در جریان تحولات انقلاب اسلامی ایران تا پيروزی برخی جریان ها در میانة راه و حتی بهتر بگوئيم روزهای آخر به خیل عظيم مردم انقلابی پیوستند، با این حال این حضور در مقایسه و نسبت به حضور انبوه و مؤثر نیروهای مذهبی و نیز حضور گسترده مردم به رهبری علما و روحانيت، چندان مؤثر و تأثیر گذار نبود، چرا که سابقه فعالیت های پراکنده این گروه ها به خصوص جریان های غیرمذهبی به علت عدم استقبال مردم و نیز سرکوب رژيم و متلاشی شدن این گروه ها، به گونه ای بود که آنان ديگر چندان قدرت ابراز وجود و يا توانایی ابتکار عمل در جریان انقلاب را نداشتند، به همين دلیل نیروهای پراکنده آنان که در گام های آخر به حرکت گسترده مردم انقلابی پیوستند در يک عمل انجام شده قرار گرفته و ناگزیر باید هدايت و رهبری امام را می پذیرفتند و پیوستن برخی جامانده های این جریان ها به انقلاب، آن هم در مراحل و روزهای مشرف به پيروزی و نيز مطرح شدن آنان در برخی رسانه ها نمی توانست در هدایت سير انقلاب چندان کارساز باشد، چرا که با توجه به حضور انبوه نیروی های مذهبی به رهبری امام خمینی(ره) ديگر امکان و فرصتی برای برخی از مدعیان نبود و ديگر اين که انقلاب اسلامی حاصل تجربه چند حرکت پیشین خود بود، یعنی تجربه شکست جریان مشروطه و نیز حرکت ملی شدن صنعت نفت و همچنین سرکوب قیام پانزده خرداد و همین تجربیات نیز می توانست برای مدیریت و هدايت انقلاب و نیز در اختیار گرفتن ابتکار عمل توسط رهبری انقلاب، بسيار مفید و کارساز باشد، به عبارتی بی مهری جریان های متمایل به غرب در مشروطه و نیز ملی شدن صنعت نفت موجب گردید تا مردم و نیروهای مذهبی در انقلاب سال پنجاه و هفت برای این که همچون دو حرکت پیشين با انحراف در مسير مواجه نگردند، نسبت به اين گروه ها و جریان ها اعتماد نداشته باشند و هدایت جریان انقلاب را به آنان نسپارند.
به هر حال برخی از این جریان ها و گروه ها به دلیل این که به صورت جریان های وابسته به بیگانه در کشور ظاهر شدند، با اقبال مردمی رو به رو نشدند، آن ها حتی کوشيدند با ارائه قرائت مذهبی و دینی از خود وارد عرصه شوند، ولی مردم استقبال چندانی نکردند، افزون بر وابستگی برخی از این گروه ها، ناهمگونی گفتمان موجود در این گروه ها با هویت فرهنگی جامعه ایران سبب شد که دامنه فعالیت آنان بسيار محدود گردد، گروه هایی که تحت گفتمان مارکسيستی و يا سوسيالیستی قرار می گرفتند چنین وضعيتی داشتند، بنابراین مهم ترین ضعف آن ها را می توان نداشتن پایگاه و جایگاه مردمی دانست، جریان های فکری ناسيونال لیبرال به دلیل این که موضع گیری مخالف خویش را در چهارچوب قانون اساسی قرار داده بودند و به هيچ وجه به دنبال انقلاب و براندازی حکومت شاه نبودند صرفاً به اصلاحات بر مبنای قانون اساسی بسنده کردند و در نهایت امیدشان به دولت شاپور بختیار بود که از آن طرفی نبستند و از این روی سوار شدن برخی از آنان در قطار انقلاب آن هم در ایستگاه آخر نمی توانست برای آنان جايگاهی نزد مردم ترسيم نماید.
همینطور جریان های التقاطی لیبرال هم که اساساً با سلطنت مشکلی نداشته و نیز نسبت به انقلاب و يا براندازی نظام شاهنشاهی به عنوان يک خواسته اصلی و بنیادین مردم انقلابی تمایلی نداشتند از قافله عقب افتاده و دیرهنگام به سیل خروشان مردم پیوستند، افزون بر این که خاستگاه اجتماعی اين گروه ها از جايگاه و پایگاه و مقبولیت مردمی بر خوردار نبود و با وجود این که آنان به ناگزیر در زمان اوجگیری مبارزات با امواج خروشان مردمی همراه شدند ولی وابستگی فکری آنان به غرب و خوش بینی آنان به قدرت های جهانی به ويژه آمریکا موجب گردید همراهی آنان با مردم انقلابی چندان دوام نداشته باشد، چون جریان های لیبرال از جمله نهضت آزادی به دلیل خاستگاه فکری که داشتند غالباً متمایل به غرب بودند و همانگونه که خود معترف و معتقد بودند: زندگی که ما امروز داریم همه اش فرنگی است، طرز فکر ما ..... تمام ارمغان غرب است،[1] برای همین به رغم ادعایی که درباره اصل بی طرفی در روابط و سیاست خارجی مطرح می کردند، ولی همچنان خواهان حمایت و رابطه نزدیک با بلوک غرب بودند و حتی درک آن ها از استقلال همان سیاست موازنه منفی دکتر مصدق بود که به معنای نفی غرب و یا غرب زدایی نبود، آنان حتی پیش از پیروزی انقلاب معتقد بودند که حمله همزمان به استبداد و استعمار، مصلحت نیست و ما نباید با آمریکا مخالفت کنیم؛ چرا که آن ها سد محکمی در مقابل کمونیست های ملحد هستند، از این روی آن ها علیرغم این که اذعان داشتند آمریکایی ها موجبات کودتای بیست و هشتم مرداد سی و دو را فراهم کردند، ولی به حفظ و ادامه روابط نزدیک با آمریکا معتقد بودند و حتی بنابر نوشته ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران، آن ها با تعلیق مأموریت هیأت مستشاری نظامی و خروج کلیه اعضای آن از ایران موافق نبوده و خواهان ادامه همکاری نظامی آمریکا با ایران، به خصوص در نیروی هوایی بودند.[2]
در عین حال با پیروزی انقلاب اسلامی جریان ها و گروه های مختلف در فضای آزاد و رهایی يافته از استبداد، فرصت های زیادی برای ابراز وجود پیدا کردند؛ رهبری انقلاب در فضای بعد از پیروزی اين امکان و فرصت را فراهم کرد تا اگر آنان ادعای خدمت به مردم دارند، بیشتر برای مردم محک زده شوند، به عنوان نمونه رهبري انقلاب به سران جبهة ملي فرصت داد با اينكه پرونده آنان در نهضت ملي نفت و ديگر برهههاي تاريخ براي امام (ره) روشن بود، ملّت ایران به خوبی یاد دارد که پس از پیروزی انقلاب براي نهضت به اصطلاح آزادي و هم مسلكان آنان فرصت های زیادی فراهم گردید، به گونه ای که آنان دولت موقت را در اختيار داشتند امّا براي این ملت خداجوي چه كردند؟ جز اينكه با داعيه داران تجزيهطلبي و قوميتگرايي در مناطق مختلف ايران از تركمن صحرا گرفته تا كردستان به مماشات پرداخته و درصدد تقويت آن برآمدند و امنيت ملي و تماميت ارضي كشور را به مخاطره انداختند، ما می بینيم در همين زمان است كه طرح خودمختاري توسط سران گروههاي مدعی دفاع از خلق كُرد تسليم دولت گردیده و تماميت ارضي كشور به حراج گذاشته می شود، به راستي در صورت محقق شدن خواسته های این مدعیان تجزیه طلبی، چه كسي در برابر تاريخ می بایست پاسخگو باشد، ناگفته نماند که روحيه و تمایلات غربگرايانه اعضای نهضت آزادی تا جایی پیش رفت که در نهایت اسم و نام برخی از این افراد سر از اسناد لانه جاسوسي آمريكا درآورد که گواه خوبي در اين باره می باشد، در جنگ تحميلي نیز همينها بودند كه بر عليه دفاع مشروع ملت مسلمان و انقلابي اعلاميه پراكني کرده و در صدد تضعيف صفوف مجاهدين اسلام گام برداشتند، در اين میان افرادی چون بنيصدر را داریم كه داعية مليت و مليگرايي را داشتند که با توجه به اقبال مردمی به ایشان، امام خمينی(ره) امکان و فرصتهای خدمت به مردم را برای وی فراهم نمودند و به رغم این که نفوذ كلام امام (ره) ميتوانست به بستن پرونده او در همان ابتدا منجر شود، ولی ایشان همچنان بزرگوارانه فرصت را تا فرماندهي كل قوا براي او فراهم نمودند لکن ديري نپاييد كه خيانتهاي او در واقعه طبس و همينطور در واگذاري اراضي ميهن اسلامي به دشمن براي مردم روشن گرديد و همین باعث شد تا خود مردم او را پس زده و رأيشان را بازپس گرفتند، در تاريخ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی از این نمونه فرصت ها و امکان ها برای این گروه ها و نیز این مدعیان به کرّات قابل مشاهده است که به خوبی نشان می دهد پس از پیروزی انقلاب فضای خدمت به مردم برای آن ها مهيا گشته است ولی کارنامه این گروه ها و مدعیان وابسته به این گروه ها نمايانگر این واقعیت است که عملکردشان ديگر جایی برای اعتماد مردم باقی نگذاشته است.
در مجموع می توان گفت؛ انقلاب مردم ما در سال پنجاه و هفت در واقع انقلابی است با صبغه دینی که با هدایت و رهبری امام خمينی(ره) به پیروزی رسيد، رهبری پر قدرتی که توانست خیل عظيمی از مردم را به صحنه آورد و با يک حضور فراگير مردمی انقلاب را به ثمر رساند، با توجه به همین حضور فراگير و هدایت و رهبری بلامنازع آن و نيز نبود پايگاه مردمی برای برخی جریان ها و گروه های مدعی می توان گفت؛ اين گروه ها و جریانات سياسی چندان نقش مؤثری در خصوص به ثمر رساندن انقلاب نداشته و به عبارتی آنان از اين حرکت عظيم مردمی جامانده اند و بعد از پیروزی انقلاب باوجود این که برای این گروه ها و جریان ها، امکان و فرصت های ظهور و بروز در راستای خدمت به مردم فراهم گردید، ولی متأسفانه آن ها با عملکرد خود نشان دادند که بر خلاف ادعاهای خویش چندان دغدغه خدمت به مردم را ندارند، از این روی با نبود مقبولیت های مردمی مواجه گردیده و بالطبع محلی برای پاسخ به سهم خواهی آنان باقی نماند و اگر آنان در صحنه هم باقی می ماندند با توجه به کارنامه ای که دارند، راه را به راحتی برای بازگشت و نيز تسلط بیگانگان بر کشور را فراهم می کردند.
[1]. مواضع نهضت آزادی در برابر انقلاب اسلامی، نهضت زنان مسلمان، 1361، ص24
[2]. سوليوان، ماموريت در تهران، ص 189 و رک به اسناد لانه جاسوسی ، ج 9و 10، ص91-92