این دو واژه که در مقابل «بخل »است،غالبا در یک معنى استعمال مى شود،ولى گاه از بعضى کلمات استفاده مى شود که «جود»مرحله بالاتر از«سخاوت »است،زیرا درتعریف «جود»گفته اند: «بخشش بدون درخواست است که در عین حال،بخشش خود راکوچک بشمارد.»گاه گفته اند: «جود،خوشحال شدن از درخواست مردم و شادگشتن به هنگام بخشش است.»بعضى نیز گفته اند:«جود بخششى است که مال را،مال خدا بشمرد و سائل رابنده خدا بداند و خودش را در این میان واسطه ببیند»،در حالى که «سخاوت »معنى وسیع ترى دارد و هرگونه بذل و بخشش را شامل مى شود.
بعضى نیز گفته اند:«کسى که بخشى از اموال خود را ببخشد و بخش دیگر را براى خودبگذارد، صاحب سخاوت است و کسى که اکثر آن را ببخشد و مقدار کمى را براى خود بگذارد،داراى جود است ».مطابق تمام این تعریفها«جود»مرحله بالاتر از«سخاوت »است.
به هر حال «جود»و«سخاوت »از فضایل مهم اخلاقى است،هر اندازه «بخل »نشانه پستى و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است،«جود»و«سخاوت »نشانه ایمان و شخصیت والاى انسان است.
در آیات قرآن مجید گرچه واژه «جود»و«سخاوت »به کار نرفته است،اما تعبیرات دیگرى دیده مى شود که منطبق بر این دو مفهوم است و قرآن نیز براى آن ارج فراوانى بیان کرده است،به عنوان نمونه به آیات زیر توجه فرمایید:
۱- ..یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة... (حشر،۹)
۲- و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا-انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا (دهر،۸ و ۹)
۳- مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فى کل سنبلة ماة حبة و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم (بقره،۲۶۱)
۴- الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون (بقره،۲۷۴)
۵- لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شى ء فان الله به علیم (آل عمران،۹۲)
۶- الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون (بقره،۳)
۷- و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملومامحسورا (اسراء،۲۹)
ترجمه
۱-..و کسانى را که به سویشان هجرت کنند،دوست مى دارند و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده،احساس نمى کنند و آنها را بر خود مقدم مى دارند،هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند...
۲- و غذاى(خود)را با این که به آن علاقه(و نیاز)دارند،به مسکین و یتیم و اسیرمى دهند-(و مى گویند:)ما شما را به خاطر خدا اطعام مى کنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شمانمى خواهیم.
۳- کسانى که اموال خود را در راه خدا«انفاق »مى کنند،همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر کس بخواهد(وشایستگى داشته باشد)،دو یا چند برابر مى کند و خدا(از نظر قدرت و رحمت)وسیع و(به همه چیز) داناست.
۴- آنها که اموال خود را شب و روز پنهان و آشکار انفاق مى کنند،مزدشان نزدپروردگارشان است،نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مى شوند.
۵- هرگز به(حقیقت)نیکوکارى نمى رسید!مگر این که از آنچه دوست مى دارید(در راه خدا) انفاق کنید و آنچه انفاق مى کنید،خداوند از آن آگاه است.
۶- (پرهیزکاران)کسانى هستند که به غیب(آنچه از حس پوشیده و پنهان است) ایمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى داده ایم، انفاق مى کنند.
۷- هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن(و ترک انفاق و بخشش منما)و بیش از حد نیزدست خود را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرو مانى.
تفسیر و جمع بندى
چهره سخاوتمندان در قرآن
در نخستین آیه مورد بحث،سخن از گروهى سخاوتمندان انصار مدینه است که باآغوش باز از مهاجرانى که خانه و کسب و کارى نداشتند،استقبال کردند و آنها را برخودشان مقدم داشتند و حتى گفتند:«ما اموال و خانه هایمان را با آنها تقسیم مى کنیم وچشم داشتى به غنائم جنگى نیز نداریم.
قرآن درباره آنها در آیه فوق مى گوید:«آنها کسانى را که به سویشان هجرت مى کنند،دوست دارند و در درون دل نیازى نسبت به آنچه به مهاجران داده شده،احساس نمى کنند وآنها را بر خود مقدم مى دارند،هر چند شدیدا فقیر باشند، ...یحبون من هاجر الیهم ولا یجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة... » (۱)
به گفته بعضى از مفسران معروف:«در تاریخ بشریت،چنین استقبالى سابقه نداشته است که گروهى غریب در شهرى وارد شوند و مؤمنان آن شهر چنان استقبالى از آنان کنند که حتى آنها را بر خویش مقدم شمرند و حاضر باشند تمام زندگى خود را با آنان تقسیم نمایند، حتى در بعضى از روایات وارد شده است که عدد مهاجران نسبت به داوطلبان پذیرایى از آنهاکم بود به همین دلیل،گاه در میان دو و یا چند نفر،بر سر افتخار میزبانى مهاجران،اختلاف پیدا مى شد که براى حل آن به قرعه متوسل شدند.» (۲)
به هر حال،خداوند این محبت و بلند نظرى و ایثار و سخاوت را که از ویژگیهاى انصار بود، مى ستاید.
در دومین آیه مورد بحث،سخن از بزرگوارانى است که غذاى خود را در حالى که شدیدا به آن نیاز داشتند به مسکین و یتیم و اسیر دادند،بدون این که هیچ انتظار پاداش وتشکرى داشته باشند، «و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا×انمانطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا » (۳)
روایات فروانى از طرق شیعه و سنى،حکایت از این دارد که آیات ۸ و ۹ سوره «دهر»در فضیلت اهلبیت علیهم السلام نازل شده است.«مرحوم علامه امینى »در«الغدیر»۳۴ نفراز علماء معروف اهل سنت را نام مى برد که این حدیث را در کتابهاى خود آورده اند(با ذکر نام کتاب و صفحه آن) (۴)
بنابراین حدیث مزبور در میان اهل سنت مشهور،بلکه متواتر است و علماى شیعه اتفاق نظر دارند که همه سوره «دهر»یا بخش قابل ملاحظه اى از آیات آن،درباره اهلبیت پیامبر صلى الله علیه و اله(على،فاطمه زهرا،حسن و حسین علیهم السلام)نازل شده است.
دقت در آیات سوره «دهر»نشان مى دهد که خداوند چگونه از این سخاوتمندان ایثارگر مدح و ستایش کرده و عمل آنها را ستوده و بالاترین پاداش را براى آنها قرارداده است.در یک جا از آنها به عنوان «ابرار»و در جاى دیگر از آنها به عنوان «عباد الله »(بندگان خاص خدا)یاد کرده است.
در سومین آیه،تشویق بى نظیرى نسبت به انفاق کنندگان سخاوتمند دیده مى شود.با تعابیرى که در آیات انفاق بى نظیر است،مى فرماید:«کسانى که اموال خود را در راه خداانفاق مى کنند،همانند بذرى است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه نیز یکصد دانه باشدو خداوند آن را براى هر کسى بخواهد(و شایسته بداند)دو یا چند برابر مى کند و خداوند توانا وداناست، مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فى کل سنبلة ماة حبة و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم » (۵)
اگر آیه را بر خلاف ظاهر آن تفسیر کنیم و حذف و تقدیر نیز قایل نشویم،آیه دلالت بر این دارد که رشد و نمو بى نظیر در روح و جان انفاق کنندگان نیکوکار صورت مى گیرد.اموال آنها بر اثر انفاق چندین برابر شده و خودشان نیز در پرتو سخاوت،مدارج کمال را به سرعت مى پیمایند و حتى گامهاى کوچک در این راه آثار عظیم دارد.
به این ترتیب انفاق علاوه بر اینکه مایه رشد بشرى است،مایه رشد و تکامل اخلاقى و معنوى خود انسان نیز هست.
در روایت آمده است که امام سجاد علیه السلام،هر گاه که چیزى به سائلى مى بخشید، دست سائل را نیز مى بوسید،عده اى علت این کار را از حضرت جویا شدند.حضرت علیه السلام درجواب فرمودند:«لانها تقع فى ید الله قبل ید العبد،این به خاطر آن است که(این بخشش) پیش از آن که به دست بنده قرار گیرد،به دست خدا مى رسد.» (۶)
در چهارمین آیه،ضمن اشاره به نکته مهمى درباره انفاق،آمده است:«کسانى که اموال خود را در شب و روز،پنهان و آشکار انفاق مى کنند،پاداششان نزد پروردگارشان است،نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مى شوند، الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا وعلانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ». (۷)
بنابراین «سخاوت »و«انفاق »در راه خدا به هر شکل و صورتى که باشد،محبوب وپسندیده است، از سوى دیگر«انفاق »ترس از عذاب الهى را برطرف ساخته و حزن واندوه را مى زداید.افراد انفاقگر و بخشنده خوف و وحشتى از آینده ندارند،زیرا،خداوند زندگى آنها را تضمین کرده است و به خاطر از دست دادن بخشى از اموالشان اندوهگین نمى شوند،زیرا مى دانند،آنچه از فضل پروردگار به آنها داده مى شود،بیشتراز آن است که از دست داده اند.
پنجمین آیه باز با تعبیر تازه اى در زمینه انفاق مى فرماید«هرگز به(حقیقت) نیکوکارى نمى رسید،مگر آن که از آنچه دوست مى دارید(در راه خدا)انفاق کنید و آنچه انفاق مى کنید،خداوند از آن با خبر است، لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیى ء فان الله به علیم » (۸)
در ادبیات عرب «بر»به معنى نیکوکارى توام با توجه و از روى قصد و اختیار است و این نشانه شخصیت و روحانیت انسان مى باشد.جالب این که «بر»در آیه به طور مطلق ذکر شده و نشان مى دهد تا سخاوت و انفاق نباشد،انسان هرگز به حقیقت نیکوکارى نمى رسد.گرچه بعضى از مفسران واژه «بر»را به معنى «بهشت »و بعضى به معنى «تقوا»وبعضى به معنى «پاداش نیک »گرفته اند،ولى ظاهر این است که مفهوم «بر»وسیع بوده وشامل همه اینها نیز مى شود.
در ششمین آیه،انفاق را ضمن این که یکى از ارکان مهم تقوا ذکر کرده-تقوایى که سرچشمه هدایت الهى و محتواى قرآنى است-مى فرماید:«پرهیزکاران کسانى هستند که ایمان به غیب دارند(ایمان به خدا و جهان ماوراء طبیعت)و نماز را برپا مى دارند و از نعمتهایى که بر آنها روزى داده ایم،انفاق مى کنند، الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و ممارزقناهم ینفقون » (۹)
با توجه به اینکه «ینفقون »به صورت فعل مضارع ذکر شده،مفهومش این است که آنها انفاق مواهب الهى را به طور مستمر انجام مى دهند و این نشانه سخاوتمندى آنهاست که در نهادشان ریشه دوانده و به صورت یک صفت برجسته در آمده است.
تعبیر به «مما رزقناهم »(از آنچه به آنان روزى داده ایم)اشاره به نکته لطیفى مى کندو آن این که آنها مى دانند که همه اموال،مواهب الهى است،بنابراین،دلیلى ندارد که از انفاق بخشى از آن در راه بندگان نیازمند خدا،«بخل »بورزند.در ضمن روشن است که «انفاق »منحصر به زکات نیست،بلکه معنى گسترده اى دارد که هم صدقات واجب و هم مستحبات را شامل مى شود.
در هفتمین و آخرین آیه،ضمن دادن دستور به رعایت اعتدال در بذل و بخشش ودورى از افراط و تفریط و نشان دادن تصویرى از صفت سخاوت که حد وسط در میان «بخل »و«اسراف »است،مى فرماید:«دستت را بر گردنت زنجیر مکن(و ترک انفاق وبخشش منما)و بیش از حد نیز آن را مگشا(و آلوده اسراف و تبذیر مشو)مبادا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرومانى، و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقک و لا تبسطها کل البسطفتقعد ملوما محسورا » (۱۰) .این آیه،تعریف روشنى براى سخاوت است.
امام صادق علیه السلام در حدیث معروفى این مطلب را ضمن مثال روشنى بیان داشته اند:
«مشتى خاک را از زمین برداشت و محکم در دست گرفت،فرمودند:این بخل است، سپس مشت دیگرى برداشت و دست را چنان گشود که تمام خاکها،روى زمین ریخت، سپس فرمودند:این اسراف است،مرتبه سوم،مشتى خاک برداشت و کف دست را رو به آسمان کردو دست را گشود،مقدارى از خاکها از لابلاى انگشتان و اطراف دستشان فرو ریخت و مقدارى باقى ماند،حضرت علیه السلام فرمودند:این حد اعتدال است(و حقیقت سخاوت همین است)» (۱۱)
در آیه مورد بحث از«بخل »تعبیر به «زنجیر شدن بر گردن »شده است و از اسراف به گشودن دست،آن چنان که کارى از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرارگرفتن و از کار باز ماند(ملوما محسورا)ذکر مى کند.
از مجموع آیات مختلفى که به نحوى به مساله سخاوت و انفاق و بذل و بخشش ارتباط دارد-که بخشى از آن را در بالا تفسیر کردیم-به خوبى عظمت و اهمیت وارزش والاى این صفت برجسته انسانى ظاهر مى شود،نه تنها باعث نظم و سعادت جوامع انسانى و مبارزه با فقر و محرومیتى که سرچشمه انواع نابسامنى ها و گناهان است، مى شود بلکه در تکامل معنوى و روحى انسان نیز نقش بسیار مهمى دارد.
سخاوت در منابع حدیث
در روایات اسلامى تعبیرات بسیار والایى درباره «جود»و«سخاء»دیده مى شود که در نوع خود کم نظیر است.روایات زیر نمونه هایى است که از میان احادیث فراوانى گلچین شده است:
۱- در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و اله آمده است:«السخاء خلق الله الاعظم (۱۲) ، سخاوت،اخلاق بزرگ الهى است »
در واقع تمام سخاوتها در وجود ذى جود پروردگار متجلى است،زیرا هر چه داریم از اوست. نعمتهاى گوناگون،زمین و آسمان،حیات وجود ما،همه از اوست و هر جاسخاوتى است از سخاوت او سرچشمه گرفته است،زیرا اگر او مواهبى به ما نمى بخشید،ما توان بخشش را نداشتیم،حتى صفت جود و بخشش نیز از مواهب اوست.
۲- امام صادق علیه السلام مى فرمایند:«السخاء من اخلاق الانبیاء و هو عماد الایمان ولا تکون المؤمن الا سخیا و لا یکون سخیا الا ذو یقین و همه عالیة لان السخاء شعاع نور الیقین،و من عرف ما قصد هان علیه ما بذل،سخاوت از اخلاق انبیاء است و ستون ایمان است و هیچ فرد با ایمانى وجود ندارد،مگر این که با سخاوت است و هیچ سخاوتمندى وجود ندارد،مگر این که داراى یقین و همت عالیه است،زیرا سخاوت،شعاع نور یقین است وآن کس که بداند چه چیزى را قصد کرده،آنچه را که بذل نموده در نظر او کم اهمیت است » (۱۳)
از این حدیث استفاده مى شود که این صفت والا بعد از ذات پاک الهى که مبداسخاوت است در وجود انبیاء،نشانه ایمان و یقین آنهاست.
۳- در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان علیه السلام آمده است:«تحل بالسخاء و الورع فهماحلیة الایمان و اشرف خلالک،به سخاوت و ورع،خود را بیاراى که این دو آرایش ایمان و برترین صفات توست.» (۱۴)
این تعبیر نشان مى دهد که این صفت را از برترین صفات مؤمن به حساب آورده است.
۴- در حدیث دیگرى از همان امام بزرگوار آمده است:«السخاء ثمرة العقل والقناعة برهان النبل،سخاوت میوه درخت عقل و خرد و قناعت دلیل بر نجابت است » (۱۵)
آنها که در بخشش به دیگران «بخل »مى ورزند،اموال زیادى را فراهم کرده ومى گذارند و مى روند،در حقیقت این گونه افراد عاقل نیستند،زیرا،زحمت بر دوش آنها بوده،بدون آن که از اموالشان بهره مادى یا معنوى ببرند.کدام عاقلى چنین کارى مى کند!
۵- در تعبیر دیگرى از آن حضرت علیه السلام در مورد اهمیت «سخاوت »به نکته لطیف دیگرى اشاره مى فرمایند:«غطوا معایبکم بالسخاء فانه ستر العیوب،عیوب خویش را باسخاوت بپوشانید،زیرا سخاوت پوشاننده عیبهاست » (۱۶)
صدق این کلام مولى با تجربه به خوبى ثابت مى شود،اشخاص را مى بینیم که عیوب گوناگونى دارند،ولى چون سخاوتمندند همه مردم به دیده احترام به آنها مى نگرند.
۶- باز در تعبیرى دیگر از همان امام همام علیه السلام آمده است:«السخاء یمحص الذنوب و یجلب محبة القلوب،سخاوت،گناهان را پاک مى کند و دل ها را سوى سخاوت کننده فرامى خواند.» (۱۷)
این تعبیر نشان مى دهد که «سخاوت »کفاره بسیارى از گناهان است!
۷- مولى الموحدین على علیه السلام درباره تاثیر عمیق محبت در جلب قلبها مى فرمایند: «مااستجلبت المحبة بمثل السخاء و الرفق و حسن الخلق،هیچ چیزى مانند سخاوت و مداراکردن و حسن خلق،جلب محبت نمى کند. (۱۸)
۸- رسول خدا صلى الله علیه و اله در این باره مى فرمایند:«السخى قریب من الله قریب من الناس قریب من الجنة،سخاوتمند نزدیک به خدا،نزدیک به مردم و نزدیک به بهشت است.» (۱۹)
۹- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام آمده است:«شاب سخى مرهق فى الذنوب احب الى الله عز و جل من شیخ عابد بخیل،جوان سخاوتمند آلوده به گناه،نزد خدا محبوبتراز پیرمرد عابد بخیل است » (۲۰)
به یقین این «سخاوت »سبب امدادهاى الهى مى شود و سرانجام آن جوان آلوده رانجات مى دهد،ولى آن پیر عابد بخیل به خاطر بخلش در گناه فرو خواهد رفت.
۱۰- این بحث را با حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله به عنوان حسن ختام پایان مى دهیم:
«تجافوا عن ذنب السخى فان الله آخذ بیده کلما عشر،از گناه و لغزش سخاوتمند صرف نظر کنید،زیرا،هر زمان بلغزد،خداوند دست او را مى گیرد(و نجاتش مى دهد.) (۲۱)
از مجموع احادیث بالا،ارزش و اهمیت فوق العاده «سخاوت »در کلام پیشوایان اسلام مشخص مى شود و نشان مى دهد که کمتر فضیلتى با آن برابرى مى کند.
آثار و پیامدهاى سخاوت
۱- آثار مثبت «سخاوت »در زندگى فردى و اجتماعى انسان که با تجربه ثابت شده ویا در احادیث اسلامى به آن اشاره گردیده است،بسیار زیاد است،به عنوان نمونه:
از روایات متعددى استفاده مى شود و تجربیات روزانه نیز آن را تایید مى کند که «سخاوت »محبت دوست و دشمن را جلب مى کند،بر عدد دوستان مى افزاید و ازدشمنان مى کاهد.
۲- «سخاوت »پوششى براى عیوب انسان هاست و به این ترتیب،آبروى انسان راحفظ مى کند.
۳- «سخاوت »در عین این که ثمره درخت عقل است،بر عقل و خرد انسان مى افزاید.عقل مى گوید:دلیلى ندارد که انسان با زحمت زیاد اموال فراوانى تهیه کند وآن را براى بازماندگان بگذارد و خودش به وسیله آن،جلب ثواب و کسب آبرو نکند.
از سوى دیگر«سخاوت »،گروهى از اندیشمندان را گرد انسان جمع مى کند و آنها مى توانند بر فکر و عقل و دانش او بیفزایند.
۴- «سخاوت »فاصله طبقاتى جامعه را کم مى کند و از این طریق ناهنجاریهاى ناشى از فاصله طبقاتى را از بین مى برد و یا کاهش مى دهد.آتش کینه هاى محرومان راخاموش مى کند و حس انتقامجویى را در آنان تضعیف مى نماید و از این طریق پیوندهاى اجتماعى را محکم مى سازد.
۵- «سخاوت »مدافعان انسان را زیاد مى کند و آبروى او را محفوظ مى دارد ودشمنان و بدخواهان را عقب مى راند،امیر مؤمنان علیه السلام در این باره مى فرمایند:«الجودحارس الاعراض،جود و بخشش آبروى انسان را حفظ مى کند.» (۲۲)
۶- جود و«سخاوت »،آثار معنوى فوق العاده اى نیز دارد،به همین دلیل از صفات انبیاء شمرده شده و همان گونه که در روایات گذشته خواندیم،شعاع نور«یقین »است،حتى اگر این فضیلت در افراد بى ایمان باشد،به حال آنها مفید و سودمند است.
در حدیثى آمده است که خداوند متعال به حضرت موسى علیه السلام وحى نمود:«لا تقتل السامری فانه سخى،سامرى را به قتل مرسان،زیرا او مرد سخاوتمندى است.» (۲۳)
درست است که سامرى،منشا فساد عظیمى در بنى اسرائیل شد و آئین بت پرستى رادر میان آنها پایه نهاد و در انتها نیز زندگى را با خفت و ذلت و حقارت گذراند که شایدمرگ بر آن زندگى،ترجیح داشت،ولى با این همه به حضرت موسى علیه السلام وحى رسید که خون او را به خاطر سخاوتش نریزد.
از رسول خدا علیه السلام نقل شده است که به فرزند حاتم طائى به نام «عدى »فرمود: «دفع عن ابیک العذاب الشدید لسخاء نفسه،عذاب شدید از پدرت به خاطر سخاوتش برداشته شد.» (۲۴)
در ذیل همین حدیث،آمده است که پیامبر صلى الله علیه و اله دستور داد،گروهى از جنایتکاران یکى از جنگها را به قتل برسانند،ولى یکى از آنها را استثناء کرد.آن مرد تعجب کرد وگفت:«با این که گناه ما یکى است،چرا مرا از میان آن جمعیت جدا کردى؟»حضرت صلى الله علیه و اله فرمودند:«خداوند به من وحى فرستاد که تو سخاوتمند قوم خود هستى و من نباید تو را به قتل برسانم.»
آن مرد با شنیدن این سخن ایمان آورد و شهادتین بر زبان جارى کرد،آرى!سخاوت آن مرد،او را به بهشت رسانید.
از رسول خدا صلى الله علیه و اله نقل شده است:«شخص سخى را اهل آسمانها دوست دارند و اهل زمین هم دوست دارند...در حالى که بخیل را اهل آسمانها و زمین دشمن دارند.» (۲۵)
محدوده سخاوت
«سخاوت »مانند تمام صفات و کارهاى نیک،مقدار و اندازه اى دارد که اگر در مسیرافراط قرار گیرد،نتیجه منفى خواهد داشت.همچنین «سخاوت »نباید لطمه به آبرو وحیثیت و زندگى کسانى که به انسان وابسته اند،زند.
«سخاوت »باید در اموال حلال باشد،نه اموالى که از راه هاى حرام و یا ظلم و ستم به دست آمده است،مانند،«سخاوت »بسیارى از سلاطین ظالم و ستمگر.
هم چنین «سخاوت »نباید در اموال مربوط به بیت المال باشد،زیرا اموال بیت المال،حساب و کتاب مخصوص به خود دارد که باید به دقت رعایت گردد.
راه هاى کسب سخاوت
این فضیلت اخلاقى مانند سایر فضایل،با تعلیم و تربیت و اندیشه و تفکر و تمرین ممارست حاصل مى شود.
توجه به این حقیقت که این اموال و ثروتها،امانتهاى الهى در دست ماست و هیچ کدام دوام و بقایى ندارد،انسان را وا مى دارد با بذل و بخشش،آن را در صندوق امانت الهى،براى روزى که دستها خالى است،ذخیره کند.همچنین دقت در آثار و برکات وپیامدهاى مهمى که براى «سخاوت »در مطالب قبل ذکر شد،مشوق مؤثرى در امر«سخاوت »است.
مطالعه تاریخ زندگى سخاوتمندان و بخیلان و مقایسه آن دو با یکدیگر و احترام وآبرو و شخصیتى که گروه اول داشتند و ذلت و بد نامى که دامنگیر گروه دوم بوده است نیز در ایجاد این «سخاوت اخلاقى »بسیار مؤثر است.
اینها جنبه هاى تعلیماتى این مساله است،اما از نظر عملى،هر قدر تمرین و ممارست بیشترى در این زمینه شود،توفیق زیادترى در به دست آوردن این فضیلت اخلاقى حاصل مى گردد،زیرا تکرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش،هر چند از راه تحمیل بر نفس خویش باشد،به تدریج به صورت عادت و سپس مبدل به حالت،و سرانجام به یک ملکه اخلاقى مبدل خواهد گردید.
در ضمن،تربیت پدر و مادر و معلم و استاد در این زمینه،بسیار مؤثر است.اگر آنهاکودکان را از آغاز عمر به «جود»و«سخاوت »عادت دهند،این ملکه،به آسانى دروجود آنها ریشه مى دواند و در بزرگى جزء زندگى آنان مى شود.
در حالات «صاحب بن عباد»آمده است که در کودکى هنگامى که مى خواست براى فرا گرفتن درس دینى به مسجد برود،همیشه مادرش یک دینار و یک درهم به او مى دادو مى گفت:«این را به اولین فقیرى بده که در مسیر راه خود مى بینى ».کم کم این خصلت دروجودش ریشه دار شد تا این که در بزرگى چنان بذل و بخششى مى کرد که همه به اوآفرین مى گفتند.اگر کسى بعد از ظهر ماه مبارک رمضان به خانه اش مى آمد،سخاوتش مانع از آن مى شد که کسى بدون خوردن افطار از خانه او بیرون رود.هر روز حداقل هزار نفر بر سر سفره او افطار مى کردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام ماههاى سال بود. (۲۶)
از شگفتیهاى دیگر زندگى او چنین نقل مى کنند:«روزى نوشابه براى او آوردند،ازنزدیکانش نسبت به آن نوشابه سوء ظن پیدا کرد و گفت:از این نوشابه ننوش،زیرا مسموم است، خدمتکارى که آن قدرح را آورده بود،همچنان ایستاده بود.«صاحب بن عباد»به شخصى که ادعاى مسموم بودن آن را مى کرد،گفت:به چه دلیل مى گویى که این مسموم است؟گفت: بهترین راه این است که کسى که این قدرح را آورده و به دست تو داده،موردآزمایش قرار گیرد و از آن بنوشد،«صاحب »گفت:من به این کار راضى نیستم،آن شخص گفت:به وسیله یک مرغ خانگى آزمایش کن.«صاحب »گفت:کشتن حیوان به این صورت نیزجایز نیست،سپس دستور داد:قدح آب را واژگون کردند و آب را ریختند و به خدمتکار گفت:
برو و دیگر در خانه من قدم مگذار،ولى با این حال دستور داد:حقوق او را به طور کامل بپردازند.سپس گفت:هرگز نباید یقین را با شک از بین برد و مجازات به وسیله قطع حقوق،دلیل بر پستى است » (۲۷)
این بحث را با چند حدیث و سخنانى از بعضى از بزرگان پایان مى دهیم:
پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله مى فرمایند:«الجنة دار الاسخیاء،بهشت خانه سخاوتمندان است » (۲۸)
امام صادق علیه السلام مى فرمایند که خداوند فرمود:«انى جواد کریم لا یجاورنى لئیم، من بخشنده با سخاوتم،افراد پست و بخیل نمى توانند در جوار من(در بهشت)جاى بگیرند.» (۲۹)
در حدیث دیگرى از پیامبر اسلام صلى الله علیه و اله آمده است:«طعام الجواد دواء و طعام البخیل داء،طعام سخاوتمند،دواست و طعام بخیل،درد و بیمارى است » (۳۰)
یکى از عارفان به نام «ابن سماک (۳۱) »مى گوید:«عجبت لمن یشترى الممالیک بماله ولا یشترى الاحرار بمعروفه،در شگفتم!از کسانى که بردگان را با مال خود خریدارى مى کنند،ولى آزاده ها را با احسان و نیکى،در بند محبت خود در نمى آورند.» (۳۲)
به عربى گفتند:آقا و بزرگ شما کیست؟گفت:«من احتمل شتمنا و اعطى سائلنا واغضى جاهلنا،کسى که بدگویى هاى ما را تحمل کند و به نیازمندان ببخشد و از اعمال جاهلان چشم پوشى کند.» (۳۳)
پى نوشتها:
۱- حشر،۹.
۲- فى ظلال،ج ۷(ذیل آیه).
۳- دهر/ ۸ و۹.
۴- الغدیر،ج ۳،ص ۱۰۷ به بعد.احقاق الحق،ج ۳،ص ۱۵۷- ۱۷۱.(در این کتاب حدیث مزبور از۳۶نفر از دانشمندان اهل سنت با بیان ماخذ حدیث ذکر شده است.)
۵- بقره/ ۲۶۱.
۶- بحار الانوار،ج ۹۳،ص ۱۲۹.
۷- بقره/ ۲۷۴.
۸- آل عمران/ ۹۲.
۹- بقره/ ۳.
۱۰- اسراء/ ۲۹.
۱۱- تفسیر نور الثقلین،ج ۳،ص ۱۵۸.
۱۲- کنز العمال،ج ۶،ص ۳۳۷،حدیث ۱۵۹۲۶.
۱۳- بحار الانوار،ج ۶۸،ص ۳۵۵،حدیث ۱۷.
۱۴- غرر الحکم،حدیث ۴۵۱۱.
۱۵- غرر الحکم،حدیث ۲۱۴۵.
۱۶- غرر الحکم،حدیث ۶۴۴۰.
۱۷- غرر الحکم،حدیث ۱۷۳۸.
۱۸- غرر الحکم،حدیث ۹۵۶۱.
۱۹- بحار الانوار،ج ۷۰،ص ۳۰۸.
۲۰- بحار الانوار،ج ۷۰،ص ۳۰۷.
۲۱- کنز العمال،ج ۶،ص ۳۹۲،حدیث ۱۶۲۱۲.
۲۲- غرر الحکم،حدیث ۳۳۳.
۲۳- کافى،ج ۴،ص ۴۱.
۲۴- بحار الانوار،ج ۶۸،ص ۳۵۴.
۲۵- وسایل الشیع،ج ۱۵،ص ۲۵۲.
۲۶- سفینة البحار،ماده صحب.
۲۷- همان.
۲۸- المحجة البیضاء،ج ۶،ص ۶۲.
۲۹- همان.ص ۶۴.
۳۰- همان،ص ۶۱.
۳۱- «ابن سماک »در قرن دوم هجرى در دوران حکومت هارون الرشید زندگى مى کرد و در سال ۱۸۳ هق.در کوفه درگذشت(ر.ج.سفینة البحار،ماده سمک).
مرحوم محدث قمى در سفینة البحار در شرح حال «ابن سماک »،او را مردى خوش بیان و صاحب مواعظ واندرزها مى شمرد و از«ابن ابى الحدید»نقل مى کند که او روزى وارد بر هارون شد،هنگامى که چشم هارون به او افتاد،گفت:مرا موعظه کن،(هارون در همین موقع تقاضاى آب کرد).ابن سماک اشاره به آب کرد و گفت:تو را به خدا سوگند مى دهم!اگر یک بیمارى داشته باشى که نتوانى آب بنوشى،چه مى کنى؟
گفت:حاضرم نیمى از تمام ملک و حکومتم را بدهم تا این بیمارى برطرف شود،سپس به او گفت:بنوش.
هارون آب را نوشید.«ابن سماک »دوباره گفت:تو را به خدا سوگند مى دهم!اگر این آب را که نوشیدى از تودفع نشود،چه مى کنى؟گفت:حاضرم نیمى دیگر از حکومتم را براى حل این مشکل بدهم.ابن سماک گفت:حکومتى که نیمى از آن فداى نوشیدن آب و نیمى فداى خارج شدن آن شود،چیزى نیست که مردم براى آن بجنگند.
۳۲- همان.ص ۶۵.
۳۳- همان.