emamian
خدا از عبادت ما چه میخواهد؟
روزی جوانی نزد حضرت موسی علیهالسلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی میرسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
حضرت موسی علیهالسلام فرمود:
یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی میکردم. روزی بزغاله ضعیفی بالای صخرهای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد.
با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بزغاله، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکهای نقره نیست که از فروش تو در جیب من میرود.
میدانی موسی از سکهای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بینیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمیبینی و نمیشناسی و او هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمیرسد، بلکه با عبادت میخواهد از او دور نشویم تا در دام دشمن کینهتوزی چون شیطان رجیم گرفتار آییم.
در قرآن کریم آمده است که فرمود: و مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست. ( زخرف آیه ۳۶)
اثبات خالقیت خدا و پاسخ به شبهات طبیعتگرایان
یکی از پرسشهای بنیادین منکران خدا این است که اگر خدا وجود دارد، خالق او کیست؟ پاسخ این سؤال، روشنکننده ذات ازلی و ابدی خداوند و ضرورت وجود علت نخستین است که به هیچ مخلوقی نیاز ندارد.
هر چیز ساخته شده ای، سازنده ای دارد و این جهان، ساخته شده است. پس حتما سازنده ای دارد؛ برای مثال نفت خام وارد پالایشگاه میشود در آنجا به صورت نفت سفید، قیر، بنزین، گازوئیل و ... در میآید.
شیر مادر هم وارد دستگاه گوارش کودک میشود و در آنجا به صورت گوشت، خون، پوست مو دندان و .. در میآید. همچنان که نمی توان گفت پالایشگاه نفت سازنده ای نداشته است، نمی توان گفت دستگاه گوارش هم سازنده ای نداشته است.
سازنده جهان کیست؟
این پرسشی است که از دیرباز ذهن بشر را مشغول کرده و پاسخ به آن، کلید فهم عمیقتری از هستی و جایگاه ما در آن است. سازنده جهان، قدرتی فراتر از هر تصور، آگاه، حکیم و تواناست که ما او را خدا مینامیم.
اما برخی میگویند: «طبیعت» خود سازنده جهان است. پاسخ ما به این ادعا ساده اما عمیق است.
اگر منظور از طبیعت، نیرویی مرموز و ناشناخته است که جهان را آفریده، باید بگوییم این همان قدرت خداست که فقط نامش تغییر کرده؛ قدرتی که علم و حکمت دارد. چرا که اگر چنین حکمت و علمی نبود، هیچگاه این همه نظم دقیق و پیچیدگی بینظیر در جهان به وجود نمیآمد؛ همان طور که امام صادق(ع) به این نکته اشاره کرده است.
اما اگر بگویند: طبیعت همان آب، خاک، آتش و باد است، باید پرسید این عناصر ساده آیا عقل، شعور یا اراده دارند؟ قطعاً ندارند! پس چگونه ممکن است این عناصر بیجان و بیهوش، مخلوقاتی چون ما را که پر از عقل و شعور هستند، به وجود آورده باشند؟
ممکن است پاسخ دهند: «این عناصر وقتی ترکیب میشوند، خواص تازهای پیدا میکنند، مثلاً اکسیژن و هیدروژن با هم ترکیب شده و آب را به وجود میآورند.» اما سوال این است: آیا این ترکیب بینظم و تصادفی است یا حساب شده و هدفمند؟ اگر ترکیبها بیبرنامه بود، باید هر ترکیب باعث خلق هر خاصیتی میشد که اینگونه نیست. پس باید نیرویی حکیم و حسابگر باشد که این عناصر را با نظم و برنامه دقیق کنار هم گذاشته است.
اگر بگوییم این ترکیبها خود به خود و بدون اراده انجام شدهاند، پس باید هر بار که این عناصر کنار هم قرار میگیرند، نتیجه یکسانی بدهند، اما میبینیم که چنین نیست و خود به خود هیچ ترکیب هوشمندانهای رخ نمیدهد. بنابراین، تنها توضیح منطقی این است که نیرویی برتر و آگاه، همان خداوند، این ترکیبها را سازمان داده و به آنها عقل، شعور و اراده بخشیده است.
به زبان سادهتر، جهان مانند ماشینی پیچیده است که نمیتواند بدون مهندس و سازندهای ماهر وجود داشته باشد. این مهندس، همان خدایی است که علم و حکمتش، نظم و زیبایی جهان را رقم زده و هستی را به حرکت درآورده است. این حقیقت نه تنها عقلانی است بلکه مطابق با تجربه و مشاهده ما از جهان پیرامون است.
ریشه اشتباه طبیعت گرایان
ریشه اشتباه طبیعتگرایان در این است که مصالح ساختمانی را با سازنده اشتباه میگیرند. مثالی ساده میزنیم: کسی وارد ساختمان زیبایی میشود و میگوید این بنا از گچ، آجر، سیمان و سنگ ساخته شده، پس سازندهاش همان مصالح است. اما واقعیت این است که این مواد فقط اجزای ساختماناند و سازنده اصلی، بنّا است. حتی اگر این مصالح هزار سال بمانند ولی بنّا نباشد، هرگز ساختمانی شکل نمیگیرد!
طبیعتگرایان نیز وقتی به این جهان نگاه میکنند، همانند کسی هستند که فقط مصالح ساختمانی را میبینند؛ آنها میگویند چون این جهان از آب، خاک، آتش و باد تشکیل شده، پس سازندهاش همین عناصر است. اما حقیقت این است که این عناصر تنها مصالح اولیهاند. سازنده واقعی، قدرتی عالم، حکیم و تواناست که با دانش و تدبیر، این جهان پیچیده و منظم را آفریده است. وجود نظم، زیبایی و کارکرد دقیق در هر جزء جهان، گواه روشن بر این حقیقت است که سازنده، تنها یک قدرت برتر و آگاه میتواند باشد، نه خود مصالح ساده و بیجان.
بیانی دیگر برای اثبات وجود خدا
انسان در وجود خود هیچ شک و تردیدی ندارد که علت هستیاش باید از یکی از چند گزینه باشد: خداوند، خود انسان، پدر و مادر، طبیعت یا تصادف.
اما هیچکدام از اینها نمیتوانند علت اصلی وجود انسان باشند، جز خدا؛ زیرا:
* خود من نمیتوانم خالق خودم باشم، چون این امر تناقضی محال است. باید در یک لحظه هم وجود داشته باشم و هم وجود نداشته باشم! باید وجود داشته باشم تا خود را خلق کنم، و همزمان باید نباشم چون هنوز خلق نشدهام. این محال است. به عبارت دیگر، باید پیش از وجودم وجود داشته باشم تا بتوانم خودم را بیافرینم؛ اگر چنین باشد، دیگر خلق خود معنا ندارد.
* پدر و مادر نمیتوانند خالق حقیقی انسان باشند؛ زیرا فاعل دو نوع است:
فاعل موجد: کسی که با اختیار کامل میتواند هر آنچه بخواهد خلق کند؛
فاعل مُعِد: کسی که تنها وسیله و زمینهساز است.
پدر و مادر فاعل موجد نیستند؛ زیرا گاهی فرزندی پسر میخواهند ولی دختر به دنیا میآید، زیبایی میخواهند ولی نقص دیده میشود، بینایی میخواهند ولی نابینا به دنیا میآید و ...
بنابراین پدر و مادر تنها وسیلهاند، مانند قیچی که برش میدهد ولی اختیار برش زدن با انسان است!
*طبیعت نمیتواند خالق انسان باشد؛ چون ذات بیشعور هرگز نمیتواند موجودی با شعور خلق کند.
*تصادف نیز کاملاً مردود است؛ زیرا هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که حتی یک قلم روی کاغذ خود به خود حرکت کند یا یک ساختمان بدون عامل سازنده، خود به خود ساخته شود.
پس روشن است که موجد و خالق بشر، کسی جز خدا نیست.
از امام رضا علیهالسلام پرسیدند دلیل بر حدوث عالم و وجود خدا چیست؟ حضرت فرمود:
«أَنتَ لَمْ تَکُنْ ثُمَّ کُنْتَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّکَ لَمْ تُکَوِّنْ نَفْسَکَ وَلَا کَوْنَکَ مَنْ هُوَ مِثْلُکَ»۲
تو نبودی، سپس به وجود آمدی و میدانی که خودت خود را نیافریدهای و هیچکس مانند تو نیست که بتواند تو را بیافریند. پس معلوم میشود که در این جهان قدرتی عالم، حکیم و توانا وجود دارد که تو و امثال تو را آفریده است.
خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
«کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»۳
«چگونه به خدا کافر میشوید؟ در حالی که شما مرده بودید، او شما را زنده کرد، سپس میمیرانَد، سپس بار دیگر شما را زنده میکند و در نهایت به سوی او باز میگردید.»
باید دانست که پدیده حیات یکی از بزرگترین دلایل اثبات وجود خداوند است و گرفته شدن آن نیز گویای این است که دیگری این حیات را به انسان عطا کرده است.
امیر مؤمنان امام علی علیهالسلام میفرماید:
«وَلَوِ اجْتَمَعَ جَمِیعُ حَیَوَانِهَا مِنْ طَیْرِهَا وَبَهَائِمِهَا وَمَا کَانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَسَائِمِهَا وَأَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَأَجْنَاسِهَا وَمُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَأَکْبَاسِهَا عَلَی إِحْدَاثِ بَعُوضَةٍ، مَا قَدَرَتْ عَلَی إِحْدَاثِهَا وَلَا عَرَفَتْ کَیْفَ السَّبِیلُ إِلَی إِیجَادِهَا وَلَتَحَیَّرَتْ عُقُولُهَا فِی عِلْمِ ذَلِکَ وَتَاهَتْ وَعَجَزَتْ قُوَاهَا وَتَنَاهَتْ وَرَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِیرَةً، عَارِفَةً بِأَنَّهَا مَقْهُورَةٌ، مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا» ۴
اگر تمام موجودات زنده از پرندگان و چهارپایان و حتی موجودات کودن و ناتوان، گرد هم آیند تا پشهای را خلق کنند، قادر به انجام آن نیستند و راه ایجادش را نمییابند و متحیر و عاجز میمانند؛ در نهایت در حال شکست و حسرت، بازمیگردند و اقرار میکنند که از آفریدن آن عاجزند.
قرآن نیز میفرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ لَوْ کَانُوا لَهُ نَصِیرًا» ۵
ای مردم! مثالی زده میشود، پس گوش دهید! کسانی که غیر از خدا را میخوانید، هرگز نمیتوانند حتی مگسی را خلق کنند، حتی اگر همه دست به دست هم دهند و متحد شوند.
واقعیت این است که سر منشأ حیات برای همه مجهول است و هرگز قابل شناخت کامل نیست؛ اما آثار آن در انسان و حیوانات کاملاً مشهود است. ذات خالق حیات شاید برای ما قابل فهم نباشد، اما آثار و نشانههای آن به روشنی دیده میشود.
اشکال منکران خدا
یکی از اشکالات اساسی منکران خدا این است که میپرسند: «اگر خدا وجود دارد، پس خالق خدا کیست؟»
برای پاسخ به این سؤال باید ابتدا دو نوع پاسخ را تفکیک کنیم:
پاسخ حلی (ذاتاً غیرمخلوق بودن خدا)
خداوند، موجودی است که ذاتاً و بهلحاظ ماهوی ساخته نشده است. یعنی وجودش ازلی و ابدی است؛ ازلی به این معنا که هرگز آغاز نداشته و ابدی یعنی هرگز پایان نخواهد داشت.
بنابراین خداوند موجودی است که نیازی به خالق ندارد و این صفت از ضروریات وجود اوست. چون اگر خدا مخلوق میبود، خود نیازمند به خالقی دیگر میشد که این خود موجب تسلسل بینهایت و دور باطل میگردد، و چنین چیزی قابل قبول عقل و منطق نیست.
پاسخ نقضی (دفع تسلسل علتها)
منکران وجود خدا طبیعت یا ماده را به عنوان علتالعلل معرفی میکنند. وقتی از آنها پرسیده میشود: «طبیعت را چه کسی خلق کرده است؟» هر پاسخی که بدهند، باید همان پاسخ را برای آن علت نیز ارائه دهند و این پرسش تا بینهایت ادامه خواهد داشت.
از این رو، تسلسل در علتها در نهایت باید به موجودی منتهی شود که خود مخلوق نباشد، یعنی علت نخستین و علت العلل. این موجود تنها میتواند خداوند باشد.
اصل عقلانی و فلسفی:
هیچ زنجیره علتی نمیتواند بینهایت به عقب برود، چرا که وجود علتها مشروط به علت نخستین است. اگر همه علتها مخلوق باشند، پس هیچ علت اولی وجود نخواهد داشت و به تبع آن، هیچ معلولی نیز ایجاد نمیشود.
پینوشت:
۱. بحار الانوار، ج ۳، ص ۶۷.
۲. حق الیقین، شبر، ص ۷ توحید، صدوق، ص ۲۹۳
۳.بقره/۲۷
۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸
۵. حج/ ۷۳
چرا انسان باید در جستجوی دینداری باشد؟
بسیاری از گرفتاریهای انسان از نادانی به حقیقت است. پس جستوجوی شناخت درست درباره زندگی و جهان، نه تنها ضرورتی عقلانی بلکه کاری مقدس است که سه دلیل مهم آن را به تحقیق وا میدارد.
لزوم شکر مُنعِم: انسان، برخلاف موجودات دیگر، موجودی آگاه و صاحب عقل است؛ همین عقل، او را از سطح زندگی غریزی حیوانات فراتر میبرد و به او مسئولیت میدهد. یکی از روشنترین احکام عقل این است که اگر کسی به تو نیکی کرد، باید قدردان او باشی. ما در زندگی روزمره، حتی اگر کسی یک لیوان آب به ما بدهد، با یک تشکر ساده پاسخ او را میدهیم،چون میدانیم که بیتفاوتی در برابر احسان، نشانه بیادبی، بیاخلاقی یا بیانصافی است.حالا کافی است کمی عمیقتر نگاه کنیم: ما از لحظهای که چشم باز کردیم، خود را در جهانی مملو از نعمت یافتیم. از وجود خودمان گرفته تا هوا، آب، غذا، عقل، عاطفه، خانواده، طبیعت، زیباییها، قوانین منظم هستی و فرصتهایی برای رشد و آگاهی. آیا هیچکدام از اینها را خودمان به خودمان دادهایم؟ نه. آیا والدین ما خالق این نظام عظیم بودهاند؟ باز هم نه. پس عقل میپرسد: این همه نعمت از کجا آمده؟ اگر بخشندهای دارد، آیا وظیفهای در برابر او نداریم؟
در اینجا عقل بیدار میگوید: باید ببینی که آیا صاحب نعمتی هست یا نه؛ چون اگر هست و تو در برابرش بیتفاوت بمانی، شایسته شأن انسانیات رفتار نکردهای.
درست مثل کسی که در خانهای زندگی میکند که نمیداند صاحبش کیست، اما از همه امکاناتش استفاده میکند و حتی زحمت پرسیدن هم به خود نمیدهد. آیا این فرد، انسان شایستهای است؟ عقل میگوید نه.
بنابراین، اولین گام برای عمل به این حکم بدیهی عقل، این است که انسان بررسی کند آیا این نظام خلقت، خالقی آگاه و توانمند دارد یا نه؟ اگر دارد، او همان مُنعِم حقیقی ماست و باید راهی برای شناخت او و شکرگزاری از او بیابیم. این راه، همان چیزی است که دین ادعای آن را دارد. پس عقل ما را وامیدارد که بهخاطر لزوم شکر منعم، دین را بررسی کنیم و ببینیم آیا راهی برای شناخت خالق و راه ارتباط با او وجود دارد یا نه.
در غیر اینصورت، ما در استفاده از نعمتها و نادیده گرفتن منعم، از حیوانات هم پایینتریم؛ چون حیوان لااقل عقل ندارد، اما ما عقل داریم و بیتفاوتی ما، دیگر از روی جهل نیست، بلکه از روی غفلت یا بیاعتنایی است. پس عقل میگوید:
اگر انسان باشی، باید بدانی که آیا مُنعمی داری یا نه؛ و اگر داری، باید شکر او را بهجا آوری؛ و این شکر، صرفاً با زبان نیست، بلکه با شناخت، ایمان و عمل است. و این یعنی جستوجوی دین.
جلب منفعت احتمالی: یکی از اصول عقلانی که هیچ انسان عاقلی نمیتواند آن را نادیده بگیرد، اصل جلب منفعت احتمالی است.
عقل ما به گونهای طراحی شده که حتی اگر احتمال بهرهمندی از یک سود بزرگ، بسیار کم باشد، باز هم ارزش بررسی و تلاش برای رسیدن به آن را میفهمد. این اصل در زندگی روزمره ما بارها به کار گرفته میشود؛ مثلاً اگر احتمال کمی برای برنده شدن در یک قرعهکشی یا گرفتن یک فرصت طلایی وجود داشته باشد، بسیاری از ما باز هم آن تلاش را میکنیم، چون منفعت آن بسیار بزرگ است.
حالا بیاییم این اصل را در زمینه مهمترین و گستردهترین مسئله وجودی یعنی آخرت، پیامبران و دین به کار ببریم.
اگر فقط احتمال بدهیم که پیامبران راست گفتهاند، یعنی حقیقتی وجود دارد به نام قیامت، حسابرسی، بهشت و جهنم، آیا عقل نمیگوید که این احتمال را دستکم نگیریم؟ حتی اگر احتمال بسیار کم باشد، اما منفعت یا ضرر احتمالی بسیار بزرگ باشد، عقل حکم میکند که به تحقیق و بررسی این موضوع بپردازیم و راهی برای رسیدن به آن منفعت احتمالی یا اجتناب از ضرر عظیم بیابیم.
بنابراین، عقل عملی و سنجیده انسان را به تحقیق درباره دین و پیامبران و در نهایت شناخت حقیقت دعوت میکند؛ چرا که ارزش منفعت احتمالی در اینجا بسیار فراتر از هر منفعت دنیوی است و حتی اگر یقین نداشته باشیم، ارزش «پیگیری و جستوجو» را دارد.
دفع ضرر محتمل: یکی از واضحترین و ضروریترین دستورات عقل، اصل دفع ضرر محتمل است.
عقل انسان همیشه به او میگوید که اگر در جایی احتمال ضرری وجود دارد، بهخصوص اگر آن ضرر مهم، سنگین و جبرانناپذیر باشد، نباید بیتفاوت باشد. انسان عاقل تلاش میکند حتیالامکان از آن ضرر فاصله بگیرد، حتی اگر احتمال آن کم باشد؛ چون سنگینی پیامد آن، بهتنهایی کافیست که عقل را به احتیاط وادار کند.
برای نمونه، اگر کسی احتمال بدهد که غذایی فاسد است و ممکن است او را بیمار کند، عقلش به او میگوید: نخور. یا اگر بشنود که در راهی که میخواهد طی کند، احتمال ریزش کوه یا حمله حیوانات وحشی وجود دارد، بیتفاوت نمیماند، حتی اگر خودش با چشم ندیده باشد. همین احتمال ضرر، برای تغییر مسیر یا احتیاط کافیست. عقل انسان میگوید: ضرر سنگین را حتی با احتمال کم هم نباید نادیده گرفت.
حالا این قاعده عقلانی را در مسائل عمیقتر انسانی و معنوی در نظر بگیریم. انسان میبیند که در دنیا صدها مکتب فکری، دین، فرقه و فلسفه وجود دارد. هر گروهی چیزی را حق میداند. در این میان، پیامبران نیز آمدند و با دلایلی قابلتوجه، مردم را به خدا، معاد، بهشت و جهنم دعوت کردند. حتی اگر کسی یقین هم نداشته باشد که آیا سخنان آنها درست است یا نه، همین احتمال راست بودن آنها برای بیدار شدن عقل کافی است. چون اگر آنها راست گفته باشند و ما بیتفاوت بوده باشیم، آن وقت با ضرری روبهرو خواهیم شد که نه فقط بزرگ، بلکه ابدی و جبرانناپذیر است؛ یعنی جهنم.
برای روشنتر شدن موضوع، فرض کنید از کسی که پیش از شما در جادهای آمده است میشنوید که در این جاده حیوان وحشی خطرناکی است، یا جاده پر از خرابی است و سنگهایی ممکن است از کوه ریزش کند. آیا در این شرایط، حتی اگر احتمال خطر کم باشد، باز هم بیتفاوت میمانید و با خیال راحت وارد جاده میشوید؟ قطعاً عقل شما میگوید که این احتمال را جدی بگیرید، حتی اگر احتمال وقوع خطر کم باشد، زیرا پیامد آن بسیار سنگین است.
در چنین شرایطی، عقل میگوید: نمیتوانی با بیخیالی از کنار این احتمال بگذری؛ باید تحقیق کنی، بررسی کنی، دلیلها را ببینی و آگاهانه انتخاب کنی. چون اگر این احتمال درست باشد و تو کاری نکرده باشی، باختی. و اگر هم نادرست باشد، چیزی از تو کم نمیشود.
در واقع، همین اصل سادهی عقلانی است که باعث میشود انسان مسئول و هوشیار، در برابر دین و دعوت پیامبران، منفعل نماند. انسان بیتفاوت، فقط زمانی دچار پشیمانی میشود که دیگر فرصتی برای جبران نیست. اما عقل سلیم اجازه نمیدهد کار به آنجا برسد.
در زندگی عادی، ما برای اتفاقاتی که فقط چند دقیقه یا چند ساعت ممکن است ما را دچار ناراحتی کند، احتیاط میکنیم؛ حال اگر پای آیندهای ابدی در میان باشد و احتمال رنج یا محرومیت هم داده شود، آیا نباید صد برابر محتاطتر باشیم؟ اگر عقل برای لحظهای اسهال گرفتن با غذای مشکوک، احتیاط را واجب میداند، چطور برای احتمال ورود به عذاب ابدی حکم به بیخیالی بدهد؟
بنابراین، عقل انسان با صدای بلند میگوید: تا وقتی هنوز فرصتی برای بررسی، شناخت و انتخاب داری، نباید در برابر دین و دعوت انبیا بیتفاوت بمانی؛ چون اگر احتمال ضرری ابدی در کار باشد، تحقیق و دقت در باور، از ضرورتهای اولیه زندگی عاقلانه است.
چرا در میان ۱۲۴ هزار پیامبر و ۱۴ معصوم، تنها یک زن وجود دارد؟
آیت الله جوادی آملی در یکی از آثار خود به موضوع «علت عدم انتخاب زنان برای مقام نبوت و امامت» پرداختند که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
چرا در میان ۱۲۴ هزار پیامبر و ۱۴ معصوم، تنها یک زن وجود دارد؟
* دلیل اول:
دلیلی وجود ندارد که فقط یک زن معصوم داشته باشیم.
ممکن است زنان بزرگی مانند حضرت زینب کبری(س) و حضرت فاطمه معصومه(س) نیز به مقام عصمت رسیده باشند، هرچند به صورت رسمی عنوان «معصوم» به آنان داده نشده باشد.
* دلیل دوم:
نبوّت و رسالت، مسئولیتهای اجرایی و سنگینی دارد که نیازمند توان بدنی و شرایط خاصی است که معمولاً در مردان دیده میشود.
اما کمال واقعی انسان، رسیدن به مقام «ولایت الله» است که به جنسیت مرتبط نیست و هم زنان و هم مردان میتوانند به آن دست یابند.
زنانی مانند:
حضرت آسیه (س)
حضرت مریم(س)
حضرت فاطمه زهرا(س)
حضرت زینب کبری(س)
حضرت فاطمه معصومه(س)
هر یک با حفظ جایگاه خود، ممکن است به مقام ولایت الهی رسیده باشند.
نتیجه:
نبوت یک مسئولیت اجرایی است و محدودیتهای جسمانی باعث شده تا این مقام به مردان اختصاص یابد.
اما ولایت، که بالاترین درجه کمال انسانی است که به جنسیت وابسته نیست و هر انسانی (زن یا مرد) میتواند با تقوا و ایمان به آن برسد.
حجاب زن حقی الهی است؛ نه حق زن
آیت الله العظمی جوادی آملی در یکی از آثار خود به موضوع «حجاب زن؛ حق الهی» اشاره کردهاند که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
* شبهه
شبهه ای که در ذهنیت بعضی افراد هست این است که خیال می کنند حجاب برای زن محدودیت و حصاری است که خانواده و وابستگی به شوهر برای او ایجاد نموده است و بنابراین حجاب نشانه ضعف و محدودیت زن است.
* پاسخ به شبهه
راه حل این شبهه و تبیین حجاب در بینش قرآن کریم این است که زن باید کاملاً درک کند که:
حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم.
حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم.
حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند.
حجاب زن حقی الهی است .
منبع: کتاب زن درآینه جلال و جمال صفحه ۴۳۷
سه وظیفه همیشگی مسلمان
رسولُ خدا صلی الله علیه و آله:
ثَلاثٌ حَقٌّ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ: اَلغُسلُ یَومَ الجُمُعَةِ وَ السِّواکُ وَ الطِّیبُ.
«سه چیز بر هر مسلمانی لازم است: غسل روز جمعه، مسواک زدن و بهکار بردن بوی خوش.»
نهج الفصاحه، ص ۴۱۴، ح ۱۲۵۶
ایران در جمع 10 کشور دارای چرخه کامل پرتاب ماهواره جهان
حسن سالاریه؛ رئیس سازمان فضایی ایران اظهار کرد: در میان بیش از 200 کشور جهان، فقط 10 یا 11 کشور توانمندی کامل در حوزه پرتاب و تولید پرتابگر و اجزای خانواده صنعت فضایی را دارند که ایران نیز در این فهرست قرار گرفته است. این کشورها کمتر از 10 درصد کشورهای دنیا هستند و شامل قدرتهایی چون روسیه، چین، امریکا، برخی کشورهای اروپایی و ژاپن میشوند که سالیان طولانی در عرصه صنعت فضایی پیشرو بودهاند.
وی افزود: جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر توان بومی و داخلی در حال توسعه همزمان ماهواره و پرتابگر است که این امر با پیچیدگیهای فراوان فناوری فضایی همراه است. ما از ماهوارههای ساده آغاز کردیم؛ هرچند همین ماهوارههای بهظاهر ساده دارای جزئیات طراحی بسیار بالا و ابعاد ناشناختهاند، زیرا شرایط عملکرد آنها در مدار مشابهی روی زمین وجود ندارد و حتی در آزمایشگاه نیز امکان بازآفرینی کامل این شرایط فراهم نیست.
سالاریه ادامه داد: روند پیشرفت کشور در تصویربرداری فضایی از ماهوارههای با دقت حدود هزار متر و چند صد متر آغاز شد، سپس به چند ده متر و اکنون به چند متر رسیدهایم. این ماهوارهها توسط تیمهای تخصصی در مراکز مختلف دولتی شامل دانشگاهها، مراکز تحقیقاتی وابسته به دولت و برخی شرکتهای دولتی ساخته شدهاند.
به گفته رئیس سازمان فضایی ایران، نیروی انسانی کشور در ابتدای دهه 80 آشنایی و تجربه جدی در این صنعت نداشت؛ اما از نیمه دوم این دهه و با تعریف پروژههای ماهوارهسازی در دانشگاههایی چون شریف، امیرکبیر، علم و صنعت و مالکاشتر، موج تربیت نیروی انسانی آغاز شد. این نیروها عمدتاً خودآموختهاند و با مطالعه اسناد، طراحی، ساخت آزمایشگاهی و آزمون در شرایط شبهفضایی موفق شدند نخستین ماهوارهها را بسازند و برای عملیات در مدار آماده کنند.
وی تأکید کرد: ساخت هر ماهواره، بسته به پیچیدگی بالای فناوری، معمولاً دو تا چهار سال طول میکشد. نقطه عطف این مسیر، پرتاب موفق ماهواره امید در سال 1387 بود که برای نخستین بار اعتماد به توانایی قرار دادن جرم در مدار را در کشور ایجاد کرد. پس از آن ماهوارههای دیگری نیز ساخته و پرتاب شدند، هرچند به دلیل ماهیت یادگیری و اکتساب فناوری در مراحل نخست، تجهیزات و اجزای استفادهشده عمر طولانی نداشتند.
سالاریه گفت: ماهوارهسازی در ایران عمدتاً بهصورت تکسازی انجام میشود؛ برخلاف تصوری که گاهی ایجاد میشود که صدها یا هزاران ماهواره ساختهایم. تنها در سالهای اخیر، با پروژه منظومه ماهوارهای شهید سلیمانی در حوزه باریکباند، مفهوم تولید تعدادی در ماهوارهسازی وارد ادبیات کاری ما شده است.
وی با اشاره به مقایسههای رایج با پروژههایی مانند استارلینک اضافه کرد: در آنجا ممکن است 30 ماهواره در دو یا سه ماه ساخته شود، اما باید توجه داشت که این سطح از تولید، متعلق به پیشرفتهترین شرکت خصوصی فضایی دنیا است. ما اکنون در حال تثبیت فناوری و عبور از مرحله تحقیق و توسعه به مرحله ابتدایی "ساخت تعدادی" هستیم و لازم است با نگاهی واقعبینانه، ظرفیتهای کشور را با غولهای فضایی جهان مقایسه کنیم.
ارزش نشستن کنار خانواده
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله:
جُلوسُ المَرءِ عِندَ عِیالِهِ أحَبُّ اِلَی اللهِ تَعالی مِنِ اعتِکافٍ فی مَسجِدی هذا.
«نشستن مرد در کنار خانوادهاش نزد خدای بزرگ دوستداشتنیتر است از اعتکاف [و نشستن] در این مسجد من.»
میزانالحکمه، ج ۴، ص ۲۸۷
طوفان الاقصی و بیداری جوانان اروپایی
امروز هفتم اکتبر روزی است که عملیات طوفان الاقصی شروع شد.
برای بسیاری از مردم کشورهای جهان این سؤال به وجود آمده بود که چرا حماس این عملیات سرنوشت ساز را انجام داد و این مشکلات برای غزه به وجود آمد؟!
اما این حماس نبود که شروع کننده جنگ بود؛ این عملیات پاسخ تقریبا ۸۰ سال تحقیر و کشتار در غزه و سرزمینهای اشغالی بود.
جفری ساکس، نظریهپرداز آمریکایی میگوید: همدلی جهانی با فلسطین باید به عمل تبدیل شود، اما بسیاری از کشورها به دلیل یک قرن استعمار انگلیس، آمریکا و جهان غرب، تسلیم شدهاند. بحران کنونی منطقه نتیجه مداخلات انگلیس است و طرح نام "تونی بلر" برای اداره غزه، نشانهای از دستاندازی دوبارهی انگلیس به خاورمیانه پس از صد سال است که هم تأسفبار و هم مضحک است.
و اینک این این جوانانی اروپایی که برای رسیدن به غزه و همبستگی با مظلومان آن،این گونه به استقبال خطر می روند و از گرگهای صهیونی واهمه ندارند،همان جوانانی اند که شیطان سال های سال با شهوت و لذت و غفلت،اسیرشان کرده بود اما خون مظلومان غزه،فطرت الهی شان را بیدار و آنها را به مجاهدان راه حق تبدیل کرده است!
اینها سربازان آخرالزمانی بقیه الله اند! اینها و فطرتهای بیدارشان،گوشهای شنوای بانگ "انا المهدی" اند!
مبادا ظاهرشان فریبمان دهد که ظاهر به ساعتی تغییر می کند! اهل بصیرت،باطن متحول این بندگانِ توابِ خدا را می بینند و به احوالشان غبطه می خورند! این نسل، نشانه های ظهورند! و خدا نکند که از آنها عقب بمانیم!
دکتر محمد صادق کوشکی
فرقه احمدیه چه گروهی بودند؟
در این مطلب به بررسی کوتاه فرقه احمدیه، شاخهای از امامیه که به امامت احمد بن موسی(ع) قائل بودند، پرداخته میشود.
مقدمه
احمدیه فرقهای از شیعیان امامی بودند که پس از شهادت امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام)، به امامت برادر او، احمد بن موسی بن جعفر (علیهماالسلام)، معروف به شاه چراغ، قائل شدند.
این گروه، معتقد بودند که امام رضا (علیهالسلام) بهصورت صریح، احمد را وصی و امام پس از خود معرفی کرده است.
عقیده احمدیه
احمدیه در شمار فرقههایی از امامیه قرار میگیرند که همانند برخی از «فطحیه»، به امامت دو برادر به دنبال یکدیگر اعتقاد دارند. آنان پس از درگذشت امام رضا (علیهالسلام) بر این باور بودند که به دلیل خردسالی امام محمد تقی (علیهالسلام) که در آن هنگام هفت ساله بود، امامت به او نمیرسد و باید به فردی بالغ و رشید واگذار گردد. بر اساس تحلیل عقلانی آنها، کودک نابالغ نه توان درک دقیق احکام شرعی دارد و نه صلاحیت داوری و اداره امور جامعه را، و لذا شایستگی مقام امامت را ندارد.
منابع تاریخی و گزارشها
شیخ مفید در «الفصول المختارة» در بیان اختلافات میان شیعیان پس از وفات امام رضا (علیهالسلام) مینویسد:
«چون ابی الحسن الرضا (علیهماالسلام) وفات یافت و پسرش ابوجعفر امام جواد (علیهالسلام) که در آن هنگام هفت سال داشت جانشین وی گردید، شیعیان اختلاف کرده و سه فرقه شدند:
- گروهی به امامت ابیجعفر گردن نهادند؛ اینان اکثریت را تشکیل میدادند.
- گروهی به امامت رضا (علیهالسلام) بازگشتند و همانند واقفیه، وی را آخرین امام دانستند.
- و گروهی دیگر به امامت احمد بن موسی قائل شدند و بر این باور بودند که امام رضا به او وصیت کرده و به امامت او تصریح نموده است. دلیل اصلی این دو گروه، کمسنوسال بودن امام جواد بود و معتقد بودند امامت کودک صحیح نیست.»۱
مدرسی طباطبایی در کتاب «مکتب در فرآیند تکامل»، به نقل از کتاب «الشجرة» اثر ابوتمام اسماعیلی (متوفای اواخر قرن چهارم هجری)، به وجود گروه احمدیه اشاره میکند و مینویسد که «در آن روزگار، جمع زیادی از ایشان وجود داشتهاند». وی همچنین احتمال میدهد که محل فعالیت آنها در منطقه خراسان، زادگاه مؤلف بوده است.۲
آیتالله سید مهدی روحانی، نیز در بررسیهای خود، تنها به «الفصول المختارة»، استناد میکند و در آن نیز اشارهای به عنوان «احمدیه» نشده، هرچند تصریح به امامت احمد بن موسی و وصیت امام رضا (علیهالسلام) در آن آمده است.۳
اما محمد بن احمد خوارزمی، در کتاب «مفاتیح العلوم» از این فرقه با عنوان "احمدیه" یاد میکند و بدین ترتیب نخستین سند مکتوبی است که این نام را برای این گروه بهکار برده است.
شخصیت احمد بن موسی(ع)
شیخ مفید در «الارشاد» احمد بن موسی را مردی بزرگوار، پرهیزگار، جوانمرد و محبوب نزد پدرش امام موسی کاظم (علیهالسلام) معرفی میکند. وی مینویسد که امام کاظم، زمینی به نام «یسیره» را به احمد بخشید و احمد نیز هزار برده را آزاد کرد.
بر اساس گزارش معینالدین ابوالقاسم جنید شیرازی در کتاب «شد الإزار فی حط الأوزار عن زوار المزار» (تألیف در سال ۷۹۱ ق)، احمد بن موسی پس از حرکت امام رضا (علیهالسلام) به ایران، برای دیدار برادرش، از مدینه به ایران آمد. اما هنگامی که به شیراز رسید، از دنیا رفت. قبر او تا مدتی نامشخص بود تا آنکه در دوران مقربالدین مسعود بن بدر و به دست اتابک ابوبکر، بنایی بر فراز آن ساخته شد.
در دوران تاشی خاتون، مادر شاه شیخ ابواسحاق اینجو، گنبدی بلند بر قبر احمد بن موسی ساخته شد و مدرسهای نیز در کنار آن تأسیس گردید. وی همچنین در سال ۷۵۰ هجری، قبر خود را نیز در جوار او قرار داد. ابن بطوطه، سیاح مشهور عرب، در سفر خود به شیراز، به این مرقد اشاره کرده و آن را یکی از زیارتگاههای مهم شیعه در آن ناحیه دانسته است.
نتیجهگیری
هرچند فرقه احمدیه نتوانست در میان شیعیان امامی گسترش یابد و با گذشت زمان عملاً از میان رفت، اما نقش آن در تاریخ اختلافات جانشینی پس از امام رضا (علیهالسلام) و جایگاه والای احمد بن موسی در تاریخ شیعه، جایگاهی مهم و ماندگار برای این فرقه و شخصیت برجسته آن، باقی گذاشته است.
پینوشت:
۱. الفصول المختارة، شیخ مفید، ص۳۱۵
۲. مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ص ۸۹.
۳. شیخ مفید، الفصول المختارة، ص ۳۱۵.































