آيا آمريکايي ها هم در شکست نتانياهو دخيل بودند؟
اينکه رژيم اسراييل ايالات متحده آمريکا را مديريت مي کند يا آمريکا رژيم اسراييل را پرسشي است که در محافل تحليلي و پژوهشي بسيار مطرح مي گردد. طرفداران هر دو نظريه بالا با استناد به مدارک و اسنادي به تناسب پاسخ هاي درخوري به اين پرسش ها داده اند اما هنوز کسي به يقين هريک از نظريه هاي ياد شده را اثبات نکرده است. هرچند دسته سومي هم هستند که جريان صهيونيسم بين الملل را مطرح کرده و معتقدند اين جريان هم بر امريکا و هم براسراييل مديريت مي کنند با اين توضيح در اين مديريت کلان، صهيونيسم بين الملل جانب اسراييل را مي گيرد نه ملت آمريکا و منافع اين کشور را. در اين جا بحث بر سر پيداکردن پاسخ به اين پرسش ها نيست هدف موضع ديگري است.
با مروري گذرا بر روابط آمريکا و اسراييل طي دهه هاي اخير دست کم مي توان فهميد که سيطره لابي صهيونيسم بر امريکا تصميم سازي را از اراده و خواست دولت و ملت آمريکا تا حدود بسيار زيادي خارج کرده است. بروز و ظهور جنبشي تحت نام 99 درصد در آمريکا که خواستار خروج کاخ سفيد از سيطره لابي قدرتمند صهيونيستي شد مصداقي براين مدعا است که ملت آمريکا متوجه اين سيطره شده است. اينکه آيا اراده اي در بين دولتمردان کاخ سفيد وجود دارد که بطور واقعي مطالبات ملت آمريکا را تمکين کنند يا نه ؟ پرسشي است که بطور يقين هنوز کسي پاسخي براي ان دريافت نکرده است اما فعل و انفعالات يک دهه اخير چه در سطح رسمي و چه در سطح غير رسمي نشان مي دهد اراده اي هرچند ضعيف و شايد حساب شده در درون آمريکا بروز يافته است که تلاش مي کند ارام ارام از يوغ اين سيطره خارج شود. نمونه آن انتشار پژوهشي دانشگاهي توسط دو استاد برجسته دانشگاههاي آمريکا به نام هاي جان ميرشماير و استفان والت در سال 2006 م بود که در ان صراحتا و براي نخستين بار اعلام شد که لابي صهيونيستي در آمريکا عامل آغاز جنگ عراق و حادثه 11 سپتامبر 2001 بوده است.
پس از انتشار گزارش حدوداً 81 صفحه اي اين دو استاد دانشگاه آمريکايي درباره نقش لابي هاي اسرائيل در تعيين سياست هاي آمريکا در خاورميانه، مخالفت با فعاليتهاي اين لابي ها در آمريکا نيز بيشتر شد. بر اساس اين مطالعه عنوان شد که لابي طرفدار اسرائيل در اين کشور برخلاف منافع ملي واشنگتن، کار مي کند و اگر آمريکا با اسرائيل رابطه نزديکي نداشت، هرگز نگراني از بابت عراق، ايران و سوريه نداشت. اين تحقيق که با جنجال و مخالفتهاي زيادي از سوي محافل صهيونيستي رو به رو شد، همچنين نشان مي دهد که کميته امور عمومي آمريکايي اسرائيل موسوم به ايپک سبب شده است تا سياست واشنگتن در خاورميانه به نفع اسرائيل جهت داده شود و اين امر به نوبه خود درگيريهايي را در محافل مخالف و طرفدار اسرائيل در اين کشور به وجود آورده است. اين گزارش بحث مي کند که لابي طرفدار اسرائيل متقاعد کردن اعضاي کنگره، مقامها، و افکار عمومي آمريکا را براي حمايت از اسرائيل بر عهده دارد، اگر چه اين حمايت بر خلاف منافع ملي خود آمريکا باشد. والت در اظهاراتي در اين باره مي گويد: در اغلب موارد مردم آمريکا از سياستهاي اسرائيل انتقاد مي کنند، اما اين انتقادها در بين محافل سياسي و رهبري اين کشور بسيار کم است و تنها دليل آن هم قدرت لابي اسرائيل در آمريکا مي باشد که آنها از آن بيم دارند که مورد انتقاد اين لابي قرار گيرند.
شکست اسراييل در جنگ 2006 عليه لبنان که آمريکا از او حمايت همه جانبه کرد موجي از آمريکا ستيزي در منطقه را موجب شد. کشتار مردم لبنان در جنگ سال 2006 م و پس از ان قتل عام اهالي غزه در جنگ 22 روزه در سال 2008 م و 2009 م توسط اسراييل هر روز بر ميزان تنفر آمريکايي ها بر رژيم اسراييل افزود. چه اينکه مردم منطقه خاورميانه جايي که زندگي آمريکايي ها با بالا و پايين شدن قيمت نفت اين منطقه زير رو مي شود آمريکا را مسبب جنگ افروزيهاي اسراييل در منطقه مي دانستند. رفته رفته جايگاه واشنگتن در منطقه استراتژيک خاورميانه به نسبت رقباي استراتژيکش (چين، روسيه، هند و...)کاسته مي شد و نتيجه آن شد که بحران اقتصادي و مالي گريبان آمريکا را براي يکبار ديگر گرفت. بانکهاي متعددي اعلام ورشکستگي کردند و شرکت هاي صنعتي نيز براي فرار از ورشکستگي در هم ادغام شدند و دهها هزار کارگر آمريکايي از کار بيکار شدند. دولت جمهوريخواه بوش ويرانه اي را براي دمکراتهاي آمريکا ميراث گذاشت و رفت. دمکراتها براي نجات آمريکا چاره کار را در آرام سازي اوضاع منطقه و لجام زدن بر پوزه جنگ افروزي اسراييل ديدند. اما درنقطه مقابل اسراييلي ها که در دو جنگ 33 روزه لبنان (2006) و 22 روزه غزه (2009) متحمل شکستي سنگين شده بودند چاره کار را در جنگ افروزي براي بازگرداندن ابهت از دست رفته خود مي ديدند. نتيجه اينکه سياستهاي خاورميانه اي آمريکا و اسراييل در نقطه مقابل هم قرار گرفت. يکي به دنبال ارام سازي براي نجات خود و ديگري به دنبال جنگ افروزي براي نجات خود.
نظر به موارد بالا ، انتشار پژوهش اين دو استاد صاحب کرسي در دانشگاههايي چون هاروارد که مورد استقبال چشمگير مردم آمريکا نيز واقع شد زمينه ساز انتقادها و اعتراضات از دولت آمريکا شد. اين مسئله باعث شد هسته هاي اعتراضي عليه اسراييل در آمريکا شکل گيرد. برپايي تجمعات و تحصن هاي اعتراضي عليه اسراييل به سبب جنگ غزه در بسياري از ايالت هاي آمريکا گام دوم آمريکايي ها در سطح غير رسمي (مردمي) براي رهايي از شر لابي صهيونيستي و سرباري به نام اسراييل بود. اين اعتراضات به کاخ سفيد در سطح رسمي هم کمک مي کرد تا خصوصا پس از روي کار آمدن دمکراتها براي استقلال در تصميم گيريها و نجات آمريکا از وضعيت پيش آمده در جهان تلاش بيشتري نمايند. درک لابي صهيونيستي آيپک از افزايش دامنه تنفر آمريکايي ها از اسراييل تا بدانجا رسيد که انشقاقي عامدانه نيز در اين لابي صورت گرفت. j street نام لابي منشق شده از آيپک بود که طرف دمکراتها خصوصا باراک اوباماي رييس جمهور را گرفت و به طور آشکار از سياست حکومت ليکودي اسراييل در جنگ افروزي انتقاد کرد.
اين طرفداري بر جرات اوباما در شاخ به شاخ شدن با نخست وزير حاکم بر اسراييل يعني بنيامن نتانياهو رهبر حزب جنگ سالار ليکود افزود و تا آنجا پيشرفت که دمکراتها به طور ضمني از جنبش اعتراضي عليه بي عدالتي اجتماعي و نابرابري اقتصادي در اسراييل در سال 2011 م حمايت کردند و سياست هاي اقتصادي نتانياهو را دليل اين وضعيت دانستند. علاوه برآن در اجلاس سالانه مجمع عمومي سازمان ملل اوباما براي نخستين بار در قامت رييس جمهور آمريکا از ديدار با نخست وزير اسراييل طفره رفت و حاضر نشد نتانياهو را ببيند.
اين بي اعتنايي به مذاق اقاي نتانياهو خوش نيامد و باعث شد او در اقدامي گستاخانه و در عين حال بي سابقه در جريان تبليغات انتخابات رياست جمهوري آمريکا در تلويزيون ايالت اوهايو (يکي از سرنوشت ساز ترين ايالت هاي آمريکا در انتخابات ) ظاهر شود و به طرفداري از ميت رامني نامزد جمهوريخواهان هرچي شايسته اوباما بود نثارش نمايد.
همان موقع خيلي ها اين پرسش را مطرح کردند که اوباما در صورت پيروزي در انتخابات آمريکا چه موضعي را در قبال انتخابات اسراييل خصوصا شخص نتانياهو در پيش خواهد گرفت؟ اوباما اما در تلويزيون اسراييل ظاهر نشد و هرآنچه لياقت نتانياهو بود نثارش نکرد او همچنان بر بي اعتنايي اش پاي فشرد و حاضر نشد نتانياهو را نه در واشنگتن و نه در تل اويو ببيند. در عوض مخالفان او را حضوري و تلفني ملاقات مي کرد و راهبردهاي آينده واشنگتن را براي نجات آمريکا به آنها گوشزد مي کرد.
اين بي اعتنايي در حالي بود که نتانياهو پيش از اين يکي از بزرگترين متحدان اروپايي خود را نيز از دست داده بود. نيکلا سارکوزي رييس جمهور فرانسه در انتخابات اين کشور از فرانسوا رولاند شکست خورده بود. ساير کشورهاي اروپايي نيز به سبب تداوم سياست شهرک سازي هاي نتانياهو تحت فشار افکار عمومي خود بودند. در اين اثنا غافلگيري مقاومت فلسطيني در نوار غزه با هدف قرار دادن قلب پايتخت سياسي و اقتصادي اسراييل يعني تل اويو توسط موشکهاي فجر 5 در جريان جنگ هشت روزه (نوامبر 2012) تمامي روياهاي نتانياهو را هم بر باد داد تا به اين ترتيب مقدمات شکست مفتضحانه حزب و ائتلاف تحت رهبري اش فراهم گردد.
در انتخابات اسراييل همان جرياني بيشترين راي را کسب کرد که در سال 2011م به خيابانها ريخته بودند و از سوي باراک وباما رييس جمهوري آمريکا نيز مورد حمايت واقع شده بودند. حزب آينده به رهبري يائير لپيد با کسب 20 کرسي نماينده جنبش اعتراضي درون رژيم صهيونيستي در انتخابات اخير بود. اين در حالي است که حزب ليکود و اسراييل بيتنا مشترکا 31 کرسي کسب کردند که سهم حزب ليکود 18 کرسي و سهم حزب اسراييل بيتنا 13 کرسي بوده است. به اين ترتيب آمريکايي ها معتقدند نتانياهو با تحمل اين شکست سنگين سيلي محکمي از اوباما دريافت کرده است.