تأثیرات بینالمللی یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران
عدهای از مردم یك شهر دور هم جمع شدند و قلعهای را تصرف كردند. آنها در سال ۱۷۸۹ میلادی هیچگاه نمیدانستند كه كارشان چنان تأثیری بر جهان میگذارد كه «عصر فرانسه» شكل میگیرد و آیندهی سیاسی دنیا را تغییر میدهد. این اتفاق شاید اولین حادثهی بزرگ در طول تاریخ سیاسی دنیا بعد از فتح قسطنطنیه توسط مسلمانان بود كه سبب تغییر در هندسهی دنیا میشد. آن فتح نیز غرب را به تكاپو انداخت و آنها برای رشد و پیشرفت خود چنان تلاش كردند كه یك عصر جدید با ظهور نوزایی شكل گرفت.
عصر فرانسه
چند سده پس از قرون وسطی، مردم شهر پاریس با فتح قلعهی باستیل، حكومت پادشاهی در فرانسه را ساقط كردند. این اقدام نهتنها ساختار سیاسی كشور فرانسه را تغییر داد، ساختار و نظم مستقر در اروپا را هم به چالشی جدی كشید.
به تبعیت از فرانسه، نهضتهای مردمی در اروپا و در مخالفت با حكومتهای پادشاهی شكل گرفت. هرچند كمتر از چند سال اصل ساختار جمهوری فرانسه دوباره به امپراتوری تغییر یافت، اما چیزی كه شكل گرفت، ظهور یك امپراتوری قدرتمند در اروپا بود كه ساختار آن قاره را از غرب تا شرق و تا روسیه دچار تحول كرد. در این دوره، رقابت اصلی بین دو كشور انگلستان و فرانسه بود. در سال ۱۸۱۲ میلادی با شكست فرانسه از روسیه و تشكیل «كنگرهی وین» ناپلئون از سریر قدرت پایین آورده شد. امپراتوریهایی كه ناپلئون مورد تعدی قرار داده بود و آنها را ضعیف كرده بود، دوباره قدرتمند شدند و این قدرتشان تا عصر بیسمارك ادامه یافت.
عصر اتحادها
برای دومینبار در سدهی نوزدهم، جابهجایی قدرت دیگری در دنیا شكل گرفت. با ظهور بیسمارك و تأسیس كشور آلمان توسط او در حوالی سال ۱۸۶۱ میلادی عصر دوقطبی اتحادها شكل گرفت.
آرایش سیاسی دنیا در این دوره بر اساس رقابت بر سر منافع سرزمینی و یافتن فضای تنفسِ حیاتی بود تا چرخ صنعتیشدهی كشورهای اروپایی در رقابت با یكدیگر بچرخد. استعمار در این دوره شدت گرفت و سرزمین سرسبز هندوستان آماج اصلی تهاجم كشورهای اروپایی شد. یك سرِ این دوقطبی، اتحاد «آلمان، اتریش-مجارستان و عثمانی» و در سمت مقابل، اتفاق «انگلیس، فرانسه و روسیه» تشكیل شد. جنگهای جهانی اول و دوم نتیجهی این تغییر آرایش سیاسی بود كه به ۴ پیامد مهم این دوره انجامید:
۱. فروپاشی دو امپراتوری عثمانی و اتریش
۲. هضم آلمان در جبههی اتفاق كه پیروز نبرد بود.
۳. تضعیف كشورهای دو طرف در نبرد جنگهای جهانی
۴. ورود آمریكا به جبههی پیروز در عصر اتحاد
عصر جنگ سرد
آمریكا بدون اینكه هزینهی چندانی را تحمل كرده باشد، یكی از برندگان جنگ جهانی به حساب آمد و از آنجا كه كشورهای دیگر در نبردی سخت وارد شده بودند، دیگر توانایی رقابت با آمریكای تازهنفس را نداشتند. آمریكا بهراحتی جانشین انگلیس در ایران شد و چاههای نفت ایران را در اختیار گرفت.
اما جبههی پیروز عصر اتحاد نیز در كنفرانسی به نام «یالتای» به دو گروه منشعب شد؛ گروهی به رهبری شوروی كه پرچمدار حكومت بر مبنای ایدئولوژی ماركسیسم بودند و گروهی به رهبری آمریكا كه ایدئولوژی لیبرالدموكراسی را رهبری میكرد. از این پس جهان دوقطبی شد؛ بلوك غرب در مقابل بلوك شرق. قدرت جهانی نیز دو قسمت شد؛ لیبرالدموكراسی در مقابل كمونیسم.
عصر مقاومت
اما دیری نگذشت كه در سال ۱۹۷۹ میلادی و در مهمترین بخش از دنیا -كه هم ذخایر عظیم نفتی دارد و هم معبر حملونقل كشتیهای غولپیكر نفتی است-، كشوری از قاعدهی «یا شرقی یا غربی» گذر كرد و طی انقلاب اسلامی با شعار «نهشرقی نهغربی» شكل حكومتی جدیدی را در جهان بنا گذاشت.
جهتگیریهای اسلامی، ضد اسرائیلی، ضد آمریكایی و ضد استعماری این كشور كه زمانی آن را جزیرهی ثبات آمریكا در منطقه به حساب میآوردند، آغاز یك حركت و خیزش جدید در راه تغییر هندسهی قدرت در دنیا بود. این حكومت اسلامی بر خلاف آرایش سیاسیِ قدرت در دنیا تشكیل شد. لذا تلاشهای دو قطب دیگر برای از بین بردن این محور جدید به روشهایی همچون كودتا، تجزیهطلبی، جنگ تحمیلی، ترور نخبگان و ... بارها اجرا میشد ولی به نتیجه نمیرسید. «قطب مقاومت» بزرگتر و قویتر میشد و به تناسب زمانی كه از مقاومتش میگذشت، مردمانی از قطبهای شرق و غرب هم به او میپیوستند و گروههایی مانند حزبالله لبنان نیز شكل میگرفت.
در سال ۱۹۹۱ میلادی و با فروپاشی شوروی، نبرد سهضلعی «شرق-غرب-مقاومت» به دوقطبی «مقاومت-غرب» منجر شد. انقلاب اسلامی كه تا آن دوره توانسته بود در طول حیاتش به سه شبههی غرب دربارهی خود و اسلام پاسخ بدهد، وارد نبرد چهارم برای پاسخ به شبههای دیگر شد. سه پرسش پیشین عبارت بود از:
۱. آیا اسلام توانایی انقلاب دارد؟
۲. آیا اسلام توانایی تشكیل حكومت دارد؟
۳. آیا حكومت اسلامی توانایی حفظ و امتداد خود را دارد؟
امروز
اما پرسش چهارم و چالش جدید دوقطبی لیبرالیسم-اسلام این است كه: آیا حكومتی بر اساس دین اسلام میتواند كارآمد باشد؟
در این دوره نزاع در دو سطح نرمافزاری و سختافزاری جاری است. مهمترین هدف در سطح نرمافزاری، «جداسازی ذهنی مردم از محور مقاومت» است. غرب سعی میكند مردم «كشورِ محور مقاومت» را از مدل مردمسالاری اسلامی ناامید كند. از سوی دیگر و در سطح كشورهای پیرامون مقاومت نیز با ارائه و تقویت مدلهای نمونه مانند اسلام سلفی و اسلام سكولار، سعی میكنند چشمها را از توجه به مدل مردمسالاری دینی برگردانند. مهمترین سؤال این روزهای مردم منطقه این است كه چه مدلی را برای حكومت خود برگزینیم؟ و طبعاً كارآمدی یكی از مهمترین دلایل انتخاب یك مدل الگو است. طبعاً مسألهی رشد اقتصادی چین در این رقابت بهعنوان یك عنصر مستقل دیده نمیشود، اما در حوزهی كارآمدی متغیر مهمی است.
تا پیش از انتخابات مجلس نهم در سال ۱۳۹۰ استراتژی راهبردی غرب در مثلث تهدید (مانند تهدید نظامی)، تحریم و فشار (مانند مسائل حقوق بشری) بود. مشاركت گستردهی مردم در انتخابات، غرب را واداشت تا با تغییر روش خود به استراتژی «تحریم-مذاكره» روی بیاورد. در این روش «خودشان هم میگويند كه ما خواستيم ملت را در مقابل نظام جمهورى اسلامى به ايستادگى وادار كنيم تا مسئولان نظام جمهورى اسلامى محاسباتشان عوض شود!» (رهبر انقلاب اسلامی ۹۱/۱۰/۱۹) كاری كنند تا مردم از نظام اسلامی جدا شوند و «منظورشان از گفتگو این است كه بنشینیم حرف بزنیم تا شما نظر ما را قبول كنید! هدف، از اول اعلام شده است؛ باید نظر طرف مقابل قبول شود. لذا ما همیشه اعلام كردیم و گفتیم كه این، گفتگو نیست؛ این تحمیل است و ایران زیر بار تحمیل نمیرود. [...] برداشت ما این است كه پیشنهاد مذاكره از سوی آمریكاییها، یك تاكتیك آمریكایی و برای فریبدادن افكار عمومی است.» (رهبر انقلاب اسلامی ۹۲/۰۱/۰۱)
امروز انتخابات شما به يك موضوع مهم بينالمللى تبديل شده است؛ اين را بدانيد. دستگاههاى فكرى دشمنان - به قول خودشان، اتاقهاى فكر - نشستهاند رصد میكنند مقدمات اين انتخابات را، اين حادثهى بزرگ را؛ دارند نگاه میكنند؛ نقشه هم دارند، هدف هم دارند. هدف جبههى دشمنان شما، نقطهى مقابل هدف شما است.(۱۳۹۲/۰۲/۲۵)
سطح دوم، جداسازی فیزیكیِ محور مقاومت از دیگر حلقههای مقاومت است. ماجرای سوریه عیانترین نبرد فیزیكیِ محور مقاومت است. «اگر سوریه سقوط كند، فلسطین، مقاومت فلسطین، غزه، كرانهی باختری و قدس شریف تباه میشوند. اگر سوریه به دست آمریكا، اسرائیل و تكفیریان بیفتد، ملتها و كشورهای منطقهمان وارد دورانی سیاه، كثیف و تاریك خواهند شد.» (سید حسن نصرالله ۹۲/۰۳/۰۴)
انتخابات ریاستجمهوری نهم مظهر و نماد یك پایان است. مردم منطقه مدتهاست كه ایران را در كانون توجهات خود دارند و به دنبال یافتن پاسخی درخور برای این پرسش اساسی هستند كه آیا مردم ایران میتوانند در مقابل رفتارهای غرب مقاومت كنند؟ مردم ایران مدتهاست در معرض عملیاتهای مختلف رسانهای از سوی رسانههای قدرتمند غربی هستند. آنها یك پیام مخابره میكنند؛ مردم ایران خود را از حكومت ایران جدا كردهاند.
انتخابات ریاستجمهوری شاخص راستیآزمایی است. آیا غرب موفق بوده یا مقاومت؟ اگر غرب موفق شود، مردم كشورهای پیرامون، در عملیات ذهنیِ راستیآزمایی به پیام رسانههای غربی اعتماد میكنند و از مدل مقاومت دور میشوند. اما اگر مردم در صحنه حاضر شوند و مشاركت بالایی برای انتخابات رقم بخورد، آنگاه مردمِ ایران خود به عنوان یك رسانه عمل میكنند و اعتماد به جمهوری اسلامی در سطح منطقه بالاتر خواهد رفت. همچنین ابتكار عمل ایران در فضای دیپلماسی آن كشورها بالاتر میرود. گرفتاری غرب نیز در منطقه بیشتر خواهد شد و ناكارآمدی سیاست تحریم-مذاكره عیان میشود.
اگر این اتفاق بیفتد و مردم حماسهی سیاسی را رقم بزنند، آنگاه آخرین گامها برای عبور از این دوقطبی، رسیدن به جمهوری اسلامی كارآمد خواهد بود: حماسهی اقتصادی كه رئیسجمهور آیندهی ایران باید بار اصلی آن را به دوش بكشد.