emamian

emamian

حَجَرُ الْأسْوَدْ، یکی از یاقوت‌های بهشتی است که با فرمان الهی و توسط حضرت ابراهیم (ع) به مکان امروزی خود یعنی در کنار خانه کعبه انتقال داده شده است و تا به امروز تاریخ پرفرازو نشیبی را دیده است.

اما به راستی حکمت وجود این سنگ بهشتی بر روی زمین و در کنار خانه کعبه چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟

 

////

معرفی حَجَرُ الْأسْوَدْ

حَجَرالاَسود، (حجر أسود، به‌معنای سنگ سیاه) (Black Stone)، سنگی است سیاه‌رنگ که بر دیوار پایه کعبه از اماکن مقدس اسلامی در شهر مکه نصب شده‌است.

حَجَرالاَسود سنگ شکسته‌ای است به قطر حدود ۵۰ سانتیمتر که امروزه تکه‌های آن با یک بَست نقره‌ای به هم نگه داشته شده‌است.

همچنین طواف به دور کعبه از این سنگ آغاز می‌گردد.

حَجَرُ الْأسْوَدْ، سنگی مقدّس، دارای پیشینه کهن و جایگاهی ویژه در فرهنگ اسلامی و مناسک حج است.

 

این سنگ در رُکن شرقی کعبه (که به رکن اسود یا رکن حَجَری نیز معروف است) در ارتفاع یک متر و نیم از زمین نصب شده است.

حجرالاسود پیش از اسلام نیز مورد احترام بود؛ با این حال هیچ‌گاه در طول تاریخ (حتی در دوره جاهلیت که پرستش سنگ‌ها رایج بود) مورد پرستش واقع نشد.

این سنگ چند بار شکسته و خرد شده است. به همین دلیل ملاطی از چسب ساخته و تکه‌های سنگ را در آن قرار داده‌اند.

 

نام‌گذاری حَجَرُ الْأسْوَدْ

حجر الاسود به معنای «سنگ سیاه» است که این نام به علت رنگ سیاهش به آن داده شده است. برخی از آن با عنوان «حجرالأسود» (سنگ خوشبخت و خوش‌اقبال) یاد کرده‌اند.

به نوشته ابن‌ظهیره، اگر «أسود» از ریشه «سَوْدَد» به معنای سروری و سیادت باشد، «حجرالأسود» به معنای سنگی خواهد بود که منزلت آن از همه سنگ‌ها برتر و بالاتر است.

 

ماهیت حَجَرُ الْأسْوَدْ

حجرالاسود، یاقوت سفید از یاقوتهاى بهشت بوده است که خداوند آن را در کوه «ابوقبیس» قرار داد و به حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام وحى کرد تا آن را از کوه ابوقبیس، استخراج نمایند و به همین شکل که اکنون هست، در کعبه جاسازى نمایند؛ و از حضرت على علیه السّلام نقل گردیده است که پیش از حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام خداوند این سنگ را از بهشت همراه حضرت آدم علیه السّلام به زمین فرستاد و آن حضرت سنگ را در همین مکان کنونى قرار داد، ولى پس از طوفان نوح علیه السّلام حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام از طریق وحى، آن را از کوه ابوقبیس استخراج نمودند.

////

 

چرا حَجَرُ الْأسْوَدْ، سیاه شد؟

حجرالاسود، صیقلی و به شکل بیضی نامنظم است. رنگ آن سیاه مایل به سرخ است و لکه‌های سرخ‌رنگ و رگه‌های زردرنگی بر روی آن دیده می‌شود.

گفته شده که تیرگی و سیاهی شدید آن به‌سبب آتش‌سوزی کعبه بوده است که یک بار در دوره جاهلیت و بار دیگر در زمان حکومت یزید بن معاویه روی داد.

این سنگ که ابتدا یاقوت بسیار سفید و نورانى بود، بر اثر تماس کفّار و مشرکین با آن و معصیت گناهکاران، رنگ آن تغییر پیدا کرد و سیاه شد

 

پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به عایشه که در حال طواف بود فرمود: «اگر چنین بود که خداوند این سنگ را بر اثر پلیدى و نجاسات دوران جاهلیت متاثر سازد، اکنون هر دردى با آن شفا پیدا مى کرد و این سنگ به همان شکلى بود که در اوّل، خداوند آن را با آن شکل به زمین فرستاد و خداوند آن را به همان حالت اوّلى که داشت، ظاهر مى کرد. این سنگ، ابتدا یاقوتى سفید از یاقوتهاى بهشت بود، ولى خداوند زیبایى آن را بر اثر معصیت گناهکاران، تغییر داد...»؛ و در روایت دیگرى از امیرالمؤ منین على علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: «حجرالاسود در ابتدا سنگى بود که سفیدى آن مانند سفیدى مروارید و درخشش آن مانند یاقوت بود، سپس دستهاى کفّار آن را سیاه کرد...».

در طی تاریخ، این سنگ بار‌ها مورد حمله افراد مختلفی قرار گرفته و خرد شده است. به همین دلیل ملاطی از چسب ساخته‌اند و آن تکه‌ها را در آن قرار داده‌اند. از این رو، توصیف دقیق و کامل حجرالأسود برای ما میسر نیست؛ زیرا به علت ملاطی که دور سنگ را گرفته است اکنون تنها هشت قطعه کوچک از سنگ دیده می‌شود که بزرگ‌ترین آن‌ها به اندازه یک خرماست. روایت می‌شود که این قطعه‌ها مجموعاً پانزده عدد بوده‌اند که هفت عدد آن‌ها در میان ملاط قهوه‌ای رنگ ـ. نگهدارنده‌ای که هر استلام‌کننده حجرالأسود آن را مشاهده می‌کند ـ. پنهان شده است. بی‌ترید قرن‌ها تماس دستان بشر با این سنگ و ملاط دور آن، موجب صیقلی‌تر شدن و تغییر رنگ آن شده است.

یکی از جهانگردان غربی که در قرن نوزده به مکه سفر کرده است، حجر الاسود را چنین توصیف کرده است:

این سنگ یک بیضی نامنظم است که حدود هفت اینچ (۱۸ سانتی‌متر) قطر دارد و سطحی ناهموار دارد. این سنگ از حدود یک دوجین سنگ‌های کوچک‌تر با اندازه‌ها و شکل‌های مختلف تشکیل شده است که به وسیلة مقداری ملاط به‌خوبی به هم دیگر چسبانده و صیقلی شده‌اند. چنین به نظر می‌رسد که این سنگ با ضربه‌ای خشونت‌آمیز، به قطعات متعددی خرد شده و مجددا به هم چسبانده شده است.

این مخلوط سنگ و ملاط نیز داخلی قابی بیضی‌شکل که از نقره ساخته‌شده است قرار دارد. نخستین کسی که برای حجر الاسود قاب نقره ساخت، عبدالله بن زبیر بود و از آن پس پیوسته خلیفگان و امیران و ثروتمندان نسبت به ساخت قاب از طلا و نقره اقدام کرده‌اند. آخرین کسی که پیش از دوران سعودی قابی از نقره خالص برای حجرالأسود تقدیم کرد سلطان محمد رشاد خان بود که در سال ۱۳۳۱ه بدین کار همت گماشت. در سال ۱۳۶۶ه ملک عبدالعزیز قسمتی از این قاب را نوسازی کرد و در سال ۱۳۷۵ه ملک سعود قاب محمد رشاد را با قاب جدید دیگری از نقره خالص جایگزین ساخت.

////

 

حَجَرُ الْأسْوَدْ در روایات دینی

در قرآن کریم ذکری از حجرالاسود به میان نیامده، ولی بنابر حدیثی از امام صادق (ع) حجرالاسود یکی از آیات بینات بیت‌اللّه‌الحرام است که ذکرشان در آیه ۹۷ سوره آل عمران آمده است.

در احادیث، خاصه احادیث شیعه، نکات درخور توجهی راجع به حجرالاسود (معمولاً با تعبیر «الحَجَر») آمده است. از جمله اینکه حجرالاسود در اصل، یکی از فرشتگان بوده که پیش از همه فرشتگان به میثاق الهی متعهد شده و اقرار کرده است؛ خداوند نیز او را امین بر همه آفریدگان قرار داده و میثاق همه بندگان را به ودیعت به او سپرده است، سپس همه خلایق را فراخوانده تا همه ساله نزد این فرشته امانتدار میثاق، تجدید عهد کنند. ازاین‌رو، آن فرشته را در بهشت، ملازم آدم قرارداد تا یادآور عهد و میثاق به او باشد. اما چون آدم عصیان کرد و از بهشت رانده شد و به زمین هبوط کرد و سپس توبه نمود، خداوند همین فرشته را به صورت دُرّ سفیدی نزد وی فرستاد و عهد و میثاقِ از یاد رفته را به یادش آورد. همین دُرّ سفید را آدم با خود داشت تا آن را به مکه رساند و در هنگام بنای کعبه آن را در همانجا قرار داد که میثاق گرفته شده بود (تَراءی لَهُمْ)؛ در روز رستاخیز هم حجرالاسود گواه کسانی خواهد بود که در کنار آن تجدید میثاق کرده‌اند.

همچنین گفته شده که رنگ حجرالاسود در آغاز از شیر سفیدتر و از خورشید درخشان‌تر بوده و به‌سبب آنکه مشرکان آن را لمس کرده‌اند و گناهان بندگان تیره شده است. در حدیث دیگری آمده که حجرالاسود در کوه ابوقبیس به صورت امانت نگهداری می‌شد. پس از اینکه حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) در بنای کعبه به موضعی رسیدند که باید حجرالاسود را در آن می‌نهادند این امانت به آنان برگردانده و در جای خود نهاده شد.

بنا بر برخی روایات، هنگامی که حضرت ابراهیم (ع) خانه کعبه را بنا می‌کرد، جبرئیل این سنگ را از بهشت آورد تا در گوشه‌ای از دیوار کعبه قرار گیرد و شاخصی برای آغاز طواف باشد.

نیز روایت شده که در مناقشه محمد بن حنفیه با امام سجاد (ع)، حجرالاسود با آن حضرت سخن گفته و گواهی داده که امامت پس از امام حسین (ع) بدو رسیده است.

در روایتی نیز نقل شده که امام زمان (عج) پس از ظهور بر حجر الاسود تکیه کرده و با مردم بیعت می‌کند.

////

تقدس حَجَرُ الْأسْوَدْ

کعبه و حجر الأسود اگر چه در ظاهر، زمینی هستند، ولی به هیچ وجه به عنوان امر زمینی احترامی ندارند، تنها برتری آن‌ها به جهت اتصال به امر ماورائی است که ارزش و احترامی را متوجه آنان کرده است. حجر الأسود تنها، وسیله‌ای است که با آن به یاد خداوند بیفتیم و در نتیجه با او عهد و پیمان ببندیم که در راه او خواهیم بود و بر مرام و مسلکی که خدای تعالی بخواهد، قدم خواهیم نهاد.

امام علی (ع) گفت‌وگویی با خلیفه‌ی دوم پیرامون حجر الأسود دارد: روزی خلیفه‌ی دوم از کنار حجر الأسود می‌گذشت، بدان رو کرده، گفت:‌ای سنگ! ما می‌دانیم که تو تنها یک سنگی، نه نفعی به ما می‌رسانی و نه ضرری را متوجه ما می‌گردانی، تنها به‌جهت این‌که شاهد بودیم پیامبر تو را دوست می‌داشت، تو را دوست می‌داریم. در این هنگام امام علی (ع) فرمود: «چه می‌گویی‌ای پسر خطّاب! همانا به خدا قسم، خداوند این سنگ را در روز قیامت زنده می‌کند در حالی‌که یک زبان و دو لب دارد و گواهی می‌دهد برای آنانی که بر میثاق خود پایبند بودند. این سنگ به منزله دست راست خداوند است که به وسیله آن خلق با او بیعت کنند». بعد از این کلام، عمر گفت: خدا ما را در شهری نگه ندارد که در آن علی بن ابی‌طالب حضور ندارد.

 

احکام فقهی درباره حَجَرُ الْأسْوَدْ

فقها، به استناد احادیث، نقطه شروع و پایان محاسبه شوط‌ها (= دورها) را در طواف، حجرالاسود می‌دانند و لمس و بوسیدن آن را مستحب می‌شمرند.

 

استلام الحجر

در احادیث بر دعا در کنار حجرالاسود و لمس کردن و بوسیدن آن (استلام) و به‌ویژه بر تجدید عهد بر توحید و رسالت و به گواه گرفتن حَجَر نیز تأکید شده است.

در روایتی از رسول خدا (ص) آمده است که حجر الاسود دست راست خداوند در روی زمین است، کسی که آن را مسح کند دست خدا را مسح کرده است.

شاید بتوان گفت: این مسح کردن به معنای یادآوری و تجدید ایمان است.

////

حوادث تاریخی پیرامون حَجَرُ الْأسْوَدْ

هنگام تجدید بنای کعبه در دوره جاهلیت ـکه هر یک از قبایل قریش می‌خواست افتخار نصب حجرالاسود، نصیب خودش گردد و نزدیک بود پیکار خونینی میان آنان درگیرد با تدبیر حضرت محمد (ص) که در آن هنگام جوان بود، همه قبایل و طوایف قریش در این افتخار شریک شدند.

در ماجرای پناهنده شدن عبداللّه بن‌زبیر و یارانش به مسجدالحرام در سال ۶۴، کعبه مورد هتک حرمتِ سپاهیان یزید بن معاویه قرار گرفت و برخی از قسمت‌های آن در آتش سوخت. به سبب این آتش‌سوزی، حجرالاسود سه تکه شد و بعد‌ها عبدالله بن زبیر پاره‌های جدا شده آن را با نقره به هم وصل کرد.

او را نخستین کسی دانسته‌اند که در مورد حجرالاسود چنین کرده است.

پس از این حادثه، به پیشنهاد عبداللّه‌بن زبیر، کعبه بازسازی شد. در مورد اینکه چه کسی یا کسانی حجرالاسود را در جایگاهش نهادند، اختلاف‌نظر هست.

 

بنابر گزارشی، عبدالملک بن‌مروان (متوفی ۸۶)، از خلفای اموی، نیز به بازسازی و ترمیم کعبه پرداخت و در جریان آن، امام سجاد (ع) حجرالاسود را در جایگاهش نهاد.

بند و بست‌های نقره‌ای که به دستور عبداللّه بن‌زبیر حجرالاسود را به وسیله آن‌ها محکم کرده بودند، به مرور زمان آسیب دید و در زمان هارون الرشید (متوفی ۱۹۳)، خلیفه عباسی، از بیم اینکه به حجرالاسود آسیبی برسد، با الماس در سنگ‌های پیرامون آن سوراخ‌هایی ایجاد کردند و آن‌ها را با نقره پر کردند.

در ۳۱۷ در فتنه قرامطه ـ. که به فرماندهی ابوطاهر قرمطی (متوفی ۳۳۲) در مکه روی داد و قرمطیان به خانه خدا حمله بردندـ حجرالاسود تکه‌تکه و از جای کنده شد. ابوطاهر پاره‌های این سنگ را به سرزمین خود، هَجَر (احساء کنونی، مرکز بحرین قدیم)، برد و تا سال ۳۳۹ که حجرالاسود به کعبه بازگردانده شد، مردم به جایگاه خالی آن تبرک می‌جستند.

گزارش‌های مختلفی در مورد چگونگی بازگردانده شدن حجرالاسود به جایگاه اصلی‌اش وجود دارد. از جمله گفته شده است مطیع، خلیفه عباسی، حجرالاسود را در قبال پرداخت سی هزار دینار از قرمطیان پس گرفت، ولی این گزارش صحیح دانسته نشده است.

بر پایه گزارشی دیگر، هنگامی که بَجْکم ترکی (ماکانی)، امیرالامرای بغداد در زمان‌الراضی باللّه و متقی‌للّه، از قرمطیان خواست در برابر دریافت پنجاه هزار دینار، حجرالاسود را باز پس فرستند، آنان امتناع کردند، اما کردی این مطلب را که قرمطیان در قبال پس دادن حجرالاسود پولی دریافت کرده باشند نادرست دانسته است.

 

درواقع پس از مرگ ابوطاهر قرمطی بود، که قرمطیان دانستند محال است به هدفشان برسند بنابراین سنبربن حسن قرمطی، در روز عید قربان ۳۳۹، حجرالاسود را -که در این مدت به خوبی و در پوششی نقره‌ای نگه‌داری می‌شدـ در حضور فرماندار مکه از درون جوال بیرون آورد و با همان پوشش نقره‌ای در جایگاهش نهاد.

////

در ۳۴۰، چند ماه پس از بازگردانده شدن و نصبِ دوباره حجرالاسود، پرده‌داران کعبه آن را از جایگاهش بیرون آوردند و با به کارگیری طوق جدیدی از نقره محکم‌تر کردند. این طوق در ۵۸۵ به دستور داوود بن عیسی حسنی، فرمانروای مکه، برداشته شد.

در ۳۶۳، مردی از سرزمین روم با دریافت مال بسیار مأموریت یافت حجرالاسود را با خود ببرد. وی در ظاهرِ مردی مستمند، در حالی که تنها یکی دو تن به طواف مشغول بودند، به کنار حجرالاسود رفت و با تیشه، ضربه سختی به آن زد و، چون آهنگ ضربه دیگری کرد، مردی یمنی که در طواف بود، با خنجر او را سخت زخمی کرد. سپس مردم از اطراف مسجد جمع شدند و پس از آنکه او را به بیرون از مسجدالحرام بردند، هیزم بسیار فراهم کردند و او را در آتش سوزاندند.

در حوادث سال ۴۱۳ نیز آورده‌اند که مردی با گُرز، ضربات سختی بر حجرالاسود زد که بر اثر آن، سنگ شکافته شد و تکه‌های ریزی از آن بر زمین ریخت.

ابن‌اثیر که این رویداد را ذیل حوادث سال ۴۱۴ آورده ــ آن مرد را کافر و اهل سرزمین مصر معرفی کرده و گفته است که مردم، او و گروهی از همکاران و یارانش را در آتش سوزاندند.

پس از آن، خاندان بنی‌شیبه پاره‌های ریز و درشت حجرالاسود را جمع‌آوری کردند و آن‌ها را به‌هم چسباندند. کردی نیز به نقل از بتنونی در الرِّحْلَةُ الحِجازِیة، سال وقوع این حادثه را ۴۱۱ ذکر کرده و آورده است که به نظر برخی، یکی از حاکمان فاطمی، با این قصد که مردم از کعبه روی‌گردان شوند و به مسجد او در قاهره روی آورند، این مرد را برای نابود کردن حجرالاسود به مکه فرستاده بود. نقل کرده اند که مردی از عجم نیز که در ۹۹۰ با گرُز، ضربه‌ای سخت به حجرالاسود وارد کرد، در همانجا به قتل رسید.

هنگام بازسازی کعبه در عهد سلطان مراد عثمانی در ۱۰۴۰، حجرالاسود چهار تکه شد و پس از آزمایش‌های فراوان، از ترکیب موادی مخصوص، چسبی ساختند که پاره‌های آن را به‌خوبی به هم وصل کردند. در این بازسازی، حجرالاسود نیز نصب شد.

یکشنبه, 06 بهمن 1398 12:26

مسجد سلیمانیه استانبول

مسجد سلیمانیه استانبول از جمله مساجد معروف دوره عثمانی ترکیه است که همه ساله گردشگران بیشماری را از سراسر جهان به سوی خود جذب می کند. درباره بناهای باستانی عثمانیان، دو چیز بسیار با اهمیت وجود دارد که در نگاه اول بسیار به چشم می آیند: یک اینکه، مکان این بناها با تفکر و ظرافت خاصی همراه بوده است و دوم اینکه، بین کلیت بناهای ساخته شده عثمانی یگانگی و انسجام خاصی همواره برقرار است. محل احداث این بناها فرقی نمی کند که در بلندی باشد و یا غیر، همواره بیننده می تواند فضای بسیار وسیع و بازی را در مقابل خود به نظاره بنشیند و هر چقدر هم که به دور.

دستها نگاه بیاندازید، همواره آسمان را در مقابل دیدگان خود خواهد یافت.عظمت معماری مسجد سلیمانیه استانبول


تاریخچه مسجد سلیمانیه استانبول

این مسجد اعظم به تاریخ ۹۶۴ هجری قمری یا ۱۵۵۶ میلادی به وسیله سلطان سلیمان یکم بنیان گذاری شده است. در تاریخ ترکیه، این پادشاه به نامه های دیگری چون «بزرگترین» و نیز «عالی ترین» نیز شناخته می شود. این مسجد یک حیاط اندرونی دارد که دور تا دور آن چهار مناره قرار گرفته است. تعداد مناره بکار رفته در ساختمان این مسجد نیز معنای نمادین دارد و به این شیوه پادشاه آن زمان عثمانی قصد داشته است که عنوان کند چهارمین پادشاه آن زمان سرزمین عثمانی بعد از فتح قسطنطنیه بوده است.

مانند سایر مساجد امپراتوری این شهر مسجد سلیمانیه استانبول نه تنها یک مکان برای عبادت، بلکه یک بنیاد خیرخواهانه نیز بود. در این مسجد بیمارستان، آشپزخانه، مدرسه ، کاروانسرا جهت محل استراحت مسافران و حمام وجود داشت و یک سیستم رفاهی فراهم شده بود تا روزانه بیش از ۱۰۰۰ فقیر شهر از مسلمان، مسیحی تا یهودی را سیر کند.

نمایی از بالای مسجد با گنبدهای مسجد سلیمانیه

این مسجد اعظم که در نوک تپه ای در منطقه کانتارجیلار بین یک وزارتخانه و دفتر شیخ الاسلام مسجد واقع است، به طرز شکوهمندانه ایی به سمت آسمان کشیده شده است و چیزی هم نیست که جلودار صعود اش به سمت بالا باشد. از مسجد سلیمانیه استانبول شما می توانید نگاهی کوتاه و گذرا به دو قاره اروپا و آسیا که در این شهر بهم پیوند و دو دریایی که استانبول را احاطه می کند داشته باشید.

آن طرف تر، در دور دست ها در امتداد افق، کوه های سر به فلک کشیده را می توان دید که به سان شاهدی همیشه حی و حاضر نظاره گر قدرت گرفتن امپراطوری عثمانیان در طی گذر تاریخ بوده است. وقتی چنین تابلوی زیبایی از طبیعت در مقابل دیدگان انسان قرار می گیرد، لاجرم روح و روان انسان با ایده های ناب و خالص صیقل می خورد.

تصویر مناره های مسجد از پایین و نمایش عظمت مسجد

معماری مسجد سلیمانیه استانبول

سازه بناهای عثمانی بسیار وسیع هستند و خود را به بیننده اش تحمیل می کند. تمام جزئیات به کار رفته در ساختمان این گونه بناها، هر چند پر از زرق و برق است، ولی همگی این ظرافت های بصری و تزئین های صورت گرفته برای آنها در خدمت یک هدف غایی می باشند و آن چیزی جز حفظ سادگی و منحصر به فرد بودن این گونه بنا ها نمی باشد. در همین راستا چنانچه قصد آن را داشته باشیم که به یکی از شاهکارهایی که بوسیله معمار معروف ترک ملقب به استاد سینان و شاگردانش در استانبول کنونی اشاره کنیم، می بایست بدون هیچ تردیدی به مسجد سلیمانیه استانبول، این شهر قدیمی اشاره کنیم. این از آن رو است که این بنای معروف تمام آن مشخصات اساسی را که مربوط به معاری عثمانی است، به شیوا ترین شکل ممکن به تصویر می کشاند.

نمای ساختمان از وردی حیاط مسجد سلیمانیه در شب

معماری باشکوه داخل ایاصوفیه

پنجره های شیشه ای رنگارنگ و کاشی کاری های آبی شهر ایزنیک بر روی دیوار قبله وجود دارد. در دو طرف محراب کاشی های بزرگ خطاطی با متنی از سوره فاتحه، سوره آغازین قرآن قرار دارد. داخل مسجد از نظر وسعت بسیار بهت انگیز است و اندازه تقریبا مربعی شکل آن پنجاه و هشت متر در پنجاه و نه متر است. معمار این مسجد بنام  معمار سینان، در طراحی این مسجد تلاش زیادی نمود تا وسعت آن به اندازه مسجد ایاصوفیه (Hagia Sophia) برسد. این کار را سینان با حذف ستون های عظیم گنبد و انتقال آن به دیواره ها این مسجد به سرانجام رساند. برای انجام این کار سخت، وی ردیف ستون های یکپارچه پورفیری را زیر تامپون ها در هر دو طرف اضافه کرد. هر چند مسجد سلیمانیه به عظمت مسجد ایاصوفیه نمی رسد، ولی در روشنایی و فراخ بودن به مراتب بهتر از مسجد ایاصوفیه است.

مسجد همچنین دارای حمام، عمارت که آشپزخانه و رستوران های شکیلی دارد که غذاهای عثمانی در آن سرو می شود، مدارس آموزش فقه اسلامی، یک بیمارستان(داروالشفاعه)، مدرسه طب، دبستان و یک کاروانسرا (مهمان خانه) برای اقامت رهگذران و گردشگران دارد. بعضی از این ها مثل حمام و عمارت برای بازدید علاقه مندان باز است.

همچنین، می توانید از مقبره زیبای سلطان سلیمان و بانوی ایشان خرم سلطان در باغی که در پشت مسجد قرار دارد، دیدن کنید. مزار معمار سینان، معمار معروف ترک، در خارج از مسجد، در تقاطع خیابان معمار سینان، خیابان فتوا یکوشو (Fetva Yokuşu) و خیابان شفاخانه (Şifahane) در دسترس بازدید علاقه مندان است.

دورنما مسجد سلیمانیه یا همان ایاصوفیه در شب های استانبول

جلال معماری خارجی مسجد سلیمانیه استانبول

در ضمن با توجه به اینکه تعداد ایوان های تمام مناره ها روی هم عدد ده می شده است، این مطلب را در ذهن تداعی می کرده است که وی دهمین سلطان بعد از سلطان عثمان غازی قلمداد مس شده است که جد بزرگ او به حساب می آید.

دو مناره ایی که در دو طرف مسجد قرار گرفته اند، هر کدام دو ایوان مجزا دارند و دو تا دیگر که در انتهای دیگر حیاط مسجد می باشند هر یک از آنها دارای سه ایوان هستند. بنابراین، در مجموع تعداد کل ایوان ها به عدد ده می رسد. سه درب زیبای مسجد سلیمانیه، هر کدام از یک قوس بیضی شکل عبور می کنند و از طریق قسمت جلویی و دو طرف دیگر حیاط به مسجد می توان دسترسی پیدا کرد. راهرویی متشکل از بیست و چهار گذرگاه طاق دار به صورت مدور گسترانیده شده است و به همین تعداد ستون، طاق های مزبور را نگه می دارند. جفتی از این طاق ها که نزدیک درب می باشند جنس آن ها از سنگ آذرین است که باقی مانده دوازده ستون گرانیت صورتی رنگ است که حاوی ده سنگ مرمرین سپید است.

تصویر لامپ های روشنایی داخل مسجد سلیمانیه، از جاذبه های گردشگری استانبول

نکاتی که پیش از بازدید از مسجد باید بدانید

ورود به مسجد سلیمانیه استانبول رایگان می باشد و اجازه عکاسی با فلش را نیز خواهید داشت. اگر به معماری و هنر علاقه مند هستید این مسجد انتظارات شما را بیش از آن چه که هست برآورده خواهد کرد پس دوربین خود را بردارید و از عظمت این بنای تاریخی لذت ببرید.

آدرس مسجد سلیمانیه: Süleymaniye Mah, Prof. Sıddık Sami Onar Cd. No: 1, 34116 Fatih/İstanbul, Turkey

شماره تماس: ۹۰۲۱۲۵۱۴۰۱۳۹+

گنبدهای مسجد سلیمانیه از لا به لای بنا

شاید دوست داشته باشید بعد از سپری کردن زمان خود در این مسجد برای صرف غذا به رستوران های اطراف آن سر بزنید. در زیر نام رستوران های اطراف مسجد سلیمانیه استانبول را در اختیار شما قرار می دهیم.

  • آقا کاپیسی | Aga Kapisi
  • ارزینجانلی علی بابا | Erzincali Ali Baba
  • علی بابا کانات لوکانتاسی | Ali Baba Kanaat Lokantasi
  • گرفتار سلیمانیه | Giriftar Suleymaniye
  • سلیمانیه کوروفاسولیه جی – ۱۹۲۴ | Suleymaniyeli Kurufasulyeci – ۱۹۲۴
نمای چشم انداز استانبول از مسجد

جاذبه های گردشگری اطراف مسجد سلیمانیه استانبول نیز بسیار دیدنی هستند. درست است شاید زمان کمی را در استانبول سپری کنید ولی به یاد داشته باشید کسانی که یک بار به استانبول کنند، طلسم زیبایی های آن می شوند و برای بار چندم به این شهر زیبا سفر می کنند.

  • قانونی سلطان سلیمان توربه سی (مقبره قانونی سلطان سلیمان) | Kanuni Sultan Suleyman Turbesi
  • خرم سلطان توربه سی (مقبره خرم سلطلن) | Hurrem Sultan Turbesi
  • کاپالی چارشی (بازار بزرگ) | Kapalıçarşı
  • آهی احمد جلبی جامی (مسجد جامع آهی احمد جلبی) | Ahi Ahmet Celebi Cami
  • سلیمانیه حامامی (حمام سلیمانیه) | Suleymaniye Hamami
استانبول

امروز مسجد سلیمانیه استانبول یکی از جاهای دیدنی های استانبول است. شما می توانید از حیاط داخلی مسجد و پس از در آوردن کفش وارد مسجد شوید. در ماه نوامبر سال ۲۰۱۰ درهای مسجد سلیمانیه پس از مرمت و بازسازی طولانی سه ساله مجددا برای عموم بازگشایی شد. از تجربه خود درمورد مسجد سلیمانیه بنویسید و آن را در بخش نظرات در میان بگذارید.

یکی از صفات زشت و ناپسند، صفت بخل است و بخیل کسی است که از نعمت‌هایی که خداوند به او داده به کسی نمی‌دهد. این حالت دارای شدت و ضعف است. به این معنا که گاه شخص حتی به خود نیزسخت‌گیری می‌کند که در فرهنگ اسلامی از آن به خساست و دنائت طبعی یاد می‌شود. البته در قرآن واژه خسیس به این معنا به کار نرفته اما در روایات این واژه برای بیان مرتبه‌ای از بخل به‌کار رفته است.

در اسلام به جنبه بخل بیشتر از خساست پرداخته شده است؛‌ زیرا اگر کسی بتواند از بخل رهایی یابد، به طور طبیعی از خساست رهیده و این گونه نیست که اگر خساست درمان شود، بخل نیز درمان شود؛ زیرا شخص ممکن است به خودش بپردازد، ولی حاضر نشود به دیگری بدهد؛ اما اگر به دیگری بخشش کند، به طور طبیعی نسبت به خود خساست به خرج نخواهد داد.

گمان بد به خدا

بخل مقابل جود و در لغت به معنای خودداری از صرف نعمت‌ها و دارایی‌ها درجایگاه شایسته آن است. (مفردات، ص 109، «بخل»)

براساس این معنا باید گفت که بخل در برابر شکر نیز قرار می‌گیرد، زیرا شکر به معنای به کارگیری نعمت یا دارایی در جایگاه شایسته آن است و کسی که بخیل است در حقیقت شاکر نعمت نیست و آن را در جای شایسته خودش به کار نمی‌برد.

اما در علم اخلاق به پیروی از اصطلاح و مفهوم قرآنی، بخل در معنای وسیع‌تری به کار رفته است؛ چرا که بخل در قرآن کریم، دارای مفهومی گسترده‌تر است به طوری که تنها به نعمت و دارایی محدود نمی‌شود، بلکه شامل همه چیزهایی است که در اختیار انسان است و انسان از آن چیزها به شایستگی و درستی استفاده نمی‌کند. از همین رو در آیات قرآن ترک کارهای خیر و جهاد و مانند آنها به عنوان بخل تلقی شده است.

در آیات قرآن برای بیان این مفهوم از واژگان دیگری چون «شح» و «قتور» و مشتقات آنها استفاده شده است. البته باید توجه داشت که این واژه‌ها هرچند با مفهوم بخل در کلیت مشترک هستند ولی فرق‌هایی با هم دارند که نباید کم‌اهمیت دانست. از این رو، نباید آن را مترادف دانست، بلکه باید به این تفاوت جزیی در فهم آیات نیز توجه کرد.

به هر حال، بخل در اصطلاح قرآنی، عدم استفاده شایسته از توانایی و دارایی بویژه نسبت به دیگری است. اما چرا انسان از یک توانایی و دارایی به شایستگی استفاده نمی‌کند؟ در پاسخ باید به علل و عوامل چندی اشاره کرد که  مهم‌ترین آنها سوءظن انسان نسبت به خداوند است؛ زیرا کسی که دارایی و توانایی خودش را به کار نمی‌گیرد و در خدمت خود و دیگران قرار نمی‌دهد، باور به بخشندگی و رحمانیت و رحیمیت خداوند ندارد یا نسبت به آن بدگمان است.

اصولا کسی که نعمتی ار دارایی و توانایی را به کار نمی‌گیرد و در خدمت دیگران نمی‌گذارد، بر این باور است که با استفاده از آن یا در اختیار دیگران گذاشتن، آن دارایی و توانایی از دست می‌رود. چنین شخصی گمان می‌کند خداوند به او این دارایی و توانایی را مجددا نخواهد داد و اگر این را بخشش کند از دست رفته است و دیگر بازگشتی برای آن نیست.

در حالی که اگر شخص باور داشته باشد همان خدایی که دستور داده بخل نورزید، این نعمت را دوباره بلکه فزون‌تر از آن را می‌دهد، دیگر بخلی نخواهد ورزید، خداوند در آیات کریمه به مردم هشدار می‌‌دهد که خداوند غنی حمید است و نیازی به دیگری و کمک‌های آنان ندارد و اگر انسان چیزی دارد همه ملک طلق الهی است و همین خداوند که نعمتی را داده می‌تواند  همان یا بیشتر از آن را بدهد.

پس اگر باور داشته باشیم که خداوند مالک غنی حمید است و هر چه از نعمت، خود و یا با دیگران بهره بریم بیشتر از آن می‌دهد، دیگر بخل نمی‌ورزیم. از همین رو در آیه 180 سوره آل‌عمران و آیات 37 و 38 سوره محمد(ص) به انسانها هشدار می‌دهد که از نگاه غلط پرهیز کنند و بدانند خداوند مالک بی‌نیازی است که نیازی به بخشش ما ندارد و اگر فرمان بخشش می‌دهد برای آن است که ما در کارهای صالح و خیر مشارکت داشته باشیم و اگر بخشش کنیم نه تنها همان بلکه بیشتر از آن را به ما می‌دهد؛ زیرا خزائن الهی هرگز پایانی ندارد. (ابراهیم، آیه 7؛ منافقون، آیه 7؛‌ حجر، آیه 21؛ ص، آیه 9؛ طور، آیه 37)

امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید. ان‌البخل الجور و الحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله؛ بخل و ظلم و حرص، غریزه‌ها و تمایلات متعدد و پراکنده‌ای هستند که سوءظن به خداوند آنها را جمع می‌کند. (تحف‌العقول ص 129)

بخیل، جاهل از شناخت خیر و شر

بخیل علاوه بر اینکه از رابطه و نسبت درست میان خود و خدا آگاه نیست و شناخت درستی ندارد و همین جهل و نادانی او نسبت به رابطه و نسبت موجب می‌شود تا بخل ورزد، همچنین عدم شناخت درست بخیل نسبت به خیر و شر خود عامل دیگری برای بخل‌ورزی اوست؛ زیرا بخیل خیر و شر را نمی‌شناسد و گمان می‌کند که نعمت داشتن به معنای خیر و نداشتن به معنای شر است؛ در حالی که خیر، هر نعمتی است که برای کمال شخص یا جامعه و جهان مفید باشد؛ پس ممکن است نعمتی باشد که برای آدمی شر و نقمت بیاورد؛ زیرا موجب کمالی در شخص یا دیگری نمی‌شود.

خداوند در آیاتی از قرآن بیان می‌کند که گاه انسان چیزی را خیر می‌داند و به آن دلبسته می‌شود، درحالی که آن چیز خیر نیست بلکه شری است و یا چیزی را به سبب آنکه شر می‌پندارد ناخوش می‌دارد درحالی که آن چیز خیر اوست. (بقره، آیه219؛ نساء، آیه19)

از آیه 180 سوره آل‌عمران به دست می‌آید که عدم شناخت واقعی انسان نسبت به خیر و شر و جهل او نسبت به مصادیق آن موجب می‌شود که چنین رفتاری را در پیش گیرد و گمان کند که بخل‌ورزی برایش خیر، و بخشش برایش شر است، در حالی که این نگاه، نادرست است.

بخیل، مدعی بی‌نیازی

اگر بدگمانی نسبت به خداوند و عدم شناخت نسبت به مالکیت او را از مهم‌ترین علل و عوامل بخل بدانیم، عامل دیگر این رویه زشت و خصلت ناپسند را می‌بایست در ادعای استغنایی بدانیم که در برخی از آدم‌های بی‌شناخت ایجاد می‌شود. این افراد وقتی به دارایی و توانایی می‌رسند گمان می‌کنند که آن چیزها ملک آنهاست و در ملکیت مستقل هستند؛ در حالی که همه چیز ملک خداوند است و انسان اگر چیزی دارد ملک او نیست بلکه ملک خداوند است و هیچ‌گونه استقلالی برای او نیست.

خداوند در آیه 8 سوره لیل می‌فرماید: و أما من بخل و استغنی؛ و اما کسی که بخل ورزید و احساس استغنا کرد. در این آیه ارتباط تنگاتنگی میان بخل و استغنا بیان شده است. به این معنا که خود را بی‌نیاز از دیگری می‌داند که این دیگری می‌تواند خدا و یا انسان یا هر چیزی دیگر باشد. شخص بخل می‌ورزد؛ چون احساس استغنا و بی‌نیازی دارد.
اما اگر انسان بداند که هیچ چیزی در جهان ملک او نیست؛ بلکه فقر هویتی و ذاتی دارد، دیگر مدعی چیزی نمی‌شود؛ زیرا فقر ذاتی به این معنا است که همه دارایی‌ها و توانایی‌هایش ملک خداوند است. پس خودش و هر چه دارد از آن خدا است و همان خدایی که داده می‌تواند بگیرد.

ترس از تهیدستی، ریشه بخل‌ورزی

در راستای همین بدگمانی انسان نسبت به خدا، باید به مسئله ترس از تهیدستی اشاره کرد که عامل بخل‌ورزی انسان می‌شود. اگر کسی نسبت به خداوند بدگمان باشد و خداوند را عالم و قادر و معطی نداند، گمان می‌کند که اگر بخششی داشته باشد به طور طبیعی، آن از دست می‌رود و چون خداوند نمی‌داند و یا نمی‌تواند یا بخل می‌ورزد، نمی‌تواند چیزی را جایگزین آن بخشش از دست رفته کند؛ در حالی که وقتی انسان بداند که خداوند می‌داند و هیچ جهلی ندارد و توانایی است که هیچ ناتوانی در او راه نمی‌یابد و بخشنده‌ای است که هیچ بخل نمی‌ورزد، در این صورت اهل بخشش و بخشندگی می‌شود؛ زیرا می‌داند که خداوند به حکمت و مصلحت، هر آن چیزی را که لازم است برایش بی‌هیچ اما و اگری فراهم می‌کند.

بنابراین، ریشه ترس از تهیدستی که مانع از بخشش و عامل بخل است به همان بدگمانی به خداوند برمی‌گردد که در مطلب پیشین به آن اشاره شده است. آدم‌های بدگمان حتی اگر همه خزائن الهی را در اختیار داشته باشند باز هم بخل می‌کنند؛ زیرا ترس از گرسنگی  و نداری و مانند آن در وجودشان لانه کرده و مثل خوره آنان را می‌خورد و اجازه نمی‌دهد تا فضیلت بخشش و احسان و جود و اکرام در دل‌هایشان راه یابد. (اسراء، آیه100)

خیال‌بافی و تفاخر، عامل بخل آدمی

خداوند در آیات 36 و 37 سوره نساء و آیات 23 و 24 سوره حدید به دو عامل خیال‌بافی و تفاخر به عنوان عوامل بخل‌ورزی و توصیه  دیگران به بخل اشاره می‌کند و می‌فرماید: الله لا یحب من کان مختالاً فخورا الذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل؛ خداوند هر کسی را که خیال‌باف و فخور باشد دوست نمی‌دارد؛ آن کسانی که بخل می‌ورزند و مردم را به بخل فرمان می‌دهند.

پس کسی که خیال‌بافی می‌کند و گمانه‌های نادرستی را می‌بافد و براساس آن گمانه‌ها خود را برتر دانسته و متکبرانه فخر می‌فروشد نه تنها بخل می‌کند بلکه دیگران را نیز بدان فرمان می‌دهد.

در المیزان آمده است: کلمه (مختال) به معنای کسی است که دستخوش خیالات خود شده و خیالش او را در نظر خودش شخصی بسیار بزرگ جلوه داده، در نتیجه دچار کبر گشته، از راه صواب گمراه شده است، اسب را هم اگر خیل می‌خوانند برای همین است که در راه رفتنش تبختر می‌کند، و کلمه (فخور) به معنای کسی است که زیاد افتخار می‌کند و این دو صفت یعنی اختیال - خیال‌زدگی- و کثرت فخر از لوازم علاقه‌مندی به مال و جاه و افراط در حب آن دو است و اگر فرموده: خدا مختال و فخور را دوست نمی‌دارد، برای همین است که این دو، خدا را دوست نمی‌دارند، زیرا قلبشان وابسته به غیر او است، و اگر خدای تعالی در تفسیر جمله قبل فرموده: (آنهایی که بخل می‌ورزند...)، (و آنهایی که اموال خود را به داعی خودنمایی انفاق می‌کنند...) و با این تفسیر روشن می‌سازد که دو طایفه مذکور در معرض آن دو صفت نام برده‌اند (یعنی صفت خیلاء و فخر)، طایفه اول که بخل می‌ورزد دلش متعلق به مال است و طایفه دوم دلش متعلق به جاه است، هر چند که بین جاه و مال تا اندازه‌ای ملازمه هست.

الذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل... «منظور در این جمله این نیست که فقط با زبان به مردم می‌گویند بخل بورزید، بلکه با روش علمی خود مردم را به بخل وادار می‌سازند، حال چه اینکه به زبان هم دعوت بکنند و یا سکوت نمایند، چون این طایفه همواره دارای ثروت و اموالند و طبیعتاً مردم به کاخ و زندگی آنها تقرب می‌جویند و از دیدن زرق و برق زندگی آنها حالت خضوع و دلدادگی پیدا می‌کنند، چون طمع، طبیعت بشر است، پس عمل افراد بخیل خود دعوت‌کننده مردم به بخل است، به بخل امر می‌کند و از انفاق منع می‌نماید و مثل این است که با زبان امر و منع کنند.

و اما اینکه فرمود: آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده را کتمان می‌کنند از این بابت است که افراد بخیل وقتی به مواردی که جای انفاق است برمی‌خورند تظاهر به فقر می‌کنند، چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت می‌شوند و از سوی دیگر می‌ترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند و یا آرامش زندگی‌شان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و اموال آنان نشوند، لباس‌پاره می‌پوشند، و غذای نامطلوب می‌خورند. (المیزان، ذیل آیات 36و 37 سوره نساء)

عدم باور به مقدرات الهی، عامل بخل‌ورزی

از دیگر عواملی که موجب می‌شود تا انسان بخل ورزد، عدم باور شخص به مقدرات الهی است. اگر انسان بداند که خداوند «ذوالفضل العظیم» و بخشنده‌ای بزرگوار و صاحب نعمت‌های جهان‌شمول و گسترده و احسان بسیار برای بندگان است (حدید، آیه22) ممکن است از بخل دست بردارد، ولی آنچه بعد از آن مهم است، پذیرش این معنا است که بداند همین خداوند بخشنده که عالم و قادر و معطی است، هر چیزی که می‌دهد یا می‌گیرد براساس مقدراتی است. پس کسی که چنین باوری داشته باشد، به طور طبیعی همان‌طوری که نسبت به از دست‌داده‌هایش ناراحت نمی‌شود، وقتی چیزی به کسی می‌دهد می‌داند که براساس مقدرات الهی اگر خیری برای آن شخص در این چیز باشد به نوعی دوباره به او همان یا بهتر از آن می‌رسد تا او را به کمال ببرد. پس اگر چیزی را بخشید بر اساس مقدرات الهی اگر برایش خیر باشد به او باز می‌گردد و اگر بازنگشت بداند خیر در همان دادن و بخشیدن بود تا این‌گونه به کمالی دیگر برسد.

اگر خداوند فرمان می‌دهد که بخل نورزید و از داشته‌های خود به دیگری ببخشید، به این معنا است که خیر شما در همان بخشش است؛ زیرا صفت الهی بخشش و جود و عطا را در خود تجلی می‌بخشید. از سوی دیگر خداوند اگر می‌خواست خودش به دیگری می‌داد؛ زیرا خداوند غنی حمید است و با بخشش الهی چیزی از خزائن وی کم نمی‌شود، اما خداوند می‌خواهد انسان خدایی شود و صفات خداوندی را در خود تجلی بخشد. اگر انسان بخشش نکرد چیزی از خداوند کم نمی‌شود بلکه از خود شخص بخیل کم می‌شود.

خداوند پس از آیه 22 در آیات 23 و 24 سوره حدید توضیح می‌دهد که نگاه نادرست به خدا و هستی می‌تواند موجب خیال‌بافی تفاخرآمیز شده و صفت بخل را در انسان برانگیزاند و حتی دیگران را به بخل فرمان دهد.

کوته‌نظری بخیل

از ویژگی‌هایی که پیامبر(ص) برای بخیل برمی‌شمارد، کوته‌نظری و تنگ‌بینی است که موجب می‌شود تا انسان اهداف بلند را مدنظر قرار ندهد و همت بلند نداشته باشد. پیامبر(ص) در سفارشی به امام‌علی(ع) می‌فرماید: و لا تشاور البخیل فانه یقصر بک عن غایتک؛ با بخیل مشورت مکن، زیرا او تو را از هدفت بازمی‌دارد. (بحارالانوار، بیروت ج70، ص304، ح21)

بخیل؛ دور از خدا

با نگاهی به عوامل و علل بخل‌ورزی در انسان می‌توان دریافت که بخل با قساوت قلب و سنگدلی در ارتباط است؛ زیرا کسی که نسبت به خداوند و مالکیت او بدگمان است یا خداوند را بخشنده و قادر و معطی نمی‌داند، در حقیقت از مسیر حق و فطرت دور افتاده و قلب او دچار قساوت شده است که حقایق را نمی‌بیند و برنمی‌تابد.

از نظر آیات و روایات، بخیل به سبب همین قساوت قلب و سنگدلی، از خداوند دور است. رسول خدا(ص) در حدیثی می‌فرمایند: «البخیل بعید من الله، بعید من الناس، قریب من ‌النار، بخیل از خدا دور است، از مردم نیز دور است و به آتش دوزخ نزدیک است» (بحار الانوار، ج 73، ص 308)

بخیل، دور از رستگاری

در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که «آن حضرت در حال طواف خانه خدا بود، مردی را مشاهده کرد که از پرده خانه کعبه در آویخته و می‌گوید: خداوندا! به حرمت این خانه سوگندت می‌دهم که گناهان مرا ببخش.
رسول خدا خطاب به آن مرد فرمود: مگر گناه تو چیست؟ آن را توصیف کن.
عرض کرد: بزرگتر از آن است که بتوانم توصیف کنم.
حضرت فرمودند: وای بر تو! گناه تو بزرگتر است یا خشکی‌ها؟!
عرض کرد: گناه من بزرگتر است ای رسول خدا!
حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟!
عرض کرد: گناه من ای رسول خدا!
حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا آسمانها؟!
عرض کرد: گناه من.
باز حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا عرش خدا؟!
عرض کرد: گناه من بزرگتر است ای رسول خدا!
حضرت فرمودند:‌ (بگو ببینم) گناه تو بزرگتر است یا خداوند؟!
عرض کرد: خدا بزرگتر و بالاتر و گرامی‌تر است.
حضرت فرمودند: وای بر تو، بگو ببینم چه گناهی کرده‌ای (که از آن به این بزرگی یاد می‌کنی)؟
عرض کرد: ای رسول خدا! من آدم ثروتمندی هستم، ولی هنگامی که نیازمندی به سراغم می‌آید، گویی شعله آتشی را در برابر من قرار داده‌اند آری! من از دیدن نیازمندان وحشت دارم و متنفرم.
پیامبر(ص) فرمودند: از من دورشو و مرا به آتش خود نسوزان. سوگند! به خدایی که مرا به هدایت و کرامت مبعوث کرده، اگر در میان رکن و مقام (گرامی‌ترین نقاط روی زمین در کنار خانه خدا) بایستی و دو هزار سال عبادت کنی و گریه کنی، به حدی که از چشمت نهر آب جاری شود و درختان را سیراب کند، سپس بمیری، در حالی که لئیم و بخیل هستی، خداوند تو را به صورت در آتش خواهد افکند، آیا نمی‌دانی که خداوند می‌گوید: «هرکس «بخل» کند، درباره خود «بخل» کرده و هرکس از «بخل» خویش در امان باشد، رستگار است.» (جامع السعادات، ج 2، ص 111)

این حدیث نشان می‌دهد که «بخل» سرچشمه انواع گناهان و مفاسد می‌شود که انسان را تا این حد از خدا دور می‌سازد.

بخیل، ‌دور از بهشت پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: بعضی از شما می‌گویند: بخیل از ظالم معذورتر است، ولی چه ظلمی نزد خدا از بخل برتر است، خداوند به عزت و عظمت و جلال خود سوگند یاد کرده است که هرگز حریص و بخیل وارد بهشت نشود. (جامع السعادات، ج 2، ص 111)

بخیل، دور از ایمان

پیامبر(ص) می‌فرمایند: الشح و الایمان لا یجتمعان فی قلب واحد، بخل و حرص با ایمان در یک قلب جمع نمی‌شود (آنجا که پای حرص و «بخل» در میان آید، ایمان از آنجا رخت برمی‌بندد.» (جامع السعادات، ج 2، ص 111)

بخل؛ از موجبات هلاکت آدمی

رسول خدا(ص) فرمود: سه چیز باعث هلاکت است، «بخلی» که انسان از آن اطلاعت کند و «هوای نفسی» که از تبعیت نماید و «خودپسندی» انسان نسبت به خویش» (جامع السعادات، ج 2، ص 110)

راه درمان بخل در قرآن

از آنجایی که خداوند در آیات قرآنی علل و عوامل بخل را موارد پیش گفته و مانند آن دانسته است، باید گفت راه درمان بخل همان علل و عوامل است؛ وقتی انسان عامل درد را شناخت می‌تواند با تغییر عامل، آن درد را درمان کند. البته درمان اموری که ملکه رفتاری و عادت انسان شده باشد و بدتر از آن جزو هویت شخص شده باشد، سخت‌تر و شاید ناشدنی باشد؛ از این رو خداوند در آیه 84 سوره اسراء شاکله و هویت شخص را عامل اصلی عمل‌های مثبت و منفی وی می‌داند.

خداوند در آیات قرآن راه‌های درمان و اجتناب از بخل‌ورزی را اموری چون 1. توجه به آگاهی خداوند بر کوچک‌ترین انفاق و پاداش عظیم الهی (نساء آیات 37 تا 40)؛ 2. توجه به غنای مطلق خدا (محمد، آیه 38)؛ 3. توجه به نقش مشیت خدا در توسعه و تضییق روزی انسانها (اسراء، آیات 29 و 30)؛ 4. درک صحیح انسان از خیر و شر خویش (آل‌عمران،‌ آیه 180)؛ 5. توجه انسان به بازگشت زیان بخل‌ورزی به خودش (محمد، آیه 38) و مانند آن دانسته است.

اگر انسان مومن بداند که بخل گناهی نابخشودنی و عظیم و امر ناپسند و نکوهیده در پیشگاه خداوند است (اسراء آیات 28 و 39؛ آل‌عمران، آیه 180؛ حدید،‌آیات 23 و 24) به خود اجازه نمی‌دهد در مسیری گام بردارد که عاقبت آن هلاکت و دوزخ و خشم الهی و دوری از خدا و بهشت رضوان الهی است.

همچنین باید به بخیلان آموخت که جایگاه انسان و خدا کجا و چگونه است و به آثار اجتناب از بخل توجه داده شود و بداند که ترک بخل موجب بندگی خدا (فرقان، آیات 63 و 67) تحسین و تشویق الهی (همان)، کسب تقوا و آثار آن (تغابن، آیه 16) و رسیدن به رستگاری و فلاح ابدی است. (حشر، آیه 9؛ تغابن، آیه 16) و این‌‌گونه است که می‌توان گامی برای درمان درد بخل برداشت.

البته توجه دادن به آثار مثبت بخشش و احسان نیز بسیار می‌تواند در درمان این‌گونه بیمارها و خصلت‌های ناپسند کمک کند. اگر انسان بداند با احسان می‌تواند به محبت خدا دست یابد و رستگار شود، این امر انگیزه‌ای برای رهایی از بخل خواهد بود.

هشدار دادن نسبت به عوارض و آثار بخل چون گرفتار شدن در سختی (لیل، آیات 8 و 10)، ملامت شدن (اسراء، آیه 29)، گرفتار شر و بدی شدن (آل‌عمران، آیه 180)، گرفتار عنوان کفران نعمت شدن (نساء، آیه 37)، گرفتار کینه شدن (محمد آیات 37 و 38)، ایجاد جنگ و مانع صلح در خانواده شدن (نساء، آیه 128)، گرفتار ناسازگاری در خانواده شدن (همان) و گرفتار نفاق شدن (توبه، آیات 76 و 77) می‌تواند اشخاص را از بخل دور سازد و به درمان آنان کمک کند.

به هر حال، راه درمان بخل آن است که از نظر عقاید و افکار و اندیشه‌ها، خود را درمان کند و بداند که خداوند مالک هستی، مالک انسان و دارایی‌هایی اوست و اگر چیزی می‌دهد به حکمت و مقدراتی است که به مصلحت شخص است و اگر هر چیزی را می‌گیرد این‌گونه است.

از دیگر راه‌های درمان بخل آن است که انسان خود را عادت دهد تا با دیگران هم غذا و هم سفره شود تا عادت به بخشش کند. امام رضا(ع) می‌فرماید: سخاوتمند، از غذای مردم می‌خورد، تا مردم هم از غذای او بخورند، اما بخیل از غذای مردم نمی‌خورد تا آنها نیز از غذای او نخورند. (عیون اخبار رضا ج 2، ص 12، ح 26 تحف العقول ص 446 - وسایل الشیعه ج 24، ص 270) پس اگر کسی خودش را با دیگران هم سفره سازد در بلندمدت خصیصه بخل را درمان می‌کند و خودش نیز اهل بخشش می‌شود.

انسان اگر بداند که اگر انفاق و احسان کند چند برابرش باز می‌گردد به این کار اقدام می‌کند؛ زیرا تجار این‌گونه به انگیزه سود تجارت می‌کنند و رنج سفر را به تن می‌خرند. اگر کسی به این ایمان آورد که اگر بخشش کند بیشتر و بهتر می‌یابد و سود بیشتری خواهد برد، به این کار اقدام می‌کند. اما کسی که نسبت به این امر بی‌ایمان و بی‌اعتقاد است به طور طبیعی چنین کاری نمی‌کند. بخیل چون سوءظن به خدا دارد و اعتقاد مثبتی ندارد، بخل می‌ورزد. پس باید گمان و اندیشه و باور خود با نسبت به خداوند تغییر دهد و بداند که خداوند بیشتر از آنچه می‌دهد به او خواهد داد.

امام‌باقر(ع) به بخیلان هشدار می‌دهد و می‌فرماید هرکس از خرج کردن مالی در راه خداپسندانه بخل ورزد، چند برابر آن را در راه غیرخداپسندانه هزینه خواهد کرد. (تحف‌العقول ص 293)

پس بخیل باید بداند که اگر بخل ورزد نه تنها مالش را حفظ نکرده بلکه پیشتر از آن را از دست خواهد داد بويژه اگر این مال را در راه  خدا و جهاد هزینه نکند؛ حالا چه جهاد نظامی باشد یا علمی و یا فرهنگی.

امام حسن(ع) درباره نگاه باطل بخیل می‌فرماید: بخل آن است که آدمی آنچه را بخشیده است، تلف و آنچه را نگه داشته شرف، بپندارد. (بحارالانوار، بیروت، ج 71، ص 417، ح 38) پس اگر این نگاه فرد تغییر یابد می‌تواند امید داشت که از بخل رها شده و به اهل احسان و بخشش و انفاق و صدقه تبدیل شود.

یکشنبه, 06 بهمن 1398 12:05

سه خصوصیت ویژه نماز

سه‌ خصوصیت‌ عمده‌ در نماز هست‌ که‌ نقش‌ برتر آن‌ را در تهذیب‌ نفس‌ و پرورش‌ روانی‌ انسان ها پدید می‌آورد. نخست‌ آن‌ که‌ نماز، با شکلی‌ که‌ در اسلام‌ برای‌ آن‌ معین‌ گشته‌ ...

 

اهمیت نماز را باید به‌درستی فهمید. این که فرموده‌اند: اگر نماز در درگاه خداوند، مقبول افتد، دیگر خدمات و زحمات نیز پذیرفته شده و اگر نماز مردود باشد، هرچه جز آن نیز مردود گشته است، حقیقتی بزرگ را به ما می‌نمایاند.

آن حقیقت این است که اگر در جامعه‌ی اسلامی نماز در جایگاه شایسته‌ی خود قرار گیرد، همه‌ی تلاش‌های سازنده‌ی مادی و معنوی، راه خود را به سمت و سوی آرمان‌ها می‌گشاید و جامعه را به نقطه‌ی مطلوب آرمانی اسلام می‌رساند و اگر از اهمیت نماز غفلت شود و نماز مورد بی‌اعتنایی قرار گیرد، این مسیر به‌درستی طی نخواهد شد و تلاش‌ها و مجاهدت‌ها تأثیر لازم را در رساندن به قله‌ای که اسلام برای جامعه‌ی بشری ترسیم کرده است، ‌ نخواهد داشت. ۱۳۹۱/۰۶/۱۵

 

نماز برترین‌ چیزی‌ است‌ که‌ می‌تواند همه‌ی‌ افراد جامعه‌ی‌ مسلمان‌ را به‌ تهذیب‌ اخلاقی‌ و تعالی‌ روحی‌ و معنوی‌ برساند.

سه‌ خصوصیت‌ عمده‌ در نماز هست‌ که‌ نقش‌ برتر آن‌ را در تهذیب‌ نفس‌ و پرورش‌ روانی‌ انسان ها پدید می‌آورد. نخست‌ آن‌ که‌ نماز، با شکلی‌ که‌ در اسلام‌ برای‌ آن‌ معین‌ گشته‌ یعنی‌ حرکات‌ و اذکار مخصوص‌، به‌ طور طبیعی‌ نمازگزار را به‌ دوری‌ از گناه‌ و آلودگی‌ فرا می‌خواند: «ان‌ الصلوه‌ تنهی‌ عن‌ الفحشاء و المنکر».

این‌ فراخوانی‌ پیوسته‌، توانایی‌ آنان‌ را دارد که‌ هر کس‌ را از منجلاب ها رها سازد و عروج‌ بخشد.

 

دو آن‌ که‌ در او روح‌ پرستش‌ و خضوع‌ در برابر حضرت‌ باری‌ تعالی‌ را که‌ محبوب‌ حقیقی‌ و فطری‌ هر انسان‌ است‌، زنده‌ می‌کند و غبار فراموشی‌ از این‌ حقیقت‌ درخشنده‌ را که‌ در ژرفای‌ فطرت‌ او نهاده‌ شده‌ است‌ می‌سترد.

 

سوم‌ آن‌ که‌ به‌ جان‌ و دل‌ نمازگزار، آن‌ آرامش‌ و اطمینانی‌ را که‌ شرط اصلی‌ موفقیت‌ در همه‌ی‌ عرصه‌های‌ زندگی‌ است‌، هدیه‌ می‌کند و تزلزل‌ و اضطراب‌ را که‌ مانع‌ بزرگی‌ در راه‌ اقدام‌ مجدانه‌ برای‌ پرورش‌ اخلاقی‌ است‌، از او دور می‌سازد.

هر یک‌ از سه‌ خصوصیتی‌ که‌ گفته‌ شد در خور آن‌ است‌ که‌ با تدبر و ژرف‌ نگری‌ دیده‌ و سنجیده‌ شود و از این‌ راه‌ بسیاری‌ از معارف‌ نماز آشکار خواهد شد.

 

اکنون‌ هنگامی‌ که‌ می‌بینیم‌ نماز با این‌ ویژگی ها و کارسازی‌ استثنایی‌اش‌، گستردگی‌ به‌ اندازه‌ی‌ گستره‌ی‌ همه‌ی‌ جامعه‌ی‌ اسلامی‌، دارد، یعنی‌ همه‌ در هر حال‌ و هر جا وظیفه‌ دارند آن‌ را به‌ جای‌ آورند و هیچکس‌، هرگز از قلمرو این‌ فریضه‌ی‌ الهی‌ بیرون‌ نیست‌، در می‌یابیم‌ که‌ اندازه‌ی‌ تأثیر آن‌ در تأمین‌ شرط نیکبختی‌ یک‌ ملت‌ و یک‌ جامعه‌، چقدر زیاد است‌.

حقیقت‌ آن‌ است‌ که‌ هرگاه‌ در میان‌ مردمی‌، نماز ـ با همه‌ی‌ شرایطش‌ ـ رواج‌ داشته‌ باشد همین‌ یک‌ واجب‌ الهی‌ آنان‌ را تدریجا به‌ همه‌ی‌ نیکبختی ها می‌کشاند و خیمه‌ی‌ دین‌ را در زندگی‌ آنان‌ برپا می‌سازد. ۱۳۷۴/۰۶/۱۴

مسأله شناخت امام زمان، از مسائل ارزشمند است تا آنجا که به تعبیر روایات، اگر کسی امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است و شناخت بقیّه‌الله بدین جهت است که اگر او را نشناسیم، نه‌تنها عمل ما باطل است، بلکه منحرف و گمراه خواهیم شد.

پورتال جامع مهدویت در بخش مخزن پرسش و پاسخ خود به برخی از سؤالات پیرامون «ویژگی های یاران امام موعود» پاسخ داده است که سؤالات و جواب ها در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما مهدی یاوران خواهد شد.

 

- چرا باید برای ظهور امام زمان زمینه‌سازی کرد؟

 

هر انقلاب، برای اینکه ابعاد آن شناخته شود و یا با شکست روبرو نشود، نیاز به زمینه‌سازی دارد، قیام و انقلاب حضرت مهدی  علیه‌السلام نیز، اگرچه شکست در آن راه ندارد، اما برای اینکه ابعاد آن برای همگان روشن شود، باید پیشاپیش برای آن زمینه‌سازی کرد.

 

البته این زمینه‌سازی از قرآن شروع شده، سپس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه معصومین علیهم‌السلام به ابعاد آن پرداخته‌اند. قرآن مجید در چند آیه، وراثت صالحان را نسبت به زمین نوید داده و حکومت آینده زمین را، از برای آنها دانسته است و فرموده: « وَلقَد کَتَبنا فِی الزَّبورِمِن بَعدَ الذِّکر أَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِی الصّالِحون؛ پس ازتورات، در زبور نوشتیم که وارث نهایی زمین، بندگان نیکوکار من خواهند بود».[۱] و نیز فرموده: «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و و نجعلهم الائمة و نجعلهم الوارثین؛ ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین، منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قراردهیم».[۲]

و نیز فرموده: «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئا؛ خداوند به مؤمنان و صالحان وعده داده است که آنان را جانشینان زمین قرار دهد، دینی که برای آنها آن پسندیده است ومستقر سازد، ودوران خوف آنان راتبدیل به امنیت نماید وبدون ترس وواهمه ای خدای خویش رابپرستند واطاعت غیر خداراگردن ننهند».[۳]

 

بدین جهت مردم را به فکر واداشته که این صالحان چه کسانی‌اند که هم وارث زمین خواهند بود و هم حکومت را به دست خواهند گرفت و اسلام را فراگیر و جهانی خواهند نمود تا مؤمنان بدون ترس و وحشت‌، در امنیت کامل به عبادت بپردازند؛ فکر در اینکه آیا تا کنون، چنین حادثه‌ای رخ داده یا نه؟ و آیا چنین حکومتی روی کره زمین برقرار شده است یا نه؟

 

به دنبال نزول این آیات از سوی خداوند، پیامبر، مسلمانان را به حکومتی جهانی به رهبری یکی از فرزندانش که هم‌نام و هم‌کنیه‌اش خواهد بود، خبر داد. [۴] روایات فراوانی که از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده، مردم و مسلمانان را با این چهره مقدّس و این حکومت الهی بیشتر آشنا ساخته و امامان معصوم با تبیین مسائل بیشتری به تمام ابعاد آن پرداخته‌اند، به‌گونه‌ای که تمام احادیث اسلامی درباره امام مهدی علیه‌السلام با زمینه‌سازی حکومت آن حضرت، کاملاً مرتبط است.

 

- چگونه زمینه‌سازی کنیم؟

 

همه ما وظیفه داریم که زمینه‌های ظهور را فراهم کنیم؛ این زمینه‌ها فراوان است که به برخی از آنها بسنده می‌کنیم:

 

۱. شناختن و شناساندن ولی‌عصر

مسأله شناخت امام زمان، از مسائل ارزشمند است تا آنجا که به تعبیر روایات، اگر کسی امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. [۵]  و شناخت بقیّه‌الله بدین جهت است که اگر او را نشناسیم، نه‌تنها عمل ما باطل است، بلکه منحرف و گمراه خواهیم شد.

 

امام کاظم علیه‌السلام می‌فرماید: « امام، حجّت بندگان است، هر کس او را رها کند، گمراه می‌شود و هر کس با او باشد، نجات می‌یابد و رستگار می‌شود».[۶]

 

بدین جهت در دعا می‌خوانیم: «خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی، رسولت را نخواهم شناخت. خدایا! رسولت را به من بشناسان، وگرنه حجّتت را نخواهم شناخت. خدایا! حجّتت را به من بشناسان، وگرنه از دین خود گمراه خواهم شد» [کلینی، کافی، ج ۱، ص ۳۷۱، ح ۲]

 

۲. مبارزه با انحرافات و کج روی‌ها

مبارزه با گناهان، زمینه‌سازی برای ظهور امام عصر می‌باشد؛ چرا که یکی از اهداف بسیار مهم امام، مبارزه با انحرافات و کجروی‌ها و نابودی مفاسد است. امام می‌آید تا به ظلم و ستم پایان داده و عدل ‌و داد را روی زمین بگستراند، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «یملأ الله بِهِ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».[۷]

 

بنابراین، اگر بخواهیم زمینه‌های ظهور را فراهم کنیم، باید به کمک امام شتافته و با او همگام شویم. ممکن است برخی با سکوت و بی‌تفاوتی در برابر انحرافات و مفاسد اجتماعی، چنین فکر کنند که باید به مفاسد دامن زد و یا حداقل سکوت کرد تا مفاسد در جامعه صدچندان شود، تا بر اثر زیادشدن آن، امام عصر ظهورکند، در حالی که این نظریه و اندیشه ـ همان‌طور که ذکر آن پیش‌تر گذشت ـ کاملا غلط و بی‌اساس است؛ زیرا حضرت پس از آمدن، زمین را پُر از عدل‌ و داد می‌کند، نه اینکه تا زمین پر از جور و ظلم نشده، امام نخواهد آمد و دلیلش این است که هم اکنون نیز زمین به اندازه کافی پُر از ظلم و جور شده است؛ بنابراین چرا امام نمی آید!؟

 

۳. تبیین اهداف امام

مسأله دیگری که زمینه‌ساز ظهور امام زمان علیه‌السلام می‌باشد، این است که پس از شناخت و معرفت به امام عصر، اهداف آن حضرت را بررسی و مورد مطالعه قرار دهیم.

 

ویژگی‌های حکومت و امتیاز آن از سایر حکومت‌های پیشین‌ را بدانیم، همچنین بدانیم حکومتی که در قرآن بدان اشاره شده است و خداوند از آن خبر داده و پیامبران پیشگویی کرده‌اند، با تمام حکومت‌ها تفاوت اساسی خواهد داشت. حکومت جهانی و الهی، حکومت حاکمیت دین و قرآن و اهل‌بیت است؛ حکومت برقراری امنیت جهانی، حکومت بسط عدالت و حکومت حاکمیت اخلاق و ارزش های انسانی است. امام می‌آید تا اهداف پیاده نشده تمام انبیای الهی را به انجام برساند؛ امام می‌آید تا عالی‌ترین مظاهر یک حکومت مترقّی را به نمایش بگذارد؛ امام می‌آید تا بشر را به کمال واقعی خود برساند و خلاصه، کاری که امام می‌کند، تا کنون به دست هیچ پیامبر و یا حاکمی در طول تاریخ، صورت نگرفته است؛ او می‌آید تا به تمام آن خواسته‌ها، جامه عمل بپوشاند.

 

اعتقاد به این مسائل، سبب می‌شود که برای رسیدن به چنین حکومتی تلاش ورزیم، موانع را از سر راه برداریم و دیگران را تشویق و ترغیب کنیم و همین کارها، باعث ایجاد زمینه‌ها خواهد شد.

 

۴. انتظار فرج

از دیگر موارد زمینه‌سازی ظهور امام زمان، انتظار فرج است؛ انتظاری که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و معصومین علیهم‌السلام، ما را به آن دعوت کرده‌اند؛ انتظاری که در روایات، از آن به‌عنوان برترین اعمال و بهترین عبادات مؤمنان یاد شده است؛ انتظاری که به فرمایش امام صادق علیه‌السلام: «اگر شخصی در حال انتظار بمیرد، شهید خواهد بود، اگرچه در رختخواب هم مرده باشد».[۸]

 

۵. شناخت وظایف و عمل به آن

بزرگان ما، بر اساس روایت و احادیث و سفارشات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه معصومین علیهم‌السلام، وظایفی را برای مردم زمان غیبت کبرا بیان کرده‌اند که هر یک از آنها، زمینه‌ساز ظهور مهدی موعود علیه‌السلام خواهد بود. مرحوم محدّث قمی به چند مورد از آنها اشاره کرده است:

 

۱. اندوهگین‌بودن و گریستن برای آن حضرت، در ایّام غیبت؛

 

۲. دعاکردن برای سلامتی و در امان‌ماندن وجود مبارک امام عصر از شرّ شیاطین انس و جنّ و طلب تعجیل فرج و نصرت و ظفر و غلبه او بر کفّار و ملحدین ومنافقین؛

 

۳. صدقه‌دادن در حدّ توان، برای سلامتی وجود مبارک امام زمان؛

 

۴. به‌جاآوردن حج به نیابت ازامام عصر، چنان‌که در گذشته میان شیعه مرسوم بوده است؛

 

۵. برخاستن به نشانه احترام، به هنگام شنیدن نام مبارک آن حضرت، به‌ویژه نام مبارک قائم؛

 

۶. تضرّع و درخواست از خداوند، برای حفظ دین و ایمان از دستبرد شیاطین و رهایی از شبهات؛

 

۷. استمداد و استعانت و استغاثه به آن جناب، در هنگام سختی‌ها و گرفتاری‌ها و بیماری‌ها و شبهات و فتنه‌ها. [۹]

---------------

پی‌نوشت‌ها

۱. سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.

۲. سوره قصص، آیه ۵.

۳. سوره نور، آیه ۵۵. 

۴. تذکرة‌الخواص، ص۲۶۳؛ عقد الدرر، ص ۳۲؛ منهاج‌السنة، جلد ۴، ص ۲۱۱.

۵. محاسن برقی، ص ۱۵۵؛ کمال‌الدین، ج۲، ص ۴۱۲.

۶. معجم احادیث الامام المهدی، ج ۴، ص ۱۴۸.

۷. غیبت نعمانی، ص ۸۱. 

۸. الشیعه الرجعه، ج ۱، ص ۴۳۲ ضمنا در کتاب‌های اهل سنّت نیز به انتظار فرج اشاره شده که می‌توان به المعجم الکبیر طبرانی، ج۱۰، ص ۱۲۴؛ مسند شهاب، جلد ۱، ص ۶۲؛ تاریخ بغداد، جلد ۲، ص ۱۵۴ مراجعه کرد.

۹. منتهی‌الآمال، ج ۲، ص۴۸۳

انسان نماز را خوب بخواند، با توجه بخواند، حضور قلب داشته باشد. حضور قلب یعنی انسان از آنچه که می گوید و آنچه که در ذهنش می گذرد و بر زبانش جاری میشود، غافل نباشد؛ اینجور نباشد که نفهمد.

مثلاً من که حالا دارم با شما حرف میزنم، خب، شما مخاطبید. انسان توجه دارد که یک مخاطبی دارد و دارد گوش میکند و دارد حرف میزند. در نماز هم همین جور باشد؛ یک مخاطبی داشته باشیم، با او حرف بزنیم.

 

من حتّی عرض می کنم اگر کسی معنای نماز را هم نداند، اصلاً هیچ نداند معنای این عبارات چیست، اما همین قدر بداند دارد با یکی حرف میزند، دارد با خدا حرف میزند، این قضیه انسان را نزدیک می کند - «قربان کلّ تقیّ»- این خودش مقرب است؛ تا اینکه حالا مثل ماها که معنایش را میدانیم و تفسیرش را می دانیم و چندین کتاب درباره‌اش خوانده‌ایم، اما وقتی که نماز میخوانیم، بالمرّه یادمان می رود که چه کار داریم می کنیم.

به قول صائب - حالا شعرش یادم نمی‌آید، اما مضمونش این است - غیر از خدا که به یادت نمی‌آید، هر چی دیگر توی نماز یادت می‌آید؛ گم کرده باشی، پیدا می کنی. ۱۳۹۰/۰۱/۲۳

 

حضور قلب و توجه، کاری است که به تمرین احتیاج دارد. کسانی که این کارها را کرده‌اند و بلدند، به ما یاد می‌دهند که انسان باید در حال نماز، خود را در حضور یک مخاطب عالی‌شأن و عالی‌مقام که خالق هستی است و مالک همه‌ی وجود انسان است، احساس کند. هر مقدار از نماز که توانست این حالت را داشته باشد، به تعبیر روایات این نماز، نمازِ مقبول است و آن خاصیت و اثر را خواهد بخشید. و دیگر آثار نماز - که نمی‌شود آثار نماز را در چند جمله یا در چند فقره‌ی کوتاه خلاصه کرد - بر این مترتب می‌شود. ۱۳۸۵/۰۶/۲۷

 

نماز همان ذکری است، همان آب حیاتی است که انسان به دل خود می‌بخشد؛ نمازِ با توجه؛ توجه به معنا، توجه به اینکه در مقابل خدا قرار داریم. نماز را این‌طوری بخوانید. وقتی به نماز می‌ایستید، به یاد بیاورید که در مقابل خداوند متعال ایستاده‌اید و دارید با او حرف می‌زنید. در سرتاسر نماز سعی کنید این حالت حفظ بشود، آنوقت این نماز اثر می‌گذارد و دل انسان را مثل اکسیر عوض می‌کند. اکسیر ماده‌ی کیمیایی است که می‌گویند مس را طلا می‌کند. دل ما از مس هم که باشد، اکسیر ذکر آن را به طلا تبدیل می‌کند. این، خیلی مهم است. ۱۳۸۶/۰۲/۱۹

جهیزیّه‌ی فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، به قدری بود که شاید دو نفر آدم با دست می‌توانستند از این خانه بردارند ببرند آن خانه. ببینید افتخار اینهاست. ارزش اینهاست.

رهبر معظم انقلاب در حاشیه خطبه های عقد، توصیه هایی به زوج های داشته اند که «پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای» منویات ایشان را در قالب «خانواده ایرانی» عرضه نموده و رسانه رسمی حوزه در شماره های مختلف تقدیم حضور علاقمندان می نماید.

 

- آسان گیری

 

* به فکر دیگران هم باشید

از بعضیها وقتی می‌پرسیم که شما چرا برای دو نفری که می‌خواهند زندگی بکنند، بازار را می‌خواهید خالی کنید که جهیزیّه برای خودتان درست کنید؟ می‌گویند: خب ما داریم. چون داریم می‌خواهیم بکنیم.

آیا این استدلال کافی است؟ چون داریم! نه. این استدلال به هیچ وجه کافی نیست. استدلال غلطی است. در یک جامعه همه جور انسان زندگی می‌کند. شما باید کاری کنید که آن دختری هم که ندارد، اگر خواست شوهر بکند بتواند و الّا این جهیزیّه‌ای که شما دارید برای دخترتان درست می‌کنید، این مهریّه‌ای که شما دارید به عروستان می‌دهید، این دیگر دَرِ ازدواج را برای دیگران خواهد بست ... این روش انسانی نیست. این روش اسلامی نیست.

 

* جهیزیّه‌ بهترین عروس عالم

شما نگاه کنید به دختر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، بهترین دخترهای عالم، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. بهترین زنهای اولین و آخرین، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بود. هرگز دختری و زنی به آن خوبی، به آن شرافت و به آن عظمت نیامده است. همه زنهای عالم از اوّل تا آخر در مقابل او مثل خدمت کارهایی هستند. مثل ذرّاتی هستند در مقابل خورشید جهان افروز.

شوهرش هم امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بهترین مردان عالم. اگر چنانچه همه‌ی فضائل و مکارمشان را جمع کنیم. همه‌ی مردان عالم به یک ناخن او هم نمی‌رسند؛ این دو مظهر عظمت، مظهر زیبایی و فضیلت، با همدیگر ازدواج کردند.

جهیزیّه‌شان همان چند قلم ارزان قیمتی بود که در کتابها نوشته‌اند و ضبط کرده‌اند: یک تکّه حصیر، ‌ یک تکّه لیف خرما، ‌یک دست رختخواب و یک دستاس، یک کوزه، یک کاسه. [۱]

همه‌اش را اگر چنانچه به پول امروزی روی همدیگر بگذارند، معلوم نیست که چند هزار تومان مختصری بیشتر بشود. همان مهریّه را از امیرالمؤمنین(علیه السلام) گرفتند و پولش را دادند جهیزیّه‌ی مختصری را فراهم کردند و بردند خانه‌ی شوهر.

حالا ما نمی‌گوییم دخترهای ما مثل فاطمه زهرا(سلام الله علیها) جهیزیّه بگیرند. نه دخترهای ما مثل فاطمه زهرا هستند و نه خود ماها مثل پدر ایشان هستیم و نه پسرهای ما مثل امیرمؤمنان(علیه السلام)، شوهر فاطمه زهرایند. ما کجا و آنها کجا؟ زمین تا آسمان با هم فرق داریم. اما معلوم می‌شود راه، آن راه است. جهت، آن جهت است. جهیزیّه را مختصر بگیرید. به این و آن نگاه نکنید، خرج زیادی نکنید. کار را برای کسانی که ندارند مشکل نکنید.

 

جهیزیّه‌ی فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، به قدری بود که شاید دو نفر آدم با دست می‌توانستند از این خانه بردارند ببرند آن خانه. ببینید افتخار اینهاست. ارزش اینهاست.

آیا پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نمی‌توانستند یک جهیزیّه‌ی مفصل تشکیل دهند؟ اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره‌ای می‌کردند، این مسلمانانی که در اطراف ایشان بودند، بعضیهایشان هم آدمهای متمکّنی بودند، پول هم داشتند، از خدا می‌خواستند که بیایند یک هدیه‌ای بدهند، کمکی بکنند. نکردند. چرا نکردند؟ این برای این است که من و شما یاد بگیریم. و الّا بنشینیم و تعریف کنیم و خوشمان بیاید و بعد هم یاد نگیریم، چه فایده‌ای دارد؟ استفاده‌اش را نمی بریم. نسخه‌ی طبیب را که انسان نباید بگذارد روی طاقچه تماشا کند. باید عمل کنیم تا بهره‌اش را ببریم. رژیم غذایی را باید عمل کنید تا فایده‌اش را ببرید. اینها رژیم غذایی روح است، رژیم غذایی صحّت جامعه است. صحّت خانواده است. باید عمل شود. ساده برگزار کنید.

 

* عروس خانمها شما نگذارید

نگذارید جهیزیّه‌ها را سنگین کنند. دخترها نگذارند. عروسها شما نگذارید. پدر و مادرها هم اگر می‌خواهند، شما نگذارید. این همه جنس گران را می‌خواهید چه کنید؟

مادرهای عروسها در تهیه جهیزیّه دست نگه دارند، خیلی افراط و اسراف نکنند. نگویند حالا مثلاً دخترمان است، دلش می‌شکند. نه. دخترها خوبند. دخترها نمی‌خواهند. ما بیخود نباید دل آنها را بکشانیم به این سمت که هر چیز قشنگ و لوکس و... حتماً باید برایش تهیه شود.

این دختر خانمها که می‌خواهند جهیزیّه درست کنند، برای خرید اسباب سر عقد و جهیزیّه، توی این دکانهای گران قیمت بعضی از جاهای تهران، آن محلّات گران قیمت که معروف است – نمی‌خواهم البته اسم بیاورم – من می‌شناسم کجاهاست که دکانهایش معروف است به جنس گران، اصلاً طرف آنها پا نگذارند. بروند آن جاهایی که معروف به گرانی نیست. این طور نباشد که داماد بیچاره را دنبالشان راه بیندازند برای خرید عروس و خرید عقد. متأسفانه از این کارها می‌کنند.

 

[۱] بحارالانوار، ج۴۳، باب۵، ص۹۴

متن پیام رهبر انقلاب به پنجاه و چهارمین نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا که صبح روز شنبه در وین قرائت شد، به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

جوانان عزیز اتحادیه انجمن‌های اسلامی

امسال نشست شما در میانه‌ی حوادث مهمی برگزار می‌شود که هر یک از جهتی نشانه‌ عظمت و اعتبار ایران اسلامی و ملت انقلابی آن است. شهادت‌ها، قدرت‌نمائی‌های نظامی، حضور بی‌نظیر مردمی، روحیه‌ قوی و عزم راسخ جوانان، در کنار هزاران مجموعه‌ فعال در عرصه‌ دانش و فناوری، و نیز رویکرد دینی و معنوی در بخش عظیمی از جوانان سراسر کشور، همه از سر بر آوردن یک پدیده‌ یکتا در جهان امروز خبر می‌دهد. پدیده‌ئی که می‌تواند در آینده‌ تاریخ تأثیرات عمیق و تعیین‌کننده بگذارد.

گام دوم انقلاب اسلامی باید بتواند به حول و قوه‌ الهی این پدیده را به کمال برساند و به ثمر بنشاند.

چشم امید و انتظار در این پویش حیاتی به جوانان دانشمند و فرزانه و با ایمان است و شما می‌توانید در شمار این برگزیدگان تاریخ‌ساز باشید.

به امید موفقیتهای بزرگ شما عزیزان

والسلام علیکم ورحمه الله

سیّد علی خامنه ای

۳ بهمن‌ماه ۱۳۹۸

 

 

امروزه بسیاری از مردم از بیماری دیابت رنج می‌برند؛ سبک زندگی غلط مبتنی بر رژیم تغذیه نامناسب، مصرف مداوم آب یخ، کم‌تحرکی و استرس از جمله دلایل اصلی ابتلا به دیابت است.

با وجود اینکه بیماران مبتلا به دیابت توسط پزشک متخصص خود از خوردن بسیاری از مواد غذایی قندی منع شده‌اند اما متأسفانه پزشکان در طب نوین، توجهی به برخی پرهیزات ضروری برای پیشگیری یا بهبود بیماران دیابتی ندارند به‌عنوان مثال بر اساس مبانی طب سنتی، مصرف "آب یخ" یکی از دلایل اصلی ابتلا به دیابت است که در طب نوین توجهی به این مسئله مهم نمی‌شود.

اما "ماساژ عمومی بدن" به‌ویژه در ناحیه شکم، پشت و اندام‌ها در کاهش قند خون بسیار مؤثر است چرا که ماساژ عمومی بدن علاوه بر کاهش قند خون می‌تواند بسیاری از فاکتورهای خونی را هم اصلاح کند.

پیشنهاد می‌شود مبتلایان به دیابت به‌طور منظم و هفتگی ماساژ عمومی آرام‌بخش را در برنامه خود داشته باشند.

دستورالعمل‌های طب سنتی علاوه بر کمک به درمان دیابت در بهبود عوارض ناشی از دیابت مانند زخم‌های دیابتی هم بسیار مؤثر است؛ در طب سنتی با استفاده از  اصلاح تغذیه، درمان‌های موضعی، داروهایی برای پانسمان زخم و زالودرمانی حتی "زخم پای دیابتی" نیز قابل درمان است و به‌عکس طب نوین که تجویز به قطع پای مبتلا به زخم دیابت می‌کند، مانع از قطع پای بیمار می‌شود.

ماء الجُبن" یکی از ترکیباتی است که در طب سنتی ایرانی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.

خاصیت اصلی ماء‌ الجبن، "سم‌زدایی" از کل بدن است و به‌دلیل نفوذ سریع در تمام عروق انتهایی و ریز بدن، کل بدن را از اخلاط غلیظ و گرفتگی عروق ریز پاکسازی می‌کند.

به همین دلیل در درمان انواع لکهای پوستی، انواع سُده‌ها، انواع سوء‌مزاجها و انواع اختلالات خلقی مفید است؛ با توجه به اینکه امروزه به‌دلیل آلودگی هوا و مصرف انواع غذاهای کارخانه‌ای، میزان سموم موجود در خون و کبد زیاد است، توصیه می‌شود افراد سالم نیز هر از گاهی، آن را مصرف کنند.

طرز تهیه ماء الجبن

برای تهیه ماء الجبن، یک کیلو شیر را جوشانده بلافاصله بعد از جوش آمدن، شعله را خاموش کرده و دوسوم استکان سکنجبین ترش یا سرکه خانگی در آن بریزید و کمی صبر کنید تا شیر به‌اصطلاح "بریده" شود.

اگر شیر بریده نشد، می‌توانید چند قاشق غذاخوری دیگر سرکه خانگی به آن اضافه کنید تا بریده شود؛ سپس شیر بریده‌شده را درون کیسه پارچه‌ای بریزید و آبگیری کنید.

آبی که از درون پارچه به دست می‌آید همان ماء الجبن است؛ پس از فشردن کیسه پارچه‌ای برای گرفتن ماء الجبن خواهید دید که یک کف سفید روی آب نقش می‌بندد که باید این کف نیز گرفته و دور ریخته شود.

نحوه و میزان مصرف ماء الجبن

میزان مصرف ماء الجبن بدین صورت است: روزانه یک لیوان بزرگ ناشتا میل شود؛ در صورتی که بیمار مشکل معده داشت باید ابتدا معده را اصلاح کند سپس مصرف ماء الجبن را آغاز کند یا می‌تواند همزمان با اصلاح معده، مصرف ماء الجبن را شروع کند.

در صورت مشاهده استفراغ یا روان شدن معده در پی مصرف ماء الجبن باید گفت که این موارد طبیعی است و نوعی سم‌زدایی از بدن است.

می‌توانید یک جلسه برای سه روز ماء الجبن آماده کنید؛ ماء الجبن باید ولرم مصرف شود؛ برای هم زدن آن بهتر است از قاشق چوبی استفاده شود؛ مدت مصرف 2 ماه تحت نظر طبیب باید باشد.

در صورتی که علائم "غلبه سودا" دارید، در زمان نزدیک به جوش آمدن (قبل از به جوش آمدن شیر و اضافه کردن سرکه) دو  قاشق "افتیمون" را در یک کیسه پارچه‌ای ریخته و 5 بار به‌مدت هر بار  30 ثانیه در شیر زده شود.