منتقدان جمهوري اسلامي، اصرار دارند تهران از دمشق فاصله بگيرد تا بحراني که اين کشور را در بر گرفته دامن ايران را نگيرد و جمهوري اسلامي با اين استدلال که سوريه به نوعي عمق استراتژيک ايران است، رابطه با حکومت بشار اسد را تامين کننده منافع ملي و بلکه از ضروريات امنيت ملي ايران مي داند.
طبق استدلالِ منتقدان، جبهه اي جهاني و منطقه اي عليه سوريه شکل گرفته و تنها بازيگر موثر جهاني که خارج از اين جبهه قرار دارد روسيه و تنها قدرتِ منطقه اي خارج از اين جبهه جمهوري اسلامي است و ورود به چنين ميداني پرمخاطره است. بخش هايي از خاک سوريه به اشغال مخالفان درآمده و آمريکا و اروپا پنهان نمي کنند که تا برکناري بشار اسد، از پا نمي نشينند. نتيجه اي که منتقدان از اين مقدمه مي گيرند اين است که اگر اسد نتواند بر ناآرامي ها غلبه کند و جاي خود را به ديگري بدهد، روابط ايران با حکومت بعدي خصمانه خواهد شد و فشار غرب بر ايران افزايش خواهد يافت. اين تحليل اگرچه واگوي برخي حقايق راجع به نگاه مخالفانِ جهاني و منطقه اي حکومت سوريه است، اما تحليل استواري نيست که برپايه آن جمهوري اسلامي يکي از خطوط استراتژيک سياست خارجي اش را تغيير دهد.
مباني استدلالِ حاميان حفظ رابطه با حکومت بشار اسد تاکنون به روشني و تفصيل اعلام نشده است؛ اما از کنار هم چيدن اظهار نظرها و تحليل هاي پراکنده مي توان مباني استدلال ايشان را اين گونه جمع بندي کرد: همه اجزاي حکومت ها از جمله مفهومِ به شدت ذهنيِ منافع ملي و مفهومِ ذهني-عينيِ امنيت ملي و کارکردِ عميقا کارکردگرايانه سياست خارجي، از کشوري به کشور ديگر فرق مي کند. آن چه نزد حاکمان يک کشور، عناصرِ تامين کننده منافع ملي و امنيت ملي انگاشته مي شود، نزد حاکمان کشوري ديگر مي تواند معناي ديگري داشته باشد. حتي وقتي در کشوري رژيم سياسي عوض مي شود، با وجود اين که ساير اجزاي کشور سر جاي خود است، معنا و مفهوم منافع ملي و امنيت ملي تغيير مي کند و به تبع آن ها نگرش به سياست خارجي و حتي تکنيک هاي ديپلماسي عوض مي شود.
اين تفاوت ها در دو مفهوم کليدي ريشه دارد که تعيين کننده همه کنش هاي ارادي و هدفمند و غير ارادي و اجتناب ناپذير کشورها هستند. اين دو مفهوم يعني ژئو استراتژي و ژئوپلتيک تا حدودي تابع اراده حاکمان کشورهاست و مابقيِ آن وضعي جبري است که کشورها را از آن گريزي نيست.
ژئو استراتژي مبين وضع کشورها از حيث مزيت ها و موقعيت ها و محروميت ها و تنگناهاست. مثلا اين که کشوري کنار درياي آزاد واقع شده باشد و يا محصور در صحاري ، خارج از اراده کشورهاست؛ اما حاکمان اين کشورها ناگزيرند درچارچوب اقتضائاتِ اين استقرار قهري عمل کنند.
در حوزه ژئوپلتيک نيز علاوه بر محدوديت هاي ژئو استراتژيک که برخي رفتارها را به سياستمداران تحميل مي کند، محدوديت هاي ناشي از توزيع قدرت در اطراف کشور هم به جبر پيشين اضافه مي شود. ايران از جنبه ژئواستراتژيک در منطقه اي واقع شده که حکومت آن با هر خصلتي و با هر شيوه ملکداري، همواره و به صورت ناگزير در معرضِ مطامع است. منظور از مطامع، لزوما و در همه حال، خصومت آگاهانه ديگران با ايران نيست؛ بلکه بيانگرِ اين وضع است که در کشاکش قواي جهاني و منطقه اي، ايران خواسته و ناخواسته، پاره اي از مناقشه است.
روزي که روسيه تزاري مي خواست به اقيانوس هند دست يابد و امپراتوري بريتانيا را در شبه جزيره هند مهار کند، ايران پاره اي از بازي بود، ولو اين که حکومت قاجار اراده مي کرد بيرونِ بازي بماند و يا بکوشد از اين کشاکش سودي حاصل کند. در روزگاري هم که اردوگاه هاي شرق و غرب ستيزه مي کردند، ايران پاره اي از مناقشه بود- يک روز در معامله با شوروي براي آزاد کردن آذربايجان و روزي ديگر همپيمان با غرب براي دفع خطر کمونيسم.
رفتارهاي منبعث از وضع ژئوپلتيک بعضا تابع همين اقتضائات ژئو استراتژيک است و بعضا ناشي از هنجارها و باورهاي هر دوره اي از تاريخ کشورها بعلاوه اقتضائاتِ مشابه در کشورهاي همسايه و بازيگرانِ منطقه اي و جهاني. مثلا در سي و چند سال گذشته در ايران و محيط استراتژيکِ آن تغييراتي رخ داده که کيفيات ژئواستراتژيک و ژئوپلتيکِ آن را بازتعريف کرده است. جغرافياي سياسي ايران در نسبت آن با شمال کشور يکسره دگرگون شده و به جاي اتحاد شوروي يکپارچه، موجوديت هاي سياسيِ پراکنده شکل گرفته و در شمال آفريقا که همواره براي سياست خارجي ايران مهم بوده سودان دوپاره شده است.
اما آن چه بيش از اين ها بر سياست خارجي ايران اثر گذاشته تغييرات ژئوپلتيک است: اول، رژيمِ سازگار با اسرائيل-اگر نگوييم متحد آن- در ايران سرنگون شده؛ دوم رژيم هاي متحد اتحاد شوروي پيشين در افغانستان و عراق جاي خود را به رژيم هايي داده اند که با همه تحفظ هايشان باز متحد غرب به شمار مي روند؛ سوم ، ترکيه که زماني کشوري معمولي در همسايگي ايران بود به مدد رشد اقتصادي و ايضا همپيماني ديرينه با غرب، داعيه هايي فراتر از گذشته دارد؛ چهارم، همسايه ديگر ايران يعني پاکستان قدرت هسته اي شده و اگرچه معارضِ استراتژيک ايران نيست، رقابت هاي آن در زمينه ترتيبات افغانستان، مي تواند براي ايران دردسر ساز باشد.
به اين مجموعه مي توان تغييرات دو سال اخير در برخي کشورهاي شمال آفريقا و بحران آشکار بحرين و بحران سرکوب شده اما موجودِ عربستان را هم اضافه کرد. نتيجه قهري اين مناسبات و ترتيبات اين است که ايران به طور کلي و جمهوري اسلامي به طور اخص، پاره اي از معرکه است و حتي اگر بخواهد نمي تواند بيرون بازي بايستد. اين جمله تالس فيلسوف و عالم يوناني که «طبيعت از خلا بيزار است» قولي فيلسوفانه است، اما در سياست هم کاربرد دارد. در هنگامه کشاکش قواي منطقه اي و جهاني، کشوري که بخواهد از معرکه دور بماند، بيطرف انگاشته نمي شود؛ بلکه اين کنار ماندن، ناتواني در اعمال اراده تعبير مي شود .
در روابط بين الملل که هنوز هم با وجود همه تحولات خارق العاده اش در زمينه رشد نهادهاي غير دولتي در جهان، قدرت تنها ابزار مطمئن پيگيري منافع است، کشوري که برکنار از جدال منافع باشد، خودش به موضوعِ کشاکش تبديل مي شود و طمع ديگران را بر مي انگيزد. ايران براي حفظ امنيت ملي و پيگيري منافع ملي اش ناگزير به بازي در چارچوب نظمي است که قواي معارض آن بيش از قواي همراه او هستند.
آيا در چنين فضايي مي شود از کشوري خواست به کشور يا کشورهايي که با هر انگيزه اي حاضرند در معرکه بزرگ و اجتناب ناپذير کنارش بمانند دست بکشد و دل در گرو همراهي کساني ببندد که امروز خصم اند و فردايشان نامعلوم؟ بعيد است دولت ايران از مخاطراتي که مخالفان حفظ رابطه با سوريه بر مي شمرند بي اطلاع باشد، اما عناصر بازي منطقه اي و جهاني و اقتضائات ژئواستراتژيک و ژئوپلتيک، انتخابي عقلايي تر از اين باقي نمي گذارد که ايران در معرکه اي که همه اجزايش در اختيارش نيست از مهم ترين ابزارِ کنش بازدارنده و عنداللزوم ابزار فشار بر رقيبان منطقه اي و جهاني اش، چشم پوشي نکند. هيچ جنگاوري بدون شمشير و سپر از ميدان جنگ، پيروز بر نمي گردد.