خون سیدالشهدا؛ عامل نجات امت از تحریف دین

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
خون سیدالشهدا؛ عامل نجات امت از تحریف دین

س از درگذشت انبیاء بزرگ الهی همواره خطر تحریف دین و شریعت آنان را تهدید نموده است؛ چنانچه طبق تصریح قرآن کریم، تورات و انجیل توسط یهودیان و مسیحیان تحریف شده و برخی معارف حضرت موسی و حضرت عیسی علی‌نبیناوآله‌وعلیهماالسلام از میان برداشته شد.[۱]

عدم تحریف در دین خاتم

دین اسلام آخرین برنامه الهی و قرآن آخرین کتاب آسمانی است که خداوند برای هدایت بشر فرستاده است. تحریفِ آخرین دین سبب گمراهی انسان‌ها و عدم هدایت حق‌جویان و حق طلبان می‌شود؛ از همین رو خداوند متعال ساز و کاری فراهم نمود که دین پیامبر خاتم در امان بماند.

کتاب‌های آسمانی همواره با دو نوع خطر تحریف مواجه بودند؛ یکی تحریف لفظی و دیگری تحریف معنوی. تحریف لفظی به معنای تغییر واژگان و کلمات و تحریف معنوی به معنای تفسیر غلط از معنای آیات است.

به دلایل متعدد، قرآن توسط خداوند محفوظ مانده و تحریف لفظی در آن رخ نداده است. خداوند نسبت به تحریف قرآن می‌فرماید:

« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛[۲] همانا ما قرآن را نازل كرديم، و يقيناً ما نگهبان آن [از تحريف و زوال] هستيم.»

براساس این آیه هیچ گونه تحریف لفظی در قرآن صورت نگرفته است.[۳]

اهل بیت مانع تحریف معنوی آخرین برنامه الهی 
پیامبر گرامی اسلام تا زمانی که در میان مردم حضور داشتند، تفسیرها و برداشت‌های غلط از قرآن را تصحیح می‌کردند و کسی جرئت نداشت در برابر سخن رسول خدا، معنای باطلی را از قرآن اراده کند.

پیامبر که همواره خطر این‌گونه تحریف ها را می‌دانستند بارها به دستور خدا اهل بیت علیهم‌السلام را به عنوان تنها مفسران حقیقی قرآن معرفی کرده و آن دو را در کنار یکدیگر نهادند. حضرت رسول در حدیث ثقلین می‌فرمایند:
«من در میان شما دو چیز باقی می‌گذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و عترتم که اهل بیتم هستند.»[۴]

به تصریح این حدیث هرکس از غیر مسیر اهل بیت علیهم‌السلام به سراغ قرآن برود، سرنوشتی جز گمراهی نخواهد داشت. نمونه این افراد خوارج هستند که با تمسک به آیه «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ؛[۵] حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست!» در برابر امام علی علیه‌السلام ایستادند.

حضرت سخنان آن را مصداقی از تحریف معنوی قرآن دانسته و فرمودند: «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ؛[۶] سخن حقى است که معنى باطلى از آن اراده شده است.» مقصود از این آیه این نیست که تمام احکام را خداوند بیان کرده و پیامبر و ائمه علیهم‌السلام حق حکومت ندارند؛ بلکه منظور این است که هر حکم و حکومتی باید از مجرای الهی باشد؛ همانطور که برخی از دستورات دینی در قرآن نیامده است اما پیامبر آن‌ها را بیان فرموده‌اند.

خوارج بدون توجه به اهل بیت علیهم‌السلام و طبق نظر خود برداشتی را به قرآن استناد دادند که هیچ گونه سنخیتی با آموزه‌های وحی نداشت و همین سبب گمراهی و هلاکت آنان گردید.

خون سیدالشهداء، عامل نجات امت از تحریف بزرگ بنی‌امیه 
بنی‌امیه بیش از هر گروه دیگری اسلام را دچار تحریف و دگرگونی کردند. یزید دومین خلیفه اموی در حالی خود را جانشین پیامبر می‌دانست که علاوه بر شرب خمر آشکار و پنهانی، تارک صلاه هم بود.[۷]

امام حسین به عنوان سومین پیشوا و محافظ دین اسلام بعد از پیامبر، پس از به حکومت رسیدن یزید، عَلَم مخالفت با او و نجات دین اسلام را بلند کردند. حضرت، حکومت یزید را به معنای از بین رفتن کامل اسلام دانسته و فرمودند:
«آن گاه كه امت گرفتار حاکمی چون يزيد گردد، بايد فاتحه اسلام را خواند.»[۸]

حکومت یزید به گونه‌ای بود که امام چاره‌ای جز مبارزه با او نداشتند. با یزید نه راه صلح ممکن بود نه مماشات. خاندان بنی‌امیه در حال کندن ریشه دین پیامبر بودند و قصد از بین بردن سنت‌های نبوی را داشتند.

 امام در نامه‌ی خود به اهالی بصره می‌فرمایند: «[بنی‌امیه] سنت پیامبر را از بین برده‌اند.»[۹]

تا پیش از آن حاکمان تا حدی احکام اسلام را رعایت می‌کردند و دچار فساد علنی نبودند اما این جماعت در آشکار و نهان، دستورات خداوند را نقض می‌کردند. سیدالشهداء در مسیر کربلا به فرزدق می‌فرمایند:
«این گروه در زمین فساد را آشکارا ساختند و حدود الهی را از میان بردند و باده‌ها نوشیدند و دارایی‌های فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند.»[۱۰]

بنابراین امام برای حفظ دین جدشان، چاره‌ای جز عدم بیعت با یزید و ایستادگی در برابر او تا پای جان نداشتند. متاسفانه برخی بدون توجه به شرایط زمان و درک غلط از بنی‌امیه به امام حسین علیه‌السلام خرده می‌گیرند که چرا در برابر این حکومت ایستاد و با آن‌ها بیعت نکرد؛ روشن است که پذیرش خلافت یزید به هر صورتی از سوی امام، به معنای نابودی و از بین رفتن اسلام بود و امام هرگز چنین چیزی را قبول نمی‌کرد.

پی‌نوشت:
1. سوره نساء، آیه۴۶.
2. سوره حجر، آیه۹.
3. تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۱۷و۱۸.
4. سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۳.
5. سوره انعام، آیه ۵۷.
6. نهج‌البلاغه(صبحی صالح)، خطبه ۴۰، ص۸۲.
7. البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۵۹. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۶.
8. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۶.
9. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۴۰.
10. تذکرة الخواص، ص ۲۱۷ و ۲۱۸.

خوانده شده 474 مرتبه