بررسی مبناى تاريخى اربعين اباعبدالله (ع)

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
بررسی مبناى تاريخى اربعين اباعبدالله (ع)

مراسم اربعين، مشتمل بر چهار برنامه است كه هر يك از نظر تأييد و مقبوليت تاريخى و مذهبى، در مراحل مختلفى قرار دارند؛ اين برنامه‌ها عبارت‌اند از:

١. زيارت مخصوصه: در استحباب و سنت زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين (بيستم صفر) - از دور يا نزديك - اختلاف نظر وجود ندارد؛ چنان‌كه در زيارت ايام متبرك نيمه شعبان و شب‌هاى قدر، اختلافى مشاهده نمى‌شود.

٢. ورود جابر و زيارت وى در بيستم صفر: اين مسئله مورد شك و استبعاد مرحوم سيد بن طاووس قرار گرفته است.

٣. دفن سرهاى مطهر و الحاق آنها به بدن‌هاى اطهر در روز اربعين: اين مسئله ميان عالمان، فقيهان و مورخان شيعه شهرت دارد.

۴. ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا.

درباره اين مسأله، ديدگاه‌هاى مختلف و متضادى بيان شده و مورد تشكيك و استبعاد جدى قرار گرفته است. اين موضوع از دو جهت محل بحث است: اصل ورود به كربلا و تاريخ ورود.

اما در مورد اصل ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا بايد گفت كه بسيارى از علماى برجسته و مشاهير متقدم و متأخر و مورخان شيعه و سنى، آن را تأييد كرده‌اند كه به برخى از آنها اشاره خواهيم كرد. در برابر، جمعى از متأخران و برخى از متقدمان، اين جريان را بعيد و حتى ممتنع و محال عادى دانسته‌اند 2 و به تعبير بعضى نيز، كذب محض و افسانه است. 3 استدلال اين گروه در استبعاد، استحاله و تكذيب اين موضوع، دو امر است:

اول: سكوت و بيان نكردن مورخان و كتب تاريخ؛ چراكه اين موضوع، مسئله‌اى مهم و شايسته تعرض بود. در نتيجه از نگاه اين گروه «عدم الدليل، دليل العدم»؛ يعنى چگونه مى‌توان باور داشت، اين جريان تا قرن هفتم پنهان مانده باشد و تنها از سوى سيد بن طاووس، ابراز و اعلان شود.

دوم: مسئله فاصله ميان شام و عراق يا دمشق و كوفه است. البته اين در صورتى است كه مدت رفتن از كوفه تا شام را بيست روز و مدت اقامت اهل‌بيت(عليهم السلام) در دمشق را يك ماه (چنان كه نقل شده) در نظر بگيريم؛ به علاوه مدتى كه ابن زياد براى كسب تكليف از يزيد نياز داشت؛ به‌ويژه اينكه گوينده جريان اربعين (سيد بن طاووس) در كتاب ديگر خود كه بعداً تأليف نمود، 4 اين نظريه را رد كرد و آن را بسيار بعيد دانست و به تبعيت از استبعاد ايشان، مرحوم حاج ميرزا حسين نورى نيز آن را بعيد شمرد. 5 علامه شعرانى و شهيد مطهرى نيز با تعبيرهاى مختلف، همين نظريه را ابراز داشتند.

از آنجا كه هدف اين نوشتار، بررسى علل استبعاد اربعين در كلام سيد بن طاووس و اثبات جريان اربعين است، لازم مى‌نمايد به ذكر نام عده‌اى بپردازيم كه جريان اربعين را تصريح يا تأييد نموده‌اند:

قائلان به اربعين دو دسته‌اند: دسته‌اى صراحتاً اظهار نموده‌اند كه اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا آمدند و دسته ديگر بر اين باورند كه سر مطهر امام(ع) و ساير شهدا در كربلا دفن گرديد يا سرهاى مطهر به دستان امام سجاد(ع) به بدن‌هاى مطهر الحاق شد.

از آنجا كه بى‌گمان دفن سر مطهر در كربلا به دست مبارك امام سجاد(ع) انجام شد و ورود ايشان به همراه سرهاى مطهر شهدا به كربلا نيز فقط در بيستم صفر بود و هيچ‌يك از مورخان شيعه و سنى قائل نشده‌اند كه سرهاى مطهر، به‌ويژه سر مطهر امام حسين(ع) از سوى كسى غير از امام سجاد(ع) دفن شده و يا اينكه امام سجاد(ع) در روزى غير از بيستم صفر سال ۶١، براى دفن سرهاى مقدس به كربلا آمده باشد، ازاين‌رو اعتراف و تصديق به دفن سر مطهر امام حسين(ع) در كربلا به دستان امام سجاد(ع) در روز بيستم صفر، خود گواه و شاهدى صادق و عالى است و بر آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا دلالت دارد.

 

مبناى تاريخى اربعين در آثار بزرگان

الف) آثار مستقل

عده‌اى از محققان و بزرگان، كتاب‌هاى مستقلى در اثبات ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا تأليف كرده‌اند؛ از جمله:

١.«فاجعة الاربعين» يا «حديث الاربعين»، تأليف عالم بزرگوار، شيخ حسن بلادى.

٢. «تحقيق درباره اولين اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)»، تأليف علامه محقق، سيد محمد على قاضى طباطبائى، شهيد محراب مصلاى جمعه تبريز. اين كتاب افزون بر هشتصد صفحه است كه با مراجعه و بررسى بيش از ۵٧٠ كتاب، به نگارش درآمده است. در تكميل نوشتار حاضر، از اين كتاب نفيس استفاده بسيارى شده است (جزاه الله خيراً).

همچنين بسيارى از اديبان و عالمان، موضوع اربعين و ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا را در قالب اشعار عربى و فارسى، بازگو و ضبط كرده‌اند.

 

ب) تصريحات و تأييدات

اما عده‌اى كه پيش از سيد بن طاووس در آثار يا مقاتل خود به مناسبت، تصريح يا تأييدى بر اربعين داشته‌اند، عبارت‌اند از:

١. ابومخنف لوط بن يحيى، معاصر با امام حسين(ع). 6

٢. شيخ صدوق (٣٨١ه .ق): «امام سجاد(ع) با اهل‌بيت(عليهم السلام) و سرهاى مطهر شهيدان، از دمشق خارج شد و سرهاى مقدس را در كربلا دفن كرد». 7

هرچند ايشان تصريح نكرده‌اند كه ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين سال ۶١ ه .ق بوده است، اما از آنجا كه هيچ كس، زمان ديگرى را در تاريخ، براى ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا ذكر نكرده است، پس اين ورود، در روز اربعين سال ۶١ ه .ق بوده است.

٣. اسفراينى (۴٠۶ه .ق) از علماى بزرگ مذهب شافعى، در مقتل خود تصريح مى‌كند كه اهل‌بيت(عليهم السلام)، بيستم صفر وارد كربلا شده و با جابر ملاقات كردند؛ او مى‌گويد: «ولما وصلوا الى بعض الطريق»؛ «و چون به راهى رسيدند» و نمى‌گويد: «ولما وصلوا الى طريق كربلا او العراق»؛ «و چون به راه كربلا يا عراق رسيدند» تا در اين صورت، اشكال شود كه راه كربلا از بين راه مدينه نيست، بلكه از خود شام است.

۴. سيد مرتضى علم الهدى (۴٣۶ه .ق) مى‌نويسد: «ان رأس الحسين(ع) اعيد الى بدنه في كربلا» 8؛ «همانا سر مطهر امام حسين(ع)، در كربلا به پيكر مقدس آن حضرت عودت داده شد».

۵. ابوريحان بيرونى، محقق و رياضى‌دان شهير (۴۴٠ه .ق) در كتاب نفيس خود «الآثار الباقية» چنين مى‌گويد:

و في العشرين رد رأس الحسين(ع) الى جسده حتى دفن مع جسده و فيه زيارة الاربعين و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام. 9

سر مقدس امام حسين(ع) در بيستم صفر، به جسد مطهر امام برگردانده و با پيكرش دفن گرديد. زيارت اربعين درخصوص اين روز است. اهل‌بيت(عليهم السلام) نيز بعد از مراجعت از شام، اين روز را حرمت نهادند.

پس ايشان تصريح مى‌كند كه ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا، پس از بازگشت از سفر شام بود، نه قبل از رفتن به شام كه مرحوم شعرانى ترجيح مى‌دهد.

۶. شيخ طوسى (۴۶٠ه .ق) علت سنت شدن زيارت امام حسين(ع) در اربعين را تنها انجام مراسم تدفين سرهاى مطهر امام(ع) و ساير شهدا در كربلا مى‌داند. 10

البته سيد بن طاووس مى‌گويد، شيخ طوسى معتقد است امام سجاد(ع) با اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين (بيستم صفر) وارد مدينه شدند (نه كربلا) و سيد بن طاووس اين نظر را بعيد مى‌داند؛ به اين دليل چگونه ممكن است كه اهل‌بيت(عليهم السلام)، در مدت ۴٠ روز به مدينه برسند؟ 11

٧. شيخ فتال نيشابورى (۵٠٨ه .ق) مى‌گويد: «خرج علي بن الحسين(عليهما السلام) بالنسوة و رد رأس الحسين(ع) الى كربلا» 12؛ «امام سجاد(ع) به همراه اهل‌بيت(عليهم السلام)، سر امام حسين(ع) را به كربلا بازگرداند».

٨. عمادالدين طبرى آملى (متوفاى اوايل قرن ششم). 13

٩. شيخ شهيد طبرسى (۵٠٨ه .ق). 14

١٠. ابن‌شهر آشوب (۵٨٨ه .ق) در مناقب، اعاده سر مطهر به بدن را ذكر كرده است. 15

١١. علامه شهيد و مورخ كبير، سبط ابن الجوزى، از علماى بزرگ اهل سنت (۶۵۴ه .ق) چنين مى‌گويد:

«الاشهر انه رد الى كربلا فدفن مع الجسد» 16؛ «بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده و با پيكرش دفن گرديد».

١٢. سيد بن طاووس على بن موسى بن جعفر (۶۶٨ه .ق) در كتاب لهوف، بازگشت اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا و همچنين دفن سر مطهر در كربلا را نقل كرده و در كتاب اقبال 17، الحاق سر مطهر به بدن در روز بيستم صفر را پذيرفته است؛ گرچه درباره آورنده سر مطهر و كيفيت دفن آن، سكوت كرده است.

١٣. شيخ فقيه، ابن‌نما حلى (جعفر بن محمد جعفر كه در اواخر قرن هفتم درگذشت) ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا و ملاقاتشان با جابر را بيان كرده است. 18

شايان توجه است كه شيخ اجازه 19 ما، مرحوم آيت‌الله حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى، در كتاب «الذريعه» 20، تاريخ وفات ابن‌نما، مؤلف كتاب «مثير الاحزان» را سال ۶۴۵ه .ق ثبت نمود؛ در صورتى كه اين سال، تاريخ فوت پدر ايشان، فقيه نامى، محمد بن جعفر بن نما، استاد سيد بن طاووس و محقق حلى است.

١۴. مورخ معروف، خواند مير (٩۴٢ه .ق)، اربعين را صحيح‌ترين روايات در دفن سر مطهر دانسته و مى‌گويد: «امام چهارم، با خواهران و در بيستم شهر صفر، سر امام حسين(ع) و ساير شهيدان كربلا - رضى الله عنهم - را به بدن‌هاى ايشان منضم ساخت». 21

١۵. عبدالله بن محمد الشبراوى، شيخ جامع ازهر قاهره، صاحب كتاب «الاتحاف بحب الاشراف» (١٧٢ه .ق) نقل مى‌كند: «بعد از چهل روز، سر به بدن ملحق شد». 22

١۶. زكريا بن محمد قزوينى (١٣٠۵ه .ق) در كتاب «عجائب المخلوقات» چنين مى‌گويد:

اليوم الاول منه عيد بني اميه ادخلت في رأس الحسين (رضي الله عنه) بدمشق و العشرون منه رد رأس الحسين الى جثته. 23

اولين روز ماه صفر، عيد بنى‌اميه بود؛ سر مقدس امام حسين(ع) در اين روز، وارد دمشق شد و در روز بيستم همين ماه، سر مبارك امام(ع)، به بدن مطهرش بازگردانده شد.

١٧. علامه گران‌قدر، سيد محسن امين عاملى، در «لواعج الاشجان» به نقل از بشارة المصطفى و در «اعيان الشيعه» مى‌گويد: «ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا مشهور است». 24

١٨. عالم شريف، سيد عبدالرزاق مقرم در «مقتل الحسين(ع)» چنين مى‌گويد: «اهل‌بيت(عليهم السلام) در كربلا با جابر ملاقات كردند». 25 همچنين مى‌گويد: «امام سجاد(ع)، سر مطهر پدر و ساير شهدا را در كربلا به بدن‌ها ملحق كرد». 26

١٩. احمد بن محمد ابن حجر مكى(٩٣٧ه .ق) صاحب كتاب «الصواعق المحرقه» و شرح قصيده همزيه بوصيرى مى‌گويد: «بعد از چهل روز، سر به بدن ملحق شد». 27

٢٠. رضى بن نبى سيد جليل زبدة الفقهاء فاضل قزوينى (١١١٨ه .ق) در كتاب نفيس «تظلم الزهرا»، عين عبارت سيد بن طاووس در كتاب اقبال را نقل مى‌كند و به طور جدى و صريح، گفته سيد را پاسخ مى‌دهد:

اقول: غاية ما قال بعد تسليمه محض استبعاد و لا ينبغي بمحضه انكار الروايات فانا سمعنا من الموثقين قرب كوفه من دمشق بما قد تيسر للبريد ان يسير بثلاثة ايام و لا سيما للولاة و الحكام بالجور و سيما مثل هذا الخبر المشوم الذي هو عيد للشاميين و مدة مقامهم في دمشق - على ما في المنتخب - لا يعلم كونها زائدة على ثمانية ايام تقريباً و لم نظفر على رواية دلت على مقامهم فيها مدة شهر و الله يعلم و ايضاً قد يذهب الحام بالمكاتب باسرع من ذلك».

به عقيده من، سيد، بعد از پذيرش جريان اربعين، بعدها صرفاً آن را بعيد دانست و سزاوار نيست با استبعاد صرف او، روايات تاريخى را انكار نمود؛ زيرا ما از برخى از اشخاص مورد اطمينان شنيده‌ايم كه كوفه به دمشق نزديك بود؛ به گونه‌اى كه يك پيك، مى‌توانست سه روزه، به‌ويژه براى كسب تكليف واليان و حكام جور، مثل خبر شوم كربلا را - كه براى اهل شام عيد به شمار مى‌رفت - به آنها برساند. اما مدت اقامت اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام، بنا بر آنچه در المنتخب آمده، تقريباً بيش از هشت روز نبوده است و ما به نقل ديگرى كه بر اقامت آنان در شام به اندازه يك ماه دلالت كند، دست نيافتيم؛ خدا عالم است. به اضافه چه‌بسا گاه كبوتر نامه‌بر، زودتر از پيك زمينى پيغام برساند.

همچنين عده ديگرى از مشاهير علماى شيعه و سنى، قائل به اربعين هستند كه براى اطلاع بيشتر، مى‌توان به مقتل مقرم و تحقيق اربعين مراجعه كرد.

 

علل استبعاد از زبان سيد بن طاووس

قبل از نقل جريان اربعين، بررسى دلايلى كه سيد بن طاووس براى بعيد شمردن جريان ذكر مى‌كند، لازم است.

دلايل استبعاد از نظر او عبارت‌اند از: ١. استجازه ٢. اقامت يك ماهه ٣. بعد مسافت كه به بررسى هر يك مى‌پردازيم:

 

١. استجازه

سيد بن طاووس معتقد است مدت‌زمانى كه براى رفتن قاصد ابن زياد به شام، براى كسب تكليف درباره اعلام پايان يافتن جنگ و انجام مأموريت محوله و كسب تكليف از يزيد درباره سرهاى مطهر و اسيران صرف شد، با ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز بيستم صفر به كربلا سازگار نيست.

در رد اين دليل سيد بن طاووس بايد بگوييم اولاً: جريان استجازه مبهم و معماگونه است؛ زيرا نه معلوم شد و نه كسى گفته است، حامل و ناقل اجازه، چه كسى بود؟ چه هنگام رفت و كدام زمان برگشت و...؟ علاوه بر اين، چرا قاصد، سر مطهر امام(ع) را به منظور اثبات صحت گفتارش به همراه خود براى يزيد نبرد؟ چون خود سيد مى‌گويد، سر امام(ع) همراه با اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه خارج شد.

محدث خيابانى مى‌گويد:

تا به حال با وجود فحص شديد و تفتيش اكيد، در هيچ تاريخ و تأليفى از خاصه و عامه، ايصال اين مكتب و جواب را به شام و كوفه نديده‌ام كه به چه نحو و كدام وسيله بوده و حال آنكه از تذكرة الخواص و قمقام، مستفاد مى‌شود كه روز پانزدهم، رئوس و اسيران را از كوفه به شام حركت دادند. 28

ابن‌اثير در الكامل و طبرى در تاريخ خود، داستانى در مورد ايام اسارت اهل‌بيت(عليهم السلام) در كوفه نقل مى‌كنند كه گوياى استجازه است؛ ولى مبهم و سربسته، آن هم به صورت حكايت قول (قيل). 29

ثانياً: داستان استجازه با گفته شيخ مفيد كه مفادش حركت اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز سيزدهم يا چهاردهم است 30 و به وضوح، بر عدم استجازه دلالت مى‌نمايد، تعارض دارد و در اين فرض، گفتار شيخ مفيد از چند جهت بر ديدگاه سيد بن طاووس مقدم است: ١. تقدم زمانى دو قرن و نيم ٢. دقت‌نظر و ضبط و... .

علاوه بر مطالب گذشته، زمينه سؤال جديدى وجود دارد و آن اينكه مگر عمر سعد، براى فرستادن سرها و اهل‌بيت(عليهم السلام) از كربلا به كوفه، از ابن‌زياد اجازه خواست كه ابن‌زياد از يزيد اجازه بخواهد؟

نكته ديگرى كه در تعيين اربعين نقش دارد، جريان خروج و ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه به شام است؛ ازاين‌رو بررسى آن ضرورى به نظر مى‌رسد. شيخ مفيد در مورد خروج اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه چنين شرح مى‌دهد:

روز دوازدهم يا سيزدهم، ابن زياد سر مطهر امام(ع) را به وسيله زجر بن قيس براى يزيد به شام فرستاد. پس از آن در روز چهاردهم يا پانزدهم، اهل‌بيت(عليهم السلام) را روانه شام كرد و كاروان اهل‌بيت(عليهم السلام) به كسانى كه سرها را مى‌بردند، رسيدند. 31

شهيد قاضى طباطبايى مى‌گويد: «در كتب تاريخ، كاروان اهل‌بيت(عليهم السلام)، روز پانزدهم محرم از كوفه به سمت شام خارج شدند». 32

تقويم و سالنامه پژوهشى آستان قدس رضوى (سال‌هاى ٧٠ و ٧١) روز نوزدهم محرم را روز حركت و خروج اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه به شام مى‌داند.

ورود سرهاى مطهر به شام در روز اول صفر معروف و مشهور است و تاريخ ديگرى نقل شده است و بسيارى، عيد دانستن اول صفر سال ۶١ از سوى بنى‌اميه را نقل كرده‌اند. از سوى ديگر، گويا همراهى سرهاى پاك و اهل‌بيت(عليهم السلام) هنگام ورود به شام، مورد اتفاق نظر همگان است. سيد بن طاووس، شيخ مفيد و ديگران معتقدند اهل‌بيت(عليهم السلام) و سرهاى مطهر، با هم به سمت شام حركت كرده و با هم وارد شام شدند. هرچند سيد، تاريخ خروج اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه و ورود آنها به شام را معين نمى‌كند، اما همين مقدار كه قبول دارد اهل‌بيت(عليهم السلام) و سرهاى شهدا را با هم از كوفه خارج و با هم وارد شام كردند، براى پذيرفتن ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اول صفر به شام كافى است. همچنين ايشان گفته مورخان معتبر و معروف در رابطه با خروج و ورود از كوفه به شام را رد نكرده است.

بنابراين پذيرش ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به شام در روز اول صفر، الزامى است و در نتيجه يا استجازه انجام نشد (چنان‌كه احتمال قوى همين است) يا در ده روز اول، انجام شد؛

يعنى دهه اول، به رفت و برگشت قاصد و كسب اجازه صرف شد، دهه دوم صرف حركت اهل‌بيت(ع) به شام شد و اهل‌بيت(عليهم السلام) روز اول صفر - طبق نظر معروف - وارد شام شدند و به همين مناسبت، آن روز، عيد رسمى امويان و دشمنان اهل‌بيت(عليهم السلام) شد.

 

٢. اقامت يك ماهه اهل‌بيت(عليهم السلام)

سيد بن طاووس با استناد به روايتى كه بر اقامت يك ماهه اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام دلالت دارد آن را با جريان اربعين سازگار نمى‌داند.

اين موضوع را نمى‌توان از نظر تاريخى تأييد كرد، بلكه از استدلال استجازه هم ضعيف‌تر است؛ چون در استجازه، نقل ابن اثير و طبرى، هرچند به طور مبهم وجود داشت، سيد نيز در كتاب‌هاى ديگر خود به آن اشاره‌اى نمى‌كند و فقط در كتاب اقبال به عنوان استبعاد مى‌گويد: «اربعين با روايت اقامت يك ماه در دمشق، سازگار و هماهنگ نيست». 33

علاوه بر اين، تتبع نقل‌هاى تاريخى، شاهد خوبى بر عدم اقامت يك ماهه اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام است و از قراين متعدد و عبارات مختلف، استفاده مى‌شود كه از هشت يا ده روز بيشتر نبوده است.

كلمات محدث قمى و ديگران، گوياى اين است كه چون مردم شام از حقيقت امر مطلع شدند و فهميدند كه كشته‌شدگانِ فرزندان پيغمبر(ص) و اسرا، خاندان نبوت هستند، شرايط و اوضاع كاملاً عليه يزيد برگشت؛ به همين سبب وجود اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام، مايه نفرت بيشتر شاميان از بنى‌اميه و تزلزل سلطنت اين دودمان مى‌شد؛ بنابراين يزيد با تظاهر به احترام اين بزرگواران، سعى در برگرداندن آنها به مدينه نمود.

ابن‌اثير مى‌گويد: يزيد گفت:

لعن الله ابن مرجانة فانه بغضني بقتل الحسين الى المسلمين و زرع في قلوبهم العداوة فابغضني البر و الفاجر بما استعظموه من قتلي الحسين مالي و لابن مرجانة؟ لعنه الله و غضب عليه. 34

خدا پسر مرجانه را لعنت كند كه با قتل حسين، مرا مبغوض مسلمانان ساخت و بذر دشمنى با ما را در دلهايشان كاشت؛ در نتيجه نيكوكار و بدكار را به دليل قتل حسين، با من دشمن ساخت. مرا با پسر مرجانه چه كار؟ خداوند او را لعنت كند و بر او خشم نمايد.

شيخ مفيد نيز مى‌گويد:

و لما وضعت الرؤوس بين يدي يزيد و فيها رأس الحسين(ع) قال يزيد... . ثم امر بالنسوة ان ينزلن فأفرد لهم داراً يتصل بدار يزيد فاقاموا اياماً ثم ندب النعمان بن بشير و قال: تجهيز لتخرج بهؤلاء النسوة الى المدينة.35

آن‌گاه كه سرهاى شهدا در برابر يزيد قرار داده شد و سر مقدس امام حسين(ع) در ميان آنان بود، گفت... سپس دستور داد كه اهل‌بيت(عليهم السلام) فرود آيند.... اهل‌بيت(عليهم السلام) در كنار منزلگاه يزيد، چند روزى اقامت داشتند تا اينكه روزى يزيد، نعمان بن بشير را خواست و به او گفت: آماده باشد تا با اهل‌بيت(عليهم السلام) به مدينه برويد.

اين كلمات به‌روشنى بر اقامت نداشتن يك ماهه در شام دلالت مى‌كند.

همچنين طبرى مى‌گويد: «ثم ادخلهم على عياله فجهزهم و حملهم الى المدينة» 36؛ «سپس آنها را بر خانواده خود وارد كرد. سپس آنان را آماده نمودند و به سوى مدينه حركت دادند».

در جاى ديگر نيز مى‌گويد:

ولما حبس يزيد دعا بعلي بن الحسين و صبيان الحسين و نسائه فادخلوا عليه و الناس ينظرون ثم قال يزيد: يا نعمان بن بشير جهزهم بما يصلحهم و ابعث معهم رجلاً من اهل الشام فيسير بهم الى المدينه ثم امر بالنسوة ان ينزلن في دار.... فدخلن دار يزيد... فاقاموا عليه المناحة ثلاثاً.... 37

ظاهر اين عبارت اين است كه در همان روز اول ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به شام و مجلس يزيد، او دستور داد تا مقدمات رفتن به مدينه را فراهم آورند. در عبارت «ثم امر بالنسوة ان ينزلن»، از واژه «ثم» استفاده مى‌شود كه پس از امر به فراهم نمودن مقدمات رفتن به مدينه، دستور داد «نزول» كنند؛ يعنى بار سفر باز كنند؛ زيرا نزول، وارد و داخل شدن نيست، بلكه فرود آمدن و پياده شدن از وسايل نقليه است. پس پيش از بار انداختن مسافران كربلا در شام، فرمان بازگشت آنان صادر شد.

ابن‌كثير نيز مى‌گويد: «اهل تحقيق گفته‌اند: بيشتر از يك هفته يا هشت روز، اقامت اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام نبود». 38 در مقتل ابى‌مخنف نيز عباراتى با همين مضامين وجود دارد.

نتيجه بحث اينكه اقامت يك ماهه در دمشق، از نظر اسناد و مدارك تاريخى، پذيرفتنى نيست و نمى‌توان آن را تأييد كرد.

 

٣. بعد مسافت (فاصله طولانى بين كوفه و شام)

سيد بن طاووس مى‌گويد: «فاصله بين كوفه و شام، حدود ده روز راه است كه با برگشت آن، ٢٠ روز مى‌شود. از اين‌رو اين فاصله طولانى، به علاوه اقامت يك ماهه اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام، با ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا منافات دارد.

در جواب اين سخن سيد بن طاووس، لازم است به دلايلى اشاره شود كه بر امكان پيمودن اين مسافت در مدتى كمتر از آنچه سيد معتقد است، دلالت دارند:

١. سيد بن طاووس خود اعتراف دارد كه مسافت بين كوفه و شام براى پيمودن عادى، ١٠ روز است؛ زيرا خود او گفته بود مدت رفت و بازگشت بين اين دو شهر، بيست روز يا بيشتر است. ازاين‌رو مى‌توان باور داشت كه پيك و قاصد سريع‌السير دولتى كه حامل پيام مهم امنيتى و نظامى نيز باشد، راه را پنج روزه طى مى‌كند.

٢. بعضى از طوايف اطراف دمشق، مسافت دمشق تا نجف اشرف را هشت روزه و برخى از قبايل، هفت روزه مى‌پيمايند. 39

٣. از شخصى به نام ابوخالد نقل مى‌كنند:

روز جمعه، كنار شط فرات با ميثم تمار بودم، او گفت: «الساعه معاويه در شام مرد و من روز جمعه آينده، با قاصدى كه از شام آمده بود، ملاقات كردم و خبر از شام گرفتم». گفت: «معاويه از دنيا رفت و مردم با پسرش يزيد بيعت كردند». گفتم: «كدام روز معاويه مرد؟» گفت: «روز جمعه گذشته». 40

با توجه به اينكه يزيد هنگام مرگ معاويه در شام نبود و فرصتى هرچند كوتاه براى آمدن يزيد به شام و بيعت مردم با او لازم بود، اگر اين قاصد پس از بيعت مردم، بلافاصله از شام خارج شده باشد، حداكثر مدت شش روز بين راه بود.

۴. اشخاص موثق مى‌گويند، مسافت كوفه تا شام را طى سه روز به‌راحتى مى‌توان پيمود. 41

۵. در تابلوى بين شهرى وزارت راه سوريه نوشته شده: دمشق - بغداد \ ۵٠٠ كيلومتر. از بغداد تا كوفه نيز حدود ١۵٠ كيلومتر و از بغداد تا كربلا حدود ٧٠ كيلومتر است.

محدث قمى مى‌گويد: «روز هشتم، يزيد اهل‌بيت(عليهم السلام) را روانه كرد». 42 با توجه به ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اول صفر و فاصله ده روزه كوفه به شام (چنان‌كه سيد، اعتراف دارد) رسيدن اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا را در بيستم صفر، به‌آسانى مى‌توان تصديق و باور كرد؛ چون حدود دوازده روز مى‌شود.

۶. امام حسين(ع)، فاصله ۴٧٠ كيلومترى مدينه و مكه را پنج روزه پيمودند (تقريباً روزانه ٩٠ كيلومتر)؛ در نتيجه مسافت شام تا كربلا را كه حدود ۵٧٠ كيلومتر است، طى هفت روز به‌راحتى مى‌توان پيمود و مسافت شام تا كوفه را به طور عادى، هشت روزه مى‌توان طى كرد.

٧. سرعت شتر در بيابان، به دوازده كيلومتر و شتر تندرو (جماز) حتى به ٢۴ كيلومتر در ساعت مى‌رسد. 43

لازم به ذكر است كه علامه جليل، متتبع توانا، شهيد قاضى طباطبائى در كتاب نفيس «تحقيق اربعين»، از تاريخ طبرى نقل مى‌كند كه «ابابكرة» به دستور «بسر بن ارطاة» از كوفه به شام، هفت روزه رفت و برگشت. 44مقرم نيز مى‌گويد: «ابابكره به شام رفت». 45

 

كبوتر نامه‌بر

يكى از پاسخ‌ها و توجيهاتى كه براى رفع شبهه بعد مسافت و تصديق ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا، مطرح مى‌شود و در عبارات مرحوم شهيد قاضى طباطبائى تكرار و مورد استفاده قرار گرفته، جريان استفاده از كبوتر نامه‌بر براى استجازه از يزيد است.

گويا نخستين كسى كه اين احتمال را مطرح كرد، مرحوم فاضل قزوينى باشد. البته او نمى‌گويد ابن زياد حتماً يا احتمالاً از كبوتر استفاده كرد؛ فقط گفته است: «قد يذهب الحمام بالمكاتب باسرع من ذلك» 46؛ «كبوتران نامه‌ها را در كمتر از اين مدت مى‌رسانند».

قابل توجه است كه استفاده ابن زياد از كبوتر نامه‌بر، تنها در حد يك فرضيه است و احتمال استفاده ابن زياد از كبوتر نامه‌بر براى كسب اجازه از يزيد، گرچه احتمالى پذيرفتنى است، اما هيچ شاهد و سند تاريخى در مورد استفاده ابن زياد، يزيد يا پيشينيان آنان از كبوتر براى نامه‌رسانى وجود ندارد. حتى مطرح‌كنندگان اين پاسخ نيز، هيچ موردى را نقل نكرده‌اند.

بنابراين موضوع مهم تاريخى اربعين را با تكيه بر حدس و گمان به اينكه از كبوتر استفاده شده باشد، نمى‌توان به اثبات رساند. اساساً در امور تاريخى، معيار، نقل معتبر مورخان است و حدس و گمان و احتمال، هيچ ارزش علمى ندارد.

چگونه مى‌توان با استناد به چيزى كه در تاريخ اسلام تا آن روز هيچ سابقه‌اى نداشت، نظريه‌پردازى كرد و حل مشكل نمود. نه خليفه‌اى از آن استفاده كرد و نه والى و اميرى آن را به كار گرفت!

 

شهرت دفن سرهاى مطهر

با توجه به اينكه دفن سر مطهر امام(ع) در كربلا به معناى آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا است، اعتراف به اين موضوع، خود دليلى مستقل بر اين مدعاست؛ ازاين‌رو نام كسانى كه اين مطلب را بين علماى شيعه مشهور و معروف مى‌دانند، يادآور مى‌شويم:

١. مورخ كبير سبط بن الجوزى (۶۵۴ه .ق) مى‌گويد: «الاشهر انه رد الى كربلا فدفن مع الجسد» 47؛ «بنابر نظر مشهوتر، سر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده و با پيكرش دفن گرديد».

٢. فقيه سعيد ابن‌نما حلى (متوفاى سال‌هاى آخر قرن هفتم) چنين مى‌گويد: «ان المعول عند الاماميه» 48؛ «شيعه، به اين نظريه اعتماد دارد».

٣. سيد ورع و جليل سيد بن طاووس (۶۶٨ه .ق) مى‌گويد:

فاما رأس الحسين(ع) فروي انه اعيد فدفن بكربلا مع جسده الشريف و كان عمل الطائفه على هذا. 49

روايت شده است كه سر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده و در كنار جسد شريف امام(ع) به خاك سپرده شد و دانشمندان شيعه نيز بر همين عقيده‌اند.

۴. علامه مجلسى (١١١١ه .ق) مى‌گويد:

و المشهور بين علمائنا الاماميه انه دفن رأسه مع جسده الشريف رده علي بن الحسين(عليهما السلام). 50

بين علماى شيعه شهرت دارد كه امام سجاد(ع)، سر امام حسين(ع) را بازگرداند و در كنار پيكر امام(ع) دفن نمود.

۵. سيد عالم جليل حاج سيد اسدالله حسينى تنكابنى مى‌گويد: «خبر حمل امام سجاد(ع)، اشهر و اظهر و اصح در نظر است و مؤيد به عقل و نقل است». 51

۶. محدث قمى چنين مى‌گويد:

و الذي اشتهر بين علمائنا الاماميه انه دفن مع جسده الشريف رده علي بن الحسين(عليهما السلام). 52

٧. المناوى مى‌گويد: «نقل ان الامامية متفقة على انه اعيد الى كربلا» 53؛ « نقل است كه همه علماى شيعه بر اين باورند كه سر مطهر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده شد».

٨. علامه كبير مجلسى مى‌فرمايد:

و بدان كه مشهور آن است كه سبب تأكيد زيارت آن حضرت در اين روز، آن است كه حضرت امام زين العابدين(ع)، با ساير اهل‌بيت(عليهم السلام) در اين روز، بعد از مراجعت از شام به كربلاى معلى وارد شدند و سرهاى مقدس شهدا را به بدن‌هاى ايشان ملحق كردند. 54

 

مراسم دفن سر مطهر

يكى ديگر از موضوعاتى كه به عنوان دليل معتبر و سند قانع‌كننده در رابطه با ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا مى‌تواند مورد استفاده قرار گيرد، جريان دفن سر مقدس امام(ع) در كربلا و ملحق شدن آن به پيكر مطهر است.

طبق اسناد و مدارك يادشده، بازگشت سرهاى مطهر شهيدان به كربلا و پيوستن به پيكرهاى پاك آنان، اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همه علما و مورخان بزرگ شيعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بين آنها قطعى و مسلم است. اهل سنت نيز از اين شهرت بين شيعيان آگاهى دارند و به گفته برخى، مؤيد به عقل و نقل است و دفن سر مطهر امام حسين(ع) در جايى غير از كربلا، مورد تأييد بزرگان نيست.

يادآورى: ١. علامه بزرگوار مجلسى، آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا و مراسم تدفين در كربلا را بعيد مى‌داند و مى‌گويد:

بنابراين سرّ و فلسفه انتخاب و تعيين روز بيستم صفر - نه قبل و نه بعد - براى سنت شدن مراسم سر خاك امام حسين(ع) رفتن و زيارت كردن آن امام چيست؟ نمى‌دانيم! و موظف نيستيم بدانيم. 55

از اين بيان، دو نكته را مى‌توان برداشت كرد: يكى اينكه اگر آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) و برگزارى مراسم تدفين، ثابت و مسلّم بود، فلسفه زيارت، مبهم نبود. ديگر اينكه سنت برگزارى مراسم اربعين و تجديد خاطره متوفى، پس از گذشت چهل روز از درگذشت وى، امرى رايج و متعارف نبود؛ وگرنه ابهام داشت و نيازى به تفسير و توجيه نبود.

٢: سيد جليل ابن طاووس كه در كتاب لهوف، جريان آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا را يك حقيقت تاريخى نقل مى‌كند، در كتاب اقبال، با ديده شك و ترديد و استبعاد به اين موضوع مى‌نگرد؛ ولى از آنجا كه دفن سرهاى مطهر در كربلا و ملحق شدن آنها به بدن‌هاى طاهر در بيستم

صفر، به نظرش ثابت و قطعى است، به نوعى استدلال ظريف و دقيق متوسل مى‌شود و مى‌گويد: «آيات قرآن، دلالت قطعى بر لحوق سرها به بدن دارد؛ مثل (وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ) (آل عمران: ١۶٩). خدا مى‌فرمايد: شهيدان زنده‌اند، با اينكه حيات و زندگى بدون سر ممكن نيست؛ پس بايد سر به بدن ملحق شده باشد تا بتوان زندگى و حيات شهيدان كربلا را تصور كرد؛ گرچه ندانيم به چه وسيله، به كربلا آورده شد و چگونه به بدن ملحق شد و شايد تحقيق و اظهار نظر در اين مورد، نوعى هم رعايت ادب و احترام به آن بزرگان باشد». 56

اما كسانى كه منكر ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا در اولين اربعين بعد از عاشورا هستند يا با شك و ترديد به اين جريان مى‌نگرند، در برابر يك پرسش جدى و اساسى قرار دارند كه پاسخ صحيح آن، جز با التزام به ورود اهل‌بيت(عليهم السلام)، امكان پذير نيست؛ اولين كسى كه به اين پرسش پاسخ صحيح داد، شيخ طوسى بود.

با ذكر مقدمه‌اى به طرح اين پرسش مى‌پردازيم:

به طور مسلّم و قطعى، تا قبل از واقعه عاشورا، مراسم اربعين، يعنى بزرگداشت شهيدان يا مردگان، براساس عرف يا شرع رسم بود. قبل از اسلام، بين طوايف عربى و ملت يهود، مراسم اربعين يا برپايى برنامه‌هاى سوگوارى و عزادارى رسم نبود. (البته سيد مقرم نظر ديگرى دارد كه به نقد آن نيز خواهيم پرداخت) در اسلام نيز براى مرگ بزرگانى همچون ابوطالب و خديجه و شهادت بزرگوارانى چون حمزه سيدالشهدا، جعفر طيار و ديگران، هيچ‌گونه اثرى از اربعين ديده نشده و از كسى هم نقل نشده است.

اينك پرسشى مطرح مى‌شود كه در روز بيستم صفر، غير از اربعين بودن 57، چه اتفاق تازه‌اى افتاد كه زيارت امام حسين(ع)، با الفاظ خاص و برنامه مخصوص، مستحب و سنت شد؛ تا آنجا كه يكى از پنج نشانه تشيع خاص و ايمان خالص قرار گرفت؟ چنان‌كه در حديث معروف از امام حسن عسكرى(ع) روايت شده است. 58

به عبارت ديگر، پرسشى در اينجا مطرح است كه دقت و تأمل شايانى را مى‌طلبد و آن اينكه در روز بيستم صفر، دو برنامه مذهبى ويژه برگزار مى‌شود: ١. زيارت عارفانه امام حسين(ع)؛ ٢. مراسم سوگوارى و عزادارى امام حسين(ع). با توجه به اينكه زيارت‌هاى مخصوص امام(ع)، فقط در ايام خاص سفارش شده است، مانند شب‌هاى جمعه (كه در ايام شرك و كفر نيز حرمت ويژه‌اى داشت) و نيمه شعبان، ليالى قدر، عيدين و عرفه؛ بنابراين هرگز شب و روزى را سراغ نداريم كه هيچ ويژگى خاصى نداشته باشد، ولى تشرف به كربلا و زيارت و تجليل آن بزرگوار در آن ايام، سفارش شده باشد. بدين دليل، برگزارى آيين سوگوارى در سالروزى كه هيچ خاطره و حادثه مصيبت بارى در آن اتفاق نيفتاده باشد، تعجب‌آور خواهد بود. به ضميمه اين نكته كه روز بيستم صفر، هيچ ويژگى خاصى مانند جمعه، عرفه بودن و... ندارد. ازاين‌رو پرسش اساسى اين است كه چرا دو برنامه يادشده، در روز بيستم صفر توصيه شده است؟

البته فراوانى ايام زيارات مخصوصه امام حسين(ع)، بيانگر اين نكته است كه پيشوايان مذهبى اسلامى، از هر فرصت مناسبى براى زنده نگه داشتن خاطره حساس و حيات‌بخش جريان عاشورا استفاده مى‌كردند. بدين سبب در هر روز و شب ويژه و ممتازى كه توجه به خدا و عبادت حضرت حق شايسته بود، شيعيان و پيروان مخلص خود را به سوى حسين(ع) و كربلايش بسيج مى‌كردند و با انواع تشويق و توجه سعى مى‌كردند ياد آن امام مظلوم(ع)، در دل‌ها تازه بماند و نامش بر زبان‌ها رايج باشد و زمين كربلا و حرم شريفش از حضور زنان و مردان مؤمن و عارف و باوفا، مملو و آكنده شود.

از اين طريق رسم و سنت مبارزه با ظلم ظالمان (هرچند زير پوشش عنوان مقدس خليفه مسلمانان پنهان شده باشند) كه مهم‌ترين هدف و انگيزه قيام و مقاومت خونين و خدايى آن حضرت بود، براى هميشه و همه‌جا در طول تاريخ و عرض جغرافيا، زنده و شاداب، پايدار و جاودانه بماند. استحباب مؤكد زيارت آن بزرگوار در شب‌هاى جمعه، قدر، عيد فطر، قربان، نيمۀ شعبان و... گواه و شاهدى بر اين مدعا است.

در عين حال با اين همه آثار پربركت زيارات ذكرشده، هيچ مناسبتى، هر چند كوچك و مختصر، وجود ندارد كه زيارت خواندن آن بزرگوار در روز اربعين سنت شود. پس علت و فلسفه استحباب زيارت روز اربعين چه چيزى مى‌تواند باشد؟ آيا صرف حضور و آمدن جابر بن عبدالله انصارى در آن روز، مى‌تواند علت تأسيس چنين سنتى گردد؟

هرگز چنين نيست؛ چراكه اولاً: گرچه جابر شخص محترم و عالم محبوب و شيعه مخلص بود، لكن در بعد سياسى يا نظامى آن روز، هيچ نقش و جايگاه مهمى نداشت؛ آيا زيارت چنين شخصى، ممكن است يك سنت برجسته و آموزنده در تاريخ شود و به نام يك عمل قهرمانانه و آموزنده، سرمشقى براى مبارزان، مجاهدان، ايثارگران و از جان گذشتگان آينده روشن جهان سرخ و خونين تشيع باشد؟

ثانياً: آيا عمل سالگرد اولين زيارت، سابقه و نمونه‌اى براى الگو و شاهد بودن دارد؟ هر شهيد و متوفايى، اولين زائر دارد؛ آيا عاقلانه و پذيرفتنى است كه چون كسى اولين زيارت را انجام داد، ديگران نيز به تبعيت و پيروى او، همه‌ساله آن روز را به مناسبت تجديد خاطره زيارت آن زائر، گرامى بدارند و مراسم باشكوه و مفصلى مانند روز درگذشت يا حتى مفصل‌تر از آن برپا كنند؟!

چرا اولين زيارت پيغمبر اكرم(ص) و ساير امامان(عليهم السلام) و شهيدان ديگر تاريخ، ثبت و ضبط نشد و گراميداشت و زيارت آن روز، شيوه و سنت قرار نگرفت؟

آيا اگر امام سجاد(ع) بر فرض، سى‌وهشتم يا چهل‌وپنجم يا پنجاهم، با اهل‌بيت(ع) به كربلا مى‌آمدند و سرهاى مطهر را دفن مى‌كردند و مراسم تدفين را برگزار مى‌نمودند، باز هم روز اربعين به مناسبت زيارت جابر، روز برجسته‌اى معرفى و مراسم تدفين سرهاى مطهر شهيدان به فراموشى سپرده مى‌شد؟

آيا اگر جابر روز سى‌ام شهادت امام حسين(ع) (دهم صفر) به زيارت مى‌آمد و امام سجاد(ع) با اهل‌بيت(عليهم السلام) و سرهاى مطهر، روز چهلم (بيستم صفر) وارد كربلا مى‌شدند، باز هم ثلاثين (دهم صفر) در مكتب تشيع، روز ممتاز و برجسته‌اى معرفى شده و اربعين فراموش مى‌شد؟

 

آيا اگر جابر روز ديگرى (غير از بيستم صفر) به كربلا مى‌آمد و امام سجاد(ع) اصلاً به كربلا نمى‌آمد (چنان‌كه بعضى معتقدند) باز هم همان روزى كه جابر به كربلا آمده بود، ثلاثين يا خمسين در مكتب و مذهب تشيع، يك سنت مؤكد ثبت مى‌شد؟ آيا در برابر اعتراض غير شيعيان، پاسخ و توجيه منطقى و محكمى داشتيم؟

ثالثاً: آمدن جابر به كربلا در روز اربعين (جدا از ديدار با اهل‌بيت(عليهم السلام)) از سوى كسى قبل از سيد بن طاووس نقل نشده است و تنها اسفرائنى كه قبل از سيد مى‌زيست (۴٠۶ه .ق) در مقتل خود نقل نموده است كه جابر در روز اربعين، براى زيارت امام حسين(ع) به كربلا آمد و در آنجا با اهل‌بيت(عليهم السلام) ديدار كرد؛ ولى مرحوم سيد بن طاووس و ديگران، آمدن جابر «به صورت جداگانه» و بدون ديدار با اهل‌بيت(ع) را نقل نكرده‌اند. بنابراين «پذيرش آمدن جابر» و «انكار آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام)» از نظر تاريخى پذيرفتنى نيست.

 

پاسخ صحيح

آيا اربعين و چهلم بودن، به تنهايى مى‌تواند علت اين مراسم روحانى باشد؟ آيا آمدن و زيارت جابر به عنوان صحابى معروف يا اولين زائر، مى‌تواند دليل سنت شدن اربعين شود؟ پس رمز و فلسفه حضور بر مرقد مطهر و تربت پاك امام حسين(ع) در روز بيستم صفر و خواندن زيارت اربعين چيست؟

از مطالبى كه تاكنون گفته شده، نتيجه مى‌گيريم كه اين دو دليل، نمى‌تواند رمز و راز عظمت و سنت مراسم اربعين باشد. پاسخ صحيح و قانع‌كننده مرحوم شيخ الطائفه - جزاه الله خيراً - طبق نقل شيخ شهر آشوب، پرده از راز اين معما مى‌گشايد و علت واقعى رسم سنت اربعين را مراسم تدفين سر امام(ع) و برپايى سوگوارى و عزادارى و نوحه‌خوانى و تجديد خاطره مصائب جانسوز و جانگداز عاشورا مى‌داند.

علاوه بر اين روايات معتبر و مستفيضه و شايد متواتر، دال بر گريستن آسمان بر عزادارى امام به مدت چهل روز نيز، پرده از رمز و راز اين موضوع برمى‌دارد. 59

در نتيجه اربعين، محتوايى آموزنده دارد و يادآور خاطره‌اى حيات بخش و با قداست است و چه شايسته و بجاست كه مراسم تدفين سر مطهر امام حسين(ع) و شهداى باوفاى كربلا، پس از چهل روز جدايى از بدن و گرداندن بر سر نى در خيابان‌ها و بيابان‌ها و كوچه و بازارها، براى هميشه و تا ابد، زنده بماند و همه‌ساله، مراسم بزرگداشت اين خاطره به يادماندنى و فراموش نشدنى، با عزت و احترام و هرچه باشكوه‌تر برگزار شود و روحيه ظلم‌ستيزى، همچون يك درس آموزنده از استاد بزرگ بشريت، حسين بن على(عليهما السلام)، به نسل‌هاى آينده، به‌ويژه جوانان منتقل شود و همچنان زنده و شاداب، گرم و گيرا حفظ شود تا زمينه قيام بزرگ جهانى و عدل‌گستر مهدى موعود(عج) فراهم آيد. بى‌گمان جز با شيوع و رواج روحيه شهادت‌طلبى و گسترش فرهنگ جانفشانى در راه ريشه‌كنى ظلم و ظالم، در ميان همه توده‌هاى محروم و مظلوم، زمينه و مقدمات ظهور و فرج نهايى فراهم نمى‌آيد. همچنان كه جز با روحيه شهادت‌طلبى و ايثارگرى، انقلاب كبير اسلام پا نگرفته و رونق نيافت. بدين سبب به حق مى‌توان گفت: پيامبر اكرم(ص) با تزريق روحيه جان‌نثارى در ملت خود، درس مبارزه با كفر و شرك را به آنان آموخت و حسين(ع) با تزريق روحيه جانفشانى (كه در جوامع اسلامى به مرگ يا به سردى و ضعف كشيده شده بود) درس مبارزه با ظلم و نفاق را به جامعه در خود فرو رفته آن زمان آموخت و چه خوش گفت: «حسين منى و انا من حسين» (تو گويى درست اين سخن گفت پيغمبر است).

شاهد خوب اين مدعا (بزرگداشت مراسم اربعين، تنها به دليل تجديد خاطره دفن سرهاى مطهر شهدا از سوى اهل‌بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر) اين است كه در روزهاى ديگر، زيارتى مخصوص حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى، رايج نيست. فقط حضور است و زيارت كردن و نماز است و دعاى وداع و بازگشت. در صورتى كه در اربعين، مراسم عزادارى و دسته‌هاى سينه‌زنى و غيره، در كربلا از عاشورا، خيلى مفصل‌تر و پرجوش و خروش‌تر برگزار مى‌شود.

هيئت‌ها و مواكب حسينى، از كل شهرهاى عراق براى اقامه عزا و نوحه‌خوانى رو به كربلاى حسين(ع) مى‌آورند؛ تا حدى كه كربلا، گنجايش پذيرايى آنان را ندارد. در بيرون شهر، چادر و خيمه برپا مى‌كنند و اين چند روز را آنجا به‌سر مى‌برند. سه شبانه روز پيوسته، دسته‌هاى عزادارى و سينه زنى، صحن و حرم مطهر كربلا و همچنين بازار و خيابان‌ها را پر از جمعيت مى‌كنند و ازدحام جمعيت، به قدرى است كه رفت و آمد و نقل و انتقال، در كل شهر، به‌ويژه ورود و خروج از صحن و حرم مطهر، براى افراد عادى، به‌ويژه زنان و كودكان، بسيار دشوار و گاهى همراه با خطرهايى خواهد بود.

از كتاب «ادب الطف» علامه خطيب شهير بزرگوار، سيد جواد شبر نقل است كه در اربعين، بيش از يك ميليون نفر در كربلا به زيارت و عزادارى مى‌آيند (در عراق آن روز كه ده ميليون نفر جمعيت داشت) و بيش از صد تن برنج، براى جمعيت‌هاى عمومى و علنى طبخ مى‌شود.

آيا چنين مراسم باشكوه و مجللى، تنها به سبب زيارت جابر بود؟! يا تنها به حساب روز چهلم عاشورا بود؟ يا براى تجديد خاطره تلخ و مظلومانه عاشوراست، كه در اربعين تجسم يافت و تكرار شد؟ يا اينكه براى بزرگداشت و تجليل مراسم تدفين بخشى از بدن پاك و پيكر مطهر امام حسين(ع) و ياران بى‌نظيرش است؟ بخشى از بدن و پيكر كه حرمت و قداستش، اگر از كل پيكر و بدن بيشتر نباشد، كمتر نيست.

آيا عده‌اى زنان و كودكان، اسير شده و رنج بى‌خانمانى كشيده و تلخى غربت چشيده، پس از چهل روز اسارت و آوارگى، سرِ بريده و از تن جدا شده پدران و برادران و فرزندان خود را به بدن‌هاى بى‌سر ملحق كنند و دفن نمايند، داغ تازه آنان، تازه‌تر نمى‌شود؟ داغديدگانى كه علاوه بر داشتن داغ كشته و پرپر شدن گل پيكر خاندان خود، اجازه گريستن و اشك ريختن و آه كشيدن و ناله كردن را نداشتند، پس از چهل روز، تحمل درد و رنج و زحمت اسارت بر سر تربت عزيزان خود آمدند تا سرهاى پاك به امانت گرفته را به اهل امانت بازگردانند و پس از انجام وظايف و پايان يافتن مراسم تدفين تمام قطعات بدن‌هاى قطعه‌قطعه شده، به مراسم عزادارى و سوگوارى بپردازند.

آيا شايسته نيست شيعيان مخلص اين خاندان كه «خلقوا من فاضل طينتهم يفرحون لفرحهم و يحزنون لحزنهم» (از باقيمانده خاك آنان آفريده شدند و به شادى آنان شاد و به حزن و اندوه آنها اندوهناك‌اند) در بيستم صفر هر سال، سوگوارى و نوحه‌خوانى برپا كنند تا خاطره تلخ بازگشت اسيران، تجديد و مراسم تدفين سرهاى مطهر در كربلا، تجليل شود؟ و با برپايى مراسم نوحه و عزا و ماتم، هميارى و همگامى خود را با اهل‌بيت(عليهم السلام) اعلام كنند؟

از اينجا راز و رمز برگزارى مراسم سوم و برپايى برنامه چهلم براى مردگان مؤمن، كشف مى‌شود كه روز سوم، رمز تجديد خاطره مراسم تدفين پيكرهاى بى‌سر شهيدان كربلاست و راز مراسم اربعين، تجليل و اظهار همدردى با خاندان نبوت و شركت در اقامه عزا، به مناسبت تدفين و خاكسپارى سرهاى بى‌پيكر و ملحق نمودن آنها به بدن‌هاى پاك بى‌سر است.

 

توجيه اربعين از ديدگاه سيد مقرم

مرحوم علامه مقرم به منظور تفسير و تحليل اربعين، سعى دارد كه مراسم اربعين امام حسين(ع) را منطقى و موجه و متعارف در همه ملل و اقوام جلوه دهد؛ ازاين‌رو مى‌گويد:

من النواميس المردة الاعتناء بالفقيد بعد اربعين يوماً مضين من وفاته ... و النصارى يقيمون تأبينية يوم الاربعين من وفاة فقيدهم يجتمعون في الكنيسة و يعيدون الصلاة عليه... و اليهود يعيدون الحداد على فقيدهم بعد مرور ثلاثين يوماً. 60

«اربعين» برگزارى مراسم بزرگداشت مردگان در روز چهلم مرگ، از سنت و آداب و رسوم رايج و شايع در همه امت‌ها و ملت‌هاست. مسيحيان نيز ملتزم مى‌باشند و يهوديان، اين مراسم را روز سى‌ام برگزار مى‌كنند.

 

بررسى اين ديدگاه

١. اگر مراسم بزرگداشت و تجديد خاطره، هيچ ريشه مذهبى، تاريخى، سياسى و اجتماعى نداشته باشد، چرا روز چهلم انتخاب شد و قبل و بعد نشد؟ «ثلاثين» يهوديان چه نقصى داشت كه متروك و مهجور شد؟ چرا آنان «اربعين» را انتخاب نكردند، با اينكه (فَتَمَّ مِيقٰاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً) (اعراف: ١۴٢) در مورد آنان است و همچنين آيه (وَ إِذْ وٰاعَدْنٰا مُوسىٰ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ) (بقره: 51) خطاب مستقيم به يهوديان است؟

٢. چه شاهدى از قبل يا بعد از اسلام، بر رسم و سنت بودن بزرگداشت اموات در چهلم وجود دارد؟ آيا براى پدر و جد پيغمبر(ص)، قبل از اسلام مراسم اربعين انجام شد؟ آيا مشركان عرب براى مردگان خود در روز چهلم، اطعام مى‌كردند؟ يا سر خاك مى‌رفتند يا تجديد عزا مى‌كردند؟

ملت يهود به گفته خود سيد، روز سى‌ام مراسم برگزار مى‌كنند كه آن هم معلوم نيست از چه تاريخى و با چه انگيزه‌اى مرسوم شد؟ مسيحيان كه به ياد مردگان خود، روز چهلم مرگ، مراسم عبادت برپا مى‌كنند، آيا سابقه‌دار است؟

آيا متخذ و برخاسته از سنت حسنه رايج در ميان مسلمانان نيست كه به نام و به ياد مراسم تدفين سر مطهر امام(ع) و هميارى با عزادارى خاندان داغديده‌اش برگزار مى‌شود؟

مراسم امام حسين(ع)، محكوم و تابع آداب و رسوم عرفيات رايج بين يهود و نصارى و جاهليت نيست، بلكه سنت‌شكن و حاكم بر سنت‌ها و خود، بنيانگذار سنت‌هاى حسنه است. اگر در ملت مسلمان، برگزارى مراسم اربعين سنت ضرورى‌الانعقاد است، يكى از خيرات و بركات بازتاب حركت و قيام الهى امام حسين(ع) و يكى از آثار حسنه آن بزرگوار است؛ نه از اين جهت كه چون بر هر مرده ممدوح و مذموم، مراسم اربعين برگزار مى‌شود، بر امام حسين(ع) نيز چنين رفتار مى‌شود. اگر اين‌گونه بود، چرا براى امامان ديگر، مراسم اربعين انجام نمى‌شود؟ همچنين اگر چنان بود، چرا اربعين امام حسين(ع) هر سال تكرار مى‌شود؛ درحالى‌كه براى اموات و شهدا، حتى براى معصومان(عليهم السلام)، مراسم اربعين تكرار نمى‌شود؟ همچنين مى‌بينيم براى مردگان، رسم و عادت نيست كه هر سال، مراسم اربعين تكرار شود.

پس به‌خوبى مى‌توان چنين نتيجه‌گيرى كرد كه اربعين امام حسين(ع)، مانند ديگر مراسم‌ها و سنت‌هاى مذهبى، همگى محتوايى حقيقى و پيامى آموزنده دارند و مشتمل بر رمز و راز توجيه‌پذير و تصديق و شايسته پيروى همه جوامع و طوايف بشرى هستند؛ نه اينكه مراسم امام(ع)، ريشه در آداب و رسوم يهود و نصارى و جاهليت اعراب، داشته باشد.

 

پاورقی ها:

1) . مجله رواق اندیشه، شماره 1.

2) . ترجمه نفس المهموم، شعرانى، ص٢۶٩.

3) . حماسه حسينى، شهيد مطهرى، ج١، ص٣٠ و ج ٢، ص٢۵۵.

4) . اقبال، سيد بن طاووس، ص۵٨٩.

5) . لؤلؤ و مرجان، حاج ميرزا حسين نورى، ص١۴٩.

6) . مقتل ابومخنف، به نقل از لؤلؤ و مرجان، ص١۵٧.

7) . امالى، شيخ صدوق، ص١۶٨.

8) . تحقيق اربعين، شهيد قاضى طباطبايى، ص٣۴١، به نقل از مناقب، ابن‌شهر آشوب، ج٢، ص٢٠٠؛ اعلام الورى، شيخ طبرسى، ص٢۵٠.

9) . همان، ص٣۴۴ به نقل از: الآثار الباقيه، ص٣٣١ و نيز ج٢، ص٢٢ به نقل از: ترجمة الاثآر الباقيه، ص٣٩٢.

10) . به نقل از: نفس المهموم، مرحوم محدث قمى، ص۴۶۶؛ تحقيق اربعين، ص٣۴١.

11) . اقبال، ص۵٨.

12) . روضة الواعظين، شيخ فتال نيشابورى، ص٢٣٠.

13) . بشارة المصطفى، به نقل از: اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج۴، ص۴٧.

14) . اعلام الورى، الطبرسى، ص٢۵٠.

15) . به نقل از: مقتل الحسين، سيد مقرم، ص۴۶٩.

16) . تحقيق اربعين، صص٣۴٢ و ٣۴٩ به نقل از: تذكرة الخواص، سبط بن جوزى؛ مقتل مقرم، ص۴٧٠ به نقل از تذكرة الخواص، ص١۵٠؛ اعيان الشيعه، سيد محسن الامين، ج١، ص۶٢۶.

17) . اقبال، ص۵٨٨.

18) . مثير الاحزان، ابن نما الحلى، ص۵٩، به نقل از تحقيق اربعين، ج٢، ص٢٠؛ مقتل الحسين، ص۴۶٩.

19) . مقصود از اين اصطلاح، اجازه نقل روايت است كه تا چندى پيش، ميان دانشمندان اهل حديث رايج بوده است.

20) . الذريعه، آقا بزرگ تهرانى، ج١٩، ص٣۴٩.

21) . حبيب السير، خواند مير، ج٢، ص۶٠.

22) . مقتل مقرم، ص۴۶٩ به نقل از الاتحاف بحب الاشراف، عبدالله بن محمد الشبراوى، ص١٢.

23) . عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، زكريا بن محمد قزوينى، ص٧٠.

24) . اعيان الشيعه، ج١، ص۶١٧.

25) . مقتل الحسين، ص۴۶٧.

26) . همان، ص۴۶٩.

27) . همان.

28) . تحقيق اربعين، ص٢۶٠.

29) . الكامل، ابن اثير، ج۴، ص٨۴.

30) . ارشاد، شيخ مفيد، ص٢۶١.

31) . همان، ص٢۶١.

32) . تحقيق اربعين، ص۴٢.

33) . اقبال، ص۵٨٩.

34) . الكامل، ج۴، ص٨٧.

35) . ارشاد، صص٢۶١ - ٢۶٣.

36) . تاريخ طبرى، الطبرى، ج۴، ص٢٩٣.

37) . همان، ص٣۵٣.

38) . البداية و النهاية، ابن كثير، ج٨، صص٩ - ١٩٨؛ به نقل از: تحقيق اربعين، ص٣٧٠.

39) . همان، صص٣٣ و ٣۴؛ به نقل از: اعيان الشيعه.

40) . رجال كشى، شيخ طوسى، ص٧۵؛ تنقيح المقال، المامقانى، ج٣؛ نفس المهموم، شيخ عباس قمى، ص١٢٩؛ تحقيق اربعين، ص٣۴.

41) . تظلم الزهرا، فاضل قزوينى، ص١٧٢.

42) . نفس المهموم، ص۴۶٣.

43) . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر سيدرضا پاك نژاد، ج۶، ص٣٣.

44) . تاريخ طبرى، ج۴، ص١٢٧؛ استقامت و مصر، ج۶، ص٩۶.

45) . مقتل الحسين، پاورقى، ص٣۴۴.

46) . تظلم الزهرا، ص١٧٢.

47) . اعيان الشيعه، ج١، ص۶٢۶؛ مقتل مقرم، ص۴٧٠؛ به نقل از تذكرة الخواص، ص١۵٠؛ تحقيق اربعين، صص٣۴٢ و ٣۴٩.

48) . مقتل مقرم، ص٣۶٣؛ به نقل از مثير الاحزان، ص۵٨.

49) . لهوف، سيد بن طووس، ص٢٣٢.

50) . بحارالانوار، ج۴۵، ص١۴۵.

51) . مصائب الهداة، اسد الله حسينى تنكابنى، به نقل از: تحقيق اربعين، ص٣٣٧.

52) . نفس المهموم، ص۴۶۶.

53) . مقتل مقرم، ص۴٧٠ به نقل از الكواكب الدريه، المناوى، ص١.

54) . زاد المعاد، ابن قيم الجوزيه، اعمال روز بيستم صفر.

55) . جلاء العيون، علامه مجلسى.

56) . اقبال، ص۵٨.

57) . چون مسلّم شد، «اربعين» ويژگى و امتياز خاصى از روزهاى قبل و بعد از خود ندارد.

58) . التهذيب، ج۶، ص۵٢.

59) . كامل الزيارات.

60) . مقتل مقرم، صص٣۵۴ و ٣۶۵.

خوانده شده 1272 مرتبه