پيش از بررسي نقش انقلاب اسلامي در احياء تفكر ديني و نجات تمدن اسلامي از انحطاط، مروري اجمالي بر تاريخ معاصر خالي از فايده نخواهد بود. اجمالاً ميدانيم كه در دو قرن گذشته با توسعة قدرتِ اقتصادي و صنعتي اروپا و گسترش مرزهاي دولت های اروپايي با تهاجم به سمت شرق، مرزهاي جهان اسلام مورد تاخت و تاز قرار گرفت به دنبال اين وضعيت جهان اسلام بخشهاي وسيعي از قلمرو خود را در اروپاي مركزي از دست داد و بخشهاي مهمي نيز از آن در آفريقا و آسيا تحت استعمار مستقيم و يا غيرمستقيم قرار گرفتند. پيشروي و دستاندازي اروپا جنبههاي مختلف سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي را در برميگرفت آثار منحط فرهنگي غرب گاه به صورت آگاهانه و با طرحهايي از پيش انديشيده شده به كشورهاي اسلامي صادر ميشدند و گاه انديشهاي نامأنوس و در تضاد با فرهنگ و آموزههاي ديني به كشورهاي اسلامي گسيل ميگشت. اين وضعيت بستري مناسب در انحطاط فرهنگ اسلامي و تضعيف و عقبماندگي مسلمانان برجاي نهاد و در اين ميان مصلحان و احياگران چندي با درك و بينشي آگاهانه عامل عقبماندگي و انحطاط تمدن اسلام و مسلمين را در اين سلطة استعماري و رويگرداني از تمدن اصيل ديني جستجو ميكردند.
انقلاب اسلامي و احيای تمدن اسلامي
انقلاب اسلامي ايران به رهبري بزرگترين مصلح و احياگر ديني معاصر با اتكاء به تمدن غني اسلامي موفق گرديد اين تمدن را كه بر اثر دشمنيها، غفلتها و جهالتها در ورطه و سراشيبي سقوط و تحريف قرار گرفته بود نجات بخشيده و عزت و افتخاري بزرگ براي اسلام و مسلمين به ارمغان آورد.
بدون ترديد يكي از علل عقبماندگي جهان اسلام را بايد در دوري از اسلام اصيل و تحريف آن جستجو كرد. تأكيدهاي مكرر حضرت امام (ره) بر قرائتهاي نادرست از اسلام و اصرار ايشان در بكارگيري اصطلاحاتي چون اسلام آمريكايي، اسلام شاهنشاهي، اسلام مقدس نماهاي متحجر و اسلام سرمايهداران و مرفهين بيدرد، در برابر اسلام اصيل مستضعفان و محرومان و اسلام ناب محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ[1] حاكي از اين واقعيت بود كه تمدن اسلامي در دورههاي معاصر و پيش از آن دچار تحريفها و سوء برداشتهاي نادرستي گرديده بود كه ادامة آن وضعيت دوري هر چه بيشتر از اسلام اصيل را در پي داشته و عواقب جبرانناپذيري را رقم ميزد. ايشان علل عقبماندگي جوامع اسلامي را در از دست دادن روحيههاي اصيل ديني همچون روحية شهادتطلبي و ظلمستيزي جستجو ميكردند،[2] بديهي است انقلاب اسلامي با پشتوانة قوي ديني و برخورداري از روحية شهادتطلبي، ايستادگي در برابر ظلم و نجات از سلطة استعماري ظالمان و دست نشاندگان آنان را مهمترين هدف خود قرار داد و موفق گرديد تأثيرات عميقي در بيداري مسلمانان تحت سلطة جهان برجاي گذارد و بر اهميت نقش دين در ميان تودههاي اجتماعي و پيشبرد اهداف آنان تأكيد ورزد. نقش و جايگاه دين در روابط اجتماعي تا پيش از انقلاب اسلامي به گونهاي بود كه در ميان متفكران و نظريهپردازان غربي يك اتفاق نظر عمومي مبني بر تصور امحاي مطلق و تدريجي دين از سراسر جهان را به وجود آورده بود.
مراجعه به آثار ماكس وبر، دوركهايم و ساير جامعهشناسان كه به جامعهشناسي ديني پرداختهاند ثابت ميكند كه عليرغم وجود اختلافات و نگرشهاي متفاوت در ميان آنها، اما همگي بر سر يك مسئله وحدت نظر داشتند و آن اينكه دين به تدريج در حال افول است. تصور اساسي آنان بر اين پيش فرض استوار بود كه پيشرفت عقلانيت و توسعه و ترقي به معناي متداول در غرب به بيرغبتي به دين و دوري از ارزشهاي ديني منتهي خواهد شد و عجيب آنكه تمام شواهد و قرائن موجود تا پيش از انقلاب اسلامي در ايران بر اين ايده دينزدايي تدريجي صحّه مينهادند و حتي بسياري از دولتها در جوامع اسلامي نيز عملاً اين سياست را دنبال ميكردند. حركت آتاتورك در تركيه و رضاخان و محمدرضا در داخل ايران نمونهاي از اين واقعيت بود و اين در حالي است كه بسياري از نظريهپردازان جهان بر وجود بُعد سياسي ـ اجتماعي قوي در دين اسلام تأكيد داشتهاند،[3] ظهور انقلاب اسلامي در ايران نه تنها سدي در برابر روند حركت دينزدايي سردمداران و دستنشاندگان جوامع اسلامي ايجاد كرد بلكه بر اديان جهاني ديگر نيز تأثير گذار بود، در چنين وضعيتي انقلاب اسلامي با به چالش خواندن تئوريهاي موجود بر اهميت نقش اخلاق و معنويت در زندگي اجتماعي انسان تأكيد ورزيد. تا پيش از انقلاب فرهنگ وارداتي حاكم بر اين سرزمين وضعيت را به گونهاي ساخته بود كه مردم احساس ميكردند چنانچه خود را با يك نظام ارزشي خاص آن فرهنگ وارداتي تطبيق ندهند در جامعه مورد تمسخر و استهزاء قرار خواهند گرفت. نوع پوشش، طرز گفتار، وضع ظاهري، حركات و رفتارهاي اجتماعي، تحت تأثير نوعي نظام ارزشي بود كه دائماً از سوي رژيم سابق تبليغ ميشد و هر كس كه غير آن رفتار ميكرد عقب مانده و غيرعادي تلقي ميشد، فرهنگ و آموزههاي ديني تا حدي مورد بيمهري قرار گرفته بود كه اگر كسي در دانشگاهها، مجامع عمومي، ادارات و محافل مختلف به ايدهها و رفتارهاي اسلامي تظاهر ميكرد بيفرهنگ و متحجر خطاب ميگرديد و لذا هر چند بسياري از مردم پايبند به اعتقادات اسلامي و مذهبي خويش بودند امّا جرأت اظهار آن را نداشتند و از آنجا كه تظاهر به جلوههاي ديني در سطح جامعه چندان رونقي نداشت مردم نيز از قدرت عظيم اين فرهنگ ديني فراگير در جامعه غافل بودند.
يكي از هنرهاي بزرگ بنيانگذار جمهوري اسلامي شناخت قدرت عظيم اين فرهنگ فراگير و استفاده بهينه از آن بود. فراموش نميكنيم كه در ميان آن راهپيمائيهاي بزرگ سالهاي نخست انقلاب، مردم بر اثر ظهور و تجلي اين فرهنگ ديني همچون برپايي نمازهاي جماعت بر سر چهارراهها و خيابانها دچار چه شور و شعفي ميشدند ، در حقيقت ميديدند به فضاي جديدي قدم نهادهاند كه در آن دليلي وجود ندارد آنچه را كه هستند و به آن اعتقاد دارند در صحنههاي رسمي و عمومي انكار كنند. تغيير لباسها، قيافهها و رفتارها و حتي واژههايي كه مردم اين سرزمين به كار ميبردند به دليل همين اتفاق عظيم و عزتي بود كه اين انقلاب به مسلمانان بخشيد.
دنياي معاصر پس از تجربه دو دوره قرون وسطي و عصر جديد، هم اكنون در هزاره سوم قرار دارد. ظهور انقلاب اسلامي ايران با برهم زدن بسياري از معادلات سياسي، اجتماعي و فرهنگيِ نظريهپردازان اجتماعي، پرچمدار حركتي گرديد كه تحولات گسترده آينده را رهبري نمايد. گسترة اين تحولات به حدي است كه بسياري از نظريهپردازان تحت تأثير اين انقلاب با تجديدنظر در معادلات قبلي خود قرن آينده را قرن توسعه دين و معنويت نام نهادهاند. به گفته «آندره مالرو» قرن آينده يا نخواهد بود و يا مذهبي خواهد بود.[4]
انقلاب اسلامی و تمدن سازی نوین اسلامی:
عبارت تمدن سازی نوین که توسط مقام معظم رهبری مطرح شده، در واقع همان احیاء تمدن اسلامی است که با پيروزی انقلاب اسلامی نگاه ها به آن معطوف گرديده است؛ يعنی احیاء عزت و کرامت انسان مسلمان در کنار برخورداری از دستاوردهای علمی و تکنولوژیکی می تواند نوید بخش ایجاد تمدنی نمونه باشد و تأکید مقام معظم رهبری بر عنصر پیشرفت همه جانبه به عنوان ماهیت واقعی تمدن نوین اسلامی در واقع به معناي تاکيد بر عنصر حرکت و تعالی در همه عرصه ها و همه جنبه های زندگی مادی و معنوی می باشد.[5]
مقام معظم رهبري با تقسیم تمدن نوین اسلامی به دو بخش ابزاری و بخش حقیقی راهبرد تمدن سازی نوین را تبیین کرده اند.[6]
از منظر رهبر انقلاب اسلامی هر دو بخش مهم و در خور توجه است اما بخش متنی و حقیقی همان سبک زندگی مثل مسئله خانواده ، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، مسئله کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در فعالیت سیاسی، رفتار ما با یک دوست، رفتار ما با دشمن ... این موارد چیزهایی است که متن زندگی ما را تشکیل می دهد اما بخش ابزاری ، که شامل ارزشهایی است که امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح می شود مانند علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی، اعتبار بین المللی که علی رغم فشارها و تهدیدهای خارجی شاهد موفقیت های فراوانی در کشور هستیم.[7]
مقام معظم رهبري با تبیین این نکته که آنچه در غرب به عنوان تمدن شناخته می شود تنها جنبه ابزاری و سخت افزاری دارد که نتوانسته نیازهای حقیقی از جمله سعادت، امنیت و آرامش روانی، هدفمندی زندگی را برای جامعه غرب به همراه بیاورد،[8] پس تمدن غرب نمی تواند تمدن مطلوب و آرمانی جامعه اسلامی باشد بلکه تمدن نوین اسلامی با بهره مندی از شیوه زندگی و نوع نگاه اسلامی و دینی به زندگی است که شکل خود را پیدا می کند.
در مجموع تمدن نوین اسلامی تمدنی است که ضمن پاسخگویی به نیازهای طبیعی و مادی انسانها بعد معنوی و روحی آنان را به سمت کمال و سعادت راهنمایی می کند و این ساختار مطلوب که ریشه در برنامه های انسان ساز اسلامی دارد نه تنها بعد مادی و سخت افزاری تمدن را نفی نمی کند بلکه به آن جهت داده و آنرا از آفاتی که بشر دچار آن شده است مثل پوچ گرائی، عدم احساس امنیت، نابرابری و فقدان معنی در زندگی نجات خواهد داد و طلیعه این تمدن نوین اسلامی همان تداوم و استمرار انقلاب اسلامی و برپائی و اسقرار نظام جمهوری اسلامی است که توانسته دو بعد اصلی تمدن یعنی نرم افزاری و سبک زندگی و بعد سخت افزاری و مظاهر توسعه و پیشرفت را در کنار هم دیگر تعریف کند و بشارت به برپایی این تمدن نوین اسلامی را به بشریت بدهد.
[1] . ر. ك: اسلام ناب در كلام و پيام امام خمینی(ره) ، تبيان پنجم، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام، 1374، ص 38 به بعد.
[2] . صحيفة نور، ج 8، ص 94 ـ 95.
[3] . آنتوني گيدنز، جامعهشناسي، منوچهر صبوري، نشر ني، 1381، ص 516.
[4] . نعمت الله باوند، درآمدي بر نظرية انقلاب اسلامي، انتشارات مؤسسه فرهنگي دانش و انديشة معاصر، 1378، ص 85.
[5]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جوانان خراسان شمالی(23/7/1391)
[6]. همان
[7]. همان
[8]. همان