به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، به انتشار شرح دعای سحر ماه مبارک رمضان در شماره های مختلف می پردازد .
* «اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله...»
اللهم انّی اسئلک من جمالک بأجمله و کلّ جمالک جمیل. اللهم انّی اسئلک بجمالک کلّه. اللهم إنّی اسئلک من جلالک بأجلّه و کلّ جلالک جلیل. اللهم انّی اسئلک بجلالک کلّه...
بارالها، از تو درخواست میکنم به جمیلترین جمالت حال آن که همه جمال تو جمیل است. پروردگارا، از تو درخواست میکنم به همه جمالت.
بارالها، از تو درخواست میکنم به جلیلترین جلالت و همه جلال تو جلیل است.
پروردگارا، از تو درخواست میکنم به همه جلالت.
بدان، ای عزیز، که وجود هرچه بسیطتر و به وحدت نزدیکتر باشد شمولش بر کثرات بیشتر و احاطهاش بر امور متضاد کاملتر است. اموری که در عالم زمان متفرقاند در عالم دهر مجتمعاند و چیزهایی که در ظرف خارج با هم متضادند در ظرف ذهن با هم هماهنگ هستند. اموری که در نشئه اول متفاوتاند در نشئه آخرت با هم متفقاند و این به سبب وسیع بودن ظرفها و نزدیکی آنها به عالم وحدت و بساطت است. شنیدم یکی از ارباب معرفت، رضوان الله تعالی علیه، میفرمود: «جرعهای آب در بهشت شامل همه لذتها، اعم از شنیدنیها (انواع موسیقی و نغمههای مختلف) و دیدنیها (لذتهای حاصل از دیدار صورتهای نیکو و دیگر شکلها و رنگها) است. سایر حواس هم بر همین قیاساند و لذتهای هر یک به طور جداگانه و متمایز از دیگر حواس درک میشوند. و این به سبب حکومت نشئه خیال و بروز سلطنت آن است»[۱][۲].
نیز شنیدم که یکی از اهل نظر، رحمة الله علیه، میگفت: «مقتضای تجسم ملکات و بروز آنها در نشئه آخرت آن است که برخی از مردم با صورتهای متفاوت مبعوث شوند و در آن واحد به شکل خوک و موش و سگ و دیگر شکلها در بیایند». روشن است که سبب این امر وسعت ظرف و نزدیکی آن به عالم وحدت و تجرد و برکناری آن از تزاحم عالم طبیعت و هیولاست.
پس، حقیقت وجود ـ که مجرد از جمیع تعلقات ششگانه است ـ از تعلق خلق و تجرد امر نیز منزه است، زیرا بسیط الحقیقه و عین وحدت و نور بدون آمیختگی با ظلمت عدم و کدورت نقص است. پس، همه اشیاء است در عین حال که هیچ یک از آنها نیست.
پس، صفات متقابل در حضرت حقیقت بسیط، وجود واحدی دارند که از کثرت عینی و علمی پاک و از تعیّن خارجی و ذهنی منزه است. پروردگار در ظهور خود بطون و در بطونش ظهور و در رحمتش غضب و در غضبش رحمت است. پس، آن حقیقت لطیف و قاهر و ضار و نافع است. از امیرالمومنین، علیه الصلاة و السلام، نقل است که فرمود:
«سبحان من اتّسعت رحمته لاولیائه فی شدّة نقمته واشتدّت نقمته لاعدائه فی سعة رحمته[۳]؛ پیراسته است خداوندی که در شدت نقمتش رحمت خود را بر اولیائش گسترانیده و در وسعت رحمتش سختی و فشار را بر دشمنانش شدت بخشیده است».
خدای متعال به حسب مقام الهیت در بردارنده صفات متقابل مانند رحمت و غضب و بطون و ظهور و اولیت و آخریت و خشم و رضاست. پس، خلیفه او (انسان) نیز به سبب نزدیکی به حضرت حق و نزدیکی به عالم وحدت و بساطت و آفریده دو دست لطف و قهر خداوند بودن مانند کسی است که او را خلیفه خود قرار داده و لذا، در بردارنده صفات
متقابل است. به موجب همین، حق تعالی به ابلیس اعتراض کرد که «ما منعک أن تسجد لما خلقت بیدیّ؟[۴]؛ چه چیز تو را از سجده بر آنچه با دو دست خود آفریدم بازداشت؟» یعنی چرا تو با اینکه آفریده یک دست هستی از سجده بر آفریده دو دست من سرباز زدی؟
حاصل آنکه هر صفتی که به لطف تعلق داشته باشد صفت جمال است و هر صفتی که به قهر تعلق داشته باشد از صفات جلال، لذا ظهور عالم و نورانیت و درخشندگیاش از جمال است و مقهور شدنش در تابش نور حق و سلطه کبریایی و عظمت خداوند از جلال. ظهور جلال به جمال است و اختفای جمال به جلال:
جمـالک فی کل الحقـائق سـائر ولیس لـه إلّا جلالـک سـاتـر// جمالت در همه حقایق جاری است و جز جلالت حجاب و پوششی ندارد
هر نوع انس و خلوت و صحبتی از جمال است و هر نوع سرگشتگی و هیبت و وحشتی از جلال. از این رو، اگر پروردگار بر قلب سالک با لطف و مؤانست تجلی کند، او باید صفت جمال را متذکر شود و بگوید: «اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله...» و اگر با قهر و عظمت و کبریا و سلطنت بر او تجلی کند، باید صفت جلال را یادآور شود و عرضه بدارد: «اللهم انی اسئلک من جلالک باجلّه».
رهروان طریق الله و مهاجران به سوی او و طواف کنندگان حریم کبریاییاش حالها و وقتها و واردات و مشاهدات و خطورات و اتصالاتی دارند. محبوب و معشوقشان نیز تجلیها و ظهورها و لطفها و کرامتها و اشارهها و جذبهها و جذوههایی دارد و در هر زمانی و حالی، به فراخور حالشان بر آنها تجلی میکند. از آن جا که گاهی این تجلیات برخلاف ترتیب و تنظیم است ـ مثلا، تجلی اول لطف و تجلی دوم قهر است و تجلی سوم لطف ـ گاه کلمات و فرازهای ادعیه نیز برخلاف ترتیب واقع میشوند؛ زیرا ظاهر عنوان باطن و دنیا مربوط به آخرت است.
لمعه (بارقهای از نور)
قلب اولیای خدا و سالکان آینه تجلیات حق و جایگاه ظهور اوست، چنانچه خداوند فرموده است: «یا موسی، لایسعنی أرضی ولا سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المؤمن[۵]؛ ای موسی، زمین و آسمان گنجایش مرا ندارند، اما قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد». اما قلبها از حیث بروز تجلیات الهی در آنها متفاوتاند؛ یعنی گاه، قلب قلبِ عشقی و ذوقی است که پروردگار در آن به جمال و حسن و بهاء تجلی میکند و گاه، قلب خوفی است که پروردگار به جلال و عظمت و کبریا و هیبت در آن تجلی میفرماید و گاه، قلب عشقی ـ خوفی است که پروردگار به جمال و جلال و صفات متقابل یا به اسم جامع اعظم در آن تجلی میفرماید که البته مقام اخیر به پیامبر خاتم و اوصیای ایشان، علیهمالسلام، اختصاص دارد. از این رو، محیالدین عربی[۶] حکمت آن حضرت را به فردیّت اختصاص داده است، زیرا مقام جمعیت الهیه ـ بر خلاف دیگر اولیاء ـ منحصر به آن حضرت بوده است.
خداوند بر هر یک از اولیاء خود نیز به اسمی که با حال او تناسب دارد تجلی میفرماید؛ مثلا، بر شیخ الانبیاء والمرسلین حضرت ابراهیم، صلوات الله علیه و علیهم اجمعین، به صفت جلال تجلی فرمود. استغراق آن حضرت در بحر عشق الهی و شیفتگی او به نور جمال خداوندی باعث شد که پروردگار از ورای جلال به جمال تجلی کند. به همین سبب بود که حضرت به خلّت و دوستی حق تعالی اختصاص یافت [و خلیل نام گرفت] و حکمت ایشان حکمت مهیّمیت گردید. خداوند بر حضرت یحیی، علیهالسلام، هم که قلبش خاضع و خاشع و در حال قبض بود به صفت جلال که شامل عظمت و کبریا و قهر و سلطنت بود تجلی فرمود و حکمت وی به جلال اختصاص یافت[۷]. البته، گاه نیز خداوند به جمال خود تجلی میفرمود، چنانکه بر حضرت عیسی، علیهالسلام. به همین سبب هم بود که وقتی حضرت یحیی، علیهالسلام، ایشان را خندان دید و با عتاب بر او اعتراض کرد که «کأنّک قد آمنت مکر الله وعذابه؛ گویا آن جناب خود را از مکر و عذاب خدا در امان یافته است؟» عیسی، علیهالسلام، پاسخش داد: «کأنّک قد ایست من فضل الله ورحمته؛ ظاهرا، آن حضرت از فضل و رحمت حق ناامید گشته است؟» آن گاه، به آن دو بزرگوار وحی شد که «أحبّکما الیّ أحسنکما ظنّا بی[۸]؛ محبوبترین شما نزد من کسی است که به من خوش گمانتر باشد».
پس، خداوند بر حضرت یحیی، علیهالسلام، به مناسبت حالت قلب و نشئه خاصش به قهر و سلطنت تجلی فرموده و بر حضرت عیسی، علیهالسلام، به مقتضای نشئه و مقامش به لطف و رحمت تجلی فرموده بود، برای همین، هر یک از آن دو بزرگوار آن پاسخها را دادند. اما، وحی خدای متعال درباره اینکه محبوبترین شما کسی است که حسن ظن بیشتری به من داشته باشد، به مناسبت تقدم رحمت بر غضب و تجلی ابتدایی محبت الهی در مظاهر جمال است، چنانکه در روایات آمده است: «یا من سبقت رحمته غضبه[۹]؛ ای آنکه رحمتش بر غضبش پیشی گرفته».
منابع:
۱. از یکی بزرگان اهل علم و مراقبه شنیدم که یکی از ائمه، علیهمالسلام، در خواب به او لقمه ای غذا داده بودند که مزه همه غذاها و نوشیدنی ها را با خود داشته. و من به صدق گفتار ایشان یقین دارم. همچنین در کتاب عیون اخبار الرضا روایتی دیدم که خلاصه آن این بود که بعض اصحاب امام رضا(ع) از نوع درخت ممنوعی که حضرت آدم از آن تناول کرده بود پرسیدند که آیا آن خوردنی گندم بود یا غیر آن. حضرت پاسخ داده بودند که طعم تمامی غذاها در غذای بهشتی نهفته است.
۲. علم الیقین؛ ج ۱، ص ۵۶ ؛ در نهج البلاغه؛ خطبه ۹۰، این عبارت آمده است: «هو الذی اشتدّت نقمته علی اعدائه فی سعة رحمته واتّسعت رحمته لاولیائه فی شدّة نقمته».
۳. ص / ۷۵.
۴. عوالی اللئالی؛ ج ۴، ص ۷ ؛ بحار الانوار؛ ج ۵۵، ص ۳۹، ح ۶۱ ؛ محجةالبیضاء؛ ج ۵، ص ۲۷.
۵. محی الدین عربی معروف به ابن عربی (۵۶۰ ـ ۶۳۸ ﻫ ) از بزرگ ترین عرفای اسلامی است. از آثار او می توان الفتوحات المکیة فی معرفة الاسرار المالکیة والملکیة، فصوص الحکم والخصوص الکلم، التجلیات الالهیة، عنقاء مغرب فی معرفة ختم الاولیاء، شمس المغرب، و انشاء الدوایر را نام برد.
۶. فصوص الحکم؛ فص ۵، ۲۰، ۲۷.
۷. فیه ما فیه؛ ص ۴۸.
۸. علم الیقین؛ ج ۱، ص ۵۷. در اصول کافی؛ ج۲، ص ۵۲۶، ح ۲۰ آمده است: سبقت رحمتک غضبک.