد که بايد حرکت کند، با مانعها و درگيريهايي روبه رو ميشود. مانعها و درگيريهايي که در همه جا لانه گرفته و وحشت و غربت و تنهايي را ايجاد ميکنند. وبراي برطرف کردن اين مانعها پناهگاه و تکيه گاهي ميطلبد و انتظار خود تکيه گاهي براي امان بردن و گشايش کارهاي شيعيان ميباشد که اين حقيقت، درکلام پر مهر امام سجاد موج ميزند:
«انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ» (انتظار فرج، از بزرگترين گشايشها است).(صدوق ، 1395ق: 1/319)
و همان است که حسن بن فضّال گويد: امام رضا فرمود:
«کأَنِّي بِالشِّيعَةِ عِنْدَ فَقْدِهِمُ الثَّالِثَ مِنْ وُلْدِي يَطْلُبُونَ الْمَرْعَي فَلَا يَجِدُونَهُ قُلْتُ لَهُ وَ لِمَ ذَلِک يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّ إِمَامَهُمْ يَغِيبُ عَنْهُمْ فَقُلْتُ وَ لِمَ قَالَ لِئَلَّا يَکونَ فِي عُنُقِهِ لِأَحَدٍ بَيْعَةٌ إِذَا قَامَ بِالسَّيْفِ» (گويي ميبينم، که شيعيان به هنگام رحلت سوّمين فرزندم (امام حسن عسکري) در طلب پناهگاهي هستند؛ ولي آن را نمييابند. پرسيدم: چرا؟ اي فرزند پيامبر خدا/؟ فرمود: زيرا امامشان از ديدهها پنهان است. پرسيدم: چرا پنهان است؟ فرمود: زيرا نخواسته است زير بار هيچ حکومتي باشد و هرگاه با شمشير قيام کند، بيعت اَحَدي بر گردن او نباشد).(صدوق ، 1395ق: 2/480)
چنين است که در وصف حجت حق از زبان مولاي متقيان علي ميخوانيم:
«أَوْسَعُکمْ کهْفاً وَ أَکثَرُکمْ عِلْماً وَ أَوْصَلُکمْ رَحِما» (پناهش براي تان گشاده ترو علمش بيشتر و رحمت بيمنتهايش افزونتر است).(نعمانی ، 1397ق: 212)
در جاي ديگر ميخوانيم:
«وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِي الدَّاهِيَةِ النَّآد» (پناه گاه مردمان در کارها و رخدادهاي بزرگ است).(کلینی ، 1365: 1/198)
بنابراين يکي از بايستههاي انتظار پناه بردن شيعيان به مولا و مقتداي خويش و اطاعت کردن از نايب آن حضرت در عصر غيبت کبري است که بايد همواره به ياد امام بود و با عمل به دستورات دين و پيروي از ولايت فقيه اين را ظاهر نمود و هر کس سخن فقها را بپذيرد و بر ولايتشان سر تسليم فرود آرد، پيروي امر بقيه الله الاعظم را نموده است. اما اگر کساني نخواهند در اين مسير حرکت کنند به يقين منتظران واقعي نيستند و فقط ادعايي بيش ندارند.
4. توسل به اهل بیت به خصوص حضرت مهدی ارواحنا له الفداء
يکي ديگر از تکاليف منتظران و بايستههاي انتظار که نبايد آسيب ببيند، استمداد و استغاثه به آن حضرت در هنگام شدائد و بلاها و امراض و روي آوردن شبهات و فتنهها و اينکه از ايشان خواسته شود تا بلا را دفع و غم و اندوه را رفع نمايد. خود آن حضرت در توقيعي که براي شيخ مفيد فرستادند، مرقوم فرمودند:
علم ما به خبرهاي شما محيط است و هيچ چيز از اخبار شما و بلايي که به شما ميرسد از ما پوشيده نيست.(قمی ، 1378: باب14 ، فصل6 ، تکلیف8)
بنابراين همواره بايد به معصومين و بخصوص امام عصر توسل و استغاثه شود و از جمله استغاثهاي که به امام زمان ميشود اين است که هر کجا باشي، دو رکعت نماز به حمد و هر سورهاي که خواهي ميگذاري، سپس رو به قبله ميايستي و ميگويي:
سَلامُ الله الْکامِلُ التّامُّ الشّامِلُ الْعآمُّ وَ صَلَواتُهُ الدّآئِمَةُ وَ... .(مفاتیح الجنان ، فصل7 ، دعاء14)
امام زمان «باب اللَّه» (همان: دعای ندبه) است که مومنان بايد براي وارد شدن به پيشگاه الهي از آن درآيند، زيرا امام راه به سوي رضوان خداوند است، و اوست شفيع به سوي خداي تعالي، و اوست اسم خداوند که بندگانش را امر فرموده به آن توسُّل کنند، چنانکه در روايتی از معاويه بن عمار آمده که امام صادق درباره فرموده خداي تعالي:
«وَللَّهِ الأَسْمآءُ الحُسْني فَادْعُوهُ بِها» (اعراف/180) (و براي خداوند نيکترين نامها است، او را با آنها بخوانيد.)
فرمودند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَي الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا» (به خدا قسم ماييم آن اسماء حسني (نيکترين نامها) که خداوند از بندگانش هيچ عملي را قبول نميکند مگر اينکه ما را بشناسند).(کلینی ، 1365: 1/143)
قبس المصباح در ذکر دعاهاي توسُّل به خداي تعالي به وسيله امامان، توسّل به مولايمان صاحب الزمان چنين ميآورد:
«اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُکَ بِحَقِّ وَلِيِّکَ وَحُجَّتِکَ صاحِبِ الزَّمانِ إِلّا أَعَنْتَنِي بِهِ عَلي جَمِيعِ أُمُورِي وَکَفَيْتَنِي بِهِ مَؤُونَةَ کُلِّ مُوذٍ وَطاغٍ وَباغٍ وَأَعَنْتَنِي بِهِ فَقَدْ بَلَغَ مَجْهُودِي وَکَفَيْتَنِي کُلَّ عَدُوٍّ وَهَمٍّ وَغَمٍّ وَدَينٍ وَوُلْدِي وَجَمِيعَ أَهْلِي وَإِخْوانِي وَمَنْ يَعْنِينِي أَمْرُهُ وَخآصَّتِي آمِينَ رَبَّ العالَمِينَ» (بار خدايا! من از تو ميخواهم به حقّ وليّ و حجّتت صاحب الزمان که مرا بر تمام امور ياريام کني و به خاطر او شرّ هرگونه موذي و سرکش و ستمگري را از من دور گرداني و به آن حضرت مرا ياري دهي که تلاشم به آخر رسيده و هرگونه دشمن و همّ و غمّ و اندوه و قرض را از من و فرزندانم و تمام خاندانم و برادرانم و هر کس که کارش به من مربوط ميشود، و بستگان نزديکم، کفايت کني؛ اجابت فرماي اي پروردگار عالميان).(مجلسی ، 1404: 93/34)
با توجه به اين روايات ميتوان گفت توسل به اهلبيت عصمت و طهارت و بخصوص حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا له الفداء هم يک وظيفه براي منتظران است و هم براي شناخت امام موثر و ضرورت دارد و هم زمينه را براي ظهور حضرت فراهم ميسازد چرا که توسل براي منتظران آرامش داده و بهتر خواهند توانست بر مشکلات پيروز گشته و جامعه را براي تشکيل حکومت الهي مهيا سازند.
از سوي ديگر وقتي منتظران با توسل انس گيرند يعني همواره و در هر کاري به ياد امام هستند و کسي که به ياد امام باشد مانند اين است که حضرت را در مقابل خود ميبيند و هيچ کس نميتواند خود را در محضر امام دانسته و در عين حال گناه کند و يا در انجام واجبات ديني کوتاهي نمايد.
ب) طرح مباحث انحرافی
1. تعيين وقت براي ظهور
روايات زيادي تصريح دارد که وقت ظهور حضرت مهدي از اسرار الهي است و تنها خداوند از آن آگاهي دارد و هر کس براي آن وقت تعيين کند، دروغگوست. امام صادق در اين باره ميفرمايد:
«اِنَّ منْ وَقَّتَ لِمهدِيِّنا وَقتا فقدْ شارَکَ اللّهَ في علْمه وَ ادَّعي اَنَّهُ ظهرَ علي سرِّه» (کسي که براي (ظهور) مهدي ما وقت تعيين کند، خود را در علم خدا شريک پنداشته و (به دروغ) ادّعا کرده که بر اسرار الهي واقف است).(مجلسی ، 1404: 53/1)
فضيل ميگويد: از امام باقر پرسيدم: آيا براي ظهور مهدي وقتي هست؟ حضرت سه بار فرمود:
کذَبَ الْوَقَّاتُونَ کذَبَ الْوَقَّاتُونَ کذَبَ الْوَقَّاتُون؛ دروغ ميگويند کساني که (براي ظهور) وقت تعيين ميکنند. دروغ ميگويندکساني که (براي ظهور) وقت تعيين ميکنند. دروغ ميگويند کساني که (براي ظهور) وقت تعيين ميکنند.(کلینی ، 1365: 1/368)
اين روايات تعيين کردن وقت را انحراف و آسيبي در جامعه ميداند و جلو نيرنگ اشخاص فرصت طلب گرفته ميشود تا هر کسي با ادعاي آمدن امام زمان و مدت تعيين کردن نتواند مردم را بد بين کند. چرا که با اتمام وقت و نيامدن امام، عدهاي به شک خواهند افتاد و براي همين ائمه هدي تعيين کننده وقت را دروغگو معرفي ميکنند تا دين و اعتقاد مردم سالم بماند.
لذا هر کس وقت تعيين کندو بگويد امام زمان در فلان سال ظاهر ميشود، دعوي باطل و بدون دليل کرده است، بلکه مورد لعن نيز هست و منتظران موظفند از او بيزاري جسته و دروغگو بداننند. اهلبيت عصمت در روايات فرمودهاند که افرادي بدروغ براي ظهور وقت تعيين ميکنند و شيعه بايد در مقابل اين ترفندهاي انحرافي مقاومت کند و همانند اهلبيت، چنين افرادي را دروغگو دانسته و فريب ظاهرشان را نخورد. چنانچه در روايتي آمده است که امام صادق فرمود:
«کَذِبَ الوَقّاتُونَ، إنّا اهلبيت لانُوَقِّتُ، ثُمَّ قالَ: أبي الله إلاّ أنْ يخْلِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِين» (کساني که وقتي براي ظهور تعيين ميکنند، دروغ ميگويند. ما اهلبيت، وقتي براي آن تعيين نميکنيم. سپس فرمود: خداوند اراده فرموده است که با هر وقتي که وقت گزاران تعيين کنند، مخالفت نمايد).(نعمانی ، 1397ق: 294)
امام صادق در پاسخ ابا بصير که پرسيده بود، قائم کي خروج خواهد کرد، فرمود:
يا اَبا مُحَمّد إنّا اهلبيت لا نُوَقّتُ ـ وَ قَدْ قالَ مُحَمّدٌ/ کَذَّبُ وَقّاتُون؛ اي ابا محمّد! ما خانداني هستيم که وقتي را معيّن نميکنيم. زيرا رسول اکرم/ فرموده است: تعيين کنندگان وقت دروغ ميگويند. (مجلسی ، 1404: 52/119)
حاصل سخن اينکه افرادي که براي ظهور امام زمان وقت تعيين ميکنند، جز افرادي دروغگو و شياد نيستند که دانسته يا ندانسته به عقايد شيعيان ضربه ميزنند، چرا که با آمدن وقت و تحقق نيافتن ظهور، عدهاي نا اميد خواهند شد و گاهي در باورشان سستي ايجاد خواهد شد و اين آسيبي است که جامعه در حال انتظار را تهديد ميکند و چاره کار در اين است که چنين مدعياني را بايد تکذيب کرد و از جمع مسلمين راند و به همه اعلان کرد که چنين ادعايي جز از سر بيتقوايي نميباشد و مشکلي که در اين بين وجود دارد، اين است که گاهي افرادي به ظاهر وجيه و دين دار چنين ادعاهايي ميکنند و اين باعث ميشود که برخي احتياط کرده و با او مقابله نکنند که بايد گفت اين هم از آفتهايي است که دامن گير جامعه منتظر ميشود و شيعه نصب العينش اين است که غير از چهارده معصوم، بقيه ممکن است اشتباه کنند و به خطا روند. پس صرف اينکه تعيين کننده وقت از افراد مومن و شناخته شده ميباشد نميتوان به سخنش توجه نمود. زيرا مدعي به ظاهر خوب با ادعايش، بر همگان ثابت ميکند که خوبي او در ظاهر است، ولي باطنش دروغ و نفاق است.
2. تطبیق برخی از علائم ظهرو به مصداقهای خاص
در روايات فراوان نشانههايي براي ظهور امام مهدي بيان شده است، امّا کيفيت دقيق و خصوصيات آنها روشن نيست و اين بستري براي تحليلها و تفسيرهاي شخصي و احتمالي گرديده است. و هر از چندي برخي در پي تطبيق علائم ظهور بر پديدههاي موجود بر ميآيند و بدينوسيله خبر از نزديکي ظهور و احتمال قريب الوقوع بودن آن ميدهند. اين جريان نيز از آسيبهاي جامعهاي است که افراد آن در انتظار ظهور حضرت بقيه الله الاعظم زندگي کرده و لحظه شماري ميکنند و متاسفانه گاهي به يأس و نااميدي از ظهور ميانجامد. براي مثال وقتي شخصيّت سفياني به فردي خاصّ که در فلان منطقه است، تفسير شود و درباره دجّال، تحليلهاي بيدليل مطرح گردد و به دنبال آن بشارت ظهور در زماني بسيار نزديک، به همگان داده شود و پس از طي شدن سالياني، امام زمان ظهور نکند، عدّهاي به انحراف و اشتباه گرفتار ميشوند و در اعتقادات صحيح خود دچار تزلزل و ترديد ميگردند.
البته اين مطلب روشن است که تطبيق نشانهها بر افراد يا رويدادهاي تاريخي، دليل آن نيست که اين احاديث جعل شده باشد، بلکه ممکن است روايتي در زمانهاي مختلفي با نشانهها و حوادثي مطابقت داشته باشد، ولي اين علائم از نشانههاي قطعي ظهور نباشد. چرا که براي ظهور نشانههايي وجود دارد که لابد بايستي محقق شود، منتهي خود ظهور با اين علائم فاصله زيادي داشته باشد و به اين چنين علايمي، علائم غير قطعي و غير حتمي ميگويند که حتما بايد قبل از ظهور محقق شود، ولي خود ظهور بلافاصله و بعد از اين رخدادها نباشد. از جمله اينها تطبيقهاي علامه مجلسي در بحارالانوار است. وي ضمن بيان روايتهاي نشانههاي ظهور، آنها را توضيح داده و گاه تطبيق کرده است. براي مثال در روايتي از عمار بن ياسر چنين نقل شده است:
وَ يَأْتِي هَلَاک مُلْکهِمْ مِنْ حَيْثُ بَدَأَ؛ نابودي حکومت آنان از جايي که آغاز شده، خواهد بود.(مجلسی ، 1404: 52/207)
گويا مرحوم مجلسي ضمير «ملکهم» را به عباسيان برگردانده که ميفرمايد: «من حيث بدا» يعني از سوي خراسان؛ چون هلاکو از آن جا وارد شد، همانگونه که شروع حکومتشان از خراسان و به دست ابومسلم بود. (البته در روايت به عباسيان تصريح نشده است.)
در باره اين روايات بايد گفت که اين روايت اگر هم در باره زوال حکومت بنيعباس باشد، باز نميرساند که پس از فروپاشي حکومت عباسيان، امام زمان حتما ظهور خواهد کرد؛ بلکه ميگويد ظهور امام زمان نيست مگر اين که حکومت عباسيان متزلزل گردد. اما ممکن است هزاران سال پس از فروپاشي حکومت عباسي ظهور محقق شود.
پیامدهای تطبیقهای نادرست
چنين تطبيقهايي فقط حدس و گمانه زنيهاي ذهني مرحوم علامه مجلسي است که تصور نموده روايات ناظر به اين افراد است و متاسفانه امروزه موضوع تطبيق نشانههاي ظهور بر افراد و گروهها رواج بيشتري يافته است. و تطبيقهاي اين گونه، آثار و پيامدهاي منفي به دنبال دارند از آن جمله:
تشويق و تحريک شيّادان نيرنگ باز براي بهره برداري سوء از اينگونه تخمينها بخاطر باورهاي سطحي برخي از مردم؛
1. يأس و سرخوردگي اينگونه افراد سطحي نگر و عجول و اطرافيان ايشان پس از عدم تحقق پيش بينيهاي حساب نشده؛
2. داغ شدن تنور شايعات و ايجاد موج بدبيني و دامن زدن به خطر فرقه سازي و فرقه گرايي و سرانجام ايجاد دل مشغوليهاي بيهوده و بحثهاي انحرافي براي ذهنيت جامعه؛
3. و پيامدهاي خطرناک ديگر... .
تنها راه مبارزه با چنين خطراتي اين است که به اهلبيت عصمت و طهارت اقتدا شود و از تعيين وقت ظهور و يا تطبيق نشانهها بر افراد يا حوادث جلو گيري شود. به وظايف ديني اهميت داده شود و با تشکيل حکومتي اسلام جلو فساد و بيعدالتيها گرفته شود و به عبارت ديگر جامعهي منتظر بايد به وظيفهاي که در عصر غيبت دارد، عمل کند و نتيجه را به خداوند قادر متعال واگذارد و با بيتوجهي به افرادي که در انديشه تطبيق علائم به برخي رخدادها و اشخاص هستند، در عمل مدعيان را در انزوا قرار دهند. تا خطراتي جامعه را تهديد نکرده وافراد جامعه منحرف نشوند و بر علما نيز واجب است جامعه را بيدار و روشن سازند.
نتیجه گیری
عصر غیبت زمانی است که بشر از وجود معصوم بنا به دلائلی محروم است، هرچند معصوم وجود دارد و واسطه فیض الهی است لکن برای درک او جامعه نیازمند شناخت هرچه بیشتر او است چنانچه در روایت عدم شناخت امام معصوم در عصر غیبت مساوی و همسان با بی دینی و یا عدم کارکرد دین بیان شده است. منتظران واقعی در راه پیروی و عهد و پیمانی که بسته اند همواره با امتحان های الهی و موانعی روبرو می شوند که سربلند بیرون آمدن از این امتحانات به غیر از آنکه نیاز به خودسازی و همچنین شناخت امام را می طلبد، توسل به درگاه ایشان و پناه بردن به حضرتش را نیازمند است.
انحرافاتی نیز وجود دارد: مانند تعیین زمان ظهور یا تطبیق روایات نشانه های ظهور بر برخی اشخاص یا اتفاقات ، بیان و گسترش این گونه نگرش ها بر خلاف نصوص قرآنی است و نیز محتمل خطرات بسیاری مانند یأس و سرخوردگی اجتماعی (پس از آنکه در زمان معین شده ظهور اتفاق نیافتد یا فردی معینی که نشانه ظهور اعلام شده بود منحرف و ... شود) می شود.