در آغاز سخن لازم است به آنچه در این ایام روی داد وسال گذشته در جامعه ما و اعتراضاتی شکل گرفت و منجر به نا آرامی ها شد این یک نوع آسیبی بود که از فقدان ارتباط قوی و نزدیک و قطع ارتباط با مردم و اجتماع ناشی شد؛ اگر ارتباط مردم با مسئولین به هر علتی (مانند شیوع ویروس و بیماری و.... تبلیغ و ارتباط نزدیک و حضور در بین مردم کاسته شد) دارای ضعف باشد دیگران میدان ارتباط را در اختیار گرفته و با ابزارهای پیش رفته ارتباطی مردم را طبق برنامه و امیال خود و به دنبال خود خواهند برد؛ لذا ارتباط با مردم بسیار مهم و لازم است.
از روش های مهم حفظ فرهنگ و دین و گسترش آن ارتباط گیری , و داشتن رابطه گرم و نزدیک با مردم است بر قراری و داشتن ارتباط مستمر عاطفی لسانی خویشاوندی و.... یکی از مقولات مهم فرهنگی در حفظ و شکل گیری تمدنهای بشری است؛ ارتباط داشتن و شناخت روش های ارتباط گیری با مردم و به عبارت دیگر زبان شناسی و شناخت زبان (منظور از زبان زبان عربی فارسی نیست، بلکه زبان تفاهم ودیپلماسی) و شرایط اجتماعی و فرهنگی مردم و بسترهای برقراری ارتباط یکی از مقولات مهم در جوامع بشری است؛ در کتابهای آسمانی و قرآن کریم می توان بنیانهای علمی مهم وکلیدی یافت که به ارتباط گیری و برقراری پیوندهای عریق دینی و مذهبی و خویشاوندی دعوت و برقراری وحفظ و استمرار دین را به پیوندهای عاطفی گره می زند؛ اگر با این رویکرد به آیات قرآن بنگریم به مولفه های بسیار مهم و اساسی دست یافتنی و حلال بسیاری از مشکلات اجتماعی و فرهنگی و پیش گیرنده از بحرانهای مختلف اجتماعی و فرهنگی و مذهبی می باشد و گاهی نبود شناخت در برقراری ارتباط با ملتها به جنگهای بسیار بزرگ و خونریزی ها وحتی سقوط و انحطاط تمدنی منجر گردیده است؛ لذا ارتباط و مقوله ارتباط گیری وبر قراری رابطه با مردم مهم است؛ در قرآن کریم توصیه اکید به ارتباط و پیوند مسلمانان با همدیگر وجود دارد؛ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَ رابِطُوا...» در آیات دیگر نیز رهنمودهای برقراری پیوند عاطفی به شیوه های گوناگون وجود دارد که تامل برانگیز ودرس آموز است و مورد غفلت جوامع اسلامی و حاکمان اسلامی.
امام صادق(ع) در عصر خود برای حفظ مکتب و دین و باورهای مردم به ارتباط گسترده با مردم به شیوه های گوناگون دست زد و با ابتکارات زیبا و متنوع دراین زمینه کوشش نمود؛
سیره ارتباطی حضرت می تواند در جامعه امروز ودر کاستن از مشکلات و پیشگیری از بحرانهای اجتماعی و فرهنگی و مذهبی راه کار مهم و قابل اقتباس برای مسئولین فرهنگی و مبلغان باشد.
ارتباط گسترده وناگسستنی با بطن و متن جامعه نیاز مبرم جامعه ماست و این مهم را باید مسئولین امر دریافته و راه کارهایی که اهل تحقیق و تخصص دارند عمل کنند و با افراد و کارشناسان این امر مشورت و راه کار را بگیرند و اهل تحقیق نیز در این امر پیشگام و روشهای نوین ارائه نمایند.
در سیره اهل بیت(ع) راه کارهای بسیار مهم و قابل اقتباس وجود دارد که نیازمند باز تبیین است.
در این مقاله به برخی از راه کارهای امام صادق (ع) به اجمال پرداخته می شود.
۱. دوران امامت
الف) دوران امامت
حضرت امام جعفر صادق ـ علیهالسّلام ـ به سال ۸۳ ه. ق در مدینه چشم به جهان گشود. آن حضرت به سال ۱۱۴ ه. ق به امامت رسید و در سال ۱۴۸ ه. ق به شهادت رسید.
ایشان بر اساس وظیفه الهی، امر امامت خود را آغاز کرد و از نظر فضل و دانش از همه اهل زمان برتری داشت و همه دانشمندان از وی به عظمت یاد میکردند.
منزلت و مقامش از همه عالیتر و در میان عامه و خاصه به جلالت قدر معروف بوده و اهل سنت، علوم و اطلاعات بسیاری از وی نقل کردهاند و طالبان علم و دانش از اطراف و اکناف برای فیض کمالات او بر در سرای او بار افکندند و آوازه او در شهرها پیچیده بود و از هیچ یک از اهل بیت او به اندازهای که دانشمندان از خرمن فضائل او استفاده کردهاند، بهرهمند، نشدهاند.
دانشمندان به قدری که از آثار و اخبار آن حضرت نقل کردهاند از دیگر کسی نقل نکردهاند. برخی از رهبران وموسسان مکاتب فقهی اهل سنت به شاگردی خود در مکتب امام افتخار میکردند.
ب) نمونه ای از رفتارها و روشهای ارتباطی امام(ع) با مردم
امام صادق (ع) در دوره ای می زیست که دوره انتقال قدرت و جهان اسلام از نظر گستره جغرافیایی در اوج خود ودرعین حال در گیری های داخلی و جنگ قدرت بین بنی امیه وبنی عباس به شدت در جریان هست؛ چیزی که بنی عباس را در این جنگ قدرت پیروز میدان نمود همین ارتباط قوی با بدنه جامعه ومردم بود؛ لذا به مقوله ارتباط باید بعنوان مهمترین عامل موفقیت وپیروزی در همه صحنه ها نگاه کرد؛ در فرهگ سازی و تغییر فرهنگ در میدان نبرد در عرصه کشورداری وموفقیت حاکمان و در پیشرفت وانحطاط تمدنها و حفظ ودوام فرهنگ ها وتمدنها و...
در سیره امام صادق علیه السلام مولفه های بسیار دقیق وعملی وجود دارد که اشراف به اوضاع زمان رابطه با مردم ونخبگان ملل ونحل را راه برد خود قرار داده تا هم دین اسلام را حفظ نماید وهم از دینداری جامعه ومردم صیانت کند.
۱- بخشش و بزرگواری آن حضرت
بخشندگی و دست ودل بازی خود جاذبیت بی نظیر است در اخلاق ورفتار انسان وخود در وازه وسعت رحمت وبرکت است؛ ائمه در این زمینه سیره وروشهای ستودنی وبی نظیر دارند؛ امام صادق (ع) در عصر خود به این اخلاق متصف و شناخته شده است؛چشم پوشی وگذشت از خطا ها ولغزش دیگران یکی از ابعاد بخشندگی است که از ائمه به بر جسته ترین صورتها تجلی یافته است؛ مردی خدمت حضرت صادق ـ علیهالسّلام ـ رسید و عرض کرد پسر عمویت فلان اسم جناب تو را برد و نگذاشت چیزی از بدگوئی و ناسزا مگر آن که برای تو گفت.
حضرت کنیز خود را فرمود که آب وضو برایش حاضر کند پس وضو گرفت و داخل نماز شد، راوی گفت من در دلم گفتم که حضرت نفرین خواهد کرد بر او، پس حضرت دو رکعت نماز گذاشت و گفت: ای پروردگار من این حق من بود من بخشیدم برای او، و تو جود و کرمت از من بیشتر است پس ببخش او را و مگیر او را به کردارش و جزا مده او را به عملش؛ پس رقّت کرد آن حضرت و پیوسته برای او دعا کرد و من تعجب کردم از حال آن جناب.
۲- حمایت وارتباط با مردم و طبقات فرو دست
مردم مدینه شبها بر در خانههای خود انفاقی از ناشناسی دریافت میکردند پس از رحلت امام قطع شد و مردم دریافتند که حامی پنهانی فقرای مدینه جعفربن محمد (ع) بوده است.
راوی میگوید امام صادق ـ علیهالسّلام ـ مقداری زر به من داد و فرمود این را بده فلان مرد هاشمی و مگو کدام کسی داده. راوی گفت آن مال را چون به آن مرد دادم گفت خدا جزای خیر دهد به آن که این مال را برای من فرستاده که همیشه برای من میفرستد و من به آن زندگانی میکنم و لکن جعفر صادق یک درهم برای من نمیدهد با آن که مال بسیاری دارد.
۳- رابطه مهرآمیز امام (ع) با مردم
وجود همه ائمه از آنرو که انسان کاملند لبریز از مهر وعطوفت به انسانهاست، منشاء تمام زیبائیها و خوبیهای عالم، در وجود آنان نهفته اگر چه شرایط زمانه و حاکمان جور اجازه ندادند تا مردم از این برکات الهی بهرهمند شوند. اما هر کس در شعاع این انوار قرار گرفت سعادتمند شد.
روزی مردی از یاران به خدمت آن حضرت رسید آن جناب را متغیّرانه دیدار کرد سبب تغّیر رنگ را پرسید آن حضرت فرمود: که من نهی کرده بودم که در خانه کسی بالای بام برود، این وقت داخل خانه شدم یکی از کنیزان را که مسئول تربیت فرزند من بود دیدم که طفل مرا در بر دارد و بالای نردبان است چون نگاهش به من افتاد متحیر شد و لرزید و طفل از دست او افتاد بر زمین و مُرد و تغییر رنگ من از جهت غصّه مردن طفل نیست بلکه به سبب آن ترسی است که آن کنیزک از من پیدا کرد و با این حال آن کنیزک را فرموده بود تو را به جهت خدا آزاد کردم، باکی بر تو نیست، باکی نباشد تو را.
۴- پایش عقاید مردم
دین و فرهنگ اسلام در دوره امویان با رفتارهای بدعت آلود آنان در معرض رنگ باختن و در لبه پرتگاه بود؛ با امامت حضرت امام صادق (ع) و فعالیتهای علمی و فرهنگی حضرت دین اسلام و سنت نبوی احیا شد به همین روی نقش فرهنگی امام توسط امام باقر(ع) پیشبینی شد.
ائمه خود را حافظ و پایش گر عقاید مردم می دانستند و از عقاید درست صیانت می کردند؛ امام صادق (ع) در این عصر تاریکی به این وظیفه مهم عمل نمود واز باورها و عقاید مردم با روشهای مختلف: جلسات درس ، مناظره ، تربیت شاگرد و حضور دربین مردم و جلسات آنان وحضور در مناسک حج و..صیانت نمود.لذا این روش ائمه باید برای عموم دانشمندان ومسئولان کشوری ولشکری الگو باشد و خود را تافته جدا بافته تلقی نکنند بلکه در بین مردم باید حاضر و ارتباط نزدیک داشته باشند.
روزی حضرت دست بر پشت مبارک امام صادق زده فرمود سوگند به خدا این همان کسی است که باید آئین آل محمد ـ علیهمالسّلام ـ را احیا کند. از این روی امام دین را به تمامه احیا کرد و سیره و سنت نبوی را زنده نمود.
روایاتی که امام صادق علیهالسلام از زبان پیامبر و در تفسیر قرآن فرموده گواهی روشن بر این حقیقت است.
روایات و مکتب علمی و فقهی امام صادق علیهالسلام راهی نوین برای نجات اسلام در مقابل شبهات فکری زمان بود که از هر سو به طرف دین نشانه گرفته میشد؛ از طرفی رفتار علمای درباری وابسته به امویان و عباسیان و از سویی رفتارهای جاهلانه و بدعت آمیز خلفا و از سوی دیگر شبهات مطرح توسط ملحدین و زنادقه، جمعی از تلاشها بود که دین را در معرض تحریف قرار داده بود؛ نهضت علمی امام در مقابل این تحرکات سد دفاعی بود تا دین را نجات دهد.
اینها نمونه هایی از رفتارهای حضرت بود که به ارتباط با مردم با این روشها پرداخت ومورد توجه مردم بود همه این کنشها ، در منابع تاریخی نمونه های ریادی گزارش شده است.
۵- راهبرد ارتباطی با علوم گسترده ودانشهای خاص وکرامات
علم ودانش مهمترین ابزار وکلید ارتباط و خدمت است؛ چشمه جوشان و قدرتی که سلاطین را در برابر دانشمندانم به خضوع و تواضع کشانده است؛ امام صادق (ع) با این مولفه وداشته خود که معدن علم ودانش بود ارتباط گسترده جامعه و دانش مندان بر قرار نموده وخدمات بی پایان داشت که آثارش در همه آفاق منتشر گردیده است.
دامنه علوم امام بسط شده و متصل به علم الهی است؛ امام میراث همه پیامبران را که علم وحیانی است در دست دارد و هر چه عمل کند و بگوید و تدریس کند از این منبع لایزال است، برخی از علومی که امام مطرح می کند بی سابقه هست ودر هیچ کتاب ونوشته ای وجود ندارد بلکه امام آنهارا از قران و علوم متصل به وحی دارد ومنتقل می نماید ودلها و چشمهارا به سوی خود جذب می کند.
اظهار کرامات بی سابقه به برکت علوم خاص نیز از امام صادر می شود چنانکه از دیگر ائمه صادر شده است:
۱- شیخ طوسی از داود بن کثیر رقّی روایت کرده که گفت: نشسته بودم خدمت حضرت صادق ـ علیهالسّلام ـ که ناگاه ابتدا از پیش خود به من فرمود ای داود به تحقیق که عرضه شد بر من عملهای شما روز پنجشنبه پس دیدم در بین اعمال تو صله و احسان تو را به پسر عمّت فلان پس این مطلب مرا خشنود گردانید. همانا صله تو سبب شود که عمر او زود فانی و اجل او منقطع شود.
داود گفت مرا پسر عمّی بود معاند و دشمن اهلبیت و مردی خبیث، خبر به من رسید که او و عیالاتش بد میگذرانند، پس برای نفقه او براتی نوشتم و نزد او فرستادم پیش از آن که بسوی مکّه توجه کنم چون به مدینه رسیدم خبر داد مرا بدین مطلب حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام
۲- مفضل بن عمر گفته در مکه همراه امام بودم با زنی مواجه شدیم که در مقابل او ماده گاو مردهای بود و آن زن و بچههایش میگریستند.
حضرت فرمود: چه شده؟ آن زن گفت که من و کودکانم از این گاو امرار معاش میکردیم اما مرده و من متحّیر ماندهام که چه کنم؛ فرمود دوست میداری که حق تعالی او را زنده گرداند، گفت ای مرد ما را تمسخر میکنی؟ فرمود: چنین نیست من قصد تمسخر نداشتم. پس دعائی خواند و پای مبارک خود را به گاو زد صیحه زد به او پس آن گاو مرده زنده شد و برخاست.
آن زن گفت به پروردگار کعبه این عیسی است. حضرت خود را در میان مردم داخل کرد که شناخته نشود.
ج) ارتباط علمی امام با دانشمندان ادیان ومذاهب دیگر در قالب مناظره:
یکی از ابعاد علمی وابزار ارتباطی حضرت امام صادق (ع) با نخبگان ودانشمندان عصر خود ، مناظرات علمی است که در راستای دفاع از دین و امامت وروشنگری انجام داده است؛ امام(ع) ضمن اینکه خود به مناظره پرداخت برای روشنگری بلکه شاگردانی هم تربیت نمود مخصوص مناظره با دیگران از جمله هشام بن حکم و...که امام به این ها می فرمود بروید با پیروان ادیان ومذاهب دیگر مناظره کنید تا به حق وحقیقت راه پیدا کنند؛ از این روش امام می توان فهمید یکی از روشهای گفتگوی علمی مناظرات است که حوزه های علمی و دانشگاهها باید در این زمینه از استعدادهای خاص استفاده نموده ودر گرایش ها ورشته های مختلف افرادی برای مناظره تربیت نمایند؛ در این زمینه بنده طرحی به شورای عالی حوزه های علمیه فرستاده ام تا در نهایت در این باره تصمیم گرفته و طرح را تصویب و ابلاغ نمایند برای حوزه ها که خود را به ابزار علمی پاسخ به شبهات ومناظرات آماده نمایند. چون سیره اهل بیت اینگونه بود همه ائمه مناظره داشتند و هدفشون چیره شدن نبود بلکه اهدافشان روشنگری و هدایت همه مردم بود. امام صادق (ع) هم با این هدف و قصد به مناظره پرداخت وارتباط بر قرار نمود ودر رشته های خاص وعلوم مناظره خودش مناظره نمود و شاگردانی برای این منظور تربیت نمود و از این روش برای پیشرفت علم وآگاهی بهره گرفت.
که به نمونه هایی از این مناظرات اشاره می شود:
۱- ارتباط و مناظره با مسیحیان
امام صادق (ع) بیاناتی قاطع و حجتهائی رسا دارد که به این ابزار حق را آشکار ساخته و بر دیگران چیره شده است وبیشتر قصد ونیت وهدف امام در این مناظرات روشنگری بوده است؛ در اینجا نمونه هایی از آنها را که در واقع گوشه دیگری از حیات علمی امام است و سرشار از درس وحکمت هاست وبرای مردم آگاهی از این مسائل لازم است.
ابوخنیس کوفینقل کرده است: در مجلس امام صادق (ع) حضور داشتم. عده ای از مسیحیان هم در آنجا بودند. آنان مدعی بودند که موسی و عیسی علیهما السلام و محمد (ص) در فضیلت برابرند، چون هر سه دارای شریعت و کتاب آسمانی بوده اند.
امام صادق (ع) فرمود: حضرت محمد (ص) با فضیلت تر و داناتر است و خداوند آنقدر که به او علم و دانش داده ، به دیگران نداده است واو برترین انبیائ وخاتم پیامبران در علوم و موضوعات دیگر است.
امام فرمود: آیا در این مورد آیه ای از قرآن می توانید ارائه دهید؟ بلی ، خداوند می فرماید:
«و کتبنا له فی الالواح من کل شیء موعظة» برای او در لوحها راجع به همه چیز اندرزی نوشتیم
و درباره عیسی (ع) می فرماید:
«ولاءُ بیّنَ لکم بعض الّذی تختلفون فیه» من باید برای آنان برخی از آنچه را که در آن اختلاف دارند توضیح دهم
و در باره رسول الله (ص) فرمود:
«و جِئنا بک شهیداً علی هولاء و نَزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلِّ شی ء»تو را بر اینان گواه آوردیم و بر تو کتاب فرو فرستادیم که بیان و توضیح همه چیز است.
و همچنین فرمود:
«لیعلم ان قد ابلغوا رسالاتِ ربّهم وأحاط بما لدیهم و أحصی کلَّ شیءٍ عدداً» تا بداند که آنان رسالتها و پیامهای پروردگارشان را رساندند و او آمار و رقم همه چیز را دارد.) به خدا سوگند او از موسی و عیسی داناتر و با فضیلت تر بوده و اگر آنان در اینجا حاضر می بودند و سؤالاتی از من می کردند پاسخ می دادم؛ اما من هم سؤالاتی می کردم که آنان نمی توانستند ، پاسخگو باشند.
پس از آنکه امیرالمؤمنین (ع) دروازه دانش رسول خدا می باشد و فرزندان او هم وارث علوم و دانشهای اویند. پس امامان جملگی داناترین مردمند و از همه ـ اعم از پیامبران پیشین و دیگران ـ افضل و داناتر.
در این گفتگوی آنان هیچ پاسخی نتوانستند ارائه نموده بلکه ساکت شدند و به برتری رسول الله (ع) اعتراف نمودند.
۱. مناظره امام با دوگانه پرستان یا بزرگ ثنوی ها
اینها بیشتر زرتشتی ها بودند که بسیاری از آنان مسلمان شده بودند و گروهی نیز در حیرت بودند حتی جمعی از آنان پس از قبول اسلام افتخار شاگردی اهل بیت را داشتند.
ثنوی مذهبی به حضور امام صادق (ع) آمد؛ و از عقیده خود دفاع می کرد؛ عقیده اش این بود که جهان هستی دارای دو خدا است؛ یکی خدایی نیکی ها و دیگری خدای بدی ها و...).
امام صادق (ع) در رد عقیده او و هرگونه دوگانه پرستی چنین فرمود: اینکه تو می گوئی خدا دوتا است؛ بیرون از این تصورات نیستند:
۱- یا هر دو نیرومند و قدیم هستند.
۲- یا هر دو ناتوان هستند.
۳- یا یکی قوی؛ و دیگری ناتوان است.
پس چرا یکی از آنها دیگری را از صحنه خارج نمی کند؛ تا خود به تنهایی بر جهان حکومت کند؟
نیز بیانگر یکتائی خدا است؛ و گفتار ما را ثابت می کند؛ زیرا همان قوی خدا است؛ ولی دیگری خدا نیست به دلیل ضعفی که دارد.
در مورد (ضعف هر دو خدا) یا آنها از جهتی با هم متفق هستند و از جهتی مختلف؛ در این صورت لازم است که بین آن دو؛ یک ما به الامتیاز (چیزی که یکی از آن خدایان دارد و دیگری ندارد) باشد؛ و نیز لازم است که آن ما به الامتیاز امری وجودی قدیم باشد؛ و از اول همراه آن دو خدا بوده؛ تا دوئیت آنها؛ صحیح باشد؛ در این صورت سه خدا به وجود می آید؛ و به همین ترتیب چهار خدا و پنج خدا و بیشتر می شود؛ و باید معتقد به بی نهایت خدا شد.
هشام بن حکم که ناظر جلسه بود واز امام شیوه استدلال را یاد می گرفت می گوید: یکی از سؤالات آن دو گانه پرست این بود که (بحث در مورد دوگانه پرستی را به اصل وجود خدا کشانید) به اما صادق (ع) گفت: دلیل شما بر وجود خدا چیست ؟ وجود آنهمه ساخته ها بیانگر وجود سازنده است؛ چنانکه وقتی که تو ساختمان استوار و محکم و سربر افراشته ای را دیدی؛ یقین پیدا می کنی که آن ساختمان؛ بنائی داشته است؛ گرچه تو آن بنا را ندیده باشی.
خدا چیست؟ خدا چیزی است بر خلاف همه چیز؛ به عبارت دیگر ثابت کردن معنائی است؛ چیزی است به حقیقت چیز بودن؛ ولی جسم و شکل ندارد؛ و به هیچیک از حواس؛ درک نمی شود؛ و خیالها او را در نمی یابند؛ و گذشت زمان؛ او را کاهش و دگرگون نسازد.
محضر امام (ع) اینگونه بود که صاحبان عقاید مختلف محضر امام آمده و اول اظهار عقیده نموده وسپس طلب روشنگری وراه یابی به حق را می نمودند و ائمه هم آنان را به راه درست هدایت می کردند.
۳- ارتباط با ملحدان و آتوئیسم ها
ملحدان و آتوئیست ها زمان ائمه(ع) نیز بودند و این منحصر به زمان ما نیست و پدیده تازه نیست بلکه از گذشته وزمان همه پیامبران هم مشرکان بودند وهم ملحدان که خدا را قبول نداشتند؛ لذا در آیات قرآن وآثار اهل بیت و پیامبر(ص) استدلالهایی وجود دارد برای اثبات خدا و استد لالهای جدگانه برای نفی شرک؛ لذا از آیات قرآن وروایات استنباط می شود این گروهها هم واره وجود داشته اند والحاد چیز تازه ای نیست که در جهان اسلام یا ایران پیدا شود از قدیم و از آفرینش انسان بوده است؛ ائمه (ع) در هدایت اینها روشهای خاصی به کار می گرفتند که جالب و قابل اقتباس است؛ از جمله در زمان امام صادق (ع) به پدیده الحاد بیشتر بر می خوریم ومواجهه امام با اینها درس آموز است.
امام صادق (ع) با ارتباط گیری با این افراد نیز تلاش نمود و نتیجه های بسیار مثبت وروشنگرانه بوجود آمد طی این ارتباط گیری ها ، از جمله این ملحدان ابن ابی العوجاء وابن مقفع ، هستند که بیشتر به حضور امام(ع) آمده واظهار حقارت نمودند؛ چنانکه در مسجدالحرام به حضور امام رسیده وبا امام مناظره وگفتگو کردند وبارها به عظمت امام معترف شدند همچنین به وجود وعظمت خداوند وتجلی اوصاف الهی در وجود از سخنان امام باور یافتند.اگرچه هردو توسط حکومت اعدام شدند اما امام به اینها اجازه می داد به حضورش رسیده وبا آزادی اظهار عقیده و مناظره می نمودند.
یکی از منکران خدا که سؤالات پیچیده ای درباره خداشناسی در ذهن خود انباشته بود؛ به حضور امام صادق (ع) آمد و سؤالاتی را مطرح کرد؛ و امام به یکایک آن پاسخ داد:
۱- خدا چیست ؟
او چیزی بر خلاف همه چیز است؛ که گفتارم به یک معنائی بر می گردد؛ او چیزی است به حقیقت معنی چیز؛ نه جسم است و نه شکل؛ نه دیده می شود و نه لمس می گردد؛ و با هیچیک از حسهای پنچگانه (بینائی - شنوائی - چشائی - بویائی - و بساوائی) درک نمی گردد؛ خاطرها به او نمی رسند؛ گذشت روزگار؛ موجب کاهش و دگرگونی او نخواهد شد.
تو می گوئی خدا شنوا و بینا است ؟ آری شنوا است ولی بدون عضو گوش؛ و بینا است بدون وسیله چشم؛ بلکه به ذات خود شنوا و بیناست؛ البته منظورم این نیست که او چیزی است؛ و ذات خود شنوا و بیناست؛ البته منظورم این نیست که او چیزی است؛ و ذات او چیز دیگر؛ بلکه برای فهماندن تو این گونه سخن گفتم؛ حقیقت این است که او با تمام ذاتش می شنود؛ اما معنی کلمه تمام این نیست که او جز دارد؛ بلکه می خواهم مقصودم را به تو بفهمانم؛ برگشت سخنم این است که: او شنوا؛ بینا و دانا است بی آنکه صفاتش جدای از ذاتش باشد.
دوباره پرسید پس خدا چیست ؟
او رب ّ (پروردگار)؛ معبود و الله است؛ اینکه می گویم الله و رب است منظورم اثبات لفظ الف؛ لام؛ ها؛ را و با نیست؛ بلکه منظور آن حقیقت و معنایی است که آفریننده همه چیز است؛ و نامهائی مانند: الله؛ رحمان؛ رحیم؛ عزیز؛ و... اشاره به همان حقیقت است؛ و او است پرستیده شده بزرگ و عظیم.
هر چیزی که در خاطر انسان بگذرد؛ او مخلوق (ذهن)است؛ نه خالق.
اگر سخن تو درست باشد؛ لازمه اش این است که وظیفه خداشناسی از ما ساقط شود؛ زیرا ما فقط به شناختن آنچه که در ذهن می گذرد مکلف می باشیم؛ آنچه که ما درباره خدا می گوئیم این است که: هر چیزی که به وسیله حواس؛ قابل حس باشد و در محدوده احساس ما در آید مخلوق است (ولی حقیقت خدا قابل درک با حواس نیست؛ پس او خالق است).
ذات پاک خدا دارای دو جهت نیست:
۱- نیستی، ۲- شباهت به اشیا؛
که شباهت از ویژگیهای مخلوق است که اجزایش بهم پیوسته بوده؛ و هماهنگی آشکار دارد؛ دارای پدید آورنده و آفریدگار است؛ که آن آفریدگار غیر از آفریده ها است و شباهت به آنها ندارد؛ وگرنه مانند آنها دارای صفات آنها می گردد مانند: پیوستگی، هماهنگی، تغییر، نبود و بود؛ و انتقال از کودکی به بزرگی؛ و از سیاهی به سفیدی؛ و از نیرومندی به ناتوانی و حالات دیگر که نیازی به شرح آنها نیست.
- آیا خدا دارای ذات و خودی است ؟
آری؛ جز با ذات و خودی چیزی ثابت نگردد.
- آیا خدا چگونگی دارد؟
نه؛ زیرا کیفیت و چگونگی جهت چیزی است (مثل سفیدی برای کاغذ) و او جهت ندارد؛ ولی باید در خداشناسی از دو چیز دوری کنیم:
۱. تعطیل و نیستی خدا.
۲. تشبیه خدا به چیزی؛ زیرا کسی که ذات خدا را نفی کند؛ او را انکار نموده؛ ربوبیت او را رد کرده؛ و او را ابطال نموده است؛ و اگر کسی او را به چیزی تشبیه کند؛ او را موصوف به صفات ساخته شده که سزاوار مقام ربوبیت نیست کرده است؛ بنابراین؛ کیفیت به این معنی برای او درست نیست؛ اما توصیف او به کیفیت به این معنی که او را از دو جهت تعطیل (نیستی) و تشبیه بیرون آورد؛ برای خدا ثابت است.
- آیا خدا؛ خودش متحمل رنج و زحمت کارها می گردد؟
او برتر از چنین نسبتی است؛ تحمل رنج؛ از صفات مخلوق است که انجام کارها برای او بدون رنج میسر نیست؛ ولی ذات پاک خدا بالاتر از این تصورات است؛ اراده و خواستش؛ نافذ است؛ و آنچه بخواهد انجام خواهد شد.
عاقبت پرسش کننده از این توضیحات امام ساکت وآرام شد واز حضور امام رفت.
۴- مناظره با ابو حنیفه
ابو حنیفه پیشوای حنفیان از اهل سنت معاصر امام صادق (ع) است او به اعتراف خود در حضور امام شاگردی نموده است چون امام را بعنوان فرزند وذریه رسول الله قبول داشت وبارها می گفت که او داناترین مردم زمان است حتی او حضرت را بعنوان امام قبول داشت و کسی از ابو حنیفه پرسید اگر چیزی را مطلق وقف کنم په کسی استحقاق دارد ابو حنیفه گفت امام جعفر بن محمد لذا ابو حنیفه امام را مورد احترام قرار می داد ابو حنیفه در قیام سادت وقیام زید علیه بنی امیه کمک کرد در واقع ابو حنیفه حقانیت اهل بیت را در ک کرده بود. او معاصر امام صادق(ع) نیز بود و روابطی بین او وحضرت گزارش شده است که اگر توجه شود او مرید امام صادق و امامت حضرت را نیز قبول داشت اگرچه خودش در فقه مکتب وروش و فتواهای خاص وکتاب دارد و امروز بخشی قابل توجهی از برادران اهل سنت تابع فقه ومنسک او هستند.
به یک نمونه از گفتگوهای او وامام(ع) در اینجا اشاره می شود
روزی ابوحنیفه برای ملاقات با امام صادق علیه السّلام به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست، امام اجازه نداد.
ابوحنیفه گوید: جلو در، مقداری توقف کردم تا اینکه عدهای از مردم کوفه آمدند و اجازه ملاقات خواستند به آنها اجازه داد، من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتی به حضورش رسیدم گفتم: شایسته است که شما نمایندهای به کوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد نهی کنی بیش از ده هزارنفر در این شهر به یاران پیامبر ناسزا میگویند.
امام: مردم از من نمیپذیرند.
ابوحنیفه: چگونه ممکن است سخن شما را نپذیرند در صورتیکه شما فرزند پیامبر خدا هستید؟
امام: تو خودت یکی از همانهائی هستی که گوش به حرف من نمیدهند، مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدی، و بدون اینکه بگویم ننشستی، و بی اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟ شنیدهام که تو بر اساس قیاس فتوا میدهی؟
ابوحنیفه: آری.
امام: وای بر تو که، اولین کسی که بر این اساس نظر داد شیطان بود، وقتی که خداوند به او دستور داد که به آدم سجده کند گفت: من سجده نمیکنم زیرا که مرا از آتش و او را از خاک و آتش گرامی تر از خاک است.
سپس امام برای اثبات بطلان قیاس، مواردی از قوانین اسلام که بر خلاف این اصل است را ذکر نموده و فرمود:
به نظر تو قتل ناحق (کشتن کسی به ناحق) مهمتر است، یا زنا کردن؟
ابوحنیفه: کشتن کسی بنا حق.
امام: بنابراین اگر عمل کردن به قیاس صحیح باشد، پس چرا برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است، ولی برای ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟ آیا قانون اسلام با قیاس توافق دارد؟!
امام باطرح موضوعاتی از فقه و علوم دیگر ابو حنیفه راتحت تاثر قرار داده و به اشتباهاتش واقف نمود چون ابو حنیفه از محضر امام بارها استفاده کردم وبر اساس اظهار خودش که گفت است اگر نبود آن دوسال که از محضر جعفر بن محمد استفاده کردم هلاک می شدم با این جمله کوتاه هم به شاگردی خود و هم برتری علمی امام اعتراف نموده است.
از روش ومناظرات همه ائمه و بزرگان مکتب اهل بیت (ع) می توان اینگونه استنباط نمود که در روشنگری به تمام توان ونیرو تلاش می نمودند نه در پیروزی بر رقیب ، هدفشان نشان دادن راه است نه پیروزی صرف؛ بلکه پیروزی کامل را در هدایت همه انسانها می دیدند ودر سعدت همه بشریت؛ لذا در این گفتگوها از ملحدان تا مشرکان و هندوها و مجوس و صابئی و مسیحی و یهودی وثنوی و از فرق مسلمین از زیدیه واسماعیلیه و فرق چهارگانه اهل سنت هم وجود دارند و حضور یافته اند وبسیاری از هم صحبتی و هم کلامی اهل بیت لذت برده و توصیف نموده اند اگرچه اندکی از این بی شمار در گزارشات تاریخی ومنابع اسلامی منعکس شده است؛ امام حقیقت این است که اهل بیت (ع) منبع نور و تجلی نور خداوند در روی زمین هستند وبرای همگان تابیده وهمه را در شعاع نور الهی خود منظور داشته اند اگرچه حاکمان وظالمان با سایه تاریک خود مانع رسیدن نور این انوار تابناک به بشریت بوده اند.
د) روش سیاسی امام (ع) در ارتباط با حاکمان وهدایتگری ها
اوضاع سیاسی معاصر امام بویژه در دهههای آخر، بسیار آشفته بود. خلفای اموی با چالشهای قومی و قیامهای متعدد مواجه بودند که اقتدار سیاسی آنان را کاهش داده و مشروعیت سیاسی و اجتماعی آنان آسیب جدی دیده بود.
از این روی فشار و جو اختناقی که در دوران ائمه پیشین بود در این دوره از کاهش نسبی برخوردار شده بود. به هر روی در این دوره امام شاهد تغییر قدرت سیاسی از بنی امیه به بنی عباس بود.
خلفای عصر امام صادق علیهالسلام
امام صادق ـ علیهالسّلام ـ از بدو تولد تا شهادت با چند تن از خلفای اموی و دو تن از خلفای عباسی معاصر بود که خلفای معاصر اموی عبارتند از:
۱ـ هشام بن عبدالملک (۱۰۵ -۱۲۵)
۲ـ ولید بن یزید بن عبدالملک (۱۲۵ ـ ۱۲۶)
۳ـ یزید بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶ ه. ق)
۴ـ ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶ ه. ق) (۷۵ روز)
۵ـ مروان بن محمّد (مروان حمار) (۱۲۶ ـ)
از خلفای عباسی:
۱ـ عبدالله سفاح (۱۳۲ ـ ۱۳۷)
۲ـ منصور دوانیقی (۱۳۷ ـ ۱۵۸)
این روند تغییر خلفا معاصر حیات وامامت حضرت حاکی از نبود ثبات سیاسی در عصر حضرت بود لذا حضرت دراین دوره نیازهای فرهنگی جهان اسلام را غنی نمود وآشفتگی سیاسی مانع فعالیتهای امام نبود.
وضعیت درون حاکمیت
با مرگ هشام، ولید بر مسند خلافت مینشیند او فردی میگسار و زنباره، است.
لذا کارهایش بر مردم و لشکریانش گران آمد پس طی شورشی کشته شد. همچنانکه سال بعد وقتی یزید بن ولید در شرف مرگ بود ابراهیم، پسرش، جانشین او میشود اما به سرعت توسط مروان بن محمّد و در طی یک لشکرکشی از خلافت خلع میشود.
مدتی بیش نگذشته بود که سلیمان بن هشام که بیش از ده هزار تن در اختیار داشت مروان را مخلوع اعلام نمود و بین آن دو جنگ سختی درگرفت که در نهایت به بقاء مروان انجامید.
اختلاف قبایل هم چشمگیر بوده است، قیسیان با عبدالملک بن مروان درافتادند اما بعد با پسرش هشام همراه شدند همچنانکه در خونخواهی ولید بن یزید کوشیدند و بعد به مروان بن محمّد یاری رساندند در مقابل قبایل یمنی به عباسیان متمایل بودند و در نهایت آنان را به خلافت رساندند.
مواضع سیاسی امام در برخورد با حاکمان و قیامها
با توجه به آشفتگی و نابسامانی وضع سیاسی و اجتماعی معاصر امام، امام در مواجه با این شرایط روشی در پیش رو داشت که از وظایف الهی خود که امامت و هدایت امت سلام و حفظ اسلام اصیل بود ذرهای کوتاهی نکرد.
در این دوره حاکمیت دوگانه که مغایر بودند اقتضا میکرد که امام روشی در پیش گیرد که متعارض باشد اما برعکس امام به اصولی تاکید کرد که بنیان دین با این اصول حفظ میشد و درگیری اموی و عباسی را از آن جدا میکرد که هیچ ربطی به دین نداشت بلکه نزاعی در راه نیل به حکومت بود که از حقوق مسلم امامت بود که در سقیفه بر سر آن اولین نزاع در گرفت و از صاحبان اصلی دور ماند.
ه) ارتباط امام صادق(ع) و حاکمان زمان
ارتباط با مردم حاکمان زمان ائمه بیشتر سعی نمودند ارتباط اهل بیت با مردم را قطع نمایند؛ لذا خانه امامان تحت نظر ودر حصر حاکمان حتی مدتها برخی از امامان در حبس بودند؛ این خود ببا انگر اهمیت مقوله ارتباط هست؛
باتوجه به اینکه دوره امام صادق ـ علیهالسّلام ـ ، دوره ضعف و تزلزل حکومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس بود و این دو گروه مدتی در حال مبارزه با یکدیگر بودند، از زمان هشام بن عبد الملک تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز گردید و سرانجام در سال ۱۳۲ هجری به پیروزی رسید و از آنجا که بنی امیه در این مدت گرفتار مشکلات و قیامهای اجتماعی و سیاسی فراوان بودند لذا فرصت تعرض و برخورد با امام صادق ـ علیهالسّلام ـ را نداشتند، در زمان خلافت خلفای بنی عباس، خلیفه اول، ابو العباس سفاح آن حضرت را از مدینه به عراق طلبید و بعد از مشاهده معجزات بسیار و علوم بی شمار و مکارم اخلاق آن امام عزیز نتوانست اذیتی به آن جناب رساند و حضرت را مرخص ساخت و به مدینه مراجعه نمود. بیشترین برخورد حضرت با خلیفه دوم عباسی، منصور دوانیقی بوده است.
۱- منصور در سالی به حج آمد و به ربذه رسید و بر حضرت صادق ـ علیهالسّلام ـ خشم گرفت و ابراهیم بن جبله را گفت که: برو جعفر بن محمد را نزد من بیاور، ابراهیم گفت رفتم و حضرت را در مسجد ابوذر یافتم به آستین حضرت چسبیدم و گفتم بیا که خلیفه تو را میطلبد.
حضرت فرمود که: «انا لله و انا الیه راجعون» حضرت را به نزد منصور بردم در حالی که جزم داشتم که حکم به قتل او خواهد کرد، چون نزدیک پرده اتاق منصور رسیدیم امام دعائی خواند و چون نگاه منصور به امام افتاد گفت: به خدا سوگند که تو را به قتل میرسانم.
حضرت فرمود: دست از من بردار که از زمان مصاحبت من با تو چندانی نمانده است و روز مفارقت واقع خواهد شد، منصور چون این سخن را شنید حضرت را مرخص کرد و عیسی بن علی را از عقب آن حضرت فرستاد و گفت: برو از آن حضرت بپرس که مفارقت من از او به فوت من خواهد بود یا به فوت او؟ چون از حضرت پرسید فرمود که: به وفات من، برگشت و به منصور نقل کرد و آن ملعون از این خبر شاد شد.
۲- از محمد بن عبدالله اسکندری نقل کردهاند که گفت: من از جمله ندیمان منصور دوانیقی بودم، روزی به نزد او رفتم، او را بسیار غمگین یافتم، علت را پرسیدم، گفتم: صد نفر از اولاد فاطمه را هلاک کردم و بزرگ ایشان جعفر بن محمد مانده است امروز نیز او را خواهم کشت، پس جلّادی را طلبید و گفت: چون امام صادق ـ علیه السّلام ـ را طلب نمایم و مشغول سخن گردانم و کلاه خود را از سرم بردارم او را گردن بزن، در همان ساعت حضرت را طلبید، چون حضرت داخل قصر منصور شد، دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریا مضطرب باشد دیدم که منصور با سر و پای برهنه به استقبال امام دوید و بندهای بدنش میلرزید و ساعتی سرخ و ساعتی زرد میشد و آن حضرت را اکرام بسیار میکرد و روی تخت خود نشانید و گفت: یابن رسول الله به چه سبب در این وقت تشریف آوردی؟ حضرت فرمود که: برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدهام، گفت: شما را من نطلبیدم، حتماً اشتباهی شده است، حال هر حاجت که داری بخواه، حضرت فرمود: حاجت من آن است که مرا بی ضرورت طلب ننمائی، گفت: چنین باشد.
و) تربیت شاگرد مهمترین راهبرد ارتباطی امام صادق(ع)
از مهمترین راه بردهای ارتباطی امام (ع) با جامعه برگزاری کلاسهای درس بود وتاسیس مدارس علمی به شیوه نوین در مسجد ومنزل دو کانون علمی وارتباطی با جامعه و باز بودن در به روی مردم و حضور داشتن در جامعه وکنار مردم در مسجد النبی؛ این مولفه وراه برد بسیار مهم است که امام علوم خود را بدین وسیله به نسلهای آینده منتقل و استمرار مکتب واندیشه را تضمین نمود و ارتباط دایم با اعصار بعدی را از طریق آموزش و تعلیم وتربیت شاگردان ایجاد نمود؛ این ارتباط سازنده فرهنک وتمدن بود در سطح جهانی و بین همه ادیان و مذاهب وهمین روش در سیره ائمه بعدی از جمله امام رضا (ع) تکرار و بصورت برجسته تر مطرح وعملی می شود.
امام صادق (ع) شمار زیادی شاگرد تربیت نمود؛ درباره ی تعداد دقیق شاگردان امام صادق نظرهای گونا گونی وجود دارد؛ برخی عدد آنهارا فراتر ازشمار چهارهزار وبرخی کمتر ویا مساوی با چهار هزاروکمتر ازآن دانسته اند؛ به هر روی جمع زیادی درحضورش کسب علم کرده اند.
رهبران فرقه های چهارگانه ی اهل سنت مستقیم وغیرمستقیم درشمار شاگردان حضرت دانسته اند:
"مالک" پیشوای فرقة مالکی میگفت: مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد میکردم، او را همواره در یکی از سه حالت دیدم: یا نماز میخواند یا روزه بود و یا قرآن تلاوت میکرد، و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند. در علم و عبادت و پرهیزگاری، برتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.
"ابوحنیفه"، پیشوای مشهور فرقة حنفی، میگفت: من دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیده ام.
وسعت دانشگاه امام صادق ـ علیه السّلام ـ: "حسن بن علی بن زیاد و شاء" که از شاگردان امام رضا(ع) و از محدثان بزرگ بوده (و طبعاً سالها پس از امام صادق(ع) زندگی میکرده)، میگفت: در مسجد کوفه نهصد نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگی از جعفر بن محمد(ع) حدیث نقل میکردند.
تعداد شاگردان امام صادق(ع)
امام صادق(ع) با توجه به فرصت مناسب سیاسی که به وجود آمده بود، و با ملاحظة نیاز شدید جامعه و آمادگی زمینة اجتماعی، دنبالة نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام باقر(ع) را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و شاگردان بزرگ و برجسته ای همچون: هشام بن حکم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، مفضّل بن عمر، جابربن حیّان و... تربیت کرد که تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشته اند.
ز) تربیت شاگردان متخصص جهت ارتباط با مردم
تخصص و مهارت در گرایش های علمی روش مهم ورویکردی بسیار کار ساز در ایجاد رابطه با نخبگان سطوح مختلف است؛ در این زمینه نیز امام با برنامه های خاص عمل نمود ونتیجه گرفت؛ علوم خود را نشر داد و متخصصین متبحر در علوم مختلف تربیت نمود؛ هر چند وسعت علوم امام جعفر صادق(ع) قابل شمارش نیست؛ چنانچه شیخ مفید مینویسد: به قدری علوم از آن حضرت نقل شده که زبانزد مردم گشته و آوازة آن همه جا پخش شده است و از هیچ یک از افراد خاندان او، به اندازه او علم و دانش نقل نشده است. اما امام صادق(ع) بنابر نیاز زمان خویش و توسعه علوم دینی و دفع شبهات از حوزه دین هر کدام از شاگردان خود را در یکی از رشته هایی چون: علم قرائت قرآن، علم تفسیر، علم حدیث، علم فقه، علم کلام، علم طب، علوم طبیعی، فلسفه، نجوم، ریاضیات، علم اصول فقه، ادبیات و.. تربیت کرد و هنگام مراجعه بعضی از دانشمندان فرق، مذاهب و ادیان دیگر جهت مناظره و پرسش و پاسخ به یکی از شاگردان خود ارجاع میدادند. این نوع از بر قراری ارتباط و پاسخ گویی به نیازهای جامعه بهترین روش بر قراری ارتباط با مردم و بدنه جامعه بود که امام به این ضرورت توجه نمود؛
از این سیره امام تکلیف بزرگ ویک واجب عینی برای مراکز فرهنگی و حوزوی نمایان می شود که باید مراکزی پاسخ گو وجود داشته باشد؛ ارتباط گسترده بوسیله ابزارهای امروزی و حتی حضور در بین مردم و ارتباط چهره به چهره؛ امام این حضور و ارتباط را لازم می شمرد و به برخی از شاگردان دستور می دهد بین مردم در مساجد حضور داشته باشید و به سئوالات مردم پاسخ دهید و با دانشمندان فرقه های دیگر مناظره داشته باشید امام این ایده را عملی نمود.