اگر شريف بتواند پيمان صلحي با هند منعقد کند و با بازيگران منطقهاي از جمله با ايران و با آمريکا در افغانستان همکاري کند، صلح در منطقه برقرار خواهد شد. بازگشايي مرزها با هند، موجب رونق اقتصادي در سراسر منطقه ميگردد.
انتخابات پاکستان در يک نقطه اتصال کليدي در جغرافياي سياسي منطقه، در حالي برگزار شد که مردم آن کشور بطور قاطعانه مخالف «جنگ با ترور» ايالات متحده در خاک کشورشان آن هم بدون توجه به حاکميت ملي آن هستند. نخست وزير جديد پاکستان متعهد گرديده تا اين کشور را در مسير جديدي هدايت کند، اما بايد ديد که آيا او قادر به انجام اين کار خواهد بود؟ نواز شريف چهارمين شهروند ثروتمند پاکستان، تحتالحمايه ژنرال ضياءالحق بود که در کودتاي نظامي 1999سرنگون شد و محکوم به حبس ابد و تبعيد به عربستان سعودي گرديد.
پس از انتخابات کنوني، حزب مسلم ليگ به رهبري نوازشريف توانسته بيشتر کرسيهاي پارلمان را از آن خود کند و لذا نياز به ائتلاف با حزب "تحريک انصاف عمران خان" و "حزب مردم خانم بوتو" که تا هفته گذشته رياست اولين دولت غيرنظامي پاکستان را در اختيار داشت، ندارد. با وجود حملات خشونتباري که تا پيش از انتخابات، در پاکستان در جريان بود، 60 درصد مردم در اين انتخابات حضور يافتند. ظاهرا اين انتخابات، يک بازي برد ـ برد براي شريف، خان، پاکستان و حتي براي غرب که سخت به دولتي باثبات در آنجا نياز دارند، ميباشد.
به نظر ميرسد نخست وزير شريف، در سومين دور از رياست خود، به دنبال دستيابي به اين اهداف است، پيگيري سياست اقتصادي نئوليبرالي با انتقال ثروت از بالا به پايين، حفظ روابط نزديک خود با عربستان سعودي، علاقه پايدار در نزديکي به جمهوريهاي آسياي مرکزي.اگرچه او با قاطعيت از افتخار محمد چودري، رئيس پيشين ديوانعالي اين کشور که توسط پرويز مشرف در سال 2007 برکنار شد، حمايت نموده، اما او نيز با ارعاب قضات چندان بيگانه نيست، همچنان که در سال 1997 قاضي سجاد علي شاه رئيس دادگاه عالي را از کار برکنار کرد. شريف آشکارا در سال 1998 از هستهاي شدن پاکستان حمايت نمود و تا سال 1998 که هنوز پرويز مشرف به عنوان رئيس ستاد ارتش، بر ضد او کودتا نکرده بود، با ارتش رابطه نزديکي داشت.
اما پيشگوييها به ما چه ميگويند؟ خب، يک چيز روشن است که ژنرال سابق، مشرف، که شريف را به تبعيد فرستاد، بهتر است قفل محکمي به در خانهاش در حومه اسلامآباد بزند، جايي که حالا در آن دوره بازداشت خانگي خود را ميگذراند و پاکستانيها بهتر است خود را براي رياضت اقتصادي آماده کنند. همچنين استراتژيستهاي ايالات متحده بايد خود را براي تداوم روابط سرد با پاکستان مهيا کنند.
شهباز برادر شريف، وزير پنجاب، همه طرحهاي آژانس توسعه بينالمللي ايالات متحده در استان پنجاب را در اعتراض به استفاده واشنگتن از هواپيماهاي بدون سرنشين (که از سال 2004 به اين طرف 3000 کشته بر جاي گذاشته)، متوقف کرده است. هر چند بعيد به نظر ميرسد که نواز از 2 ميليارد دلار کمک سالانه آمريکا صرفنظر کند.
لازم به ذکر است که به غير از برادر نواز، پسرش حمزه نيز عضو مجمع ملي پاکستان است و مريم دختر نواز نيز رهبر حزب مسلم ليگ است. اين نشاندهنده آن است که سياست همواره يک امر خانوادگي در پاکستان است.هر چند که همواره خالي از فساد و رسوايي نبوده است. سوال ديگري که در مقطع کنوني مطرح ميشود اين است که آيا اميدي براي ورود به يک مسير جديد وجود دارد؟
شريف، که در سال 1997 آژانس حفاظت از محيط زيست را تأسيس کرده است، خود را دوستدار محيط زيست و حامي نگهداري از زيستگاههاي طبيعي ميداند. از سوي ديگر او متعهد به اسلام و از جمله سيستم حقوقي مبتني بر شريعت است. هرچند شواهد کمي وجود دارد که نشان دهد عدالت اجتماعي نقشي در همه دين او داشته باشد. او سعي خواهد کرد تا با هند رابطه برقرار کند. وي يک بار درسال 1999 از طريق اعلاميه لاهور سعي در کاهش درگيري در کشمير داشت.
اما نبايد در انتظار شگفتي بود. شريف در واقع وارث تاريخ غمانگيز پاکستان است که بدون در نظر گرفتن اين که چه کسي در صدر نشسته، ادامه دارد. از زمان تجزيه شبهقاره هند در سال 1947، که بريتانيا خاک آن را ترک نمود، سياست پاکستان عمدتا تحت سلطه نظاميان و به صورت بحراني اداره شده است. مسلمانان پاکستان با ترکيبي بسيار کثرتگرا از سني و شيعه، همراه با جوامع بزرگ از ساير گروهها در کنار تنشهاي روزافزون در اين کشور، نياز به اتخاذ يک سياست بيطرف و با ثبات دارند.
پاکستان با داشتن حاکميت تاريخي اقتدارگرايانه، اجبار از بالا به پايين براي پذيرش مدرنيته غرب، همراه با پذيرش نظام اقتصادي تحميلي سرمايهداري و يک نظام سياسي متشکل از حاکميت دولت ـ ملتهاي قومي متمايز از هم، شرايط سياسي و اجتماعي پيچيدهاي دارد. قسمت اعظم جهان اسلام تحت تسلط يکي از اين اشکال حاکميت است، يک پادشاهي، يک ديکتاتوري نظامي، يک دولت استعماري و يا يک دولت نواستعماري «مستقل».
اين مجموعه شامل ترکيه، مصر، سوريه، اردن، مراکش، اندونزي و مالزي، به همراه عربستان سعودي و کشورهاي حاشيه خليجفارس ميباشد. پاکستان و ترکيه شباهت قابلتوجهي به يکديگر دارند. در هر دوي اين کشورها ارتش با کودتا در راس قدرت قرار گرفت، هر چند کودتا در پاکستان در سال 1977 و در ترکيه در سال 1980، ماهيت بازي را تغيير داد، چراکه آمريکا آشکارا گروه موسوم به "مجاهدين" را در سراسر جهان اسلام عليه اتحاد جماهير شوروي در دوران جنگ سرد در پناه خود گرفت.
کابوس استعماري پاکستان وضعيت آنرا نسبت به مصر متفاوت ميسازد. تجزيه پاکستان و تنشهاي قومي فرقهاي در ميان مردم بيخانمان، اجازه تشکيل يک سازمان از نوع اخوانالمسلمين را که بتواند کشور را در راستاي يک برنامه عدالت اجتماعي اسلامي متحد کند، نميدهد.ظاهرا استراتژي امپرياليستي ايجاد يک شبه قاره هند ضعيف و تقسيم شده، تا حد زيادي موفق عمل کرده است. تجربه هند در تشکيل حکومت سوسياليستي ضعيف بود، و تنها ذوالفقار بوتو از پاکستان در دهه 1970 بر ضد امپرياليسم به استقبال سوسياليسم رفت که او هم توسط ضياءالحق به دار آويخته شد.
با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، امپرياليسم تسلط خود را بر هر دو کشور هند و پاکستان تقويت نمود، به آنها اجازه داد تا به تشنج و کشمکش بر سر کشمير ادامه دهند، بودجه هند و پاکستان را به شکل گسترده هدر داد، اما برنده تقسيم و تسخير جغرافياي سياسي آمريکا بود. «تهديد» سوسياليستي در افغانستان با «جهاد» مهيب، که گروههاي مشابه القاعده را در جهان رايج کرد، از عرصه محو شد.
به عنوان يک نتيجه، زماني که شريف زمام قدرت در دهه 1990 بدست گرفت، دريافت که راه ديگري ندارد. طالبان، شوخي نداشتند و بر خلاف سياست مداران بزدل پاکستاني، ميخواستند به خود امپراتوري حمله کنند. بنابراين ميتوان گفت، روابط پاکستان با آمريکا از زماني که رهبران مختلف سعي ناموفقي در دلگرم نمودن طالبان و آرام کردن آمريکاييها نمودند رو به وخامت گذاشته است.
اگر شريف بتواند پيمان صلحي با هند منعقد کند و با بازيگران منطقهاي از جمله با ايران و با آمريکا در افغانستان همکاري کند، صلح در منطقه برقرار خواهد شد. بازگشايي مرزها با هند، موجب رونق اقتصادي در سراسر منطقه ميگردد. در همان زمان، عقبنشيني واقعي نيروهاي ايالات متحده از منطقه نيز تسريع ميشود و اين کشور به تهديدهاي خود براي حمله به ايران پايان ميدهد. ايالات متحده در صورت خروج از افغانستان نفوذ بسيار کمي در منطقه خواهند داشت. در واقع، وضعيت در سراسر منطقه بهبود خواهد يافت.
پاکستان همچنين به سرعت خواهان تبديل شدن به هژمون در منطقه است. اما صلح با هر دو کشور افغانستان و هند براي تمامي طرفها مفيد خواهد بود. بالا بردن استانداردهاي زندگي از طريق همکاري متقابل با هند، ايران و چين سودآور خواهد بود. خط لوله صلح ايران و پاکستان و هند (ipi) هسته مرکزي اين صلح است. حتي اگر سياست پاکستان همچنان ناکارامد باشد، همکاريهاي منطقهاي جديد، يک جهش بزرگ براي اقتصاد آن خواهد بود.اگر شريف شجاعت انجام اين کار را داشته باشد، روند دشوار آغاز يک دوره جديد در پاکستان انجام ميپذيرد. اين امر همچنين رياست او را در دور دوم تضمين ميکند.
پي نوشت:
1 - pakistan's elections: turning over a new leaf, eric walberg, http://ericwalberg.com, 14 may 2013