از شبهاتی که برخی از شبکههای وهابی آن را میپرورانند و به شیعه نسبت میدهند، وجود جلد دوم برای قرآن کریم است که سورههایی در آن بوده و از بین رفته است؛ درحالیکه این توهمات از منابع جعلی و نامعتبر گرفته شده است.
قرآن واحد در بین مسلمانان
همه مسلمانان از صدر اسلام تاکنون به یک قرآن اعتقاد داشتهاند و آن همین قرآنی است که در حال حاضر در بین عموم مسلمانان از شیعه و اهلتسنن وجود دارد و هیچ کدام از علمای شیعه چنین ادعایی نکرده است که قرآن جلد دیگری داشته و از بین رفته است.
از سویی نسخههایی از قرآن کریم پیدا شده است که مربوط به بیش از 1370 سال قبل است[1] و با نسخههای موجود در بین شیعیان تفاوتی ندارد. همین نشانه عدم تحریف قرآن است و شیعیان نیز از صدر اسلام تاکنون بر همین باور بودهاند.
عدم تحریف قرآن نزد شیعه
عموم علما و دانشمندان شیعه بر این باور هستند که قرآن کریم هرگز تحریف نشده است و بر این باور رسالهها و کتابهای مختلفی نوشته و اتهاماتی که از برخی مخالفان به شیعه زده میشود را پاسخ دادهاند.[2]
توهم تحریف
برخی دانشمندان، مانند حاجی نوری، روایات ضعیف را در کتابی جمعآوری کردهاند؛[3] ولی هرگز مرادش تحریف قرآن نبوده است؛ زیرا از کتابش سوءاستفاده کردهاند.
مرحوم آقابزرگ طهرانی مینویسد که مرحوم حاجی نوری بعد از آن، رسالهای در دفاع از خود نوشت و در آن رساله اعتقادش را نسبت به قرآن کریم چنین بیان کرد که هرگز مرادم تحریف و تغییر قرآن نبوده است و برخی از تعبیرات من، سوءبرداشت کردهاند؛ بنابراین حاجی نوری نیز قرآن را همان قرآنی میداند که از زمان عثمان به ما رسیده است.[4]
از سوی دیگر، وجود یک نظر در کتابی، نشاندهنده اعتقاد شیعیان نخواهد بود؛ زیرا علاوه بر اینکه گاهی انگیزه نویسنده برای خواننده معلوم نیست، نظر شخصی ایشان بوده است؛ همانگونه که نزد اهل تسنن، افرادی قائل به تحریف قرآن وجود دارند.[5]
پس قرآن موجود نزد شیعه، همان قرآنی است که از صدر اسلام بوده و پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان علیهمالسلام نیز در سخنانشان به همان قرآن استناد کرده و مسلمانان را به خواندن آن سفارش کردهاند.
پینوشت:
[1]. قدیمیترین نسخه قرآن.
[2]. مانند کتاب فصلالخطاب فی عدم تحریفالکتاب رب الارباب، اثر علامه حسن حسنزاده آملی.
[3]. فصلالخطاب فی تحریف الکتاب.
[4]. رک، طهرانی، آقابزرگ، الذریعة، اسماعیلیان، 1408ق، ج16، ص231.
[5]. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالفکر، ج8، ص168.