یک دهه عملیات روانی آمریکا در افغانستان

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

یک اندیشکده آمریکایی در پژوهشی به بررسی راهبرد عملیات روانی آمریکا در افغانستان و پیشرفت‌ها و شکست‌های این راهبرد در یک دهه گذشته پرداخت.

حدود ده سال است که ایالات متحده درگیر جنگ افغانستان است. با توجه به تاریخ بی‌علاقگی این کشور نسبت به ارتش‌های خارجی، رهبران ایالات متحده از همان ابتدا به اهمیت جلب حمایت مردم افغانستان پی بردند. تلاش‌های اولیه برای تحت تاثیر قرار دادن مردم افغانستان با موفقیتی نسبی همراه بود، اما در سالهای متعاقب، شاهد سرخوردگی فزاینده‌ای نسبت به دولت «حامد کرزی» و نیروهای ائتلاف بوده‌ایم. ارتش تفنگداران دریایی آمریکا به شدت در افغانستان و عمدتا در ولایت هلمند درگیر است، جایی که طالبان قبل از تهاجم ایالات متحده، مناطق گسترده‌ای را در آن تحت کنترل داشته و همچنان یک نیروی قوی باقی مانده است. پیام‌رسانی به منظور جهت دادن به افکار عمومی، در مورد کمپین حاضر برای ایجاد دولت دائمی و کنترل جمهوری اسلامی افغانستان بر منطقه ضروری است. بخش اطلاعات ارتش تفنگداران دریایی بر این اساس، و در چارچوب تجاربِ آموخته، درخواست کرد تا اثربخشیِ تلاش‌های قبلی به منظور بهبود و بهینه‌سازی عملیات‌ها در این منطقه ارزیابی شود. عملیات‌های انجام‌شده توسط نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در افغانستان، مورد بررسی قرار نگرفته بودند.

این پژوهش به بررسی اثربخشی عملیات اطلاعاتی و عملیات روانی ارتش آمریکا در افغانستان، از اواخر سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ می‌پردازد. چهار قابلیت اساسی دیگر که یگان مبارزان (UCC) از آنها برای دستیابی به تاثیرات مطلوب عملیات روانی استفاده کرد – یعنی جنگ الکترونیک (EW)، فریب نظامی (MILDEC)، عملیات شبکه‌های کامپیوتری (CNO)، و عملیات امنیتی (OPSEC) – در اینجا مورد پوشش قرار نگرفته‌اند. لازم به ذکر است که، وزارت دفاع آمریکا (DOD) در ماه ژوئن سال ۲۰۱۰، رسما اصطلاح عملیات روانی را با عملیات پشتیبانی اطلاعات نظامی (MISO) جایگزین کرد[۱]. با این حال، این رساله همچنان از اصطلاح عملیات روانی استفاده می‌کند، چرا که در زمان نگارش این گزارش معلوم نیست چه چیزی تحت این اصطلاح جدید، باقی مانده و چه چیزی حذف خواهد شد. هدف اصلی این رساله عبارت است از: خلاصه کردن طرح‌های متنوع عملیات روانی، ارزیابی اثربخشی آنها، شناسایی نقاط قوت و ضعف، و توصیف راه پیشِ‌رو، از جمله توصیه‌های خاص برای بهبود و بهینه‌سازی. چگونگی هدف قرار دادن مخاطبان – و در درجه اول پشتون‌ها که جمعیت غالب مناطق ناآرام هستند و از شورشیان طالبان حمایت می‌کنند – مورد توجه ویژه قرار گرفته است.

اگر چه تمرکز این رساله عمدتا بر اثربخشی موضوعات و پیام‌ها در میان مخاطبان افغان است، به دلیل تاثیری که دکترین و سازماندهی عملیات اطلاعاتی و روانی بر پیام‌رسانی دارند، به آنها نیز می‌پردازد. بسیاری از عملیات‌هایی که تحت عنوان عملیات اطلاعاتی در افغانستان انجام شدند، به قابلیت عملیات روانی مرتبط هستند؛ اما عاملانی که اجراکننده عملیات اطلاعاتی هستند، اغلب، عملیات روانی را یک فعالیت جداگانه محسوب می‌کنند. وزارت دفاع از سردرگمی بر سر اصطلاحات آگاهی داشت، و بارها و بارها رهنمودهایی منتشر کرد تا تفاوت بین این «دو مفهوم همپوشان اما متمایز» را روشن سازد[۲]. با این حال، همانطور که در مطالعات قبلی ذکر شد، عملیات اطلاعاتی به اصطلاحی جایگزین برای عملیات روانی تبدیل شده است[۳]. در این زمینه، به نظر می‌رسید که تعداد کمی از عاملان، کارکرد عملیات اطلاعاتی را صرفا به هماهنگ‌سازی و یا یکپارچه‌سازی تفسیر کردند[۴]. این رساله حاوی نقل قول‌های مختلف مستقیم از مصاحبه‌ها، اسلایدهای گزارشی، و دیگر مواد کتبی است که اشاره آن، به آثار، پیام‌ها، و مبارزات عملیات اطلاعاتی است. اما [این رساله] از نقطه نظر رسمی اصرار دارد که عملیات اطلاعاتی، به لحاظ دکترین، کارکردی اکیدا هماهنگ‌کننده و یکپارچه‌ساز داشته و نباید خروجی خاصی تولید کند.

متخصصان عملیات روانی به نوبه خود، تاکید بر عملیات اطلاعاتی را نامتناسب دانسته و حس می‌کردند که به نقش آنها اهمیت داده نمی‌شود. حتی قبل از اینکه اصطلاح عملیات روانی در سال ۲۰۱۰ و با توجه به بار معنایی منفی آن، به طور رسمی منسوخ شد، آنها احساس کردند که به حاشیه رانده شده‌اند. در حالی که طالبان، کمپین تبلیغاتی یکپارچه‌ای بر ضد ایالات متحده راه انداخته، ایالات متحده قابلیت ضد پروپاگاندای خود را به بخش‌های کوچک‌تری تقسیم کرده، که منجر به ایجاد نهادهای جداگانه با ماموریت‌ها و تعاریف همپوشان شده است. به طور کلی، این مسئله می‌تواند تاثیراتی منفی بر تلاش برای ایجاد یک کادر ماهر از متخصصان به منظور مقابله با این جنبه غیر جنبشی از جنگ نامتقارن داشته باشد. اگر چه تقسیم کار موجود بین عملیات اطلاعاتی، عملیات روانی و ارتباطات راهبردی در سطح نظری منطقی به نظر می‌رسد، اما در عمل و در طول دوره مورد نظر در عرصه افغانستان، به نظر نمی‌رسد که در برابر تهاجم تبلیغاتی بی‌امان دشمن، کارآمدترین روش برای سازماندهی به منابع محدود باشد.

همانطور که یک ژنرال آمریکایی در نشست ۲۰۱۰ کابل که من نیز در آن شرکت کرده بودم پرسید، مهم‌ترین سئوال کلیدی این است که «آیا ما در حال باختن جنگ اطلاعاتی هستیم؟». پاسخ کلی است نه مثبت است و نه منفی. این رساله، شامل گزارش‌هایی از عملیات‌های خاص است که در دستیابی به اهداف عملیات اطلاعاتی، بسیار موفقیت آمیز عمل کرده است. با این حال، نمونه‌هایی نیز وجود دارد از عملیات‌هایی که مخاطبان چندانی نداشتند و حتی نمونه‌هایی از آنها که اثرات معکوس داشته‌اند. اگر ماموریت کلی عملیات اطلاعاتی در افغانستان، به متقاعد کردن عمده ساکنان مناطق مورد مناقشه به طرفداری از دولت افغانستان و شوراندن متحدان خارجی علیه شورشیان طالبان تعریف شده باشد، این هدف به دست نیامده است.

حتی زمانی که عملیات اطلاعاتی و روانی ارتش آمریکا به درستی انجام شود، اعتبار پیام کاهش خواهد یافت. این مسئله ریشه در نگرانی افغان‌های مناطق مورد مناقشه در مورد این مسئله دارد که دولتشان، که عمدتا ضعیف و فاسد شمرده می‌شود، قادر به حفظت از آن‌ها در برابر طالبان کینه‌توز و عقب‌نشینی نیروهای ناتو و آمریکا نخواهد بود. اقدام مدنی و پروژه‌های توسعه در افکار عمومی مثبت تلقی می‌شود، اما برخی از نظرسنجی‌های افکار عمومی نشان می‌دهد که دید [افغان‌ها] نسبت به طالبان و نیروهای ایالات متحده و ناتو منفی است.

بزرگ‌ترین موفقیت‌های عملیات روانی، در حوزه ارتباطات رو در رو، تاکید بر جلسات جرگه (شوراهای محلی ریش‌سفیدان)، تعهدات کلیدی رهبر، و ایجاد روابط فردی با اعضای رسانه‌های افغان بوده است.

همچنین، این مفهوم که هر پیاده‌نظام، یک افسر عملیات روانی است نیز بسیار موثر است (به عنوان مثال، آنطور که در گردان اولِ تفنگداران دریایی پنجم انجام شد). در این رابطه، باید به موفقیت اقدام مدنی و پروژه‌های توسعه در ترویج یک تصویر مثبت از ارتش آمریکا و دولت افغانستان اشاره کرد، اگر چه این موضوع تا حد زیادی در میان محلات مختلف متفاوت است.

در حال حاضر، فقدان ارتباط بین دکترین رسمی عملیات اطلاعاتی و نحوه اجرای آن در عرصه نظامی، غیرسازنده است. این وضعیت، اخیرا با منسوخ‌سازی اصطلاح عملیات روانی، پیچیده‌تر شده است. طبق اظهار دریاسالار «اریکتی. اولسن»، فرماندهی عملیات ویژه ایالات متحده (USSOCOM)، این مسئله به نوبه خود منجر به یک «تغییر کامل در سازمان، عمل، و دکترین» شده است[۵]. با این تفاسیر، در زمان نگارش این گزارش، شفاف‌سازی ماموریت اصلاحِ عملیات روانی، ضروری است. همچنین، شکاف بین عملیات روانی و امور عمومی به نفع مبلغان طالبان تمام خواهد شد، که همواره نیروهای آمریکایی را مسئول تلفات بی‌دلیل غیرنظامیان می‌دانند. هماهنگی نزدیک‌تر بین عملیات روانی و امور عمومی، اثربخشی ضد پروپاگاندا را افزایش خواهد داد. همانطور که قبلا ذکر شد، بنا به توصیه یک افسر عملیات اطلاعاتی که در آیساف خدمت کرده بود، می‌توان عملیات اطلاعاتی، عملیات روانی، و امور عمومی را تحت یک تخصص نظامی حرفه‌ای (MOS) جدید با عنوان افسر ارتباطاتی ادغام کرد، تا همگی تحت آموزش اساسی و دکترین یکسان قرار گرفته، و در نتیجه، وحدت عملیاتی افزایش یابد.


[۱] آلفرد پادوک، عملیات روانی: تغییر کامل در سازمان، عملکرد، و دکترین، مجله جنگ‌های کوچک، ۲۶ ژوئن ۲۰۱۰٫

[۲] وزارت دفاع ایالات متحده، گزارش تلفیقی در مورد عملیات اطلاعاتی و ارتباطی راهبردی، ارائه شده به کنگره، ۲۰۱۰ (الف)، ص ۵٫

[۳] نگاه کنید به: تاد سی. هلموس، کریستوفر پل، و راسل دبلیو. گلن، سربازگیری خیابان مدیسون: رویکرد بازاریابی برای کسب حمایت مردمی در حوزه‌های عملیاتی، سانتا مونیکا، کالیفرنیا: اندیشکده تحقیقات دفاع ملی، ۲۰۰۷٫

[۴] نمونه‌ای از این چشم‌انداز عملیاتی را می‌توان در این مقاله بسیار عالی دید: آنساین رابرت جی. بِبِر، توسعه ارزیابی محیطی عملیات اطلاعاتی در ولایت خوست: عملیات اطلاعاتی در تیم بازسازی ولایتی در ولایت خوست در سال ۲۰۰۸، مجله جنگ‌های کوچک، ۲۸ فوریه ۲۰۰۹٫

[۵] ر.ک. «پادوک»، ۲۰۱۰

خوانده شده 2764 مرتبه