نام سوره: انعام
تعداد آیات: 165
تعداد کلمات: 3059
تعداد حروف: 12727
ترتیب نزول: 55
محل نزول: مکه مکرمه
معانی نام سوره: انعام به معنی احشام و چهار پایان است.
نامهای دیگر: -
ویژگیهای سوره: این سوره با تشریفات خاص و بامشایعت فرشتگان الهی و با تعظیم و تجلیل فراوان بر پیامبر نازل شده است.
موضوعات مطرح شده: احکام فقهی مربوط به حرمت گوشت حیوانات – خداشناسی - دعوت به اصول سهگانه توحید – نبوت و معاد.
فضیلت قرائت و خواص سوره انعام
انعام، ششمین سوره قرآن است و دارای 165 آیه و مکی می باشد.
در فضیلت این سوره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است: سوره انعام به یکباره بر من نازل شده و هنگام نزول، هفتاد هزار فرشته که در حال تسبیح سبحان الله و تمجید الحمدلله گفتن هستند آنرا مشایعت و همراهی کردند. هر کس این سوره را بخواند این 70هزار فرشته در شب و روز، به تعداد آیات سوره انعام بر او درود می فرستند.
در روایتی دیگر از ایشان آمده است: هرکس سوره انعام را قرائت نماید، برای او پاداشی از درّ، به وزن همه چهار پایانی که خداوند در دار دنیا آن را آفریده است، خواهد بود و به تعداد تمام درّها، صد هزار حسنه و صد هزار درجه به او عنایت می شود...
امام جعفر صادق علیه السلام نیز در این باره فرموده است: سوره انعام به صورت کامل و یکباره بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. پس آن را عظیم و عزیز بدارید. زیرا در 70 جای آن نام خداوند برده شده است و اگر مردم می دانستند چه آثار و برکاتی در این سوره نهفته است ان را رها نمی کردند.
ختم سوره انعام
پنجشنبه یا جمعه (روز یا شب) رو به قبله فاتحه بخواند و شروع به خواندن سوره انعام نماید تا آیه مثل ما اوتی رسل الله و برخیزد 2 رکعت نماز حاجت بخواند در هر رکعت بعد 7 بار حمد 7 بار آیه الکرسی و 7 بار سوره کوثر بخواند و بعد از اتمام نماز سوره را از الله اعلم حیث... تا آخر سوره بخواند. آنگاه سر بر سجده نهد و 70 بار بگوید: لا اله الا الله محمد رسول الله و ملتمسانه از ذات باری تعالی حاجت بطلبد که رد حاجت محال است.
آثار و برکات تلاوت سوره انعام
1. در امان ماندن از آتش جهنم
ابن عباس گوید: هرکس سوره انعام را در هر شب بخواند از جمله کسانی است که در روز قیامت در امان است و هرگز آتش جهنم را به چشم خود نخواهد دید...
2. برآورده شدن حاجات
امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس به درگاه خداوند محتاج نیازی باشد و برآورده شدن آن نیاز را خواسته باشد، پس 4رکعت (2تا دو رکعت) نماز بگزارد و بعد از حمد سوره انعام را را بخواند و پس از فراغت از نماز بگوید:
یا کریم، یا کریم، یا کریم، یا عظیم، یا عظیم، یا عظیم، یا اعظم من کلّ عظیم، یا سمیعَ الدعاء، یا من لا تغَیره الایام و اللّیالی، صلّ علی محمدٍ و آل محمد، وارحَم ضعْفی و فقری وَ فاقَتی وَ مسْکَنَتی، فانّکَ اَعْلَم بها منّی، و انت اعلم بحاجتی، یا من رَحمَ الشیخَ یعقوب، حین رَدَّ علیه یوسف، قرّةَ عَینه، یا منْ رَحمَ ایوبَ بعد حلول بلائه، یا من رحم محمداً وَ منْ الْیتْم آواه، وَ نَصَرَه علی جبابرة قریشٍ وَ طَواغیتها، وَ امْکَنَه منهم، یا مغیث، یا مغیث، یا مغیث و این یا مغیث را چندین بار بگوید، سوگند به آن که جانم به دست اوست، اگر خداوند را پس از آن که این نماز را به جا آوردی و پس از قرائت این سوره، با این دعا بخوانی، و آنگاه از خداوند تمامی نیازها و حوائجت را بخواهی، نسبت به تو، مضایقه نفرماید و ان را به تو ببخشد ان شاء الله.
هم چنین آورده اند: در روز چهارشنبه 70 مرتبه این ایه هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و شهاده هو الرحمن الرحیم را بخواند و بر اهل علم و قلم فائق آید و فتوحات برای او حاصل شود و حوائج او براورده می شود
3. بهبود بیماری
امام باقر علیه السلام فرموده است: هرگاه به بیماری ای دچار شدی و از آن می ترسی که به تو زیان برساند، سوره انعام را قرائت کن، زیرا با قرائت این سوره آنچه از این بیماری بیم داری به تو نخواهد رسید.
4. طلب آمرزش ملایک
روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: هر کس نماز صبح را به جماعت بخواند و در جای نمازش نشسته و سه آیه اول سوره انعام را قرائت نماید خداوند 70 فرشته را مأمور می کند تا فرارسیدن روز قیامت خداوند را تسبیح گویند و برای او طلب آمرزش می کنند.
امام رضا علیه السلام نیز فرمودند: هر کس سوره انعام را بخواند فرشتگان برای او تا روز قیامت تسبیح می گویند.
5. مطیع شدن زن سركش
آیه 142 سوره انعام را بر قطعه نانی نوشته و به زن سرکش بدهند تا بخورد ان شاء الله تعالی آن زن مطیع و فرمانبردار می گردد.
6. تقویت حافظه
گویند برای تقویت حافظه آیه 61 انعام را بر تخم مرغی نوشته و تناول کنند.
7. جهت آشتی کردن
برای آشتی کردن آیه 115 انعام را 3 بار بخواند و بر روی آن کس بدمد البته آشتی کند و عذر خواهد.
شأن نزول و محتوای سوره انعام
این سوره، یکصد و شصت و پنج آیه دارد و همه ی آیاتش یکجا در مکّه و با تشریفات خاصّی نازل شده است. جبرئیل، این سوره را با بدرقهی هفتاد هزار فرشته بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد.
پیام اصلی آیات این سوره، مبارزه با شرک و دعوت به توحید است. از آنجا که مشرکان جزیره العرب به اعتقاد خود، بعضی چهار پایان را حلال و برخی را حرام می دانستند، قرآن در مقام مبارزه با این گونه خرافات و باورهای غلط، از آیه ۱۳۶ این سوره به بعد، احکامی را در مورد چهار پایان بیان می دارد که بدین جهت این سوره، انعام نام گرفته است.
روایاتی درباره فضیلت این سوره و نیز برآورده شدن حاجت به واسطه تلاوت این سوره آمده است. از جمله از امام صادق علیه السلام نقل شده که هر کس چهار رکعت نماز (با دو سلام) بخواند، آنگاه این سوره و سپس دعایی را قرائت کند، حاجاتش برآورده می شود.
در هیچ سورهای به اندازه این سوره، کلمه قل نیامده است. تکرار ۴۴ بار این خطاب به پیامبر، شاید به خاطر آن است که در این سوره، عقاید باطل و انحرافها و توقعات بیجای مشرکان بیان شده و لازم است قاطعیت در کار باشد.
1. کیفیت نزول این سوره
سوره انعام مکی، و نیز نخستین سوره مکی درترتیب مصحف موجود می باشد.
امام فخر رازی در تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب) می گوید: این سوره از دو نوع ویژگی از نظر فضیلت برخوردار است:
یکی آنکه دفعةً واحده و یکباره نازل شد.
دیگر آنکه هزار فرشته نزول آنرا مشایعت کردند، چون این سوره مشتمل بر دلائل توحید و عدل و نبوت و معاد و ابطال مذاهب باطل و خرافی و مکاتب ملحدین است.
2. چرا این سوره به انعام نامبرده است؟
این سوره را سوره انعام می نامند، و انعام به معنی چهار پایان و دامهائی هستند که دارای سم شکافته و خف و سپل می باشند، از قبیل: گاو و گوسفند و شتر با همه انواعش.
علت نامگذاری سوره مذکور به انعام این است که به گونه ای مفصل و مبسوط متعرض ذکر چهار پایان و دامها شده که این تفصیل در سوره های دیگر نیامده است. از چهار پایان در موارد زیادی در قرآن کریم به صورت گذرا سخن رفته است؛ اما سوره انعام درباره انعام و چهار پایان آنچنان گسترده و طولانی بحث کرده که پانزده آیه این سوره یعنی از آیه 136 تا آخر آیه 150 را به خود اختصاص داده است.
3. تاریخ نزول سوره انعام
سوره انعام در سال چهارم بعثت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نازل گشت، یعنی نزول این سوره- پس از آنکه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مأمور به دعوت علنی مردم شد، آن هم پس از آنکه سه سال مردم را بطور سری و پنهان به اسلام فرا می خواند- نازل گشت.
فترت و ظرف مدتی که سوره انعام طی آن نازل شد از امتیاز خاصی برخوردار است؛ به این معنی که مشرکین برای مقاومت و رد و انکار دعوت اسلامی بسیار سخت دلی و سر سختی نشان داده، و در چنین مدتی که آیات سوره انعام نازل می شد شدیداً در درون خود احساس نارضائی می کردند.
4. هدفهای عمده و اساسی سوره انعام
هدفهای عمده ای که این سوره به سوی آنها نشانه رفته است تثبیت و تأیید عقائد بنیادی سه گانه ای است که مشرکین درآن روزگاران با آنها درگیر بودند، و این عقائد سه گانه عبارتند از:
اولاً- توحید و اعتقاد به یگانگی خداوند متعال. اقامه دلیل یعنی استدلال بر وحدت الوهیت از طریق معطوف ساختن انظار به آثار ربوبیت و نیز به صفات خدائی که آفریدگار عالم و دارای تصرف در آن است به همین بخش ارتباط دارد؛ چنانکه ابطال عقیده شرک، و از میان بردن شبهات مشرکین، و تثبیت این حقیقت که عبادت و توجه و تحلیل و تحریم فقط به خدا باز می گردد به همین بخش مربوط است.
ثانیاً ایمان به رسول و فرستاده ای که از سوی خدا گسیل شده، و نیز ایمان به کتابی که فرو فرستاد، و بیان وظیفه این رسول و رد شبهاتی که پیرامون مسأله وحی و رسالت مطرح می باشد.
ثالثاً- ایمان به روز واپسین و ثواب و عقاب و جزاء که در چنان روزی برای مردم پیش بینی شده است.
توضیح این اهداف:
الف- وحدت الوهیت- یا - یگانگی معبود:
سوره انعام با تقریر و بیان حقیقتی آغاز شده است که در هر دین و آئین آسمانی و بر زبان هر رسول و پیامبری نخستین پیام را تشکیل می دهد. یعنی حقیقتی که هر فطرت سلیم آنرا باور می دارد، و جهان با زمین و آسمانش گویا و راهنمای این حقیقت است. حقیتی که به ما می گوید: آن معبودی که حمد و ستایش مطلقه و تنزیه و تقدیس بی حد و مَر از آن او است عبارت از خدای یگانه می باشد.
اَلحَمد لله الَّذی خَلَقَ السَموات وَ الارضَ وَ جَعَلَ الظلّمات وَ النّورَ ثمَّ الَّذینَ کَفَروا برَبّهم یعدلونَ
/پاورقی - (انعام:1)./
سپاس از آن خدایی است که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنائی را مقرر کرد، آنگاه (با وجود این همه نظم در آسمانها و زمین و پی آمد شب و روز) کفار برای پروردگار همتا قرار می دهند.
ب- مسأله وحی و رسالت:
یکی از رحمتهای الهی نسبت به بندگانش این است که رسولانی به سوی آنها گسیل داشته، و کتبی را برای هدایت مردم و نجات آنان از گمراهی و رهائی آنها از تاریکیها و رهنمون شدن آنان به روشنائی فرو فرستاد.
سوره انعام به این حقیقت اهتمام و عنایت دارد، و طی ایات فراوانی از جنبه های مختلف راجع به وحی و رسالت سخن گفته است که:
- پاره ای از این آیات با اثبات وحی وبیان حکمت آن و رد منکران وحی پیوند می خورد.
- پاره ای دیگر به بیان آنچه از وظایف رسول و فرستاده خدا است، و آنچه از وظائف او نیست مربوط می گردد.
- پاره ای از آیات این سوره به موضع گیری مردم در برابر رسالات الهی ارتباط دارد.
- وسرانجام پاره ای دگر به آداب و آئینهائی مربوط می شود که خداوند آنها را برای رسول خود ترسیم کرده است، آدابی که سزا است رسول، سلوک و رفتار خود را - با مخالفان و موافقان خویش- بر اساس آن تنظیم نماید.
تکذیب رسولان خدا
سوره انعام موضع تکذیب کنندگان رسالت را متعرض شده و خاطر نشان کرده است که این تکذیب یک سنت و شیوه کهن و دیرینه است؛ بنابراین باید رسول خدا شکیبا و صابر باشد تا در برابر تکذیب آنان دلزده و دلتنگ نگردد، و از هدایت آنها نومید نشود. سوره انعام بیانگر این حقیقت است که فرجام نیک از آن مرسلین، و سوء عاقبت و سرانجام بد و ناخوش نصیب تکذیب کنندگان رسالت می باشد، و می فرماید:
قَد نَعلَم انَّه لَیحزنکَ الَّذی یقولونَ فَانَّهم لا یکَذّبونَکَ وَ لکنَّ الظالمینَ بآیات الله یجحَدونَ. وَ لَقَد کذّبَت رسلٌ مّن قَبلکَ فَصَبَروا عَلی ما کذّبوا وَ اوذوا حَتّی اَتاهم نَصرنا وَ لا مبَدّلَ لکَلمات الله وَ لَقَد جاء َکَ من نَّبَإی المرسَلینَ.
/پاورقی . (انعام: 33، 34)./
به یقین می دانیم گفتار آنان- که شاعر، یا ساحر، و یا مجنونت می خوانند- ترا اندوهگین می سازد؛ ولی آنان ترا- قلباً- تکذیب نمی کنند، اما ستم پیشه ها آیات خدا را مورد انکار قرار می دهند و چنین بود که پیامبرانی پیش از تو مورد تکذیب قرار گرفتند، اما بر سر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند تحمل و شکیبائی ورزیدند تا آنکه نصرت ما به آنها رسید و کسی نمی تواند فرمان و سنتهای الهی را دگرگون کند، و به یقین از اخبار رسولان - درسها و گزارشهائی عبرت آموز- به تو رسیده است. وَ لَقَد استهزی برسلٍ من قَبلکَ فَحاقَ بالَّذینَ سَخروا منهم ما کانوا به یستَهزئونَ
/پاورقی . (انعام:10)./
و تحقیقاً رسولان و پیامبرانی که قبل از تو بودند مورد استهزاء قرار گرفتند، اما سرانجام آنچه را که به استهزاء گرفتند دامانشان را گرفت.
5. داستان ابراهیم خلیل علیه السلام
سوره انعام پاره ای از داستان ابراهیم خلیل علیه السلام را عهده دار است. ابراهیم، پدر انبیاء است و آن رسولی است که برای دفاع ازتوحید و رویاروئی و مبارزه با بت پرستان به پا خاست، و با اندیشه خود درباره ملکوت آسمانها و زمین دقیق گشت تا قومش را از طریق گفتگو و مذاکره و مناظره به فساد عقیده و ایده شان و نیز به دلیل اشتباهشان- که ستارگان و ماه و خورشید و جز آنها را به عنوان معبود خویش برگزیدند رهنمون شود.
6. ده فرمان و یا وصایا و سفارشهای ده گانه در سوره انعام
ربع اخیر سوره انعام با دعوت و فراخواندن مردم به ده توصیه و سفارشی آغاز می شود که عبارتند از:
نهی از شرک به خدا.
امر به احسان نسبت به والدین.
نهی از کشتن فرزندان به خاطر ترس از نیاز و تنگدستی.
نهی از نزدیک شدن و انس گرفتن با فواحش یعنی کارهای زشت.
نهی از آدم کشی و قتل نفسی که خداوند آنرا تحریم کرده است.
امر به احسان نسبت به یتیم.
اتمام و کامل اداء کردن پیمانه و وزن در مورد کالاها.
امر به عدل و داد در هر کار.
امر به وفا نسبت به هرگونه عهد و پیمان.
امر به استقامت و اعتدال و میانه روی بر صراط مستقیم.
تفصیل و توضیح فشرده این وصایای ده گانه:
نهی از شرک به خدا
نخستین توصیه از این وصایای ده گانه عبارت است از: قل تَعالَوا اَتل ما حَرَّمَ رَبّکم عَلَیکم اَلاّ تشرکوا به شَیئَاً
/پاورقی . (انعام:151)./
بگو: بیائید تا برای شما آنچه را که خدا بر شما تحریم کرد بخوانم مبنی بر اینکه هیچ چیزی را شریک او قرار ندهید.
احسان به والدین
توصیه دوم عبارت است از:
وَ بالوالدَین احساناً
/پاورقی . (انعام:151)./
و نسبت به والدین نیکی کردن.
نهی از فرزند کشی
در توصیه سوم خداوند متعال مردم را از کشتن فرزندان- اگر چه تنگدست باشند- نهی می کند:
وَلاتَقتلوا اَولادَکم من املاقٍ نَحن نَرزقکم وَ ایاهم.
/پاورقی . (انعام:151)./
فرزندان خود را از روی تنگدستی نکشید ما به شما و آنها روزی می رسانیم.
نهی از ارتکاب کارهای زشت پیدا و ناپیدا
چهارمین توصیه الهی این است که مردم از نزدیک شدن یعنی ارتکاب کارهای زشت خودداری کنند. وَ لا تَقرَبوا الفَواحشَ ما ظَهَرَ منها وَ ما بَطَنَ
/پاورقی . (انعام:151)./
به کارهای زشت اعم از پیدا و ناپیدا نزدیک نشوید و به آنها دست نیازید.
فواحش عبارت از هرعملی است که عقل و خرد سالم و فطرت و سرشت پاک انسان آن را زشت و ناخوش بر می شمارد.
نهی از آدم کشی
در توصیه پنجم می بینیم خداوند متعال مانع از آدم کشی هائی است که بی جا و بدون مجوز شرعی انجام می گیرد: وَ لا تَقتلوا لنَفسَ الَّتی حَرَّمَ الله الاّ بالحَق ذلکم وَصّاکم به لَعَلَّکم تَعقلونَ
/پاورقی . (انعام:151)./
و نفسی که خداوند محترم بر شمرده- جز به حق- نکشید. این است آنچه خداوند شما را بدان توصیه کرده است، باشد که بیندیشید.
نهی از خوردن مال یتیم و اجحاف نسبت به آن: ششمین توصیه الهی درباره مال یتیمان و افراد بی سرپرستی است که باید به شدت از اجحاف و تصرف نا به جا در مورد آن خودداری نمود. وَ لا تَقرَبوا مالَ الیتیم الاّ بالَّتی هی اَحسَن
/پاورقی . (انعام 152)./
و به مال یتیم نزدیک نشوید و به آن دست نیازید مگر به وجهی که درست تر و نیکوتر است.
انصاف در پیمانه کردن و توزین کالا
سفارش هفتم پروردگار متعال پیمانه کردن دقیق و توزین صحیح کالاهائی است که مورد خرید و فروش قرار می گیرد، و یا از طرق دیگر باید به دیگران تسلیم گردد: وَ اَوفوا الکَیلَ وَ المیزانَ القسط
/پاورقی . (انعام:152)./
و پیمانه و ترازو را عادلانه برگزار کرده وتام و کامل انجام دهید.
رعایت عدالت
در هشتمین توصیه الهی می بینیم خداوند مردم را به عدالت و انصاف در گفتار فرا می خواند:
وَ اذا قلتم فَاعدلوا
/پاورقی . (انعام:152)./
و هنگامی که سخن می گوئید عدالت را رعایت کنید.
وفاء به عهد و پای بند بودن به پیمان
خدا در نهمین توصیه خود، مردم را به وفاء نسبت به پیمان و به ویژه نسبت به پیمان الهی وا می دارد:
وَ بعَهد الله اَوفوا
/پاورقی . (انعام:152)./
و به عهد و پیمان خدا وفادار باشید.
پیروی از راه راست
سرانجام، دهمین توصیه پروردگارمتعال گام نهادن در صراط مستقیم و پیروی از آن و احتراز از بیراهه ها است:
وَ ان هذا صراطی مستَقیماً فَاتَّبعوه وَ لا تَتَّبعوا السّبلَ فَتَفَرَّقَ بکم عَن سَبیله
/پاورقی . (انعام:153)./
و اینکه این، راه مستقیم من است؛ بنابراین از آن پیروی کنید و از پی راههایی (دیگر) نروید که شما را از راه راست او می پراکند و منحرف می سازد. پس راه خدا راه پیروزی در دنیا و آخرت است، و ما بارها در شبانه روز با خواندن سوره فاتحه هدایت به چنین راهی را از خداوند متعال درخواست می کنیم و می گوئیم: اهدنا الصراطَ المستَقیم.
داستان سوره انعام
حضرت ابراهیم علیه السلام -سوره انعام آیات 76 تا 83
ابراهیم ستاره پرست شد! این داستان از سوره انعام آیات 76 تا 83 اقتباس گردیده است
ابرهیم با عقاید خویش وطن و قومش را ترک کرد تا مردمی را بیابد که به حرف او گوش دهند و با مردمی که رشد فکری پیدا کرده اند وافکارشان پاک است، روبرو گردد. ابراهیم با همین آرزوها وارد شهر حران گردید و به زودی گمراهی مردم را دریافت و انحرافشان را شناخت؛ زیرا ابراهیم دید که مردم این سرزمین خدا را کنار گذاشته و به عبادت ستارگان پرداخته اند. ابراهیم تصمیم گرفت آنان را به اشتباهشان آگاه سازد. ابراهیم برای این که در هدف خود به نتیجه برسد از راه عقل و طریق برهان وارد شد تا زمانی که حق آشکار می گردد، آن را تعقیب کنند و به دعوت ابراهیم گوش فرا دهند. شب ابراهیم را فرا گرفت و تاریکی او را پوشانید. ابراهیم ستاره ای را که پرستش می کردند، مشاهده کرد و در همین موقع در میان عده ای از ستاره پرستان به شب زنده داری پرداخت. ابراهیم برای نتیجه گرفتن از این شب نشینی به صورت ظاهر با آنان هم فکری کرد و گفته ی آنان را تکرار کرد و اشاره به ستاره نمود و گفت: این خدای من است!
این راهی است که در مباحثه، روشی عقلانی است
در کار ابراهیم دقت کن که یا عقاید آنان هم صدا می شود. اعلان مخالفت نمی کند. افکارشان را ضایع نمی کند. خدایانشان را تحقیر نمی کند و با این روش، توجه آنان را جلب می کند و به برهان او گوش می دهند؛ سپس بلافاصله به نقص گفتار ستاره پرستان می پردازد و به باطل ساختن عقایدشان باز می گردد ولی این کار را از راه غیر معلومی تعقیب می نماید. این روش ابراهیم دلیل صحت رای و نفوذ بینایی اوست. زمانی که ستاره غروب کرد و در افق پنهان شد، ابراهیم آن را جست و جو کرد اما به دست نیاورد؛ برای به دست آوردن آن تلاش کرد ولی ستاره را نیافت؛ در نتیجه گفت:خدایی که تغییرپذیر است و وضع آن عوض می گردد و نقل مکان می کند، محبوب من نیست؛ سپس معترض خدایانشان گردید و از آنان عیبجویی کرد و بغض خود را نسبت به این خدایان و بیزاری خویش را از آن ها اعلام نمود.
نه ماه و نه خورشید و نه...
زمانی که ابراهیم مشاهده کرد که ماه طلوع کرد و نور آن از ستاره بیش تر و حجم آن از ستاره بزرگ تر و نفعش زیادتر است، گفت: این ماه پروردگار من است! مقصود ابراهیم این بود که با آنان هماهنگ گردد و قلوب آنان را متوجه خود سازد.
زمانی که ماه نیز غروب کرد و از چشمان پنهان گردید و نور آن پوشیده شد، ابراهیم گفت: اگر پروردگار من، مرا هدایت نکند، من از قوم گمراهان خواهم بود. ابراهیم که این سخن را گفت، خواست به آنان بفهماند که خداوند یکتا سرچشمه ی هدایت است و موقع شک و سرگردانی، بخشنده ی توفیق می باشد.
آن زمانی که ابراهیم دید آنان از بدگویی نسبت به خدایانشان چشم پوشی می کنند، به روش روشن تری به کنایه زدن به خدایانشان پرداخت و برای آن ها روشن ساخت که روحش متزلزل و فکرش ناراحت است و هنوز راه حق را نیافته است. ابراهیم به آن ها فهماند که در راه به دست آوردن حق ساکت نیست و از خدا می خواهد که از این گمراهی طولانی نجاتش دهد و شب تاریک وجود او را روشن سازد؛ چرا که آنچه پرستش کرده است، مخلوقی متحرک است و نفع و ضرری را برایش ندارد.
سپس ابراهیم خورشید را در حال نور افشانی دید؛ نورش برق می زد و شعاع آن همه جا را کرده بود. خورشید زمین را سرشار از حیات و درخشندگی ساخته و به سرتاسر جهان نور و روشنایی بخشیده است؛ لذا ابراهیم گفت: این خورشید خدای من است؛ زیرا خورشید از تمام ستارگان بزرگ تر و نفعش زیادتر و مقامش بالاتر است اما زمانی که مانند سایر ستارگان ناپدید شد و از چشم عبادت کنندگان خود پنهان گردید، ابراهیم آنان را به شرک متهم ساخت و داغ کفر بر پیشانی آنان نهاد و گفت: من از آن چه شما برای خداوند شریک قرار می دهید، بیزارم. این ستارگانی که مکانشان عوض می شود و حال آنان تغییر می کند، باید آفریننده ای داشته باشند که آنان را اداره کند. خداوندی وجود دارد که آنان را طلوع و غروب می کند و حرکتشان می دهد. این شتارگان کذایی شایسته ی پرستش و سزاوار احترام و تعظیم نیستند
داستان حضرت الیاس علیه السلام
/پاورقی . ترجمه المیزان ج 17، علامه محمد حسین طباطبایی رحمت الله علیه./
1. نخست ببینیم در قرآن کریم در باره آن جناب چه آمده؟در قرآن عزیز جز در این مورد و در سوره انعام آنجا که هدایت انبیا را ذکر می کند و می فرماید: و زکریا و یحیی وعیسی و الیاس کل من الصالحین جای دیگری نامش برده نشده.
و در این سوره هم از داستان او به جز این مقدار نیامده که آن جناب مردمی را که بتی به نامب علمی پرستیده اند، به سوی پرستش خدای سبحان دعوت می کرده، عده ای از آن مردم به وی ایمان آوردند و ایمان خود را خالص هم کردند، و بقیه که اکثریت قوم بودند او را تکذیب نمودند، و آن اکثریت برای عذاب احضار خواهند شد.
و در سوره انعام آیه 85 در باره آن جناب همان مدحی را کرده که در باره عموم انبیا علیه السلام کرده، و در سوره مورد بحث علاوه بر آن او را از مؤمنین و محسنین خوانده، و به او سلام فرستاده، البته گفتیم در صورتی که کلمه مذکور بنا بر قرائت مشهورال یاسین باشد 2. حال ببینیم در احادیث در باره آن جناب چه آمده؟ احادیثی که در باره آن جناب در دست است، مانند سایر روایاتی که در باره داستانهای انبیا علیه السلام هست، و عجایبی از تاریخ آنان نقل می کند، بسیار مختلف و ناجور است نظیر حدیثی که ابن مسعود آن را روایت کرده می گوید: الیاس همان ادریس است. یا آن روایت دیگر که ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورده که فرمود: الیاس همان خضر است. و آن روایتی که از وهب و کعب الاحبار و غیر آن دو رسیده که گفته اند: الیاس هنوز زنده است، و تا نفخه اول صور زنده خواهد بود.
و نیز از وهب نقل شده که گفته: الیاس از خدا درخواست کرد: او را از شر قومش نجات دهد و خدای تعالی جنبنده ای به شکل اسب و به رنگ آتش فرستاد، الیاس روی آن پرید، و آن اسب او را برد. پس خدای تعالی پر و بال و نورانیتی به او داد و لذت خوردن و نوشیدن را هم از او گرفت، در نتیجه مانند ملائکه شد و در بین آنان قرار گرفت.
باز از کعب الاحبار رسیده که گفت: الیاس دادرس گمشدگان در کوه و صحرا است، و او همان کسی است که خدا او را ذو النون خوانده، و از حسن رسیده که گفت: الیاس موکل بر بیابانها، و خضر موکل بر کوهها است، و از انس رسیده که گفت: الیاس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در بعضی از سفرهایش دیدار کرد و با هم نشستند و گفتگو کردند. سپس سفره ای از آسمان بر آن دو نازل شد. از آن مائده خوردند و به من هم خورانیدند، آنگاه الیاس از من و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خدا حافظی کرد. سپس او رادیدم که بر بالای ابرها به طرف آسمان می رفت. و احادیثی دیگر از این قبیل، که سیوطی آنهارا در تفسیر الدر المنثور در ذیل آیات این داستان آورده.
و در بعضی از احادیث شیعه آمده که امام علیه السلام فرمود: او زنده و جاودان است. و لیکن این روایات هم ضعیف هستند و با ظاهر آیات این قصه نمی سازند. و در کتاب بحار در داستان الیاس از قصص الانبیاو آن کتاب به سند خوداز صدوق، و وی به سند خود از وهب بن منبه و نیز ثعلب در عرائس از ابن اسحاق و از سایر علمای اخبار، به طور مفصل تر از آن را آورده اند، و آن حدیث بسیار مفصل است که خلاصه اش این است که: بعد از انشعاب ملک بنی اسرائیل، و تقسیم شدن در بین آنان، یک تیره از بنی اسرائیل به بعلبک کوچ کردند و آنها پادشاهی داشتند که بتی را به نام بعل می پرستید و مردم را بر پرستش آن بت وادار می کرد.
پادشاه نامبرده زنی بدکاره داشت که قبل از وی با هفت پادشاه دیگر ازدواج کرده بود، و نود فرزند - غیر از نوه ها - آورده بود، و پادشاه هر وقت به جایی می رفت آن زن را جانشین خودمی کرد، تا در بین مردم حکم براند پادشاه نامبرده کاتبی داشت مؤمن و دانشمند که سیصد نفراز مؤمنین را که آن زن می خواست به قتل برساند از چنگ وی نجات داده بود. در همسایگی قصر پادشاه مردی بود مؤمن و دارای بستانی بود که با آن زندگی می کرد و پادشاه هم همواره او را احترام و اکرام می نمود.
در بعضی از سفرهایش، همسرش آن همسایه مؤمن را به قتل رسانید و بستان او راغصب کرد وقتی شاه برگشت و از ماجرا خبر یافت، زن خود را عتاب و سرزنش کرد، زن باعذرهایی که تراشید او را راضی کرد خدای تعالی سوگند خورد که اگر توبه نکنند از آن دوانتقام می گیرد، پس الیاس علیه السلام را نزد ایشان فرستاد، تا به سوی خدا دعوتشان کند و به آن زن و شوهر خبر دهد که خدا چنین سوگندی خورده شاه و ملکه از شنیدن این سخن سخت درخشم شدند، و تصمیم گرفتند او را شکنجه دهند و سپس به قتل برسانند ولی الیاس علیه السلام فرار کرد و به بالاترین کوه و دشوارترین آن پناهنده شد هفت سال در آنجا به سربرد و از گیاهان و میوه درختان سد جوع کرد.
در این بین خدای سبحان یکی از بچه های شاه را که بسیار دوستش می داشت مبتلا به مرضی کرد، شاه به بعل متوسل شد، بهبودی نیافت شخصی به او گفت: بعلاز این رو حاجتت را برنیاورد که از دست تو خشمگین است، که چرا الیاس علیه السلام رانکشتی؟ پس شاه جمعی از درباریان خود را نزد الیاس فرستاد، تا او را گول بزنند و با خدعه دستگیر کنند این عده وقتی به طرف الیاس علیه السلام می رفتند، آتشی از طرف خدای تعالی بیامد و همه را بسوزانید، شاه جمعی دیگر را روانه کرد، جمعی که همه شجاع و دلاور بودند و کاتب خود را هم که مردی مؤمن بود با ایشان بفرستاد، الیاس علیه السلام به خاطراینکه آن مرد مؤمن گرفتار غضب شاه نشود، ناچار شد با جمعیت به نزد شاه برود. در همین بین پسر شاه مرد و اندوه شاه الیاس علیه السلام را از یادش برد و الیاس علیه السلام سالم به محل خود برگشت.
و این حالت متواری بودن الیاس به طول انجامید، ناگزیر از کوه پایین آمده در منزل مادر یونس بن متی پنهان شود، و یونس آن روز طفلی شیرخوار بود، بعد از شش ماه دوباره الیاس از خانه مزبور بیرون شده به کوه رفت. و چنین اتفاق افتاد که یونس بعد از او مرد، و خدای تعالی او را به دعای الیاس زنده کرد، چون مادر یونس بعد از مرگ فرزندش به جستجوی الیاس برخاست و او را یافته درخواست کرد دعا کند فرزندش زنده شود.
الیاس علیه السلام که دیگر از شر بنی اسرائیل به تنگ آمده بود، از خدا خواست تا از ایشان انتقام بگیرد و باران آسمان را از آنان قطع کند نفرین او مؤثر واقع شد، و خدا قحطی را بر آنان مسلط کرد. این قحطی چند ساله مردم را به ستوه آورد لذا از کرده خود پشیمان شدند، و نزد الیاس آمده و توبه کردند و تسلیم شدند. الیاس علیه السلام دعا کرد و خداوند باران را بر ایشان ببارید و زمین مرده ایشان را دوباره زنده کرد.
مردم نزد او از ویرانی دیوارها و نداشتن تخم غله شکایت کردند، خداوند به وی وحی فرستاد دستورشان بده به جای تخم غله، نمک در زمین بپاشند و آن نمک نخود برای آنان رویانید، و نیز ماسه بپاشند، و آن ماسه برای ایشان ارزن رویانید.
بعد از آنکه خدا گرفتاری را از ایشان برطرف کرد، دوباره نقض عهد کرده و به حالت اول و بدتر از آن برگشتند، این برگشت مردم، الیاس را ملول کرد، لذا از خدا خواست تا از شر آنان خلاصش کند، خداوند اسبی آتشین فرستاد، الیاس علیه السلام بر آن سوار شد و خدا او را به آسمان بالا برد، و به او پر و بال و نور داد، تا با ملائکه پرواز کند.
آنگاه خدای تعالی دشمنی بر آن پادشاه و همسرش مسلط کرد، آن شخص به سوی آن دو به راه افتاد و بر آن دو غلبه کرده و هر دو را بکشت، و جیفه شان را در بستان آن مرد مؤمن که او را کشته بودند و بوستانش را غصب کرده بودند بینداخت.
این بود خلاصه ای از آن روایت که خواننده عزیز اگر در آن دقت کند خودش به ضعف آن پی می برد.