اگر هدف مبارزه با ظلم باشد، هرچیز کوچک به کار میآید، مثلا همان خرده سنگهای کودکان که با آن بازی میکنند، آنوقت دستان کودکان فلسطینی ابابیل میشود و بر لشگر پیلگون میتازد.
مادران فلسطینی هم آمدهاند با همان وسایل آشپزخانه کوچکشان، شاید هم جهیزیه قدیمی، از آنها که مادرها به دخترانشان میدهند، از آنها که کلی رمز و راز زندگی درونش نهفته است. از همانها که زندگی عزتمند را به دختران دمبخت یادآور میشود.
مادران هم سلاح دارند از جنس ایمانی عمیق و شور و عشقی که در قالب خوراک به فرزندانشان میدهند.
مادران هم مبارزه میکنند، با زبان، با اشک، با خون، حتی با غذایی که میپزند. از همان مائدههایی که از آسمان میآید.
این روزها مادران فلسطینی در گوش فرزندانشان از قدس میخوانند. از آزادی بیتلحم، از خواندن نماز در مسجدالاقصی. مادران فلسطینی این روزها مقلوبه میپزند. چقدر با ظرافت خوراک را زیر قابلمه میچینند، برنج را رویش میریزند و شعله هم بهکار میآید تا غذا به پختگی برسد.
کمکم صدای مناجات قبل اذان به گوش میرسد. مادر، فرزندان را میخواند. همه آمدهاند تا به مادر کمک کنند تا قابلمه را برگردانند. صدای شادی بچهها با صدای ضربه به قابلمه درهم میرود.
همه به امید نابودی اسرائیل، بر سر قابلمه میکوبند و بعد...
غذا خورده میشود با محبتی از جنس اولین قبلهگاه مسلمانان و آمادگی همه خانواده برای نابودی دشمن این مسجد مقدس.
مادر است دیگر به زندگی رنگ و بو میدهد، هدف میدهد، حب و بغض میدهد. حتی با همین غذای ساده.
بچهها گوشهای نشسته و نقاشی میکنند و کنار نقاشی مینویسند: القدس لنا
فاطمه میری طایفه فرد