خطبة امام حسین(ع) در برابر علمای اسلام و صحابی معروف پیامبر(ص) در سرزمین منا
امام حسین(ع) همیشه در پی فرصت بود تا مسلمانان به ویژه عالمان و آگاهان را برانگیخته، بیدار کند و آنان را نسبت به فرمانروایی «یزید» هشدار دهد.
سلیمبنقیس میگوید، یک سال قبل از مرگ معاویه، حسینبنعلی(ع) با عبداللهابن عبّاس و عبداللهبن جعفر به حج رفتند، امام حسین(ع) مردان و زنان و یاران بنیهاشم و آن عده از انصار را که او و خاندانش را میشناختند جمع کرد. سپس چند نفر را فرستاد و فرمود: همة کسانی را که امسال از اصحاب پیامبر(ص) معروف به صلاح و عبادتاند به حج آمدهاند، نزد من جمع کنید.
در پی این دعوت بیش از هفتصد نفر ـ که بیشتر آنان از تابعین و حدود دویسـت نفـر از اصحـاب پیامبر(ص) بودند ـ در «منا» در خیمة آن حضرت گرد آمدند. امام در میان آنان برای ایراد خطبه برخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
اما بعد، این شخص طغیانگر (معاویه) دربارة ما و شیعیان ما اعمالی را روا داشت که دیدید و فهمیدید و شاهد بودید. میخواهم مطلبی را از شما بپرسم، اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید.
شما را سوگند میدهم به حقّ خدا بر شما و حقّ رسول خدا(ص) و خویشاوندی من که با پیامبر شما دارم، چون از اینجا رفتید، این گفتار مرا عنوان کنید و همة شما در دیار خود از قبایلتان ـ آنان را که به آنها اطمینان دارید ـ دعوت کنید.
آنگاه حضرت(ع) ضمن این گفتار، هیچ آیة قرآنی را که خداوند در شأن آنان نازل کرده بود نگذاشت مگر اینکه آن را خواند و تفسیر فرمود و نیز هر چه رسول خدا(ص) دربارة پدر و برادر و مادر خود و خاندانش فرموده بود نقل کرد، و در همة آنها اصحاب پیامبر (ص) میگفتند:
آری، به خدا این سخنان را شنیدیم و شهادت میدهیم. و تابعین میگفتند: به خدا سوگند این سخنان را کسانی از صحابه که آنها را به راستگویی و امانت میشناسیم برای ما نقل کردند.
حضرت(ع) فرمود: شما را به خدا قسم میدهم که این سخنان را برای هر کس که به او و دینش اطمینان دارید، نقل کنید.
سلیم میگوید: از جمله سخنان امام حسین(ع) که دربارة آن، آنان را سوگند داد و یادآور شد، این بود که فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که علیبنابیطالب(ع) برادر رسول خدا(ص) بود، هنگامی که پیامبر(ص) بین اصحابش برادری پدید آورد، بین او و خودش برادری برقرار کرد و فرمود: تو برادر مؤمن منی و من برادر تو هستم در دنیا و آخرت؟!
گفتند: آری به خدا.
آنگاه فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا میدانید که رسول خدا(ص) محل مسجد و منازل خود را خرید و ساختمان کرد، سپس در آنجا ده اتاق ساخت، نه اتاق برای خودش و یک اتاق که در وسط واقع شده بود برای پدرم، سپس درهایی که به مسجد راه داشت جز درب اتاق پدرم همه را بست. پس در این باره عدهای به سخن آمدند و پیامبر(ص) فرمود: من از طرف خودم درب منازل شما را بسته و درب منزل علی(ع) را باز نگذاشتم، بلکه خداوند مرا به بستن درهای منازل شما و گشودن درب منزل علی(ع) فرمان داد، بعد پیامبر(ص) همه مردم بجز علی(ع) را از خوابیدن در مسجد نهی فرمود، در مسجد و منزل او و در منزل رسول خدا(ص) جنابت رخ میداد از این رو در همانجا برای پیامبر(ص) و علی (ع) فرزندانی متولد شدند؟!
گفتند: آری به خدا.
و فرمود: آیا میدانید که عمربنخطاب علاقه داشت تا روزنهای به اندازه چشمش از منزل خود به مسجد باز کند ولی پیامبر(ص) اجازه نداد، سپس سخن راند و فرمود: خداوند به من فرمان داده تا مسجدی پاک بسازم که جز من و برادرم و فرزندانش در آن سکونت نکنند؟!
گفتند: آری به خدا.
فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که رسول خدا(ص) روز غدیر خم علی(ع) را به ولایت نصب کرد و فرمود: باید حاضران به غایبان برسانند؟
گفتند: آری به خدا.
فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید رسول خدا(ص) در جنگ تبوک به علی(ع) فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسایی و تو پس از من زمامدار هر مؤمنی؟
گفتند: آری به خدا.
و فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که رسول خدا(ص) هنگامی که نصارای نجران را برای مباهله فراخواند جز علی(ع) و همسرش (فاطمه (س)) و دو فرزند او (حسن و حسین(ع)) را نیاورد.
گفتند: آری به خدا.
فرمود: شما را به خدا قسم میدهم، آیا میدانید پیامبر(ص) در روز خیبر پرچم را به دست علی(ع) داد و فرمود: پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد، آنکه پیدرپی (بر دشمن) یورش میبرد و فرار نمیکند و خداوند خیبر را به دست وی فتح کند؟ گفتند: آری به خدا.
فرمود: آیا میدانید که پیامبر(ص) او را برای ابلاغ آیات برائت فرستاد و فرمود: از سوی من کسی (پیام را) نمیرساند مگر خودم یا کسی که از من باشد؟ گفتند: آری به خدا.
فرمود: آیا میدانید که رسول خدا(ص) بین او و جعفر و زید داوری کرده فرمود: ای علی، تو از منی و من از توام پس از من پیشوای هر مؤمنی.
گفتند: آری به خدا.
فرمود: آیا میدانید که او هر روز با رسول خدا(ص) خلوتی داشت و هر شب بر منزل پیامبر(ص) داخل میشد هرگاه میپرسید، پیامبر پاسخش میگفت و هرگاه سکوت میکرد، پیامبر(ص) خود آغاز سخن میکرد؟
گفتند: آری به خدا.
فرمود: آیا میدانید رسول خدا(ص) او را بر جعفر و حمزه برتری داد، آن هنگام که به فاطمه(س) فرمود: تو را به بهترین خاندانم ـ که اسلامش از همه پیشتر، و بردباریش از همه بزرگتر و دانشش از همه بیشتر است ـ تزویج کردم؟
گفتند: آری به خدا.
فرمود: آیا میدانید که رسول خدا(ص) فرمود: من سرور همة فرزندان آدمم، و برادرم (ع) سرور همه عرب، فاطمه(س) سرور همه زنان اهل بهشت و دو فرزندم حسن و حسین(ع) دو سروران جوانان بهشتند؟
گفتند: آری به خدا.
فرمود: آیا میدانید که رسول خدا(ص) به علی(ع) دستور داد تا او را غسل دهد و خبر داد که جبرئیل در غسل به او کمک خواهد کرد.
گفتند: آری به خدا.
فرمود: آیا میدانید که رسول خدا(ص) در آخرین لحظات خطبهای که برای مردم خواند فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدا و عترتم، دامن آن دو را بگیرید تا هرگز گمراه نشوید.
گفتند: آری به خدا.
امام حسین(ع) هیچ مطلبی را که خدا در قرآن در شأن علیبنابیطالب و خاندانش نازل کرد یا بر زبان پیامبرش جاری ساخته بود ـ نگذاشت مگر که آنان را پیرامون آن قسم داد و صحابه پیامبر(ص) میگفتند: آری به خدا شنیدیم و تابعین میگفتند: این سخنان را کسی که به او اطمینان داریم فلانی و فلانی برای ما نقل کرده است.
سپس امام حسین(ع) آنان را قسم داد که آیا شنیدهاند پیامبر(ص) فرموده: کسی که گمان دارد مرا دوست دارد و علی(ع) را دشمن، دروغ میگوید. مرا دوست ندارد کسی که علی را دشمن دارد.
شخصی از پیامبر پرسید: چطور؟
فرمود: زیرا علی(ع) از من است و من از اویم، هر که او را دوست دارد مرا دوست داشته و هر که مرا دوست دارد خدا را دوست داشته است. هر که علی(ع) را دشمن دارد مرا دشمن دارد و هر که مرا دشمن دارد خدا را دشمن داشته است؟
گفتند: آری به خدا، شنیدیم.
رحمانيان