"آمنه" دختر وهب بن عبد مناف که مادر بزرگوارشان " بره" دختر عبدالعزى (1) بوده و نسب شريفشان به كلاب بن مره بنكعب بنلوى مىرسد . پدر و مادر "آمنه" دخترعمو و پسرعمو بودند.
خاندان "بنوزهره" همواره در افتخارهاى بزرگ قريش و حوادث پر شكوه مكه شريكبوده ، و تاريخ مكه با نام پر افتخار آنان مزين شده است .
عبدمناف ، نياى سوم پيامبر اسلام ، مغيره نام داشت ، و (2) " قمر البطحاء"... خوانده مىشد. او در قلب مردم موقعيتى ويژه داشت ، تاريخنگاران در بارهاش چنينمىنويسند :
شعار او پرهيزگارى ، دعوت به تقوا ، خوشرفتارى با مردم و صلهرحمبود . سقايت و ميهماندارى حجاج بيتالله الحرام با فرزندان عبدمناف بود ، و اين منصب با شكوه تا زمان پيامبر به قوت خود باقى بود .
آمنه دختر "قمرالبطحاء" (ماه مكه) نه تنها زيبايى چهره بلكه ويژگيهايى چون پرهيزكارى ، مردمدارى و ... را نيز از پدر به ارث برده بود . "بره" ، مادر آمنه ، نيز از خاندان شريف و بزرگوار "بنىكلاب" بوده ، در نسب با وهب بنعبدمناف اشتراك دارند . مادر بره ، ام حبيبه نيز از همين نسب و از زيباترين جلوه " ارحاممطهره" به شمار مىآيند.
ویژگیهای والای آمنه (س)
آنچه بيش از هر چيز آدمى را جاودانه مىسازد، صفات نيك و اخلاق شايسته اوست. ويژگي هاى اخلاقى افراد نشاندهنده عظمت شخصيت آنان است.
برجستهترين اين صفات از زبان عبدالمطلب ، پير بطحاء بيان مىشود.
عبدالمطلب ، قبل از خواستگارى آمنه ، نزد عبدالله ، جوان برومند بنىهاشم آمد و چنين گفت:
پسرم ، آمنه دخترى است از خويشان تو و در مكه مانند او دخترى نيست . سپسفرمود : سوگند به عزت و جلال خداوند ، كه در مكه دخترى مثل او (آمنه) نيست زيرا او با حيا و ادب است و نفسى پاكيزه دارد و عاقل و فهيم و دينباوراست" فوالله ما فى بنات اهل مكه مثلها لانها محتشمه فى نفسها طاهره مطهره عاقلهدينه"(3) .
بينش عميق و عفت و پاكى اين بانو چنان بود كه تاريخ چنين مىنويسد:(4) "او (آمنه) در آن روز ، از نظر نسب و ازدواج ، با فضيلتترين دختران قريش بود"
از صفات برجسته ديگر اين بانو سادهزيستى و دورى از جلوههاى مادى است ، به گونهاى كه پيامبر اكرم(ص) مىفرمايند: (5) همانا من فرزند زنى از قريشم كه گوشتخشكيده مىخورد . "انما انا ابن امراءه من قريش تاكل القديد" .
دین باوری ایشان(دینه)
پيامبر گرامى اسلام را "سيد الناس وديان العرب"مىخواندند.
برخى با نگرش غیرعمیق بهمسايل تاریخی و عقیدتی معتقدند كه : "چون آمنه قبل از ظهور اسلام مىزيسته نمىتواند مؤمن باشد و از زنان مشرك بهشمار مىآيد" . اما مورخان و پژوهشگران مسلمان مذهب بر اين باورند كه پدران و مادران پيامبر ايمان داشتند .
آنها براى اثبات اين مطلب به سخن پيامبر(ص) استناد كردهاند كه مىفرمايد: " لم يزل ينقلنى الله من اصلاب الشامخه الى الارحامالمطهرات حتى اخرجنى الى عالمكم هذا و لم يدسننى دنس الجاهليه"(6)
" خداوند همواره مرا از پشت هاى پاك به رحم هاى پاك منتقل مىساخت تا اينكه به اين دنياى شما آمدم و هرگز به افكار و ناپاكي هاى جاهليت آلوده نشدم. "
از اين حديث شريف ، كه با عبارات مختلف بيان شده ، پاكى وجود آمنه و طهارت فكرى او ثابت مىشود.
بسيارى از دانشمندان مسلمان از فرقه های مختلف اهل سنت ايمان آمنه را بيان كرده ، براىاثبات اين امر از روايت زير استفاده كردهاند :
" كعب الاحبار به معاويه گفت : من در هفتاد و دو كتاب خواندهام كه فرشتگان ، جز براى مريم و آمنه بنت وهب براى ولادت هيچ پيامبرى به زمين نيامدند و جز براى مريم و آمنه ، براى هيچ زنى حجاب هاى بهشتى را برپا نساختند" .(7)
"واقدى" و گروهى از دانشمندان فرق مختلف اهل سنت ، پس از ذكر حديث فوق ، مىگويند: "خداوند متعال هرگز زن كافره را در برابر زن با ايمانى مانند مريم (ع) قرار نمىدهد" .
اگرآمنه ايمان نداشت ، هرگز مقامات مريم (ع) براى او به وجود نمىآمد. زيرا بين ايمان و كفر فاصله بسيار است و هرگز اين دو جمع نمىشوند(8)
شيخ صدوق نيز در " اعتقادات" خود مىفرمايد: " اعتقادنا فى آباء النبى انهم مسلمون من آدمالى ابيه و اباطالب و كذا آمنه بنت وهب ام رسول الله(ص)" (9)
اعتقاد ما اين است كه پدران پيامبر(ص) از آدم تا عبدالله و ابوطالب و همچنين آمنه ، مادر پيامبر ، مسلم بودهاند.
امام صادق(ع) نيز مىفرمايد: جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت : " يا محمد ان الله جل جلاله يقرئك السلام و يقول انى قد حرمت النار على صلبانزلك و بطن حملك و حجر کفلک "(10)
اى محمد(ص) ، خداوند تعالى بر تو سلام فرستاد و گفت : من آتش را بر صلب و پشتى كه تو را فرود آورد و بطنى كه حامل تو بود و دامنى كه تو را تربيت كرد ، حرام كردم.
مرحوم مجلسى(ره) مىنويسد : اين خبر دلالت بر ايمان عبدالله و آمنه و ابوطالب دارد; زيرا خداوند آتش را بر جميع مشركان و كفار واجب كرده است و اگر اينانمؤمن نبودند ، آتش بر آنان حرام نمىشد.
محجوب و با حیا (محتشمه)
ويژگى ديگر اين بانوى بزرگوار حيا و ادب اوست كهبا واژه "محتشمه" در ميان عرب شناخته شده بود
در كتب لغت اين واژه را اينگونه تعريف كرده اند:
(11) " احتشام و هو افتعال من الحشمه بمعنى الانقباض و الاستحياء و الحشمه الحياء والادب"
احتشام از حشمت گرفته شده و به معناى گرفته بودن و حيا داشتن است .
حشمت به معناى ادب و حيا است و زيباترين صفتى است كه بانوان كريمه مىتوانند داشته باشند و در سايه آن آسودگى جسمى و روانى يابند .
جريان خواستگارى " فاطمه" ، همسر عبدالمطلب ، از آمنه و آنچه در اين مجلس به وقوع پيوست حيا و ادب اين دختر برگزيده عرب را نشان مىدهد :
زمانى كه همسر عبدالمطلب به منزل وهب بنعبد مناف آمد ، آمنه در مقابل او ايستاد و خوشآمد گفت و مقدم اش را گرامى داشت . وقتى "فاطمه" نيكي هاى "آمنه" را ديد ، به مادرش گفت :
"من پيشتر "آمنه" را ديده بودم ، فكر نمىكردم چنين با حسن و كمال باشد" .
سپس با "آمنه" گفتگو كرد و او را فصيحترين زن مكه يافت . آنگاه از جاى برخاست ، نزد عبدالله شتافت و گفت: فرزندم ، در ميان دختران عرب مانند او نديدم . من او را مىپسندم و ...
فرزانگى و فرهيختگى (عاقله)
فهيم بودن از صفات و ويژگيهاى اولياى الهىاست . عبدالمطلب ، آمنه را با كلمه عاقله ستوده است.
آمنه عقيله عرب ، در فهم و كمال بىنظير بود . سخن اين بانوى بزرگ در هنگام مرگ، نشاندهنده ميزان خرد و درك اوست.
او به فرزندش حضرت محمد (ص) مىگويد : " کل حیّ میت و کل جدید بال و کل کثیر یغنی و انا میت و ذکری باق و قد ترکت خیرا و ولدت طهرا "
" هر زندهاى مىميرد ، هر تازهاى كهنه مىشود ، هر گروهى فانى مىشود و من مىميرم ; اما ياد من هميشه هست . من خير به جاى گذاشتم و مولود مطهرى [چون تو] زادم" .(12)
فصاحت و بلاغت (اديبه)
از ديگر صفات دختر شايسته مكه شيرينى بيان و گويايى كلام اوست. اشعار زيبايى كه از او به جاى مانده ، گواه درستى اين سخن است . او خطاب به فرزندش حضرت محمد(ص) چنين سرود:
ان صح ما ابصرت فى المنام فانت مبعوث على الانام
من عند ذى الجلال و الاكرام تبعث فى الحل و فى الحرام
تبعثبالتحقيق و الاسلام دين ابيك البر ابراهام
فالله انهاك عن الاصنام ان لا تو اليها مع الاقوام
معناى شعر به اختصار چنين است :
اگر خوابى كه ديدم درست باشد ، تو بر مردم مبعوث خواهى شد.
از طرف خداوندى كه داراى جلال و اكرام است. براى بيان حلال و حرام مبعوث مىشوى .
براى حقگويى و اسلام كه دين پدرت ابراهيماست، برانگيخته مىشوى.
پس خداوند تو را از پرستش بتها و پيروى خويشان بازداشت.
پاك و طهارت (طاهره، مطهره، عفيفه)
پاكى و طهارت آمنه بر اهل مكه پوشيد نبود. اين طهارت به مناسبت هاى مختلف در سخنان و اشعار عرب مطرح شدهاست. در توصيف اين بانوى كريمه چنين نوشتهاند:
انها كان وجهها كفلقه القمر المضيئه و كانت من احسن النساء جمالا و كمالا وافضلهن حسبا و نسبا
به درستى كه چهرهاش ( آمنه ) مثل ماه نورانى بود ، در زيبايى و كمال از بهترين زنان به شمار مىآمد ، و از نظر صفات و دودمان نيز از بهترينها بود.
بهترین ازدواج
بی شک پیوند میان حضرت عبداللّه و حضرت آمنه که حاصل آن ولادت با شرف ترین و عزیزترین انسان هستی بود ، مهمترین و باب رکت ترین ازدواج محسوب می شود. زیرا علاوه بر پیامدهای بی نهایت مثبتی که حاصل این ازدواج داشت ، نفس آن هم امری مقدس و دینی بود و نبایستی برای این ازدواج ، توجیهی مادی و ظاهری در نظر بگیریم . چون طبق مسلمات فلسفه و عرفان اتفاقي در عالم هستی روی نمی دهد و هر پدیده ای ، معلول علتی است . لذا پیوند میان دو همسر هم طبق علل و عواملی است ، و از آنجایی که در علم ازلی الهی مقدر بود که گرانقدرترین موجودات یعنی حضرت محمد (ص) ـ نه مثل حضرت آدم (ع) که بدون پدر و مادر خلق شد و نه مثل حضرت عیسی (ع)ـ بدون پدر و صرفا از دامن مادری پاکدامن به دنیا بیاید ، مسلما ازدواج میان آنان هم ازدواجی عادی و معمولی نبود و ازدواج شان هم خجسته ترین ازدواج ها بوده و خدای حکیم به آنان نظر و عنایت ویژه ای داشته است. (13)
نحوه ازدواج
ماجرای ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه به گونه های مختلفی نقل شده است. عالم فرزانه، مرحوم شیخ عباس قمی در این باره می گوید: "چون عبداللّه به سن شباب (جوانی) رسید، نور نبوت از جبین [پیشانی] او ساطع بود. جمیع اکابر [بزرگان] و اشراف نواحی و اطراف، آرزو کردند که به او دختر دهند و نور او را بربایند. زیرا که یگانه زمان بود در حسن و جمال ، و در روز بر هر که می گذشت ، بوی مشک و عنبر از وی استشمام می کرد ... و اهل مکه او را "مصباح حرم" می گفتند تا اینکه به تقدیر الهی ، عبداللّه با صدفِ گوهرِ رسالت پناه یعنی آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مرّة جفت گردید ..."(14)
برّه ، مادر آمنه علیها السلام ، با صلاح دید شوهرش وهب به منزل عبدالمطلب (علیه السلام) آمد و پیشنهاد ازدواج عبدالله با دخترش آمنه را مطرح نمود و او با کمال افتخار گفت : دخترمان همسر شایسته ای است برای فرزندت عبدالله ! عبدالمطلب رو به فرزندش کرده و گفت : پسرم نظر تو در مورد این پیشنهاد چیست ؟ به خدا سوگند ! در میان دختران مکّه ، آمنه همتایی ندارد ؛ زیرا او با حیا و ادب و عقل و دین باور و پاکدامن است.
از سکوت عبدالله پدرش فهمید که او با این وصلت موافق است.
در همین حال فاطمه ، مادر عبدالله ، گفت : من به همراه برّه می روم و در منزلِ او ، دخترش آمنه را می بینم اگر صلاحیّت او را به همسری پسرم عبدالله احراز کردم ، به این پیوند رضایت خواهیم داد.
وقتی که فاطمه همسر عبدالمطلب به منزل وهب بن عبدالمناف آمد ، آمنه سلام الله عليها با گشاده رویی از او استقبال کرد و خوش آمد گفت و مقدمش را گرامی داشت. سرانجام وقتی فاطمه شایستگی و کمالات معنوی و حسن جمال آمنه را از نزدیک مشاهده کرد ، و متوجّه نوری که از چهره وی ساطع می شد گردید ، گفت: برّه ! من قبلاً آمنه را دیده بودم ، ولی فکر نمی کردم اینقدر با حسن و کمال بوده و دلنشین باشد.
آنگاه در ضمن گفتگو متوجه شد که آمنه در سخن گفتن نیز دختری فصیح و ادیب است ، و به نزد عبدالمطلب و عبدالله علیهما السلام آمد و گفت: پسرم ! در میان دختران عرب هرگز دختری به این شایستگی یافت نمی شود . او به دلم نشست و برای همسری تو برگزیدم.
بعد از گفتگوهای ابتدایی ، عبدالمطلب علیه السلام به منزل وهب بن عبد مناف آمده و از آمنه رسماً خواستگاری کرد. پدر آمنه با کمال خوشنودی و رضایت گفت: عبدالمطلب ! دخترم هدیه است به فرزند شما و من هیچگونه مهريه ای نمی خواهم !
عبدالمطلب گفت: خداوند به تو جزای نیک عطا کند ، دختر باید مهریه داشته باشد و افرادی از ما و شما لازم است که در این امر گواه باشند.
بعد از آن مجلس جشنی ترتیب داده و اقوام هر دو طرف ضمن شرکت در عروسی ، به این وصلت فرخنده شاهد بودند و این مراسم چهار روز به طول انجامید و در این مدّت عبدالمطلب تمامی اهل مکّه و نواحی آن را دعوت کرد و در ولیمه عروسی عبدالله اطعام نمود. (15)
مسعودی در باره نحوه ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه می گوید: " وقتی عبداللّه به پدرش عبدالمطلب گفت : پدر ، در عالم رؤیا دیدم از "بطحاء" مکه خارج گشته ، دیدم دو نور از پشتم خارج شد : یکی مشرق و دیگری مغرب را فرا گرفت و آن دو نور با سرعتی زیاد بیش از زدن پلک چشم دایره وار در پشت من قرار گرفتند.
حضرت عبدالمطلب فرمود : اگر رؤیای تو صادق باشد ، از تو بهترین موجود جهانیان خارج می گردد ..."
گویند حضرت عبداللّه در حین ازدواج 25 یا 30 ساله بود.(16) نکته جالب توجه آنکه حضرت آمنه از جمله دخترعموهای حضرت عبداللّه بود.
در تاریخ آمده که پس از داستان ذبح عبدالله و نحر یکصدشتر ، عبد المطلب ، عبدالله را برداشته و یک سر به خانه وهب بنعبد مناف... که در آنروز بزرگ قبیله خود یعنی قبیله بنی زهره بود آورد و دختر او آمنه را که در آنروز بزرگترین زنان قریش از نظر نسب و مقام بود ، به ازدواج عبدالله در آورد (17) .
حضرت عبدالمطلب در آن جلسه خطبه عقد را جاری کرد. او بلند شد و بعد از حمد و ثنای الهی خطاب به خانواده دختر گفت : این عبدالله فرزند من ، که او را می شناسید از دختر شما آمنه با مهریه معین خواستگاری می کند. آیا شما راضی هستید؟
وهب پدر آمنه گفت: بلی ، ما به این وصلت کاملاً رضایت داریم.
عبدالمطلب گفت : ای حاضران مجلس ! همه به این امر گواه باشید!
بعد دو خانواده به هم دست داده و تهنیت گفته و شادی و روبوسی کردند. (18)
عبدالله در طول عمر تنها با آمنه ازدواج کرد و زن دیگری برنگزید و همچنین جناب آمنه بعد از ازدواج با عبدالله به مدّت کوتاهی زندگی کرد و دار فانی را وداع گفت .
حاصل این ازدواج مبارک تنها یک فرزند و آن وجود مقدّس خاتم الانبیاء حضرت محمد (ص) بود. (19)
سفر تجاری عبدالله و رحلت ایشان
عبدالله از طریق ازدواج فصل نوینى از زندگى به روى خود گشود و شبستان زندگى خود را با داشتن همسرى مانند آمنه روشن ساخت و پس از چندى براى تجارت راه شام را همراه كاروانى كه از مكه حركت مىكرد ، در پیش گرفت .
زنگ حركت نواخته شد و كاروان به راه افتاد و صدها دل را نیز همراه خود برد ، در این وقت آمنه دوران بارداری خود را مىگذرانید ، پس از چند ماه طالع كاروان آشكار گشت ، و عدهاى به منظور استقبال از خویشان خود تا بیرون شهر رفتند.
پدر عبدالله نیز در انتظار پسر بود ، دیدگان كنجكاو عروس اش هم عبدالله را در میان كاروان جستجو مىكرد ، متاسفانه اثرى از او در میان كاروان نبود و پس از تحقیق مطلع گردید كه عبدالله در هنگام مراجعت در یثرب (مدینه) بیمار گشته و براى استراحت و رفع خستگى ، میان خویشان توقف كرده است ، استماع این خبر آثار اندوه و پریشانى در چهره هر دو پدید آورد و سیلاب اشكى از دیدگان پدر و عروس فرو ریخت .
عبدالمطلب بزرگترین فرزند خود به نام حارث را مامور كرد كه به یثرب برود و عبدالله را همراه خود بیاورد ، ولی وقتى وی وارد مدینه شد اطلاع یافت كه عبدالله یك ماه پس از حركت كاروان با همان بیمارى چشم از جهان بربسته است .
حارث پس از مراجعت جریان را به عبدالمطلب رساند و همسرش را نیز از سرگذشت شوهرش مطلع ساخت و آنچه از او باقى مانده بود پنج شتر و یك گله گوسفند و یك كنیز بنام "ام ایمن" بود كه بعدا پرستار پیامبر (ص) شد (20).
در برخى از گزارشها آمده است كه حضرت آمنه در مرثيه شوهر عزيزش اين اشعار را سرود :
عفا جانب البطحإ من آل هاشم
و جاور لحدا خارجا فى القماقم
دعته المنايا دعوه فاجابها
و ما تركت فى الناس مثل ابن هاشم
عشيه راحوا يحملون سريره
تعاوره اصحابه فى التزاحم
فان تك غاليه المنون و ريبها
فقد كان معطإ كثير التراحم (21)
در كنار بطحا [ى مكه] كسى از خاندان هاشم محو شد [ سر در گريبان خاك نمود] و همجوار لحد گشت در حالى كه در بزرگوارى و بخشندگى سر برآورده بود. [ زبانزد ديگران بود] .
مرگ به يكباره او را[ به سوى خويش] فرا خواند و او را اجابت كرد , و نظير فرزند هاشم[ يعنى حضرت عبدالله] را در ميان مردم رها ننمود[ كه زندگى كند بلكه جانش را گرفت].
شبانگاه رفته و سريرش را برداشته و يارانش را با ازدحام متوجه [ پيكر] او شدند.
اگر چنين است كه مرگ و حوادث روزگار او را در ربوده [ اشكالى ندارد] چرا كه او سخاوتمند و بسيار مهرورز بود
حامل نور پيامبر(ص)
بزرگترين موهبتى كه حضرت آمنه بعد از فوت عبدالله داشت افتخار حمل نور رسول خدا (ص) بود .
جايگاهى را كه خداوند حكيم براى رشد و بارورى رسول خدا (ص) برگزيده بود ، بهترين جايگاه و رويشگاه بود ، و بر همين اساس به نظر مى رسد كه حضرت آمنه بهترين مادر هستى است و مقدمات و زمينه هاى لازم براى پرورش و تكوين رسول خدا (ص) در وى از ديگران بيشتر وجود داشته است .
شگفتي ها و كرامت هاى زمان حمل و پس از آن
امور خارق العاده و عجايب فراوانى در دوران حمل و بعد از آن از آمنه خاتون تحقق يافته كه به پاره اى از آنها اشاره مى شود :
از آن بانوى عظيم الشان حكايت شده كه فرمود: هنگامى كه به رسول خدا(ص) حامله بودم , متوجه حمل و سختى آن كه زنان بدان دچار مى شوند , نشدم . در خواب ديدم گويا كسى به سراغم آمد و گفت : به بهترين انسان حامله شده اى. وقتى زمان ولادت فرا رسيده , حمل بر من خفيف و آسان گشت تا آنكه وضع حمل نمودم و... (22)
تاريخ نگار معروف سده سوم هجرى , ابن هشام مى گويد : حضرت آمنه گفته است كه چون به پيامبر(ص) حامله شدم , آوازى شنيدم كه مى گفت : اى آمنه , مى دانى به چه كسى حامله هستى؟ به پيامبر آخرالزمان حامله هستى . بايد وقتى او را به دنيا آوردى , اين گفته را بر او بخوانى :
اعيذه بالواحد من شر كل حاسد ( او را در پناه خداى يكتا از شر هر حسدورز قرار مى دهم).
و بعد از آن , نام وى را محمد بگذارى.(23)
از ديگر امور شگفت آور زمان حمل , فراوانى نعمت و باريدن باران يا بارانهاى مناسب و به موقع براى اهالى مكه بود .
در كتاب "العدد" در اين باره آمده است: روايت شده كه در وقتى قبيله قريش در قحطى شديد و سختى به سر مى برد . اما وقتى كه آمنه دختر وهب به رسول خدا (ص) حامله شد , زمين ها سبز و خرم و درختان داراى ثمر و ميوه شدند و از هر سو مسافران به سوى شهر مكه حركت كردند [ و زمينه مبادلات اقتصادى و تجارى را فراهم كردند]. در نتيجه , فراخى و نعمت فراوان شامل حال مكيان شد . لذا سالى كه حضرت آمنه به رسول خدا (ص) حامله گرديد , سال فتح و استيفاء و ابتهاج ناميده شد.(24)
فرزند آمنه بنابر مشهور دو ماه بعد از رحلت پدر متولد شد ، به همين جهت او تحتسرپرستى جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، و ایشان نیز طبق رسوم بزرگان قريش او را به زنى صحرانشين به نام "حليمه" كه از نجابت و لياقتخاصى برخوردار بود سپرد ، تا به وى شير داده و در آغوش صحرا و فضاى باز و محيط آزاد پرورش دهد ، و از بيمارى و احيانا وباى شهر مكه در امان باشد.
نامگذاری
روز هفتم فرا رسید."عبد المطلب" ، براى عرض سپاسگزارى به درگاه الهى گوسفندى قربانی کرد و گروهى را دعوت نمود و در آن جشن با شکوه ،که از عموم قریش دعوت شده بودند ، نام فرزند خود را "محمد" گذارد . وقتى از او پرسیدند : چرا نام فرزند خود را "محمد" انتخاب کردید ؟ در صورتى که این نام در میان اعراب کم سابقه است . گفت: خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد. در این باره "حسان بن ثابت" شاعر دوران رسول خدا چنین مىگوید:
فشق له من اسمه لیجله
فذو العرش محمود و هذا محمد
آفریدگار ، نامى از اسم خود براى پیامبر خود مشتق نمود. از این جهت (خدا) "محمود"(پسندیده)و پیامبر او"محمد"(ستوده) است و هر دو کلمه از یک ماده مشتقند و یک معنى را مىرسانند. (25)
قطعا ، الهام غیبى در انتخاب این نام بىدخالت نبوده است. زیرا نام محمد ، اگر چه در میان اعراب معروف بود ، ولى کمتر کسى تا آن زمان به آن نام نامیده شده بود . طبق آمار دقیقى که بعضى از تاریخ نویسان بدست آوردهاند ، تا آن روز فقط شانزده نفر به این اسم نامگذارى شده بودند . چنانکه شاعر در این باره گوید:
ان الذین سموا باسم محمد
من قبل خیر الناس ضعف ثمان (26)
کسانى که به نام محمد ، پیش از پیامبر اسلام نام گذارى شده بودند ، شانزده نفر بودند.
ناگفته پیداست که : هر چه مصداق یک لفظ کمتر باشد ، اشتباه در آن کمتر خواهد بود و چون کتاب هاى آسمانى ، از نام و نشان و علائم روحى و جسمى او خبر داده بودند ، باید علائم آن حضرت آنچنان روشن باشد که اشتباه در آن راه پیدا نکند . یکى از آن علائم ، نام آن حضرت است. باید مصداق آن به قدرى کم باشد ، که راه هر گونه تردیدى را در تشخیص پیامبر گرامى از بین ببرد. مخصوصا هنگامى که بقیه اوصاف و علائم وى ضمیمه نام او گردد. در این صورت ، بطور واضح کسى که انجیل و تورات از ظهور او خبر داده ، به خوبى شناخته خواهد شد. (27)
بعد از این كه حليمه ، محمد (ص) را به مكه باز گردانيد . محمد در كنار مادر و جد خود عبدالمطلب زندگى ميكرد تا اينكه شش سال از عمر شريفش گذشت ، در آن هنگام مادرش آمنه او را براى ديدار داييهاى پدرى كه آن حضرت در مدينه از قبيله بنىالنجار داشت با خود به مدينه برد .
ابوإ; ميعادگاه و معراج حضرت آمنه
"ابواء" , نام قريه اى است نزديك "ودان" ميان راه مكه و مدينه كه در 19 ميلى "سقيا" و 27 ميلى "جحفه" قرار دارد. (28)
در اين مكان مقدس قبر شريف حضرت آمنه واقع شده است. علت به خاك سپرده شدن اين بانوى عالى مقام در اين محل آن است كه حضرت عبدالله , همواره براى حمل خرما به مدينه راهى آن ديار مى شد. در يكى از روزها وقتى به مدينه رسيد ، از دنيا رفت . بعد از وفات آن حضرت ، آمنه خاتون هر ساله براى زيارت مزار شريف همسرشان به آن منطقه مى رفت . وقتى رسول خدا(ص) به سن شش سالگى رسيد ، حضرت آمنه طبق روال همیشگی خويش براى زيارت قبر شريف شوهرش عازم مدينه شد. در اين سفر ، حضرت عبدالمطلب و ام ايمن پرستار رسول خدا (ص) او را همراهى مى كردند . واقعه جانگذار رحلت حضرت آمنه , 45 سال پيش از هجرت نبوى(ص) مصادف با سال 575 ميلادى رخ داد . هنگامی که ایشان از زيارت آن مكان مقدس فارغ گشت ، عازم مكه شد . در ميانه راه در محلی به نام "ابواء" دار فانى را وداع گفته و به ملكوت اعلى پيوست.(29)
در گزارشى آمده است كه حضرت آمنه در هنگام رحلت در حالى كه به صورت نازنين رسول خدا (ص) مى نگريست ، اين اشعار را سرود :
بارك فيك الله من غلام
يابن الذى من حومه الحمام
نجابعون الملك المنعام
فدى غداه الضرب بالسهام
بمإه من ابل سوام
ان صح ما ابصرت فى المنام
فانت مبعوث الى الانام
تبعث فى الحل و فى الحرام
تبعث فى التحقيق و الاسلام
دين ابيك البر ابراهام
فالله انهاك عن الاصنام
ان لا تواليها مع الاقوام
يعنى: خداوند به تو اى فرزند عزيز ، خير و بركت مرحمت كند ; اى فرزند كسى كه خداوند او را به فضل و كرمش از چنگال مرگ خلاصى بخشيد .
در آن روزى كه بين او [ عبدالله] و شتران ، قرعه كشيده و به صد شتر گران قيمت فدا داده شد.
اگر آنچه را كه در عالم رويا ديده ام ، صحت داشته باشد ، تو به سوى مردم عالم مبعوث خواهى شد; براى بازگويى حلال و حرام .
براى تحقق اسلام كه همان دين جد نيكوكارت ابراهيم است ، برانگيخته مى شوى .
خداوند ، تو و ساير مردم را از پرستش بتان نهى كرد . همچنان كه شما را از دوستى آنها برحذر داشت.
بعد فرمود : " كل حى ميت و كل جديد بال و كل كثير يغنى و انا ميت و ذكرى باق و قد تركت خيرا و ولدت طهرا ." (30)
هر زنده اى مى ميرد و هر نو و تازه اى كهنه مى شود. هر زياده اى رو به كاستى نهاده ، فانى مى شود. من مى ميرم ولى نامم باقى و جاودان مى ماند; چون از خود خير و فرزند پاكيزه اى به يادگار نهادم."
عزادارى رسول الله(ص) در كنار مزار مادر
آنچه مسلم است ، آنكه رسول خدا (ص) بعد از وفات مادر عزيزش به زيارت ايشان شتافت و ظاهرا اين عمل را چند يا چندين بار تكرار فرمودند . در يكى از آنها رسول خدا (ص) بعد از زيارت آن بارگاه مقدس گريست و به عزادارى مشغول شد. از گريه ايشان اطرافيان هم گريستند. ابوهريره در اين باره مى گويد: "زار النبى(ص) قبر امه فبكى و بكى من حوله" ;(31)
"پيامبر(ص) مزار مادرشان را زيارت كرده گريست و كسانى كه اطراف ايشان بودند ، هم گريستند."
منابع
1. رياحين الشريعه، ذبيحالله محلاتى، ج 2، ص386.2
2. فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحانى، ص 38
3 . بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 15، ص99.
4. مادر پيامبر، دكتر بنت الشاطى، ترجمه دكتر احمد بهشتى، ص99. 5
5. همان، ص 18. 6
6. رياحين الشريعه، ج 2، ص 388. 8
7. بحارالانوار، ج 15، ص117 13،12،11،10. 9
8. همان، ص 100 و99. 14
9. رياحين الشريعه، ج 2، ص387. 15
10. همان. 16
11. خصايص فاطميه، ملاباقر واعظ كجورى، ص 292. 17
12 . تذکرة الخواتین، ص5 و 6؛ آخرین گفتار، ج1، ص169 ـ 170.
13. ر.ک: مادر پیامبر(ص)، بنت الشاطی، ترجمه احمد بهشتی، سازمان تبلیغات اسلامی.
14. منتهی الآمال، ج1، ص41.
15. درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام جلد اول صفحه 99
16. ر.ک: تنقیح المقال، ج3، قسم دوم، ص69 و 70.
17. سیره ابن هشام ج 1 ص 156.
18. بحارالانوار، ج15، ص102.
19. سبل الهدی و الرشاد، ج1، ص331؛ عیون الاثر، ج1، ص36.
20. از تاریخ پیامبر اسلام، ص 54 تاریخ طبرى، ج 2، ص 7 و8
21. تذكره الخواتين, ص6.
22. بحارالانوار, ص269 ـ 270
23. سيرت رسول خدا(ص) , ابن هشام, ترجمه و انشاى رفيع الدين اسحاق بن محمد همدانى, تصحيح مهدوى, خوارزمى, چاپ دوم, 1361, ص141 با تصرف.
24. بحارالانوار, ج15, ص;296 منتهى الامال, ج1, ص41.
42ـ همان, ص261 ـ 262.
25. سیره حلبى ، ج 1/93.
26. همان مدرک/97
27.کتاب : فروغ ابدیت، ج 1، ص 155 نویسنده: جعفر سبحانى
28. معارف و معاريف, ج1, ص347.
29. ر.ك: معجم البلدان, ج1, ماده ابوإ; معارف و معاريف, ج1, ص347
30. تذكره الخواتين, ص5 و ;6 آخرين گفتار, ج1, ص169 ـ 170.
31. مسند احمد , ج2, ص441 - پاسخ به شبهات عزادارى, آقاى رجبى ص59, 60