نام سوره: لقمان
تعداد آیات: 34
تعداد کلمات: 550
تعداد حروف: 2171
ترتیب نزول: 57
محل نزول: مکه مکرمه
معانی نام سوره: نام یکی از بندگان عالم پروردگار.
نامهای دیگر: -
ویژگیهای سوره: دارای پنج علم از علوم خداوند: (هنگامه رستاخیز – نزول باران – آنچه در رحم مادران است – سرنوشت فردی انسان – چگونگی و محل موت هر انسان).
موضوعات مطرح شده: عظمت و اهمیت قرآن – مواعظ و نصایح آموزنده – حقوق والدین – وسعت جهان – خداشناسی.
فضیلت قرائت و خواص سوره لقمان
لقمان، سی و یکمین سوره قران است که مکی و 34 آیه دارد.
در فضیلت این سوره از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم روایت شده: هر که این سوره را قرائت کند در روز قیامت لقمان رفیق و همراه او خواهد بود و ده برابر تعداد کسانی که امر به معروف و نهی از منکر کرده اند به او حسنه داده می شود
پاورقی 1. مجمع البیان، ج8، ص74.
امام باقر علیه السلام فرموده اند: هر کس که هر شب سوره لقمان را قرائت نماید خداوند سی فرشته را مأمور حفظ و نگهداری او از ابلیس و سپاهیان او می کند و اگر صبحگاه نیز این سوره را قرائت کند، تا شب در امان و حفظ الهی خواهد بود.
پاورقی 2. ثواب الاعمال، ص110.
آثار و برکات تلاوت سوره لقمان
1. درمان بیماری های داخلی
از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است: اگر سوره لقمان را بنویسند و پس از شستن نوشته، از اب ان بنوشد هر گونه بیماری درونی داشته باشند، از بین خواهد رفت و هر مرد و زنی که خونریزی در یکی از اندام خود دارد اگر نوشته سوره لقمان را بر آن موضع قرار دهند خونریزی قطع می شود
پاورقی 3. تفسیرالبرهان، ج4، ص359.
از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده: اگر سوره لقمان را بنویسند و سپس شسته و از آب آن به مرد و زنی که در درون درد و ناراحتی دارد بنوشانند. عافیت می یابد و از تب ها و هر گونه آزار دهنده و بیماری از او برطرف می شود.
پاورقی 4. همان.
2. عزل کردن حاکم ستمگر
هر کس این سوره را در منزل حاکمی بگذارد در همان سال معزول می شود و هر که آن را بنویسد و با خود دارد از درد شقیقه و تب ایمن شود.
شأن نزول و محتوای سوره لقمان
برخی سورههای قرآن شأن نزول خاصی ندارند و میتوان گفت هدف از نزول آنها تبیین و توضیح محتوای سوره برای مردم است. سوره مبارکه لقمان دارای 34 آیه و براساس ترتیب کتاب قرآن کریم سی و یکمین سوره می باشد. این سوره را به آن جهت لقمان می گویند که نام حضرت لقمان در تمام قرآن دو بار آن هم در همین سوره آمده و خداوند در این سوره موعظهها و نصیحتهای لقمان به فرزندش را با سبک و شیوة زیبایی بیان کرده است.
به همین خاطر، به دلیل تجلیل از مقام معنوی و علمی لقمان و بزرگی سخنان حکمتآمیز او، این سوره به نام وی نامگذاری شده است.
سوره لقمان نکات آموزنده فراوانی را در بر دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
1. اشاره به حروف مقطعه و رمزی.
2. اشاره به عظمت و اهمیت قرآن و نقش سازنده و اهداف بزرگ آن.
3. این سوره انسانها را به طور کلی به دو دسته و گروه تقسیم می کند، یک گروه، نیکوکاران و صالحان و گروه دوم، گمراهان و مستکبران، سپس قسمت هایی از اعمال، صفات و نشانههای آنان را توضیح می دهد، بعد عاقبت کار هر دو گروه را در دنیا و آخرت ترسیم می کند.
4. در قسمتی دیگر از آیات این سوره، به این نکته اشاره شده که زمین و آسمانها بدون تکیهگاه و بدون ستون و با پایههای نامرئی در میان فضا معلق هستند، این واقعیت در آیه 10 این سوره آمده که از یک راز بزرگ علمی، یعنی نیروی جاذبه، پرده برداشته و یکی از جنبهها و ابعاد اعجاز و معجزات قرآن به شمار می رود.
5. در قسمتی دیگر از این سوره به موعظهها و نصیحتهای آموزنده و حکمت آمیز حضرت لقمان نسبت به فرزندش که در ضمن آیه 12 تا 19، سخنان حکیمانه و مهم و آموزندهای از زبان آن دانشمند حکیم آمده است.
6. حقوق والدین و لزوم اطاعت از فرمان آنان و خدمت و حفظ حرمت آنها و رعایت حدود شرعی و حقوق پدر و مادر قسمتی دیگر از این سوره میباشد.
7. در بخشی دیگر از سوره لقمان، دربارة وسعت و بزرگی جهان خلقت و آفرینش که بی نهایت گسترده و بزرگ می باشد و نیز دربارة اسرار و پدیدههای شگفت انگیز که غیر قابل شمارش هستند و همچنین دربارة کتاب بزرگ هستی که با قلم پر قدرت خداوند متعال نگاشته شده و صفحات آن بی شمار و در هر ورقش معرفت کردگار و در هر سطرش کلمات بی شمار به چشم می خورد، سخن گفته شده است.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار
8. در قسمتی دیگر از این سوره آیات و نشانههای توحید، خداشناسی، قدرت و عظمت و بزرگی خداوند متعال، دلایل و برهانهای وجود خداوند، بیان شده است.
9. در بخش دیگری از سوره مذکور به یک نکته اشاره شده که انسان تا گرفتار دام مصیبت و بلاست، عاجز و درمانده، روی نیاز به سوی خدا میکند و تمام امیدش به او است؛ ولی همین که رهایی یافت، خدا و لطف او را به دست فراموشی می سپارد و به نا شکری و نا فرمانی می پردازد.
10. در بخشی دیگر از این سوره خداوند متعال برخی از صحنهها، اموال و اوضاع وحشت انگیز روز قیامت را بیان می کند که انسان در این دنیای فانی و زودگذر از آن صحنهها و اوضاع غافل است.
11. در قسمت پایانی سوره، به پنج علم از علوم که اختصاص به خداوند متعال دارند و غیر از او کسی از آن اطلاع ندارد اشاره میشود که آنها عبارتند از:زمانی برپایی روز قیامت، نزول باران و تعداد قطرات و آثار و خصوصیات آن، آنچه در رحم مادران قرار دارد؛ فردا چه سرنوشتی در انتظار انسان است؛ انسان در کجا و چگونه خواهد مرد.
/پاورقی . (رجوع کنید به: تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 17، ص 5 ـ 6، دارالکتب الاسلامیه، تهران - برنامه رایانهای صراط، تهیه شده توسط مرکز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)./
از نکات یاد شده معلوم می شود غرض از این سوره دعوت به توحید و ایمان به معاد و عمل به احکام و دستورات دین است. پس این سوره نازل شد تا اصول عقاید و کلیات اسلام را بیان فرماید. همچنین آیاتی از این سوره دربارة بعضی از مشرکین نازل شده، که مردم را از راه خدا و شنیدن قرآن منع می کردند. و این سوره در برابر گفتهها و داستانهای سر گرم کننده آنان، مقداری از داستان لقمان و مواعظش را آورده است.
/پاورقی . (ترجمة المیزان، سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 16، ص 328، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی)./
موضوعات مطرح شده:
1. بیان عظمت قرآن و ذکر صفاتی از نیکوکاران.
2. اعطای مقام علم وحکمت به لقمان.
3. ذکر سخنان حکیمانه لقمان به فرزندش درباره خدا و دین و برخورد انسانی با مردم و میانه روی در رفتار.
4. دلایل توحید و علم گسترده و بی پایان خداوند.
5. اشاره به مساله معاد و حسابرسی آن.
بخش اول
بعد از ذکر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدایت و رحمت بودن آن برای مومنانی که واجد صفات ویژه هستند می کند.
بخش دوم
از نشانه های خدا در آفرینش آسمان و بر پا داشتن آن بدون هیچ گونه ستون، و آفرینش کوهها در زمین، و جنبندگان مختلف، و نزول باران و پرورش گیاهان سخن می گوید.
بخش سوم
قسمتی از سخنان حکمت آمیز لقمان آن مرد الهی را به هنگام اندرز فرزندش نقل می کند.
بخش چهارم
بار دیگر به دلائل توحید باز می گردد، و سخن از تسخیر آسمان و زمین ونعمتهای وافر پروردگار و نکوهش از منطق بت پرستانی که تنها بر اساس تقلید از نیاکان در این وادی گمراهی افتادند، سخن می گوید و نیز از علم گسترده و بی پایان خدا با ذکر مثال روشنی پرده بر می دارد.
بخش ینجم اشاره کوتاه و تکان دهنده ای به مساله معاد و زندگی پس از مرگ دارد، به انسان هشدار می دهد که مغرور به زندی این دنیا نشود.
این مطلب را با ذکر گوشه ای از علم غیب پروردگار که از همه چیز در ارتباط با انسان از جمله لحظه مرگ او و حتی جنینی که در شکم مادر است آگاه است تکمیل کرده و سوره را پایان می دهد.
داستان سوره لقمان
1. داستان لقمان در قرآن
نام لقمان در کلام خداى تعالى جز در سوره لقمان نیامده، و از داستانهاى او جز آن مقدار که در آیات و لقد آتینا لقمن الحکمه ان اشکر لله... آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستانهاى او و کلمات حکمت آمیزش روایات بسیار مختلف رسیده، که ما بعضى از آنها را که با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مى کنیم.
در کافى از بعضى راویان امامیه، و سپس بعد از حذف بقیه سند، از هشام بن حکم روایت کرده که گفت: ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام به من فرمود: اى هشام خداى تعالى که فرموده: و لقد آتینا لقمن الحکمه منظور از حکمت فهم و عقل است.
و در مجمع البیان گفته: نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم مى فرمود: به حق مى گویم که لقمان پیغمبر نبود، و لیکن بنده اى بود که بسیار فکر مى کرد، و یقین خوبى داشت، خدا را دوست مى داشت، و خدا هم او را دوست بداشت، و به دادن حکمت به او منت نهاد. روزى در وسط روز خوابیده بود که ناگهان ندایى شنید: اى لقمان! آیا مى خواهى خدا تو را خلیفه خود در زمین کند، تا بین مردم به حق حکم کنى؟
لقمان صدا را پاسخ داد که: اگر پروردگارم مرا مخیر کند، عافیت را مى خواهم، و بلا را نمى پذیرم، ولى اگر او اراده کرده مرا خلیفه کند سمعا و طاعتا، براى اینکه ایمان و یقین دارم که اگر او چنین اراده اى کرده باشد، خودش یاریم نموده و از خطا نگهم مى دارد.
ملائکه به طورى که لقمان ایشان را نمى دید - پرسیدند: اى لقمان چرا؟ گفت: براى اینکه هیچ تکلیفى دشوارتر از قضاوت و داورى نیست، و ظلم آن را از هر سو احاطه مى کند، اگر در داورى راه صواب رود امید نجات دارد، نه یقین به آن، ولى اگر راه خطا رود راه بهشت را عوضى رفته است، و اگر انسان در دنیا ذلیل و بى اسم و رسم باشد، ولى در آخرت شریف و آبرومند، بهتر است از اینکه در دنیا شریف و صاحب مقام باشد، ولى در آخرت ذلیل و بى مقدار، و کسى که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد، دنیایش از دست مى رود، و به آخرت هم نمى رسد.
ملائکه از منطق نیکوى او تعجب کردند، لقمان به خواب رفت، و در خواب حکمت به او داده شد، و چون از خواب برخاست به حکمت سخن مى گفت و او با حکمت خود براى داوود وزارت مى کرد، روزى داوود به او گفت: اى لقمان خوشا به حالت که حکمت به تو داده شد، و بلاى نبوت هم از تو گردانده شد.
و در الدرالمنثور است که ابن مردویه از ابوهریره روایت کرده که گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا مى دانید لقمان چه بوده؟ گفتند: خدا و رسولش داناتر است فرمود: حبشى بود.
2. داستان لقمان در روایات
در تفسیر قمى به سند خود از حماد روایت کرده که گفت: از امام صادق علیه السلام از لقمان سراغ گرفتم، که چه کسى بود؟ و حکمتى که خدا به او ارزانى داشت چگونه بود؟ فرمود آگاه باش که به خدا سوگند حکمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان و مال و فرزندان و یا درشتى در جسم و زیبایى رخسار ندادند، و لیکن او مردى بود که در برابر امر خدا سخت نیرومندى به خرج مى داد و به خاطر خدا از آنچه خدا راضى نبود دورى مى کرد، مردى ساکت و فقیر احوال بود، نظرى عمیق و فکرى طولانى و نظرى تیز داشت، همواره مى خواست تا از عبرت ها غنى باشد و هرگز در روز نخوابید، و هرگز کسى او را در حال بول و یا غایط و یا غسل ندید، بس که در خود پوشى مراقبت داشت، و نظرش بلند و عمیق بود، و مواظب حرکات و سکنات خویش بود، هرگز از دیدن یا شنیدن چیزى نخندید، چون مى ترسید گناه باشد، و هرگز خشمگین نشد، و با کسى مزاح نکرد، و چون چیزى از منافع دنیا عایدش مى شد اظهار شادمانى نمى کرد، و اگر از دست مى داد اظهار اندوه نمى نمود، زنانى بسیار گرفت، و خدا فرزندانى بسیار به او مرحمت نمود، و لیکن بیشتر آن فرزندان را از دست داد، و بر مرگ احدى از ایشان نگریست.
لقمان هرگز از دو نفر که نزاع و یا کتک کارى داشتند نگذشت، مگر آنکه بین آن دو را اصلاح کرد، و از آن دو عبور نکرد، مگر وقتى که دوستدار یکدیگر شدند، و هرگز سخن نیکو از احدى نشنید، مگر آنکه تفسیرش را پرسید، و پرسید که این سخن را از که شنیده اى؟ لقمان بسیار با فقها و حکما نشست و برخاست مى کرد، و به دیدن قاضیان و پادشاهان و صاحبان منصب مى رفت، قاضیان را تسلیت مى گفت، و برایشان نوحه سرایى مى کرد، که خدا به چنین کارى مبتلایشان کرده، و براى سلاطین و ملوک اظهار دلسوزى و ترحم مى نمود، که چگونه به ملک و سلطنت دل بسته، و از خدا بى خبر شده اند، لقمان بسیار عبرت مى گرفت، و طریقه غلبه بر هواى نفس را از دیگران مى پرسید، و یاد مى گرفت، و با آن طریقه همواره با هواى نفس در جنگ بود، و از شیطان احتراز مى جست، و قلب خود را با فکر، و نفس خویش را با عبرت، مداوا مى کرد، هرگز سفر نمى کرد مگر به جایى که برایش اهمیت داشته باشد، به این جهات بود که خدا حکمتش بداد، و عصمتش ارزانى داشت.
و خداى تبارک و تعالى دستور داد به طوائفى از فرشتگان که در نیمه روزى که مردم به خواب قیلوله رفته بودند، لقمان را ندا دهند - به طورى که صداى ایشان را بشنود، ولى اشخاص ایشان را نبیند که: اى لقمان آیا مى خواهى خدا تو را خلیفه خود در زمین کند؟ تا فرمانفرماى مردم باشى؟
لقمان گفت: اگر خدا بدین شغل فرمانم دهد که سمعا و طاعتا، چون اگر او اینکار را از من خواسته باشد، خودش یاریم مى کند، و راه نجاتم مى آموزد، و از خطا نگهم مى دارد، ولى اگر مرا مخیر کند من عافیت را اختیار مى کنم.
ملائکه گفتند: اى لقمان چرا؟
گفت براى اینکه داورى بین مردم در دشوارترین موقعیت ها براى حفظ عصمت است، و فتنه و آزمایشش از هر جاى دیگر سخت تر و بیشتر است و آدمى بى چاره مى ماند، و کسى هم کمکش نمى کند، ظلم از چهار سو احاطه اش نموده، کارش به یکى از دو احتمال مى انجامد، یا این است که در داورى اش راى و نظریه اش مطابق حق و واقع مى شود، که در این صورت جا دارد که سالم باشد، و احتمال آن هست، و یا این است که راه را عوضى مى رود که در این صورت راه بهشت را عوضى مى رود و هلاکتش قطعى است، و اگر آدمى در دنیا ذلیل و ضعیف باشد آسان تر است تا آنکه در دنیا رئیس و آبرومند بوده ولى در آخرت ذلیل و ضعیف باشد، از سوى دیگر کسى که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هم در دنیا خاسر و زیانکار است، و هم در آخرت، چون دنیایش تمام مى شود، و به آخرت هم نمى رسد.
ملائکه از حکمت او به شگفت آمده، خداى رحمان نیز منطق او را نیکو دانست، پس همین که شام شد، و در بستر خوابش آرمید، خدا حکمت را بر او نازل کرد، به طورى که از فرق سر تا قدمش را پر کرد، و او خود در خواب بود که خدا پرده و جامعه اى از حکمت بر سراسر وجود او بپوشانید.
لقمان از خواب بیدار شد، در حالى که قاضى ترین مردم زمانش بود، و در بین مردم مى آمد، و به حکمت سخن مى گفت، و حکمت خود را در بین مردم منتشر مى ساخت.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: بعد از آن که فرمان خلافت به او داده شد، و او نپذیرفت، خداى عزوجل ملائکه را فرمود تا داوود را به خلافت ندا دهند، داوود پذیرفت بدون اینکه شرطى را که لقمان کرده بود به زبان آورد پس خداى عزوجل خلافت در زمین را به او داد، و چند مرتبه مبتلا به آزمایش شد، و در هر دفعه پایش بطرف خطا لغزید و خدا او را نگهدارى نموده واز آن انحرافش در گذشت.
لقمان بسیار بدیدن داوود مى رفت، و او را اندرز مى داد، و مواعظ و حکمت ها و علوم بسیار در اختیارش مى گذاشت، و داوود همواره به او مى گفت: خوشا به حالت اى لقمان، که حکمت به تو داده شد، و به بلاى خلافت هم گرفتار نگشتى، و به داوود خلافت داده شد و به حکم و فتنه گرفتار آمد.
آنگاه امام صادق علیه السلام در ذیل آیه و اذ قال لقمن لابنه و هو یعظه: یا بنى لا تشرک بالله، ان الشرک لظلم عظیم فرمود: لقمان پسرش باثار را وقتى اندرز مى داد آن قدر کلماتش نافذ بود که فرزندش در نهایت درجه تاثر قرار مى گرفت.
اى حماد از جمله مواعظى که به فرزندش کرد یکى این بود که: اى پسرم! تو از آن روزى که به دنیا افتادى، پشت به دنیا و رو به آخرت کردى، و خانه اى که دارى به طرف آن مى روى نزدیک تر به تو است، از خانه اى که از آن دور مى شوى، پسرم همواره با علما بنشین، و با دو زانوى خود مزاحمشان شو، ولى با آنان مجادله مکن، که اگر چنین کنى از تعلیم تو دریغ مى ورزند، و از دنیا بقدر بلاغ و رفع حاجت بگیر، و یک باره ترک آن مگوى، و گر نه سربار جامعه خواهى شد، و در دنیا آن چنان داخل مشو که به آخرتت ضرر رساند، آن قدر روزه بگیر که از شهوتت جلوگیرى کند، و آن قدر روزه مگیر که از نماز بازت دارد، زیرا نماز نزد خدا محبوبتر از روزه است.
پسرم دنیا دریایى است عمیق، که دانشمندانى بسیار در آن هلاک شدند، و چون چنین است تو کشتى خود را در این دریا از ایمان بساز، و بادبان آن را از توکل قرار ده، و آذوقه اى از تقواى خدا در آن ذخیره کن، اگر نجات یافتى، به رحمت خدا یافته اى و اگر هلاک شدى، به گناهانت شده اى.
پسرم اگر طفل صغیرى را در کودکى ادب کنى، تو را در بزرگى سود مى رساند و تو از آن بهره مند شوى، و معلوم است کسى که براى ادب ارزشى قائل است، نسبت به آن اهتمام مى ورزد، و کسى که بدان اهتمام بورزد نخست راه بکار بستنش را مى آموزد و کسى که مى خواهد راه تادیب را بیاموزد، سعى و کوشش بسیار مى شود، و کسى که سعى و کوشش را در طلب آن بسیار کرد قدم قدم به نفع آن بر مى خورد، و آن را عادت خود قرار مى دهد.
آرى خواهى دید که تو خود جانشین گذشتگان خود شده اى، و از جانشین خودت سود مى برى، و هر صاحب رغبتى به تو امید مى بندد، که از ادبت چیزى بیاموزد، و هر ترسنده اى از صولتت هراسناک مى شود.
زنهار، که به خاطر بدست آوردن و طلب غیر علم و ادب، در طلب ادب دچار کسالت نشوى، و اگر در امر دنیا شکست خوردى، زنهار که در امر آخرت مغلوب نشوى، و بدان که اگر طلب علم از تو فوت شود، در امر آخرتت شکست خورده اى، و در روزها و شبها و ساعتهایت بهره اى بگذار براى طلب علم، براى اینکه عمر گرانمایه را هیچ چیز چون ترک علم ضایع نمى کند.
و مبادا که هرگز با اشخاص لجوج در افتى، و هرگز با مردى فقیه جدال مکن، و هرگز با صاحب سلطنتى دشمنى مورز، و با هیچ ستمگرى سازگارى و دوستى مکن، و با هیچ فاسقى برادرى مورز، وبا هیچ متهمى رفاقت مکن، و علم خود را مانند پولت گنجینه کن، و بهر کس و ناکس عرضه مدار.
پسرم از خداى عزوجل آنچنان بترس که اگر در قیامت نیکیهاى همه نیکان جن و انس را داشته باشى باز ترس آن داشته باشى که عذابت کند، و از خداامید رحمت داشته باش آنچنان که اگر در روز قیامت تمامى گناهان جن و انس را داشته باشى، باز احتمال و امید اینکه خدا تو رابیامرزد، داشته باشى.
پسرش به او گفت: پدر جان چطور چنین چیزى ممکن است، که در عین داشتن چنان خوفى، این چنین امیدى هم داشته باشم، و این دو حالت متضاد در یک دل چگونه جمع مى شود؟
لقمان گفت: پسرم اگر قلب مومن را بیرون آرند، درآن دو نور یافت مى شود، نورى براى خوف، و نورى براى رجا و اگر آن دو را با مقیاسى بسنجند، برابر همند، هیچ یک از دیگرى حتى به سنگینى یک ذره بیشتر نیست، و کسى که به خدا ایمان دارد، به گفته او نیز ایمان دارد، و کسى که به گفته ا و ایمان داشته باشد، به فرمان او عمل مى کند، و کسى که به فرمان او عمل نکند، گفتار او را تصدیق نکرده، پس این حالات دل هر یک گواه دیگرى است.
پس کسى که به راستى ایمان به خدا داشته باشد، براى خدا عمل را خالص و خیرخواهانه انجام مى دهد، و کسى که براى خدا عمل را خالص و خیرخواهانه انجام دهد، براستى ایمان به خدا دارد، و کسى که خدا را اطاعت مى کند، از او هراسناک نیز هست، و کسى که از خدا هراسناک باشد او را دوست هم دارد، و کسى که او را دوست بدارد، اوامرش را پیروى مى کند، و کسى که پیرو اوامر خدا باشد، مستوجب بهشت و رضوان او مى شود، و کسى که پیروى خشنودى خدا نکند، از غضب او هیچ باکى ندارد، و پناه مى بریم به خدا از غضب او.
پسرم به دنیا رکون و اعتماد مکن، و دلت را مشغول بدان مدار، چون خداى تعالى هیچ خلقى را خوارتر از دنیا نیافریده، آیا نمى بینى که نعیم دنیا را مزد و پاداش مطیعان نکرده، و آیا نمى بینى که بلاى دنیا را عقوبت گنه کاران قرار نداده؟
و در کتاب قرب الاسناد، هارون، از ابن صدقه، از جعفر بن محمد از پدرش علیهما السلام روایت کرده که فرمود: شخصى از لقمان پرسید: آن چه دستورى است که جامع همه حکمتهاى تو باشد؟ گفت: اینکه خود را درباره چیزى که برایم ضمانت کرده اند به زحمت نیندازم، و آنچه را که به خود من واگذار نموده اند ضایع نکنم، (یعنى عمر خود را صرف رزقى که ضامن آن شده اند نسازم، و درباره سعادت آخرتم که به خود من واگذار نموده اند اهمال نکنم).
و در بحار از قصص الانبیا به سند خود از جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: از جمله نصایحى که لقمان به فرزندش کرد، یکى این است که: پسرم اگر درباره مردن شک دارى، خواب را از خودت بردار، و هرگز نمى توانى چنین کنى، و اگر درباره قیامت شک دارى، بیدارى را از خودت بردار، و هرگز نمى توانى.
براى اینکه اگر در این اندرز من دقت کنى خواهى دید که نفس تو به دست دیگرى اداره مى شود، و نیز خواهى دانست که خواب به منزله مرگ، و بیدارى بعد از خواب به منزله بعث بعد از مردن است.
و نیز فرمود: لقمان به فرزندش گفت: پسرم زیاد نزدیکش مشو، که از آن دور خواهى ماند، و زیاد هم دور مشو که خوار خواهى گشت، (یعنى در طلب دنیا میانه رو باش).
و نیز فرموده: پسرم هر جنبنده اى مثل خود را دوست مى دارد، مگر فرزند آدم که هم افق خود را - در مزیتى از مزایا - دوست نمى دارد، و متاعى که دارى نزد خواهان آن عرضه بدار، (و گر نه بازارش کساد خواهد شد) همانطور که بین گرگ و گوسفند هرگز دوستى برقرار نمى گردد، همچنین بین نیکوکار و فاجر دوستى برقرار نمى شود، (پسرم) هر که با قیر سر و کار پیدا کند، سرانجام به قیر آلوده مى شود، آمیزش با فاجران نیز چنین است، عاقبت از او یاد مى گیرد، (چون نفس انسان خود پذیر است)، (پسرم) هر کس سر و کله زدن و مجادله را دوست بدارد، عاقبت زبانش به فحاشى باز خواهد شد، و هر کس به جایى ناباب قدم نهد، عاقبت متهم مى شود، و کسى که همنشینى با بدان کند، سالم نمى ماند، و کسى که اختیار زبان خود را در کف ندارد، سرانجام پشیمان مى شود.
و نیز در اندرز فرزندش فرمود: پسرم صد دوست بگیر، ولى یک دشمن مگیر، پسرم وظیفه اى نسبت به خلاق خود دارى، و وظیفه اى نسبت به خلقت، اما خلاق تو همان دین تو است، و خلق تو عبارت است از طرز رفتارت در بین مردم، پس مراقب باش خلقت را مبغوض و منفور مردم مسازى و به همین منظور محاسن اخلاق را یاد بگیر.
پسرم بنده اخیار باش، ولى فرزند اشرار مباش، فرزندم امانت را بپرداز، تا دنیا و آخرتت سالم بماند، و امین باش که خدا خائنین را دوست ندارد، پسرم این طور مباش که به مردم نشاندهى که از خدا مى ترسى، و در قلب بى پرواى از او باشى.
و در کافى به سند خود از یحیى بن عقبه ازدرى از امام صادق علیه السلام روایت کرده که گفت: از جمله مواعظى که لقمان به فرزندش کرد این بود که: پسرم مردم قبل از زمان تو براى فرزندان خود جمع کردند، و الان تو مى بینى که نه آنچه جمع کرده بودند مانده است، و نه آن فرزندان که برایشان جمع کردند، آخر مگر نه این است که تو بنده اى اجیر هستى که مامور شده اى کارى را انجام دهى، و وعده ات دادند که در مقابل مزدت بدهند؟ پس عملت را مستوفى و کامل انجام بده، تا اجرت را کامل دهند.
و در این دنیا چون گوسفندى مباش که در زراعتى سبز و خرم بیفتد و بچرد تا چاق شود. چون آن حیوان هر چه زودتر چاق شود، به کارد قصاب نزدیک تر شده است، و لیکن دنیا را به منزله پلى بگیر، که بر روى نهرى زده باشند، که تو از آن بگذرى و رهایش کنى، و دیگر تا ابد به سوى آن برنگردى، پس باید آن را خراب کنى، نه اینکه تعمیر نمایى، چون تو مأمور به تعمیر آن نیستى.
و نیز بدان که تو به زودى و در فردایى نزدیک وقتى پیش خداى عزوجل بایستى، از چهار چیز بازخواست خواهى شد، از جوانى ات که در چه راهى تباه کردى، و از عمرت که در چه فانى اش ساختى، و از مالت که از کجا آوردى و در کجا مصرف نمودى، پس خود را آماده کن و جوابى مهیا بساز، و از آنچه از دنیا از کفت رفته غم مخور، چون اندک دنیا دوام و بقا ندارد، و بسیارش از گزند بلا ایمن نیست، پس حواست را جمع کن، و سخت در کار خویش بکوش، و پرده از روى خود کنار زن، و متعرض رحمت پروردگارت شو، و در دلت همواره توبه را تجدید کن، و در زمان فراغتت در عمل شتاب کن قبل از آن که مرضها و بلاها به سوى تو روى آورند، و قبل از آنکه ایامت به سر آید و مرگ بین تو و خواسته هایت حائل شود.
و در بحار از قصص نقل کرده که به سند خود از حماد از امام صادق علیه السلام روایت کرده که گفت: لقمان به پسرش گفت: پسر جان! زنهار از کسالت و بد خلقى و کم صبرى، که با داشتن این چند عیب هیچ دوستى با تو دوام نمى آورد، و همواره در امور خود ملازم وقار و سکینت باش، و نفس خود را بر تحمل زحمات برادران صابر کن، و با همه مردم خوش خلق باش.
پسرم اگر مال دنیایى نداشتى که با آن صله رحم کنى، و بر برادران تفضل نمایى، حسن خلق و روى خوش داشته باش، چون کسى که حسن خلق دارد اخیار او را دوست مى دارند، و فجار از او دورى مى نمایند، پسر جان! به آنچه خدا قسمت تو کرده قانع باش تا زندگى تو با صفا شود، پس اگر خواستى عزت دنیا برایت جمع شود، طمعت را از آنچه در دست مردم است ببر، چون انبیا و صدیقین اگر رسیدند به آنچه که رسیدند به سبب قطع طمعشان بود.