بسم الله الرّحمن الرّحيم
وإيّاه نستعين
الحمد لله الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا أن هدانا الله؛ و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمّة المهديّين؛ سيّما خاتم الأنبياء وخاتم الأوصياء عليهم آلاف التحيّة والثناء؛ بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرء إلي الله.
انسان نه از لحاظ تجرد هستي همسان فرشتههاست كه از هماهنگي با همنوع خود بينياز باشد و با شعارِ ﴿ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾[1] زندگي كند و نه از جهت مادي همتاي حيوانهاست كه به تبادل نظر و تعاون با همجنس خويش حاجتي نداشته باشد و با شعارِ ﴿قد أفلح اليوم من استعلي﴾[2] كه برخاسته از حلقوم درندگان بشرنما چون آل فرعون است، به سر برد و نه ميتواند بدون تكيهگاه تكويني به تشتّت و پراكندگي خاتمه داده و راز و رمز اتحاد با همنوع خود را دريابد و با انجام رفتار مناسب، به وحدت روي آورد و با شعار ﴿قد أفلح من تزكّي﴾[3] از هرگونه نقص و عيب برهد و به كمال و تمام انساني برسد.
انسان از يك عامل كثرت به نام طبيعت و يك عامل وحدت به نام روح ماوراي طبيعت تشكيل يافته است[4]، از اينرو اگر جنبه طبيعي خود را فربه نمايد، جز اختلاف و نزاع چيزي نمييابد و اگر جنبه ماوراي طبيعي خويش را تزكيه كند، از گزند هرگونه درگيري مصون و به شهد مسالمت و صفا كامياب ميگردد.
انسان الهي، هجرت از كثرت به سمت وحدت را از معمار كعبه و بنيانگذار بيت توحيد، حضرت ابراهيم خليل فراميگيرد كه فرمود: ﴿إنّي ذاهب إلي ربّي سيهدينِ﴾[5] و براي نيل به اين هدف والا از موانعي كه جامع آنها تعلق به جهان طبيعت است ميرهد و با شرايط و موجباتي كه جامع آنها «پيوند به عالم ماوراي طبيعت» است، آشنا شده و از اين رهگذر به مقصد ميرسد. موانع طبيعي نه منحصر در اشياي معيّن است و نه مخصوص افراد خاص يا زمان و مكان معين؛ بلكه هر چيزي كه بشر را از ياد خداي سبحان غافل كند، دنياي او محسوب ميشود و دامنگير همهٴ انسانها در همهٴ شرايط و در همهٴ سنين و مراتب خواهد بود؛ مگر بندگان مخلَص كه از گزند آن مصوناند: ﴿و لأُغوينّهم أجمعين ٭ إلاّ عبادك منهم المخلَصين﴾.[6]
انسان سالك به سوي خدا هر اندازه نيرومندتر باشد، رهزنان او ماهرتر و رهايي از دام خطر آنها دشوارتر است؛ ليكن با تحصيل شرايط سير به سوي حق، پيمودن آن آسان خواهد شد: ﴿فأمّا من أعطي و اتّقي و صدّق بالحسني ٭ فسنيسّره لليُسري﴾[7]، چنانكه با محروميت از آن و ابتلا به موانع سلوك به سوي خداي سبحان، طي راه انحراف و سقوطْ سهل ميگردد: ﴿و أمّا من بخل و استغني ٭ و كذّب بالحسني ٭ فسنيسّره للعُسري﴾.[8]
چون كثرت، گذرگاه وحدت است و اين رهگذر، مانع مهم و عقبهٴ كئودي است كه چاره از عبور از آن نيست، از اينرو سالك كوي حق بايد توحيد را كه همانا مهمترين عامل وحدت و بهترين وسيله سلطه بر كثرت است، تقويت كند.
انسان الهي هنگامي همانند حضرت ابراهيم(عليهالسلام) از شهادت به غيب هجرت ميكند كه با حق، تولاي كامل داشته و از باطل، تبرّي نهايي جسته باشد و در محبّت و عداوت و ارادت و كراهت و بالاخره در جذب و دفع، تابع و پيرو دين پدرش حضرت خليل الرحمان(عليهالسلام) باشد: ﴿ملّة أبيكم إبراهيم﴾[9] و نيل به اين مقام منيع در پرتو هدايتهاي قرآن كريم ميسّر است.
ضرورت تكويني و ابدي بودن محورهاي وحدت
انسان از آن جهت كه به جامعه نيازمند است و بدون هماهنگي با ديگران خطوط اصيل سعادت او ترسيم نميشود، بايد با همنوعان خويش متحد باشد و چون انسان موجودي عيني و تكويني است نه ذهني يا اعتباري، و سعادت او نيز همسان با هستي او حقيقتي عيني است، نه امري ذهني و قراردادي، از اينرو پيوند او با ديگران نيز بايد بر محورهاي عيني و تكويني باشد؛ نه همانند قراردادهاي تجاري، صناعي و زراعي كه تحت عناوين بيع، اجاره، صلح، مضاربه و... منعقد شده و با تغيير اوضاع فسخ گردد و قرارداد جديدي با رخدادهاي تازه منعقد شود.
پيوند و اتحاد انسان با همنوعان خويش در عين آنكه ربطي عيني و تكويني است نه قراردادي و ذهني، بايد سهمي از جاودانگي و ابديت داشته باشد، به طوري كه در هر زميني و در هر زمان و در هر عصر و مصر و نسلي اجرا شدني باشد و از دگرگونيهاي جغرافيايي محفوظ و از تحولهاي تاريخي مصون بماند. چيزي كه در دسترس تطاول حوادث واقع نميشود و با تحوّل زمانه عوض نميگردد، جنبه جسماني و مادي بشر نيست، زيرا جسم او از خاك و گِل معين و در زمان و شرايط خاص واقع است و ناچار، رنگ آنها را به همراه دارد و با فرهنگ نشئت گرفته از خواص مادي قرين خواهد بود. همين ويژگي، منشأ اختلاف قومي و نژادي و زبان و سنت و ادب و رسم و آيين و نظاير آنهاست كه در عين سودمندي آنها جنبه اصالت نداشته و در ساختار گوهر جاويد آدمي، سهم مؤثر نخواهند داشت، زيرا از هر سرزمين و در بين هر نژاد و قوم و از ميان مردم هر عصر و مصر، فرد صالح يا طالح پرورش مييابد و از همين رو خداي سبحان به اينگونه از اموري كه جنبه مادي داشته و مايهٴ كثرتاند، اصالت نميبخشد؛ يعني هم تعدد ناشي از آنها را امضا ميكند و هم به عدم تأثير آنها در تكامل اصيل انسان اشاره مينمايد: ﴿يا أيّها النّاس إنّا خلقناكم من ذكر و أُنثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عند الله أتقاكم﴾.[10] يعني تعدّد نژاد فقط در شناسايي يكديگر به منزله يك شناسنامه طبيعي اثر دارد؛ وگرنه در نظام ارزشي اسلام، هيچ مؤثر نيست، چنانكه همين كثرت مادي در حدّ خود ميتواند همانند ساير اختلافها و تعددها نشانهٴ قدرت خداوند سبحان باشد؛ گرچه امتياز ارزشي را به همراه ندارد: ﴿ومن اياته خلق السموات و الأرض و اختلاف ألسنتكم و ألوانكم إنّ في ذلك لايات للعالِمين﴾.[11]
نتيجه آنكه اولاً تكامل انسان، بدون پيوند جوامع بشري ميسور نيست. ثانياً پيوند انسانها امري عيني و تكويني است نه قراردادي و اعتباري. ثالثاً پيوندهاي تكويني اگر به ماده و طبيعت برگردد، گرچه عيني و تكويني است، ليكن ناپايدار بوده و از نظر قرآن كريم در نظام ارزشي انسان مؤثر نيست.
بر اين اساس، مصوبات سازمان ملل ـ بر فرض سداد و صلاح آنها ـ و نيز آييننامههاي نژادي و قومي و ملي، تنها اموري قراردادياند كه توان تأمين سعادت تكويني جوامع بشري را ندارند، زيرا حقيقت تكويني انسان، برتر از قرارداد اعتباري، و ابديت او والاتر از امور مادي ناپايدار است.
انسان در فرهنگ قرآن، سرمايه سعادت همه جانبه و وحدت گسترده با همهٴ جوامع بشري را به عنوان يك اصل ثابت، همسان، همگي و هميشگي در نهاد خود دارد[12]، به طوري كه هيچ فردي در هيچ عصر و مصر و نسلي، فاقد آن نبوده و نخواهد بود و اين دستمايهٴ تكامل تكويني، همان زبان فطرت توحيدي است كه بدون اعتبار و قرارداد و صرف نظر از هرگونه اعتبار و تصويب، توان پيوند انسانها را داراست: ﴿فأقم وجهك للدِّين حنيفاً فطرت الله الّتي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدِّين القيِّم و لكنّ أكثر الناس لا يعلمون﴾.[13] بنابراين تنها راه وحدت انسانها و اتحاد جوامع بشري، بر محور فطرت توحيدي انسان دور ميزند، زيرا هم امري عيني و تكويني است نه قراردادي، و هم جاودانه و پايدار است، زيرا نه از خصوصيت اقليمي نشئت گرفته تا با تغيير آن دگرگون گردد و نه در زمانهٴ مخصوص، محصور است تا با گذشت آن سپري شود و نه در معرض حوادث ديگر واقع ميشود تا با تحوّل رخدادها فرسوده گردد؛ بلكه همچنان مشرف بر هر سرزمين و محيط بر هر زمان و حاكم بر هر سنّت و رسم قومي و نژادي و مانند آن است، زيرا روح انسان مجرّد است و فطرت توحيدي كه با هستي او عجين شده است، منزّه از ماده و مُبرّاي از قوانين حاكم بر طبيعت و تاريخ و نظاير آن است، از همين رو خداي سبحان فرمود: ﴿و ألَّف بين قلوبهم لو أنفقتَ ما في الأرض جميعاً ما ألَّفتَ بين قلوبهم و لكنّ الله ألَّف بينهم إنّه عزيز حكيم﴾[14]؛ يعني فقط خداوند است كه دلهاي آنان را همسو و هماهنگ قرار داد و تو اي پيامبر! اگر همه منابع مادي زمين و هر آنچه را در آن است هزينه ميكردي تا دلهاي آنها را پيوند دهي، توان آن را نداشتي؛ ليكن خداي سبحان آنان را متحد و قلوب آنها را تأليف كرد.[15]
گفتني است كه چنانچه در برخي از موارد به منظور جذب دلهاي ﴿المؤلّفة قلوبهم﴾[16] از مال استمداد ميشود و سهمي از زكات به آنها داده ميشود، اين احسان مادي، زمينهٴ آن تأليف معنوي است؛ و گرنه تأثير آن فقط در حدّ سكوت است نه سكون و آرامش دل، زيرا قلب فقط به ياد خداوند ميآرمد: ﴿ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب﴾[17] و با اعراض از ذكر حق، گرفتار ضنك، تنگي و ضيق معيشت و بستگي زندگي خواهد شد و هرگز توفيق شرح صدر نمييابد: ﴿و من أعرض عن ذكري فإنَّ له معيشةً ضنكاً﴾.[18]
ضرورت هماهنگي محورهاي اتحاد با فطرت و دين الهي جهانشمول
حاصل مباحث گذشته اينكه «وحدت جهاني» بدون پيوند تكويني و جهاني ميسّر نخواهد بود و هرگونه پيوندي كه با سرشت توحيدي انسانها مطابق نباشد، يا اعتباري است نه عيني و تكويني؛ يا زوالپذير است نه پايدار، از اينرو هر قانوني كه براي هدايت جوامع بشري تدوين ميشود، بايد با فطرت الهي آنان منطبق بوده و داراي دو ويژگي تكويني بودن و ابديت باشد و تنها مبدئي كه به همه اصول گذشته احاطه علمي دارد و بر طرح و تدوين آن تواناست، ذات اقدس خداوند است. بر همين اساس، انسان در منطق وحي فقط با اسلام كه دين جهانشمول است و همگان را همسان و همسو و همتا و همخو و هماهنگ و همراه ميكند، به كمال نهايي خود ميرسد و از همين رو خداي سبحان اسلام را دين جهاني شناساند و جهانيان را به گرايش به آن فراخواند و خطوط اصيل آن را كلي و دائم و همهجايي تبيين كرد و از جدايي از آن بر حذر داشت و خطر اعراض از آن يا اعتراض بر آن يا معارضه با آن را اعلام كرد و فرمود: ﴿و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرّقوا و اذكروا نعمت الله عليكم إذ كنتم أعداءً فألَّف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخواناً وكنتم علي شفا حفرةٍ من النّار فأنقذكم منها كذلك يبيّن الله لكم اياته لعلّكم تهتدون﴾.[19] بر اساس اين آيهٴ شريفه، هر فردي افزون بر آنكه موظف است به قرآن و عترت(عليهمالسلام) ـ كه بهترين حبل و دستاويز انسانهايند ـ تمسك جويد، بايد با ديگران و در كنار آنان مسلمان باشد و با هم به ريسمان الهي اعتصام جويند. اين هماهنگي دين، همانا نعمت ويژه الهي است كه نبايد از آن غفلت كرد، چنانكه نبايد از خطر دشمني و اختلاف كه همانند حركت در لبه درّه سقوط و گودال آتش است، غافل بود.
همچنين خداوند متعالي فرمود: با هم اسلام را بپذيريد و در پرتو وحي الهي با هم زندگي مسالمتآميزي داشته باشيد و از اختلاف و تشتّت كه همانا پيروي از گامهاي شيطان است، بپرهيزيد، چون او دشمن آشكار شماست و بارزترين مظهر عداوت او ايجاد فتنه و آشوب و اختلاف و تفرقه است: ﴿يا أيّها الّذين امنوا ادخلوا في السلم كافّةً و لا تتّبعوا خطوات الشيطان إنّه لكم عدوٌّ مبينٌ﴾.[20]
تودهٴ مردم، تابع دانشمندان و صاحبنظرانند؛ اگر آنان هماهنگ و همسو باشند، شكافي در متن جامعه پديد نميآيد، و اگر آنها (عالمان) ـ معاذ الله ـ كينهتوز و تشتّتطلب باشند، اميدي به اصلاح جامعه نيست و هرگز طعم گواراي وحدت به ذائقه اين جوامع پيرو و محروم نميرسد و بوي صفا و وفا به مشام آنها نخواهد رسيد، بدين سبب قرآن كريم علما و دانشمندان را پيش از ديگران و بيش از آنها به اتحاد امر ميكند و خطر اختلاف را كه از دنيادوستي نشئت ميگيرد، به آنها هشدار ميدهد و آنها را از عذابِ روزي ميترساند كه در آن روز برخي از چهرهها دگرگون ميگردد.[21]
قرآن كريم اختلاف نظر را كه زمينه دستيابي به هدف مشترك است، همانند اختلاف دو كفه ترازو كه براي هماهنگي وزن و موزون تلاش ميكنند، لازم و سودمند ميداند؛ ولي اختلاف بعد از علم و روشن شدن واقع را كه غرضي جز نيل به هدف پليد نفساني در آن نيست، زيانبار دانسته و علما و دانشمندان را مسئول آن اعلام كرده و منشأ تفرقه بعد از علم و آگاهي به حق را ظلم و تعدّي ميداند: ﴿و ما اختلف فيه إلاّ الّذين أُوتوهُ من بعد ما جائتهم البيّنات بغياً بينهم﴾؛[22] ﴿و ما اختلف الّذين أُوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغياً بينهم﴾[23]؛ ﴿و ما تفرّقوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغياً بينهم﴾[24]؛ ﴿فما اختلفوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغياً بينهم﴾.[25] هرگز بغي و تجاوز در محدوده قوانين الهي و نسبت به احكام اسلامي، مخصوصاً درباره تعيين سرنوشت سعادت و شقاوت جوامع بشري، وسيله نيل به كمال نخواهد بود؛ بلكه زيان آن دامنگير باغيان و متعدّيان خواهد شد: ﴿و لا يحيق المكر السيّيء إلاّ بأهله﴾.[26]
محورهاي اصيل وحدت
انسان كه داراي فطرت توحيدي مشترك با ديگران است و به دين جهانشمول دعوت شده است، وقتي توان شكوفايي فطرت مشترك و دستيابي به مزاياي دين جهاني مشترك را داراست كه داراي محورهاي اصيل و پايدار وحدتبخش باشد تا در پرتو آن اختران پرفروغ با همگان همگام شود و با همنوعان خود هماهنگ گردد، از اينرو خداي سبحان، قرآن كريم را كتاب همگان و محور فكري و علمي جهانيان اعلام كرد و حضرت رسول اكرم(ص) را براي عينيت بخشيدن به احكام قرآن، به عنوان اُسوه و رهبر عمومي و جهاني معرفي كرد و كعبه مقدّس را براي گردهمايي سراسر جهان اسلام، قبله و مطاف عالميان دانست، تا مسلمين جهان با داشتن اين محورهاي اصيل وحدتبخش با يكديگر آشنا و متّحد گردند.
در اينجا به طور خلاصه درباره جهاني بودن اين مدارها، مخصوصاً كعبه معظّمه و قداست عالمي و امنيت جهاني آن، بحث خواهد شد تا وظيفه مسلمانان، مخصوصاً علما نسبت به تأمين و حراست از قداست كعبه و مأمن بودن آن روشن شود.
1. جهاني بودن قرآن كريم
انسان كامل كه سمت رسالت الهي را داشته و حامل پيام خداست، اگر مظهر اسم اعظم بوده و كاملترين انسانها باشد، كتابي را دريافت ميكند كه كاملترين كتابها بوده و تمام پهنه زمين و وسعت زمان و گستره تاريخ را دربر ميگيرد، از همين رو خداي سبحان، قرآن را به عنوان كتاب الهي براي هدايت همگان بر قلب مطهر رسول اكرم(ص) نازل و آن را به عنوان هدايت توده انسانها معرفي كرد، بدون اختصاص به مردم عصر يا مصر خاص:﴿شهر رمضان الّذي أُنزل فيه القران هدي للنّاس...﴾[27]؛ ﴿و أُوحِي إلي هذا القران لاُِنذركم به و من بلغ ...﴾[28]؛ ﴿و لقد ضربنا للنّاس في هذا القران من كلّ مثل لعلّهم يتذكّرون﴾[29]؛ ﴿إنّا أنزلنا عليك الكتاب للنّاس بالحقّ..﴾[30] نيز آن را به عنوان يادآور همه جوامع بشري شناساند: ﴿إن هو إلاّ ذكري للعالمين﴾[31]، ﴿و ما هي إلاّ ذكري للبشر﴾[32] تا همگان را به عَهد فطرت خويش متذكر نمايد؛ همچنين آن را به عنوان دستور آسماني به منظور برحذر داشتن همه مردم جهان از هرگونه تباهي معرفي كرد: ﴿تبارك الّذي نزّل الفُرقان علي عبده ليكون للعالَمين نذيراً﴾.[33]
آيات تحدّي نيز نشانهٴ جهاني بودن قرآن است، زيرا بر اين اساس كه قلمرو تحدّي و دعوي رسالت و اعجاز، همان منطقه نفوذ كتاب آسماني است، اگر كتابي براي هدايت گروه خاص يا عصر مخصوص نازل شده باشد، زبان تحدّي و دعوي دعوت آن در همان محدوده نزول كتاب آسماني خلاصه ميشود؛ حال آنكه قرآن كريم همهٴ جن و انس را به مبارزه فراميخواند: ﴿قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ و الجِنُّ عَليٰ اَن يَأتوا بِمِثلِ هـٰذا القُرءانِ لا يَأتونَ بِمِثلِهِ﴾.[34]
تذكر اين نكته سودمند است كه معجزه هر پيامبري، گرچه رسالت او محدود باشد، براي هميشه به قوّت اعجاز خود باقي است و هيچ كسي از غير انبيا و اولياي الهي(عليهمالسلام) توان آوردن همانند او را نداشته و نخواهند داشت.
به هر روي، چون دعوي رسالت با دعوت رسول هماهنگ است و تبلور دعوت نبي اكرم(ص) در قرآن كريم است، هرگونه دليل كه بر جهاني بودن قرآن دلالت داشته باشد، بر عالَمي بودن رسالت رسول اكرم(ص) نيز دلالت دارد، همچنانكه هر دليلي كه بر جهاني بودن رسالت رسول اكرم(ص) دلالت كند، بر عالَمي بودن قرآن مجيد نيز دلالت خواهد داشت، زيرا اين دو متلازم هماند و دليل هر كدام، بالملازمه، ديگري را نيز اثبات ميكند.
2. رسالت جهاني رسول اكرم(ص)
انسان كاملي كه به نحو مطلق (بر همه) خليفة الله است و كاملتر از او در جهان امكان كسي نيست، رسالت او آنچنان وسيع و گسترده است كه نه در طول تاريخ بعد از او پيامبري خواهد آمد و نه در عرصه گيتي و همزمان با نبوّت او كسي به پيامبري ميرسد و از اين جهت، او نه تنها از انبياي اولواالعزم به شمار ميآيد، بلكه خاتم همه پيامبران بوده و پايانبخش اصل نبوت و رسالت است و همهٴ ادلّهاي كه بر خاتميّت آن حضرت دلالت دارد، مانند آيهٴ كريمهٴ ﴿ما كان محمّدٌ أبا أحد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيّين و كان الله بكلّ شيءٍ عليماً﴾[35] بر «جهاني بودن رسالت» آن حضرت(ص) نيز دلالت خواهد داشت.
افزون بر اين قسم از براهين، آيات ديگري نيز ناظر به كليّت و دوام رسالت آن حضرت است؛ مانند: ﴿و ما أرسلناك إلاّ رحمةً للعالَمين﴾[36]؛ ﴿و ما أرسلناك إلاّ كافّةً للناس بشيراً و نذيراً و لكنَّ أكثر الناس لا يعلمون﴾[37]؛ ﴿يا أيّها الناس قد جائكم الرسول بالحقّ من ربّكم فَامنوا خيراً لكم و إن تكفروا فإنّ لله ما في السموات و الأرض و كان الله عليماً حكيماً﴾[38]؛ ﴿قل يا أيّها الناس إنّي رسول الله إليكم جميعاً ...﴾.[39] در اين آيات، رسالت نبي اكرم(ص) براي توده انسانها در همهٴ اعصار و امصار و بدون اختصاص به تازي يا فارسي و مانند آن تبيين شده است؛ يعني همانگونه كه قرآن، هدايتگر عموم ناس و مردم است، رهبري رسول اكرم(ص) نيز براي همه ناس و توده مردم است و كلمهٴ «ناس» مادامي كه قرينه بر اختصاص آن اقامه نشود، شامل همه انسانها در همهٴ اعصار خواهد بود.
3. پيوند مستمر مسلمانان با كعبه معظمه
انسانهاي معتقد به يك دين جهاني و يك كتاب عالَمي و پيرو يك پيامبر همگاني و هميشگي، بايد مركزي همگاني، ثابت، تغييرناپذير و محور تبادل نظر سراسري نيز داشته باشند تا از دور و نزديك در كنار آن گرد هم آيند و در آنجا مسائل علمي و عملي، خواه به عنوان توجيه پيروان و خواه به عنوان پاسخ به بيگانگان، طرح گردد و مشكلات سياسي و اجتماعي، خواه از لحاظ اداره امور داخلي و خواه براي صيانت از تهاجم خارجي، بازگو و حل شود و روابط فرهنگي و اخلاقي تحكيم گردد و نيز فوائد ديگري كه همهٴ آنها را ميتوان از اطلاق آيهٴ كريمهٴ ﴿ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله في أيّامٍ معلوماتٍ﴾[40] استفاده كرد.
خداي سبحان كعبه معظمه و مسجد الحرام و حرم آن را به اين منظور اختصاص داد، تا همه مسلمانان جهان در همه شئون زندگي خود در تمام سالها و ماهها و هفتهها و روزها و ساعتها و دقيقهها... به مناسبتهاي گوناگوني با كعبه معظمه ارتباط برقرار كرده و به عنوان لزوم استقبال آن يا رجحان رو به رو واقع شدن با آن در نمازها و نيازها و همچنين در ذبح و نحر حيوانها و نيز در تجهيز كارهاي بيمارِ مُشرِف مرگ و همچنين بعد از مردن وي، با آن رابطه برقرار كنند، از اينرو درباره عظمت و قداست كعبه و پيوند ناگسستني با آن در مرگ و زندگي چنين ميگوييم: و الكعبة قبلتى... .[41]
به سبب كرويت زمين و اختلاف جهت قبله بلاد، در هر لحظه فردي از سويي به سمت كعبه در حالت نماز و نيايش است به طوري كه آني اين پيوند قطع نميشود، چون اوقات نمازها و دعاها و... براي مردم كرهٴ زمين يكي نيست و همانطور كه فرشتگانِ عرش دائماً با عرش الهي در ارتباطاند، مسلمانان سراسر جهان در هر لحظه و در هر مكان با كعبه كه به محاذات عرش بنا نهاده شد، در ارتباطاند. به همين منظور ـ و با آنكه انسان به هر سو رو كند، رو به خداست: ﴿و لله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾[42] ليكن ـ دستور الهي، اين است كه هر جا هستيد در هنگام عبادت به سمت مسجد الحرام متوجّه شويد؛ ﴿قد نري تقلّب وجهك في السماء فَلَنولّينّك قبلةً ترضاها فولِّ وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره﴾.[43]
انسانهايي كه به يك سمت رو ميكنند و گِرد يك محور و مطاف ميگردند، هنگامي كه به مزاياي معنوي آن معبد آشنا باشند، معبود خود را ـ كه خداي نظام آفرينش از ملك تا ملكوت، از شهادت تا غيب، از ماده تا لوح و قلم، از طبيعت تا عقل محض، و بالاخره از ناسوت تا اولين فيض و اثر كه همان ارواح عترت طاهره و رسول اكرم(ص) ميباشد ـ بهتر ميشناسند و حضرتش را بيشائبهتر ميپرستند، از اين جهت، خداي سبحان خصوصياتي را براي قبله جهانيان و مطاف زائران سراسر گيتي در حج و عمره تبيين فرمود كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميشود:
1. كعبه اولين و قديمترين معبد مردمي و عبادتگاه توده انسانها در روي زمين است: ﴿إنّ أوّل بيتٍ وضع للنّاس للّذي ببكّة مباركاً...﴾.[44]
2. كعبه محور قيام و مقاومت و پايداري و مركز ايستادگي توده انسانها براي امتثال دستور حق و پرهيز از باطل و ستيز با آن است: ﴿جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للنّاس﴾.[45]
3. كعبه مرجع و بازگشتگاه عموم مردم و مأمن توده انسانهاست: ﴿و إذ جعلنا البيت مثابةً للناس و أمناً...﴾.[46]
4. نقشهٴ كعبه و تعيين محل ساختن آن به رهنمود و دستور خداي سبحان تنظيم شد: ﴿و إذ بوّأنا لإِبراهيم مكان البيت أن لا تشرك بي شيئاً﴾.[47]
5. ساختمان كعبه با معماري و دستياري دو تن از بزرگترين انبياي ايثارگر الهي صورت پذيرفت: ﴿و إذ يرفع إبراهيم القواعد من البيت و إسماعيل...﴾.[48]
6. كعبه بنايي عتيق و ارزشمند و سابقهدار و خانهاي است كه تحت تملّك و سلطه احدي نبوده و در گسترهٴ تاريخ از تطاول طاغوتيان مصون مانده و از اختصاص به شخص يا گروه يا قوم و نژاد يا دولت و حكومت آزاد بوده و هست و خواهد بود: ﴿...و لْيطّوّفوا بالبيت العتيق﴾[49]؛ ﴿...ثمّ محِلُّها إلي البيت العتيق﴾.[50]
7. كعبه بيت خدايي است كه منزّه از حلول در مكان و مبرّاي از حصر در زمان و مقدَّس از نياز و مسبّح از حاجت به چيزي يا كسي است، و نيز مهمانسراي ضيوف الرحمان است كه به دست خليل الله و ذبيح الله از لوث هر شركي تطهير شد: ﴿و عهدنا إلي إبراهيم وإسماعيل أن طهِّرا بيتي للطائفين و العاكفين و الرّكّع السجود﴾.[51]
8. كعبه تنها بيتي است كه زيارت و طواف آن بر توانايان لازم است، و تنها دربارهٴ عبادت حج آمده است كه: ﴿و لله علي الناس حِجّ البيت من استطاع إليه سبيلاً﴾.[52]
9. كعبه، بيتي است كه زائران آن از احترام خاص برخوردارند و سهمي از حرمت معنوي ميبرند و هتك حرمت آنها به منزلهٴ اخلال ساير حرمتهاست: ﴿يا أيّها الّذين امنوا لا تحلّوا شعائر الله و لا الشَّهرَ الحرامَ ولا الهدي ولا القلائد و لا امِّينَ البيت الحرام...﴾.[53]
10. كعبه و مسجد الحرام جاي امن براي شهري و روستايي، دور و نزديك، حضري و بدوي است و همگان همسان و همتاي هم از آن بهرهمند ميشوند: ﴿إنّ الّذين كفروا و يصدّون عن سبيل الله و المسجد الحرام الّذي جعلناه للناس سواءً العاكف فيه والباد...﴾.[54]
11. كعبه و مسجد الحرام، مركز قداست و حرمت است به گونهاي كه ارادهٴ ستم ملحدانه در آن مايهٴ عذاب الهي خواهد بود: ﴿...و من يُرد فيه بإلحاد بظلم نذقه من عذاب أليم﴾.[55]
12. جايگاه كعبه اولين پناهگاه و محل سكونت فرزندان خليل الرحمان است: ﴿ربّنا إنّي أسكنت من ذرّيتي بوادٍ غيرِ ذي زرع عندَ بيتك المحرّم...﴾.[56]
13. خداوند در پاسخ به درخواست حضرت خليل(عليهالسلام) ـ كه آن منطقه غير ذي زرع اولاً آباد شود، ثانياً مأمن گردد كه همگان در آن احساس آرامش كنند: ﴿و إذ قال إبراهيم ربّ اجعل هذا بلداً امناً...﴾[57] ﴿و إذ قال إبراهيم ربّ اجعل هذا البلد امناً...﴾[58] ـ آنجا را بلد و شهر آباد و امن كرد و از آن منطقه به عنوان ﴿البلد الأمين﴾ ياد كرد: ﴿و التين و الزيتون ٭ و طور سينين ٭ و هذا البلد الأمين﴾[59] و همچنين ساكنان آن منطقه را از خطر اقتصادي و ناامني نظامي حفظ كرد: ﴿فليعبدوا ربّ هذا البيت ٭ الّذي أطعمهم من جوع و امنهم من خوف﴾[60]؛ ﴿...و من دخله كان امناً﴾[61]؛ ﴿أولم نمكّن لهم حرماً امناً يُجبي إليه ثمراتُ كلِّ شيءٍ...﴾[62]؛ ﴿أولم يروا أَنّا جعلنا حرماً امناً و يتخطّف الناس من حولهم...﴾.[63]
راز اهتمام فراوان به امنيت حرم الهي
نعمت امنيت بسيار پر ارج است؛ ولي اين همه اصرار براي برقراري آن، صاحبنظر هوشيار را متوجه ميكند كه در آن منطقه بايد كاري صورت پذيرد كه بدون احساس آرامش، ميسّر نخواهد بود و اگر آن كار، تنها نيايش و زيارت و طواف و ذكر بود و هيچگونه اظهار انزجار از تبهكاران و متجاوزان و... نبود، آنها نيز مزاحمتي فراهم نميكردند.
توضيح اينكه خداي سبحان انسان را براي كمال عبادي آفريد و چون هيچ كمالي بالاتر از نيل به توحيد ناب نيست و وصول به آن بدون نزاهت از هرگونه شرك ميسّر نخواهد بود، از اينرو كعبه را كه مركز گردهمايي مسلمانان سراسر عالم است و بيت توحيد به شمار ميآيد، محور تبرّي از هر تباهي و تبهكار دانست و مقدمات مناسب آن را چنين تمهيد فرمود: اولاً بعد از تمام شدن بيتِ طاهر و عتيق و مساوات و مواسات و بعد از تأمين حرم و تشريع امنيت براي مهمانان و زائران و راكعان و ساجدان و عاكفان، به پيامبر خويش دستور داد: ﴿و أذِّن في النّاس بالحجّ يأتوك رجالاً و علي كلّ ضامرٍ يأتين من كلّ فجٍّ عميق﴾[64] و هدف از اين اذان و اعلان ابراهيمي(عليهالسلام) آمدن هر كسي است كه توان حضور را به طور متعارف دارد، تا از نزديك شاهد منافع مادي و معنوي خود باشد.
ثانياً وقتي همگان از باختر و خاور و از شمال و جنوب و از دور و نزديك آمدند و در مركز گردهمايي سراسري شركت كردند، نوبت به اذان و اعلان محمدي(عليهالسلام) ميرسد، از اينرو فرمود: ﴿و أذان من الله و رسوله إلي الناس يوم الحجّ الأكبر أنّ الله بريءٌ من المشركين و رسوله...﴾[65]؛ يعني آن اعلان قبلي، هدف نهايي ساختن كعبه با همه مزاياي الهي آن نبود، بلكه زمينهاي بود براي اعلان دوم كه هدف نهايي كعبه است، و آن اذان كه توسط خاتم پيامبران از طرف خداي سبحان صورت ميپذيرد، همانا تبرّي خدا و رسول اكرم(ص) از هر مشرك و ملحد است و براي اينكه اين اعلان جهاني باشد و به سمع مردم سراسر گيتي برسد، فرمود كه در زمان حضور همهٴ زائران و در روز عمومي در ايام حج، صورت گيرد: ﴿...يوم الحجّ الأكبر﴾.
خلاصه آنكه هدف نهايي ساختن بيت الله، رسيدن به توحيد بيپيرايه از شرك است و نيل به توحيد ناب بدون تبرّي تام از هر شرك و الحاد و انزجار از هر مشرك و ملحد، ميسور نخواهد بود. بر همين اساس تا انسان در روي زمين زندگي ميكند، وظيفه حج و زيارت به عهده اوست و تا مشرك در جهان به سر ميبرد، اعلان تبري از او نيز جزء مهمترين وظايف حج به شمار ميرود.
گرچه هر عبادتي تبرّي از شرك و انزجار از طاغوت است و حج و طواف كعبه نيز ـ كه به منزله نماز يا به همراه آن نماز است[66] ـ از همان اصل كلي، يعني تبرّي از طغيان و انزجار از شرك حكايت ميكند؛ ليكن چون حج، عبادت ويژهاي است كه با سياست آميخته است و حضور طبقات گوناگون مردم جهان، موقعيت مناسبي است تا روح اين عبادت همانند ديگر عبادتهاي الهي در آن انبوه چشمگير به خوبي تجلي كند و عصاره اين پرستش خاص در آن صحنه ظهور تمام نمايد، از همين رو بر اثر فرمان وحي الهي، پيامبر گرانقدر اسلام(ص) سخنگوي حكومت اسلامي، حضرت علي بن ابيطالب(ص) را مأمور اعلام تبرّي از مشركان كرد تا به طور قاطع، مرز توحيد از طغيان و شرك جدا شود و صفوف منسجم مسلمانان از صف كفار ممتاز گردد و از اين رهگذر، چهره سياسي عبادي حج جلوه كرده و زائران كعبه با استماع قطعنامه حكومت اسلامي كه دستور انزجار از شرك و سازشناپذيري در برابر مشركان است، رهتوشه توحيد را به همراه خود ببرند. از اين جهت، همانطور كه تمام مردم مسلمان در بسياري از شئون زندگي به سمت كعبه متوجه ميشوند، از بركت كعبه نيز فرمان توحيدي به اقطار گوناگون عالم منتشر خواهد شد.
به هر روي، براي تبرّي از كساني كه به سرزمينهاي اسلامي تجاوز كرده و از كشتار بيرحمانه با استفاده از آخرين سلاحهاي شيميايي و غير آن دريغ ندارند، هيچ جايي مناسبتر از حرم خدا نيست؛ همچنين براي اعلان انزجار از اسرائيل غاصب كه سالهاي طولاني به قبله اول مسلمانان و سرزمين آنان تعدّي كرده و از كشتار دسته جمعي كودكان و سالمندان و زنان و مردان بيگناه فلسطين اشغالي مضايقه ندارد، هيچ مكاني سزاوارتر از مكه نيست؛ نيز براي اعلان نفرت و انزجار و تبرّي از ابرجنايتپيشه عصر و دولتمردان درندهخوي امريكا كه جهان سوم را مقهور سلطه اهريمني خود قرار دادهاند، هيچ محلي شايستهتر از حرم الهي نميباشد.
ممكن است بسيطانديشي بگويد: در حجاز كنوني، مشرك وجود ندارد تا در موسم حج از او تبرّي جسته شود؛ ليكن بايد توجه داشت كه منظور، حضور شخص مشرك و بدن مادي او نيست؛ بلكه مراد از تبرّي، همانا اعلان انزجار از تفكر شركآلود و تمدن باطل شركزدگان و استعمار ظالمانهٴ ملحدان و استثمار طاغيانهٴ ماديون و استعباد بيرحمانهٴ مستكبران و استحمار سامرانهٴ اسرائيليان و استضعاف مكارانهٴ ابرقدرتان و... است كه نه تنها حجاز كنوني گرفتار آن است، بلكه فلسطين عزيز و بسياري از بلاد اسلامي به آن مبتلايند و صاحبنظر ژرفانديشي كه به حوادث روزگار خود آگاه است، اينگونه از لوابس بر او تهاجم نكرده و امر را بر او مشتبه نميكنند: العالِم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس.[67]
كعبه و حج، تبلور اسلام جهانشمول
كشوري كه خانه و حرم خدا و حرم رسول خدا(ص) در آن واقع است، نبايد همانند ملك شخصي و خانه موروثي به نام زيد يا عمرو باشد؛ يعني حرم عتيق و آزاد، هرگز اسير و بندهٴ كسي نميشود و در عظمت حرم و حرمت مكه، همين بس كه قرآن كريم خداوند را به عنوان پروردگار مكه معرفي كرد؛ ﴿إنّما اُمِرتُ أن أعبد ربّ هذه البلدة الّذي حرّمها و له كلّ شيءٍ و أُمرت أن أكون من المسلمين﴾.[68]
رهنمود خداي سبحان ـ كه صاحب اصيل مساجد عموماً و مسجد الحرام خصوصاً است ـ درباره عمران و ترميم و هرگونه معمور نگه داشتن مسجد الحرام چنين فرمود: ﴿ما كان للمشركين أن يعمروا مساجد الله شاهدين علي أنفسهم بالكفر أُولئك حبطت أعمالهم و في النار هم خالدون ٭ إنّما يعمر مساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر و أقام الصلاة و اتي الزكاة و لم يخشَ إلاّ الله فعسي اُولئك أن يكونوا من المهتدين﴾.[69] بر پايهٴ اين آيات، فقط كسي شايسته تعمير مسجدهاست كه داراي اين شرايط و اوصاف باشد: اول، ايمان به خداوند. دوم، ايمان به قيامت. سوم، اقامه و زنده نگهداشتن نماز كه ستون دين است. چهارم، پرداختن زكات. پنجم، از احدي جز خداوند نترسيدن و در خوف و خشيت موحد بودن، زيرا آنكه هم از خدا ميترسد و هم از غير خداوند خشيت دارد، او در هراس و خشيت موحِّد نيست و در نتيجه، صالح براي عمران خانه خدا نخواهد بود، زيرا مسجد، تنها مركز نماز و يا تعليم و تدريس و يا تبليغ و موعظه نيست؛ بلكه گذشته از همه اينگونه كارهاي عبادي، به عنوان مركز سازماندهي نيروهاي نظامي در روز خطر و دفاع است و آن كسي كه هم از خداوند ميهراسد و هم از غير خدا ميترسد، بدان سبب براي تعمير مسجدْ صالح نيست كه هنگام ضرورت دفاع، بر اساس شركِ در خشيت، از حضور در صحنه نبرد عليه باطلْ هراسناك خواهد بود: ﴿...فَلَمّا كُتب عليهم القتال إذا فريق منهم يخشون الناس كخشيةالله...﴾.[70] بر همين اساس، انسانهاي متألّه كه تحت ولايت الهياند و از تولّي غير خداوند بيزارند، كساني را كه تحت ولايت شيطاناند، طرد ميكنند و آنها را از كارهاي حساس و سمتهاي كليدي منع ميكنند، زيرا رهنمود خداي سبحان اينچنين است كه مراكز مهم ديني را جز پارسايان شجاع و مدبّران آگاه، كسي اداره نكند و به لحاظ اهميت خاص كعبه و مسجد الحرام و حرم امن الهي، قرآن كريم تصدّي امور آنها و نيز شرايط توليت و موانع آن را صريحاً بيان كرد تا صالحان شايسته، تشويق و طالحان نالايق، طرد گردند و امانتهاي الهي به اهلش برگردد.
تعيين سرپرست خانه خدا فقط در اختيار خداوند است و فرمود: هيچكس غير از مردان باتقوا سرپرست و متولّي آن نخواهد بود: ﴿و ما لهم ألاّ يعذّبهم الله و هم يصدّون عن المسجد الحرام و ما كانوا أوليائه إن أوليائَهُ إلاّ المتّقون و لكنَّ أكثرهم لايعلمون﴾.[71] در اين آيه كريمه، به عزل بلكه انعزال تبهكاران از توليت مسجد الحرام و به نصب متقيان جهت سرپرستي آن اشاره شده است؛ زيرا تبهكار، نسبت به معبد الهي، هم منصرف است و هم صارف، هم نائي است و هم ناهي؛ ولي پارسايان در آستانه معبد خدا، هم بنده حقاند و هم دعوت كنندهاند. توليت مساجد عموماً و سرپرستي مسجد الحرام خصوصاً حكم الهي و حقّ خاص خداست كه بر مردان باتقوا جعل و الزام شده و بر متّقيان سراسر بلاد اسلامي لازم است كه اين فرمان غيبي را امتثال كنند.
سرّ اساسي اينكه تعمير مسجد الحرام و توليت آن در اختيار هيئت حاكمه كشور خاص نيست، آن است كه كعبه و حرم امن الهي، همانند آثار باستاني اقوام و ملل خاص نيست تا گروه مخصوصي حراست آن را بر عهده داشته باشند؛ يعني كعبه به مثابه ديوار چين نيست كه فقط اثري صناعي و مادي و تاريخي و باستاني بوده و در اختيار مردم همان سرزمين است؛ يا مانند اهرام مصر نيست كه فقط پديدهاي هنري و تاريخي بوده و صيانت آن بر عهده مردم همان منطقه است.
اگر كعبه نظير آثار باستاني طبيعي ممالك ديگر بود، محور گردهمايي معنوي مسلمانان سراسر گيتي در طول تاريخ نميبود، بلكه كعبه در همهٴ ابعاد هنري و صناعي و ابزارآلات و نقشه و سرزمين، همه و همه از وابستگي و پيوستگي به غير خدا منزّه و مبرّاست و از اين رهگذر، ارتباط خاصي به شخص يا گروهي نداشته و تابع هيچ قانوني از قوانين مجعول بشري نخواهد بود؛ بلكه كعبه كه تبلور اسلام است، همانند قرآن كريم و رسول اكرم(ص) جز به خداوند به احدي اتّكا نداشته و نخواهد داشت و از همين رو، اين امور ميتوانند محور وحدت مسلمانان سراسر گيتي قرار گيرند و تبلور دين جهانشمول اسلام در اينها خواهد بود و همانطور كه خداي سبحان حقيقت قرآن را از تطاول طاغوتيان لئام و از گزند هر گونه تحريف حفظ كرد و مصون نگه ميدارد و نيز رسالت رسول اكرم(ص) را با اعجازهاي گوناگون مخصوصاً با معجزه خالده، يعني قرآن كريم تثبيت كرد و همچنان ثابت نگه ميدارد، كعبه را نيز كه مجلاي وحدت مسلمين جهان است، همواره از گزند ابرهههاي گذشته و حال و آينده مصون نگه ميدارد و همانطور كه بر همهٴ مسلمانان عالم لازم است كه در حراست قرآن بكوشند و در صيانت شخصيت حقوقي و رسالت نبي اكرم(ص) جديّت نمايند، همچنين واجب است كه در تأمين حرم و تقديس آن جهاد نمايند تا مبادا به لَوْثِ مشركان و منافقان آلوده گردد.
دلباختگان اسلامي بايد خطر دشمن را از زبان خدا بشنوند كه فرمود: ﴿لا يزالونَ يقاتلونكم حتّي يردّوكم عن دينكم إن استطاعوا ...﴾[72] يعني همواره سعي ميكنند و اينقدر با شما ميجنگند كه شما را از اسلام، مرتد و خارج كنند؛ همچنين فرمود: همواره تو اي پيامبر بر خيانت و دسيسه و سياستهاي خائنانه اسرائيليان آگاه ميشوي: ﴿... و لا تزال تطّلع علي خائنةٍ منهم إلاّ قليلاً منهم...﴾[73] بنابراين، دشمني و عداوت آنان مشخص است. بايد بكوشيم كه مراكز اصيل اسلامي را در پرتو وحدت، از لوث آنها پاك سازيم.
همانطور كه صِرف عربي بودن قرآن يا نزول آن در حجاز، سبب اختصاص آن به تازيزبانان نيست و همانطور كه صِرف آنكه پيامبر اكرم(ص) در حجاز به سر ميبرد و همانجا رحلت كرد و مزار شريفش در همان سرزمين واقع شده است، مايهٴ اختصاص آن حضرت(ص) به قوم عرب يا مردم حجاز نيست، همينطور صِرف وقوع بناي كعبه در حجاز و تأمين مصالح آن از مواد اوليه آن سرزمين، سبب اختصاص به عرب يا مردم حجاز يا دولتمردان آن نخواهد بود، زيرا اگرچه كعبه از احجاري تشكيل شد كه پيكر ظاهري آن همانند احجار ديگر است؛ ليكن از آن جهت كه محاذي عرش خداست و چهار ديوار آن بر نقشه تسبيحات اربع («سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و الله أكبر») بنا نهاده شد[74] و عتيق از سلطه همه ابرسلطنتهاست، همانندي ندارد.
چنانكه اشاره شد اگر كتاب يا كلام يا شخص يا بنايي به غير خدا وابسته باشد، هرگز نميتواند تبلور اسلام جهانشمول باشد.
توضيح اينكه اسلام، تنها ديني است كه از طرف پروردگار عالم نازل شده و تنها مكتبي است كه دربر دارنده تمام كمالات انساني است و يگانه ديني است كه تمام اديان غير اسلامي را تحت الشعاع قرار داده و بر همه آنان چيره گشته است و در تمام پهنه جهان، قابل اجرا و در تمام گستره زمين مورد استفاده خواهد بود، بنابراين بايد حاوي برنامههايي باشد كه در طول تاريخ مورد بهرهبرداري قرار گيرد و در جهت تعالي انسانيت ظهور كامل داشته باشد.
راز جهانشمول بودن اسلام آن است كه براي شكوفايي فطرت انساني نازل شده است و چون فطرت انسان و نهاد بشر كه قابل و پذيراي هدايت است، ثابت و مصون از دگرگوني است و خداوند عالَم كه فاعل و هادي تمام انسانهاست، منزّه از دگرگونيهاي «علم»، «جهل»، «شهود»، «غيبت»، «تذكر» و «نسيان» ميباشد، قهراً قانوني كه براي هدايت انسان تنظيم ميشود، مصون از زوال و فرسودگي خواهد بود و با امتداد زمان در تمام پهناي زمين، حاكم و جاويد است: ﴿إنّ الدّين عند اللّهِ الإسلام...﴾؛[75] ﴿فأقم وجهك للدّينِ حنيفاً فِطرتَ اللّهِ الّتي فَطرَ النّاسَ عَلَيها لاتَبديل لِخلقِ اللّه ذلك الدّين القيّم...﴾[76]؛ ﴿شرعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً والّذي أوحَينا إليكَ وَ ما وصّينا بِهِ إبراهيمَ و مُوسي و عيسي اَنْ اَقيموا الدّينَ وَ لا تَتَفرّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَي المُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ اِليهِ...﴾.[77]
چون اسلام جهانشمول است و به عنوان برنامه آموزنده جهاني نازل شده و همواره دو اصل زوالناپذير «همگاني» و «هميشگي» بودن، يعني «كليت» و «دوام» را گوشزد ميكند، بنابراين لازم است برنامههاي آن هم جهاني بوده و نمودار زندهاي از كليت و دوام باشد. بر همين اساس ميتوان «حج» را به عنوان يكي از بارزترين، ظاهرترين و شاخصترين برنامههاي جهانشمول اسلام يادآور شد و همگاني و هميشگي بودن آن را سند گوياي كليّت و دوام دين الهي دانست، زيرا حج وظيفهاي ديني است كه بر بسياري از مبادي و اصول استوار است و تحقق حج، بدون تحقق آن مبادي ممكن نيست و اگر حج همگاني و هميشگي بود، همهٴ آن اصول اعتقادي و مبادي فكري، داراي كليّت و دوام ميباشد، چون حج يك دستور جدا از آن اصول اعتقادي نيست و بدون آنها مقبول نخواهد بود.
براي آنكه جهاني بودن حج به وضوح تبيين شود، ابعاد گوناگون آن را بررسي ميكنيم تا روشن شود كه متن اين عبادت ديني، گسترش و دوام را به همراه دارد.
حج، همان آهنگ زيارت كعبه و انجام مناسكي است كه در طيّ قرون و اعصار به شكلهاي گوناگون ظهور ميكند و كعبه اولين خانهاي است كه براي عبادت تودهٴ مردم بنا نهاده شده و اولين مركزي است كه عبادت كنندگان را به سوي خود جذب كرده است: ﴿اِنَّ اَوّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا و هُدًي لِلعالَمين ٭ فيهِ ءاياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ اِبراهيمَ و مَن دَخَلَهُ كانَ ءامِنًا و لِلٰهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ اِلَيهِ سَبيلاً و مَن كَفَرَ فَاِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ العالَمين﴾.[78] تعبير از پايگاه كعبه به «بكّه» كه به معناي «ازدحام و تراكم جمعيت» است، نشان ميدهد كه كعبه محوري جهاني بوده كه از هر سوي عالم در گسترهٴ زمان، به آن رجوع نموده و در اثر انبوه جمعيت، جايگاه آن به «بكّه» نامگذاري شده است.
هنگامي كه كعبه به عنوان قبلهٴ رسمي مسلمانان اعلام شد، پيروان كيش موساي كليم(عليهالسلام) اعتراض كردند كه چگونه عنوان قبله از بيت المقدس به كعبه انتقال يافت؟ وحي نازل شد كه سابقهٴ كعبه بيش از ديگر بناهاي مذهبي عمومي است و كعبه نخستين خانهاي است كه براي عبادت بندگان الهي بنا نهاده شده و به منظور هدايت همگان تأسيس شده است، چنانكه با بركتهاي فراوان و گوناگون همراه است و هدايت آن مخصوص به عصر خاص يا ويژهٴ گروه و نژاد و اقليم معيّني نيست، بلكه براي همهٴ جوامع بشري خواهد بود و از همين رو، از ديربازْ تمام اقوام و ملل كه به پرستش معتقد بودند به كعبه احترام ميگذاشتند و به علل گوناگون تكريم آن را لازم ميدانستند و ملل گوناگون جهان از هندي و فارس و كلداني و يهودي و عرب آن را گرامي ميداشتند.[79]
خداي سبحان در اين باره ميفرمايد: به ياد آور هنگامي كه مكان كعبه را براي ابراهيم خليل(عليهالسلام) معيّن كرديم تا مرجع عبادت پرستندگان را فراهم كند و به او گفتيم كه خانه مرا كه همان مرجع پرستش كنندگان است، براي طواف كنندگان و نمازگزاران و عابداني كه در حال ركوع و سجودند، پاكيزه نگهدار و در بين مردم دعوت حج را اعلان كن تا «از هر سو» و «به هر وضع ممكن و با هر وسيله ممكن» از پياده و سواره و از دور و نزديك به نداي تو پاسخ دهند و براي انجام حج و زيارت كعبه گرد آيند: ﴿وَإذ بَوّأنا لإبراهيمَ مَكانَ البيتِ اَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيئاً وَ طَهّرْ بيْتي لِلطّائفينَ و القائمينَ والرُّكّع السُّجود ٭ وَ أذّنْ في النّاسِ بالحجّ يأتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامرٍ يَأتينَ مِنْ كُلّ فجٍّ عَميق﴾.[80]
همچنين خداوند متعالي ميفرمايد: هنگامي كه ما كعبه را مرجع همه مردم و جايگاه امان و آرامش قرار داديم: ﴿وإذْ جَعَلنا البيتَ مَثابةً للنّاسِ وَ اَمْناً...﴾.[81] اين تعبير، گرچه به حسب دلالت صريح، مردم اعصار پيشين را شامل نميشود، ولي با توجه به ذيل آيه كه ميفرمايد: ﴿و اتّخذوا مِنْ مقام إبراهيمَ مُصلّي و عهِدنا إلي إبراهيم و إسماعيلَ أن طَهّرا بيتي لِلطّائفينَ و العاكفينَ و الرُّكّع السُّجود﴾، روشن ميشود كه نه تنها مردم جهان بعد از نزول قرآن به زيارت كعبه فراخوانده شدهاند، بلكه همه افراد قرون گذشته نيز بايد آهنگ كعبه ميكردند و به زيارت آن ميشتافتند، زيرا پيمان الهي نسبت به دو پيامبر بزرگوار و متعهّد يعني ابراهيم و اسماعيل(عليهماالسلام) اين بود كه كعبه را براي زائران و طواف كنندگان و معتكفان و ركوع كنندگان و سجدهگزاران، پاك و پاكيزه نگه دارند.
در فرهنگ وحي و زبان قرآن، زيارت كعبه و امتثال ساير دستورات الهي اختصاصي به مردم سرزمين معيّن ندارد و افراد هيچ منطقه به انجام مناسك حج از افراد منطقه ديگر سزاوارتر نيستند و بُعد منزل در اين سفر روحاني، همچون قرب منزل است: ﴿اِنّ الذين كفروا و يَصدّونَ عن سبيل اللّه و المسجدِ الحرامِ الذي جَعَلناهُ للناس سَواءً العاكفُ فيهِ و الباد...﴾.[82] بر اساس اين آيه كريمه، مسجدي كه در حريم كعبه بنا نهاده شده و محل نماز و نيايش و جاي طواف است، براي همه مردم به طور مساوي قرار داده شده و در اين جهت، بين ساكنان مكه و مسافراني كه از نقاط ديگر جهان به آن سو سفر ميكنند، هيچ فرقي نيست.
دقت كافي در محتواي آيهٴ ﴿جَعلَ اللّه الكعبة البيتَ الحرامَ قياماً لِلنّاسِ﴾[83] و انسجام صدر و ذيل آن نيز نشان ميدهد كه كعبه به عنوان مطاف عمومي و عامل قيام همگاني و مردمي قرار داده شده است؛ يعني آنچه ميتواند زمينهٴ قيام همه مردم را به قسط و عدل فراهم كند و خصوصيتهاي نژادي و جغرافيايي را كنار بزند و اختلافهاي مكاني را درنوردد و پراكندگيهاي زماني و زباني را به يك سو نهد و بيگانگان را آشنا كند، همانا كعبهاي است كه از حرمت و قداست خاصي برخوردار است. خلاصه آنكه مهمترين عامل قيام همه مردم جهان، خانهاي است كه همگان به سوي آن نماز ميگزارند و بر گرد آن طواف ميكنند و در كنار آن به نيايش ميپردازند و در حريم آن به تفكر در آيات الهي مينشينند و سرانجام به علم بيپايان پروردگار پي ميبرند، از همين رو حضرت امام صادق(عليهالسلام) فرمود: همواره دين پروردگار قائم و زنده است؛ مادام كه كعبه ايستاده و پابرجاست: لايزالُ الدينُ قائماً ما قامت الكعبة.[84] قيام دين به قيام متدينين خواهد بود و همچنان كه قيام كعبه به قيام زائران بيت الهي است، قيام جهانشمول مردم با توجه مستمر به كعبه تأمين ميگردد.
خلاصه آنكه بررسي ابعاد گوناگون حج در نظام اسلام، جهاني بودن آن را به خوبي تبيين ميكند و رفتن به سوي كعبه را «هجرت همگان به سوي خدا» ميشمارد.
مركز نشر توحيد و كانون اتحاد
پس از اين توضيح نسبتاً مبسوط در اين باره كه حج يكي از بارزترين مظاهر هميشگي، همگاني و جهانشمول بودن اسلام است، اكنون به اصل بحث، يعني اينكه كعبه مركز نشر توحيد و كانون اتحاد است، بازگشته و ميگوييم وحدت مرجع، زمينه اتحاد راجعان را فراهم ميكند، زيرا احساس وحدت مقصد و مأوا وسيلهاي مناسب براي تضارب آراي راجعان و تعامل فكري آنان است و همين كار مقدمهاي مناسب براي ادراك ضرورت همآوايي است تا جهاني شدن اسلام و اصول جامعه مهدوي فراهم شود. از نظر ملكوت، هر كس به هر سمتي رو كند به خداوند سبحان رو كرده است: ﴿فَاَينَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ الله﴾[85]؛ ليكن از نظر مُلك و قلمرو طبيعت چارهاي جز توجه به يك نقطه مركزي و تكيهگاه محوري نيست. خداي سبحان كعبه را براي وحدت جهاني آفريد تا همگان با عنايت به اصول ارزشمند توحيد از زندگي مسالمتآميز برخوردار شوند. كانون اجرايي چنين ايدهاي فقط كعبه است كه خداوند سبحان براي گردهمايي سراسر جهان اسلام آن را قبله و مطاف عالميان دانست تا مسلمانان از دور و نزديك در كنار اين محور وحدتبخش گرد هم آيند و در آنجا با يكديگر آشنا و متحد شده و با طرح و حل مسائل علمي و عملي و مشكلات سياسي و اجتماعي، روابط آنان تحكيم شود.
كعبه به دست تواناي پيامبري عظيم الشأن بنا شد تا مركز نشر توحيد باشد و هنگامي كه در زمان خاتم انبيا(ص) نياز به تجديد بنا داشت و بعد از چيدن مقداري از ديوار در نصب حجر الاسود، بين قبايل عرب اختلاف شد كه اين افتخار، نصيب چه قبيلهاي بشود، همگان حضرت محمد امين(ص) را به عنوان خردمندي بيطرف و صاحبنظري بيغرض پذيرفتند تا هر تصميمي كه آن حضرت گرفت اجرا شود.
آن حضرت، دستور داد تا ردايي بگسترانند و حجر الاسود را درون آن بگذارند و هر قبيله گوشهاي از آن پارچه را بردارد. آنگاه حجر الاسود را به لبه جايگاه نصب آوردند و آن حضرت(ص) با دست مبارك خود در محل كنوني آن نصب فرمود.[86] رسول اكرم(ص) با اين ابتكار خود، مردم را به اتّحاد عمومي تذكر داد.
بنابراين، در تجديد بناي كعبه و نصب حجر الاسود در پرتو راهنمايي خاتم انبيا(ص) زمينه اختلاف قومي و فخرفروشي نژادي و مباهات قبيلهاي و باليدنهاي جاهلي تا حدودي برطرف شد و همين ابتكار تاريخي ـ كه خصوصيتهاي قبيلهاي را كه همان خصومتهاي قومي است، به اتحاد و برابري و برادري كه همان محبّت ايماني است، تبديل كرد ـ كعبه را منادي اتحاد و كانون يگانگي معرفي كرد و اين وصف ممتاز نيز در رديف ديگر اوصاف برجسته آن همانند مساوات: ﴿سواءً العاكف فيه والباد﴾[87]، آزادي و آزاديخواهي: ﴿البيت العتيق﴾[88]، پاكي و پاكيزگي: ﴿طهّر بيتي﴾[89]، ايستادن و ايستادگي: ﴿قياماً للناس﴾[90] ميدرخشد و آن را مدرسه توحيد، اتحاد و وحدت ميكند، زيرا خانهاي كه مورد تقديس ملتي باشد و همگان در ساختن آن سهيم باشند و مهمترين جزء آن با حفظ حقوق همه در جاي معين نصب شود و در نصب آن جزء مقدس پاكترين انسان كامل كه يكي از رسالتهاي مهم او تأمين وحدت مردمي است سهم تعيين كننده داشته باشد ميتواند كانون وحدت باشد.
استحكام اركان توحيد در پرتو وحدت رهبري
راز گردهمايي مردم هر منطقه در همهٴ نمازهاي شبانهروزي به عنوان «نماز جماعت» و در تمام هفتهها به نام «نماز جمعه» آن است كه از اجتماعهاي كوچك موضعيِ جماعت، به اجتماع متوسط مقطعيِ جمعه رسيده و از آنجا به «اجتماع جهاني حج» در محدوده حرم نائل آمده، تا با وحدت رهبري و اتحاد خط فكري، اركان توحيد مستحكم شده و بناي شرك و طغيان و استكبار از جهان زدوده شود و مردم مظلوم از پرستش اربابان ابرقدرت رها شده و دست ستمپيشگان از سر محرومان كوتاه و پاي غارتگران از خاك مظلومان قطع گردد و چون رهبريهاي سياسي حج و مواقف آن و جهت دادن به اجتماع انبوه جهانيان بر محور بنايي پاك و آزاد و بهرهبرداري از افكار اقطار عالم و سيراب ساختن تشنگان استقلال و نجات از استعباد و استكبار جهاني، بالاصالة در پرتو امامت انسان كاملي است كه خود اسلام ممثّل است و ميتواند به همهٴ ابعاد اسلامي آشنا باشد و آشنايي دهد و مردم را به روح توحيد كه همان فرياد و قيام بر ضدّ طاغوت است، جهت بخشد، حج بدون «ولايت» و آهنگ كعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قرباني بدون «فداكاري در راه امامت» و رمي جمره بدون «طرد شيطان استكبار دروني و بيروني» و سعي بين صفا و مروه بدون «كوشش در شناخت و اطاعت امام»، بيحاصل بوده و سودي نخواهد داشت، زيرا از پيامبر اعظم(ص) چنين رسيده است كه هركس امام زمان خود را نشناسد، و بدون امام بميرد، مرگ او، مرگ جاهليت است: مَن ماتَ و لم يعرف إمام زمانه ماتَ ميتةً جاهلية[91]؛ من مات بغير إمام مات ميتةً جاهلية[92] ؛ من مات و ليس له إمام مات ميتةً جاهلية[93] و از آنجا كه مرگ هر انسان همانند زندگي اوست: كما تعيشون تموتونَ وكما تموتون تُبعثون[94]، كسي كه امام زمان خويش را نميشناسد و مرگ او مردن جاهلي است، زندگي او نيز يك زندگي جاهلي بوده و همهٴ شئون و سنن حياتي او همانند جاهليت سپري ميشود. قهراً حجّ و زيارت اينگونه افراد نيز حجي جاهلي بوده و از حجّ توحيدي سهمي نخواهند داشت.
اين انسان كامل، همان امام از اهل بيت نبوت(عليهمالسلام) است كه بدون او حرمتي براي حرم و مواقف آن نخواهد بود و هيچ كدام از آن مواقف به حساب شعائر اللّه شمرده نميشوند و بر همين اساس، زائران محروم از شناخت امامت، هرگز «وَفْد» و مهمانان الهي نبوده و از ضيافت معنوي خدا برخوردار نميباشند، چون زائري كه امام از اهل بيت نبوت(عليهمالسلام) را نميشناسد و امامت را كنار ميگذارد و سرپرستي امور مسلمانان جهان را به ياوه ميگيرد و رهبري توده مردم را از حج و زيارت و ديگر فرازهاي عبادي جدا ميداند و آن را امري عادي و در اختيار هر فرد قرار ميدهد و كرامتي براي هدايت خلق خدا و تدبير امور آنان قائل نيست، در حقيقت، انسان را نشناخته و خود نيز به حريم ارزشمند انسانيت قدم نگذاشته است. چنين زائري كه با اين ديد به زيارت كعبه رفته و با همان ديد بازگشته، چگونه در مدار توحيد طواف كرده و چطور هرگونه شرك و طغيان را زدوده است، در حالي كه مجراي فيض خدا را نشناخته و مهمترين عامل تكامل انساني را ناديده گرفته و بهترين سرچشمه زلال و حياتبخش را از دست داده و تشنهكام مانده است؟!
پيامبر گرامي(ص) در حجة الوداع نيز در همين باره مطالبي فرمودند[95] كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره ميشود:
1. تهذيب نفس و تزكيه روح در ابعاد و محورهاي سهگانهٴ «توحيد» و «پيوند با امام» و «اتحاد و اتفاق و حفظ هماهنگي با عامهٴ مؤمنان»: ثلاث لا يغلُ عليهنّ قلبُ امرءٍ مسلمٍ: إخلاصُ العملِ للّهِ و النصيحةُ لائمّة الحقّ و اللزوم لجماعةِ المؤمنين؛ يعني هرگز دل يك مسلمان در مورد سه اصل خيانت نميكند:
أ. همهٴ كارها را خالصاً للّه انجام دادن و توحيد را در تمام كارها حاكم كردن.
ب. با زمامداران حق، ناصحانه برخورد كردن و پيوند با امام راستين را محفوظ داشتن و مسائل را با مقام رهبري در ميان گذاشتن و جريان را درست گزارش دادن و رهنمود كامل گرفتن و خالصانه به كار بستن.
ج. اتحاد همه جانبه با مؤمنان را حفظ كردن و از اجتماع آنان جدا نشدن و صفوف به هم فشرده آنها را ترك نكردن و ملازم صحنهٴ همياري و هماهنگي آنان بودن و تاروپود جامعه اسلامي را با حضور در متن اجتماع مستحكم كردن.
2. برقراري امنيت همه جانبهٴ مردم و حفظ مال و خون آنان از تهاجم: فإنّ اللّهَ حرّمَ عليكم دِمائكم وَ أموالكُم... و لا تعثوا في الأرض مُفسدينَ، فَمن كانت عِندهُ أمانة فليؤدّها.
3. حفظ اصل مساوات و برابري فردي و نژادي (مساوي و برابر بودن همهٴ افراد در برابر قانون اسلام؛ همچنين يكسان بودن تمام اقوام و قبايل در قبال اسلام): الناسُ فى الاسلامِ سواء... لا فضلَ لعربى علي عجمى و لا لعجمى علي عربىّ إلاّ بتقوي اللّه.
4. اصول برادري و فضائل اخلاقي را نسبت به برادران اسلامي رعايت كردن و حيثيت و آبروي آنان را محترم شمردن و به مال و خون آنان تعدي نكردن: إنّ المسلم أخو المسلم لا يغشّهُ و لا يخونهُ و لا يغتابهُ و لا يحلُّ له دمهُ و لا شيئاً من ماله إلاّ بطيبِ نفسهِ.
5. قرآن كريم و اهل بيت نبوت و امامت(عليهمالسلام) را گرامي داشتن و از اين دو وزنه وزين، الهام گرفتن و از آنها جدا نشدن: قد خلّفتُ فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا: كتاب اللّه و عترتى أهل بيتى.
6. همگان را در برابر قانون الهي مسئول دانستن و از احكام اسلامي پاسداري كردن و به عنوان رهتوشه حج و زيارت كعبه آنچه را در آن صحنه گذشت به غائبان رساندن: ... إنّكم مسئولون؛ فليبلّغ الشاهدُ منكم الغائبَ.
7. ولايت و امامت امير مؤمنان، علي بن ابيطالب(عليهالسلام) را مطرح كردن و امت را با امام آشنا كردن و امام را به امّت شناساندن و اطاعت او را چون اطاعت پيامبر دانستن و در نتيجه، حيات جامعه را زندگي معقول و اسلامي كردن و از زندگي جاهلي نجات دادن: من كنتُ مولاه فعلىٌ مولاهُ. اللّهمّ والِ من والاهُ وعادِ مَنْ عاداه!.
به اميد آنكه توفيق حجّ و زيارت كعبه نصيب همهٴ مسلمانان گردد تا با انجام مناسك حج و معرفت به اسرار الهامبخش آن، كعبه عامل قيام همگاني مستضعفان جهان ضدّ مستكبران شود و توده مسلمانان از خطر شرك و طغيان رهايي يافته و با ظهور حضرت مهدي موعود موجود(عليهالسلام) از كنار همين كعبه، نداي ملكوتي ﴿بقية اللّه خير لكم إن كنتم مؤمنين﴾[96] به جهانيان برسد[97] و قلمرو انسانيت با عدل و داد آباد گردد. إن شاء الله.
و السلام علي من اتبع الهدي
عبدالله جوادي آملي
پي نوشت ها :
[1] . سورهٴ صافات، آيهٴ 164.
[2] . سورهٴ طه، آيهٴ 64.
[3] . سورهٴ اعلي، آيهٴ 14.
[4] . خداي سبحان آفرينش پيكر آدمي را به تراب و طين و حمأ مسنون و صلصال نسبت داد كه از نشئه كثرتاند و همواره سبب نزاع و مايهٴ زحام ميباشند: ﴿...إنّي خالق بشراً من طين﴾ (سورهٴ ص، آيهٴ 71) و خلقت روح انساني را به خود نسبت داد كه عين وحدت است و همواره سبب اتحاد و رأفت و مايه التيام و محبت: ﴿... نفختُ فيه من روحي﴾ (سورهٴ حجر، آيهٴ 29)؛ ﴿ثمّ سوّاه و نفخ فيه من روحه﴾ (سورهٴ سجده، آيهٴ 9).
سرّ كثرت طبيعت و ماده را بايد در ضيق هستي آن جستوجو كرد، زيرا هر موجود مادي، داراي شرايط خاص به خود بوده كه نه در ديگري حضور دارد و نه پذيراي غير خود ميباشد، چنانكه راز وحدت ماوراي طبيعت را بايد در سعه وجودي آن يافت، زيرا هر موجود مجرّد، نه در حضور ديگري محجوب است و نه از شهود غير خود محروم، از اين رو نه در بهشت جاي كينه و نزاع: ﴿ونزعنا ما في صدورهم من غلّ﴾ (سورهٴ اعراف، آيهٴ 43) و نه در دلهاي مردان باايمان ـ كه به ماوراي طبيعت معتقد و با آن مرتبطاند و به دستورهاي وحي آسماني عمل ميكنند ـ نسبت به يكديگر عداوت و بغضاء است: ﴿...ربّنا اغفر لنا و لإخواننا الّذين سبقونا بالإيمان و لا تجعل في قلوبنا غلاًّ للّذين امنوا ربّنا إنّك رءوف رحيم﴾ (سورهٴ حشر، آيهٴ 10).
[5] . سورهٴ صافات، آيهٴ 99.
[6] . سورهٴ حجر، آيات 39 ـ 40.
[7] . سورهٴ ليل، آيات 5 ـ 7.
[8] . سورهٴ ليل، آيات 8 ـ 10.
[9] . سورهٴ حج، آيهٴ 78.
[10] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.
[11] . سورهٴ روم، آيهٴ 22.
[12] . راز عدم تبديل فطرت توحيدي همگان، اين است كه نه خداوند آن را تغيير ميدهد، چون وي را به احسن تقويم ساخت و هيچ نقص و عيبي در نهان توحيدي او نيست تا تبديل شود و نه غير خداوند احدي توان تأثير در نظام آفرينش انسان را دارد؛ لذا به عنوان نفي محض فرمود: ﴿لا تبديل لخلق الله...﴾ (سورهٴ روم، آيهٴ 30).
[13] . سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[14] . سورهٴ انفال، آيهٴ 63.
[15] . در اين پيوند و الفت، دو نام از اسماي حسناي خداوند، يعني اسم عزيز و اسم حكيم، سهم بسزايي دارند: ﴿و لـٰكِنَّ اللهَ اَلَّفَ بَينَـهُم اِنَّهُ عَزيزٌ حَكيم﴾، از اينرو دلهاي عزيزان و حكيمان با هم متحد است؛ اما قلوب قاسيه ذليلان و جاهلان، هماره از هم جدا و با هم درگير و نسبت به هم كينهتوز و در برابر هم سرسخت، موضعگير، ستيزنده و پرخاشگر و از رشد يكديگر حسودانه نگران و از هبوط همديگر عنودانه خرسندند، از اينرو به عنوان كيفر تلخ، محكوم حاكم عدل و قسطاند كه فرمود: ﴿و ألقينا بينهم العداوة و البغضاء إلي يوم القيامة﴾ (سورهٴ مائده، آيهٴ 64)؛ ﴿فأغرينا بينهم العداوة و البغضاء إلي يوم القيامة﴾ (سورهٴ مائده، آيهٴ 14). شيطان كه همانند كلب معلَّم است، با وسوسه مرموز خود ـ كه امري تكويني است و تا حدودي سهمي از تجرّد خيالي و وهمي دارد ـ در آن دلهاي دنيازده نفوذ كرده و پيوند آنان را از يكديگر بريده و آنها را تحت ولايت خود درميآورد: ﴿إنّما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة و البغضاء ...﴾ (سورهٴ مائده، آيهٴ 91).
[16] . سورهٴ توبه، آيهٴ 60.
[17] . سورهٴ رعد، آيهٴ 28.
[18] . سورهٴ طه، آيهٴ 124.
[19] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 103.
[20] . سورهٴ بقره، آيهٴ 208.
[21] . سورهٴ آل عمران، آيات 105 ـ 106.
[22] . سورهٴ بقره، آيهٴ 213.
[23] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 19.
[24] . سورهٴ شوري، آيهٴ 14.
[25] . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 17.
[26] . سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.
[27] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[28] . سورهٴ انعام، آيهٴ 19.
[29] . سورهٴ زمر، آيهٴ 27.
[30] . سورهٴ زمر، آيهٴ 41.
[31] . سورهٴ انعام، آيهٴ 90.
[32] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[33] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[34] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 88.
[35] . سورهٴ أحزاب، آيهٴ 40.
[36] . سورهٴ أنبياء، آيهٴ 107.
[37] . سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[38] . سورهٴ نساء، آيهٴ 170.
[39] . سورهٴ أعراف، آيهٴ 158.
[40] . سورهٴ حج، آيهٴ 28.
[41] . وسائل الشيعه، ج4، ص339.
[42] . سورهٴ بقره، آيهٴ 115.
[43] . سورهٴ بقره، آيهٴ 144.
[44] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 96.
[45] . سورهٴ مائده، آيهٴ 97.
[46] . سورهٴ بقره، آيهٴ 125.
[47] . سورهٴ حج، آيهٴ 26.
[48] . سورهٴ بقره، آيهٴ 127.
[49] . سورهٴ حج، آيهٴ 29.
[50] . سورهٴ حج، آيهٴ 33.
[51] . سورهٴ بقره، آيهٴ 125.
[52] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 97.
[53] . سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[54] . سورهٴ حج، آيهٴ 25.
[55] . سورهٴ حج، آيهٴ 25.
[56] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 37.
[57] . سورهٴ بقره، آيهٴ 126.
[58] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 35.
[59] . سورهٴ تين، آيات 1 ـ 3.
[60] . سورهٴ قريش، آيات 3 ـ 4.
[61] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 97.
[62] . سورهٴ قصص، آيهٴ 57.
[63] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 67.
[64] . سورهٴ حج، آيهٴ 27.
[65] . سورهٴ توبه، آيهٴ 3.
[66] . الكافي، ج4، ص420؛ عوالي اللئالي، ج1، ص214.
[67] . بحار الانوار، ج 75، ص 259.
[68] . سورهٴ نمل، آيهٴ 91.
[69] . سورهٴ توبه، آيات 17 ـ 18.
[70] . سورهٴ نساء، آيهٴ 77.
[71] . سورهٴ انفال، آيهٴ 34.
[72] . سورهٴ بقره، آيهٴ 217.
[73] . سورهٴ مائده، آيهٴ 13.
[74] . علل الشرايع، ج2، ص398؛ بحار الانوار، ج96، ص57.
[75] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 19.
[76] . سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[77] . سورهٴ شوري، آيهٴ 13.
[78] . سورهٴ آل عمران، آيات 96 ـ 97.
[79] . الميزان، ج 3، ص 402.
[80] . سورهٴ حج، آيات 26 ـ 27.
[81] . سورهٴ بقره، آيهٴ 125.
[82] . سورهٴ حج، آيهٴ 25.
[83] . سورهٴ مائده، آيهٴ 97.
[84] . الكافي، ج4، ص271؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 21.
[85] . سورهٴ بقره، آيهٴ 115.
[86] . ر.ك: وسائل الشيعه، ج13، ص214.
[87] . سورهٴ حج، آيهٴ 25.
[88] . سورهٴ حج، آيات 29 و 33.
[89] . سورهٴ حج، آيهٴ 26.
[90] . سورهٴ مائده، آيهٴ 97.
[91] . مناقب آل أبيطالب، ج1، ص246؛ بحار الانوار، ج 32، ص 321.
[92] . مسند أحمد، مسند الشاميين، ح16271.
[93] . صحيح ابن حبان، باب طاعة الأئمه، ح4656.
[94] . عوالي اللئالي، ج 4، ص 72.
[95] . تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 503 ـ 508.
[96] . سورهٴ هود، آيهٴ 86.
[97] . بحار الانوار، ج52، ص191 ـ 192.