اهل دل با نواها و معارفی که از زبان امام زین العابدین علیه السلام نقل شده است، ارتباط برقرار کرده و شب های ماه مبارک رمضان را عاشقانه سپری کردند. اما سوالی مطرح است و آن اینکه چرا امام معصوم، با آن والایی مقامی که دارد، آنچنان میگرید و ناله می زند، گویی گنهکاری درمانده و بنده ای از درگاه رانده است. مگر سزاست کسی که به مقام عصمت نایل گشته، بگرید و اظهارِ عجز و ناتوانی کند؟
امام سجاد، قرآن مجسم
خداوند خطاب به رسول خود می فرماید: به افراد منکر بگو، چه به قرآن ایمان بیاورید و چه به آن نگروید، برای خدا تفاوتی ندارد، به هر جهت کسانی که قابلیت دریافت حق را دارند و آیات الهی را می شناسند وقتی این قرآن بر آنها تلاوت شود برای سجده با صورت به زمین می افتند: و عده ای که خدای متعال به بعثت و زنده کردن مجدد داده بود واقع شد و تخلف نمی پذیرد، به خلاف مشرکان که معاد را انکار می کردند، این افراد عالم و خداشناس به وقوع آن اذعان می کنند و با حالت زاری و گریه ، خاشعانه برای خدا به سجده می افتند و با جوارح بدنشان اظهار ذلت و خضوع و بندگی می نمایند و این قرآن باعث ازدیاد تذلل و مذلت قلبی و خشوع آنها می گردد. (تفسیر المیزان ذیل آیه 109 سوره اسراء)
«حسنات الابرار سیئات المقربین» است. درجات معرفت نسبت به خدا در افراد متفاوت است. چه بسا آنچه برای افراد معمولی نیکی به حساب آید، برای مقربان به خدا، زشت و ناپسند باشد. لذا کارهای نیک خوبان برای مقربان که در درجه بالاتری از لحاظ ایمان قرار گرفته اند دیگر حسنه نیست بلکه در مقایسه با رتبه ایمانی او سیئه و عمل زشت محسوب می شود. به امام سجاد هم به عنوان امام العارفین باید دقیقاً از همین زاویه نگریست و افعالشان را تفسیر کرد.
باز قرآن اشاره می کند: زمانی که آیات ما، یعنی هر چیزی که شأنی از شئون خدای تعالی را حکایت کند، تلاوت و ذکر می شود، گروهی از انسان ها هستند که با کمال خضوع و خشوع و با حالت گریه به خاک می افتند. (مریم: 58)
از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که هنگام تلاوت این آیه فرمود: «نحن عنینا بها» ما مقصود از این آیه هستیم( تفسیر نمونه ج 13 ص 100به نقل از مجمع البیان ذیل همین آیه). لذا اگر می بینیم که امام با ناله و زاری و با عجز کامل و فقر مطلق نسبت به معبودش در پیشگاه او حاضر می شود، به دلیل اوج معرفت و خشیتی است که از بیکرانگی پروردگارش دارد به طوری که خالص ترین اعمال و ناب ترین افعال را در محضر معبود، بسیار ناچیز می داند.
به همین خاطر بارها و بارها به دلیل عجز و گریه خود اشاره می فرماید: چرا نگریم، می گریم برای جان دادنم، می گریم بر تاریکی قبرم، می گریم بر تنگی جایگاه ابدی خودم و... و چون برای حساب نامه عملم گشوده شود به حال ذلتم در پیشگاه عظمتت ترحم فرما و گناهانی که از چشم مردم پنهان است را بر من ببخش.
باز امام در مناجات العارفین دلیل این عجز و ناتوانی را اینگونه توصیف میکند: «ای خدا زبان ها از بلوغ به حد ثنا و ستایشی که سزاوار توست قاصر، و عقل ها از ادراک کُنه جمالت عاجز است، و دیده ها از نزدیکی به انوار جمالت خسته و نابینا، و برای خلق راهی به مقام معرفتت نیست مگر به اظهار عجز... پس ای خدا ما را به درگاهت پناه ده که از آن دَر مَرانی و دور مگردانی.»
از انسان به مقدار معرفتش انتظار می رود
باز باید تأکید کرد و به این نکته توجه داشت که «حسنات الابرار سیئات المقربین» است. درجات معرف نسبت به خدا در افراد متفاوت است. چه بسا آنچه برای افراد معمولی نیکی به حساب آید، برای مقربان به خدا، زشت و ناپسند باشد. همان گونه که نوشتن شبیه مبتدیان برای کسی که در مقاطع بالای علم آموزی است زشت و نکوهیده نیست، در مقابل برای مبتدی قابل تقدیر و ستودنی است. هر چه سطح معرفت بالاتر رود، انتظارات بیشتر می شود. لذا کارهای نیک خوبان برای مقربان که در درجه بالاتری از لحاظ ایمان قرار گرفته اند دیگر حسنه نیست بلکه در مقایسه با رتبه ایمانی او سیئه و عمل زشت محسوب می شود. به امام سجاد هم به عنوان امام العارفین باید دقیقاً از همین زاویه نگریست و افعالشان را تفسیر کرد.
اگر امام سجاد در دعای ابوحمزه ثمالی بر گریه تاکید می کند این نشان از درک بالاست و از فهم و معرفت سرچشمه میگیرد. و گریه ایست که از سر شناخت عمیق و کامل است و نه چیز دیگر
رسیدن به معشوق را سوز دل باید
در مسلک عبودیت، در هر حال و مقامى، چه حال و مقام استغفار باشد و چه غیر آن، سوز دل و گریه را حسابى هست که عبارات گویای آن نیست و تفسیر آن در بیان نیاید. عاشق حقیقی سوز دل دارد. این سوز و گریه، چه از شوق باشد، چه از خوف، چه در مقام استغفار باشد، چه در مقام تلاوت آیات و استماع، چه در حال سجده باشد و چه در حال دیگر، هر کجا و در هر مقامى باشد، از درک بالا و فهم و معرفت سرچشمه میگیرد.
آن که می فهمد و معرفت دارد، می سوزد و اشک می ریزد و آن که نمی فهمد و علم و معرفت ندارد، نه می سوزد و نه اشک می ریزد. معرفت است که به عمل انسان جان می دهد و اعتبار می بخشد. این معرفت است که هراس ایجاد می کند و بذر بیم و امید، و خوف و رجا را در دل انسان می کارد، دل را زنده می کند و باعث انبساط خاطر می گردد. خنده را از لب ها می رباید و گریه را جایگزین می گرداند. اما این گریه تصنعی نیست، از روی فریبکاری و تظاهر نیست، بلکه نتیجه حیرت زدگی از شکوه و جلال پروردگار است. از اینکه او همه چیز است و من هیچ، او در اوج غناست و من در اوج نیاز.
معرفت امام از این گونه معارف است و گریه اش هم نتیجه همین نوع از معرفت. انسان بی معرفت به سان نوزادی می ماند که بر اثر نادانی و عدم شناختش نسبت به بیرون هر کاری می کند و از هیچ چیز هراس ندارد: دست در دهان شیر می کند؛ اگر جلویش نگرفته نشود، ممکن است خود را از دره به پایین پرتاب کند ... برایش شخصیت والا مقام معنا ندارد. لذا راحت و آسوده است. نه عاشق می شود و نه از معشوق چیزی درک می کند. لذا اشک شوق و رسیدن به معشوق برایش مفهومی ندارد.
کلام آخر
اگر امام سجاد در دعای ابوحمزه ثمالی بر گریه تاکید می کند این نشان از درک بالاست و از فهم و معرفت سرچشمه میگیرد. و گریه ایست که از سر شناخت عمیق و کامل است و نه چیز دیگر.