بعثت همه انبیا در زیر ساخت تمدن انسانی و جوامع بشری تاثیر اساسی است ؛ ارکان مهم تمدن بشری دست آورد مهم انبیابوده است ، [1] انیکی دست آوردهای بعثت بی شمار است ؛ یکی از دست آوردهای مهم آن کتابی به نام «قرآن کریم» است که در بردارنده علوم ومعنویت واخلاق و فواید وبرکات بی شمار است ؛ پس از نزول قرآن وتحت تاثیر آیات قرآن ضمن اینکه در حجاز عاری از هر گونه تمدن و معنویت ، از این مردم انسانهایی ساخته شدند که برای گسترش معنویت وزدودن جهل و کفر جان خود را نثار نمودند وجهاد کردند ؛ پس از نزول قرآن از نظر تمدنی چندین علوم از آیات قرآن که در تاریخ بشر سابقه ندارد برآمده است ؛ در دیگر علوم نیز تاثیرات قرآن[2] به حدی است که ماهیت آنهارا دگر گون نمود وتمدن جدیدی به نام تمدن اسلام در تاریخ بشر ایجاد گردید.؛ بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) فرصتی را پیش آورد که علوم وتمدن برای شکوفایی از آن بهره بردند؛
به اعتراف مستشرقان قرآن مجموعهای است دلچسب; زیرا در آن اخلاق و مدنیت (ارکان تمدن و زندگی مدرن) و علوم و سیاست و وعد و وعید وجود دارد.[3]
اعتراف دیگر : بعد از سیاحت در شرق و آشنایی با دین اسلام و کتاب آسمانی مسلمانان به این نتیجه رسیدیم که باید برخی از عقاید خود را عوض کنیم; زیرا افکار و خیالات ما راجع به مدنیت و مساواتِ مطلقه، بسیار سست و بیبنیاد است... زمانی فرا میرسد که مقدرات غرب مربوط به شرق خواهد شد.[4]
تاثیرجهانی بعثت پیامبر(ص) در رشد و توسعه اخلاق و معنویت وتمدن بشری
بدون تردید وبه اعتراف همه دانشمندان جهان قرآن و سیره رسول خدا در همه دنیا تاثیر تمدنی بزرگ داشت ؛ تمام علوم بشری تحت تاثیر علوم قرآن وعلم خواهی اسلام وطرفداری از علم و تشویق به علم آموزی انسان قرار گرفت ، تاثیر عظیم قرآن بر همه علوم نمایان است ؛ از اینروی برای اینکه آثار بعثت خوب درک شود بهتر است اوضاع قبل از بعثت در جهان شناخته گردد، چه بهتر برای شناخت وضع جهان قبل از بعثت از کلام امام علي (ع)مراجعه شود. جهان قبل از بعثت غرق در تاریکی ها وظلم و جنگهای پی درپی وخون ریزی ها وبردگی واسارت انسان ها بود ؛ دو امپراطور بزرگ جهان مدام بر سر تصرف قلمرو همدیگر در جنگهای خونین بودند ؛ منطقه حجاز نیز به جهت فقدان امکانات ظاهری نقطه ای فراموش شده بود ؛حقوق انسانی درآن ضایع وفراموش شده بود ؛ زنان موجوداتی حقیر به شمار آمده ومایه تحقیر شمرده شده و هنگام تولد دختر که بشارت آن به پدر داده می شد جز شرمساری وعرق جبین بر پیشانی پدر نبود تولد او ، این صریح قرآن است که علاوه برآن زنده به گور شدن دختران وپایمال بودن حقوق بردگان و حاکمیت زندگی ورسوم قبیلگی واشرافیگری و...حکایتی تلخ از وضع جهان وحجاز بود.
امیر مومنان(ع) در خطبه ای از این اوضاع به زیبایی تحلیل می نماید. خداوند، پيامبر اسلام(ص) را هشدار دهنده جهانيان مبعوث فرمود تا امين وحي الهي باشد. آنگاه که شما ملت عرب، بدترين دين را داشتيد و در بدترين خانه زندگی ميکرديد و ميان غارها، سنگهاي خشن و مارهاي سمّي خطرناک و فاقد شنوايي، به سر ميبرديد. آبهاي آلوده مينوشيديد و غذاهاي گلوآزار ميخورديد. خون يکديگر را ميريختيد و پيوند خويشاوندي را ميبريديد. بتها ميان شما پرستش ميشد و مفاسد و گناهان شما را فرا گرفته بود.
خدا، پيامبر اسلام را زماني فرستاد که مردم در فتنهها گرفتار شده، رشتههاي دين پاره شده و ستونهاي ايمان و يقين ناپايدار بود. ... راه رهايي دشوار مينمود و پناهگاهي وجود نداشت. چراغ هدايت، بينور شده و کوردلي همگان را فرا گرفته بود. خداي رحمان معصيت ميشد و شيطان ياري ميگرديد. ملتها در خواب عميقي فرو خفته بودند. فتنه و فساد، جهان را فرا گرفته بود. اعمال زشت رواج يافته بود. آتش جنگ همهجا زبانه ميکشيد و دنيا، بينور و پر از مکر و فريب گشته بود.
هوا و هوس بر مردم چيره شده بود. ... نادانيهاي جاهليت، پست و خوارشان کرده بود و در امور زندگي سرگردان بودند و بلاي جهل و ناداني دامنگيرشان بود. در کلام دیگر اینگونه به توصیف شرایط پرداخته است : سالهاي طولاني بر مردمي گذشت که بر اثر دوري از مکتب پيامبران، درمنجلاب گمراهي و فساد غوطهور بودند، نه امنيت جاني داشتند، نه امنيت مالي و ناموسي. سايه شوم جهل و تعصب همه جا را تاريک کرده بود. ظلم و بيداد گري و لجاجت و انواع جنايات هولناک، همه را به ستوه آورده بود؛ به گونهاي که به فرموده علي عليهالسلام «ميوه درخت جاهليت فتنه و آشوب و غذاي مردمش مردار گنديده، لباس زيرينشان ترس و وحشت و لباس رويينشان شمشير بود. آب حيات انساني در زمين فرو رفته بود و منارهاي هدايت، کهنه و فرسوده شده و پرچمهاي گمراهي و تيرهبختي آشکار گرديده بود» [5]
[1] . فصلنامه ، صباح 1382 ، شماره 9 و 10
[2] . ابوعبدالله زنجانی، تاریخ قرآن، ترجمهی سحاب، (تبریز: 1341)، ص 160.
[3] .همان
[4] . گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمهی سیدمحمد تقی فخر، ص 7.
[5] رک : قرآن ومعصومان در آینه علوی ؛ ص37