emamian
جنایات آمریکا (11) |چراغ سبز آمریکا به صدام براى حمله به ایران
آمریکایى ها پس از شکست سنگین در کودتاى «نوژه » ، تحرکات شدیدى را براى ترغیب صدام به جنگ با ایران آغاز کردند . برژینسکى، مشاور امنیت ملى آمریکا، براى آماده سازى عراق براى شروع جنگ سفرهاى محرمانه متعددى به بغداد کرد که مجله ژورنال استریت، مورخ ۸ فوریه ۱۹۸۰ یکى از این سفرهاى محرمانه را فاش ساخت . علاوه بر این، مطبوعات اروپایى نیز در همان زمان، از ملاقاتهاى متعدد برژینسکى با صدام خبر دادند . (تایمز لندن، ۱۷ ژوئن ۱۹۸۰ به نقل از حسن واعظى، ایران و آمریکا، پیشین، ص ۱۰۸)
مجله فیگارو به نقل از طارق عزیز وزیر امور خارجه وقت عراق در این باره چنین گزارش داد : « جریان جنگ ایران و عراق در واقع از ژوئن گذشته ( تیرماه ۱۳۵۹) زمانی آغاز شد که برژینسکی به اردن سفر کرد و در مرز دو کشور اردن و عراق با شخص صدام ملاقات کرد و قول داد که از صدام حسین کاملاً حمایت نماید و این امر را تفهیم کرد که آمریکا با آرزوی عراق در مورد شط العرب و احتمالاً برقررای یک جمهوری عربستان در این منطقه مخالفت نخواهد کرد و بالاخره کلیه اقدامات به کشاندن عراق به جنگ علیه ایران منجر شد و پیش بینی ها چنین بود که اگر بغداد پیروز بشود , ایران بی ثبات می شود و رژیم جمهوری اسلامی از میان می رود و یک دولت طرفدار غرب به جای آن به قدرت می رسد و در صورتی که عراق با شکست مواجه گردد , آمریکا می تواند خود را به عنوان حامی و مدافع ایران قلمداد نماید .» (روزنامه انقلاب اسلامی , ۱۷/۹/۱۳۵۹)
نماینده آمریکا در سازمان ملل در همان روزهای آغازین جنگ اعلام کرد: « اگر عراق از آمریکا کمک بخواهد هر گونه امکانات نظامی را در اختیار عراق قرار خواهد داد .» (روزنامه اطلاعات , ۷/۷/۱۳۵۹)
هر چند آمریکایى ها کوشیده اند که نقش خود را در تحریک صدام براى حمله به ایران کتمان کنند، اما تجهیز صدام به انواع سلاحهاى جدید جنگى و کشتار جمعى و نیز حمایتهاى رسانه اى، سیاسى و بین المللى از سوى امریکا و هم پیمانان وى، چیزى نیست که بتوان آن را کتمان یا انکار کرد . از این رو، آمریکایى ها خود ناچار به اعتراف آن شدند .
روزنامه سوئدی تمپوس به نقل از هنری کسینجر وزیر امور خارجه پیشین آمریکا و نظریه پرداز امروزی در این زمینه نوشت : « واشنگتن در مورد ایران که هرگز اهداف خود را محرمانه نمی گذارد , به این نتیجه رسیده است که این کشور تهدیدی بزرگ تر است . ایران در نظر دارد بر عراق پیروز شده و دولتی اسلامی در این منطقه مستقر نماید .» (خبرگزاری جمهوری اسلامی , ۲۵/۲/۱۳۶۵ به نقل از روزنامه تمپوس)
سایروس ونس، مشاور سابق امنیت ملى کاخ سفید نیز رسما اعلام کرد:«ما در جنگ طولانى و پر خسارت ایران و عراق، علیه ایران بودیم .» (رابطه؟! (بررسى موضوع رابطه ایران و آمریکا از منظر تحولات بعد از دوم خرداد)،تهران: روزنامه سلام، ص ۱۵۱)
جنایات آمریکا (10) | کودتاى نوژه
كودتاي آمريكايي «نوژه» به اصطلاح نجات ايران دركنارمداخلات و صدها توطئه سياسي، نظامي، امنيتي، اقتصادي، فرهنگي و ديپلماتيك ديگرحاكي از خصومت همه جانبه آمريكا نسبت به ملت ايران و انقلاب اسلامي است كه مردم انقلابي و خداجوي كشورمان با تمسك به اسلام و ايمان به خداوند، در سايه پيروي از ولايت مطلقه فقيه اين توطئه را نيز مانند ساير تهديدات و فتنه هاي استكبار جهاني نقش بر آب كرد.
كودتاي نوژه اولين حركت براندازانه مستكبران درمسير انقلاب اسلامي نبوده و آخرين آن نيز نخواهد بود و نشان مي دهد كه آمريكا نه تنها تحليل و شناخت درستي از اوضاع داخلي ايران ندارد بلكه طرح ها و برنامه هايش نيز به تعبير امام خميني(ره) احمقانه و بسيار ناشيانه است، اگرچه چنين حركت هايي ممكن است در برخي كشورها كه نه از مشروعيت الهي و نه از مقبوليت مردمي و از سوي ديگر از رهبري هوشمند برخوردار نيستند، توفيقاتي را كسب نمايند، لكن ملت ايران كابوس با مقاومت و ايثار و از خودگذشتگي مقابل استكبارجهاني، شكست ناپذيري ابرقدرت هاي شرق وغرب و صهيونيسم بين الملل را درهم ريختند.
درباره اهميت كودتاي نوژه كه در روز 18 تيرماه 1359 توسط مردم و نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران خنثي شد بايد گفت كه نمونههاي بسيار كوچكتر آن رژيمهاي بسياري را در سراسر جهان سرنگون كرده بود و به جرأت ميتوان ادعا كرد كه كودتاي 28 مرداد 1332 در مقايسه با آن بازي كودكانهاي بيش نبود.
اما «سيا» و «اينتليجنس سرويس» از اين شكست درس نگرفتند و به تلاشهاي خود براي اجراي طرحهاي براندازي ديگر ادامه دادند. درفاصله شكست «كودتاي نوژه» تا «كودتاي قطبزاده ـ شريعتمداري» (فروردين 1361)، يعني در طول 1.5 سال، سه توطئه كودتايي ديگر نيز به سرنوشت «نوژه» دچار شد.
از اولين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ايران، آمريكا تلاش گستردهاي را براي به سازش كشاندن انقلاب يا سقوط آن آغاز كرد.
آمريكا به دليل اطلاعات و تحليلهاي نادرست تصور ميكرد قادر است در اندك زماني رويدادهاي ايران را همچون دوران پهلوي دراختياربگيرد؛ بنابراين به انواع حيلهها عليه جمهوري اسلامي متوسل شد كه يكي از اين توطئهها، كودتاي پايگاه هوايي شهيد نوژه بود.
ازسوي ديگرجمهوري اسلامي ايران در روز پنجم فروردين سال 1358 با خروج از پيمان نظامي «سنتو» اعلام كرد كه ديگر حافظ منافع آمريكا درمنطقه نيست.
آژانس جاسوسي آمريكا «سيا» به «كودتاي نوژه» اميد زيادي بسته بود و آن را ضربه نهايي وقطعي بر پيكرنظام نوپاي جمهوري اسلامي ميپنداشت و اهميت آن را بيش از تجاوز نظامي صدام ارزيابي ميكرد.
تقدم كودتاي نوژه بر جنگ تحميلي
به گفته سران «كودتاي نوژه» مدتي برسرتقدم «كودتاي نوژه» يا آغازجنگ تحميلي بحث شد و سرانجام، بعد ازسفر برخي ازعناصركودتا به پاريس دراسفندماه 58، اين طرح (آغاز جنگ تحميلي) در درجه دوم قرار گرفت و درجه يك به كودتا داده شد.
پايگاه هوايي شهيد نوژه همدان در50 كيلومتري شهرقديمي همدان قرار دارد و تيمسارآيت محققي(بعنوان فرمانده عمليات )، تيمسار سعيد مهديون (فرمانده وقت نيروي هوايي )، سروان حميد نعمتي، سروان ايرج ايران نژاد و چند تن ديگر از سران كودتا در آنجا خدمت كرده بودند و اماكن و پرسنل پايگاه را ميشناختند.
براي تصرف پايگاه نوژه به عنوان كليد عمليات كودتا قرار بود 12 تيم مركب از يكصد تن از كلاه سبزهاي تيپ نوهد،300 تا 400 نفر از فريب خوردگان ايل بختياري و 12 نفر راهنما از داخل پايگاه به فرماندهي سرگرد كوروش آذرتاش جهت تصرف پايگاه نوژه وارد عمل شوند.
كودتاي بي سابقه در جهان
اين كودتا، از لحاظ تجهيزات نظامي كه قراربود از داخل و خارج درجريان آن به كارگرفته شود در تاريخ كودتاهاي جهان بيسابقه بود و چنان دقيق طرحريزي شده كه سيا موفقيت آن را قطعي ميدانست. اميد به موفقيت كودتا تا بدان حد بود كه حتي اعلاميه پيروزي آن نيزآماده شده بود و حتي نام رهبرمذهبي كودتا را مشخص و مكاني را براي اقامت وي در تهران در نظر گرفته بودند.
نقش سازمان سيا و سران عرب در نوژه
يكي ازسران كودتا در دادگاه انقلاب درباره نقش سازمان سيا و ارتجاع عرب و جريانهاي سياسي راست مرتبط با كودتا مي گويد: دو تا سه ماه بعد از پيروزي انقلاب اولين تماس بين مأمورين «سيا» و يكي از دوستان بنيعامري ( از عاملان كودتا در اروپا برقرار شد و آنها بنيعامري را در دسترس شاپور بختيار قرار دادند.
تمام هماهنگيهاي لازم بين كشورهاي عضو بازار مشترك اروپا و ستاد شاپور بختيار در پاريس از طريق سيا انجام گرفت و هماهنگي بين اسرائيل و كشورهاي مرتجع منطقه نظيرعربستان، مصر و عراق ( دولت حزب بعث ) توسط نماينده سيا كه در دفتر بختيار در پاريس است انجام ميگرفته است.
طبق اظهارنظرهاي بنيعامري تأمين هزينههاي مادي اين اقدام چه به صورت مستقيم و چه به صورت غيرمستقيم نظير چك ده ميليون دلاري عربستان سعودي، توسط آمريكا صورت گرفته است.
شناسائي افراد مخالف در كشور يا در خارج از كشور و معرفي آنها به بختيار و تقويت امكانات آنها يا در اختيار گذاردن امكانات لازم به آنها نظير معرفي پاليزبان كه در يكي از روستاهاي عراق مخفي بوده و توسط سازمان جاسوسي رژيم اسرائيل شناسائي و معرفي و هماهنگي لازم را بين او و بختيار انجام داده است.
كودتاچيان پس از جلب برخي از روحانينمايان «متنفذ» با استفاده از ده ميليون دلاري كه ارتجاع عرب، از طريق سعودي، در اختيار گذارده بود، مخفيانه به جذب نيرو پرداختند.
همراهي حزب دمكرات و كوموله و منافقين
سران كودتا از طريق بختيار با «كوموله» و «حزب دمكرات» نيز تماس گرفته و بختيار در جريان ملاقاتهاي متعدد با قاسملو و عزالدين حسيني موافقت آنها را جلب كرده بود.
طبق اسناد و مداركي كه به دست آمده، تماسهايي ميان كودتاگران و موسي خياباني صورت گرفته بود و ضمن پيشنهادي كه رهبران كودتا به سازمان مجاهدين خلق (منافقين) داده بودند، موافقت شده بود كه سازمان مجاهدين درمقابل پستي كه به مسعود رجوي واگذار ميشود، به نفع كودتاگران از موضعگيري در مقابل عمل كودتا خود را كنار بكشد.
كودتا در تهران و ساير شهرها
عمليات كودتا هم قرار بود به طورهم زمان در تهران و ساير شهرهاي بزرگ به اجرا درآيد و اماكني مانند مدرسه فيضيه، اقامتگاه امام، كميته مركزي، نخستوزيري، ميعادگاههاي نماز جمعه و... توسط هواپيماها بمباران شود.
بنا بود كودتاگران در اين بمباران از بمبهاي خوشهاي و آتشزا استفاده كنند. آنان در حدود 30 فروند هواپيما، 60 خلبان و حدود 500 نفر افراد فني و نظامي را براي شركت در عمليات آماده كرده بودند.
برخي از عناصر دستگيرشده، اهداف تعيين شده براي بمباران در تهران را به اين ترتيب نام بردند: بيت امام در جماران، فرودگاه مهرآباد، مقر نخستوزيري، ستاد مركزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ستاد مركزي كميته انقلاب اسلامي، پادگان ولي عصر (عج)، پادگان امام حسين(ع)، پادگان خليج، كميته انقلاب اسلامي منطقه 9، كميته انقلاب اسلامي منطقه 4، كاخ سعدآباد (چون آنجا را انبار مهمات ميدانستند) و پادگان ارتش در لويزان.
بيت امام نخستين هدف
به گفته همه افراد دستگير شده ازجمله تيمسار محققي، «بيت امام» نخستين و مهمترين هدفي بود كه بايد بلافاصله بمباران ميشد. حمله به بيت امام مركز ثقل كودتا را تشكيل ميداد و به معناي به دست آوردن كليد پيروزي كودتا بود. براي سران كودتا كاملاً مشخص بود تا زماني كه امام زنده است، مردم با يك كلمه ايشان به خيابانها ريخته و عمل كودتا را عقيم خواهند كرد.
به همين جهت از بين بردن امام يكي از مهمترين هدفهاي كودتا بود و براي اجراي آن بيش از ساير هدفها، هواپيما و مهمات سنگين در نظر گرفته شده بود.
فتح تهران مساوي با پيروزي
ازنظر رهبران كودتا فتح تهران مساوي با پيروزي درسراسركشور تلقي مي شد. آنان با تجربه و تصويري كه ازچگونگي كودتاي 28مرداد 1332 و پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 داشتند تصور مي كردند كه با سقوط تهران مراكز نظامي ـ اداري ساير شهرها با توجه به ضرباتي كه همزمان با عمليات تهران توسط شاخه هاي كودتا در سراسر كشور بر آنها وارد مي شد و به تعبيت از تغيير قدرت در مركز با رهبران كودتا اعلام همبستگي مي كنند و مترصد اجراي فرمان هاي « شوراي نظامي » مي شوند.
افشاي كودتاي آمريكايي نوژه
سه روز مانده به موعد كودتا يكي از خلبانان كه براي همكاري انتخاب شده بود، در تهران با سروان حميد نعمتي (از عناصر مؤثر كودتا) ملاقات مي كند، حميد نعمتي به او مي گويد مأموريت تو بمباران بيت امام(ره) است و ما مي توانيم تا 5 ميليون نفر را بكشيم.
گويا شگردحميد نعمتي اين بود كه در نخستين ديدار توجيهي كودتا به خلبانان عضوگيري شده چنين جمله اي را مي گفت تا از ميزان آمادگي آنها براي شركت در كودتا و كشتار ميليوني مردم اطلاع يابد.
خلبان ياد شده در مقابل نوع مأموريت و وسعت كشتار مردم غافلگير و مردد شد، اما به دليل ترس از سران كودتا نمي دانست چه بايد كند. وي پس از خروج از خانه حميد نعمتي، تشويش و نگراني بر او مسلط شده و مي خواست موضوع را با كسي در ميان بگذارد. آن شب در خانه موضوع كودتا را با برادر و مادرش در ميان مي گذارد و مادر كه به شدت ناراحت شده بود گفت كه تو نه تنها نبايد اين كار را بكني، بلكه بايد به انقلابيون خبر دهي و جلوي اين كار را بگيري كه اگر غير از اين باشد شيرم حلالت نيست.
اين سخن مادر موجب شد در نخستين دقايق بامداد چهارشنبه خلبان ياد شده تصميم خود را بگيرد و با پذيرش احتمال كشته شدن توسط سران كودتا، ماجراي كودتا را افشا كند. او از خانه خارج مي شود و پس از پرس و جوها و دوندگي هاي مختلف، حدود اذان صبح منزل حضرت آيت الله خامنه اي را يافته و خود را به آنجا مي رساند.
تعريف واقعه از سوي رهبر معظم انقلاب به نقل ازكتاب كودتاي نوژه موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
«شبي حدود اذان صبح ديدم كه درمنزل ما را به شدت مي زنند، من رفتم ديدم مي گويند يك ارتشي آمده و با شما كار واجب دارد، ديدم يك نفر تكيه داده به ديوار، با حال كسل و آشفته و خسته سرش را فرو برده، گفتم شما با من كار داريد؟ بلند شد و گفت: بله. گفتم چكار داريد؟ گفت كه كار واجبي دارم و فقط به خودتان مي گويم... من به حرفش حساس شدم احتمال اين بود كه سوءنيتي داشته باشد، اما ديدم نمي شود به حرفش گوش نداد.
« يك جايي گوشه حياط نشستيم، آثار بيخوابي و خيابانگردي و خستگي و هيجان در او پيدا بود. خلاصه آنچه گفت اين بود كه در پايگاه همدان اجتماعي تشكيل شده و تصميمي بركودتايي گرفته و پول هايي به افراد زيادي داده اند، به خود من هم پول داده اند. قرار است جماران و چند جاي ديگر را بمباران كنيم».
پرسيدم: كي قرار است اين كودتا انجام شود، گفت: امشب. من ديدم مساله خيلي جدي است و بايد آن را پيگيري كنم، در اين بين اين احتمال را مي دادم كه يك سياست باشد و بخواهند ما را سرگرم كنند، اما درعين حال اصل قضيه آنقدر مهم بود كه با وجود اين احتمالات، لازم بود آن را پيگيري كنيم. »
فرداي آن روزمطبوعات نوشتند كه 'كودتا لو رفت' و اين كودتا به نام 'احساسات مادري' نام گرفت.
دومين افشاگري
چند ساعت پس از افشاي كودتا به وسيله خلبان ياد شده، يكي از درجه داران تيپ 23 نوهد نيز به كميته مستقر در اداره دوم ستادمشترك مراجعه مي كند و پس از افشاي كودتا و اعتراف به اينكه قرار است به همراه عده اي ديگر در براندازي جمهوري اسلامي شركت كند، يك پاكت حاوي بخشي از طرح عمليات كودتا را در اختيار كميته فوق قرار مي دهد، به اين ترتيب به فاصله چند ساعت از سوي 2 عنصر جذب شده به كودتا، اقدام به ضد كودتا تبديل مي شود و انقلاب در برابر خطري كه در چند قدمي اش كمين كرده بود آگاه مي شود.
سخنان امام خميني درباره شكست كودتا
«حضرت امام خميني (ره) بنيانگذارجمهوري اسلامي نيز پس ازخنثي سازي كودتا در 20 تيرماه 59 در حسينيه جماران به ايراد سخن پرداختند و در جمع روحانيون و ائمه جماعات تهران فرمودند: توطئه اي كه معلوم است چنانچه موفق به كشفش هم نشده بوديم و قيام هم كرده بودند مردم آن را خفه مي كردند، اين احمق ها نفهميدند كه اگر چنانچه فرض هم شما از پايگاه همدان پا شده بوديد و آمده بوديد، فرض كنيد چند تا جا هم كوبيده بوديد، شما بالاخره بايد زمين هم بياييد، يا همان آسمان مي مانيد، ما از اين امور نمي ترسيم.»
اين درحالي بود كه بنيانگذار انقلاب اسلامي محكم و استوار از كنار توطئه كودتا (كه ممكن است هر رهبري را پريشان سازد) مي گذرد و آن را در كنار عظمت و قدرت لايزال الهي و نيز وحدت و انسجام ملت ايران، هيچ مي داند و شب كودتا عليرغم اطلاع از ماجرا محل سكونت خود را ترك نكردند.
جنایات آمریکا (9) | هجوم نظامى و واقعه طبس
واقعه طبس مصداق عيني تلاش خصمانه استکبار جهاني براي براندازي نظام جمهوري اسلامي
از جمله اولين اقدامات آمريکا عليه انقلاب اسلامي حمله نظامي به ايران در صحراي طبس است که با خواست و اراده الهي منجر به شکست شد.
از جمله اولين اقدامات آمريکا عليه انقلاب اسلامي حمله نظامي به ايران در صحراي طبس است که با خواست و اراده الهي منجر به شکست شد. لذا به بهانه سالروز واقعه شکست حمله نظامي آمريکا به ايران در طبس در سال 1359 ضمن بررسي اين واقعه، نگاهي به نقش، اقدامات و تلاش استکبار جهاني براي از بين بردن انقلاب اسلامي از همان روزهاي اول پيروزي آن داريم.
جاسوسي و مداخلات سفارت آمریکا در امور ايران و تسخير آن توسط دانشجويان
واقعه طبس در پي تسخير سفارت آمريکا از سوي دانشجويان پيرو خط امام در 13 آبان 1358 و گروگانگيري ديپلماتها، کارکنان و تبعه آمريکايي شاغل در اين سفارت اتفاق افتاد. واقعيت اين است که سفارت آمريکا در ايران به مرکزي براي جاسوسي و اقدامات براندازانه عليه انقلاب اسلامي مبدل شده بود. در اينجا لازم است شرح مختصري از اين تلاشها و اقدامات ايالات متحده آمريکا عليه انقلاب اسلامي ارائه شود.
سفارت سابق آمریکا در تهران يکي از مراکز مهم سازماندهي اقدامات ضد ايراني اين کشور بوده است. از دوره رژيم گذشته، اين مرکز با جاسوسي در امور ايران اطلاعات مهمي را در اختيار دواير سياستگذاري آمریکا جهت اتخاذ تصميمات علیه ايران قرار ميداد.
همواره بسياري از سفارتخانههاي آمریکا كانون اصلي جاسوسي سازمان سيا در كشورهاي خارجي بودهاند. اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي آمریکا در تهران نشان ميدهد كه در سفارتخانههاي اين کشور، واحدي به نام "مراكز عملياتي" وجود داشته و رؤساي اين مراكز، رهبري عمليات گوناگون جاسوسي در كشورهاي حوزه مأموريتشان را بر عهده ميگرفتند. اين گونه افراد عموماً در پوشش ديپلماتيك فعاليت کرده و از مصونيتهاي ديپلماتيك نيز برخوردار بودند. "ويليام كيسي" رئيس پيشين سيا، در اسفند 1361 در همين ارتباط گفته بود: «سازمان سيا در تمامي كشورهايي كه براي آمریکا اهميت حياتي داشته باشد، فعاليتهاي جاسوسي شديدي را به منظور ارزيابي ميزان ثبات سياسي و اقتصادي اين كشورها اعمال ميكند».[1]
به طور کلي سفارت آمریکا در عصر پهلوي ارتباط مستقيمي با سازمان سيا داشت و در واقع بخشي از سفارت آمریکا در تهران در اختيار سيا بود. در بسياري از امور ميان اعضاي رسمي سفارت و عوامل سيا هماهنگي لازم برقرار بود. در همان حال ميان سفارت و نمايندگي سيا در تهران و وزارت خارجه آمریکا و نيز سازمان مركزي سيا در آمریکا هم ارتباط تنگاتنگ قابل توجهي وجود داشت و اساساً با مجموع تعامل اطلاعاتي و فعاليت هاي سياسي طرفين بود كه سياست ها و تصميمسازيهاي ريز و درشت دولتمردان و سياستگذاران آمریکا در مورد ايران به مورد اجرا گذاشته ميشد و در ارتباط و تعامل حكومت ايران با آن كشور تصميم لازم اخذ ميشد. در همان حالي كه سفارت عمدتاً از طريق مستقيم و آشكار، روابط آمریکا با حكومت ايران را تنظيم ميكرد مجموعه گزارش ها و اطلاعات سيا از شئون مختلف زندگي ايرانيان، دولتمردان آن كشور را قادر ميساخت رفتار سياسي فيمابين را براساس دادههاي اطلاعاتي مذكور طبقهبندي و تنظيم کنند و به كار بندند. در خصوص حكومت ايران هم علاوه بر اينكه رؤساي وقت سيا در ايران ارتباط و تماس مستقيم و منظمي با شاه داشتند، برخي ديدگاهها و خواستههاي آنان هم از طريق مجاري رسمي سفارت آمریکا در تهران به اطلاع مقامات ايراني ميرسيد. در همان حال روابط سيا و سفارت آمریکا در تهران با ساواك هم از قاعدههاي مشابه پيروي ميكرد. اسناد بر جاي مانده نشان ميدهد كه سيا، سفارت آمریکا در تهران و حتي وزارت خارجه آن كشور در گزارشات و اطلاعات واصله از ساواك در زمينه حضورشان در ايران بهره فراواني ميبردند، و برخي از مهمترين جنبههاي زندگي ايرانيان و حتي شناخت ويژگيها و مسائل پر شمار مربوط به مجموعه حاكميت، دولت، دربار و شخص شاه از كانال ساواك در اختيار سيا و مقامات سفارت و وزارت امور خارجه آمریکا قرار داده ميشد.[2]
وزارت امور خارجه آمریکا با مسئولان سيا در ايران جلسات و مذاكرات منظمي داشت و در همان حال سمينارهاي متعددي با شركت كارشناسان، متخصصان و نمايندگان فيمابين تشكيل ميشد كه درباره اوضاع سياسي، استراتژيكي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مباحث و مسائل گوناگوني مطرح و مذاكره ميكرد و از جمعبندي اينگونه جلسات و مذاكرات بود كه در نهايت استراتژي و دكترين آمریکا در رابطه با ايران شكل ميگرفت و به مورد اجرا گذاشته ميشد. با اين توضيح كه مباحث مطروحه در اينگونه سمينارها و جلسات اساساً بر پايه اطلاعات و گزارشاتي بود كه از سوي مأموران و نمايندگي سيا و سفارت آمریکا در تهران تهيه و ارسال شده بود. براي نمونه سازمان مركزي سيا در آمریکا در نامهاي كه در 27 ارديبهشت 1356 / 17 مه 1977 براي سفارت آمریکا در تهران ميفرستد سرفصلهاي مورد نياز اطلاعاتي وزارت امور خارجه و سيا در مورد ايران را تعيين كرده و تقاضا ميكند آن سفارت به ياري مأموران سيا در تهران اطلاعات خواسته شده را با مطالعه در موارد اطلاع داده شده براي مركز ارسال دارند. مطابق با اين سرفصل ها، در خصوص موضوعات مهمي از جمله موارد ذيل اطلاعات مورد نياز از سفارت آمریکا درخواست ميشود؛ سياست هاي دراز مدت شاه، چگونگي اخذ تصميمات در مورد مسايل اساسي سياسي، ملي، امنيتي و اقتصادي، برنامههاي رشد اقتصادي، طرح هاي مربوط به توسعه اتمي و قابليت هاي نيروهاي مسلح سلطنتي ايران.[3]
نکته مهم در مورد ارتباط سيا با سفارت آمریکا آن است که از ميان سفيران آمریکا در تهران حداقل سه تن پيش از انتصاب به اين مقام در سازمان سيا عضويت داشتند كه از آن ميان "ريچارد هلمز" مشهورترين آنهاست. وي تا ژوئن 1977 / 1355 ش. مقام سفارتش را در تهران حفظ كرد. در دوران وي بود كه علاوه بر گسترش فعاليتهاي سيا در موارد مختلف کشورمان، سفارت آمریکا در تهران نيز نقش بسيار برجستهاي در گسترش روابط ايران و آمریکا بر عهده گرفت. حضور و فعاليت گستردة مأموران سيا در پوششهاي مختلف سياسي- ديپلماتيك در سفارت آمریکا در تهران و نيز حضور چهرههاي برجسته سيا به عنوان سفير و كاردار و نظاير آن در ايران اين فرضيه را سخت قوت ميبخشد كه مسائل اطلاعاتي- امنيتي و جاسوسي در روابط ايران و آمریکا جايگاه بيبديلي داشت. منصور رفيعزاده آخرين نماينده ساواك در آمریکا تأكيد دارد كه سفارت آمریکا در تهران در درجه اول به عنوان پايگاهي براي انجام فعاليتهاي جاسوسي- اطلاعاتي سيا در ايران انجام وظيفه ميكرده است.[4]
در اسناد و مدارك بر جاي مانده از لانه جاسوسی آمریکا در تهران اسامي و مشخصات افراد پر شماري ذكر شده است كه با سفارت در تماس دائمي بودند و اخبار و اطلاعات ارزشمندي را از حوزه فعاليت خود در اختيار آنان قرار ميدادند. برخي از مهمترين فعالان سياسي مخالف، روشنفكران، اساتيد و مديران دانشگاهها، رجال و كارگزاران دولتي و حكومتي در زمره اين افراد بودند. سفارت آمریکا در تهران و نيز سيا در موارد متعدد با كمترين مشكل اطلاعات ذيقيمت قابل توجهي از اين منابع و رابطين خود به دست ميآوردند. بسياري از كساني كه در آمریکا تحصيلات عاليه خود را پشت سر گذارده بودند، روابط نزديكتري با سفارت و نمايندگان پيدا و پنهان سيا در تهران و ساير نقاط كشور داشتند.[5] در يك مورد سفارت آمریکا در تهران از مهدي هروي نام ميبرد كه "مأموران گوناگون سفارت با او آشنايي" تامي داشتند. او كه تحصيلات دانشگاهياش را در آمریکا انجام داده بود در اوايل سال 1975 به عنوان مشاور با نمايندگان آمریکا در سومين كنگره حزب ايران نوين كار ميكرد و بعدها پس از تأسيس حزب رستاخيز اين مهم را در حزب جديد بر عهده گرفت و روابط اطلاعاتياش را با سفارت كماكان حفظ نمود.[6]
سفارت آمریکا در تهران تا پايان دوران سلطنت محمدرضا شاه كماكان از حضور و وجود فعال اين رابطين و خبررسانان سود ميبرد و حكومت ايران و نيز ساواك هم هيچگاه مانعي بر سر راه اين ارتباطات كه چندان پنهان هم نبود ايجاد نكردند. نکته ديگر در مورد فعاليتهاي سفارت آمریکا در ايران به دخالت اين مرکز در برخي تصميمات کشور در دوره پهلوي مربوط ميشود تا جاييکه در ماههاي پاياني حکومت پهلوي سوليوان سفير آمریکا به اين نتيجه رسيده بود كه لازم است به رهبران مخالفين براي مشاركت در امور ايران، نقشي وسيعتر از آنچه شاه آمادگياش را داشته است، واگذار شود و بر همين اساس شاپور بختيار که تحصيلكرده غرب بود مسئوليت نخستوزيري را پذيرفت.
در دوره پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز لانه جاسوسی تا قبل از تسخیر آن توسط دانشجويان بهعنوان مرکز اصلي جاسوسي و طراحي توطئههاي آمریکا بود. بهعنوان مثال اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي نشان ميدهد که سفارت آمریکا تمرکز خاصي روي موضوع قوميتها بهويژه موضوع کردستان داشت و اطلاعات زيادي را در مورد امکان خيزش قومي در اين منطقه به واشنگتن ارسال ميکرد.[7]
از طرف ديگر افسران سازمان سیا با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ریختگى و نامشخص بودن حوزه مسئولیتها كه نتیجه طبیعى هر انقلابى است، سعى كردند تا با نفوذ در مناطق كلیدى و حساس انقلاب اسلامى از تعمیق و گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیرى نمایند. سفارت آمریكا با ایجاد شبكههاى جاسوسى و اطلاعاتى در پى آن بود تا از طريق تضعیف نیروهاى اصیل انقلاب و تقويت نيروهاي ليبرال حرکت انقلابی مردم ایران را آسیبپذیر نماید. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریكا در پى آن بودند تا با برقرارى ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهدافشان را تسهیل كنند.
اسناد لانه جاسوسى نیز نشان مىدهد كه ایالات متحده چگونه براى خارج كردن امام از صحنه سیاسى كشور درصدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنى صدر و امیر انتظام برآمده بود و مثلاً در مورد جذب بنى صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادى یك شركت آمریكایى با حقوق ماهانه 1000 دلار دعوت به همكارى مىشد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش مىكرد تا وى را به استخدام این سازمان درآورد.[8] دولت آمریكا در پى آن بود تا با ایجاد ائتلافى از لیبرالهاى سیاسى، چهرههاى دینى میانهرو، سكولارها، ملىگرایان و سران ارتشى متمایل به غرب تحت لواى دولت موقت موجبات حذف تدریجى نیروهاى وفادار به امام را از صحنه سیاسى كشور ایجاد نماید. به همین دلیل وزارت خارجه آمریكا ماموریت اصلى سفارت خود را در ایران تلاش براى هماهنگى فعالیتهاى نیروهاى لیبرال و میانهروهاى مذهبى و پیوند دادن آنها با عناصر ملىگرا و سلطنتطلبان و طرفداران رژیم سابق علیه انقلابیون مذهبى قرار داده بود.[9]
نهايتا تداوم اقدامات مداخلهجويانه و خرابکارانه سفارت آمریکا در تهران با واکنش دانشجويان انقلابي ايران مواجه شد و با تسخير اين مرکز، آمریکا از يکي از مهمترين ابزارهاي خود براي دخالت در امور ايران محروم شد.
با تسخير سفارت آمريکا و گروگانگيري ديپلمات ها، کارکنان و اتباع آمريکايي شاغل در سفارت، دانشجويان آزادي گروگان ها را در قبال تحويل و استرداد شاه به ايران خواستار شدند. اما آمريکايي ها به جاي مذاکره و عمل به خواسته دانشجويان و مردم ايران به راه حل خصمانه و حمله نظامي به ايران اقدام کردند.
واقعه شکست حمله نظامي آمريکا به ايران در طبس
آمريکايي ها براي اقدام نظاميشان عليه ايران عملياتي با نام «پنجه عقاب» طراحي و به اجرا گذاشتند. بدين منظور يک ماه پس از اشغال سفارت (لانه جاسوسي) آمريکا، نيروهايي موسوم به «دلتا» چند ماه در «فورت برگ» آمریکا آموزش نظامي ديده و در فرودگاه كاروليناي شمالي تمرين كردند. اين نيروها پيش از شروع عمليات نيز به پايگاههايي در مصر و عمان منتقل شده بودند.[10]
عمليات در چهارم ارديبهشت 1359 (24 آوریل 1980) با کمک برخی کشورهای عربی و همسایه آغاز مي شد. قرار بود نيروهاي عملياتي كه در ميان آنان افسران پهلوي و افراد وابسته به ساواك نيز حضور داشتند، با چرخبال از طبس به سوي تهران حركت كنند و در ورزشگاه امجديه (شهيد شيرودي) فرود آيند. سپس با لباس مبدل، به سفارت آمریکا در تهران حمله و گروگانهای خود را آزاد كنند. طبق اين نقشه، آنان پس از پايان فعاليتشان، از همين راه به طبس وارد و از آنجا با هواپيما از ايران خارج ميشدند.
یك روز پس از این كه یك گروه جاسوس از صلیب سرخ بینالمللى در ملاقات با گروگانها مشخص كرد كه تمام گروگانها در سفارت به سر مىبرند، كارتر رئيس جمهور آمريکا در دفتر كارش، كلمه رمز «بروید» را كه اعلام كننده آغاز حمله بود، صادر كرد.
عملیات در غروب روز پنجشنبه، 4 اردیبهشت 1358 شروع شد و شش فروند هواپیماى سى - 130 و نود نفر از كماندوهاى آمریكا موسوم به نیروهاى دلتا، از قاهره به ناو هواپیمابر نیمیتز در دریاى عمان منتقل شدند.
نیمه شب پنجشنبه، 4 اردیبهشت ماه، مطابق با ساعت 13 به وقت واشنگتن، هواپیماهاى مذكور و هشت فروند هلىكوپتر نفربر، از عرشه ناو هواپیمابر نیمیتز برخاستند و با پرواز در ارتفاع كم و با استفاده از نقاط كور رادار، راهى ایران شدند. پس از ورود به حریم ایران اسلامى، یكى از هلىكوپترها در 120 كیلومترى شهر راور كرمان دچار نقص شد و ناگزیر فرود آمد. سرنشینان این هلىكوپتر به هلىكوپتر دیگرى منتقل شدند و پس از طى مسافتى و با توجه به وقوع طوفان شن، دستگاه هیدرولیك این هلىكوپتر نیز از كار افتاد؛ اما توانست خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز برساند.
در هر صورت، شش فروند هواپیماى سى - 130 و شش فروند هلى كوپتر، در محل مورد نظر واقع در صحراى طبس در تاریكى شب فرود آمدند. در حال سوختگیرى هلىكوپترها براى اجراى مرحله بعدى عملیات، یكى دیگر از هلی کوپترها دچار نقص فنى شد. با از كار افتادن این هلىكوپتر، تمام برنامههاى آمریكایىها به هم خورد؛ زیرا آنها با محاسباتى كه انجام داده بودند، براى انجام مرحله بعدى عملیات، حداقل به شش فروند هلىكوپتر نیاز داشتند. موقعیت به ناو نیمیتز و از آن جا به كاخ سفید گزارش شد و از رئیس جمهور كسب تكلیف شد. كارتر دستور توقف عملیات و عقبنشینى را صادر كرد؛ اما نيروهاي آمريکايي در طوفان شن گرفتار شدند. هواپیماها و هلىكوپترهاى آمریكایى در حال برخاستن از زمین، دچار مشكل شدند. یك هواپیما و یك فروند هلىكوپتر با هم برخورد كردند و هر دو آتش گرفتند. بر اثر حادثه، هشت تن از آمریكایىها کشته شدند، و بقیه پنج فروند هواپیماى سى-130 نیز از خاك ایران فرار كردند. برژینسكى مشاور امنيت ملي رئيس جمهور آمريکا حالت كارتر را پس از صدور دستور توقف عملیات و عقب نشینى و آتش گرفتن هواپیما و هلیكوپتر آمریكایى چنین توصیف كرده است:
«وى بعداً سرش را میان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روى میز گذاشت... با شنیدن این خبر، به مانند مار زخمى به خود پیچید و آثار درد و نگرانى بر تمامى صورت او آشكار شد و به اطرافیانش بد و بى راه میگفت».[11]
نتيجه گيري
واقعه طبس در کنار حمايت آشکار آمريکاييها از جريان هاي تجزیه طلب و تروریسم از اولين اقدامات و تلاش هاي دولتمردان واشنگتن عليه انقلاب نوپاي اسلامي است که از عمق دشمني آنها نسبت به مردم و نظام جمهوري اسلامي حکايت دارد. آمريکاييها پس از ناکامي شان در حمله نظامي در ارديبهشت 59 سياستهاي خصمانه اشان را عليه نظام جمهوري اسلامي به شکلي ديگر به اجرا گذاشتند که تا امروز به صورت گستردهتر ادامه دارد. عليرغم اقدامات و تلاش هاي خصمانه دولتمردان آمريکا عليه مردم ايران در 4 دهه گذشته اکنون که در چهلمين سالگي پيروزي انقلاب اسلامي قرار داريم شاهد ايراني آباد، آزاد، مستقل و پيشرفته در بسياري از زمينه ها هستيم. اين نشان از ناکامي و شکست سياستها و اقدامات آمريکايي ها در مقابله با مردم و نظام جمهوري اسلامي ايران دارد.
پژوهش خبری //
--------------------
[1] . تسخير لانه جاسوسي، روز مبارزه با استکبار جهاني، سايت سازمان تبليغات اسلامي، 12 آبان 1388
[2] . شاهدي، مظفر. "سيا، ساواک و سفارت امريکا"، خبرگزاري فارس، 2/9/1387
[3] . همان.
[4] . همان.
[5] . اسناد لانه جاسوسي آمریکا، 1368، صص 107-108
[6] . همان،ص109
[7] . اسناد لانه جاسوسي امريکا، جلد 17، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسي، 1368
[8] . نوازنى، بهرام. "الگوهاى رفتارى ایالات متحده آمریكا در رویارویى با جمهورى اسلامى ایران"، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1383، ص 98 .
[9] . همان
[10] . موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، "شكست آمريكا در صحراي طبس"
[11] . سایت سیمرغ، " مرورى بر واقعه شكست آمريكا در طبس"
روایت رهبر انقلاب از شکست آمریکا در طبس
مروری بر گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب درباره واقعهی طبس
اولین باری که دخالت نظامی در این مناطق انجام گرفت، سال 1359 بود که نیروهای امریکا به فرمان رئیسجمهور دمکرات، به قصد اینکه خود را به تهران برسانند، به طبس حملهی نظامی کردند. البته از همان نیمهی راه، جسدهای سیاهشده و جزغاله شدهشان برگشت!عجیب است! کشور عزیز و ملت بزرگ و منطقهی تاریخی ما، آزمایشگاه چه تجربههای بزرگی است. ۶۹/۰۸/۲۸
رئیس جمهور آمریکا برای نجات این گروگانها [لانه جاسوسی] دست به حملهی نظامیِ پنهانی و شبانه به ایران زد. جاسوسانشان را در اینجا بسیج کردند، مقدمات فراوانی فراهم کردند، آدم دیدند، جا دیدند، با هلیکوپتر و هواپیما حمله کردند، آمدند که طبس پیاده شوند و از آنجا بیایند و به خیال خودشان گروگانها را خلاص کنند و ببرند؛ که آن ماجرای معروف طبس اتفاق افتاد، خدای متعال آبروی اینها را برد، هواپیماها و هلیکوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همانطبس برگردند و بروند. ۸۹/۰۸/۱۲
آنها دائم علیه جمهوری اسلامی و این ملت توطئه میکنند. البته سرشان هم دائم به سنگ میخورد؛ امّا ادب نمیشوند. یکی از رئیس جمهورهای امریکا، به داخل این کشور هلیکوپتر فرستاد و سر و کارش با توفان طبس، یعنی جنودِ غیبیِ الهی افتاد. اینها چه میگویند؟! میفهمند چه میکنند؟! میفهمند چرا؟! با کی مواجهند؟! این یاوههایی که میگویند علیه کیست؟ جوابش با کیست؟ ملت ایران ملت بزرگ و نیرومندی است. ملت ایران ملت متّحد و بافرهنگی است. من تعجّب میکنم چرا اینها از گذشتگان خودشان و از این شانزده سال، عبرت نمیگیرند؟! دائم علیه جمهوری اسلامی و ملت و مسؤولین ایران یاوهگویی و دروغپراکنی میکنند! سران و بزرگان آنها، دائم راجع به جزایر خلیج فارس، تسلیحات ایران، انرژی اتمی و سلاح شیمیایی دروغ پراکنی میکنند. اگر روزنامهها بنویسند، آدم میگوید «خوب؛ روزنامه نگارند. برای نانشان مجبورند دروغ بگویند!» رؤسای مجلس و رئیس جمهورشان میگویند! انسان تعجّب میکند که چرا یک نظام، باید این قدر دچار انحطاط و نکبت معنوی شود، که به درون این مزبله دروغگویی بیفتد! ۷۴/۰۱/۰۳
جنایات آمریکا (8) | مصادره اموال ایران توسط آمریکا
در مورد مسائل بینالمللی كشورمان من فقط به یك مسئله اشاره میكنم و آن مسئلهی ما و آمریكاست. یكی از آزمونهای مهم انقلاب از روز اول همین مسئله بوده است. از روز اوّلی كه انقلاب پیروز شد، در مواجهه و نوع تعامل با دولت ایالات متحدهی آمریكا، میدانی به عنوان یك آزمون بزرگ برای ملت ایران باز شد. در طول این سی سال، همواره این آزمون مهم و بزرگ ادامه داشته است. دولت آمریكا از اول با این انقلاب با روی عبوس و چهرهی ترش و با لحن مخالفت روبهرو شد. البته آنها با محاسباتِ خودشان حق هم داشتند. ایران قبل از انقلاب در مشت آمریكا بود؛ منابع حیاتیاش در اختیار آمریكا، مراكز تصمیمگیری سیاسیاش در اختیار آمریكا، عزل و نصب مراكز حساس در اختیار آمریكا؛ مرتعی بود برای چرای آمریكائیان و نظامیان آمریكائی و غیر آنها. خوب، این از دستشان گرفته شد. میتوانستند مخالفت خود را اینجور خصمانه ابراز نكنند؛ اما از اول انقلاب دولت آمریكا- چه رؤسای جمهور جمهوریخواهشان، چه رؤسای جمهور دمكراتشان- با نظام جمهوری اسلامی بدرفتاری كرد؛ این چیزی نیست كه بر كسی پوشیده باشد. اولین كاری كه از طرف آمریكائیها انجام گرفت، تحریك مخالفین پراكندهی جمهوری اسلامی و كمك به حركتهای تجزیهطلب و تروریستی در كشور بود؛ از اول این كار را شروع كردند. در هر نقطهای از نقاط كشور كه حركتهای تجزیهطلب در آنجا زمینهای داشت، انگشت آمریكائیها را ما دیدیم؛ گاهی پول آنها را، و حتّی در مواردی عناصر آمریكائی را ما در آنجا دیدیم؛ این برای مردم ما خسارت زیادی داشت. متأسفانه این كار هنوز هم ادامه دارد. همین شرورهائی كه در مناطق مرزی ایران و پاكستان هستند، بعضی از آنها ما شنودهایشان را داریم؛ اینها با عناصر آمریكائی مرتبطند؛ یعنی با بیسیم با آنها حرف میزنند، دستور میگیرند. شرورِ تروریستِ آدمكش مرتبط با افسر آمریكائی در یك كشور همسایه! این هنوز هم متأسفانه ادامه دارد. شروع كارشان از اینجا بود، بعد تصرف و حبس دارائیها و اجناس ایران. رژیم گذشته پول بیحسابی را در اختیار آمریكائیها گذاشته بود، برای اینكه از آنها هواپیما بگیرد، بالگرد بگیرد، سلاح بگیرد. بعضی از این وسائل، آنجا تهیه هم شده بود. وقتی انقلاب شد، آن وسائل را ندادند؛ آن پولها را كه میلیاردها دلار بود، ندادند؛ و عجیبتر اینكه این وسائل را در یك انباری جمع كرده بودند، نگه داشته بودند، انبارداری برای خودشان قائل شدند، خود را طلبكار كردند و از حساب قرارداد الجزائر انبارداری برداشتند! مالی را از یك ملت غصب كنند، پیش خودشان نگه دارند، ندهند، بعد انبارداریاش را هم بگیرند! این رفتاری بوده كه از آن روز شروع شده، الآن هم ادامه دارد. هنوز اموال ملت ایران آنجاست؛ هم در آمریكاست، هم در بعضی از كشورهای اروپائی است؛ كه ما در طول سالها به اینها مراجعه كردیم كه اموال ما را بدهید، اینها پولهایش دریافت شده؛ گفتند چون زیر لیسانس آمریكائیهاست، آمریكائیها اجازه نمیدهند و نمیدهیم؛ نگه داشتند. هنوز هم كه هنوز است، مال ملت ایران آنجا موجود است.
به صدام چراغ سبز دادند؛ این یك اقدام دیگر دولت آمریكا بود برای حملهی به ایران. صدام اگر چراغ سبز آمریكا را نمیگرفت، بعید بود به مرزهای ما حمله كند. هشت سال جنگ را بر كشور ما تحمیل كردند؛ قریب سیصد هزار جوانهای ما، مردم ما در این جنگ به شهادت رسیدند. در طول این هشت سال- بخصوص در سالهای آخر- همیشه آمریكائیها پشت سر صدام بودند و به او كمك میكردند- كمك مالی، كمك تسلیحاتی، كمك كارشناسیِ سیاسی- خبرهای ماهوارهای میدادند و امكانات خبررسانی داشتند. تحرك نیروهای ما را در جبهه در ماهوارههایشان ثبت میكردند، بعد آن را همان شبانه برای قرارگاههای صدام میفرستادند كه از آنها علیه جوانهای ما و نیروهای ما استفاده كند. در مقابل جنایات صدام چشمهایشان را بستند. فاجعهی حلبچه اتفاق افتاد، زدن شهرهای متعدد كشور ما با موشك اتفاق افتاد، خانهها را خراب كردند، در جبههها شیمیائی به كار بردند، چشمهایشان را بستند، اصلًا و ابداً تعرضی نكردند، به صدام كمك كردند. این هم یكی از كارهای این دولت بوده است در طول این سالها با ملت ما و با كشور ما. بعد در آخر جنگ، هواپیمای مسافربری ما را در آسمان خلیج فارس افسر آمریكائی با موشكی كه از ناو جنگی شلیك كرد، ساقط كرد. قریب سیصد نفر مسافر در این هواپیما بودند، كه همهشان كشته شدند. بعد به جای اینكه آن افسر توبیخ شود، رئیسجمهور وقت آمریكا به آن افسر پاداش و مدال داد. ملت ما اینها را فراموش كند؟ میتواند فراموش كند؟۱۳۸۸/۰۱/۰۱
جنایات آمریکا (7) | تبدیل سفارت به لانه جاسوسى
روز سیزدهم آبان که نام آن را در کشور روز [مبارزه با] استکبار نهادهاند، به نظر من -ضمن اینکه آن نام، نام درستی است- روز جوان است؛ روز جوان مؤمن، جوان انقلابی، جوان شجاع، جوان دلاور، جوان مبتکر، جوانی که دست به کاری میزند که دشمن را از ابتکار، و از حرکت بازمیدارد. به این معنا روز جوان است.
از آن روز سالها گذشته لکن معنای آن روز همچنان باقی است. اینکه شنیدید امام این حرکت را انقلاب دوّم نامیدند، بیمعنا نیست؛ از ساعات اوّل پیروزی انقلاب بلکه حتّی قبل از انقلاب دشمن درصدد توطئه برآمد. آمریکاییها چند روز قبل از پیروزی انقلاب آدم فرستادند اینجا که شاید بتوانند یک کودتایی راه بیندازند و حرکت مردم را خنثی کنند که البتّه نتوانستند. بعد هم که انقلاب پیروز شد، انواع و اقسام تلاشها را کردند؛ چه تلاشهای سیاسی رسمی که سنای آمریکا از همان روزهای اوّل علیه جمهوری اسلامی موضع گرفت، اعلام خصومت کرد، اعلام تحریم کرد -که این راههای رسمی بود، راههای علنی بود- چه از راههای غیر علنی، که تماس گرفتند با عوامل خودشان، با مزدوران خودشان در داخل کشور که شاید بتوانند از حضور قومیّتهای مختلف برای ایجاد اختلاف در میان ملّت استفاده کنند، که تو دهنشان خورد. هم خود قومیّتهای ما -عرب ما، تُرک ما، کُرد ما، لُر ما، ترکمن ما، که همه آماج این توطئه بودند- در مقابل آمریکا ایستادند و هم جوانان مؤمن، جوانانی که آن روز، هنوز اسم پاسدار رویشان نبود، اسم بسیج رویشان نبود امّا بهمعنای حقیقی کلمه پاسدار انقلاب بودند و بسیجیِ راه انقلاب بودند، رفتند توطئهی آمریکا را خنثی کردند. بنابراین آمریکاییها از ساعت اوّل شروع کردند و اینها همه غیر از کارهایی بود که در داخل سفارت آمریکا همینجا در تهران انجام میگرفت.
بعد از آنکه جوانهای ما رفتند و این مرکز را تسخیر کردند و با زحمت زیاد توانستند کاغذهایی را که خرد شده بود، مدارکی را که در کاغذخردکن ریخته شده بود، گردآوری کنند، جمع کنند، بههم بچسبانند و بهصورت کتاب دربیاورند، آنوقت معلوم شد که چه توطئههایی هم در طول این مدّت در داخل سفارت آمریکا وجود داشته. این کتابها حدود هفتاد جلد است؛ شماها خواندهاید اینها را؟ چرا هیچ نشانی از مضامین برگزیدهی این کتابها در مجموعهی مدارس ما، دبیرستانهای ما، دانشگاههای ما نیست؟ چرا؟ این یکی از اعتراضهای من است. وزیر جدید محترم آموزشوپرورش اینجا در جلسه هستند؛ چرا اینها را داخل کتابهای درسی قرار نمیدهید؟ چرا نمیگذارید نسل جوان ما، نسل جدید ما بفهمد و بداند که آمریکا با اینجا چه کرده است و چه توطئههایی زیر سر داشته؟
حرکت دانشجویان برای تسخیر سفارت، واکنش به اینهمه خباثت بود که پیروزمندانه اتّفاق افتاد؛ یعنی جلوی تحرّک ابرقدرتِ پُرروی زیادهخواه آمریکا را در داخل کشور گرفت؛ انقلاب یعنی این.۱۳۹۵/۰۸/۱۲
دلایل و نتایج تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
آمريكا كه تمام تلاش خود را در حمايت از رژيم شاه و جلوگيري از پيروزي انقلاب به كار بسته بود، سفارت خود را به عنوان پايگاهي براي توطئه عليه انقلاب تبديل کرد، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه مي توانست در پوشش ديپلماتيك براي شكست يا به انحراف كشاندن نظام نو پاي اسلامي انجام دهد، با مركزيت سفارت به اجرا درآورد.
علاوه بر سابقه استعمارگری آمریکا در ایران و دخالت های آن در امور داخلی کشور، از جمله طرح و اجرای کودتای 28 مرداد 1332، سرکوب تظاهرات مردمی در 17 شهریور 1357 و.. در پي اعدام انقلابي سران رژيم شاه در روزهاي اوليه پس از پيروزي انقلاب اسلامی، سنای آمریکا با تصویب قطعنامه ای شدیدالحن، ایران را به دلیل این اعدام های انقلابی محکوم کرد و در مقابل جمهوری اسلامی ايران تصويب این قطعنامه را نشانه موضع خصمانه ايالات متحده و كاري در جهت انزواي خود دانست. بعد از این مسأله، آمريكا در پي آن بود تا فرستاده اي ويژه را با هدف جذب ايران و جلوگيري از نفوذ شوروي در اين كشور، به سوي ايران بفرستد، ولي حضرت امام خمینی(ره) در واكنش به تصويب اين قطع نامه، از پذيرش فرستاده مذكور خودداري كرد و علاوه بر آن پذيرش والتر كاتلر در سمت سفير كه آماده مي شد به ايران سفر كند، از سوي دولت ایران رد شد، هر چند كه جمهوري اسلامي پيش از آن موافقت خود را با اعزام او به ايران به عنوان سفير اعلام كرده بود.

به دنبال اعلام اين مواضع از سوي حضرت امام، نمايندگان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در چهار دانشگاه اميركبير، تهران، شهيد بهشتي و صنعتي شريف با تشكيل جلسه اي به برنامه ريزي براي تصرف سفارت آمريكا پرداختند. در اولین بیانیه این دانشجویان که خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نامیدند، آمده است: «ما دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمريكاي جنايتكار به منظور اعتراض به دسيسه هاي امپرياليستي و صهيونيستي، سفارت جاسوسي آمريكا در تهران را به تصرف درآورديم تا اعتراض خود را به گوش جهانيان برسانيم.»
2- اعتراض به عملكرد دولت موقت
مهم ترین پیامدها
1- تحقیر آمریکا و شکست هیمنه آن
در این رابطه «هامیلتون جردن»، رییس ستاد انتخاباتی کارتر در خاطرات خود مینویسد: «مردم آمریکایی که در مقابل سفارت ایران در آمریکا به شدت علیه ایران شعار میدادند، میگفتند ما نمیتوانیم این تحقیر را تحمل کنیم.» مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند: «آن روزى که لانهى جاسوسى تسخیر شد، دولت آمریکا آبرو و اعتبار و هیمنهاش چندین برابر امروز بود. شما امروز را نگاه نکنید که آمریکا در چشمها سبک شده، کوچک شده، ملتها علناً علیه آمریکا دشنام میدهند و آنها را نفرین میکنند. آن روز اینجور نبود؛ آن روز آمریکا در دنیا یک هیمنهى ابرقدرتىِ درجهى یک داشت. جوان دانشجوى ما با شجاعت، با شهامت، به عنوان لبهى اصلى جبههى مقاومت ملت ایران، سفارتخانهى آنچنان آمریکائى را تسخیر کرد؛ کسانى را که آنجا بودند، زندانى کرد.»

2- پایان دادن به توطئه گري و سلطه جويي هاي آمريكا در ايران
پیروزی انقلاب اسلامي در ایران، استراتژي «دو ستوني» آمريكا در منطقه را كه بر پايه هاي قدرت اقتصادي عربستان و قدرت نظامي حکومت پهلوی در ایران و با هدف حفظ منافع منطقه اي آمريكا و مقابله با نفوذ شوروي بنا شده بود، با چالش جدي مواجه كرد. در این شرایط، آمريكا كه تمام تلاش خود را در حمايت از رژيم شاه و جلوگيري از پيروزي انقلاب به كار بسته بود، سفارت خود را به عنوان پايگاهي براي توطئه عليه انقلاب تبديل کرد، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه مي توانست در پوشش ديپلماتيك براي شكست يا به انحراف كشاندن نظام نو پاي اسلامي انجام دهد، با مركزيت سفارت به اجرا درآورد. از جمله اقداماتی که سفارت در این راستا انجام می داد میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1-2- هدایت و حمایت شبکههای کودتا و براندازی انقلاب در داخل کشور؛
2-2- تأمین منابع مالی گروهکهای ضدانقلاب در غرب و جنوب کشور؛
3-2- ایجاد ناامنی و بیثباتی در کشور از راه هدایت گروهکهای ضدانقلاب (انفجار خطوط لوله نفت در جنوب، ایجاد ناامنی در شمالغرب)؛
4-2- ایجاد ارتباط با جریانهای سازشکار (نهضت آزادی و ملیگراها)؛
5-2- تلاش برای ایجاد انحراف در انقلاب اسلامی توسط این جریانها.
به این موضوع هم در اسناد لانهی جاسوسی و هم در خاطرات برخی از مقامهای آمریکایی تصریح شده است و این یعنی اینکه سفارتخانهی آمریکا در تهران به مرکز هدایت اقدامها علیه انقلاب اسلامی تبدیل شده بود. بنابراین، سفارت آمریکا که می بایست محل انجام امور دیپلماتیک باشد، عملا به محلی برای اقدام علیه امنیت ملی کشور و مرکز هماهنگی و پشتیبانی از حرکت های تجزیه طلبانه ای که در نقاط مختلفی شروع شده بود، تبدیل شده بود. آمريكا كه به لطف ليبرال هاي حاكم در دولت موقت توانسته بود موقعيت از دست رفته خود در ايران را به تدريج باز يابد، با اين ضربه سهمگين به شدت برآشفته گرديد.
این گروه ها كه تا پيش ازاین خود را تنها سردمدار مبارزه با امپرياليسم آمريكا مي دانستند و نیروهای انقلابی را به سازشکاری در مقابل آمریکا متهم میکردند، با تسخیر لانه جاسوسی و کشف مدارک و اسناد موجود در این مرکز که رابطه مخفی آنها را با آمریکا روشن می ساخت، با این اقدام به یکباره در بنبست سیاسی قرار گرفتند.
این دستاورد مهم از یک سو زمینه ساز تثبیت انقلاب در برابر اقدامات گروهکهای ضدانقلاب، مقابله با کودتاها و مقابله با تجاوز عراق علیه ایران شد و از سوی دیگر موجب تقویت روحیهی خودباوری و «ما میتوانیم» در عرصههای دیگر که امروز شاهد نتایج آن در حوزههای مختلف هستیم، گردید.

وقوع انقلاب دوم در ایران، برای شوروی که تا پیش از این با ادعای مبارزه با امپریالیسم توانسته بود در برخی از نقاط جهان نفوذ، اعتبار و نوعی قدرت نرم برای خود در برابر غرب تولید کند، نیز گران تمام شد و امپریالیسم شرق را نیز خلع سلاح کرد./
جنایات آمریکا (6) | تحمیل قانون کاپیتولاسیون و تحقیر ملت بزرگ ایران
سردمداران کاخ سفید پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون در ایران، به خیال خام خود در جریان جنگ سرد فتحی نمایان کردهاند اما تئورسینهای یانکی نمیدانستند که تصویب این لایحه به سان جرقهای است که انبار باروت انزجار و نفرت ایرانیان از جهانخواری آمریکا را شعلهور و طوفان خشم مردم، منافع آمریکا و مزدورانی چون محمد رضا پهلوی را برای همیشه از حیات ملت ایران پاک خواهد كرد.
طرحی که شاه با آن مردم ایران را تحقیر کرد
با این همه اما حکومت محمدرضا پهلوی، در اقدامی ناباورانه، قانون مصونیت سیاسی و قضایی اتباع آمریکا در ایران در ۲۱ مهرماه ۴۲ در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. طبق اسناد و مدارک موجود و اظهارات مقامات آن روز ایران، آمریکا از سال ۱۳۴۰ در دوران ریاست جان. اف. کندی (که دست بر قضا از حزب دموکرات بود) از رژیم شاه خواست رژیم کاپیتولاسیون را در مورد اتباع آمریکا در ایران برقرار کند. آمریکاییها از این امتیازخواهی چند انگیزه را دنبال میکردند:
۱. تحقیر ملت ایران
۲. انگیزهبخشی به اتباع آمریکایی برای زندگی در ایران
۳. قبضه کردن بازار ایران
۴. واداشتن مقامات ایران به نگهبانی از اتباع آمریکا
۵. برتریجویی در برابر رقیبان

اگرچه شروع تصویب این لایحهی ننگین از زمان دولت امینی آغاز شد، اما نهایتا در دولت اسدالله علم در مهر ۴۲ به تصویب رسید. اما پس از سقوط کابینهی علم، حسنعلی منصور، یکی دیگر از مهرههای آمریکا در ایران، کار تصویب آن در دو مجلس سنا و شورای ملی را به پیش برد. جالب آنکه در روز مقرر، هم رئیس مجلس و هم نخستوزیر (منصور) سعی کردند تا میتوانند اطلاعات کمی دربارهی این قانون به نمایندگان بدهند. در مجلس سنا، یکی از سناتورها به نام دکتر صدیق از میرفندرسکی، معاون وزارت امورخارجه درخواست کرد که چون این لایحه «متبادر به ذهن نیست، اگر ممکن است توضیحاتی بدهند.» سناتور دیگری به نام دکتر کاظمی نیز توضیح خواست که «... آن مصونیتها و معافیتها را بفرمایید...»، با این حال اما میرفندرسکی از پاسخ طفره رفت و با چند جمله، سر و ته قضیه را هم آورد. نهایتا اینکه در پایان مجلس، طبق نقشهی رئیس دولت و رئیس مجلس سنا، با چند بار بلند شدن و نشستن سناتورها، لایحهی کاپیتولاسیون در مجلس سنا به تصویب رسید.
دولت منصور که توانسته بود با خیمهشببازی خود، لایحهی کاپیتولاسیون را به تصویب مجلس سنا برساند، برای گام نهایی به مجلس شورای ملی رفت. از آنجا که بیشتر کسانی که نام مثلا «نمایندهی مردم» را یدک میکشیدند، از اعضای «حزب ایران نوین» بودند، منصور اطمینان داشت که مأموریت خود را به درستی انجام خواهد داد و لایحه را به تصویب خواهد رسانید. از اینرو، در مجلس هنگام طرح لایحه، با جرأت و جسارت تمام اعلام کرد: «من افتخار میکنم این لایحه را تقدیم مینمایم»! با این همه، برخی از نمایندگان مجلس، به نام مخالف طرح صحبت کردند و تصویب آن را خلاف مصالح ملی دانستند. برخی از دلایل آنان چنین بود:
- اگر آمریکا به ایران کمک نظامی و اقتصادی میکند، خیلی بیشتر از آن استفاده میبرد و مستحق امتیاز جدیدی نیست.
- از شصت سال قبل، هیأتهای مذهبی و فرهنگی آمریکا در ایران مشغول فعالیتاند، از چهل سال قبل به این طرف (از زمان شوستر) مستشاران آمریکا به عناوین مختلف در ادارات مالی، نظامی، فرهنگ و... مساغل مهمی داشتهاند و دخالتهای نابجایی کردهاند و در تمام این مدت هیچ حادثهی ناگواری به دست ملت ایران علیه این خارجیها به وجود نیامده که دلیل وحشیگری ایرانیان نسبت به خارجیان باشد تا امروز از ما حق توحش بگیرند.
- اگر این امتیاز را به آمریکاییها بدهیم، فردا تمام کارشناسان خارجی، مانند آن را از ما میخواهند. در این صورت ما حق نداریم که استثنائی قائل شویم.
- اگر یک نفر آمریکایی جاسوس بود و اسرار مملکت را در کیف مبارکش گذاشت و یا اگر پولی از جای دیگر گرفت و یا باندی بند و سست کرد و یا خواست خواستهی ملت دیگری را در یاران عملی کند، ما چگونه میتوانیم او را کنترل کنیم؟
- اگر فردا یک گروهبان آمریکایی متعرض زن ما شد، نمیتوانیم به هیچ مقامی مراجعه کنیم.
فشار سفارت آمریکا برای تصویب این لایحه تا آن پایه بود که دولت و مجلس ناگزیر شدند بدون در نظر گرفتن آداب و رسوم قانونگذاری، آن را به رأی بگذارند. لایحه را نه به کمیسیونهای دادگستری و نظام فرستادند و نه برای مطالعه در اختیار نمایندگان قرار دادند و نه به اشکالات بسیاری از نمایندگان که به لایحه داشتند و روی برخی از کاستیها و نواقصی که در لایحه وجود داشت انگشت گذاشتند، بها دادند. در پایان نیز این لایحه با ۷۴ رأی موافق در برابر ۶۱ رأی مخالف به تصویب مجلس رسید. لایحهای که در حقیقت لایحهی تحقیر ایران بود.
اما هنوز چند روزی از تصویب طرح کاپیتولاسیون نگذشته بود که مجلهی داخلی مجلس شورا که متن کامل سخنرانی نمایندگان را در آن منتشر کرده بود به دست امام رسید و آن بزرگمرد تاریخ معاصر ایران بهدرستی دریافت که آمریکا و محمدرضا پهلوی چگونه ملت ایران را تحقیر کردهاند. تصویب این طرح آنچنان برای امام سخت و گران آمده بود که آثار ناراحتی و عصبانیت آن حتی در چهرهی ایشان نیز هویدا شد و دهان به دهان در بین مردم گشت تا جاییکه بسیاری از مردم برای اطلاع و آگاهی از آن، روانهی قم شدند.
صبح روز ۴ آبانماه ۴۳ که مصادف بود با روز میلاد حضرت فاطمه سلاماللهعلیها، همهی مردم در خانهی امام و کوچههای اطراف آن جمع شدند. ساعت حدود ده صبح بود که امام با چهرهای برافروخته، چشمانی از شدت خشم و خستگی و بیخوابی سرخ شده، در مقابل مردم ظاهر شد و سخنانی بر زبان آورد که اگرچه ظاهر آن، نشانگر غم و اندوه بود، اما باطنا سرشار از عزت و اقتدار این ابرمرد تاریخ ایران بود. امام سخنان خود را چنین آغاز کرد:
«بسمالله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ایران دیگر عید ندارد. من تأثرات قلبی خودم را نمیتوانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیدهام، خوابم کم شده است. {گریهی حضار} ناراحت هستم. {گریهی حضار} قلبم در فشار است. {گریهی حضار} با تأثرات قلبی روزشماری میکنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. {گریهی حضار} ایران دیگر عید ندارد. {گریهی حضار} عید ایران را عزا کردهاند. {گریهی حضار} عزا کردند و چراغانی کردند. {گریهی حضار} عزا کردند و دستهجمعی رقصیدند. {گریهی حضار} ما را فروختند، استقلال ما را فروختند... عزت ما پایکوب شد. عظمت ایران از بین رفت...»
جنایات آمریکا (5) | کشتار صدها تن از مردم در قیام خونین پانزدهم خرداد ۱۳۴۲
روز قیام خونین
پانزدهم خرداد، نقطه عطفی است در تاریخ معاصر؛ یادگاری است از پیوند معنوی توده های عظیم مردم کشور ما؛ واکنشی است از احساس عمیق مذهبی ملّت ایران ؛ نمایشی است از به پا خاستن مردمی که می خواستند ظلم و ستم را از بُن بر کنند؛ تجسّمی است از تاریخ اسلام و درجه ای است برای سنجش فداکاری و از خودگذشتگی انسان هایی که به دنبال آرمان الهی حرکت می کنند.
پانزده خرداد، روز قیام خونین مردم جان بر کفی است که به نام اسلام و برای اسلام به میدان آمدند تا سلطه طاغوتیان را از کشورشان برچینند.
دستگیری امام خمینی رحمه الله
در سحرگاه پانزدهم خرداد سال 1342، دژخیمان رژیم ستم شاهی به خانه امام خمینی رحمه الله یورش بردند. آن ها امام را که سه روز پیش از آن، به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه فیضیه، در سخنان کوبنده ای، از جنایات شاه و اربابان آمریکایی و اسرائیلی او پرده برداشته بود، دستگیر و دور از چشم مردم، به زندانی در تهران منتقل کردند. هنوز چند ساعتی از این حادثه نگذشته بود که خیابان های شهر قم، زیر پای مردان و زنان انقلابی ـ که در اعتراض به رژیم شاه و حمایت از رهبرشان فریاد برآورده بودند ـ به لرزه در آمد. این صحنه، در آن روز در تهران و چند شهر دیگر نیز به وجود آمد و بدین ترتیب، مردم ایران با این قیام گسترده، نشان دادند که خواستار برقراری حکومت اسلامی و پایان دادن به رژیم ستم شاهی هستند.
قیام پانزدهم خرداد قم
پس از انتشار خبر دستگیری امام رحمه الله در پانزده خرداد 1342، بسیاری از مردم قم، به منزل ایشان رفتند و به اتفاق فرزندشان، حاج آقا مصطفی رحمه الله ، در حدود ساعت شش بامداد، به سمت حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام حرکت کردند. پس از مدتی، صحن مطهر و خیابان های اطراف، لبریز از جمعیّت شد که شعارِ «یا مرگ یا خمینی» را با هیجان شدیدی تکرار می کردند. در همان زمان، علما و مراجع وقت هم با صدور بیانیه هایی، خواستار آزادی فوری حضرت امام شدند. در حدود ساعت ده صبح، با ورود نیروهای مسلّح برای تقویت نیروهای شهربانی قم، تیراندازی و رگبار مسلسل ها شروع شد و تعداد زیادی از مردم زخمی شده یا به شهادت رسیدند. شدّت تیراندازی به حدّی بود که امکان انتقال زخمی ها و اجساد شهیدان نبود و این کشتار، تا ساعت پنج عصر ادامه یافت.
حمام خون در تهران
در پانزدهم خرداد 1342، مردم تهران هم چون سایر شهرها، در اعتراض به دستگیری امام خمینی رحمه الله به خیابان ها ریختند و قیام خونین خویش را آغاز کردند. سیل خروشان کشاورزان غیور و کفن پوش ورامین، دهقانان کَنْ و نیز مردم جماران به سوی تهران سرازیر شد. انبوه جمعیّتِ بازاری، بارفروش، دانشگاهی و اقشار مختلف مردم، با فریادهای رعدآسای «یا مرگ یا خمینی» و «مرگ بر شاه» تهران را به لرزه در آورد. شاه که در برابر قیام قهرآلود ملّت، تاج و تخت خود را در حال زوال می دید، با رگبار مسلسل به جنگ ملّت مظلوم رفت و تهران را در پانزدهم خرداد 1342، به کشتارگاه مخوف و حمام خون تبدیل ساخت.
راه پیمایی در سایر شهره
در روز پانزدهم خرداد 1342، در بیشتر شهرها، درگیری، راه پیمایی، برگزاری جلسات و نیز سخنرانی بر ضد رژیم و اعتراض به دستگیری امام صورت گرفت. در بعضی از شهرها مانند شیراز، تبریز و مشهد، اعتراض ها از شدّت و گستردگی بیشتری برخوردار بود که در اثر این حوادث، تعداد زیادی کشته، مجروح یا زندانی شدند.
تلاش رژیم برای تغییر واقعیت
قیام پانزدهم خرداد، جوششی از طرف مردم بود برای درهم کوبیدن رژیم سلطنت و گرچه به سرعت نتیجه قطعی نداد، آثار بسیار باقی گذاشت. از این رو، عوامل رژیم حاکم، به روش های گوناگون کوشیدند با استفاده از همه امکانات و از جمله رسانه های گروهی، جنبه اسلامی و مردمی را از آن بگیرند و جهت خارجی به آن داده، افکار عمومی را فریب دهند. بنابراین رژیم مدعی شد که عده ای از مردم، برای به دست آوردن پول، به تهاجم برضد دولت دست زده اند و گفتند که این پول ها را شخصی به نام «جمال عبدالناصر» فرستاده تا در ایران، توطئه های صورت گیرد. البته با همه این تلاش ها و ادعاهای پوچ و بی اساس، شعله قیام پانزدهم خرداد 1342، روز به روز روشن تر می گردید.
پانزدهم خرداد در مطبوعات جهان
پس از قیام پانزدهم خرداد 1342، مطبوعات خارجی به صورت های مختلف و با تیترهایی درشت، از این روز نام بردند. برای مثال روزنامه «دی ولت» در شماره 129 خود نوشت: «در تهران، صدها نفر کشته شده اند. دولت عَلَم، حکومت نظامی اعلام کرد. ارتش با تانک و مسلسل، بر ضد طرفداران رهبر مسلمانان، [امام] خمینی که علیه اصلاحات شاه دست به اعتراض زده اند، وارد عمل شد». یا روزنامه «الاهرام» در 16 خرداد نوشت: «دیروز تهران در آتشِ خشم شعله ور شد... این، شدیدترین تظاهرات ضد شاه بود و هنگامی آغاز شد که رهبر دینی، روح اللّه خمینی و یاوران او دستگیر گردیدند».
انعکاس نهضت پانزدهم خرداد
پس از واقعه پانزدهم خرداد 1342، با وجود سانسورهای شدید دستگاه شاه، خبرهای دستگیری امام خمینی رحمه الله و قیام 15 خرداد؛ در مدّت کوتاهی، نه تنها در سراسر کشور، که به فراتر از مرزها گسترش یافت و موجی از نفرت و خشم بر ضد شاه به راه افتاد. حوزه های علمیه نجف، کربلا و کاظمین، به حمایت از امام خمینی رحمه الله ، تلگراف هایی به سران کشورهای اسلامی و سازمان های بین المللی مخابره و کشتار پانزدهم خرداد رژیم را به شدّت محکوم کردند. تمام این جریان ها در حالی صورت می پذیرفت که در مطبوعات کشور هیچ خبری از حقایق و وقایع منعکس نمی شد.
اعتراض شخصیت ه
پس از واقعه خونین پانزدهم خرداد 1342 و کشتار مردم ایران، شخصیت های سیاسی و علمیِ نقاط مختلف جهان، با صدور اطلاعیه هایی، مراتب اعتراض خویش را اعلام می داشتند. از آن جمله می توان به اعلامیه اعتراض آمیز شیخ محمود شلتوت، مُفتی و رئیس دانشگاه الازهر مصر اشاره کرد که شش روز پس از قیام پانزدهم خرداد صادر شد. در این بیانیه، دستگیری علما و اهانت به ساحت مقدّس آنان، داغ ننگی بر پیشانی عالم انسانی معرفی گردیده است. وی طیّ تلگرافی، خطاب به شاه خواست از تجاوز به حریم روحانیت و علمای اسلام خودداری کند و هر چه زودتر، علمای بازداشت شده را آزاد سازد.
آزادی امام امّت
جنبش پانزده خرداد، اگر چه واکنش طبیعی مردم مسلمان در برابر مصوّبات خلاف اسلام رژیم و بازداشت امام خمینی رحمه الله بود، آزادی فوری ایشان را در بر نداشت. از این رو، اعتراض ها از همه نقاط ادامه داشت و سرانجام علمای طراز اوّل کشور، برای چاره جویی، در تهران اجتماع کردند. رژیم حاکم که از یک پانزده خرداد دیگر بیمناک بود، کوشید آن ها را پراکنده سازد و قدمی در راه خواست آن ها بر ندارد. از طرفی مراجع تقلید، اعلامیه ای صادر کردند مبنی بر این که امام خمینی رحمه الله مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید است و براساس قانون، از محاکمه و تعرّض مصون است. سپس با انتشار این مطلب، رژیم خود به خود مجبور شد برای فرو نشاندن نارضایتی های عمومی، امام خمینی را در هیجدهم فروردین 1343 آزاد کند.
ندای ملکوتی امام
حادثه سترگ پانزده خرداد 1342، در اوج اصلاحات دروغین شاه خائن اتفاق افتاد؛ چرا که در آن زمان، اختناقی فراگیر بر ایران سایه افکنده بود. در این جوّ، ناگهان ندای ملکوتی امام از شهر مقدس قم بلند شد و با افشای نقشه خائنانه شاه، مردم را از آن چه در پشت پرده ها می گذشت، آگاه کرد.
آری، امام در ضمن بیدار کردن مردم، آنان را برای قیامی صد در صد اسلامی دعوت کرد و چارچوب قیام را به آنان نشان داد. از این رو در روز پانزده خرداد گروهی از متعهدان و مخلصان که خبر دستگیری امام را شنیدند، قیام خویش را آغاز نمودند و با شعارهای «لااله الا اللّه » و «یا مرگ یا خمینی» دیگران را از خواب غفلت بیدار و بنیان های انقلابی استوار را پایه ریزی کردند.
اسلامی بودن قیام پانزده خرداد
در قیام پانزدهم خرداد 1342، شعارهایی که از حنجره های دردمند ملّت ایران بلند می شد، صرفا اسلامی و مذهبی بود و به طور کلّی حرکت پانزده خرداد، به دلیل توهین به اسلام و رهبری اسلام که از هر طرف مورد هجوم قرار گرفته بود، بر پا شد. اگر این نهضت خداجویانه مردم در آن روز با آن وسعت به وجود نمی آمد، رژیم ستم شاهی جرأت بیشتری از خود نشان می داد و اساس اسلام را در کشورمان از بین می برد و اهداف اربابان آمریکایی خود را محقق می گرداند.
مردمی بودن نهضت پانزده خرداد
قیام پانزدهم خرداد 1342، قیامی کاملاً مردمی بود و تکیه گاهی جز مردم رنج دیده و مظلوم ایران نداشت. اصالت این قیام، در خروش عاشقانی بود که عارفانه در راه رضای معبود خویش، به ندای رهبر دل سوزشان پاسخ مثبت دادند و برای حمایت از آرمان های او، آماده شهادت و جان فشانی شدند. اینان، نه چهره های سیاسی محض بودند و نه مردمی که برای هواهای نفسانی و مادّی قیام کرده باشند، بلکه همین مردم پاک دلِ کوچه و بازار بودند که یک صدا و یک نوا بر ضد ظلم و خیانت رژیم ستم شاهی پهلوی به پاخاستند. به همین دلیل، رژیم شاه سخت به وحشت افتاد و چاره ای جز گلوله باران مردم ندید.
پایان افسانه جدایی دین از سیاست
قیام پانزده خرداد، به افسانه جدایی دین از سیاست که بیش از نیم قرن، از سوی استعمارگران و رژیم های دست نشانده آنان تبلیغ و ترویج شده بود، پایان داد و جداناپذیری اسلام از سیاست را، برای همگان آشکار کرد و اسلام ناب محمّدی را از اسلام آمریکایی باز شناسانید. از آن پس، اسلام راستین که تا دیروز جایی در مجامع علمی و روشن فکری نداشت، در میان نسل تحصیل کرده و به ویژه دانشگاهیان راه یافت و گام به گام گسترش پیدا کرد و فعالیت های سیاسی بر پایه اسلام، به عنوان بزرگ ترین جریان سیاسی در ایران اوج گرفت و پیشرفت کرد و زمینه ساز انقلاب اسلامی شد.
آشکار شدن ماهیت شاه
در زمان سلطنت محمّدرضا پهلوی، دستگاه حکومت به وسیله حامیان آمریکایی خود، با شیوه ها و تاکتیک های پیچیده و حساب شده ای، به مبارزه با اسلام می پرداخت و شاه با تظاهر به اسلام و شعایر مذهبی، می کوشید به شکل مرموزی، توطئه اسلام زدایی پدر خویش را پی بگیرد. از این رو، تا پیش از قیام غرورآفرین پانزدهم خرداد 1342، بسیاری از عناصر و چهره های اسلامی دید مثبتی به شاه داشتند و او را «اسلام پناه» می پنداشتند، ولی ددمنشی و سفاکی نسبت به مردم مظلوم و تجاوز به حریم روحانیت در جریان واقعه پانزده خرداد، ماسکِ فریب و ریا را از چهره او برداشت و ماهیت ضددینی او را برای همگان آشکار ساخت.
پانزده خرداد در کلام امام خمینی رحمه الله
امام خمینی رحمه الله آن پیر فرزانه انقلاب، درباره روز پانزده خرداد 1342 چنین فرمودند: «روز پانزده خرداد، در عین حال که چون عاشورا، روز عزای عمومی ملّت مظلوم است، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است. بزرگداشت روز حماسه آفرین 15 خرداد، بزرگداشت ارزش های انسانی در طول تاریخ است». ایشان در سخنانی دیگر فرمودند: «قیام پانزده خرداد، اسطوره قدرت ستم شاهی را در هم شکست و افسانه ها و افسون ها را باطل کرد. شهادت جوانان رشید و زنان و مردان در آن روز، سدّ عظیم قدرت شیطانی را از بنیان سست کرد. خون سلحشوران کوخ نشین، کاخ های ستم را در هم کوبید. ملّت عظیم الشأن با قیام و نثار خون فرزندان عزیز خویش، راه قیام را برای نسل های آینده گشود و ناشدنی ها را شدنی کرد».
گرمی بخش جان ه
قیام پانزده خرداد سال 1342، جرقّه ای آتش بار بر خرمن باروت جامعه خفقان گرفته و شب زده ایران افکند و زمینه جنب و جوش و شور و خروش ایثارگرانه و فداکارانه را فراهم کرد. ملّت ایران با الهام از راه و روند حماسه آفرینان پانزدهم خرداد، به عنوان اسوه های ایثار و شهادت، درس جانبازی، فداکاری و پایداری آموختند، روزهای شور و حماسه فراوانی پدید آوردند و نهضت اسلامی امام بر ضد طاغوت را تداوم بخشیدند. مبارزه پی گیر و مقاومت خستگی ناپذیر ملّت ایران، از سال 42 تا 57 که به انقلابی اسلامی کشیده شد، ریشه در قیام خونین پانزده خرداد داشت و برگرفته از جانبازی های زنان و مردان قهرمان آن روز تاریخی بود.
سخنان بسیار مهم رهبر انقلاب: سیلی دیشب کفایت از انتقام خون حاج قاسم را نمی کند / حضور آمریکا در منطقه باید تمام شود
حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار هزاران نفر از مردم قم، حملات موشکی بامداد امروز به دو پایگاه آمریکا در عراق را یک سیلی خواندند و با تأکید بر اینکه مقابله اصلی باید در جهت پایان دادن به حضور فسادبرانگیز و ویرانگر اآمریکا در منطقه باشد، گفتند: از برکات عظیم شهادت و معنویت حاج قاسم سلیمانی قیامتی بود که در شهرهای ایران و عراق در مراسمهای تشییع بهپا شد. این بدرقهها، زنده بودن انقلاب اسلامی را بهرخ جهانیان کشید و من در مقابل آنچه روح بزرگ آن شهید عزیز برای ایران و منطقه بهارمغان آورد، سر تعظیم فرود میآورم.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به شهادت سردار پرافتخار اسلام و ایران حاج قاسم سلیمانی، آن شهید عزیز را رفیقی خوب، بزرگوار و شجاع خواندند که با خوشبختی به ملکوت اعلی پیوست.
رهبر انقلاب در تبیین خصایص سپهبد شهید سلیمانی، «شجاعت» و «تدبیر» را دو ویژگی برجسته او برشمردند و یادآوری کردند: برخی شجاعت دارند اما تدبیر و عقل لازم را برای بهکار بردن شجاعت ندارند و برخی اهل تدبیرند اما اهل اقدام و عمل نیستند و دل و جگر کار را ندارند.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: حاج قاسم از دفاع مقدس تا پایان عمر با شجاعت به دل خطر میرفت اما در عین حال با تدبیر و فکر و منطق عمل میکرد و نهتنها در میدان نظامی بلکه در میدان سیاست هم شجاعت و تدبیر توأمان داشت و سخنانش قانعکننده، منطقی و تأثیرگذار بود که بنده این واقعیت را بارها به دوستان فعال در عرصه سیاسی گفتهام.
ایشان اخلاص سردار پرافتخار حاج قاسم سلیمانی را بالاتر از همه خصائص او خواندند و اضافه کردند: او شجاعت و تدبیرش را برای خدا خرج میکرد و اهل تظاهر و ریا نبود که ما نیز باید برای دستیابی به این ویژگی بسیار مهم یعنی اخلاص، تلاش و تمرین کنیم.
ایشان در زمینه اخلاص مثالزدنی حاج قاسم نیز گفتند: در جلسههای رسمی با مسئولان مختلف، او بهگونهای در حاشیه و دور از چشم مینشست که باید میگشتید تا او را پیدا میکردید و میدیدید.
رهبر انقلاب «مراقبت از حدود شرعی» را در همه شرایط حتی در میدان جنگ، از دیگر خصوصیات حاج قاسم برشمردند و افزودند: او فرماندهی جنگاور و مسلط بر عرصه نظامی بود اما در میدان جنگ نیز حدود شرعی را کاملاً رعایت میکرد تا به هیچ کس ظلم و تعدی نشود، آنهم درحالی که خیلیها در عرصه نظامی اهل احتیاط و رعایت حدود شرعی نیستند.
رهبر انقلاب با اشاره به مراقبت سردار سلیمانی برای حفظ جان اطرافیان، رزمندگان و همکارانش ابراز کردند: ویژگی مهم حاج قاسم این بود که در مسائل داخلی اهل حزب و جناح و اینگونه تقسیمبندیها نبود اما بهشدت انقلابی و پایبند به خط نورانی و مبارک امام بود و انقلاب و انقلابیگری خط قرمز قطعی او بود. حاج قاسم واقعاً ذوب در انقلاب بود و برخی سعی نکنند که این واقعیتها را کمرنگ کنند.
ایشان خنثی کردن همه نقشههای نامشروع آمریکا در غرب آسیا را نمونهای از تدبیر و شجاعت شهید سلیمانی برشمردند و گفتند: دشمنان حاج قاسم، این واقعیت را بهخوبی میدانند.
حضرت آیتالله خامنهای در همین زمینه اضافه کردند: حاج قاسم در مقابل همه نقشههایی که با پول، توانایی و تأثیرگذاری سیاسی و تشکیلات وسیع آمریکاییها شکل میگرفت، قد علم کرد و آنها را خنثی و بینتیجه کرد.
ایشان در تبیین تأثیرگذاری بیبدیل سردار سلیمانی در قضیه فلسطین اظهار کردند: آمریکاییها سعی داشتند قضیه فلسطین را به فراموشی بسپارند و کاری کنند که فلسطینیها در حالت ضعف قرار گیرند تا جرأت مبارزه نداشته باشند اما این مرد بزرگ، دست فلسطینیها را پُر کرد و به آنها جرأت و توان مبارزه داد.
رهبر انقلاب با اشاره به تصریح مکرر رهبران فلسطینی در این زمینه افزودند: حاج قاسم کاری کرد که منطقه کوچکی مانند غزه در مقابل صهیونیستهای پرمدعا بهگونهای ایستاد که رژیم صهیونیستی 48ساعته مجبور به درخواست آتشبس شد.
حضرت آیتالله خامنهای در بیان نقش تعیینکننده سپهبد سلیمانی در شکست نقشههای آمریکا در عراق نیز گفتند: آمریکاییها میخواستند عراق یا شبیه رژیم طاغوت باشد یا شبیه برخی رژیمها مثل سعودی که بهتعبیر آنها نقش گاو شیرده را دارند، اما حاج قاسم به کمک عناصر مؤمن و جوانان شجاع عراقی و مرجعیت در عراق رفت و در مقابل این نقشه ایستاد و آن را خنثی کرد.
رهبر انقلاب ادامه دادند: در لبنان نیز آمریکاییها میخواستند لبنان را از مهمترین عامل استقلالش یعنی حزبالله محروم کنند تا صهیونیستها، لبنان بیدفاع را همچون برخی مقاطع بهراحتی اشغال کنند اما حزبالله روز به روز قویتر شد بهگونهای که امروز، هم دست لبنان است و هم چشم لبنان که نقش شهید شجاع و باتدبیر ما در این مسئله ممتاز و برجسته بوده است.
ایشان با تأکید بر اینکه امروز ملتها بیدارند، افزودند: شهید سلیمانی بههمراه رفقای عزیزش همچون شهید ابومهدی المهندس آن مرد مؤمن و شجاع و برخوردار از چهره نورانی و خدایی، توانستند کارهای بزرگی را بهثمر برسانند.
رهبر انقلاب اسلامی بخش دیگری از سخنانشان درباره شهید سلیمانی را به برکات شهادت عظیم وی اختصاص دادند و گفتند: هر زمانی که این شهید عزیز گزارشی ارائه میکرد من قلباً و زباناً او را تحسین میکردم اما اکنون در برابر برکات شهادت او و آنچه این شهادت برای کشور و منطقه ایجاد کرد، سر تعظیم فرود میآورم.
حضرت آیت الله خامنهای، این برکات عظیم و قیامتی را که در تشییع جنازه آن شهید گرانقدر و همراهانش بهپا شد نتیجه معنویت او برشمردند و اضافه کردند: آن بدرقههای ایرانی را و همچنین آن بدرقههای عراقی را در کاظمین، بغداد، نجف و کربلا و آن تشییعی را که نسبت به این پیکر قطعهقطعهشده، دیدید. از روح مطهر آن شهید بزرگوار از اعماق دل تشکر میکنم.
ایشان با تأکید بر اینکه شهادت حاج قاسم سلیمانی و آن تشییعهای بینظیر «زنده بودن انقلاب» را بهرخ دنیا کشید، خاطرنشان کردند: عدهای میخواستند وانمود کنند که انقلاب اسلامی در ایران تمام شده است و البته عدهای هم سعی میکنند این اتفاق بیفتد، اما شهادت حاج قاسم نشان داد که انقلاب زنده است و همه دیدند که چه قیامتی در تهران و دیگر شهرها بهپا شد.
حضرت آیت الله خامنهای با تأکید بر اینکه شهید سلیمانی با شهادت خود، چشمهای غبارگرفته را باز و دشمنان را مجبور به خضوع در مقابل عظمت ملت ایران کرد، گفتند: ملت ایران با حضور بینظیر خود در مراسم تشییع، به دهان دشمنان و آمریکاییهای بیانصاف، دروغگو و هجوگو زد که میخواهند این مجاهد عظیمالقدر و سردار و فرمانده مبارزه با تروریسم را یک تروریست معرفی کنند.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین با ابراز تأسف عمیق از حادثه تلخ روز گذشته در مراسم تشییع شهید سلیمانی در کرمان گفتند: به خانوادههای این هممیهنان عزیز کرمانی تسلیت عرض میکنم و امیدوارم ارواح مطهر این جانباختگان با شهید سلیمانی محشور شوند.
حضرت آیت الله خامنهای در ادامه با اشاره به حملات موشکی بامداد امروز به پایگاههای نظامیان تروریست آمریکا در عراق گفتند: بحث انتقام بحث دیگری است، دیشب یک سیلی به آنها زده شد اما در مقام مقابله، این اقدامات نظامی به این شکل کفایت نمیکند بلکه باید حضور فسادبرانگیز آمریکا در منطقه تمام شود.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه ملتهای منطقه و دولتهای برخاسته از ملتها بدون تردید ادامه این حضور فسادبرانگیز آمریکا را قبول نمیکنند، خاطرنشان کردند: حضور آنها در این منطقه و در هر جای دیگر دنیا، جز جنگ، اختلاف، فتنه، ویرانی و خراب شدن زیربناها هیچ نتیجه دیگری نداشته است و آنها همین فساد و ویرانگری را برای ایران عزیز و جمهوری اسلامی هم آرزو و اصرار دارند و مسئله مذاکره و نشستن پشت میز، مقدمه آن دخالتها و حضورها است، بنابراین حضور آمریکاییها در منطقه باید به پایان برسد.
ایشان یکی از وظایف آحاد مردم در شرایط کنونی را «شناخت دشمن» دانستند و تأکید کردند: نباید در شناخت دشمن دچار اشتباه شد و با اینکه همه میدانند دشمن عبارت از «استکبار، صهیونیزم و آمریکا» است اما تلاش وسیعی با استفاده از شیوههای پیچیده تبلیغاتی برای تغییر نظر مردم درخصوص دشمن در دستور کار است.
حضرت آیت الله خامنهای از دیگر وظایف مهم آحاد مردم در شرایط کنونی را آگاهی از نقشه دشمن و شیوههای مقابله با آن برشمردند و گفتند: جمهوری اسلامی ایران بدون خواست، کمک و آراء مثبت و ارادههای مردم معنایی ندارد، بنابراین مردم باید نسبت به نقشه دشمن و راههای مقابله با آن شناخت داشته باشند.
ایشان با اشاره به وجود افراد شجاع و باتدبیر در کشور در عرصههای نظامی، علمی، سیاسی و اقتصادی افزودند: باید سخن این افراد شنیده، و به پیشنهادهای آنها در سطح کشور توجه و عمل شود.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: همانگونه که امام بزرگوار فتح الفتوح انقلاب اسلامی را تربیت جوانان مؤمن، شجاع و کارآمد میدانستند، امروز چنین انسانهای تربیتشده مکتب امام در کشور فراوان هستند و باید از ظرفیت آنها برای مقابله با طراحیهای دشمن استفاده شود.
حضرت آیت الله خامنهای با تأکید بر اینکه دشمن عبارت از آمریکا، رژیم صهیونیستی و مجموعهای از کمپانیها و غارتگران و ستمگران دنیا تحت عنوان دستگاه استکبار است، اضافه کردند: برخی دولتهای داخل یا خارج منطقه را تا زمانی که حرکتی در خدمت دشمن انجام نداده باشند، نباید جزو دشمن قلمداد کرد.
ایشان نقشه اساسی دشمن را ایجاد اخلال در عزم و اراده مردم و جوانان دانستند و متذکر شدند: آنها تلاش میکنند با تردیدافکنی در ایمان و غیرت دینی مردم، قدرت تهاجمی و دفاعی جمهوری اسلامی را از بین ببرند. البته توطئه آمریکاییها فقط منحصر به این ترفند نیست بلکه آنها بهدنبال ضربه زدن به نظام اسلامی در میدانهای سیاست، اقتصاد و مسائل امنیتی نیز هستند.
رهبر انقلاب اسلامی، برنامهریزی دشمنان ملت ایران قبل از حوادث آبان را از جمله توطئههای امنیتی آنان دانستند و خاطرنشان کردند: قبل از وقوع قضایای آبان، یک عنصر آمریکایی با عدهای ایرانیِ مزدور و وطنفروش در یک کشور کوچک اما واقعاً شریر و خبیث اروپایی دور هم جمع شدند و نقشههای قبلی خود را برای حوادثی که چند روز بعد اتفاق افتاد بِروز کردند.
ایشان افزودند: مردم از حادثه بنزین اوقاتشان تلخ بود و بهمحض آنکه برخی مردم که تعداد آنها نیز زیاد نبود بهعنوان اعتراض بیرون آمدند، مغرضان، فریبخوردگان و عمّال دشمن که از قبل آنها را آماده کرده و به عدهای از آن مزدوران پول داده بودند، شروع به اجرای آن نقشه یعنی تخریب، آتش زدن و ویران کردن مراکز دولتی و مردمی کردند تا جنگ راه بیندازند.
حضرت آیت الله خامنهای با اشاره به خوشحالی آمریکاییها در روز اول آن حوادث بهخیال اینکه کار ایران تمام شده است، گفتند: البته دو روز بعد که معلوم شد کار خود آنها تمام شده است نه ایران، بسیار اندوهگین و غصهدار شدند.
رهبر انقلاب اسلامی بار دیگر همگان را به تیزبینی در مقابل نقشه دشمن و در نظر داشتن نقاط اساسی یعنی «مبانی فکریِ اسلامی و انقلابی» و «وحدت ملی» توصیه کردند و ادامه دادند: این وحدتی که خوشبختانه در زیر تابوت پیکر مطهر شهید سلیمانی و شهدای همراه ایشان در بین مردم دیده شد، باید محفوظ بماند و جهتگیریِ مردم، انقلابی و در جهت تکریم مردان انقلاب و شهیدان و عناصر یادآور ارزشهای انقلاب باشد.
ایشان با تأکید بر این واقعیت که دشمنیِ جبهه دشمنان با ملت ایران دشمنیِ ذاتی و همیشگی است نه یک دشمنیِ فصلی و موسمی، گفتند: راه علاج این است که ما خود را از همه جهات سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی قوی کنیم تا دشمن نتواند ضربه بزند، بنابراین اینکه برخی خیال کنند اگر ما یک قدم عقب برویم و قدری کوتاه بیاییم، آمریکاییها دست از دشمنی برمیدارند، خطایی فاحش است.
حضرت آیت الله خامنهای همچنین یک خطای تحلیلی دیگر را مبنی بر اینکه «کاری نکنید که آمریکاییها عصبانی شوند» نیز یادآور شدند و در پاسخ به آن گفتند: این حرف درست بر خلاف فرمایش پروردگار در قرآن کریم است که میفرماید رشد نهالهای برومند و عناصر و جوانان مؤمن، اساساً برای این است که دشمنان عصبانی شوند. البته آنها نیز بیش از هر چیزی از همین جوانان عرصههای علم و جهاد و خدمت و نظامی عصبانی هستند.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین مصوبه دیروز مجلس شورای اسلامی علیه رژیم تروریست آمریکا را خوب خواندند و افزودند: مصوبه پارلمان عراق نیز که مصوبه اخراج آمریکا از این کشور بود، بسیار خوب بود و امیدواریم خداوند توفیق دهد این حرکت را دنبال کنند.
رهبر انقلاب اسلامی همچنین در ابتدای سخنانشان با اشاره به حادثه بسیار مهم و تاریخساز 19 دی 1356 گفتند: باید خاطره و عمق تأثیرگذاری این حادثه عظیم را همیشه بهیاد داشته باشیم و با درسگیری از اینگونه حوادث، گذشته را راهنما و چراغ آینده قرار دهیم.
ایشان حادثه 19 دی 1356 قم را ایستادگی مردم قم در مقابل رژیم بیرحم طاغوت خواندند و خاطرنشان کردند: مردم قم آن روز در دفاع از مقام مرجعیت رهبر عظیمالشأن ملت یعنی امام خمینی(ره) با دست خالی و فقط با تکیه بر «ایمان» و «غیرت دینی» سینه سپر کردند.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: در آن روز، نه قیامکنندگان قمی و نه رژیم طاغوت که بهخیال خود آنها را تار و مار کرده بود، هرگز فکر نمیکردند این حرکت منشأ چه تحول عظیمی در ایران و حتی در تاریخ منطقه و جهان شود اما برکتی که خدا به این حرکت مبتنی بر ایمان و غیرت دینی داد موجب شد اربعینهای پشتسرهم شکل بگیرد و سرانجام انقلاب با رهبری امام بزرگوار به پیروزی برسد.
ایشان تأکید کردند: باید همیشه بهیاد داشته باشیم که سرآغاز انقلاب عظیم اسلامی، همین حرکت مخلصانه اما بهظاهر کوچک مردم قم بود که با هدایت و دست قدرت الهی به سرانجامی تاریخساز منجر شد که این هدایت و نصرت در همه حوادث و رویدادهای متکی بر ایمان و غیرت دینی وجود خواهد داشت.
رهبر انقلاب با اشاره به دست پُر ملت ایران در مقابل زورگویان عالم اضافه کردند: البته ابزار نظامی نیز وقتی اثر حقیقی و کارگشا دارد که متکی بر ایمان و غیرت دینی باشد.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به وعده الهی مبنی بر غلبه شماری قلیل بر جبههای بسیار وسیع بهاذن الهی متذکر شدند: شرط تحقق این وعده صادق، ایمان و غیرت دینی است.
ایشان با توصیه مؤکد به مسئولان تبلیغاتی، علمای معظم قم و دیگر مناطق و نیز آحاد مردم و جوانان فعال حوزه فرهنگی برای تلاش درباره زنده ماندن درسهای حوادثی همچون قیام 19 دی 1356 مردم قم افزودند: باید همواره بهیاد داشته باشیم که شروع مظلومانه اما متکی بر ایمان و غیرت دینی میتواند با یاری پروردگار حوادث عظیمی را در پی داشته باشد.
رهبر انقلاب اسلامی با استناد به آیات مکرر قرآن کریم درباره فراموش نکردن یاری و نعمتهای پروردگار گفتند: بنیاسرائیل در سایه قدرت معنوی و یاری پروردگار از زیر فشار رژیم سفاک فرعون رهایی یافتند اما با گذشت زمان، توکل و اعتماد به خدا و صبر و استقامت را از دست دادند و در نتیجه به ذلت و مَسکنت و غضب الهی دچار شدند.
ایشان کمیت و کیفیت جوانان مؤمن و پایبند به انقلاب را از اول انقلاب هم بیشتر خواندند اما تأکید کردند: باید مراقب بود راه را درست طی کنیم که لازمه این کار، فراموش نکردن این درس بزرگ قرآنی است.
جنایات آمریکا (4) | تأسیس سازمان مخوف ساواک
تأسیس ساواک در ایران تحت نظارت آمریکا انجام گرفت که نه تنها سازمان سیا یعنی آژانس جاسوسی خارجی آمریکا در آن شرکت داشت , بلکه سازمان اف .بی .آی که آژانس داخلی آمریکاست نیز در این راه کمک های فراوانی کرد . آموزش نیروهای ساواک توسط افسران سازمان سیا هم در داخل کشور و هم در آمریکا صورت می گرفت . (سلیمی بنی ، صادق ، ارمغان دمکراسی ، قم : معارف ، ۱۳۸۳،ص ۱۸۵-۱۸۶)
ارتشبد حسین فردوست در این باره می نویسد :« در نخستین قدم , شناخت سازمانی که مأمور راه اندازی آن بودم ضرورت داشت . وضع سازمان را مطالعه کردم و با تک تک مدیران کل بحث نمودم .بدین ترتیب مشخص شد که از سال ۱۳۳۵ , ساواک توسط ده مستشار آمریکایی طبق قواره سازمان خودشان سازماندهی شده است .بنابر این ساواک دو وظیفه اطلاعاتی و امنیتی را به عهده داشت و تلفیقی بود از دو سازمان سیا و اف.بی.آی» (فردوست , حسین , ظهور وسقوط سلطنت پهلوی , تهران : مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی , ۱۳۷۱, ج۱, ص ۴۰۹)
بدین وسیله آمریکا توانست با تأسیس ساواک در ایران , کانونی قوی از سازمان جاسوسی آمریکا را بدون هزینه خود تأسیس کند تا از یک طرف حافظ رژیم سلطنتی باشد که این رژیم با اطمینان خاطر , منافع آمریکا در منطقه را تأمین نماید و از طرف دیگر با توجه به موقعیت ایران , از این طریق بتواند رقیب اصلی خود یعنی شوروی سابق را زیر نظر بگیرد .
جنایات آمریکا (3) | حمایت و تحکیم پایه هاى حکومت استبدادى شاه
حمایت دولت آمریکا از شاه پس از ۲۸ مراد ۱۳۳۲ وارد مرحله جدیدى شد و آمریکایى ها با تمام توان، از شاه حمایت کردند . حمایت مالى آمریکا پس از کودتا به طرز شگفت انگیزى افزایش یافت به گونه ای که ۱۲ روز پس از کودتاى ۲۸ مرداد، آمریکا با پرداخت یک وام ۴۵ میلیون دلارى به ایران موافقت نمود. .در سال ۱۳۳۰ کمک مالى آمریکا به ایران بالغ بر ۳/۱ میلیون دلار بود، در حالی که این رقم در سال پس از کودتا به ۷۰ میلیون دلار یعنى ۶۰ برابر رقم قبلى رسید .
همچنین در حالی که تعداد مستشاران سازمان سیا در ایران در سال ۱۳۳۰ کمتر از ۱۰ نفر بود ، سه سال بعد به ۳۰۸ نفر رسید. (واعظی ، حسن ، ایران و آمریکا ، پیشین ، ص۶۴-۶۵)
نفوذ آمریکا در دستگاه حاکمیت ایران روز به روز بیشتر مى شد , تا جایی که کارتر, ایران را جزیره ثبات خواند . و علاقه خود را نسبت به رژیم شاه این گونه توصیف نمود «هیچ کشور دیگرى در جهان براى برنامه ریزى مشترک، از ایران به آمریکا و ما نزدیک نیست . هیچ کشور دیگرى براى بررسى مشکلات منطقه اى، که مورد علاقه هر دو طرف ما نیز هست، ارتباط نزدیکترى از ایران با ما ندارد و هیچ رهبر دیگرى نزد من احترامى عمیقتر و رابطه اى دوستانه تر از شاه ندارد .» (همان ، ص ۷۷)
آمریکا تا تا آخرین روزهاى حیات سیاسى شاه، دست از حمایت وى برنداشتند و در برابر همه جنایات ها از او حمایت می کردند .































