قرآن و قرائت هاي هفت گانه (1

امتیاز بدهید
(5 امتیاز)

قرآن و قرائت هاي هفت گانه (1

 

 

عدم تواتر قرائت هاي هفت گانه

درباره قرائت هاي هفت گانه ي مشهور، آرا و نظريات مختلفي از طرف دانشمندان اسلامي ابراز و مطرح شده است.

عده اي از دانشمندان اهل سنت، معتقدند که همه ي قرائت هاي هفت گانه، به طور تواتر(1) به خود رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) مي رسد که پيامبر اسلام قرآن را با اين قرائت هاي هفت گانه مي خوانده است. بعضي از علما اين عقيده را معروف و مشهور دانسته اند و از سبکي نقل گرديده است که وي همه ي قرائت هاي ده گانه را متواتر مي داند.(2)

و بعضي ديگر پا را فراتر نهاده، خيال کرده اند که هر کس اين قرائت هاي هفت گانه را متواتر نداند، کفر ورزيده و عقيده او مخالف با اسلام است، اين نظريه به مفتي اندلس ابوسعيد فرج بن لب نسبت داده شده است.(3)

ولي عقيده ي معروف در ميان شيعه اين است که اين قرائت ها به طور متواتر نقل شده است و انتساب آن ها به پيامبر قطعي نيست بلکه بعضي از قرائت ها يک نوع اجتهاد از طرف خود قاريان بوده، پاره ي ديگر هم به صورت «خبر واحد» از پيامبر اسلام نقل شده است نه به طور تواتر و اين نظريه را عده اي از محققين و دانشمندان اهل سنت نيز پذيرفته اند. به نظر ما اين عقيده در ميان علما مشهورتر از نظريه هاي ديگر است در توضيح آن، نخست دو موضوع را بيان مي کنيم:

موضوع اول: تمام مسلمانان با وجود اختلافات زياد فکري و عقيدتي، در اين مطلب اتفاق نظر دارند که راه ثابت شدن قرآن منحصر به تواتر است و قرآن مجيد تنها از راه تواتر و نقل هاي فراوان و يقين آور ثابت شده است و راه دومي هم ندارد.

عده ي زيادي از دانشمندان شيعه و سني بر اين مطلب چنين استدلال کرده اند: با توجه به اين که قرآن اساس اسلام و معجزه ي آسماني براي گواه نبوت است، بدين جهت از اهميت فوق العاده اي برخوردار است، به طور طبيعي علل و انگيزه ها براي نقل آن، در ميان مسلمانان زياد بوده است. هر خبر که از چنين اهميت فوق العاده اي برخوردار باشد، علل و دواعي بر نقل آن زياد باشد، طبيعتاً فراوان نقل مي شود و به حد تواتر مي رسد و نقل کنندگان آن بيش تر خواهد بود.

بنابراين هر سخني که به طور تواتر نقل نشود بلکه به صورت «خبر واحد» باشد، معلوم است که آن سخن جنبه ي قرآني نداشته، از اهميت برخوردار نبوده است و اين است که از قرآن محسوب نمي شود.

سيوطي مي گويد: قاضي ابوبکر در انتصار چنين آورده است که گروهي از دانشمندان فقه و کلام معتقدند که اگر آيه اي با خبر واحد نقل گردد، در حکم قرآن خواهد بود. گرچه به يقين نتوان آن را جزء قرآن دانست.

ولي به دليلي که گفته شد، بطلان اين نظريه واضح و روشن است زيرا اگر موضوعي با کثرت دواعي و انگيزه هاي نقل، به صورت خبر واحد نقل شود، دليل بر کذب و دروغ بودن آن خواهد بود، چون اگر صحت داشت، با آن همه علل و موجبات نقل، به طور فراوان و تواتر نقل مي شد.

مثلاً اگر تنها يک يا دو نفر ورود سلطاني را به شهري خبر دهند در صورتي که ورود سلطان به آن شهر چيزي نيست که براي مردم مخفي بماند، اگر غير از آن دو نفر اين خبر را نقل نکند، شنونده در دروغ بودن اين خبر ترديدي به خود راه نمي دهد و به دروغ بودن آن حکم مي کند و اين خبر موجب آن نخواهد بود که تشريفاتي را که در موقع ورود يک سلطان به يک شهر انجام مي پذيرد، انجام دهد.

با اين بيان به خوبي روشن مي شود که اگر سخني با خبر واحد نقل گردد و به خدا نسبت داده شود، دليل قطعي بر اين است که آن سخن کلام خدا نيست و از قرآن محسوب نمي شود و هنگامي که دروغ بودن آن ثابت گرديد، حکمي هم که از چنين آيه استفاده شود، قابل تعبد نمي باشد و امکان ندارد که عمل کردن به چنين حکمي شرعاً واجب و لازم باشد.

به هر صورت تمام مسلمانان در اين مطلب اتفاق نظر دارند که ثابت شدن آيات قرآن، تنها از راه تواتر و نقل هاي پياپي و يقين آور مي تواند باشد و از طرف ديگر معلوم است که در ميان متواتر بودن آيات قرآن با متواتر بودن قرائت ها، کوچک ترين ارتباط و ملازمه اي وجود ندارد. ممکن است در عين اين که خود آيات قرآن متواتر باشند، قسمتي و يا تمام قرائت هاي هفت گانه متواتر نباشند زيرا متواتر بودن قرآن دليل بر تواتر قرائت ها نيست، چنان که دلايل نفي تواتر قرائت ها دليل بر عدم تواتر آيات قرآن نمي تواند باشد و بعداً در اين باره مشروحاً بحث خواهيم نمود.

موضوع دومي که مي تواند در بحث عدم تواتر قرائات مؤثر و روشنگر باشد، آشنا بودن با خود قاريان و چگونگي نقل و ناقلان آن هاست و قاريان مشهور هفت نفرند که در اين جا شرح حال آنان را يکايک مي آوريم و سپس به شرح حال سه تن ديگر که بر اين هفت تن اضافه نموده اند، مي پردازيم.

 

عبدالله بن عامر دمشقي

نام وي عبدالله بن عامر دمشقي و کنيه اش«ابوعمران»، ملقب به «يحصبي» است. وي قرآن را از مغيرة بن ابي شهاب فراگرفته است.

هيثم بن عمران مي گويد: عبدالله بن عامر در دوران وليد بن عبدالملک رئيس اهل مسجد بود.

هيثم، عبدالله را از قبيله ي حمير مي دانست و به نسبت وي خرده مي گرفت.

ابو عَمر داني مي گويد که: عبدالله بن عامر پس از بلال بن ابي درداء قضاوت شام را به عهده گرفت... اهل شام او را در قرائت قرآن پيشواي خويش قرار دادند.

ابن جزري مي گويد: در سند و طريق ابن عامر اقوال و نظريه هاي مختلفي وجود دارد که تعداد آن ها به نه قول بالغ مي باشد ولي در ميان اين همه اقوال، صحيح تر همان قول و گفتار بعضي از رجال نويسان است که مي گويند: « معلوم نيست ابن عامر قرائت را از چه کسي فرا گرفته است.»

عبدالله سال هشتم هجري متولد و سال صد و هجده درگذشته است.

راويان ابن عامر

قرائت ابن عامر را دو نفر با چند واسطه نقل نموده اند: هشام و ابن ذکوان.

1- هشام، کنيه اش ابن عمار فرزند نصيربن مسيره است و قرائت را نزد ايوب بن تميم فرا گرفته، بر وي عرضه نموده است.

رجال شناسان درباره ي هشام دو نظريه مختلف اظهار نموده اند: يحيي بن معين درباره ي هشام مي گويد که: وي مورد وثوق است و نسائي مي گويد: عيبي ندارد، دارقطني چنين نظريه مي دهد که « او مرد راستگو و جليل القدر است.»

ولي برعکس اين نظريه ها بعضي رجال شناسان او را تخطئه نموده اند: آجري از ابي داوود نقل مي کند که: ابوايوب سليمان بن عبدالرحمان از هشام بهتر است زيرا هشام چهارصد حديث مسند نقل نموده که هيچ يک حقيقت ندارد.

ابن داوود مي گويد: من يک زمان تصميم گرفتم که از نقل نمودن حديث هاي هشام خودداري کنم زيرا او حديث فروش بود!

صالح بن محمد مي گويد: هشام براي نقل نمودن حديث پول مي گرفت و تا پول نمي گرفت، حديث نقل نمي کرد.

مروزي مي گويد: احمد از هشام ياد نمود، آن گاه چنين گفت که: وي متلّون، دورو و مرد سبکي بود، سپس درباره ي مخلوق بودن لفظ قرآن از وي مطلبي نقل کرد و آن را انکار نمود و سخن را بدين جا کشانيد که: اگر کسي در پشت سر وي نماز بخواند، بايد نمازش را اعاده کند!

مؤلف: در مورد اين که چه کساني از هشام نقل قرائت نموده اند، اختلاف هست. بايد به «طبقات القراء» و غير آن مراجعه شود.

2- ابن ذکوان دومين راوي ابن عامر است. نام وي عبدالله فرزند احمد بن بشير مي باشد و گاهي او را بشير بن ذکوان مي گويند قرائت را از ايوب بن تميم فرا گرفته و به وي ارائه نموده است.

ابوعمر و حافظ مي گويد که: وقتي کسائي به شام وارد شد، ابن ذکوان قرائت را از وي فرا گرفت.

تولد ابن ذکوان، روز عاشورا سال 173 و وفاتش سال 242 واقع شده است.

مؤلف: ناقلان ابن ذکوان نيز همانند ناقلان هشام، شناخته نشده اند.

 

ابن کثير مکي

نام وي عبدالله فرزند کثير بن عبدالله بن زاذان بن فيروزان بن هرمز است. از اهالي مکه و از قبيله ي «دار» بوده، از نظر نسبت اصالتاً ايراني مي باشد.

بنا به نوشته کتاب التيسير، ابن کثير قرائت را در پيش عبدالله بن مسائل خوانده، به وي عرضه نموده است. حافظ ابوعمر و گروه ديگري از علما اين نظريه را پذيرفته، آن را قطعي دانسته اند ولي حافظ ابوالعلاء همداني آن را ضعيف و غيرمشهور دانسته است.

ابن کثير قرائت خود را به مجاهد بن جبر و درباس غلام ابن عباس نيز عرضه نموده است و آنان هم تأييدش کرده اند.

ابن کثير سال 45 در مکه متولد و سال 120 وفات نمود.(4)

علي بن مديني درباره ي ابن کثير مي گويد: او مورد اعتماد و وثوق است. ابن سعد نيز او را توثيق نموده، سپس مي گويد: نظر عمر داني اين است که او قرائت را از عبدالله بن سائب مخزومي فرا گرفته است، ولي مشهور اين است که او قرائت را از مجاهد ياد گرفته است.(5)

راويان ابن کثير

قرائت ابن کثير را دو نفر به چند واسطه نقل نموده اند: بزي، قنبل.

1 - بزي:

احمد فرزند محمد بن عبدالله بن قاسم بن نافع بن اُبِيّ که بشّار نام داشت اصلاً ايراني و اهل همدان است و به دست سائب مخزومي مسلمان گرديد. درباره ي وي نيز دو نظريه مختلف نقل شده است:

ابن جزري مي گويد: او استاد و محقق و داراي حافظه ي قوي بود. در سال 170 متولد و سال 250 وفات نموده است.(6) بزي قرائت را نزد ابوالحسن احمد بن محمد بن علقمه معروف به «قواس» و در نزد ابوالاخريط وهب بن واضح مکي و عبدالله بن زياد بن عبدالله بن يسار مکي فراگرفته است.(7)

عقيلي مي گويد: او دروغگو و غيرقابل اعتماد است. ابوحاتم مي گويد: او در نقل حديث غيرقابل اعتماد و ضعيف است و من از او حديث نقل نمي کنم.(8)

مؤلف: بحث درباره ي کساني که از وي قرائت اخذ نموده اند، همان است که در راويان ديگر گذشت و وضع راويان وي از نظر مورد اعتماد بودن روشن نيست و بايد به کتاب هايي که طبقات قاريان را شرح داده اند، مراجعه شود.

2 - قنبل:

محمد فرزند عبدلرحمان خالد بن محمد، کنيه اش ابوعَمرو، وي از خانواده ي مخزوم و آزاد شده ي آنان و اهل مکه مي باشد.

قرائت را به احمد بن محمد بن عون نبال عرضه نموده، از وي فرا گرفته است و هم او بوده که قنبل را در مکه به جاي خود قرار داد و وظيفه ي قرائت را به عهده ي وي واگذار کرد. قبل از بزي نيز قرائت نقل نموده است و در حجاز رياست تعليم قرائت به وي واگذار شد و در مکه جزو نيروي انتظامي بود. سال 195 متولد و سال 291 وفات نمود.(9)

قنبل بعدها به مقام رياست و سرپرستي شرطه رسيد و همين عمل سبب بر هم خوردن عادت و روش وي گرديد و هر چه سنش بالا مي رفت، تغيير بيش تري در روش او پديدار مي گرديد تا آن جا که هفت سال، پيش از وفاتش، مقام معلمي و تعليم قرائت قرآن را ترک نمود.(10)

مؤلف: درباره ي کساني که از قنبل نقل قرائت نموده اند، همان اختلاف است که درباره ي راويان و ناقلان ديگر بود.

 

عاصم بن بهدله ي کوفي

ابوبکر عاصم فرزند ابي النجود اسدي و از آزادشدگان خاندان اسد و اهل کوفه است.

قرائت را به زر بن حبيش و ابوعبدالرحمان سلمي و ابوعمرو شيباني عرضه نموده، از آنان فراگرفته است.

ابوبکر بن عياش مي گويد: عاصم به من گفت: کسي حرفي از علم قرائت به من ياد نداد مگر عبدالرحمان سلمي، من از نزد او برگشتم و آن چه فراگرفته بودم، به «زر» عرضه مي داشتم و از تأييد او نيز برخوردار مي شدم.

حفص مي گويد: عاصم نقل نمود که هر چه از قرائت به تو ياد داده ام، همان است که در نزد ابوعبدالرحمان سلمي ياد گرفته ام که او نيز از علي بن ابي طالب فراگرفته بود و هر چه از قرائت به ابوبکر بن عياش ياد داده ام، همان است که در نزد زر بن حبيش ياد گرفته ام که وي نيز از ابن مسعود فراگرفته بود.(11)

ابن سعد مي گويد: عاصم مورد اعتماد بود ولي اعمش با حافظه تر از وي بوده است.

عبدالله بن احمد از پدرش نقل مي کند که عاصم ابتکار و روش خاصي در علم قرائت داشت و مرد مورد اعتماد، رئيس و پيشواي قاريان قرآن و از طرفداران عثمان بود.

يعقوب بن سفيان مي گويد: او مورد اعتماد است ولي با اين حال گفتار و حديثش خالي از ضعف و تزلزل نيست.

ابن عليه نيز درباره ي عاصم ايراد گرفته،چنين مي گويد که: از روايات و ناقلين حديث هر کس به نام عاصم بوده، کم حافظه بوده است.

نسائي مي گويد: عاصم عيبي ندارد، ولي به نظر ابن خراش حديث وي قابل رد و انکار است به عقيده ي عقيلي عاصم به جز بدحافظه بودن عيب ديگري ندارد.

به گفته ي دارقطني حافظه ي عاصم قابل ايراد است. حماد بن سلمه مي گويد: عاصم در آخر عمرش قوه ي تمييز را از دست داده بود. عاصم سال 127 يا 128 از دنيا رفته است.(12)

راويان عاصم

قرائت عاصم بن بهدله را دو نفر بدون واسطه از وي نقل نموده اند: حفص و ابوبکر.

1- حفص فرزند سليمان از قبيله ي اسد است که ربيب يعني فرزند همسر عاصم بود.

ذهبي مي گويد: حفص در نقل حديث حافظه ي خوبي نداشت ولي در قرائت قرآن مورد اطمينان بود، قرائت را ضبط و حفظ مي نمود. حفص چنين گفته است که: در قرائت عاصم با وي هيچ مخالفتي ننموده مگر در يک حرف از سوره ي روم(اللَّهُ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ )(13) که حفص کلمه ي «ضعف» را با ضم ضاد، ولي «عاصم» با فتح آن، قرائت نموده است. تولد حفص سال 90 و وفاتش سال 180 واقع گرديده است.(14)

نظر رجال شناسان درباره ي حفص: ابن ابي حاتم از عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش احمد بن حنبل نقل مي کند که: حفص، متروک الحديث و غيرقابل اعتماد است. عثمان دارمي و ديگران از ابن معين نقل نموده اند که: حفض مورد اعتماد نيست. ابن مديني مي گويد: وي در نقل حديث ضعيف و غيرقابل اطمينان است، اين است که من از وي به طور عمد حديث نقل نمي کنم. بخاري مي گويد: رجال شناسان او را ترک نموده اند.

مسلم مي گويد که: وي متروک است. نسائي مي گويد: او مورد اعتماد نيست و حديث هاي وي قابل ضبط نيست. صالح بن محمد گويد: احاديث وي قابل ضبط نيست زيرا تمام احاديثش دروغ و بي اساس مي باشد. به عقيده ي ابن خراش، حفص دروغگو و متروک و کار وي حديث سازي بود و به عقيده ي ابن حيّان، حفص سند احاديث را تغيير مي داد و براي حديث هاي بي سند، سند جعل مي نمود و واسطه ها را به مأخذ حديث مي رسانيد. ابن جوزي در کتاب موضوعات از عبدالرحمان ابن مهدوي نقل مي کند که او درباره ي حفص مي گويد: به خدا سوگند! جايز نيست که از وي روايتي نقل شود. دارقطني مي گويد: حفص در نقل حديث ضعيف است. ساجي گويد: حفص از جمله ي افرادي است که حديثش از بين رفته، در نزد وي به جز مشتي دروغ باقي نمانده است.(15)

مؤلف: اين بود نظريه رجال شناسان درباره ي حفص و اما بحث درباره ي راويان و نقل کنندگان از وي همان است که در راويان قرائت هاي ديگر بيان شد که راويان وي نيز افرادي مجهول و ناشناخته مي باشند.

2- اما ابوبکر: نام وي شعبه فرزند عياش بن سالم حناط از قبيله اسد و کوفي است.

ابن جزري درباره ي وي مي گويد: که قرائت خويش را سه بار بر عاصم عرضه نموده، بر عطاء بن سائب و اسلم منقري نيز عرضه داشته است. شعبه يک قرن تمام زندگي نمود ولي هفت سال و بنا به نقل ديگر، بيش از هفت سال قبل از فوتش دست از قرائت کشيد و با قرائت فاصله گرفت.

وي پيشواي بزرگ در قرائت و احکام و از دانشمندان با عمل بود و گاهي مي گفت که: من به تنهايي نصف اسلامم! او از علماي اهل سنت بود و در موقع مرگش که خواهر وي گريه مي نمود، بدو گفت: به آن گوشه ي خانه نگاه کن! من در همين گوشه هيجده هزار بار ختم قرآن نموده ام. او در سال 95 متولد و سال 193 و بنا به نقل ديگر سال 194 وفات نموده است.(16)

عبدالله بن احمد بن حنبل درباره ي ابوبکر از پدرش نقل نموده است که او مورد اعتماد بود ولي زياد اشتباه مي کرد. عثمان دارمي درباره اش مي گويد: در نقل حديث خيلي مورد اعتماد نيست.

ابن ابي حاتم مي گويد: من از پدرم درباره ي ابوبکر بن عياش و ابوالاحوص سؤال نمودم در پاسخ گفت: هيچ يک از آن ها را تأييد نمي کنم.

ابن سعد مي گويد: وي مورد اعتماد و راستگو بود و با احاديث و پاره اي از علوم ديگر آشنايي داشت ولي زياد اشتباه مي نمود.

يعقوب بن شيبه مي گويد که: در حديث وي ضعف و تزلزل وجود دارد.

ابونعيم مي گويد: در ميان شيوخ و بزرگان ما کسي نيست که بيش از ابوبکر داراي اشتباه باشد. بزاز مي گويد که: او حافظه نداشت و احاديث را حفظ نمي نمود.(17)

 

ابوعَمربصري

نام او زبّان فرزند علاء بن عمار مازني و از اهالي بصره است و بنا به عقيده ي بعضي از رجال شناسان، وي اصلاً ايراني بوده است.

او و پدرش از ترس حجاج به حجاز فرار نمودند. قرائت را در مکه و مدينه فرا گرفت. او در کوفه و بصره نيز از افراد زيادي قرائت را آموخت، به طوري که در ميان تمام قاريان هفت گانه از نظر تخصص کسي بدو نمي رسد.

مردم شام تا قرن پنجم از قرائت ابن عامر پيروي مي نمودند ولي پس از اين تاريخ قرائت او را ترک نمودند زيرا مردي از اهل عراق وارد شام گرديد و در مسجد اموي قرائت ابوعَمر بصري را به مردم تعليم و تلقين نمود و افراد زيادي به دورش جمع شدند و پس از آن تاريخ، تدريجاً قرائت ابوعمر در شام نيز معمول شد.

اصمعي از ابوعَمر نقل نموده که وي مي گفت: در ميان پيشينيان کسي را سراغ ندارم که داناتر از من باشد. ابوعمر سال 68 متولد گرديد و عده زيادي گفته اند که سال 154 وفات نموده است.(18)

دوري از ابن معين نقل نموده که: ابوعمر ثقه و مورد اعتماد است.

ابوخيثمه گويد: ابوعَمر علاء ايرادي نداشت ولي نمي توانست مطلبي را حفظ کند.

نصربن علي جهضمي از پدرش نقل مي کند که شعبه به من گفت: در قرائت ابوعَمر دقت کن! از هر قرائتي که پيروي مي کند، بنويس زيرا که او در آينده ي نزديک براي مردم استاد قرائت خواهد شد.

ابومعاويه از هري نقل مي کند که: ابوعَمر به اقسام قرائت ها و الفاظ عرب آشناتر و اطلاع او بر سخنان زيبا و کمياب عرب و فصيح ترين اشعار آنان از همه بيش تر بود.(19)

راويان ابوعَمر

قرائت ابوعَمر را دو نفر به واسطه ي يحيي بن مبارک نقل نموده اند: دوري، سوسي که با خود ابن مبارک، واسطه نقل به سه نفر مي رسد.

1- اما خود يحيي بن مبارک، ابن جزري درباره ي او مي گويد: او استاد در علم نحو و معلم قرائت قرآن و مردي مورد اعتماد و علامه جليل القدر است. وي وارد بغداد شد و به «يزيد»ي معروف گرديد زيرا که وي با يزيد بن منصور حميري دايي مهدي، خليفه عباسي، انس و مصاحبت بيش تري داشت و تربيت فرزندان او را به عهده گرفته بود.

يحيي بن مبارک قرائت را به ابوعَمر عرضه داشت و از نظريه وي استفاده کرد و ابوعَمر نيز وي را براي ياد دادن قرئت قرآن جانشين خود کرد. يحيي علاوه بر ابوعَمر از حمزه نيز قرائت را فرا گرفته است. وي در علم قرائت داراي رأي و جهاد بود و در موارد کمي با استاد خويش ابوعَمر اختلاف نظر داشت.

قرائت را دو نفر از وي نقل نموده اند: دوري و ابو شعيب سوسي.

اين مجاهد مي گويد: علت اين که ما بر قرائت يزيدي( يحيي) اعتماد نموديم با اين که مقام شاگردان ديگر ابوعَمر بالاتر از وي بود. اين است که وي به کار ديگري نپرداخت و منحصراً از ابوعَمر نقل قرائت نمود و در ميان تمام شاگردان از قدرت حفظ و ضبط بيش تري برخوردار بود.

او به سال 402 در 74 سالگي در مرو وفات نمود و بعضي گفته اند که سن وي در موقع مرگش از نود سال تجاوز کرده بود.(20)

2- اما دوري، راوي و شاگرد يحيي: نام وي حفص فرزند عمر بن عبدالعزيز دوري از قبيله ازد و بغدادي است.

ابن جزري مي گويد: دوري مورد اعتماد و مردي جليل القدر است و تمام مطالب را ضبط و حفظ مي نمود. او اول کسي است که قواعد و مطالب مربوط به قرائت را جمع آوري کرد. او در شوال سال 246 بدرود حيات گفت.(21)

دارقطني مي گويد: دوري ضعيف است. عقيلي مي گويد: او مورد وثوق است.

مؤلف: کساني که از دوري نقل قرائت نموده اند، حالشان مجهول و به مانند راويان ساير قراء که قبلاً گفته شد، ناشناخته مي باشند.

3- و اما سوسي: نام وي صالح، کنيه اش ابوشعيب فرزند زياد بن عبدالله است.

ابن جزري درباره ي او مي گويد: که سوسي مطالب را حفظ مي کرد و مي نوشت و مورد اعتماد و اطمينان مي باشد. وي قرائت را در نزد ابومحمد فرا گرفته است که هم بر وي خوانده و هم از او شنيده است و او بزرگ ترين شاگرد ابومحمد بود و در اوايل سال 261 در هفتاد سالگي درگذشت.(22)

به نظر ابوحاتم سوسي راستگو است و به عقيده نسائي مورد اعتماد است.

ابوحيان نيز او را از افراد مورد اعتماد به شمار آورده است.

ابوعَمر داني مي گويد: نسائي قرائات را از وي نقل نموده است ولي مسلم بن قاسم اندلسي بدون دليل و مدرک وي را تضعيف نموده است.(23)

مؤلف: راويان قرائت سوسي نيز مانند ساير راويان مجهول و ناشناخته مي باشند.

 

حمزه کوفي

حمزه فرزند حبيب بن عمارة بن اسماعيل است. کنيه اش ابوعماره از قبيله ي تميم و اهل کوفه مي باشد.

قرائت را بر سليمان بن اعمش و حمران بن اعين عرضه داشته و از آنان فراگرفته است.

در الکفاية الکبري آمده است که او قرائت را از محمد بن عبدالرحمان بن ابي ليلي و طلحة بن مصرف فرا گرفته است و در التيسير آمده است که: از مغيرة بن مقسم و منصور و ليث بن ابي سليم فرا گرفته و صاحب کتاب التيسير و المستنير مي گويد: از امام صادق(عليه السّلام) فرا گرفته است.

اينان مي گويند: «حمزه» بدواً قرائت را از حمران ياد گرفته، سپس بر اعمش و ابواسحاق و ابن ابي ليلي عرضه داشته است و پس از عاصم و اعمش مقام امامت و پيشوايي در علم قرائت به وي محول گرديد. او حجت و پيشواي موثق و مورد اعتماد و نمونه اي بي نظير بود.

عبدالله عجلي مي گويد: ابوحنيفه به حمزه چنين گفت: تو در دو مسئله بر ما پيروز گشتي و در آن دو جهت با تو مباحثه و مناظره نمي کنيم: قرآن و فرايض. سفيان ثوري نيز گفته است: حمزه در قرآن و فرايض بر همه تفوق دارد و«عبدالله بن موسي» مي گويد: اعمش، استاد حمزه، هر وقت او را مي ديد مي گفت: او دانشمند و متخصص در قرآن است. حمزه در سال 80 متولد و در سال 156 وفات نموده است.(24)

ابن معين مي گويد: وي موثق و مورد اعتماد است و نسائي مي گويد: ايرادي ندارد و عجلي مي گويد: مورد اعتماد و مرد صالح است.

ابن سعد گفته است: مرد نيکي بود و احاديثي هم در پيش خود داشت و مرد راستگو و داراي ابتکار و روش خاصي در علم قرائت بود.

ساجي مي گويد: حمزه راستگو ولي بدحافظه بود، لذا در نقل حديث متقن و قابل اعتماد نيست. بعضي از اهل حديث در قرائت از وي انتقاد نموده، گروه ديگر اصلاً نمازي را که با قرائت او خوانده شود، باطل دانسته اند.

باز ساجي و ازدي مي گويند: علما در قرائت وي بگو مگو نموده و او را به يک حالت مذموم نسبت مي دادند.

باز ساجي مي گويد: از سلمة بن شبيب شنيدم که مي گفت: احمد بن حنبل خوش نداشت که در پشت سرکسي که از قرائت حمزه پيروي مي کند، نماز بخواند.

آجري از احمد بن سنان نقل مي کند که: يزيد بن هارون از قرائت حمزه شديداً کراهت داشت. احمد بن سنان مي گويد: از ابن مهدي شنيده ام که مي گفت: اگر من قدرت داشتم کساني را که از قرائت حمزه پيروي مي کنند، تازيانه مي زدم، پشتش را در هم شکسته و شکنجه اش مي دادم.

ابوبکر عياش قرائت حمزه را يک نوع بدعت مي دانست و ابن دريد مي گفته است که: دوست دارم، قرائت حمزه از کوفه برچيده شود.(25)

راويان حمزه

راويان حمزه دو نفرند که قرائت را با واسطه از او نقل نموده اند: يکي خلف بن هشام و ديگري خلاد بن خالد.

1- خلف: کنيه اش ابومحمد از قبيله ي اسد و فرزند هشام بن ثعلب بزاز و اهل بغداد است.

ابن جزري مي گويد: خلف يکي از قاريان ده گانه و يکي از راويان قرائت حمزه به وسيله ي اسليم مي باشد. او در سن ده سالگي تمام قرآن را حفظ کرده بود و از سيزده سالگي شروع به تحصيل علم قرائت نمود. خلف در قرائت روش حمزه را پيش گرفته بود، ولي در صد و بيست مورد با وي مخالفت داشت، او در سال 150 متولد و سال 229 وفات کرده است.(26)

لالکائي مي گويد: از عباس دوري، داستاني را که احمد بن حنبل درباره ي خلف بن هشام نقل نموده است، سؤال نمودند، در جواب گفت: من خودم اين داستان را از احمد بن حنبل نشنيدم ولي دوستان ما نقل نمودند که در نزد احمد از خلف اسمي به ميان آمد و ضمناً گفته شد که وي مشروب هم مي خورد، احمد گفت: اين جريان بر ما ثابت گرديده است ولي با اين حال به خدا سوگند! وي نزد ما مورد اعتماد و اطمينان مي باشد.

نسائي مي گويد: خلف بغدادي مورد اعتماد است و دارقطني مي گويد: خلف مرد عابد و بافضلي بود، سپس اضافه مي کند که خلف مي گفت: من چهل سال از نمازهايم را اعاده نموده ام زيرا در اين چهل سال طبق مذهب کوفيان شراب مي خوردم.

خطيب بغدادي در تاريخ خود از محمد بن حاتم کندي نقل مي کند که از يحيي بن معين درباره ي خلف سؤال نمودم. در جوابم گفت: او نمي دانست که اصلاً حديث چيست.(27)

مؤلف: درباره ي کساني که از خلف نقل قرائت نموده اند، بعداً گفت وگو خواهيم نمود.

2- اما خلاد بن خالد، دومين راوي حمزه است و معروف به ابوعيسي شيباني و اهل کوفه مي باشد.

ابن جزري درباره ي او مي گويد: خلاد در علم قرائت پيشوا و مورداطمينان مي باشد و او در اين علم دانا، محقق و استاد است. خلاد قرائت را بر سليم عرضه نموده و از وي فرا گرفته است وي در ميان يارانش از همه با حافظه تر و نسبت به همه ي آنان تفويق داشت. وفاتش در سال 220 واقع گرديده است.(28)

مؤلف: بحث درباره ي راويان خلف همان است که گذشت و آنان افرادي مجهول و ناشناخته مي باشند.

 

نافع مدني

نام وي نافع فرزند عبدالرحمان بن ابي نعيم است.

ابن جزري درباره ي او مي گويد: نافع يکي از قاريان و دانشمندان هفت گانه مي باشد. مردي است مورد اعتماد و صالح، اصالتاً اصفهاني است قرائت را به عده اي از تابعين اهل مدينه عرضه داشته، از آنان فراگرفته است.

سعيد بن منصور مي گويد: مالک بن انس مي گفت: قرائت اهل مدينه از سنت و روش پيامبر است، به وي مي گفتند: منظور شما از قرائت اهل مدينه همان قرائت نافع است؟ گفت: آري.

از عبدالله بن احمد بن حنبل نقل گرديده که از پدرم سؤال نمودم: کدام يک از قرائت ها را بيش تر دوست داري؟ گفت: قرائت اهل مدينه را، گفتم: اگر اين قرائت ممکن نباشد؟ گفت: قرائت عاصم را.

وفات نافع در سال 169 واقع گرديده است.(29)

ابوطالب از احمد بن حنبل نقل نموده است که مردم قرآن را از نافع فرامي گرفتند ولي در نقل حديث چيزي نبود و دوري از ابن معين نقل نموده که نافع مورد اعتماد است. نسائي مي گويد که: نافع ايرادي ندارد. ابن حيان نيز نافع را از افراد مورد اعتماد به شمار آورده است ولي احمد و يحيي درباره ي او اختلاف نظر دارند: احمد مي گويد در حديث دروغگو است و يحيي مي گويد، مورد اعتماد است.(30)

راويان نافع

قرائت نافع را دو نفر بدون واسطه نقل نموده اند: قالون، ورش.

1- قالون: نامش عيسي و کنيه اش ابوموسي فرزند ميناء بن وردان است و آزاد شده ي قبيله ي زهره مي باشد.

مي گويد: عيسي ربيب، يعني فرزند همسر نافع بوده است و نافع او را به جهت فطانت و زيرکي که در قرائت داشت به قالون ملقب نمود زيرا در لغت روم قالون به معناي نيکو مي باشد.

عبدالله بن علي مي گويد: علت اين که به وي لقب قالون دادند اين بود که او اصلاً رومي و جد اعلاي وي عبدالله از اسيران روم بوده است.

قالون قرائت خويش را به نافع عرضه نموده و از وي فرا گرفت.

ابن ابي حاتم مي گويد: قالون لال بود و قرآن را با اشاره ي لب مي خواند و با اشارات لب اشتباهات و اغلاط مردم را به آنان مي فهمانيد. وي در سال 120 متولد و در سال 220 وفات نموده است.(31)

ابن حجر مي گويد: قالون در قرائت موثق و مورد اعتماد است اما در حديث بعضي از حديث هاي وي قابل نوشتن است. از احمد بن صالح مصري درباره ي حديث قالون سؤال نمودند، لبخندي زد و گفت: مگر از هر کسي حديث مي نويسند؟!

مؤلف: راويان قالون نيز مانند راويان ساير قراء ناشناخته و مجهول مي باشند.

2- و اما ورش: نام وي عثمان و فرزند سعيد است.

ابن جزري درباره ي او مي گويد: در دوران ورش رياست تعليم قرائت قرآن در مصر بدو محول گرديد. او در قرائت، روش خاص و ابتکار مخصوصي داشت که با نافع مخالف بود. وي در قرائت مورد اعتماد و گفتارش در اين قسمت حجت و مدرک بود.

ورزش در سال 110 در مصر متولد و در سال 197 در همان جا وفات نموده است.(32)

 

کسائي کوفي

نام وي علي مشهور به «کسائي» فرزند حمزة بن عبدالله بن بهمن بن فيروز، از قبيله ي اسد و آزاد کرده ي آنان بود و اجداد او، ايراني است.

ابن جزري درباره ي وي مي گويد: کسائي همان پيشواي قرائت است که رياست علم قرائت در کوفه بعد از حمزه زيّات بدو محول شد. او قرائت را از حمزه اخذ نمود، بدين صورت که چهار بار قرائت خويش را بر وي عرضه کرد و در قرائت تنها به او اعتماد مي نمود.

ولي ابوعبيد در کتاب القرائات مي گويد: کساني در اخذ قرائت روش خاصي داشت که قسمتي از قرائت هاي حمزه را اخذ نموده و قسمتي از آن ها را ترک کرد. در تاريخ وفات کسائي اختلاف نموده اند، آن چه صحيح به نظر مي رسد و عده زيادي از مورخين و حفاظ نوشته اند، اين است که در سال 189 وفات نموده است.(33)

کسائي قرائت را از حمزه زيّات و محمد بن عبدالرحمان بن ابي ليلي و عيسي ابن عمر اعمش به طور مذاکره و گفت و گو فرا گرفته است و از آنان و سليمان بن ارقم و امام جعفر صادق(عليه السّلام) و عزرمي و ابن عيينه نيز شنيده است و به رشيد و بعد از وي به فرزندش امين تعليم نموده است.(34)

مرزباني از ابن اعرابي نقل نموده است که: کسائي گرچه گناه و لغزش داشت و دائماً شراب مي خورد و به بعضي از گناهان ديگر علناً مرتکب مي شد ولي با اين حال مرد راستگو، قاري قرآن، داراي ضبط و حافظه قوي و دانا به زبان و لهجه هاي مختلف عرب بود.(35)

روايان کسائي

قرائت کسائي را دو نفر بدون واسطه نقل نموده اند: ليث بن خالد و حفص بن عمر.

1- ليث بن خالد: نام او حارث، کنيه اش ابوالحارث فرزند خالد بغدادي است.

ابن جزري در حق وي مي گويد: او مردي است مشهور و مورد اعتماد و استادي است حافظ و از بزرگ ترين شاگردان کسائي است و قرائت را از وي فراگرفته است. وفات او در سال 240 واقع گرديده است.(36)

2- و اما حفص همان حفص بن عَمر دوري است که شرح حال او را در ضمن شرح حال عاصم آورديم.

اين بود شرح حال قراء سبعه و راويان آنان که در اين جا آورديم و نام «قاريان هفت گانه» و روايان شان را قاسم بن فيره در قصيده ي لاميّه اش که به «شاطبيّه» معروف است با نظم ذکر نموده است.

و اما سه تن ديگر از قاريان ده گانه، خلف و يعقوب و يزيد بن قعقاع مي باشند و حالات ايشان را در مقاله آينده مي آوريم که قاريان مورد بحث در اين بخش به ده تن بالغ مي شود.

 

سه قاري ديگر

خلف بن هشام

شرح حال «خلف» را در ضمن شرح حال حمزه ذکر نموديم و اما راويان قرائت وي دو نفر مي باشند: اسحاق و ادريس.

1 -اسحاق:

ابن جزري درباره ي وي مي گويد: اسحاق فرزند ابراهيم بن عثمان بن عبدالله، کنيه اش ابويعقوب، اصالتاً اهل مرو بود و در بغداد سکونت مي کرد، کتابدار خلف و ناقل قرائت وي بود. اسحاق مردي بود مورد اعتماد. او در سال 286 بدرود حيات گفته است.(37)

مؤلف: سخن درباره ي راويان قرائت اسحاق همان است که در راويان ديگر قاريان گذشت يعني مجهول و ناشناخته هستند.

2 - ادريس:

ابن جزري درباره ي ادريس مي گويد: ادريس فرزند عبدالکريم حدّاد، کنيه اش ابوالحسن و اصالتاً بغدادي است. وي پيشواي علم قرائت، داراي حافظه ي قوي، اهل احتياط و مورد اطمينان مي باشد. او قرائت را نزد خلف فرا گرفته است.

درباره ي ادريس از دارقطني سؤال گرديد، در جواب گفت: او ثقه و مورد اعتماد و بلکه بالاتر از آن است. او در سال 292 وفات نمود.(38)

مؤلف: در راويان قرائت ادريس، باز همان ايرادي که در راويان ساير قاريان بود، پيش مي آيد که هويت همه ي آنان مجهول مي باشد.

يعقوب بن اسحاق

نام او يعقوب، فرزند اسحاق و کنيه اش ابومحمد است، آزاد شده ي قبيله ي حضرم و اهل بصره مي باشد. ابن جزري مي گويد: او يکي از قاريان ده گانه است.

يعقوب گفته است که من قرائت را يک سال و نيم در پيش «سلام» و به مدت پنج روز نيز به شهاب بن شرنفه مجاشعي خواندم و شهاب نيز در مدت نه روز از مسلمة بن محارب محاربي و مسلمه نيز از ابوالاسود دئلي و او هم از علي (عليه السّلام) فرا گرفته بود. وفات يعقوب به سال 205 در 88 سالگي واقع شده است.(39)

احمد و ابوحاتم در حق وي مي گويند که صدوق و راستگو است. ابن حيان نيز او را از افراد مورد اطمينان به شمار آورده است، ولي ابن سعد مي گويد: يعقوب در نزد علماي رجال در حدّ کامل از وثاقت و اطمينان نيست.(40)

قرائت يعقوب را دو نفر نقل نموده اند: رويس و روح.

1 - رويس:

اسم وي محمد، فرزند متوکل معروف به لؤلؤاي و اهل بصره است. ابن جزري مي گويد: وي استاد قرائت و داراي حافظه ي قوي مي باشد. او در اين فن داراي مهارت خاص و شهرت بسزايي بود. رويس قرائت خويش را به يعقوب حضرمي عرضه نموده و از وي فراگرفته است.

داني مي گويد: روي از ماهرترين شاگردان يعقوب است. از رويس نيز محمد بن هارون تمار و ابوعبدالله زبير بن احمد زبيري شافعي نقل قرائت نموده اند.

رويس به سال 338 وفات نموده است.(41)

2- روح:

دومين راوي يعقوب است و کنيه او ابوالحسن فرزند عبدالمؤمن از قبيله ي هذل و آزاد شده ي آنان و اهل بصره مي باشد و از دانشمندان علم نحو بود.

ابن جزري در حق او مي گويد: وي استاد قرائت و داراي شخصيت و عظمت بود، فردي ضابط، محکم، مورد اطمينان و معروف مي باشد. قرائت را از يعقوب حضرمي فرا گرفته، از شاگردان برجسته ي وي محسوب مي گرديد و در سال 235 يا 234 وفات نموده است.(42)

راويان او به مانند راويان ديگر قراء، مجهول الهويه و ناشناخته مي باشند.

 

يزيد بن قعقاع

ابن جزري مي گويد: يزيد بن قعقاع پيشواست. کنيه ي وي ابوجعفر و از طايفه ي مخزوم و اهل مدينه مي باشد.

او يکي از قاريان ده گانه و از تابعين محسوب مي شود. او شخصيت جليل القدر و مشهوري است که قرائت خويش را بر عبدالله بن عياش بن ابي ربيعه و عبدالله بن عباس و ابوهريره عرضه نموده، و از آنان فراگرفته است.

يحيي بن معين مي گويد: ابن قعقاع در قرائت قرآن رئيس و پيشواي اهل مدينه بود و به همين جهت قاري ناميده شد. او مردي بود مورد اعتماد ولي حديث کم نقل نموده است. ابن ابي حاتم مي گويد: از پدرم درباره ي ابن قعقاع سؤال نمودم، گفت: راستگوست. وي به سال 130 در مدينه درگذشت.(43)

يزيد بن قعقاع دو نفر راوي دارد: عيسي و ابن جمّاز

1 - عيسي:

فرزند وردان کنيه اش ابوالحارث اهل مدينه و معروف به حذاء است.

ابن جزري مي گويد: وي پيشوا و استادي ماهر در قرائت، راوي حديث، محقق و بسيار محافظه کار و با احتياط بود، قرائت را بدواً از ابوجعفر و شيبه و بعدها از نافع فرا گرفت. داني مي گويد: وي از قديمي ترين و بزرگ ترين شاگردان نافع بوده است و در نقل احاديث و بيان اسناد، گاهي با نافع شرکت نموده است به نظر من وي در سال 160 بدرود حيات گفته است.(44)

2 - ابن جماز:

نامش سليمان، فرزند مسلم بن جمّاز، کنيه اش ابوالرّبيع، آزاد کرده ي قبيله ي زهره است که در مدينه متوطن و ساکن بود.

ابن جزري مي گويد: ابن جماز استاد قرائت و مردي بزرگوار، ضابط، داراي حافظه مي باشد و بنابر آن چه در دو کتاب الکامل و المستنير آمده است، وي قرائت را بدواً از ابوجعفر و شيبه و بعدها از نافع فرا گرفته است و به نظر من وفات وي بعد از سال 170 واقع گرديده است.(45)

اين افرادي که به عنوان راويان قرائت ياد نموديم، در ميان علما معروف مي باشند ولي قرائت هايي که با طرق ديگر نقل شده است، در کتب تراجم ضبط نشده است. راويان اين قرائت ها از نظر وثاقت و اعتماد، در ميان رجال شناسان مورد اختلاف هستند که در مقالات گذشته به اين اختلافات اشاره اي شد، بدين جهت ما در اين جا به آن ها متعرض نمي شويم.

 

ادامه دارد...

 

پي‌نوشت‌ها:

1-تواتر: نقل هاي پياپي و فراوان و يقين آور را که ناقلان آن در کثرت به حدي باشند که يقين آور باشد «تواتر» و هر مطلبي که بدين گونه نقل شده باشد و اين چنين به دست ديگران برسد «متواتر» مي گويند و هر خبري که ناقلانش به آن حد نرسند آن را «خبر واحد» مي نامند.

2- مناهل العرفان، زرقاني، ص 433.

3- همان، ص 428.

4-طبقات القراه، ج1، صص 443-445.

5-تهذيب التهذيب، 37/5.

6-طبقات القراء، 119/1.

7- النشر في القرائات العشر، 119/1.

8- لسان الميزان، 120/1.

9- طبقات القراء، 119/2.

10- لسان الميزان، 249/5.

11- طبقات القراء 348/1.

12-تهذيب التهذيب، 39/5.

13- روم/54.

14- طبقات القراء/254/1.

15- تهذيب التهذيب، 401/2.

16- طبقات القراء، 325/1-327.

17- تهذيب التهذيب، 35/12-37.

18-طبقات القراء، 288/1-292.

19- تهذيب التهذيب، 178/72-180.

20- طبقات القراء، 375/2-377.

21-تهذيب التهذيب، 408/2.

22- طبقات القراء، 322/1.

23- تهذيب التهذيب، 392/4.

24- طبقات القراء، 261/1.

25-تهذيب التهذيب، 27/3.

26- طبقات القراء/272/1.

27- تهذيب التهذيب، 156/3.

28- طبقات القراء، 274/1.

29-طبقات القراء، 330/2.

30- تهذيب التهذيب، 407/10.

31- طبقات القراء، 615/1.

32- همان، 502/1.

33-طبقات القراء، 535/1.

34- تهذيب التهذيب، 313/8.

35- معجم الادباء، 185/5.

36-طبقات القراء، 34/2.

37-طبقات القراء، 155/1.

38- همان، 154/1.

39- طبقات القراء38/2.

40- تهذيب التهذيب، 382/11.

41- طبقات القراء، 233/2.

42- همان، 285/1.

43-طبقات القراء، 382/2.

44- همان، 616/1.

45- همان، 315/1.

 

خوانده شده 5996 مرتبه