emamian

emamian

 

واقعه طبس مصداق عيني تلاش خصمانه استکبار جهاني براي براندازي نظام جمهوري اسلامي

از جمله اولين اقدامات آمريکا عليه انقلاب اسلامي حمله نظامي به ايران در صحراي طبس است که با خواست و اراده الهي منجر به شکست شد.

از جمله اولين اقدامات آمريکا عليه انقلاب اسلامي حمله نظامي به ايران در صحراي طبس است که با خواست و اراده الهي منجر به شکست شد. لذا به بهانه سالروز واقعه شکست حمله نظامي آمريکا به ايران در طبس در سال 1359 ضمن بررسي اين واقعه، نگاهي به نقش، اقدامات و تلاش استکبار جهاني براي از بين بردن انقلاب اسلامي از همان روزهاي اول پيروزي آن داريم.

جاسوسي و مداخلات سفارت آمریکا در امور ايران و تسخير آن توسط دانشجويان

واقعه طبس در پي تسخير سفارت آمريکا از سوي دانشجويان پيرو خط امام در 13 آبان 1358 و گروگان­گيري ديپلمات­ها، کارکنان و تبعه آمريکايي شاغل در اين سفارت اتفاق افتاد. واقعيت اين است که سفارت آمريکا در ايران به مرکزي براي جاسوسي و اقدامات براندازانه عليه انقلاب اسلامي مبدل شده بود. در اينجا لازم است شرح مختصري از اين تلاش­ها و اقدامات ايالات متحده آمريکا عليه انقلاب اسلامي ارائه شود.

سفارت سابق آمریکا در تهران يکي از مراکز مهم سازماندهي اقدامات ضد ايراني اين کشور بوده است. از دوره رژيم گذشته، اين مرکز با جاسوسي در امور ايران اطلاعات مهمي را در اختيار دواير سياستگذاري آمریکا جهت اتخاذ تصميمات علیه ايران قرار مي­داد.

همواره بسياري از سفارتخانه‌هاي آمریکا كانون اصلي جاسوسي سازمان سيا در كشورهاي خارجي بوده‌اند. اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي آمریکا در تهران نشان مي­دهد كه در سفارتخانه‌هاي اين کشور، واحدي به نام "مراكز عملياتي" وجود داشته و رؤساي اين مراكز، رهبري عمليات گوناگون جاسوسي در كشورهاي حوزه مأموريت­شان را بر عهده مي‌گرفتند. اين گونه افراد عموماً در پوشش ديپلماتيك فعاليت کرده و از مصونيت­هاي ديپلماتيك نيز برخوردار بودند. "ويليام كيسي" رئيس پيشين سيا، در اسفند 1361 در همين ارتباط گفته بود: «سازمان سيا در تمامي كشورهايي كه براي آمریکا اهميت حياتي داشته باشد، فعاليت‌هاي جاسوسي شديدي را به منظور ارزيابي ميزان ثبات سياسي و اقتصادي اين كشورها اعمال مي‌كند».[1]

به طور کلي سفارت آمریکا در عصر‌ پهلوي ارتباط مستقيمي با سازمان سيا داشت و در واقع بخشي از سفارت آمریکا در تهران در اختيار سيا بود. در بسياري از امور ميان اعضاي رسمي سفارت و عوامل سيا هماهنگي لازم برقرار بود. در همان حال ميان سفارت و نمايندگي سيا در تهران و وزارت خارجه آمریکا و نيز سازمان مركزي سيا در آمریکا هم ارتباط تنگاتنگ قابل توجهي وجود داشت و اساساً با مجموع تعامل اطلاعاتي و فعاليت­ هاي سياسي طرفين بود كه سياست­ ها و تصميم‌سازي­هاي ريز و درشت دولتمردان و سياستگذاران آمریکا در مورد ايران به مورد اجرا گذاشته مي‌شد و در ارتباط و تعامل حكومت ايران با آن كشور تصميم لازم اخذ مي‌شد. در همان حالي كه سفارت عمدتاً از طريق مستقيم و آشكار، روابط آمریکا با حكومت ايران را تنظيم مي‌كرد مجموعه گزارش ­ها و اطلاعات سيا از شئون مختلف زندگي ايرانيان، دولتمردان آن كشور را قادر مي‌ساخت رفتار سياسي فيمابين را براساس داده‌هاي اطلاعاتي مذكور طبقه‌بندي و تنظيم کنند و به كار بندند. در خصوص حكومت ايران هم علاوه بر اينكه رؤساي وقت سيا در ايران ارتباط و تماس مستقيم و منظمي با شاه داشتند، برخي ديدگاه­ها و خواسته‌هاي آنان هم از طريق مجاري رسمي سفارت آمریکا در تهران به اطلاع مقامات ايراني مي‌رسيد. در همان حال روابط سيا و سفارت آمریکا در تهران با ساواك هم از قاعده‌هاي مشابه پيروي مي‌كرد. اسناد بر جاي مانده نشان مي‌دهد كه سيا، سفارت آمریکا در تهران و حتي وزارت خارجه آن كشور در گزارشات و اطلاعات واصله از ساواك در زمينه حضورشان در ايران بهره‌ فراواني مي‌بردند، و برخي از مهمترين جنبه‌هاي زندگي ايرانيان و حتي شناخت ويژگي‌ها و مسائل پر شمار مربوط به مجموعه حاكميت، دولت، دربار و شخص شاه از كانال ساواك در اختيار سيا و مقامات سفارت و وزارت امور خارجه آمریکا قرار داده مي‌شد.[2]

وزارت امور خارجه آمریکا با مسئولان سيا در ايران جلسات و مذاكرات منظمي داشت و در همان حال سمينارهاي متعددي با شركت كارشناسان، متخصصان و نمايندگان فيمابين تشكيل مي‌شد كه درباره اوضاع سياسي، استراتژيكي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مباحث و مسائل گوناگوني مطرح و مذاكره مي‌‌كرد و از جمع‌بندي اين­گونه‌ جلسات و مذاكرات بود كه در نهايت استراتژي و دكترين آمریکا در رابطه با ايران شكل مي‌گرفت و به مورد اجرا گذاشته مي‌شد. با اين توضيح كه مباحث مطروحه در اين­گونه سمينارها و جلسات اساساً بر پايه اطلاعات و گزارشاتي بود كه از سوي مأموران و نمايندگي سيا و سفارت آمریکا در تهران تهيه و ارسال شده بود. براي نمونه سازمان مركزي سيا در آمریکا در نامه‌اي كه در 27 ارديبهشت 1356 / 17 مه 1977 براي سفارت آمریکا در تهران مي‌فرستد سرفصل‌هاي مورد نياز اطلاعاتي وزارت امور خارجه و سيا در مورد ايران را تعيين كرده و تقاضا مي‌كند آن سفارت به ياري مأموران سيا در تهران اطلاعات خواسته شده را با مطالعه در موارد اطلاع داده شده براي مركز ارسال دارند. مطابق با اين سرفصل ­ها، در خصوص موضوعات مهمي از جمله موارد ذيل اطلاعات مورد نياز از سفارت آمریکا درخواست مي‌شود؛ سياست­ هاي دراز مدت شاه، چگونگي اخذ تصميمات در مورد مسايل اساسي سياسي، ملي، امنيتي و اقتصادي، برنامه‌هاي رشد اقتصادي، طرح ­هاي مربوط به توسعه اتمي و قابليت­ هاي نيروهاي مسلح سلطنتي ايران.[3]

نکته مهم در مورد ارتباط سيا با سفارت آمریکا آن است که از ميان سفيران آمریکا در تهران حداقل سه تن پيش از انتصاب به اين مقام در سازمان سيا عضويت داشتند كه از آن ميان "ريچارد هلمز" مشهورترين آنهاست. وي تا ژوئن 1977 / 1355 ش. مقام سفارتش را در تهران حفظ كرد. در دوران وي بود كه علاوه بر گسترش فعاليت­هاي سيا در موارد مختلف کشورمان، سفارت آمریکا در تهران نيز نقش بسيار برجسته‌اي در گسترش روابط ايران و آمریکا بر عهده گرفت. حضور و فعاليت گستردة مأموران سيا در پوشش­هاي مختلف سياسي- ديپلماتيك در سفارت آمریکا در تهران و نيز حضور چهره‌هاي برجسته سيا به عنوان سفير و كاردار و نظاير آن در ايران اين فرضيه را سخت قوت مي‌بخشد كه مسائل اطلاعاتي- امنيتي و جاسوسي در روابط ايران و آمریکا جايگاه بي‌بديلي داشت. منصور رفيع‌زاده آخرين نماينده ساواك در آمریکا تأكيد دارد كه سفارت آمریکا در تهران در درجه اول به عنوان پايگاهي براي انجام فعاليت­هاي جاسوسي- اطلاعاتي سيا در ايران انجام وظيفه مي‌كرده است.[4]

در اسناد و مدارك بر جاي مانده از لانه جاسوسی آمریکا در تهران اسامي و مشخصات افراد پر شماري ذكر شده است كه با سفارت در تماس دائمي بودند و اخبار و اطلاعات ارزشمندي را از حوزه فعاليت خود در اختيار آنان قرار مي‌دادند. برخي از مهم‌ترين فعالان سياسي مخالف، روشنفكران، اساتيد و مديران دانشگاه­ها، رجال و كارگزاران دولتي و حكومتي در زمره اين افراد بودند. سفارت آمریکا در تهران و نيز سيا در موارد متعدد با كمترين مشكل اطلاعات ذي‌قيمت قابل توجهي از اين منابع و رابطين خود به دست مي‌آوردند. بسياري از كساني كه در آمریکا تحصيلات عاليه خود را پشت سر گذارده بودند، روابط نزديك­تري با سفارت و نمايندگان پيدا و پنهان سيا در تهران و ساير نقاط كشور داشتند.[5] در يك مورد سفارت آمریکا در تهران از مهدي هروي نام مي‌برد كه "مأموران گوناگون سفارت با او آشنايي" تامي داشتند. او كه تحصيلات دانشگاهي‌اش را در آمریکا انجام داده بود در اوايل سال 1975 به عنوان مشاور با نمايندگان آمریکا در سومين كنگره حزب ايران نوين كار مي‌كرد و بعدها پس از تأسيس حزب رستاخيز اين مهم را در حزب جديد بر عهده گرفت و روابط اطلاعاتي‌اش را با سفارت كماكان حفظ نمود.[6]

سفارت آمریکا در تهران تا پايان دوران سلطنت محمد‌رضا شاه كماكان از حضور و وجود فعال اين رابطين و خبررسانان سود مي‌برد و حكومت ايران و نيز ساواك هم هيچ‌گاه مانعي بر سر راه اين ارتباطات كه چندان پنهان هم نبود ايجاد نكردند. نکته ديگر در مورد فعاليت­هاي سفارت آمریکا در ايران به دخالت اين مرکز در برخي تصميمات کشور در دوره پهلوي مربوط مي‌شود تا جايي­که در ماه­هاي پاياني حکومت پهلوي سوليوان سفير آمریکا به اين نتيجه رسيده بود كه لازم است به رهبران مخالفين براي مشاركت در امور ايران، نقشي وسيع‌تر از آنچه شاه آمادگي‌اش را داشته است، واگذار شود و بر همين اساس شاپور بختيار که تحصيل‌كرده غرب بود مسئوليت نخست‌وزيري را پذيرفت.

در دوره پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز لانه جاسوسی تا قبل از تسخیر آن توسط دانشجويان به­عنوان مرکز اصلي جاسوسي و طراحي توطئه‌هاي آمریکا بود. به­عنوان مثال اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي نشان مي­دهد که سفارت آمریکا تمرکز خاصي روي موضوع قوميت­ها به­ويژه موضوع کردستان داشت و اطلاعات زيادي را در مورد امکان خيزش قومي در اين منطقه به واشنگتن ارسال مي‌کرد.[7]

از طرف ديگر افسران سازمان سیا با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ریختگى و نامشخص بودن حوزه مسئولیت‏ها كه نتیجه طبیعى هر انقلابى است، سعى كردند تا با نفوذ در مناطق كلیدى و حساس انقلاب اسلامى از تعمیق و گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیرى نمایند. سفارت آمریكا با ایجاد شبكه‏هاى جاسوسى و اطلاعاتى در پى آن بود تا از طريق تضعیف نیروهاى اصیل انقلاب و تقويت نيروهاي ليبرال حرکت انقلابی مردم ایران را آسیب‏پذیر نماید. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریكا در پى آن بودند تا با برقرارى ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهداف­شان را تسهیل كنند.

اسناد لانه جاسوسى نیز نشان مى‏دهد كه ایالات متحده چگونه براى خارج كردن امام از صحنه سیاسى كشور درصدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنى صدر و امیر انتظام برآمده بود و مثلاً در مورد جذب بنى صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادى یك شركت آمریكایى با حقوق ماهانه 1000 دلار دعوت به همكارى مى‏شد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش مى‏كرد تا وى را به استخدام این سازمان درآورد.[8] دولت آمریكا در پى آن بود تا با ایجاد ائتلافى از لیبرال‏هاى سیاسى، چهره‏هاى دینى میانه‏رو، سكولارها، ملى­گرایان و سران ارتشى متمایل به غرب تحت لواى دولت موقت موجبات حذف تدریجى نیروهاى وفادار به امام را از صحنه سیاسى كشور ایجاد نماید. به همین دلیل وزارت خارجه آمریكا ماموریت اصلى سفارت خود را در ایران تلاش براى هماهنگى فعالیت‏هاى نیروهاى لیبرال و میانه­روهاى مذهبى و پیوند دادن آنها با عناصر ملى­گرا و سلطنت­طلبان و طرفداران رژیم سابق علیه انقلابیون مذهبى قرار داده بود.[9]

نهايتا تداوم اقدامات مداخله‌جويانه و خرابکارانه سفارت آمریکا در تهران با واکنش دانشجويان انقلابي ايران مواجه شد و با تسخير اين مرکز، آمریکا از يکي از مهمترين ابزارهاي خود براي دخالت در امور ايران محروم شد.

با تسخير سفارت آمريکا و گروگانگيري ديپلمات­ ها، کارکنان و اتباع آمريکايي شاغل در سفارت، دانشجويان آزادي گروگان­ ها را در قبال تحويل و استرداد شاه به ايران خواستار شدند. اما آمريکايي­ ها به جاي مذاکره و عمل به خواسته دانشجويان و مردم ايران به راه حل خصمانه و حمله نظامي به ايران اقدام کردند.

واقعه شکست حمله نظامي آمريکا به ايران در طبس

آمريکايي­ ها براي اقدام نظامي­شان عليه ايران عملياتي با نام «پنجه عقاب» طراحي و به اجرا گذاشتند. بدين منظور يک ماه پس از اشغال سفارت (لانه جاسوسي) آمريکا، نيروهايي موسوم به «دلتا» چند ماه در «فورت برگ‌» آمریکا آموزش نظامي ديده و در فرودگاه كاروليناي شمالي تمرين كردند. اين نيروها پيش از شروع عمليات نيز به پايگاه‌هايي در مصر و عمان منتقل شده بودند.[10]

عمليات در چهارم ارديبهشت 1359 (24 آوریل 1980) با کمک برخی کشورهای عربی و همسایه آغاز مي شد. قرار بود نيروهاي عملياتي كه در ميان آنان افسران پهلوي و افراد وابسته به ساواك نيز حضور داشتند، با چرخ­بال از طبس به سوي تهران حركت كنند و در ورزشگاه امجديه (شهيد شيرودي‌) فرود آيند. سپس با لباس مبدل‌، به سفارت آمریکا در تهران حمله و گروگان­های خود را آزاد كنند. طبق اين نقشه‌، آنان پس از پايان فعاليتشان، از همين راه به طبس وارد و از آنجا با هواپيما از ايران خارج مي‌شدند.

یك روز پس از این كه یك گروه جاسوس از صلیب سرخ بین‏المللى در ملاقات با گروگان‏ها مشخص كرد كه تمام گروگان‏ها در سفارت به سر مى‏برند، كارتر رئيس جمهور آمريکا در دفتر كارش، كلمه رمز «بروید» را كه اعلام كننده آغاز حمله بود، صادر كرد.

عملیات در غروب روز پنجشنبه، 4 اردیبهشت 1358 شروع شد و شش فروند هواپیماى سى - 130 و نود نفر از كماندوهاى آمریكا موسوم به نیروهاى دلتا، از قاهره به ناو هواپیمابر نیمیتز در دریاى عمان منتقل شدند.

نیمه شب پنجشنبه، 4 اردیبهشت ماه، مطابق با ساعت 13 به وقت واشنگتن، هواپیماهاى مذكور و هشت فروند هلى­كوپتر نفربر، از عرشه ناو هواپیمابر نیمیتز برخاستند و با پرواز در ارتفاع كم و با استفاده از نقاط كور رادار، راهى ایران شدند. پس از ورود به حریم ایران اسلامى، یكى از هلى­كوپترها در 120 كیلومترى شهر راور كرمان دچار نقص شد و ناگزیر فرود آمد. سرنشینان این هلى­كوپتر به هلى­كوپتر دیگرى منتقل شدند و پس از طى مسافتى و با توجه به وقوع طوفان شن، دستگاه هیدرولیك این هلى­كوپتر نیز از كار افتاد؛ اما توانست خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز برساند.

در هر صورت، شش فروند هواپیماى سى - 130 و شش فروند هلى كوپتر، در محل مورد نظر واقع در صحراى طبس در تاریكى شب فرود آمدند. در حال سوخت‏گیرى هلى­كوپترها براى اجراى مرحله بعدى عملیات، یكى دیگر از هلی کوپترها دچار نقص فنى شد. با از كار افتادن این هلى­كوپتر، تمام برنامه‏هاى آمریكایى‏ها به هم خورد؛ زیرا آنها با محاسباتى كه انجام داده بودند، براى انجام مرحله بعدى عملیات، حداقل به شش فروند هلى­كوپتر نیاز داشتند. موقعیت به ناو نیمیتز و از آن جا به كاخ سفید گزارش شد و از رئیس جمهور كسب تكلیف شد. كارتر دستور توقف عملیات و عقب‏نشینى را صادر كرد؛ اما نيروهاي آمريکايي در طوفان شن گرفتار شدند. هواپیماها و هلى­كوپترهاى آمریكایى در حال برخاستن از زمین، دچار مشكل شدند. یك هواپیما و یك فروند هلى­كوپتر با هم برخورد كردند و هر دو آتش گرفتند. بر اثر حادثه، هشت تن از آمریكایى‏ها کشته شدند، و بقیه پنج فروند هواپیماى سى-130 نیز از خاك ایران فرار كردند. برژینسكى مشاور امنيت ملي رئيس جمهور آمريکا حالت كارتر را پس از صدور دستور توقف عملیات و عقب ‏نشینى و آتش گرفتن هواپیما و هلی­كوپتر آمریكایى چنین توصیف كرده است:

«وى بعداً سرش را میان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روى میز گذاشت... با شنیدن این خبر، به مانند مار زخمى به خود پیچید و آثار درد و نگرانى بر تمامى صورت او آشكار شد و به اطرافیانش بد و بى راه میگفت».[11]

نتيجه گيري

واقعه طبس در کنار حمايت آشکار آمريکايي­ها از جريان­ هاي تجزیه طلب و تروریسم از اولين اقدامات و تلاش­ هاي دولتمردان واشنگتن عليه انقلاب نوپاي اسلامي است که از عمق دشمني آنها نسبت به مردم و نظام جمهوري اسلامي حکايت دارد. آمريکايي­­ها پس از ناکامي شان در حمله نظامي در ارديبهشت 59 سياست­هاي خصمانه­ اشان را عليه نظام جمهوري اسلامي به شکلي ديگر به اجرا گذاشتند که تا امروز به صورت گسترده­تر ادامه دارد. عليرغم اقدامات و تلاش­ هاي خصمانه دولتمردان آمريکا عليه مردم ايران در 4 دهه گذشته اکنون که در چهلمين سالگي پيروزي انقلاب اسلامي قرار داريم شاهد ايراني آباد، آزاد، مستقل و پيشرفته در بسياري از زمينه ­ها هستيم. اين نشان از ناکامي و شکست سياست­ها و اقدامات آمريکايي ­ها در مقابله با مردم و نظام جمهوري اسلامي ايران دارد.

پژوهش خبری //

--------------------

[1] . تسخير لانه جاسوسي، روز مبارزه با استکبار جهاني، سايت سازمان تبليغات اسلامي، 12 آبان 1388

[2] . شاهدي، مظفر. "سيا، ساواک و سفارت امريکا"، خبرگزاري فارس، 2/9/1387

[3] . همان.

[4] . همان.

[5] . اسناد لانه جاسوسي آمریکا، 1368، صص 107-108

[6] . همان،ص109

[7] . اسناد لانه جاسوسي امريکا، جلد 17، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسي، 1368

[8] . نوازنى، بهرام. "الگوهاى رفتارى ایالات متحده آمریكا در رویارویى با جمهورى اسلامى ایران"، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1383، ص 98 .

[9] . همان

[10] . موسسه مطالعات و پژوهش­های سیاسی، "شكست آمريكا در صحراي طبس"‌

[11] . سایت سیمرغ، " مرورى بر واقعه شكست آمريكا در طبس"

 

روایت رهبر انقلاب از شکست آمریکا در طبس

مروری بر گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب درباره واقعه‌ی طبس

اولین باری که دخالت نظامی در این مناطق انجام گرفت، سال 1359 بود که نیروهای امریکا به فرمان رئیس‌جمهور دمکرات، به قصد این‌که خود را به تهران برسانند، به طبس حمله‌ی نظامی کردند. البته از همان نیمه‌ی راه، جسدهای سیاه‌شده و جزغاله شده‌شان برگشت!عجیب است! کشور عزیز و ملت بزرگ و منطقه‌ی تاریخی ما، آزمایشگاه چه تجربه‌های بزرگی است. ۶۹/۰۸/۲۸
 
رئیس جمهور آمریکا برای نجات این گروگانها [لانه جاسوسی] دست به حمله‌ی نظامیِ پنهانی و شبانه به ایران زد. جاسوسانشان را در اینجا بسیج کردند، مقدمات فراوانی فراهم کردند، آدم دیدند، جا دیدند، با هلیکوپتر و هواپیما حمله کردند، آمدند که طبس پیاده شوند و از آنجا بیایند و به خیال خودشان گروگانها را خلاص کنند و ببرند؛ که آن ماجرای معروف طبس اتفاق افتاد، خدای متعال آبروی اینها را برد، هواپیماها و هلیکوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همانطبس برگردند و بروند. ۸۹/۰۸/۱۲
 
آنها دائم علیه جمهوری اسلامی و این ملت توطئه می‌کنند. البته سرشان هم دائم به سنگ می‌خورد؛ امّا ادب نمی‌شوند. یکی از رئیس جمهورهای امریکا، به داخل این کشور هلی‌کوپتر فرستاد و سر و کارش با توفان طبس، یعنی جنودِ غیبیِ الهی افتاد. اینها چه می‌گویند؟! می‌فهمند چه می‌کنند؟! می‌فهمند چرا؟! با کی مواجهند؟! این یاوه‌هایی که می‌گویند علیه کیست؟ جوابش با کیست؟ ملت ایران ملت بزرگ و نیرومندی است. ملت ایران ملت متّحد و بافرهنگی است. من تعجّب می‌کنم چرا اینها از گذشتگان خودشان و از این شانزده سال، عبرت نمی‌گیرند؟! دائم علیه جمهوری اسلامی و ملت و مسؤولین ایران یاوه‌گویی و دروغ‌پراکنی می‌کنند! سران و بزرگان آنها، دائم راجع به جزایر خلیج فارس، تسلیحات ایران، انرژی اتمی و سلاح شیمیایی دروغ پراکنی می‌کنند. اگر روزنامه‌ها بنویسند، آدم می‌گوید «خوب؛ روزنامه نگارند. برای نانشان مجبورند دروغ بگویند!» رؤسای مجلس و رئیس جمهورشان می‌گویند! انسان تعجّب می‌کند که چرا یک نظام، باید این قدر دچار انحطاط و نکبت معنوی شود، که به درون این مزبله دروغگویی بیفتد! ۷۴/۰۱/۰۳

 

حبس دارائی‌ها و کمک به صدام؛ نمونه‌ای از دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی


در مورد مسائل بین‌المللی كشورمان من فقط به یك مسئله اشاره می‌كنم و آن مسئله‌ی ما و آمریكاست. یكی از آزمونهای مهم انقلاب از روز اول همین مسئله بوده است. از روز اوّلی كه انقلاب پیروز شد، در مواجهه و نوع تعامل با دولت ایالات متحده‌ی آمریكا، میدانی به عنوان یك آزمون بزرگ برای ملت ایران باز شد. در طول این سی سال، همواره این آزمون مهم و بزرگ ادامه داشته است. دولت آمریكا از اول با این انقلاب با روی عبوس و چهره‌ی ترش و با لحن مخالفت روبه‌رو شد. البته آن‌ها با محاسباتِ خودشان حق هم داشتند. ایران قبل از انقلاب در مشت آمریكا بود؛ منابع حیاتی‌اش در اختیار آمریكا، مراكز تصمیم‌گیری سیاسی‌اش در اختیار آمریكا، عزل و نصب مراكز حساس در اختیار آمریكا؛ مرتعی بود برای چرای آمریكائیان و نظامیان آمریكائی و غیر آن‌ها. خوب، این از دستشان گرفته شد. می‌توانستند مخالفت خود را این‌جور خصمانه ابراز نكنند؛ اما از اول انقلاب دولت آمریكا- چه رؤسای جمهور جمهوری‌خواهشان، چه رؤسای جمهور دمكراتشان- با نظام جمهوری اسلامی بدرفتاری كرد؛ این چیزی نیست كه بر كسی پوشیده باشد. اولین كاری كه از طرف آمریكائی‌ها انجام گرفت، تحریك مخالفین پراكنده‌ی جمهوری اسلامی و كمك به حركتهای تجزیه‌طلب و تروریستی در كشور بود؛ از اول این كار را شروع كردند. در هر نقطه‌ای از نقاط كشور كه حركتهای تجزیه‌طلب در آنجا زمینه‌ای داشت، انگشت آمریكائی‌ها را ما دیدیم؛ گاهی پول آن‌ها را، و حتّی در مواردی عناصر آمریكائی را ما در آنجا دیدیم؛ این برای مردم ما خسارت زیادی داشت. متأسفانه این كار هنوز هم ادامه دارد. همین شرورهائی كه در مناطق مرزی ایران و پاكستان هستند، بعضی از آن‌ها ما شنودهایشان را داریم؛ این‌ها با عناصر آمریكائی مرتبطند؛ یعنی با بی‌سیم با آن‌ها حرف می‌زنند، دستور می‌گیرند. شرورِ تروریستِ آدمكش مرتبط با افسر آمریكائی در یك كشور همسایه! این هنوز هم متأسفانه ادامه دارد. شروع كارشان از اینجا بود، بعد تصرف و حبس دارائی‌ها و اجناس ایران. رژیم گذشته پول بی‌حسابی را در اختیار آمریكائی‌ها گذاشته بود، برای اینكه از آن‌ها هواپیما بگیرد، بالگرد بگیرد، سلاح بگیرد. بعضی از این وسائل، آنجا تهیه هم شده بود. وقتی انقلاب شد، آن وسائل را ندادند؛ آن پولها را كه میلیاردها دلار بود، ندادند؛ و عجیب‌تر اینكه این وسائل را در یك انباری جمع كرده بودند، نگه داشته بودند، انبارداری برای خودشان قائل شدند، خود را طلبكار كردند و از حساب قرارداد الجزائر انبارداری برداشتند! مالی را از یك ملت غصب كنند، پیش خودشان نگه دارند، ندهند، بعد انبارداری‌اش را هم بگیرند! این رفتاری بوده كه از آن روز شروع شده، الآن هم ادامه دارد. هنوز اموال ملت ایران آنجاست؛ هم در آمریكاست، هم در بعضی از كشورهای اروپائی است؛ كه ما در طول سالها به این‌ها مراجعه كردیم كه اموال ما را بدهید، این‌ها پولهایش دریافت شده؛ گفتند چون زیر لیسانس آمریكائی‌هاست، آمریكائی‌ها اجازه نمی‌دهند و نمی‌دهیم؛ نگه داشتند. هنوز هم كه هنوز است، مال ملت ایران آنجا موجود است.
به صدام چراغ سبز دادند؛ این یك اقدام دیگر دولت آمریكا بود برای حمله‌ی به ایران. صدام اگر چراغ سبز آمریكا را نمی‌گرفت، بعید بود به مرزهای ما حمله كند. هشت سال جنگ را بر كشور ما تحمیل كردند؛ قریب سیصد هزار جوانهای ما، مردم ما در این جنگ به شهادت رسیدند. در طول این هشت سال- بخصوص در سالهای آخر- همیشه آمریكائی‌ها پشت سر صدام بودند و به او كمك می‌كردند- كمك مالی، كمك تسلیحاتی، كمك كارشناسیِ سیاسی- خبرهای ماهواره‌ای می‌دادند و امكانات خبررسانی داشتند. تحرك نیروهای ما را در جبهه در ماهواره‌هایشان ثبت می‌كردند، بعد آن را همان شبانه برای قرارگاه‌های صدام می‌فرستادند كه از آن‌ها علیه جوانهای ما و نیروهای ما استفاده كند. در مقابل جنایات صدام چشمهایشان را بستند. فاجعه‌ی حلبچه اتفاق افتاد، زدن شهرهای متعدد كشور ما با موشك اتفاق افتاد، خانه‌ها را خراب كردند، در جبهه‌ها شیمیائی به كار بردند، چشمهایشان را بستند، اصلًا و ابداً تعرضی نكردند، به صدام كمك كردند. این هم یكی از كارهای این دولت بوده است در طول این سالها با ملت ما و با كشور ما. بعد در آخر جنگ، هواپیمای مسافربری ما را در آسمان خلیج فارس افسر آمریكائی با موشكی كه از ناو جنگی شلیك كرد، ساقط كرد. قریب سیصد نفر مسافر در این هواپیما بودند، كه همه‌شان كشته شدند. بعد به جای اینكه آن افسر توبیخ شود، رئیس‌جمهور وقت آمریكا به آن افسر پاداش و مدال داد. ملت ما این‌ها را فراموش كند؟ می‌تواند فراموش كند؟۱۳۸۸/۰۱/۰۱

 

تسخیرلانه جاسوسی واکنشی بر خباثت های آمریکا بود


روز سیزدهم آبان که نام آن را در کشور روز [مبارزه با] استکبار نهاده‌اند، به نظر من -ضمن اینکه آن نام، نام درستی است- روز جوان است؛ روز جوان مؤمن، جوان انقلابی، جوان شجاع، جوان دلاور، جوان مبتکر، جوانی که دست به کاری میزند که دشمن را از ابتکار، و از حرکت بازمیدارد. به این معنا روز جوان است.

از آن روز سالها گذشته لکن معنای آن روز همچنان باقی است. اینکه شنیدید امام این حرکت را انقلاب دوّم نامیدند، بی‌معنا نیست؛ از ساعات اوّل پیروزی انقلاب بلکه حتّی قبل از انقلاب دشمن درصدد توطئه برآمد. آمریکایی‌ها چند روز قبل از پیروزی انقلاب آدم فرستادند اینجا که شاید بتوانند یک کودتایی راه بیندازند و حرکت مردم را خنثی کنند که البتّه نتوانستند. بعد هم که انقلاب پیروز شد، انواع و اقسام تلاشها را کردند؛ چه تلاشهای سیاسی رسمی که سنای آمریکا از همان روزهای اوّل علیه جمهوری اسلامی موضع گرفت، اعلام خصومت کرد، اعلام تحریم کرد -که این راه‌های رسمی بود، راه‌های علنی بود- چه از راه‌های غیر علنی، که تماس گرفتند با عوامل خودشان، با مزدوران خودشان در داخل کشور که شاید بتوانند از حضور قومیّتهای مختلف برای ایجاد اختلاف در میان ملّت استفاده کنند، که تو دهنشان خورد. هم خود قومیّتهای ما -عرب ما، تُرک ما، کُرد ما، لُر ما، ترکمن ما، که همه آماج این توطئه بودند- در مقابل آمریکا ایستادند و هم جوانان مؤمن، جوانانی که آن روز، هنوز اسم پاسدار رویشان نبود، اسم بسیج رویشان نبود امّا به‌معنای حقیقی کلمه پاسدار انقلاب بودند و بسیجیِ راه انقلاب بودند، رفتند توطئه‌ی آمریکا را خنثی کردند. بنابراین آمریکایی‌ها از ساعت اوّل شروع کردند و اینها همه غیر از کارهایی بود که در داخل سفارت آمریکا همین‌جا در تهران انجام میگرفت.

بعد از آنکه جوانهای ما رفتند و این مرکز را تسخیر کردند و با زحمت زیاد توانستند کاغذهایی را که خرد شده بود، مدارکی را که در کاغذخردکن ریخته شده بود، گردآوری کنند، جمع کنند، به‌هم بچسبانند و به‌صورت کتاب دربیاورند، آن‌وقت معلوم شد که چه توطئه‌هایی هم در طول این مدّت در داخل سفارت آمریکا وجود داشته. این کتابها حدود هفتاد جلد است؛ شماها خوانده‌اید اینها را؟ چرا هیچ نشانی از مضامین برگزیده‌ی این کتابها در مجموعه‌ی مدارس ما، دبیرستان‌های ما، دانشگاه‌های ما نیست؟ چرا؟ این یکی از اعتراضهای من است. وزیر جدید محترم آموزش‌وپرورش اینجا در جلسه هستند؛ چرا اینها را داخل کتابهای درسی قرار نمیدهید؟ چرا نمیگذارید نسل جوان ما، نسل جدید ما بفهمد و بداند که آمریکا با اینجا چه کرده است و چه توطئه‌هایی زیر سر داشته؟

حرکت دانشجویان برای تسخیر سفارت، واکنش به این‌همه خباثت بود که پیروزمندانه اتّفاق افتاد؛ یعنی جلوی تحرّک ابرقدرتِ پُرروی زیاده‌خواه آمریکا را در داخل کشور گرفت؛ انقلاب یعنی این.۱۳۹۵/۰۸/۱۲

 

 

دلایل و نتایج تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

آمريكا كه تمام تلاش خود را در حمايت از رژيم شاه و جلوگيري از پيروزي انقلاب به كار بسته بود، سفارت خود را به عنوان پايگاهي براي توطئه عليه انقلاب تبديل کرد، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه مي‏ توانست در پوشش ديپلماتيك براي شكست يا به انحراف كشاندن نظام نو پاي اسلامي انجام دهد، با مركزيت سفارت به اجرا درآورد.

13 آبان یادآور سه حادثه مهم در تاریخ تحولات معاصر ایران است؛ 13 آبان 1343، سالروز تصویب قرارداد ننگین کاپیتولاسیون توسط رژیم شاه، 13 آبان 1357، سالروز اعتراض دانشجویان و دانش آموزان به رژیم شاه در دانشگاه تهران و 13 آبان 1358 سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران که اولی زمینه‌ساز انقلاب شد، دومی پیروزی انقلاب را تسریع کرد و رخداد سوم زمینه‌ی تثبیت و استمرار انقلاب را فراهم کرد، اما در این میان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران، به دلیل اثرگذاری آن بر تحولات بعدی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این حرکت از يك سو ابهت پوشالی آمريكا را در هم شكست و از سوي ديگر پژواک فرياد مظلوميت و آزادگي مردم  مسلمان ايران در سرتاسر دنیا بود. این حرکت تا بدانجا حائز اهمیت بود که امام خمینی‌(ره) آن را انقلاب دوم، انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول، نامیدند. از این رو، اهمیت این مهم و درس هایی که در شرایط کنونی می توانیم از آن بگیریم ما را وا می دارد تا به بازخوانی زمینه ها و پیامدهای آن بپردازیم. مهم ترین زمینه ها عبارتند از:
 
1- اعتراض نسبت به پذيرش شاه از سوي دولت آمريكا
 علاوه بر سابقه استعمارگری آمریکا در ایران و دخالت های آن در امور داخلی کشور، از جمله طرح و اجرای کودتای 28 مرداد 1332، سرکوب تظاهرات مردمی در 17 شهریور 1357 و.. در پي اعدام‏ انقلابي سران رژيم شاه در روزهاي اوليه پس از پيروزي انقلاب اسلامی، سنای آمریکا با تصویب قطعنامه ای شدیدالحن، ایران را به دلیل این اعدام های انقلابی محکوم کرد و در مقابل جمهوری اسلامی ايران تصويب این قطعنامه را نشانه موضع خصمانه ايالات متحده و كاري در جهت انزواي خود دانست. بعد از این مسأله، آمريكا در پي آن بود تا فرستاده ‏اي ويژه را با هدف جذب ايران و جلوگيري از نفوذ شوروي در اين كشور، به سوي ايران بفرستد، ولي حضرت امام خمینی(ره) در واكنش به تصويب اين قطع نامه، از پذيرش فرستاده مذكور خودداري كرد و علاوه بر آن پذيرش والتر كاتلر در سمت سفير كه آماده مي ‏شد به ايران سفر كند، از سوي دولت ایران رد شد، هر چند كه جمهوري اسلامي پيش از آن موافقت خود را با اعزام او به ايران به عنوان سفير اعلام كرده بود.
 
دلایل و پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
 
پس از اين اقدامات، دولت آمريكا به بهانه حفظ امنيت منطقه و با اين ادعا كه احتمال داده مي‏ شود كه يك نفت كش در خليج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد. در این میان، پذيرش شاه از سوي آمريكا، خشم ملت ایران را صد چندان كرد. این در حالی بود که دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان، سعی داشت از راه های دیپلماتیک و تساهل در مقابل آمریکا، مسائل را حل کند.
امام راحل كه از دولت موقت قطع اميد كرده بود، در 9 آبان 58 طي سخناني فرمودند: «اي جوان هايي كه در مقابل توپ و تانك رفتيد... حفظ كنيد خودتان را، نهضت خودتان را حفظ كنيد ننشينيد ديگران براي شما كار كنند، اينها براي شما كاري نمي‏كنند.» ایشان همچنين طي پيامي در 12 آبان 58 در اعتراض به پذيرش شاه از سوي رژيم آمريكا اعلام كردند: «دانشگاهيان، دانش‏ آموزان و طلاب علوم ديني با قدرت تمام مبارزه خود را عليه آمريكا گسترش دهند.»
به دنبال اعلام اين مواضع از سوي حضرت امام، نمايندگان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در چهار دانشگاه اميركبير، تهران، شهيد بهشتي و صنعتي شريف با تشكيل جلسه‏ اي به برنامه ريزي براي تصرف سفارت آمريكا پرداختند. در اولین بیانیه این دانشجویان که خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نامیدند، آمده است: «ما دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمريكاي جنايتكار به منظور اعتراض به دسيسه‏ هاي امپرياليستي و صهيونيستي، سفارت جاسوسي آمريكا در تهران را به تصرف درآورديم تا اعتراض خود را به گوش جهانيان برسانيم.»

2- اعتراض به عملكرد دولت موقت
دولت موقت مخالف محاکمه‌ی وابستگان به رژیم گذشته، دادگاه‌های انقلاب و جهاد سازندگی بود. این دولت همچنین اراده ای در برخورد با ضدانقلاب و عناصر تجزیه‌طلب نداشت، بنابراین طبیعی بود که نیروهای انقلابی و معتقد به اصول و مبانی انقلاب و امام(ره) در مقابل اقدام‌ها و مواضع دولت موقت معترض باشند. امام خميني در 7 آبان 58 به قراردادهاي استعماري بين ايران و آمريكا شديدا اعتراض كردند، اما در مقابل دولت موقت هيچ توجهي به اين اعتراض‏ ها نشان نمي‏ داد و در پي بهبود روابط با ايالات متحده بود و در موضع‏گيري هاي رسمي و غير رسمي بيشترين واهمه خود را از شوروي ابراز مي‏ داشت. اوج سازش کاری دولت موقت آنجا بود كه در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزاير، مهدي بازرگان با برژينسكي، مشاور امنيت ملي كاخ سفيد ديدار كرد. برژينسكي، از طرفداران جدي سركوب و مداخله نظامي در جریان حوادث انقلاب و يكي از طراحان اصلي كودتاي 21 بهمن 57 براي پيشگيري از پیروزی انقلاب اسلامی بود. وی همچنین براي پذيرش شاه در آمريكا تلاش فراواني به عمل آورد، اما اعضاي دولت موقت با وی به گفتگو نشستند. به اين موضوع در كتاب خاطرات كارتر اشاراتي شده است: «مهدي بازرگان... و اعضاي كابينه‏ اش كه بيشتر آنها تحصيل كرده غرب بودند با ما همكاري داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت مي‏ كردند و از ژنرال فيليپ گاست... مراقبت به عمل مي‏ آوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براي ما پيام‏ هاي دوستانه مي‏ فرستادند. بازرگان به طور علني اعلام كرد كه مايل است با آمريكا روابط حسنه ‏اي داشته باشد، اما افراطيون طرفدار آيت الله خميني براي او به صورت مشكلي درآمده بودند.»

مهم ترین پیامدها
1- تحقیر آمریکا و شکست هیمنه آن
در این رابطه «هامیلتون جردن»، رییس ستاد انتخاباتی کارتر در خاطرات خود می‌نویسد: «مردم آمریکایی که در مقابل سفارت ایران در آمریکا به شدت علیه ایران شعار می‌دادند، می‌گفتند ما نمی‌توانیم این تحقیر را تحمل کنیم.» مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند: «آن روزى که لانه‌ى جاسوسى تسخیر شد، دولت آمریکا آبرو و اعتبار و هیمنه‌اش چندین برابر امروز بود. شما امروز را نگاه نکنید که آمریکا در چشم‌ها سبک شده، کوچک شده، ملت‌ها علناً علیه آمریکا دشنام می‌دهند و آن‌ها را نفرین می‌کنند. آن روز اینجور نبود؛ آن روز آمریکا در دنیا یک هیمنه‌ى ابرقدرتىِ درجه‌ى یک داشت. جوان دانشجوى ما با شجاعت، با شهامت، به عنوان لبه‌ى اصلى جبهه‌ى مقاومت ملت ایران، سفارتخانه‌ى آنچنان آمریکائى را تسخیر کرد؛ کسانى را که آنجا بودند، زندانى کرد.»
 
دلایل و پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا

2- پایان دادن به توطئه گري و سلطه جويي‏ هاي آمريكا در ايران
پیروزی انقلاب اسلامي در ایران، استراتژي «دو ستوني» آمريكا در منطقه را كه بر پايه‏ هاي قدرت اقتصادي عربستان و قدرت نظامي حکومت پهلوی در ایران و با هدف حفظ منافع منطقه‏ اي آمريكا و مقابله با نفوذ شوروي بنا شده بود، با چالش جدي مواجه كرد. در این شرایط، آمريكا كه تمام تلاش خود را در حمايت از رژيم شاه و جلوگيري از پيروزي انقلاب به كار بسته بود، سفارت خود را به عنوان پايگاهي براي توطئه عليه انقلاب تبديل کرد، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه مي‏ توانست در پوشش ديپلماتيك براي شكست يا به انحراف كشاندن نظام نو پاي اسلامي انجام دهد، با مركزيت سفارت به اجرا درآورد. از جمله اقداماتی که سفارت در این راستا انجام می داد می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1-2- هدایت و حمایت شبکه‌های کودتا و براندازی انقلاب در داخل کشور؛
2-2- تأمین منابع مالی گروهک‌های ضدانقلاب در غرب و جنوب کشور؛
3-2- ایجاد ناامنی و بی‌ثباتی در کشور از راه هدایت گروهک‌های ضدانقلاب (انفجار خطوط لوله نفت در جنوب، ایجاد ناامنی در شمال‌غرب)؛
4-2- ایجاد ارتباط با جریان‌های سازش‌کار (نهضت آزادی و ملی‌گراها)؛
5-2- تلاش برای ایجاد انحراف در انقلاب اسلامی توسط این جریان‌ها.
 به این موضوع هم در اسناد لانه‌ی جاسوسی و هم در خاطرات برخی از مقام‌های آمریکایی تصریح شده است و این یعنی اینکه سفارتخانه‌ی آمریکا در تهران به مرکز هدایت اقدام‌ها علیه انقلاب اسلامی تبدیل شده بود. بنابراین، سفارت آمریکا که می بایست محل انجام امور دیپلماتیک باشد، عملا به محلی برای اقدام علیه امنیت ملی کشور و مرکز هماهنگی و پشتیبانی از حرکت های تجزیه طلبانه ای که در نقاط مختلفی شروع شده بود، تبدیل شده بود. آمريكا كه به لطف ليبرال‏ هاي حاكم در دولت موقت توانسته بود موقعيت از دست رفته خود در ايران را به تدريج باز يابد، با اين ضربه سهمگين به شدت برآشفته گرديد.
 
3- به حاشیه رفتن خط سازش در ایران
به حاشیه رفتن خط سازش یکی از دستاوردهای بزرگ این اقدام انقلابی محسوب می‌شود. در پی این اقدام، دولت موقت در 14 آبان 1358 استعفا داد و حضرت امام(ره) در 15 آبان این استعفا را قبول کردند. اهمیت این امر از آنجاست که دولت آمریکا درصدد بود تا با ایجاد ائتلافی تحت لوای دولت موقت، از لیبرال‌های سیاسی (نهضت آزادی)، چهره‌های به اصطلاح دینی غیرانقلابی (مانند شریعتمداری و...)، سکولارها و ملی‌گراها (جبهه‌ی ملی و...) موجبات حذف تدریجی نیروهای معتقد به گفتمان انقلاب و امام(ره) را از صحنه‌ی سیاسی کشور فراهم کند و انقلاب را به انحراف بکشاند.
 
4- از بين رفتن جاذبه گروه هاي چپ ماركسيستي
این گروه ها كه تا پيش ازاین خود را تنها سردمدار مبارزه با امپرياليسم آمريكا مي‏ دانستند و نیروهای انقلابی را به سازش‌کاری در مقابل آمریکا متهم می‌کردند، با تسخیر لانه جاسوسی و کشف مدارک و اسناد موجود در این مرکز که رابطه مخفی آنها را با آمریکا روشن می ساخت، با این اقدام به یک‌باره در بن‌بست سیاسی قرار گرفتند.
 
5- میدان‌دار شدن نیروهای انقلابی و تثبیت انقلاب
 این دستاورد مهم از یک ‌سو زمینه ساز تثبیت انقلاب در برابر اقدامات گروهک‌های ضدانقلاب، مقابله با کودتاها و مقابله با تجاوز عراق علیه ایران شد و از سوی دیگر موجب تقویت روحیه‌ی خودباوری و «ما می‌توانیم» در عرصه‌های دیگر که امروز شاهد نتایج آن در حوزه‌های مختلف هستیم، گردید.
 
دلایل و پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
 
6- خلع سلاح شوروی در مبارزه با امپریالیسم
وقوع انقلاب دوم در ایران، برای شوروی که تا پیش از این با ادعای مبارزه با امپریالیسم توانسته بود در برخی از نقاط جهان نفوذ، اعتبار و نوعی قدرت نرم برای خود در برابر غرب تولید کند، نیز گران تمام شد و امپریالیسم شرق را نیز خلع سلاح کرد./
 
 

سردمداران کاخ سفید پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون در ایران، به خیال خام خود در جریان جنگ سرد فتحی نمایان کرده‌اند‌ اما تئورسین‌های یانکی نمی‌دانستند که تصویب این لایحه به سان جرقه‌ای است که انبار باروت انزجار و نفرت ایرانیان از جهانخواری آمریکا را شعله‌ور و طوفان خشم مردم‌، منافع آمریکا و مزدورانی چون محمد رضا پهلوی را برای همیشه از حیات ملت ایران پاک خواهد كرد.

 

طرحی که شاه با آن مردم ایران‌ را تحقیر کرد

در سال‌های واپسین دهه‌ی ۳۰ و آغاز دهه‌ی ۴۰ شمسی، گزارش‌های مختلفی از جانب ساواک مبنی بر نارضایتی و ناخشنودی مردم حتی نظامیان به شاه مخابره می‌شد. در یکی از این اسناد، از قول مارتین، یکی از اعضای هیأت مستشاری آمریکایی چنین آمده بود: «اخیرا بنابر آنچه استنباط می‌شود برخی از ارتشی‌ها نسبت به هیأت مستشاری آمریکایی در ارتش، احساسات بدبینانه‌ای پیدا کرده‌اند و به افراد این هیأت به چشم میهمانان ناخوانده و مزاحمی نگاه می‌کنند...» یا در یکی دیگر از این اسناد چنین نوشته شده بود: «ساعت ۱۰ صبح روز چهارشنبه در اتاق سرگرد شهیدی، معاون آجودانی شهربانی کل بودم. یک نفر سرهنگ دوم، گویا رئیس شهربانی یزد بود، به مرخصی آمده و از موضوعی ناراحت بود، به‌طوری که بلندبلند فریاد می‌کرد که کی از شر این مستشاران خلاص می‌شویم و این مملکت از خر توی خری خلاص می‌شود.»

با این همه اما حکومت محمدرضا پهلوی، در اقدامی ناباورانه، قانون مصونیت سیاسی و قضایی اتباع آمریکا در ایران در ۲۱ مهرماه ۴۲ در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. طبق اسناد و مدارک موجود و اظهارات مقامات آن روز ایران، آمریکا از سال ۱۳۴۰ در دوران ریاست جان. اف. کندی (که دست بر قضا از حزب دموکرات بود) از رژیم شاه خواست رژیم کاپیتولاسیون را در مورد اتباع آمریکا در ایران برقرار کند. آمریکایی‌ها از این امتیازخواهی چند انگیزه را دنبال می‌کردند:

۱. تحقیر ملت ایران
۲. انگیزه‌بخشی به اتباع آمریکایی برای زندگی در ایران
۳. قبضه کردن بازار ایران
۴. واداشتن مقامات ایران به نگهبانی از اتباع آمریکا
۵. برتری‌جویی در برابر رقیبان

اگرچه شروع تصویب این لایحه‌ی ننگین از زمان دولت امینی آغاز شد، اما نهایتا در دولت اسدالله علم در مهر ۴۲ به تصویب رسید. اما پس از سقوط کابینه‌ی علم، حسنعلی منصور، یکی دیگر از مهره‌های آمریکا در ایران، کار تصویب آن در دو مجلس سنا و شورای ملی را به پیش برد. جالب آنکه در روز مقرر، هم رئیس مجلس و هم نخست‌وزیر (منصور) سعی کردند تا می‌توانند اطلاعات کمی درباره‌ی این قانون به نمایندگان بدهند. در مجلس سنا، یکی از سناتورها به نام دکتر صدیق از میرفندرسکی، معاون وزارت امورخارجه درخواست کرد که چون این لایحه «متبادر به ذهن نیست، اگر ممکن است توضیحاتی بدهند.» سناتور دیگری به نام دکتر کاظمی نیز توضیح خواست که «... آن مصونیت‌ها و معافیت‌ها را بفرمایید...»، با این حال اما میرفندرسکی از پاسخ طفره رفت و با چند جمله، سر و ته قضیه را هم آورد. نهایتا اینکه در پایان مجلس، طبق نقشه‌ی رئیس دولت و رئیس مجلس سنا، با چند بار بلند شدن و نشستن سناتورها، لایحه‌ی کاپیتولاسیون در مجلس سنا به تصویب رسید.

دولت منصور که توانسته بود با خیمه‌شب‌بازی خود، لایحه‌ی کاپیتولاسیون را به تصویب مجلس سنا برساند، برای گام نهایی به مجلس شورای ملی رفت. از آنجا که بیشتر کسانی که نام مثلا «نماینده‌ی مردم» را یدک می‌کشیدند، از اعضای «حزب ایران نوین» بودند، منصور اطمینان داشت که مأموریت خود را به درستی انجام خواهد داد و لایحه را به تصویب خواهد رسانید. از این‌رو، در مجلس هنگام طرح لایحه، با جرأت و جسارت تمام اعلام کرد: «من افتخار می‌کنم این لایحه را تقدیم می‌نمایم»! با این همه، برخی از نمایندگان مجلس، به نام مخالف طرح صحبت کردند و تصویب آن را خلاف مصالح ملی دانستند. برخی از دلایل آنان چنین بود:
- اگر آمریکا به ایران کمک نظامی و اقتصادی می‌کند، خیلی بیشتر از آن استفاده می‌برد و مستحق امتیاز جدیدی نیست.
- از شصت سال قبل، هیأت‌های مذهبی و فرهنگی آمریکا در ایران مشغول فعالیت‌اند، از چهل سال قبل به این طرف (از زمان شوستر) مستشاران آمریکا به عناوین مختلف در ادارات مالی، نظامی، فرهنگ و... مساغل مهمی داشته‌اند و دخالت‌های نابجایی کرده‌اند و در تمام این مدت هیچ حادثه‌ی ناگواری به دست ملت ایران علیه این خارجی‌ها به وجود نیامده که دلیل وحشی‌گری ایرانیان نسبت به خارجیان باشد تا امروز از ما حق توحش بگیرند.
- اگر این امتیاز را به آمریکایی‌ها بدهیم، فردا تمام کارشناسان خارجی، مانند آن را از ما می‌خواهند. در این صورت ما حق نداریم که استثنائی قائل شویم.
- اگر یک نفر آمریکایی جاسوس بود و اسرار مملکت را در کیف مبارکش گذاشت و یا اگر پولی از جای دیگر گرفت و یا باندی بند و سست کرد و یا خواست خواسته‌ی ملت دیگری را در یاران عملی کند، ما چگونه می‌توانیم او را کنترل کنیم؟
- اگر فردا یک گروهبان آمریکایی متعرض زن ما شد، نمی‌توانیم به هیچ مقامی مراجعه کنیم.

فشار سفارت آمریکا برای تصویب این لایحه تا آن پایه بود که دولت و مجلس ناگزیر شدند بدون در نظر گرفتن آداب و رسوم قانونگذاری، آن را به رأی بگذارند. لایحه را نه به کمیسیون‌های دادگستری و نظام فرستادند و نه برای مطالعه در اختیار نمایندگان قرار دادند و نه به اشکالات بسیاری از نمایندگان که به لایحه داشتند و روی برخی از کاستی‌ها و نواقصی که در لایحه وجود داشت انگشت گذاشتند، بها دادند. در پایان نیز این لایحه با ۷۴ رأی موافق در برابر ۶۱ رأی مخالف به تصویب مجلس رسید. لایحه‌ای که در حقیقت لایحه‌ی تحقیر ایران بود.

اما هنوز چند روزی از تصویب طرح کاپیتولاسیون نگذشته بود که مجله‌ی داخلی مجلس شورا که متن کامل سخنرانی نمایندگان را در آن منتشر کرده بود به دست امام رسید و آن بزرگمرد تاریخ معاصر ایران به‌درستی دریافت که آمریکا و محمدرضا پهلوی چگونه ملت ایران را تحقیر کرده‌اند. تصویب این طرح آنچنان برای امام سخت و گران آمده بود که آثار ناراحتی و عصبانیت آن حتی در چهره‌ی ایشان نیز هویدا شد و دهان به دهان در بین مردم گشت تا جایی‌که بسیاری از مردم برای اطلاع و آگاهی از آن، روانه‌ی قم شدند.

صبح روز ۴ آبان‌ماه ۴۳ که مصادف بود با روز میلاد حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها، همه‌ی مردم در خانه‌ی امام و کوچه‌های اطراف آن جمع شدند. ساعت حدود ده صبح بود که امام با چهره‌ای برافروخته، چشمانی از شدت خشم و خستگی و بی‌خوابی سرخ شده، در مقابل مردم ظاهر شد و سخنانی بر زبان آورد که اگرچه ظاهر آن، نشانگر غم و اندوه بود، اما باطنا سرشار از عزت و اقتدار این ابرمرد تاریخ ایران بود. امام سخنان خود را چنین آغاز کرد:
«بسم‌الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ایران دیگر  عید ندارد. من تأثرات قلبی خودم را نمی‌توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیده‌ام، خوابم کم شده است. {گریه‌ی حضار} ناراحت هستم. {گریه‌ی حضار} قلبم در فشار است. {گریه‌ی حضار} با تأثرات قلبی روزشماری می‌کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. {گریه‌ی حضار} ایران دیگر عید ندارد. {گریه‌ی حضار} عید ایران را عزا کرده‌اند. {گریه‌ی حضار} عزا کردند و چراغانی کردند. {گریه‌ی حضار} عزا کردند و دسته‌جمعی رقصیدند. {گریه‌ی حضار} ما را فروختند، استقلال ما را فروختند... عزت ما پایکوب شد. عظمت ایران از بین رفت...»

روز قیام خونین

پانزدهم خرداد، نقطه عطفی است در تاریخ معاصر؛ یادگاری است از پیوند معنوی توده های عظیم مردم کشور ما؛ واکنشی است از احساس عمیق مذهبی ملّت ایران ؛ نمایشی است از به پا خاستن مردمی که می خواستند ظلم و ستم را از بُن بر کنند؛ تجسّمی است از تاریخ اسلام و درجه ای است برای سنجش فداکاری و از خودگذشتگی انسان هایی که به دنبال آرمان الهی حرکت می کنند.

پانزده خرداد، روز قیام خونین مردم جان بر کفی است که به نام اسلام و برای اسلام به میدان آمدند تا سلطه طاغوتیان را از کشورشان برچینند.

دستگیری امام خمینی رحمه الله

در سحرگاه پانزدهم خرداد سال 1342، دژخیمان رژیم ستم شاهی به خانه امام خمینی رحمه الله یورش بردند. آن ها امام را که سه روز پیش از آن، به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه فیضیه، در سخنان کوبنده ای، از جنایات شاه و اربابان آمریکایی و اسرائیلی او پرده برداشته بود، دستگیر و دور از چشم مردم، به زندانی در تهران منتقل کردند. هنوز چند ساعتی از این حادثه نگذشته بود که خیابان های شهر قم، زیر پای مردان و زنان انقلابی ـ که در اعتراض به رژیم شاه و حمایت از رهبرشان فریاد برآورده بودند ـ به لرزه در آمد. این صحنه، در آن روز در تهران و چند شهر دیگر نیز به وجود آمد و بدین ترتیب، مردم ایران با این قیام گسترده، نشان دادند که خواستار برقراری حکومت اسلامی و پایان دادن به رژیم ستم شاهی هستند.

قیام پانزدهم خرداد قم

پس از انتشار خبر دستگیری امام رحمه الله در پانزده خرداد 1342، بسیاری از مردم قم، به منزل ایشان رفتند و به اتفاق فرزندشان، حاج آقا مصطفی رحمه الله ، در حدود ساعت شش بامداد، به سمت حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام حرکت کردند. پس از مدتی، صحن مطهر و خیابان های اطراف، لبریز از جمعیّت شد که شعارِ «یا مرگ یا خمینی» را با هیجان شدیدی تکرار می کردند. در همان زمان، علما و مراجع وقت هم با صدور بیانیه هایی، خواستار آزادی فوری حضرت امام شدند. در حدود ساعت ده صبح، با ورود نیروهای مسلّح برای تقویت نیروهای شهربانی قم، تیراندازی و رگبار مسلسل ها شروع شد و تعداد زیادی از مردم زخمی شده یا به شهادت رسیدند. شدّت تیراندازی به حدّی بود که امکان انتقال زخمی ها و اجساد شهیدان نبود و این کشتار، تا ساعت پنج عصر ادامه یافت.

حمام خون در تهران

در پانزدهم خرداد 1342، مردم تهران هم چون سایر شهرها، در اعتراض به دستگیری امام خمینی رحمه الله به خیابان ها ریختند و قیام خونین خویش را آغاز کردند. سیل خروشان کشاورزان غیور و کفن پوش ورامین، دهقانان کَنْ و نیز مردم جماران به سوی تهران سرازیر شد. انبوه جمعیّتِ بازاری، بارفروش، دانشگاهی و اقشار مختلف مردم، با فریادهای رعدآسای «یا مرگ یا خمینی» و «مرگ بر شاه» تهران را به لرزه در آورد. شاه که در برابر قیام قهرآلود ملّت، تاج و تخت خود را در حال زوال می دید، با رگبار مسلسل به جنگ ملّت مظلوم رفت و تهران را در پانزدهم خرداد 1342، به کشتارگاه مخوف و حمام خون تبدیل ساخت.

راه پیمایی در سایر شهره

در روز پانزدهم خرداد 1342، در بیشتر شهرها، درگیری، راه پیمایی، برگزاری جلسات و نیز سخنرانی بر ضد رژیم و اعتراض به دستگیری امام صورت گرفت. در بعضی از شهرها مانند شیراز، تبریز و مشهد، اعتراض ها از شدّت و گستردگی بیشتری برخوردار بود که در اثر این حوادث، تعداد زیادی کشته، مجروح یا زندانی شدند.

تلاش رژیم برای تغییر واقعیت

قیام پانزدهم خرداد، جوششی از طرف مردم بود برای درهم کوبیدن رژیم سلطنت و گرچه به سرعت نتیجه قطعی نداد، آثار بسیار باقی گذاشت. از این رو، عوامل رژیم حاکم، به روش های گوناگون کوشیدند با استفاده از همه امکانات و از جمله رسانه های گروهی، جنبه اسلامی و مردمی را از آن بگیرند و جهت خارجی به آن داده، افکار عمومی را فریب دهند. بنابراین رژیم مدعی شد که عده ای از مردم، برای به دست آوردن پول، به تهاجم برضد دولت دست زده اند و گفتند که این پول ها را شخصی به نام «جمال عبدالناصر» فرستاده تا در ایران، توطئه های صورت گیرد. البته با همه این تلاش ها و ادعاهای پوچ و بی اساس، شعله قیام پانزدهم خرداد 1342، روز به روز روشن تر می گردید.

پانزدهم خرداد در مطبوعات جهان

پس از قیام پانزدهم خرداد 1342، مطبوعات خارجی به صورت های مختلف و با تیترهایی درشت، از این روز نام بردند. برای مثال روزنامه «دی ولت» در شماره 129 خود نوشت: «در تهران، صدها نفر کشته شده اند. دولت عَلَم، حکومت نظامی اعلام کرد. ارتش با تانک و مسلسل، بر ضد طرفداران رهبر مسلمانان، [امام] خمینی که علیه اصلاحات شاه دست به اعتراض زده اند، وارد عمل شد». یا روزنامه «الاهرام» در 16 خرداد نوشت: «دیروز تهران در آتشِ خشم شعله ور شد... این، شدیدترین تظاهرات ضد شاه بود و هنگامی آغاز شد که رهبر دینی، روح اللّه خمینی و یاوران او دستگیر گردیدند».

انعکاس نهضت پانزدهم خرداد

پس از واقعه پانزدهم خرداد 1342، با وجود سانسورهای شدید دستگاه شاه، خبرهای دستگیری امام خمینی رحمه الله و قیام 15 خرداد؛ در مدّت کوتاهی، نه تنها در سراسر کشور، که به فراتر از مرزها گسترش یافت و موجی از نفرت و خشم بر ضد شاه به راه افتاد. حوزه های علمیه نجف، کربلا و کاظمین، به حمایت از امام خمینی رحمه الله ، تلگراف هایی به سران کشورهای اسلامی و سازمان های بین المللی مخابره و کشتار پانزدهم خرداد رژیم را به شدّت محکوم کردند. تمام این جریان ها در حالی صورت می پذیرفت که در مطبوعات کشور هیچ خبری از حقایق و وقایع منعکس نمی شد.

اعتراض شخصیت ه

پس از واقعه خونین پانزدهم خرداد 1342 و کشتار مردم ایران، شخصیت های سیاسی و علمیِ نقاط مختلف جهان، با صدور اطلاعیه هایی، مراتب اعتراض خویش را اعلام می داشتند. از آن جمله می توان به اعلامیه اعتراض آمیز شیخ محمود شلتوت، مُفتی و رئیس دانشگاه الازهر مصر اشاره کرد که شش روز پس از قیام پانزدهم خرداد صادر شد. در این بیانیه، دستگیری علما و اهانت به ساحت مقدّس آنان، داغ ننگی بر پیشانی عالم انسانی معرفی گردیده است. وی طیّ تلگرافی، خطاب به شاه خواست از تجاوز به حریم روحانیت و علمای اسلام خودداری کند و هر چه زودتر، علمای بازداشت شده را آزاد سازد.

آزادی امام امّت

جنبش پانزده خرداد، اگر چه واکنش طبیعی مردم مسلمان در برابر مصوّبات خلاف اسلام رژیم و بازداشت امام خمینی رحمه الله بود، آزادی فوری ایشان را در بر نداشت. از این رو، اعتراض ها از همه نقاط ادامه داشت و سرانجام علمای طراز اوّل کشور، برای چاره جویی، در تهران اجتماع کردند. رژیم حاکم که از یک پانزده خرداد دیگر بیمناک بود، کوشید آن ها را پراکنده سازد و قدمی در راه خواست آن ها بر ندارد. از طرفی مراجع تقلید، اعلامیه ای صادر کردند مبنی بر این که امام خمینی رحمه الله مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید است و براساس قانون، از محاکمه و تعرّض مصون است. سپس با انتشار این مطلب، رژیم خود به خود مجبور شد برای فرو نشاندن نارضایتی های عمومی، امام خمینی را در هیجدهم فروردین 1343 آزاد کند.

ندای ملکوتی امام

حادثه سترگ پانزده خرداد 1342، در اوج اصلاحات دروغین شاه خائن اتفاق افتاد؛ چرا که در آن زمان، اختناقی فراگیر بر ایران سایه افکنده بود. در این جوّ، ناگهان ندای ملکوتی امام از شهر مقدس قم بلند شد و با افشای نقشه خائنانه شاه، مردم را از آن چه در پشت پرده ها می گذشت، آگاه کرد.

آری، امام در ضمن بیدار کردن مردم، آنان را برای قیامی صد در صد اسلامی دعوت کرد و چارچوب قیام را به آنان نشان داد. از این رو در روز پانزده خرداد گروهی از متعهدان و مخلصان که خبر دستگیری امام را شنیدند، قیام خویش را آغاز نمودند و با شعارهای «لااله الا اللّه » و «یا مرگ یا خمینی» دیگران را از خواب غفلت بیدار و بنیان های انقلابی استوار را پایه ریزی کردند.

اسلامی بودن قیام پانزده خرداد

در قیام پانزدهم خرداد 1342، شعارهایی که از حنجره های دردمند ملّت ایران بلند می شد، صرفا اسلامی و مذهبی بود و به طور کلّی حرکت پانزده خرداد، به دلیل توهین به اسلام و رهبری اسلام که از هر طرف مورد هجوم قرار گرفته بود، بر پا شد. اگر این نهضت خداجویانه مردم در آن روز با آن وسعت به وجود نمی آمد، رژیم ستم شاهی جرأت بیشتری از خود نشان می داد و اساس اسلام را در کشورمان از بین می برد و اهداف اربابان آمریکایی خود را محقق می گرداند.

مردمی بودن نهضت پانزده خرداد

قیام پانزدهم خرداد 1342، قیامی کاملاً مردمی بود و تکیه گاهی جز مردم رنج دیده و مظلوم ایران نداشت. اصالت این قیام، در خروش عاشقانی بود که عارفانه در راه رضای معبود خویش، به ندای رهبر دل سوزشان پاسخ مثبت دادند و برای حمایت از آرمان های او، آماده شهادت و جان فشانی شدند. اینان، نه چهره های سیاسی محض بودند و نه مردمی که برای هواهای نفسانی و مادّی قیام کرده باشند، بلکه همین مردم پاک دلِ کوچه و بازار بودند که یک صدا و یک نوا بر ضد ظلم و خیانت رژیم ستم شاهی پهلوی به پاخاستند. به همین دلیل، رژیم شاه سخت به وحشت افتاد و چاره ای جز گلوله باران مردم ندید.

پایان افسانه جدایی دین از سیاست

قیام پانزده خرداد، به افسانه جدایی دین از سیاست که بیش از نیم قرن، از سوی استعمارگران و رژیم های دست نشانده آنان تبلیغ و ترویج شده بود، پایان داد و جداناپذیری اسلام از سیاست را، برای همگان آشکار کرد و اسلام ناب محمّدی را از اسلام آمریکایی باز شناسانید. از آن پس، اسلام راستین که تا دیروز جایی در مجامع علمی و روشن فکری نداشت، در میان نسل تحصیل کرده و به ویژه دانشگاهیان راه یافت و گام به گام گسترش پیدا کرد و فعالیت های سیاسی بر پایه اسلام، به عنوان بزرگ ترین جریان سیاسی در ایران اوج گرفت و پیشرفت کرد و زمینه ساز انقلاب اسلامی شد.

آشکار شدن ماهیت شاه

در زمان سلطنت محمّدرضا پهلوی، دستگاه حکومت به وسیله حامیان آمریکایی خود، با شیوه ها و تاکتیک های پیچیده و حساب شده ای، به مبارزه با اسلام می پرداخت و شاه با تظاهر به اسلام و شعایر مذهبی، می کوشید به شکل مرموزی، توطئه اسلام زدایی پدر خویش را پی بگیرد. از این رو، تا پیش از قیام غرورآفرین پانزدهم خرداد 1342، بسیاری از عناصر و چهره های اسلامی دید مثبتی به شاه داشتند و او را «اسلام پناه» می پنداشتند، ولی ددمنشی و سفاکی نسبت به مردم مظلوم و تجاوز به حریم روحانیت در جریان واقعه پانزده خرداد، ماسکِ فریب و ریا را از چهره او برداشت و ماهیت ضددینی او را برای همگان آشکار ساخت.

پانزده خرداد در کلام امام خمینی رحمه الله

امام خمینی رحمه الله آن پیر فرزانه انقلاب، درباره روز پانزده خرداد 1342 چنین فرمودند: «روز پانزده خرداد، در عین حال که چون عاشورا، روز عزای عمومی ملّت مظلوم است، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است. بزرگداشت روز حماسه آفرین 15 خرداد، بزرگداشت ارزش های انسانی در طول تاریخ است». ایشان در سخنانی دیگر فرمودند: «قیام پانزده خرداد، اسطوره قدرت ستم شاهی را در هم شکست و افسانه ها و افسون ها را باطل کرد. شهادت جوانان رشید و زنان و مردان در آن روز، سدّ عظیم قدرت شیطانی را از بنیان سست کرد. خون سلحشوران کوخ نشین، کاخ های ستم را در هم کوبید. ملّت عظیم الشأن با قیام و نثار خون فرزندان عزیز خویش، راه قیام را برای نسل های آینده گشود و ناشدنی ها را شدنی کرد».

گرمی بخش جان ه

قیام پانزده خرداد سال 1342، جرقّه ای آتش بار بر خرمن باروت جامعه خفقان گرفته و شب زده ایران افکند و زمینه جنب و جوش و شور و خروش ایثارگرانه و فداکارانه را فراهم کرد. ملّت ایران با الهام از راه و روند حماسه آفرینان پانزدهم خرداد، به عنوان اسوه های ایثار و شهادت، درس جانبازی، فداکاری و پایداری آموختند، روزهای شور و حماسه فراوانی پدید آوردند و نهضت اسلامی امام بر ضد طاغوت را تداوم بخشیدند. مبارزه پی گیر و مقاومت خستگی ناپذیر ملّت ایران، از سال 42 تا 57 که به انقلابی اسلامی کشیده شد، ریشه در قیام خونین پانزده خرداد داشت و برگرفته از جانبازی های زنان و مردان قهرمان آن روز تاریخی بود.

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار هزاران نفر از مردم قم، حملات موشکی بامداد امروز به دو پایگاه آمریکا در عراق را یک سیلی خواندند و با تأکید بر اینکه مقابله اصلی باید در جهت پایان دادن به حضور فسادبرانگیز و ویرانگر اآمریکا در منطقه باشد، گفتند: از برکات عظیم شهادت و معنویت حاج قاسم سلیمانی قیامتی بود که در شهرهای ایران و عراق در مراسم‌های تشییع به‌پا شد. این بدرقه‌ها، زنده بودن انقلاب اسلامی را به‌رخ جهانیان کشید و من در مقابل آنچه روح بزرگ آن شهید عزیز برای ایران و منطقه به‌ارمغان آورد، سر تعظیم فرود می‌آورم.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به شهادت سردار پرافتخار اسلام و ایران حاج قاسم سلیمانی، آن شهید عزیز را رفیقی خوب، بزرگوار و شجاع خواندند که با خوش‌بختی به ملکوت اعلی پیوست.

رهبر انقلاب در تبیین خصایص سپهبد شهید سلیمانی، «شجاعت» و «تدبیر» را دو ویژگی برجسته او برشمردند و یادآوری کردند: برخی شجاعت دارند اما تدبیر و عقل لازم را برای به‌کار بردن شجاعت ندارند و برخی اهل تدبیرند اما اهل اقدام و عمل نیستند و دل و جگر کار را ندارند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: حاج قاسم از دفاع مقدس تا پایان عمر با شجاعت به دل خطر می‌رفت اما در عین حال با تدبیر و فکر و منطق عمل می‌کرد و نه‌تنها در میدان نظامی بلکه در میدان سیاست هم شجاعت و تدبیر توأمان داشت و سخنانش قانع‌کننده، منطقی و تأثیرگذار بود که بنده این واقعیت را بارها به دوستان فعال در عرصه سیاسی گفته‌ام.

ایشان اخلاص سردار پرافتخار حاج قاسم سلیمانی را بالاتر از همه خصائص او خواندند و اضافه کردند: او شجاعت و تدبیرش را برای خدا خرج می‌کرد و اهل تظاهر و ریا نبود که ما نیز باید برای دستیابی به این ویژگی بسیار مهم یعنی اخلاص، تلاش و تمرین کنیم.

ایشان در زمینه اخلاص مثال‌زدنی حاج قاسم نیز گفتند: در جلسه‌های رسمی با مسئولان مختلف، او به‌گونه‌ای در حاشیه و دور از چشم می‌نشست که باید می‌گشتید تا او را پیدا می‌کردید و می‌دیدید.

رهبر انقلاب «مراقبت از حدود شرعی» را در همه شرایط حتی در میدان جنگ، از دیگر خصوصیات حاج قاسم برشمردند و افزودند: او فرماندهی جنگاور و مسلط بر عرصه نظامی بود اما در میدان جنگ نیز حدود شرعی را کاملاً رعایت می‌کرد تا به هیچ کس ظلم و تعدی نشود، آن‌هم درحالی که خیلی‌ها در عرصه نظامی اهل احتیاط و رعایت حدود شرعی نیستند.

رهبر انقلاب با اشاره به مراقبت سردار سلیمانی برای حفظ جان اطرافیان، رزمندگان و همکارانش ابراز کردند: ویژگی مهم حاج قاسم این بود که در مسائل داخلی اهل حزب و جناح و این‌گونه تقسیم‌بندی‌ها نبود اما به‌شدت انقلابی و پایبند به خط نورانی و مبارک امام بود و انقلاب و انقلابی‌گری خط قرمز قطعی او بود. حاج قاسم واقعاً ذوب در انقلاب بود و برخی سعی نکنند که این واقعیت‌ها را کم‌رنگ کنند.

ایشان خنثی کردن همه نقشه‌های نامشروع آمریکا در غرب آسیا را نمونه‌ای از تدبیر و شجاعت شهید سلیمانی برشمردند و گفتند: دشمنان حاج قاسم، این واقعیت را به‌خوبی می‌دانند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در همین زمینه اضافه کردند: حاج قاسم در مقابل همه نقشه‌هایی که با پول، توانایی و تأثیرگذاری سیاسی و تشکیلات وسیع آمریکایی‌ها شکل می‌گرفت، قد علم کرد و آن‌ها را خنثی و بی‌نتیجه کرد.

ایشان در تبیین تأثیرگذاری بی‌بدیل سردار سلیمانی در قضیه فلسطین اظهار کردند: آمریکایی‌ها سعی داشتند قضیه فلسطین را به فراموشی بسپارند و کاری کنند که فلسطینی‌ها در حالت ضعف قرار گیرند تا جرأت مبارزه نداشته باشند اما این مرد بزرگ، دست فلسطینی‌ها را پُر کرد و به آ‌ن‌ها جرأت و توان مبارزه داد.

رهبر انقلاب با اشاره به تصریح مکرر رهبران فلسطینی در این زمینه افزودند: حاج قاسم کاری کرد که منطقه کوچکی مانند غزه در مقابل صهیونیست‌های پرمدعا به‌گونه‌ای ایستاد که رژیم صهیونیستی 48ساعته مجبور به درخواست آتش‌بس شد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در بیان نقش تعیین‌کننده سپهبد سلیمانی در شکست نقشه‌های آمریکا در عراق نیز گفتند: آمریکایی‌ها می‌خواستند عراق یا شبیه رژیم طاغوت باشد یا شبیه برخی رژیم‌ها مثل سعودی که به‌تعبیر آنها نقش گاو شیرده را دارند، اما حاج قاسم به کمک عناصر مؤمن و جوانان شجاع عراقی و مرجعیت در عراق رفت و در مقابل این نقشه ایستاد و آن را خنثی کرد.

رهبر انقلاب ادامه دادند: در لبنان نیز آمریکایی‌ها می‌خواستند لبنان را از مهمترین عامل استقلالش یعنی حزب‌الله محروم کنند تا صهیونیست‌ها، لبنان بی‌دفاع را همچون برخی مقاطع به‌راحتی اشغال کنند اما حزب‌الله روز به روز قوی‌تر شد به‌گونه‌ای که امروز، هم دست لبنان است و هم چشم لبنان که نقش شهید شجاع و باتدبیر ما در این مسئله ممتاز و برجسته بوده است.

ایشان با تأکید بر اینکه امروز ملتها بیدارند، افزودند: شهید سلیمانی به‌همراه رفقای عزیزش همچون شهید ابومهدی المهندس آن مرد مؤمن و شجاع و برخوردار از چهره نورانی و خدایی، توانستند کارهای بزرگی را به‌ثمر برسانند.

رهبر انقلاب اسلامی بخش دیگری از سخنانشان درباره شهید سلیمانی را به برکات شهادت عظیم وی اختصاص دادند و گفتند: هر زمانی که این شهید عزیز گزارشی ارائه می‌کرد من قلباً و زباناً او را تحسین می‌کردم اما اکنون در برابر برکات شهادت او و آنچه این شهادت برای کشور و منطقه ایجاد کرد، سر تعظیم فرود می‌آورم.

حضرت آیت الله خامنه‌ای، این برکات عظیم و قیامتی را که در تشییع جنازه آن شهید گرانقدر و همراهانش به‌پا شد نتیجه معنویت او برشمردند و اضافه کردند: آن بدرقه‌های ایرانی را و همچنین آن بدرقه‌های عراقی را در کاظمین، بغداد، نجف و کربلا و آن تشییعی را که نسبت به این پیکر قطعه‌قطعه‌شده، دیدید. از روح مطهر آن شهید بزرگوار از اعماق دل تشکر می‌کنم.

ایشان با تأکید بر اینکه شهادت حاج قاسم سلیمانی و آن تشییع‌های بی‌نظیر «زنده بودن انقلاب» را به‌رخ دنیا کشید، خاطرنشان کردند: عده‌ای می‌خواستند وانمود کنند که انقلاب اسلامی در ایران تمام شده است و البته عده‌ای هم سعی می‌کنند این اتفاق بیفتد، اما شهادت حاج قاسم نشان داد که انقلاب زنده است و همه دیدند که چه قیامتی در تهران و دیگر شهرها به‌پا شد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه شهید سلیمانی با شهادت خود، چشم‌های غبارگرفته را باز و دشمنان را مجبور به خضوع در مقابل عظمت ملت ایران کرد، گفتند: ملت ایران با حضور بی‌نظیر خود در مراسم تشییع، به دهان دشمنان و آمریکایی‌های بی‌انصاف، دروغ‌گو و هجوگو زد که می‌خواهند این مجاهد عظیم‌القدر و سردار و فرمانده مبارزه با تروریسم را یک تروریست معرفی کنند.

رهبر انقلاب اسلامی همچنین با ابراز تأسف عمیق از حادثه تلخ روز گذشته در مراسم تشییع شهید سلیمانی در کرمان گفتند: به خانواده‌های این هم‌میهنان عزیز کرمانی تسلیت عرض می‌کنم و امیدوارم ارواح مطهر این جان‌باختگان با شهید سلیمانی محشور شوند.

حضرت آیت الله خامنه‌ای در ادامه با اشاره به حملات موشکی بامداد امروز به پایگاههای نظامیان تروریست آمریکا در عراق گفتند: بحث انتقام بحث دیگری است، دیشب یک سیلی به آنها زده شد اما در مقام مقابله، این اقدامات نظامی به این شکل کفایت نمی‌کند بلکه باید حضور فسادبرانگیز آمریکا در منطقه تمام شود.

رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه ملتهای منطقه و دولتهای برخاسته از ملتها بدون تردید ادامه این حضور فسادبرانگیز آمریکا را قبول نمی‌کنند، خاطرنشان کردند: حضور آنها در این منطقه و در هر جای دیگر دنیا، جز جنگ، اختلاف، فتنه، ویرانی و خراب شدن زیربناها هیچ نتیجه دیگری نداشته است و آنها همین فساد و ویرانگری را برای ایران عزیز و جمهوری اسلامی هم آرزو و اصرار دارند و مسئله مذاکره و نشستن پشت میز، مقدمه آن دخالتها و حضورها است، بنابراین حضور آمریکایی‌ها در منطقه باید به پایان برسد.

ایشان یکی از وظایف آحاد مردم در شرایط کنونی را «شناخت دشمن» دانستند و تأکید کردند: نباید در شناخت دشمن دچار اشتباه شد و با اینکه همه می‌دانند دشمن عبارت از «استکبار، صهیونیزم و آمریکا» است اما تلاش وسیعی با استفاده از شیوه‌های پیچیده تبلیغاتی برای تغییر نظر مردم درخصوص دشمن در دستور کار است.

حضرت آیت الله خامنه‌ای از دیگر وظایف مهم آحاد مردم در شرایط کنونی را آگاهی از نقشه دشمن و شیوه‌های مقابله با آن برشمردند و گفتند: جمهوری اسلامی ایران بدون خواست، کمک و آراء مثبت و اراده‌های مردم معنایی ندارد، بنابراین مردم باید نسبت به نقشه دشمن و راههای مقابله با آن شناخت داشته باشند.

ایشان با اشاره به وجود افراد شجاع و باتدبیر در کشور در عرصه‌های نظامی، علمی، سیاسی و اقتصادی افزودند: باید سخن این افراد شنیده، و به پیشنهادهای آنها در سطح کشور توجه و عمل شود.

رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: همان‌گونه که امام بزرگوار فتح الفتوح انقلاب اسلامی را تربیت جوانان مؤمن، شجاع و کارآمد می‌دانستند، امروز چنین انسانهای تربیت‌شده مکتب امام در کشور فراوان هستند و باید از ظرفیت آنها برای مقابله با طراحی‌های دشمن استفاده شود.

حضرت آیت الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه دشمن عبارت از آمریکا، رژیم صهیونیستی و مجموعه‌ای از کمپانی‌ها و غارتگران و ستمگران دنیا تحت عنوان دستگاه استکبار است، اضافه کردند: برخی دولتهای داخل یا خارج منطقه را تا زمانی که حرکتی در خدمت دشمن انجام نداده باشند، نباید جزو دشمن قلمداد کرد.

ایشان نقشه اساسی دشمن را ایجاد اخلال در عزم و اراده مردم و جوانان دانستند و متذکر شدند: آنها تلاش می‌کنند با تردیدافکنی در ایمان و غیرت دینی مردم، قدرت تهاجمی و دفاعی جمهوری اسلامی را از بین ببرند. البته توطئه آمریکایی‌ها فقط منحصر به این ترفند نیست بلکه آنها به‌دنبال ضربه زدن به نظام اسلامی در میدانهای سیاست، اقتصاد و مسائل امنیتی نیز هستند.

رهبر انقلاب اسلامی، برنامه‌ریزی دشمنان ملت ایران قبل از حوادث آبان را از جمله توطئه‌های امنیتی آنان دانستند و خاطرنشان کردند: قبل از وقوع قضایای آبان، یک عنصر آمریکایی با عده‌ای ایرانیِ مزدور و وطن‌فروش در یک کشور کوچک اما واقعاً شریر و خبیث اروپایی دور هم جمع شدند و نقشه‌های قبلی خود را برای حوادثی که چند روز بعد اتفاق افتاد بِروز کردند.

ایشان افزودند: مردم از حادثه بنزین اوقاتشان تلخ بود و به‌محض آنکه برخی مردم که تعداد آنها نیز زیاد نبود به‌عنوان اعتراض بیرون آمدند، مغرضان، فریب‌خوردگان و عمّال دشمن که از قبل آنها را آماده کرده و به عده‌ای از آن مزدوران پول داده بودند، شروع به اجرای آن نقشه یعنی تخریب، آتش زدن و ویران کردن مراکز دولتی و مردمی کردند تا جنگ راه بیندازند.

حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به خوشحالی آمریکایی‌ها در روز اول آن حوادث به‌خیال اینکه کار ایران تمام شده است، گفتند: البته دو روز بعد که معلوم شد کار خود آنها تمام شده است نه ایران، بسیار اندوهگین و غصه‌دار شدند.

رهبر انقلاب اسلامی بار دیگر همگان را به تیزبینی در مقابل نقشه دشمن و در نظر داشتن نقاط اساسی یعنی «مبانی فکریِ اسلامی و انقلابی» و «وحدت ملی» توصیه کردند و ادامه دادند: این وحدتی که خوشبختانه در زیر تابوت پیکر مطهر شهید سلیمانی و شهدای همراه ایشان در بین مردم دیده شد، باید محفوظ بماند و جهت‌گیریِ مردم، انقلابی و در جهت تکریم مردان انقلاب و شهیدان و عناصر یادآور ارزشهای انقلاب باشد.

ایشان با تأکید بر این واقعیت که دشمنیِ جبهه دشمنان با ملت ایران دشمنیِ ذاتی و همیشگی است نه یک دشمنیِ فصلی و موسمی، گفتند: راه علاج این است که ما خود را از همه جهات سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی قوی کنیم تا دشمن نتواند ضربه بزند، بنابراین اینکه برخی خیال کنند اگر ما یک قدم عقب برویم و قدری کوتاه بیاییم، آمریکایی‌ها دست از دشمنی برمی‌دارند، خطایی فاحش است.

حضرت آیت الله خامنه‌ای همچنین یک خطای تحلیلی دیگر را مبنی بر اینکه «کاری نکنید که آمریکایی‌ها عصبانی شوند» نیز یادآور شدند و در پاسخ به آن گفتند: این حرف درست بر خلاف فرمایش پروردگار در قرآن کریم است که می‌فرماید رشد نهالهای برومند و عناصر و جوانان مؤمن، اساساً برای این است که دشمنان عصبانی شوند. البته آنها نیز بیش از هر چیزی از همین جوانان عرصه‌های علم و جهاد و خدمت و نظامی عصبانی هستند.

رهبر انقلاب اسلامی همچنین مصوبه دیروز مجلس شورای اسلامی علیه رژیم تروریست آمریکا را خوب خواندند و افزودند: مصوبه پارلمان عراق نیز که مصوبه اخراج آمریکا از این کشور بود، بسیار خوب بود و امیدواریم خداوند توفیق دهد این حرکت را دنبال کنند.

رهبر انقلاب اسلامی همچنین در ابتدای سخنانشان با اشاره به حادثه بسیار مهم و تاریخ‌ساز 19 دی 1356 گفتند: باید خاطره و عمق تأثیرگذاری این حادثه عظیم را همیشه به‌یاد داشته باشیم و با درس‌گیری از این‌گونه حوادث، گذشته را راهنما و چراغ آینده قرار دهیم.

ایشان حادثه 19 دی 1356 قم را ایستادگی مردم قم در مقابل رژیم بی‌رحم طاغوت خواندند و خاطرنشان کردند: مردم قم آن‌ روز در دفاع از مقام مرجعیت رهبر عظیم‌الشأن ملت یعنی امام خمینی(ره) با دست خالی و فقط با تکیه بر «ایمان» و «غیرت دینی» سینه سپر کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: در آن روز، نه قیام‌کنندگان قمی و نه رژیم طاغوت که به‌خیال خود آن‌ها را تار و مار کرده بود، هرگز فکر نمی‌کردند این حرکت منشأ چه تحول عظیمی در ایران و حتی در تاریخ منطقه و جهان شود اما برکتی که خدا به این حرکت مبتنی بر ایمان و غیرت دینی داد موجب شد اربعین‌های پشت‌سرهم شکل بگیرد و سرانجام انقلاب با رهبری امام بزرگوار به پیروزی برسد.

ایشان تأکید کردند: باید همیشه به‌یاد داشته باشیم که سرآغاز انقلاب عظیم اسلامی، همین حرکت مخلصانه اما به‌ظاهر کوچک مردم قم بود که با هدایت و دست قدرت الهی به سرانجامی تاریخ‌ساز منجر شد که این هدایت و نصرت در همه حوادث و رویدادهای متکی بر ایمان و غیرت دینی وجود خواهد داشت.

رهبر انقلاب با اشاره به دست پُر ملت ایران در مقابل زورگویان عالم اضافه کردند: البته ابزار نظامی نیز وقتی اثر حقیقی و کارگشا دارد که متکی بر ایمان و غیرت دینی باشد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به وعده الهی مبنی بر غلبه شماری قلیل بر جبهه‌ای بسیار وسیع به‌اذن الهی متذکر شدند: شرط تحقق این وعده صادق، ایمان و غیرت دینی است.

ایشان با توصیه مؤکد به مسئولان تبلیغاتی، علمای معظم قم و دیگر مناطق و نیز آحاد مردم و جوانان فعال حوزه فرهنگی برای تلاش درباره زنده ماندن درس‌های حوادثی همچون قیام 19 دی 1356 مردم قم افزودند: باید همواره به‌یاد داشته باشیم که شروع مظلومانه اما متکی بر ایمان و غیرت دینی می‌تواند با یاری پروردگار حوادث عظیمی را در پی داشته باشد.

رهبر انقلاب اسلامی با استناد به آیات مکرر قرآن کریم درباره فراموش نکردن یاری و نعمت‌های پروردگار گفتند: بنی‌اسرائیل در سایه قدرت معنوی و یاری پروردگار از زیر فشار رژیم سفاک فرعون رهایی یافتند اما با گذشت زمان، توکل و اعتماد به خدا و صبر و استقامت را از دست دادند و در نتیجه به ذلت و مَسکنت و غضب الهی دچار شدند.

ایشان کمیت و کیفیت جوانان مؤمن و پایبند به انقلاب را از اول انقلاب هم بیشتر خواندند اما تأکید کردند: باید مراقب بود راه را درست طی کنیم که لازمه این کار، فراموش نکردن این درس بزرگ قرآنی است.

تأسیس ساواک در ایران تحت نظارت آمریکا انجام گرفت که نه تنها سازمان سیا یعنی آژانس جاسوسی خارجی آمریکا در آن شرکت داشت , بلکه سازمان اف .بی .آی که آژانس داخلی آمریکاست نیز در این راه کمک های فراوانی کرد . آموزش نیروهای ساواک توسط افسران سازمان سیا هم در داخل کشور و هم در آمریکا صورت می گرفت . (سلیمی بنی ، صادق ، ارمغان دمکراسی ، قم : معارف ، ۱۳۸۳،ص ۱۸۵-۱۸۶)
ارتشبد حسین فردوست در این باره می نویسد :« در نخستین قدم , شناخت سازمانی که مأمور راه اندازی آن بودم ضرورت داشت . وضع سازمان را مطالعه کردم و با تک تک مدیران کل بحث نمودم .بدین ترتیب مشخص شد که از سال ۱۳۳۵ , ساواک توسط ده مستشار آمریکایی طبق قواره سازمان خودشان سازماندهی شده است .بنابر این ساواک دو وظیفه اطلاعاتی و امنیتی را به عهده داشت و تلفیقی بود از دو سازمان سیا و اف.بی.آی» (فردوست , حسین , ظهور وسقوط سلطنت پهلوی , تهران : مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی , ۱۳۷۱, ج۱, ص ۴۰۹)
بدین وسیله آمریکا توانست با تأسیس ساواک در ایران , کانونی قوی از سازمان جاسوسی آمریکا را بدون هزینه خود تأسیس کند تا از یک طرف حافظ رژیم سلطنتی باشد که این رژیم با اطمینان خاطر , منافع آمریکا در منطقه را تأمین نماید و از طرف دیگر با توجه به موقعیت ایران , از این طریق بتواند رقیب اصلی خود یعنی شوروی سابق را زیر نظر بگیرد .

حمایت دولت آمریکا از شاه پس از ۲۸ مراد ۱۳۳۲ وارد مرحله جدیدى شد و آمریکایى ها با تمام توان، از شاه حمایت کردند . حمایت مالى آمریکا پس از کودتا به طرز شگفت انگیزى افزایش یافت به گونه ای که ۱۲ روز پس از کودتاى ۲۸ مرداد، آمریکا با پرداخت یک وام ۴۵ میلیون دلارى به ایران موافقت نمود. .در سال ۱۳۳۰ کمک مالى آمریکا به ایران بالغ بر ۳/۱ میلیون دلار بود، در حالی که این رقم در سال پس از کودتا به ۷۰ میلیون دلار یعنى ۶۰ برابر رقم قبلى رسید .
همچنین در حالی که تعداد مستشاران سازمان سیا در ایران در سال ۱۳۳۰ کمتر از ۱۰ نفر بود ، سه سال بعد به ۳۰۸ نفر رسید. (واعظی ، حسن ، ایران و آمریکا ، پیشین ، ص۶۴-۶۵)
نفوذ آمریکا در دستگاه حاکمیت ایران روز به روز بیشتر مى شد , تا جایی که کارتر, ایران را جزیره ثبات خواند . و علاقه خود را نسبت به رژیم شاه این گونه توصیف نمود «هیچ کشور دیگرى در جهان براى برنامه ریزى مشترک، از ایران به آمریکا و ما نزدیک نیست . هیچ کشور دیگرى براى بررسى مشکلات منطقه اى، که مورد علاقه هر دو طرف ما نیز هست، ارتباط نزدیکترى از ایران با ما ندارد و هیچ رهبر دیگرى نزد من احترامى عمیقتر و رابطه اى دوستانه تر از شاه ندارد .» (همان ، ص ۷۷)
آمریکا تا تا آخرین روزهاى حیات سیاسى شاه، دست از حمایت وى برنداشتند و در برابر همه جنایات ها از او حمایت می کردند .

۱۶ آذر سال ۳۲ در دانشگاه تهران چه گذشت؟

 

ریشه حوادث این روز به اتفاقات ایران در سال 32 برمی‌گشت. پس از اینکه دولت مصدق با کودتایی آمریکایی و انگلیسی در 28 مرداد سال 1332 سقوط کرد، جامعه ایران در بهت و حیرت فرو رفت و دانشگاه تهران که به واسطه حضور دانشجویان و نخبگان کشور نسبت به بیگانه دیدگاهی ضدامپریالیستی داشت، بیش از بیش رنگ ضد دیکتاتوری و امپریالیستی به خود گرفت.

روزنامه اطلاعات

در حالی که نفرت از کودتاچیان در افکار عمومی ایران موج می‌زد اخباری از گوشه و کنار مبنی بر بازگشت نمایندگان دولتها‌ی خائن به کشور به ملت ایران می‌رسید. وعده ورود قریب الورود "دنیس رایت" کاردار سفارت انگلیس، حضور نیکسون معاون آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا در ایران در کنار محاکمه مصدق طی چند روز مانده به آذر گویای آذر ماهی متفاوت برای ملت ایران در سال 1332 بود.

قطعی شدن سفر نیکسیون به ایران در روز 17 آذر به ایران، خشم مردم و دانشجویان را بیشتر کرد، دانشجویان معتقد بودند با اوضاع پیش آمده دانشگاه تحمل حضور نیکسون را ندارد.

در روز 14 آذر دانشجویان دانشکده‌های حقوق و علوم سیاسی،علوم، دندان‌پزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی دانشگاه تهران  تظاهرات پرشوری علیه کوتاچیان برگزار کردند.

سردر دانشگاه تهران

 تظاهرات دانشجویان در روز بعد هم ادامه پیدا کرد و به خارج از دانشگاه کشیده شد، مأموران شاه با دانشجویان درگیر شده و جمعی را دستگیر و گروهی را زندانی کردند. زمزمه‌هایی که از گوشه و کنار شنیده می‌شد دانشجویان را بیشتر به ایستادگی و مقاومت علیه دیکتاتوری شاه و استکبار مصصم‌ می‌کرد. یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور می‌‏رسد که باید دانشجویی را شقه کرد و مقابل سردر دانشگاه تهران آویخت که عبرت همه شود.

روز 16 آذر در دانشگاه تهران متفاوت از روزهای قبل آغاز شد. اساتید و دانشجویان با ورود به دانشگاه متوجه استقرار تجهیزات گارد رژیم شاهنشاهی و آرایش سربازان و اوضاع غیرعادی دانشگاه شدند.

دانشجویان راه بهانه را به طرف مقابل بستند و با احتیاط به کلاس‌های درس خود رفتند. سربازان نیز با راهنمایی برخی مسئولان ارشد خود به راه افتادند و جمعی از دانشجویان را که در جمع آنها چند استاد هم دیده می‌شد، دستگیر کردند.سربازان آنها را پس از مضروب شدن به داخل کامیون‌های مستقر شده بردند. رئیس وقت دانشگاه تهران برای حفظ جان دانشجویان، دانشگاه را تعطیل اعلام کرد.

در حالیکه برخی دانشجویان در حال ترک محوطه اصلی دانشگاه بودند، جمعی از سربازان به بهانه بازداشت دو دانشجوی رشته ساختمان که به حضور  نظامیان در دانشگاه اعتراض و آنها را تمسخر کرده بودند، وارد دانشکده فنی شدند.

نیروهای گارد وارد کلاس درس استاد شمس از اساتید نقشه‌کشی دانشکده فنی می‏‌شوند تا دانشجویان معترض را دستگیر کنند. وقتی مهندس شمس نسبت به حضور نظامیان در کلاس درس خود اعتراض می‏‌کند او را با مسلسل تهدید می‌کنند و با شکنجه مستخدم دانشکده سعی می‌‏کنند که آن دو دانشجو را پیدا کنند.پس از خروج سربازان از کلاس دانشجویان که قصد ترک کلاس را داشتند به صحن دانشکده رفتند.

حضور نظامیان در صحن دانشکده فنی به درگیری میان دانشجویان و نظامیان منجر شد. عده‏‌ای از سربازان، دانشکده فنی را محاصره کرده بودند تا کسی از دانشکده خارج نشود در این میان دسته‌ای از سربازان با سرنیزه از در اصلی وارد، دانشکده شدند.

 وقتی دانشجویان قصد خروج  از درهای جنوبی و غربی دانشکده را داشتند یکی از دانشجویان بغض مانده در گلویش را با فریاد "دست نظامیان از دانشگاه کوتاه» باز کرد. هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت، برخی دانشجویان با شکستن شیشه‌های آزمایشگاه به این محل پناه بردند و برخی به کلاس‌ها و دستشویی‌های دانشکده فرار کردند، برخی که فرصت فرار نداشتند هدف گلوله سربازان قرار گرفتند و مانند برگ خزان در صحن دانشکده و پله‌های آن به زمین افتادند.

عکس بازسازی شده از راهروهای دانشکده فنی دانشگاه تهران

به گفته شاهدان عینی "مصطفی بزرگ‌نیا" از دانشجویان سال اول دانشکده فنی همان ابتدا با اصابت سه گلوله شهید شد و "آذر شریعت رضوی" که او هم دانشجوی سال اول دانشکده بود به سختی مجروح شد و در حالیکه بدن مجروح خود را بر زمین می‌کشاند و ناله می‌کرد دوباره هدف گلوله قرار گرفت و او نیز به شهادت رسید. "احمد قندچی" دانشجوی دیگری بود که هدف گلوله قرار گرفت  و مجروح شد.

هنگام تیراندازی برخی از رادیاتورها در اثر اصابت گلوله سوراخ شد و آب گرم آن با خون شهدا و مجروحین در هم آمیخت و محوطه مرکزی دانشکده فنی را دربرگرفت.

شهید چمران در بخشی از روایت خود از 16 آذر سال 1332 دانشگاه تهران می‌گوید:

"من نیز همراه عده‌ای از دانشجویان وارد آزمایشگاه شدم. خون مجروحین آنقدر زیاد بود که پایین پله‌ها گلگون شده بود. بین دوستان ما، شیشه پای یکی را شکافت. دیگری پایش هدف گلوله قرار گرفته و سوراخ شده بود.گلوله از یک طرف پا وارد شده و از طرف دیگر خارج شده بود. دانشجویان و مستخدمین آزمایشگاه مشغول بستن زخم های دانشجویان مجروح بودند. از حدود سی نفر که به آزمایشگاه مقاومت مصالح پناه بردند، به استثنای دو یا سه نفری همه مجروح شده بودند. دانشکده کاملا محاصره شده بود و کسی نمی‌توانست خارج شود. هنگام تیراندازی در داخل دانشکده، سربازان خارج دانشکده نیز شروع به تیراندازی کردند و مقداری از سنگ‌ها و شیشه‌های جلو دانشکده فنی را شکستند. پس از ختم گلوله باران، دقیقه‌ای سکوت دانشکده را فرا گرفت. ناگهان در میان سکوت آه بلندی به گوش رسید که مانند دشنه در قلب ما فرو رفت و از چشم بیشتر دانشجویان اشک جاری شد. ناله‌های بلند و سوزناک به ما فهماند که عده‌ای مجروح شده‌اند و در همان جا افتاده اند. اولیای دانشکده مستخدمین و چند نفری از دانشکده پزشکی می‌خواستند مجروحین را به پزشکی برده معالجه کنند. ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع از این کار شدند. بدن مجروحین در حدود دو ساعت در وسط دانشکده افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند."

دانشگاه تهران سال 32

بعد از پایان درگیری‌‏ها "احمد قندچی" که هنوز زنده بود به یکی از بیمارستان‏‌های نظامی تهران منتقل شد، آب جوش رادیاتورها سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود با این حال مسئولان بیمارستان از مداوا و حتی تزریق خون به او خودداری کردند و 24 ساعت بعد مظلومانه به دوستان شهیدش پیوست.

در این حادثه سه دانشجو شهید و 27 دانشجوی دیگر بازداشت شدند.

مزار شهدای 16 آذر 32

پیکر این سه شهید دانشجو در آستانه امامزاده عبدالله شهر ری دفن شد.

برادر شهید شریعت رضوی در این باره گفته بود «بعد از شهادت این سه تن به ما اجازه برگزار کردن شب سوم در خانه‌هایمان را هم ندادند؛ ولی در مراسم چهلم به خاطر پافشاری زیادی که کردیم فقط 300 کارت که مهر حکومت نظامی روی آن خورده بود به من دادند. هرکس می‌‏خواست به طرف امام زاده عبدالله برود، کارتش را کنترل می‏‌کردند.»

برادر شهید بزرگ نیا نیز می‏‌گوید:«از طریق علم(نخست وزیر رژیم پهلوی)، شاه به پدرم تسلیت گفت و پیغام داد 200 هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد دادیم؛ بعد می‌‏خواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت کردند. تا این که خودم پیش سرتیپ بختیار فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد خودم مسئول باشم.»

دکتر سیاسی رئیس وقت دانشگاه تهران

علی اکبر سیاسی، رئیس وقت دانشگاه تهران بعدها در کتاب «گزارش یک زندگی» حادثه روز 16 آذر دانشگاه تهران را اینگونه نقل می‌کند: "روز 16 آذر هنگامی که آنها (نظامیان) از جلو دانشکده فنی می‌گذشتند، چند دانشجو آنها را مسخره می‌کنند و گویا کلمات زننده‌ای بر زبان می‌رانند و به سرعت وارد دانشکده(فنی) می‌شوند. سربازان آنها را دنبال می‌کنند. در این هنگام زنگ دانشکده به صدا در می‌آید و دانشجویان از کلاسها بیرون ریخته و سرسرای دانشکده با سربازان رو به رو و با آنها گلاویز می‌شوند. تیراندازی مفصلی صورت می‌گیرد و به سه دانشجو اصابت می‌کند و آنها را از پای در می‌آورد.گزارشی که به من رسید، بی‌درنگ با سپهبد زاهدی تلفنی تماس گرفتم و شدیداً اعتراض کردم که "با این حرکات وحشیانه مأمورین انتظامی شما، ‌من دیگر نمی‌توانم، اداره امور دانشگاه را عهده دار باشم " گفت: "متأسف خواهم بود، دولت رأساً از اداره امور آنجا عاجز نخواهد ماند".

فردای آن روز، در جلسه رؤسای دانشکده‌ها،‌ دو ساعت درباره این جریان و خط مشی خود بحث کردیم. نخستین فکر این بود که جمعاً استعفا دهیم، بعد دیدیم که این کناره‌گیری نتیجه قطعی‌اش این خواهد بود که آرزوی همیشگی دولت‌ها بر آورده خواهد شد و استقلال دانشگاه را که قریب دوازده سال در استقرار و استحکامش زحمت کشیده بودیم، از بین خواهد برد و یک نظامی یا یک غیر نظامی قلدر را به ریاست دانشگاه خواهند گماشت. در نتیجه این مذاکرات و ملاحظات تصمیم گرفته شد که سنگر را خالی نکنم و به مقاومت بپردازم.

از شاه وقت خواستم و در نظر داشتم نسبت به عمل جنایتکارانه قوای انتظامی اعتراض کنم. شاه مجال نداد و به محض رسیدن من، دست پیش گرفت و گفت: "این چه دسته گلی است که همکاران دانشکده فنی شما به آب داده‌اند، چند صد دانشجو را به جان سه چهار نظامی انداخته‌اید که این نتیجه نامطلوب را به بار آورد؟ گفتم معلوم می‌شود که جریان را آن طور که خواسته‌اند، ساخته و پرداخته، به عرض رسانده‌اند. شاه گفت: ‌به دروغ نگفته‌اند، عقل هم حکم می‌کند که جریان همین بوده است. گفتم هر چه بوده،‌ نتیجه‌اش این است که سه خانواده عزادار شده‌اند و دانشگاهیان ناراحت و سوگوارند."

دانشگاه تهران به پیروی از دانشکده فنی و به عزای سه شهید از دست داده در اعتصاب عمیقی فرو رفت. بعداز ظهر آن روز دانشجویان با کراوات سیاه از دانشکده حرکت کرده با سکوت غم‌آلود و ماتم زده رهسپار خیابان‌های مرکزی شهر شدند و در خیابان‌های لاله‌زار و استانبول انبوه دانشجویان عزادار این ماجرا را برای عابران اعلام می‌کرد. بیشتر دانشکده‌های شهرستان‌ها نیز برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. در مقابل سیل اعتراض، جنایتکاران گفتند که دانشجویان برای گرفتن تفنگ به سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجبارا تیرهایی به هوا شلیک کردند و تصادفا سه نفر کشته شدند."

حضور ریچارد نیکسون در ایران

17 آذر مقارن سفر نیکسون به تهران روزنامه اطلاعات که در مقاله‌ای به شهادت دانشجویان اشاره کرده بود به سرعت از روی گیشه‌ها جمع شد.

در برنامه‌های نیکسون از ایران بازدید از دانشگاه تهران و دریافت دکترای افتخاری دانشکده حقوق نیز درج شده بود.

 ماشین نیکسون و شاه که قصد عبور از سمت کوی دانشگاه را داشت با اعتراضات دانشجویان روبه‌رو شد و دانشجویان با سنگ و کلوخ به ماشین نیکسون و همراهانش حمله کردند.

مراسم دکتری افتخاری نیکسون در دانشگاه تهران

نیکسون بعدها در مصاحبه‌ای ‌درباره این سفر می‌گوید "تاکنون ندیده بودم دانشجویان یک کشور جهان سوم مقابل دیدگان یک مقام مسئول بالای آمریکایی به او ناسزا بگویند، هیچ‌گاه این صحنه از مقابلم نمی‌رود."

حدود 66 سال از 28 مرداد سال 32 می‌گذرد. روزی که خیابان‌های تهران صحنه عربده کشی‌های هواداران شاه و برهم زدن امنیت عمومی شد.

چند ساعت بعد برنامه‌های رادیو قطع شد. یک نفر پشت تریبون قرار گرفت و گفت "الو! الو! اینجا تهران، الو! الو! اینجا تهران، مردم! خبر بشارت‌آمیز. چند دقیقه‌ دیگر سرلشکر زاهدی، نخست‌وزیر، پیام شاهنشاه را برای شما قرائت می‌کند. مردم شهرستان‌های ایران بیدار و هوشیار باشید. مصدق خائن فرار کرده است... مردم حسین فاطمی را قطعه قطعه کرده‌اند..."

آن روزها مثل حالا نبود که وسایل ارتباط جمعی حقایقِ رخ داده در یک شهر را در عرض چند دقیقه به گوش و چشم همه برساند. تنها وسیله خبررسانی رادیو بود و مردم شهرستان‌ها صحبت‌های نماینده مجلس درباره فرار مصدق و تکه تکه شدن شهید فاطمی را قبول می‌کنند.

کودتای 28 مرداد به نهضت ملی مردم ایران برای استقلال نفت از بیگانگان مهر خاتم زد تا سال 1342 که امام خمینی نهضت جدید اسلامی را با توجه به تجربه‌های ملی شدن نفت و مشروطه آغاز کرد. روابط ایران و انگلستان که به دلیل مخالفت با حقوق اساسی ملت ایران قطع شده بود، دوباره از سر گرفته شد و روابط ایران و آمریکا بیش از گذشته حسنه شد.

هرچند نباید اشتباهات محمد مصدق و هوادارانش را در به نتیجه رسیدن کودتا نادیده گرفت اما آنچه مهم است، توطئه بیگانگان بر مصالح ملت بود که دوباره بر نفت ایران سلطه یافتند. محیط خفقان و استبداد شدید نزدیک یک دهه بر فضای یک کشور حاکم شد. استبدادی که تا سال 57 همچنان ادامه یافت.

در این گزارش سعی شده تا به سوالات اصلی درباره کودتای 28 مرداد پاسخ داده شود.

**شاه در کودتای 28 مرداد کجا بود؟

روز 22 مرداد شاه دو برگه را امضا کرده بود. در یکی از آنها فرمان عزل مصدق و در دیگری فرمان بر سر کار آمدن فضل‌الله زاهدی(از فرماندهان ارتش) نوشته شده بود. شاه از راه احتیاط تهران را ترک و به بهانه استراحت به سواحل خزر می‌رود. سرهنگ نصیری رئیس گارد شاهنشاهی نیمه شب 24 مرداد  به قصد دستگیری مصدق به منزل وی می‌رود اما خود را در محاصره نیروهای نظامی می‌بیند.

ارتشبد ریاحی رئیس ستاد ارتش از هواداران مصدق که از جریان کودتا آگاه شده بود طرح شاه را به مصدق لو داده بود. نصیری بازداشت شد و اکثر افسران حامی شاه دستگیر و دستور محاصره سعدآباد داده می‌شود. روز 25 مرداد، رادیو تهران بیانیه ویژه دولت را پخش کرد که در آن از انجام کودتایی نافرجام در شب گذشته یاد شده بود.

شاه که آن زمان در کلاردشت بود با خبردار شدن از دستگیری فرماندهان نظامی و محاصره کاخ سعدآباد، با کمک خلبان خاتمی (شوهر فاطمه پهلوی خواهر شاه) ابتدا به بغداد و سپس به رم فرار می‌کند. روزنامه‌ها و رادیو، شاه را مقصر اوضاع موجود می‌دانستند. حزب توده خواستار سقوط سلطنت و اعلام جمهوری شد. طرفداران مصدق هنوز هم به ابقای سلطنت نظر داشتند و  مصدق خواستار انحلال مجلس و تشکیل شورای سلطنت شد.

در روزهای 25 تا 28 مرداد، تظاهرات احزاب و گروه‌ها علیه سلطنت و پایین کشیدن مجسمه شاه از خیابان‌ها در جریان بود اما در پس پرده، فضل‌الله زاهدی به کمک‌ خارجی‌ها در حال ساماندهی کودتا بود. بعد از ظهر روز 27 مرداد، عده‌ای از ارتشی‌ها که لباس شخصی به تن داشتند حوالی لاله‌زار به نفع شاه تظاهرات کردند.

روز 27 مرداد تیمسار ریاحی رئیس ستاد ارتش به افسران عالی رتبه ارتش تأکید کرده بود که ارتش در هر شرایطی به  دولت وفادار  بماند چرا که احتمال می‌داد شورش‌هایی به نفع شاه صورت بگیرد. با وجود این  روز 28 مرداد، چنان‌که باید و شاید آنها از حکومت مصدق دفاع نکردند.

دکتر مصدق در دادگاه نظامی بعد از 28 مرداد

روز 28 مرداد،  فعالیت‌ آنها بیشتر شد و با چوب و چماق به مراکز احزاب طرفدار مصدق حمله کردند. فرمانداری نظامی تهران که در اختیار مصدق بود ممانعتی نکرد  و از جانب سران کودتا به فرماندهان واحدهای نظامی مقیم تهران دستور داده بودند که اگر از کودتا حمایت نمی‌کنید، سکوت اختیار کنید.

رفته رفته نقاط حساس شهر  از جمله رادیو را به‌تصرف درآورده و خانه مصدق محاصره شد. ساعت 3/5 بعد از ظهر 28 مرداد، زاهدی رسما سقوط مصدق و انتصاب خود به نخست‌وزیری را اعلام کرد.  ساعت 7:30 با دستگیری مصدق کودتا پیروز شد و وی به بازداشتگاه رفت و شاه با تلگراف زاهدی به کشور بازگشت .

شعبان جعفری از عوامل کودتای 28 مرداد در کنار محمدرضا شاه

** نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد

کرملین روزولت (برادرزاده تئودور روزولت رئیس‌جمهور اسبق آمریکا) کارشناس امور خاورمیانه سازمان سیا بود که نقش برجسته‌ای در طراحی کودتا داشت.

روزولت اواخر سال 57 شمسی در مصاحبه‌ای اعلام می‌کند "کودتای 28 مرداد نخستین عملیات مخفی علیه یک دولت خارجی بود که بوسیله سیا در  ماه‌های آخر حکومت ترومن تنظیم شده بود." روزولت مدعی شده بود که اواسط سال 1953 به مدت سه هفته در ایران اقامت داشته و با کمک ژنرال شوارتکسف(مامور سازماندهی کادر شهربانی ایران در سالهای 20 تا 27 و از دوستان فضل‌الله زاهدی) کودتا را رهبری کرده است.

صحنه‌ای از کودتای 28 مرداد

روزولت معتقد بود "اجرای کودتا برای سیا ضرورت داشت" وی 75 هزار دلار را برای خرج کودتا به سه آمریکایی و 5 ایران داده بود. تنها سه نفر هویت او را در تهران می‌دانستند. یکی شاه که از پیشنهاد عزل مصدق و سرکار آوردن زاهدی استقبال می‌کند. پیشنهاد رفتن به بغداد در صورت موفقیت آمیر نبودن مرحله اول کودتا نیز پیشنهاد روزولت بود.

محمدرضا پهلوی نیز در کتاب "ماموریت برای وطنم" درباره نقش آمریکا در کودتا چنین می‌نویسد "گاهی این سوال مطرح می‌شود که آیا  دولت‌های امریکا و انگلستان در قیام تاریخی 28 مرداد و برانداختن مصدق کمک مالی کرده‌اند یا خیر؟ هرچند من در حین انقلاب در خارج از ایران بودم ولی از جزئیات امور اطلاع داشتم و بعد از مراجعت به ایران نیز در جریان حوادث بودم و انکار نمی‌کنم که شاید بمنظور پیشرفت هدف این انقلاب ملی وجوهی هم از طرف هموطنان من خرج شده باشد..."

کرملین روزولت به جبران خدمتش در کودتا از سیا خارج شد و به معاونت کمپانی نفتی "گلف" رسید . جایی که بوی نفت می‌داد!

** شعبان بی‌مخ و فاحشه‌های شهرنو علیه مصدق!

روز 28 مرداد زنان فاسد ساکن "شهرنو" (محله بدنام و فاسد تهران) با چوب و چماق لات‌های تهران را همراهی کردند. به‌ آنها گفته بودند در صورت برانداختن مصدق و بازگشت شاه، پول خوبی نصیب‌شان می‌شود.

آنها با سردادن شعار "مرگ بر مصدق" و "زنده باد شاه" به سمت خانه نخست‌وزیر در خیابان فلسطین کنونی رفتند. «پری بلنده»، «ملکه اعتضادی» و «پری آژدان قزی» از اهالی قلعه (همان شهرنو) با جمعی از زنان ساکن آنجا به جمعیت شعبان جعفری( بی‌مخ) پیوستند. «پری آژدان قزی» روز قبلش به دیدار شعبان جعفری در زندان رفته بود تا رخصت همراهی‌ نوچه‌هایش با کودتاگران را بگیرد.

صحنه‌ای از حضور یکی از زنان ساکن شهرنو در کودتای 28 مرداد

بعد از بازگشت شاه به اوضاع‌ آن محله سر و سامان داده شد و دیواری دورتا دور آن کشیده شد. سهام‌هایی هم در بانک به نام سردسته‌هایشان شد.

اما شعبان جعفری هم حکایتی دارد. وی متولد 1300 در تهران است که به "شعبون بی‌مخ" و "شعبان درخونگاه" شهرت داشت. وی در خاطراتش مدعی است که در روز 28 مرداد تا ظهر در زندان شهربانی بوده اما تصاویر متعدد از روز 28 مرداد نشان می‌دهد وی و نوچه‌هایش در ایجاد جو رعب و وحشت حرف اول را می‌زدند.

شعبان جعفری و نوچه‌هایش در خیابان‌های تهران

جعفری از شاه‌دوستان معروف بود و بعد از 28 مرداد یکی از معروفترین باشگاه‌های زورخانه‌ای ایران در پیش از انقلاب اسلامی را با کمک مالی رژیم به نام «باشگاه جعفری» تاسیس کرد و شاه شخصا برای افتتاح آن حاضر شد.

وی پس از پیروزی انقلاب به خارج از کشور رفت و در روز 28 مرداد 85 (سالگرد کودتایی که در آن دست داشت!) در کالیفرنیا درگذشت.

** آیا آیت‌الله کاشانی از کودتاگران حمایت می‌کرد؟

فضل‌الله زاهدی تصور می‌کرد مقابله‌ای که مصدق در روزهای نخست‌وزیری با روحانیت کرده بود و توهین‌های مکرر طرفدارانش به آیت‌الله کاشانی موجب خواهد شد تا وی را در کودتا یاری کنند.

توهین‌های آن زمان به روحانیت و آیت‌الله کاشانی در نشریات دولتی و حزب توده به‌قدری شدید بود که علما و طلاب حوزه‌های علمیه نجف، قم و مشهد در اعلامیه‌های مختلفی اعتراض خود را نشان دادند.

با این‌ حال تصور زاهدی، فردای کودتا نقش بر آب شد چرا که آیت‌الله کاشانی که  قبل از 28 مرداد در محدودیت بسر می‌برد،  رویه دولت و محدودیت‌های حکومت نظامی را مورد اعتراض قرار داد و از دستگیر کردن افراد برخلاف قانون ناراضی بود. بعد از در دست گرفتن رادیو توسط حامیان زاهدی نیز، سخنگوی دولت وی اعلام کرد "اخیرا شخص گمنام و ماجراجویی بنام سید ابوالقاسم کاشی به تحریک علیه دولت دست زده و عوام‌فریبی می‌کند..."

آیت‌الله کاشانی حتی روز 27 مرداد آخرین هشدار را در نامه‌ای به مصدق درباره احتمال کودتا می‌دهد و چنین می‌نویسد "حضرت‌ نخست‌ وزیر معظم‌ جناب‌ آقای‌ دکتر مصدق‌ دامت اقباله‌

گرچه‌ امکانی‌ برای‌ عرایضم‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ ولی‌ صلاح‌ دین‌ و ملت‌ برای‌ این‌ خادم‌ اسلام‌ بالاتر از احساسات‌ شخصی‌ است.... خودتان‌ بهتر از هر کسی‌ می‌دانید که‌ تمام‌ هم‌ و غمم‌ در نگهداری‌ دولت‌ جنابعالی‌ است‌ که‌ خودتان‌ به‌ بقای‌ آن‌ مایل‌ نیستید از تجربیات‌ روی‌ کار آمدن‌ قوام‌ و لجبازی‌های‌ اخیر بر من‌ مسلم‌ است‌ که‌ می‌خواهید مانند سی‌ام‌ تیر کذائی‌ یکبار دیگر ملت‌ را تنها گذاشته‌ و قهرمانانه‌ بروید. حرف‌ اینجانب‌ را درخصوص‌ اصرارم‌ در عدم‌ اجرای‌ رفراندم‌ نشنیدید مرا لکه‌ حیض‌ کردید خانه‌ام‌ را سنگ‌ باران‌ و یاران‌ و فرزندانم‌ را زندانی‌ فرمودید و مجلس‌ را که‌ ترس‌ داشتید شما را ببرد بستید حالا نه‌ مجلسی‌ هست‌ و نه‌ تکیه‌ گاهی‌ برای‌ این‌ ملت‌ گذاشته‌اید. زاهدی‌ را که‌ من‌ با زحمت‌ در مجلس‌ تحت‌ نظر و قابل‌ کنترل‌ نگه‌ داشته‌ بودم‌ با لطایف‌ الحیل‌ خارج‌ کردید و حالا همانطور که‌ واضح‌ بود درصدد به‌ اصطلاح‌ کودتا است.

اگر نقشه‌ شما نیست‌ که‌ مانند سی‌ ام‌ تیرماه‌ عقب‌ نشینی‌ کنید و به‌ ظاهر قهرمان‌ بمانید... همان‌ طور که‌ گفتم‌ آمریکا ما را در گرفتن‌ نفت‌ از انگلیسی‌ها کمک‌ کرد حالا به‌ صورت‌ ملی‌ و دنیاپسندی‌ می‌خواهد به‌ دست‌ جنابعالی‌ این‌ ثروت‌ ما را به‌ چنگ‌ آورد و اگر واقعاً‌ با دیپلماسی‌ نمی‌خواهید کنار بروید این‌ نامه‌ من‌ سندی‌ است‌ در تاریخ‌ ملت‌ ایران‌ که‌ من‌ شما را با وجود همه‌ بدی‌های‌ خصوصی‌تان‌ نسبت‌ به‌ خودم‌ از وقوع‌ حتمی‌ یک‌ کودتا توسط‌ زاهدی‌ که‌ مطابق‌ با نقشه‌های‌ خود شماست‌ آگاه‌ کردم‌ که‌ فردا جای‌ هیچ‌ گونه‌ عذری‌ نباشد اگر براستی‌ در این‌ فکر اشتباه‌ می‌کند با اظهار تمایل‌ شما.... سید مصطفی‌ و ناصر خان‌ قشقایی‌ را برای‌ مذاکره، خدمت‌ می‌فرستم. سیدابوالقاسم‌ کاشانی»

دکتر مصدق‌ در پاسخ‌ نامه‌ دلسوزانه آیت‌ الله‌ کاشانی‌ اما چنین نوشت:

«27 مرداد ماه‌ مرقومه حضرت‌ آقا توسط‌ آقای‌ حسن‌ سالمی‌ زیارت‌ شد اینجانب‌ مستظهر به‌ پشتیبانی‌ ملت‌ ایران‌ هستم. والسلام. دکتر محمد مصدق.»

به دلیل حکومت نظامی، انحلال مجلس توسط مصدق و تعطیلی روزنامه‌ها عملا فضا برای ابراز عقیده توسط مخالفان شاه فراهم نبود. یکی از اشتباهات آن زمان انحلال مجلس توسط مصدق بود که می‌توانست تا حدی انعکاس صدای مردم و سدی در برابر نفوذ بیگانگان باشد.

با پیروزی کودتاچیان، برخی افراد مانند مصدق به حبس و تبعید و شخصیتی همچون دکتر فاطمی به حکم دادگاه نظامی تیرباران شد و به شهادت رسید. آیت‌الله کاشانی که تا پایان عمرش (اسفند سال40) منزوی و خانه‌نشین شده بود گاهی با صدور اعلامیه‌ها و گفتگو با رسانه‌ها  مخالفت خود را به از سرگیری روابط با انگلیس و نفوذ بیگانه اعلام می‌کرد.