با تفاوت نوع نگرش به جامعيت قرآن، چگونگي تفسير بسياري از آيات و در نتيجه، ترسيم محدودة رهنمودها و قوانين و احکام قابل استفاده از قرآن، و ميزان نقشآفريني آن در زندگي انسان نيز متفاوت خواهد شد.
چکيده :
جامعيت قرآن در شمار مباني مهم تفسير قرآن است. ديدگاه علامه طباطبايي به عنوان مفسر تأثيرگذار معاصر، در اين زمينه حايز اهميت بسيار است و ميتواند راه گشاي حل برخي از مباحث نظري در حوزة انديشه، مدل و عمل ديني باشد. به نظر علامه جامعيت قرآن به معناي کامل بودن آن است و بر سه گونه ميتوان آن را تصوير کرد:
1. جامعيت به معناي بيان کامل و همهجانبة مسائل؛
2. جامعيت به معناي کامل بودن گستره موضوعات و مسائل؛
3. جامعيت از هر دو جهت؛
هر يک از موارد يادشده يا در قياس با کتب پيشين آسماني لحاظ ميشود يا فينفسه. جامعيت فينفسه قرآن در هر يک از انواع نيز دو گونه است: در جميع جهات؛ در محدودة خاص مانند نيازهاي هدايتي که مجموعاً نه قسم ميشود. مستندات هفت قسم از اقسام جامعيت را در کلام علامه، ميتوان يافت که متضمن دلايل وي نيز بر هر يک از آنهاست.
عمده مطالب علامه مربوط به جامعيت قسم ششم يعني کامل بودن گستره مسائل قرآن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي است. به نظر علامه جامعيت قرآن در همة اقسام و صور آن، مبتني بر مجموع ظاهر و باطن قرآن است. در ظاهر قرآن تنها تفاصيل اخلاق فاضله را ميتوان جست، اما معارف و شرايع و احکام در حد کليات و اصول در ظاهر قرآن آمدهاند و تفاصيل و جزئيات آنها در روايات بيان شده يا به طريق ديگري قابل دستيابي است.
مقدمه :
از جمله مباحث مبنايي مربوط به شناخت قرآن که در چگونگي فهم و تفسير آن نقش دارد، جامعيت قرآن است. نوع تلقي هر مفسري از گسترة موضوعات و مسائل قرآن، و نيز چگونگي و ميزان بيان آنها، در برداشت او از معاني و مقاصد آيات و بالتبع، نحوة تعامل وي با اين کتاب الهي و بهرهگيري از آن تأثيرگذار است.
با تفاوت نوع نگرش به جامعيت قرآن، چگونگي تفسير بسياري از آيات و در نتيجه، ترسيم محدودة رهنمودها و قوانين و احکام قابل استفاده از قرآن، و ميزان نقشآفريني آن در زندگي انسان نيز متفاوت خواهد شد. اگرچه شايد نتوان براي تعبير جامعيت به معنايي که امروزه در مباحث علوم قرآن و مباني تفسير رايج و مصطلح است، عيناً سابقه و کاربردي در آثار پيشينيان يافت، اين مبحث در برخي کتب علوم قرآني با عنوان «العلوم المستنبطه من القرآن»(1) و در کتب تفسيري ذيل آيات مشتمل بر تعابيري چون «تبيانا لکل شيء» يا «تفصيلا لکل شيء» يا «ما فرطنا في الکتاب من شيء»، همواره مورد توجه و بحث قرآنپژوهان و مفسران بوده است و گاهي نيز با عنوان قلمرو قرآن يا کمال قرآن به آن پرداخته ميشود. در باب جامعيت قرآن موضوعات و مسائل مختلفي مطرح يا قابل طرح و بررسي است؛ از جمله:
1. جامعيت قرآن به چه معناست و با قلمرو قرآن چه نسبتي دارد؟
2. فوايد و آثار بحث از جامعيت قرآن چيست؟
3. جامعيت قرآن چند نوع است و چه اقسامي را ميتوان براي آن تصوير کرد؟
4. چه آرا و ديدگاههايي در باب جامعيت قرآن وجود دارد؟
5. روش يا روشهاي کشف و شناخت جامعيت قرآن چيست؟
6. ادلة جامعيت قرآن چيست و چند دسته است؟
7. قرآن در محدودة دلالتهاي لفظي و ظاهر آياتش جامع است يا بر حسب ظاهر و باطن؟
8. در هر يک از صور جامعيت، ميزان و حد بيان مسائل و مطالب در قرآن از حيث اجمال يا تفصيل، بيان اصول و کليات يا جزئيات و مصاديق، توصيف موضوعات يا توصيف و تبيين آنها و امثال آن، چگونه است؟
شناخت و معرفي ديدگاه علامه سيدمحمدحسين طباطبايي(ره) صاحب تفسير نامي الميزان، در اين زمينه از دو جهت حايز اهميت است؛ چه، از يک سو او برجستهترين و تأثيرگذارترين مفسر شيعي معاصر و خالق مهمترين اثر تفسيري دوران اخير است و پرداختن به مباني تفسيري وي، براي مباحث مبنايي تفسير قرآن مي تواند راهگشا باشد؛ و از سوي ديگر، وي بزرگترين نظريهپرداز انديشة اسلامي در روزگار ماست و آراي ابتکاري او، الهامبخش انديشمندان اسلامي در زمينههاي مختلف معرفت ديني براي خلق ايدههاي جديد، و گرهگشاي بسياري از مشکلات و معضلات فکري و عملي جامعة اسلامي، به ويژه در برابر هجوم سيلآساي افکار و نظريههاي الحادي و التقاطي بوده است.
مفسران مبنا و ديدگاه خود در باب جامعيت قرآن را در آثار مستقل قرآني يا مقدمة کتابهاي تفسيري و يا نوعاً در متن تفاسيرشان بيان داشته و ميدارند. علامه طباطبايي نيز چون شماري از مفسران، توجه خاصي به موضوع جامعيت قرآن داشته و ابعاد و اطراف آن را در تفسير الميزان و برخي ديگر از آثار قرآنشناختي خود تا حدي کاويده است. اين مقال، به قصد استخراج مباحث نظري علامه در اين زمينه و در نهايت تنقيح و تحرير ديدگاه او فراهم آمده است، و از ميان مباحث هشتگانة فوق، به بررسي نظرية علامه طباطبايي در محورهاي اول (در حد اجمال)، سوم، ششم و هفتم ميپردازد.(2)
نگارنده با صراحت اذعان ميدارد در همين محدوده نيز، ادعاي تتبع و وارسي همة زواياي الميزان را ندارد, اما کوشيده تا تمام فرازهاي اين کتاب را که با مباحث يادشده ارتباط روشني داشته, مطالعه و بررسي کند.در جستوجو از پيشينة پژوهش، تلاش ما براي يافتن اثري علمي در موضوع جامعيت قرآن از منظر علامه طباطبايي، به جايي نرسيد، تنها يک رساله(3) در اين زمينه يافت شد که صفحاتي از آن به بيان ديدگاه علامه در باب جامعيت قرآن اختصاص يافته است. حاصل بررسي انجام شده، در سه محور سامان يافته است:
در محور اول به معناي جامعيت قرآن اجمالاً اشاره رفته و انواع و اقسام آن از نگاه علامه تصوير شده است. محور دوم، مربوط به جستوجوي مستندات هر يک از اقسام جامعيت در کلام علامه و تحليل چگونگي اثبات آنهاست. در محور سوم نظر علامه درباره ابتناي جامعيت قرآن بر ظاهر آيات يا اعم از ظاهر و باطن آنها بررسي شده و به نحوة بيان قرآن از جهت اجمال و تفصيل مطالب اشاره رفته است.
1. معنا و انواع جامعيت قرآن :
وقتي از جامعيت قرآن سخن ميرود، طبعاً در ابتدا بايد روشن کرد که منظور علامه از جامعيت چيست و آيا از نظر وي، معنا و صورت خاصي براي آن متصور است يا اينکه انواعي دارد که به تناسب هر يک، جامعيت قرآن نيز معنا و وضع خاصي پيدا ميکند؟با نگاهي اجمالي به مطالب تفسير الميزان و سيري در ساير آثار قرآني علامه، به اين نکته ميتوان واقف شد که وي باب مستقلي تحت عنوان «جامعيت قرآن» در آثار خويش نگشوده است، اما از سوي ديگر، چنان هم نيست که به کلي آن را وانهاده باشد؛ چه، او در مقام يک مفسر، ناگزير از تنقيح اين مبناي مهم تفسيري بوده است. بررسي دقيقتر و عميقتر الميزان روشن ميسازد که علامه در ذيل آيات مختلفي به اين موضوع پرداخته است.
از نظر علامه، جامع بودن قرآن معنايي قريب به «کامل بودن» آن دارد. اين نکته را ميتوان از مجموع تعبيرها و مطالب علامه در اين زمينه استفاده و استنباط کرد؛چه آنجا که نحوه و جهت کامل بودن قرآن را بيان ميکند، يا آنجا که به بررسي دلالت آيات و روايات بر موضوع ميپردازد. بنابراين وقتي علامه از جامعيت قرآن سخن ميگويد، نحوهاي کمال را براي آن منظور ميکند. اما طبعاً تا متعلق و يا جهت و حيثيت جامع بودن قرآن روشن نشود، نوع و نحوه جامعيت قرآن درست و دقيق تصوير و فهم نخواهد شد.
بر اين اساس، ميتوان پرسيد که قرآن از ديد علامه از چه جهتي جامع است يا جامع چه چيزي است؟به نظر علامه، کمال قرآن منحصر در وجه خاصي نيست، بلکه دستکم دو حيثيت ميتواند داشته باشد: ممکن است کمال قرآن، از جهت «نحوة بيان» آن باشد. نيز احتمال دارد کامل بودن قرآن از حيث «گسترة موضوعات و مسائل» آن باشد. بنابراين جامعيت قرآن، به دو گونة اساسي قابل تصوير است و هر يک از انواع يادشده نيز داراي اقسامي است. اتکاي جامعيت نوع اول بر کمال قرآن از جهت همهجانبه بودن بيانش است و به گستره مسائل و موضوعات آن کاري ندارد. در اينجا سخن اين است که آنچه را که قرآن دربردارد، به چه ميزان و چگونه مطرح کرده است. آيا به هر يک از موضوعات و مسائلش به صورت کامل پرداخته و تمام جهاتشان را بيان کرده است يا اينکه چنين نيست؟
اين نوع جامعيت را به دو صورت ذاتي و نسبي براي قرآن ميتوان طرح کرد:
الف) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان آن در طرح مسائل، نسبت به کتب پيشين آسماني؛
ب) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان آن در طرح مسائل، بدون مقايسه با کتابهاي آسماني ديگر؛
قرآن از آن جهت نسبت به ساير اديان آسماني اقوم است که آنها به بعضي از نيازهاي پيروانشان پاسخ گفته و سودمند به حالشان ميباشند، اما امور ديگري را که خير بشر در آنهاست، واگذاشتهاند، يا اگر برخي از نيازها را پاسخ گفتهاند که مطابق با ميل و خواسته آنهاست، در مقابل، بخش زيادي از نيازهاي آنان را که صلاح و خيرشان در آن است، برآورده نميکنند؛ در حالي که اسلام و قرآن به زندگي انسان و جميع امور مهم دنيا و آخرتش توجه و قيام نموده، بيآنکه نيازي را واگذارد. در آثار قرآني علامه به ويژه الميزان، اگرچه اندک، اما ميتوان اين دو قسم جامعيت را سراغ گرفت. علامه در کتاب قرآن در اسلام تصريح نموده که قرآن به طور کامل مقاصدش را تشريح و بيان کرده است(4) و در الميزان با بهرهگيري از روايت امام صادق(ع) جامعيت قرآن را در قياس با کتب پيشين آسماني از حيث چگونگي بيان مسائل مورد توجه قرار داده و تفصيل کل شيء بودن قرآن از تمام جهات را شاخص آن دانسته است.(5)
آنچه در کتاب قرآن در اسلام آمده، دلالت بر جامعيت قسم اول دارد و مطلب الميزان دال بر قسم دوم است. در جامعيت نوع دوم، سخن از گسترة مطالب و موضوعاتي است که آيات قرآن آنها را پوشش ميدهد. آيا قرآن شامل تمام علوم، فنون و معارف و بيانگر همة نيازهاي آدمي است يا اينکه مطالبش محدود به گستره خاصي از موضوعات و نيازهاست؟ البته غالباً و به طور متعارف وقتي از جامعيت قرآن سخن به ميان ميآيد، همين معنا و نوعِ آن به ذهن متبادر ميشود و عمدة مطالب علامه در باب جامعيت قرآن نيز مربوط به اين نوع است. اين نوع از جامعيت قرآن نيز در نظر اول به دو صورت قابل تصور است: به صورت نسبي و در قياس با ساير کتب آسماني، و فينفسه (بدون مقايسه با چيزي).در هر يک از اين دو صورت هم ميتوان پرسيد: آيا کمال قرآن از جهت گسترة مسائل و موضوعاتش محدود به قيد خاصي چون هدايت، سعادت و امثال آن است، يا اينکه مطلق است؟
بنابراين نوع دوم جامعيت حداقل چهار صورت پيدا ميکند:
الف) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گستره مسائل قرآن در قياس با کتب سابق آسماني در تمام جهات؛
ب) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گستره مسائل قرآن در قياس با کتب سابق آسماني در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن؛
ج) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در تمام جهات؛
د) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن؛
علامه جامعيت قرآن نسبت به کتابهاي سابق آسماني را در ذيل آياتي چند و تحت عنوان مهيمن بودن و اقوم بودن قرآن بر ساير کتب آسماني، يا جامع بودن اسلام،طرح و بررسي کرده است. اين دست از مطالب وي با جامعيت قسم اول و دوم (الف و ب)، ارتباط دارد. از سوي ديگر، برخي از مطالب وي در الميزان دال بر اين است که قرآن در حد اعجاز حاوي همة موضوعات و مسائل قابل دستيابي براي انسان است. چون اين کتاب نسبت به همة اموري که امکان هماوردجويي براي بشر در آنها وجود دارد، يعني همة علوم، فنون و معارف قابل تحصيل از ناحية بشر، تحدي نموده است.(6) عموميت اين تحدي از حيث محتوا و مخاطب، دال بر عموميت اعجاز قرآن، و آن هم به نوبة خود مستلزم جامعيت قرآن در اشتمال بر همة مسائل مورد تحدي است. اين مطالب ميتواند مستند براي جامعيت قسم سوم (ج) اين نوع قرار گيرد.بهعلاوه، در فرازهاي متعددي از الميزان ميبينيم که علامه جامعيت قرآن را در محدودة هدايت،(7) يا نيازهاي مرتبط با سعادت بشر،(8) و امثال آن مطرح کرده است.
بر حسب مفاد اين دسته از عبارات، قرآن جامع همة مسائل و نيازهاي آدمي است، اما در چارچوب هدايت يا سعادت بشر و مانند آن، نه در جميع جهات و نسبت به تمامي مسائل و موضوعات. اينگونه مطالب هم دلالت بر جامعيت قسم چهارم (د) دارد. البته از تلفيق نوع اول و دوم جامعيت قرآن ميتوان نوع سومي را براي آن، فرض کرد که بر اساس آن کمال قرآن هم از جهت نحوة بيان و هم از جهت گسترة موضوعاتش يکجا جمع ميگردد.براي اين نوع جامعيت نيز اقسامي متصور است، زيرا تام بودن بيان قرآن و کامل بودن گسترة موضوعات آن، يا نسبي و در مقايسه با ساير کتب آسماني گذشته است و يا فينفسه و بدون قياس با چيزي. در صورت اخير يا مطلق و همهجانبه است و يا مقيد به محدودة خاصي است؛
بنابراين سه قسم خواهد داشت:
الف) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان و گسترة مسائل آن در مقايسه با کتب آسماني سابق؛
ب) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان و گسترة مسائل آن، فينفسه و بدون قيدي خاص؛
ج) جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان و گسترة مسائل آن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن.
شايد کلام علامه در کتاب قرآن در اسلام، آنجا که ميگويد قرآن هدف کامل انسانيت را دربردارد و آن را به نحو کامل بيان و تشريح کرده،(9) دال بر همين قسم اخير(ج) باشد و براي دو قسم اول و دوم در کلام علامه مستندي يافت نشد.حاصل اينکه، جامعيت قرآن را دستکم در سه نوع و در نه قسم ميتوان تصوير کرد که براي هفت قسم آن در کلام علامه مستنداتي يافت ميشود:
1. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان آن در طرح مسائل، در قياس با کتب پيشين آسماني؛
2. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان آن در طرح مسائل، بدون مقايسه با کتابهاي آسماني ديگر؛
3. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن در قياس با کتب سابق آسماني در همه جهات؛
4. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن در قياس با کتب سابق آسماني در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن؛
5. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در تمام جهات؛
6. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن؛
7. جامعيت قرآن به معناي کامل بودن بيان و گسترة مسائل قرآن، فينفسه و در محدودهاي خاص مانند نيازهاي هدايتي و امثال آن.(10)
مستندات و دلايلي را که بر اساس آنها هر يک از انواع و اقسام جامعيت را ميتوان از کلام علامه استخراج کرد، در محور دوم مقاله تفصيلاً بررسي خواهيم کرد، اما پيش از آن، لازم است اشارهاي به نسبت جامعيت قرآن و قلمروي آن داشته باشيم. از نظر علامه، جامع بودن قرآن معنايي قريب به «کامل بودن» آن دارد. اين نکته را ميتوان از مجموع تعبيرها و مطالب علامه در اين زمينه استفاده و استنباط کرد؛ چه آنجا که نحوه و جهت کامل بودن قرآن را بيان ميکند، يا آنجا که به بررسي دلالت آيات و روايات بر موضوع ميپردازد. بنابراين وقتي علامه از جامعيت قرآن سخن ميگويد، نحوهاي کمال را براي آن منظور ميکند.
نسبت جامعيت قرآن با قلمرو آن تعبير قلمرو قرآن نيز همانند جامعيت قرآن به خودي خود اشاره به صورت و معناي معيني ندارد، بلکه با توجه به تفاوت جهت و حيثيت اين قلمرو، معناي آن متفاوت خواهد بود.
قلمرو قرآن دستکم از سه جهت ميتواند مورد توجه قرار گيرد:
1. از جهت زماني (قلمرو زماني)، که استمرار دعوت و پيام قرآن را در گسترة زمان بررسي ميکند و ذيل مبحث جاودانگي قرآن از آن بحث ميشود؛
2. از جهت مکاني (قلمرو مکاني)، که به گسترة مکاني دعوت و پيام قرآن ميپردازد و مبحث جهاني بودن قرآن آن را پوشش ميدهد؛
3. از جهت موضوعي (قلمرو موضوعي) که ناظر به تعيين گستره و محدودة مسائل و موضوعات مطرح شده در قرآن است.
بنابراين وقتي از قلمرو قرآن سخن به ميان ميآيد، بايد پرسيد کدام قلمرو قرآن؛ زماني، مکاني يا موضوعي؟ از اقسام سهگانة قلمرو قرآن تنها قلمرو موضوعي با بحث جامعيت قرآن ارتباط دارد. گفتيم که يکي از انواع سهگانه جامعيت قرآن، جامع بودن آن از جهت اشتمال بر موضوعات و مسائل مختلف است. در قلمرو موضوعي قرآن نيز به بررسي محتواي قرآن از حيث دامنة فراگيري آن نسبت به موضوعات و مسائل مختلف پرداخته ميشود. بنابراين قلمرو موضوعي قرآن تقريباً همه انواع و اقسام جامعيت را پوشش ميدهد، ولي مباحث جامعيت تمام انواع قلمرو، مانند قلمرو زماني و مکاني را دربرنميگيرد. پس نميتوان گفت که جامعيت قرآن همان قلمرو قرآن است، يا اينکه اين دو، عنوان براي مبحثي واحد هستند، بلکه نسبت آنها عام و خاص مطلق است؛ يعني در مبحث قلمرو قرآن، تقريباً همه اقسام جامعيت قرآن قابل بحث است، اما در ذيل عنوان جامعيت تنها از قلمرو موضوعي ميتوان سخن به ميان آورد. بنابراين اگر کسي در مقام سخن و تعبير تسامح به خرج ندهد، بايد به وجه تمايز آنها توجه کند و مراد خود را از آن دو دقيقاً روشن کند.
2. دلايل و شواهد جامعيت قرآن :
در بيانات علّامه ميدانيم که علامه خود رأساً انواع يا اقسامي براي جامعيت قرآن مطرح نکرده و نه درصدد اثبات آنها برآمده است. در واقع براي استخراج ديدگاه علامه ناگزير از بررسي مطالب و نکاتي هستيم که در آثار ايشان به طور روشن يا بالملازمه بر هر يک از انواع و اقسام جامعيت قرآن دلالت دارد و مستند ديدگاه او و متضمن دلايل وي بر هر يک از اقسام آن ميتواند واقع شود.
اشاره شد که جامعيت قرآن، مجموعاً بر سهگونه و نه قسم قابل تصوير است و گفتيم که براي هفت قسم از آنها، در مطالب علامه ميتوان مستنداتي يافت. در اين محور، به بررسي اينگونه مطالب و دلالت آنها برحسب هر يک از انواع و اقسام جامعيت ميپردازيم. جامعيت نوع اول (کمال قرآن از حيث نحوة بيان) مستند جامعيت نوع اول (به هر دو قسمش) را در عباراتي از کتاب قرآن در اسلام و فرازهايي از تفسير الميزان ميتوان يافت. علامه در اثر اول تصريح ميکند که قرآن مجيد کتابي است کامل؛ بدين معني که هم هدف کامل انسانيت را در خود دارد، و هم آن هدف را به کاملترين وجه بيان کرده است. وي سپس هدف انسانيت را جهانبيني کامل و به کار بستن اصول اخلاقي و قوانين عملي مناسب و ملازم با آن جهانبيني ذکر کرده، تصريح ميکند که قرآن مجيد تشريح کامل اين مقصود را بر عهده دارد. او در اين باره به آياتي از جمله آية 89 سورة نحل استشهاد ميکند و در ادامه به اين جمعبندي ميرسد: «هر چيزي که بشر در پيمايش راه سعادت و خوشبختي از اعتقاد و عمل به آن نيازمند ميباشد، در اين کتاب به طور کامل بيان شده است».(11)
ويژگيهايي چون «بيان کردن هدف به کاملترين وجه» و «تشريح کامل مقاصد» و «به طور کامل بيان کردن نيازهاي بشر در مسير سعادت» ميتواند مستقلاً معياري براي جامع بودن قرآن در نحوة بيان آن به حساب آيد و به روشني بر جامعيت قسم اول دلالت دارد. در برخي از فرازهاي الميزان، جامعيت قرآن به گونهاي تصوير شده که کمال قرآن در نحوة بيان مسائل را در قياس با کتابهاي سابق آسماني نشان ميدهد. علامه اين نکته را از يک روايت استفاده ميکند. تحليل وي از اين روايت مبني بر تفصيل کل شيء بودن قرآن در تمام جهات و تفصيل کل شيء بودن تورات در بعضي جهات، ميتواند مستند اصلي قسم دوم از جامعيت قرآن باشد. قرآن در تمام زمينههاي جدي معرفتي که بشر با آن درگير است، مطالبي دارد که فوق همانندآوري است. پس تحدي عام آن اثبات کنندة اعجازش در تمام جهات ياد شده است. بنابراين لازمة عموميت اين هماوردطلبي قرآن، اشتمال آن بر همة زمينههاي معرفتي و مهارتي بشر، و به عبارت ديگر جامعيت آن در تمام جهات است. او براي بيان تفاوت قرآن و تورات از حيث تفصيل بودن، به روايتي از امام صادق(ع)(12) استشهاد کرده است.
در اين روايت امام با استناد به سه آية قرآني، تفاوت قرآن و عهدين را از حيث جامع بودن توضيح داده است. علامه از فرمايش امام صادق اينگونه استفاده ميکند که منظور از تفصيل کل شيء بودن تورات در آيه 145 سورة اعراف، تفصيل بودن آن در بعضي جهات است و نه همه جهات؛ به دليل وجود «مِن» تبعيضيه در فراز قبلي همين آيه، يعني «وَ کَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَيْءٍ»، ولي قرآن تفصيل کل شيء در تمام جهات است. لذا خداوند درباره قرآن فرموده است: «تِبْياناً لِکُلِّ شَيْءٍ» (نه تبياناً من کل شيء). علامه با توجه به بيان روايت توضيح ميدهد که عبارت صدر آيه، يعني «وَ کَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَيْءٍ» تفسير کنندة ذيل آيه، يعني جملة «تفصيلاً لکل شيء»(13) است که درباره تورات آمده است.
بر اساس صدر آيه تفصيل بودن تورات در تمام جهات مقصود نيست؛ زيرا اگر چنين بود، و تورات تفصيل کل شيء از تمام جهات بود، استفاده از مِن تبعيضيه در عبارت «وَ کَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَيْءٍ» ديگر وجهي نداشت و صحيح نبود.(14) معناي اين سخن آن است که قرآن در قياس با تورات بيانش در طرح و ارائه مسائل کاملتر است، و تمام جهات هر مسئله و موضوعي را که مطرح کرده، رسيده است، اما تورات که احتمالاً اکمل کتب آسماني قبل از قرآن است، چنين نيست.از اينجا ميتوان دريافت که به نظر علامه، قرآن در موضوعات و مسائلي که وارد شده همهجانبه به آنها پرداخته و تمام جهاتشان را به صورتي کامل بيان نموده است؛صرفنظر از اينکه گسترة مسائل آن تا کجاست. بنابراين قرآن از اين حيث در قياس با تورات کامل و جامع است.
جامعيت نوع دوم (کمال قرآن از جهت گستره مسائل و موضوعات)قبلاً اشاره شد که عمدة بيانات علامه در مبحث جامعيت قرآن مربوط به نوع دوم يعني جامعيت آن از جهت گسترة مسائل و موضوعاتش ميباشد. اين نوع، اقسام سوم، چهارم، پنجم و ششم جامعيت را پوشش ميدهد. به لحاظ اينکه هر يک از اقسام چهارگانه اين نوع جامعيت دلايل و شواهد خاص خود را در کلام علامه دارند، آنها را جداگانه بررسي ميکنيم. الف) جامعيت قسم سوم و چهارم در جامعيت قسم سوم کمال قرآن در قياس با کتب سابق آسماني از حيث گسترة مسائل، از هر جهت مدنظر است و در جامعيت قسم چهارم اين کمال نه در تمام جهات بلکه در جهاتي خاص مراد است.
گفتيم که علامه اين نوع جامعيت را در پرتو اوصافي چون اقوم بودن و مهيمن بودن قرآن و در موردي ذيل تعبير جامع بودن اسلام طرح و بررسي کرده است. وي در تفسير آيه إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ (اسراء: 9) اقوميت قرآن را هم در قياس با اديان ديگر و هم شرايع الهي سابق، اينگونه تصوير ميکند که قرآن از آن جهت نسبت به ساير اديان آسماني اقوم است که آنها به بعضي از نيازهاي پيروانشان پاسخ گفته و سودمند به حالشان ميباشند، اما امور ديگري را که خير بشر در آنهاست، واگذاشتهاند، يا اگر برخي از نيازها را پاسخ گفتهاند که مطابق با ميل و خواسته آنهاست، در مقابل، بخش زيادي از نيازهاي آنان را که صلاح و خيرشان در آن است، برآورده نميکنند؛ در حالي که اسلام و قرآن به زندگي انسان و جميع امور مهم دنيا و آخرتش توجه و قيام نموده، بيآنکه نيازي را واگذارد. پس قرآن انسان را به دين حنيفي هدايت ميکند که نسبت به ساير اديان در اين جهت اقوم و استوارتر است.
اما اقوميت قرآن در قياس با شرايع الهي سابق، همانند شريعت نوح و موسي و عيسي که ظاهر آيه نيز همين احتمال را تأييد ميکند، از آن جهت است که دين حنيفي که قرآن بدان هدايت ميکند کاملتر از اديان سابقي است که کتابهاي آسماني پيشين حامل و حاوي آن بودند؛ زيرا شريعت و دين حنيفي که قرآن متضمن و معرف آن است، شامل معارفي است که عقل بشر در بالاترين سطح ممکن، گنجايش و تحمل آن را دارد، و هم دربردارندة احکام و مقرراتي است که تمام اعمال و رفتارهاي فردي و اجتماعي انسان را پوشش ميدهد و چيزي را فروگذار نکرده است.(15) از اين بيانِ علامه دربارة جامعيت قرآن در مقايسه با اديان گذشته، جامعيت قسم سوم و در قياس با شرايع پيشين جامعيت قسم چهارم قابل استفاده است؛ زيرا بر گستردگي دايرة پاسخگويي قرآن نسبت به جميع نيازهاي زندگي و نيز کاملتر بودن شريعت و احکام و مقررات موجود در قرآن تأکيد کرده است.علامه در ذيل آيه 13 شوري نيز تصريح ميکند که شريعت پيامبر اسلام جامع همة مسائل ريز و درشت و اهم و مهم عقايد و احکام است؛ برخلاف شرايع پيشين که محدود به نياز و حال و وضعيت همان امتها و در حد استعداد آنان بود.(16)
اين بيان هم بهطور ضمني دال بر جامعيت قسم چهارم است و کامل بودن قرآن را از جهت گسترة مسائل و پاسخگويي به نيازهاي بشر در قياس با شرايع سابق ميرساند؛ چه، لازمة جامعيت اسلام نسبت به شرايع پيشين، جامعيت منشور و مصدر اصلي تعاليم و آموزههاي اين دين، يعني کتاب آن در مقايسه با کتابهاي شريعتهاي سابق ميباشد. بهعلاوه، وي در تفسير آية 48 سورة مائده که در آن، قرآن تصديقکننده کتب پيشين آسماني و مهيمن بر آنها معرفي شده، ميگويد که معناي هيمنه داشتن قرآن بر کتب آسماني سابق آن است که قرآن با توجه به وصف تبيان کل شيء بودنش در قياس با کتب آسماني سابق، اصول ثابت و غيرمتغيرشان را حفظ، و فروع آنها را که به تناسب شرايط زمان و بر حسب تکامل و ترقي زندگي بشر قابل تغيير و تبديل است، نسخ و جايگزين کرده است. (17) او در توضيح همين آيه در يکي ديگر از آثار قرآني خود نوشته است: «قرآن مجيد به حقيقت مقاصد همه کتب آسماني مشتمل است و زياده».(18) هر يک از نکات يادشده نيز به روشني بر جامعيت قسم سوم و چهارم دلالت دارند.
با سير و بررسي در متن تعاليم اسلام، ميتوان به اين امر واقف شد که اسلام از طريق بيان کليات در قرآن و ارجاع جزئيات به پيامبر اکرم، متعرض ريز و درشت معارف الهي فلسفي، اخلاق فاضله، قوانين فرعي ديني اعم از عبادي، معاملي، سياسي، اجتماعي و هر آنچه که با فعل و عمل انسان تماس و ارتباط مييابد، شده است؛ البته بر مدار فطرت و اصل توحيد. ب) جامعيت قسم پنجم و ششم در جامعيت قسم پنجم و ششم، کمال قرآن از حيث گسترة مسائل و موضوعاتش به صورت ذاتي، و نه نسبي ملاحظه ميشود؛ با اين تفاوت که در قسم پنجم قيد خاصي براي تعيين نوع مسائل و موضوعات وجود ندارد و دايرهاش عام است، برخلاف قسم ششم که محدود به نيازهاي هدايتي و سعادت و امثال آن است.
اولي را عمدتاً در کلام علامه ذيل بحث تحدي ميتوان پي جست، و قسم اخير را نوعاً ذيل تفسير آيات و روايات مختلفِ مرتبط با تبيان و تفصيل بودن قرآن براي همه چيز.جامعيت قسم پنجم: کاملبودن گستره مسائل قرآن، فينفسه و در تمام جهات. عموميت تحدي و جامعيت قرآن نکاتي که علامه در باب تحدي عام قرآن و نيز تحدي آن به علم و معرفت بيان کرده، دلالت بر کمال قرآن از حيث اشتمال آن بر همه مسائل و معارف دارد. بيانات وي دربارة عموميت تحدي و اعجاز قرآن مبيِّن آن است که هماوردطلبي عام قرآن براي همانندآوري، مستلزم اعجاز همهجانبه و بالتبع جامعيت اين کتاب در تمام جهات است. وقتي قرآن به همة موضوعات و مسائلي که براي انسان امکان ورود فکري و عملي در آنها ميسر است، تحدي ميکند، لازمهاش جامع بودن و اشتمال آن بر همة آن مسائل در حد اعجاز است. وي ذيل آية 23 سوره بقره، مبحثي را با عنوان «اعجاز القرآن» ميگشايد و اين بحث را مطرح ميکند که قرآن در آيات مختلفي به اعجازش تحدي کرده؛ آنچنان که همة آنها به گونهاي استدلال بر معجزه بودن آن محسوب ميشوند.
سپس در ادامه ميگويد که عامترين مراتب تحدي مربوط به آية 88 سورة اسراء است؛ چه، در اين آيه، هم همگان اعم از جن و انس را به همانندآوري فراخوانده، و هم علاوه بر بلاغت بياني و جزالت در اسلوب، به هر خصوصيت و صفت ويژهاي که قرآن دربردارد، اعم از معارف حقيقي، اخلاق فاضله، احکام و قوانين، خبرهاي غيبي، و علوم و معارف نامکشوف و غير آن تحدي نموده است. علامه در ادامه اضافه ميکند که عموميت تحدي نسبت به جن و انس در صورتي معنا دارد که دايرهاش تمام اوصاف و ويژگيها و زمينههايي را که امکان تفاضل و سبقتجويي در آنها وجود دارد، دربرگيرد. بر اين اساس، قرآن براي فرد بليغ و سخنور در بلاغتش، و براي حکيم در حکمتش، و براي عالم در علمش، و براي عالم علوم اجتماعي در تخصص خاص خودش، و براي قانونگذاران و حقوقدانان در قانونگذاريشان، و براي اهل سياست در سياستشان، و براي حاکمان و واليان در حکومتشان، و براي تمام جهانيان در آنچه به صورت همگاني بدان دست نميتوانند يافت، مانند غيب، اختلاف در حکم و علم و بيان، معجزه است و کسي مانند آن را نميتواند بياورد. پس قرآن مدعي عموميت اعجاز خود از تمام جهات است.(19)
بيان فوق حاکي از آن است که به نظر علامه، هر آنچه را که آحاد يا مجموعه افراد انسان يا جن بتوانند در آن امکان فضل و برتري يابند، مشمول عموميت تحدي در آية 88 اسراء ميگردد. اين سخن بدان معناست که قرآن در تمام زمينههاي جدي معرفتي که بشر با آن درگير است، مطالبي دارد که فوق همانندآوري است. پس تحدي عام آن اثبات کنندة اعجازش در تمام جهات ياد شده است. بنابراين لازمة عموميت اين هماوردطلبي قرآن، اشتمال آن بر همة زمينههاي معرفتي و مهارتي بشر، و به عبارت ديگر جامعيت آن در تمام جهات است. جامعيت و تحدي به علم و معرفت علاوه بر تحدي عام، علامه وقتي گونههاي خاص تحدي را مطرح ميکند، تحدي قرآن به علم و معرفت را مورد توجه قرار داده، ميگويد که گاهي قرآن از طريق آياتي چون وَ نَزَّلْنا عَلَيْکَ الْکِتابَ تِبْياناً لِکُلِّ شَيْءٍ (نحل: 89) وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي کِتابٍ مُبِينٍ (انعام: 59) و امثال آن، به خصوصِ علم و معرفت تحدي کرده است. با سير و بررسي در متن تعاليم اسلام، ميتوان به اين امر واقف شد که اسلام از طريق بيان کليات در قرآن و ارجاع جزئيات به پيامبر اکرم، متعرض ريز و درشت معارف الهي فلسفي، اخلاق فاضله، قوانين فرعي ديني اعم از عبادي، معاملي، سياسي، اجتماعي و هر آنچه که با فعل و عمل انسان تماس و ارتباط مييابد، شده است؛ البته بر مدار فطرت و اصل توحيد. از سوي ديگر، بقاء انطباق اين امور بر صلاح انسان را با گذشت زمان با آياتي چون آية 9 سورة حجر و آية 42 سورة سجده بيان و تضمين کرده است، پس قرآن کتابي نيست که نسخ و تحول و تکامل پذيرد.(20)
حاصل سخن علامه اين است که قرآن از جهت علمي معجزه است. از اين بيانِ علامه تلويحاً استفاده ميشود که قرآن بايد مشتمل بر علوم گوناگوني باشد که فوق همانندآوري است، و اگر چنين است، پس جامع آن علوم مختلف است؛ زيرا، مراد ايشان از علم و معرفت، نوع خاصي از معرفت، همانند معرفت تجربي نيست، بلکه معرفت را به صورت مطلق مطرح کرده که شاخههاي مختلف دانش را دربرميگيرد. از سوي ديگر، با فرض اشتمال قرآن بر کليات تعاليم اسلام و هر آنچه به نحوي با فعل و عمل آدمي ارتباط دارد، و مصونيت آن از همانندآوري و تغيير و تحول و تکامل، بايد اين کتاب حداقل جامع اصول و کليات تمام علومي باشد که با عمل انسان ربط پيدا ميکنند. جامعيت قسم ششم کامل بودن گسترة مسائل قرآن، في نفسه و در محدودة خاص اين قسم از جامعيت قرآن در کلام علامه با تفصيل بيشتري بيان و تحليل شده است. عمدة مباحث ايشان در تفسير آيات مربوط به قلمرو موضوعي قرآن، بالاخص ذيل تعابيري چون «تبيانا لکل شيء» و «تفصيل کل شيء» بر مدار همين قسم دور ميزند. غالباً علامه جامعيت قرآن را در محدوده هدايت،(21) يا نيازهاي مرتبط با سعادت بشر،(22) يا در راستاي کمال اخروي،(23) يا نيازهاي ديني،(24) يا شئون مربوط به انسانيت انسان (25) و امثال آن مطرح کرده، و گسترة موضوعي آن را در سه مقوله کلي «معارف حقيقي»، «اخلاق فاضله و آداب حسنه» و «احکام و شرايع» محدود ميکند. مفاد مجموعة اين عبارات جامعيت قسم ششم، يعني بيان همة مسائل و نيازهاي هدايتي بشر در قرآن را دلالت دارد.
ادامه دارد . . . . .
پي نوشت :
1. ر.ک: جلالالدين السيوطي، الاتقان في علوم القرآن، نوع 65.
2. کندوکاو آرا و ديدگاه علامه طباطبايي در ساير محورها را به مجال و فرصتي ديگر موکول ميکنيم.
3. ر.ک: اميررضا اشرفي، طرحي نو در بررسي مباني و قواعد تفسيري علامه طباطبايي، دکتري مدرسي الهيات و معارف اسلامي،گرايش علوم قرآن و حديث، مرکز تربيت مدرس دانشگاه قم، 1385، صفحات135 ـ 146؛ عليرغم تلاش شايستة نويسنده، تحليل و بررسي ديدگاه علامه در زمينة جامعيت قرآن در اين رساله به صورت همهجانبه و مستوفي صورت نگرفته است.
4. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 22 و 23.
5. ر.ک: همو، الميزان في تفسير القرآن، ج 2، ص 147.
6. ر.ک: همان، ج 1، ص 59.
7. ر.ک: همان، ج 12، ص 325.
8. ر.ک: همان، ج 7، ص 81 و 82؛ همو، قرآن در اسلام، ص23.
9. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 22 و 23.
10. تقسيم ديگري که ممکن است براي جامعيت قرآن عرضه شود اين است که قرآن يا فينفسه جامع است يا در قياس با کتب آسماني سابق. در هر يک از اين دو صورت، يا جامعيت آن مطلق است يا مقيد به قيد خاصي. در هر يک از صور يادشده، حد بيان مطالب در آن، يا به صورت اجمالي است يا همهجانبه و تفصيلي. بررسي صحت، دقت و کارآيي اين تقسيم مجال ديگري ميطلبد.
11. سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 22 و 23.
12. ر.ک: محمدبن الحسن الصفار، بصائر الدرجات، ص 247 و249؛ محمدبن مسعود العياشي، تفسير العياشي، ج 2، ص 266، روايت 85 .
13. اين جمله در سوره انعام آيه 154 نيز در وصف تورات آمده است: ثُمَّ آتَيْنا مُوسَي الْکِتابَ تَماماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلاً لِکُلِّ شَيْءٍ.
14. ر.ک: الميزان في تفسير القرآن، ج 2، ص 147.
15. ر.ک: همان، ج13، ص 47. سپس علامه براي تأييد اين برداشت به آية 48 سورة مائده که در آن، قرآن مهيمن بر تورات و انجيل معرفي شده، استشهاد ميکند و آن را مساوي با اقوم بودن به معناي مزبور ميداند (همان).
16. ر.ک: همان، ج 18، ص 28 و 29.
17. ر. ک: همان، ج 5، ص 348.
18.سيدمحمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 22.
19. ر.ک: همو، الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 59 و60.
20 ر.ک: همان، ص 62 و 63.
21. ر.ک: همان، ج 12، ص 325.
22. ر.ک: همان، ج 7، ص81 و 82؛ همو، قرآن در اسلام، ص 23.
23. ر.ک: همان، ج 2، ص130.
24. ر.ک: همان، ج 11، ص280 و ج 14، ص 255.
25. ر.ک: همان، ج 5، ص 20. حميد آريان/ عضو هيئت علمي گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره). منبع: دوفصلنامه قران شناخت شماره 1