بوی توطئه به مشام کرزی رسید
بیش از 13 سال از آغاز این جنگ می گذرد. جنگی که به بهانه دخالت القاعده در جریان حمله به برج های دوقلو در آن 11 سپتامبر شوم جرقه آن زده شد. در روزهای منتهی به حمله امریکا و ناتو به افغانستان جورج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا گمان می کرد که لکه ننگ حمله تروریستی به شهروندان آمریکایی در نخستین ماه های حضور او در قدرت تنها با حمله ای تمام عیار و قتل عام شبه نظامیان القاعده و نیروهای طالبان در افغانستان پاک خواهد شد.
جنگ آغاز شد. حکومت طالبان سر به نیست شده و القاعده نیز بهشت امن خود در افغانستان را از دست داد. دو دوره بعد در واپسین ماه های حضور نخست باراک اوبامای دموکرات در کاخ سفید مرد شماره یک القاعده اسامه بن لادن هم در خاک پاکستان توسط کماندوهای امریکایی کشته شد. با اینهمه کاخ سفید نشین ها با گذشت بیش از یک دهه از نبرد در افغانستان به این نتیجه عقلانی رسیده بودند که پرونده شبه نظامی گری در افغانستان و پاکستان و دیگر کشورهای اسلامی با به دریا انداختن جنازه اسامه بن لادن بسته نخواهد شد. اکنون با نزدیک شدن به زمان خروج نیروهای امریکایی و اروپایی از افغانستان در سال 2014 میلادی بدیهی ترین چالش آمریکا و متحدانش در افغانستان و پاکستان همان مشکلی است که انها را به افغانستان کشاند: فعالیت های شبه نظامیان. طالبان پاکستان در یک دهه گذشته شکست خورده ، عقب نشینی هایی داشته اما تغییر موضع نداده است.
طالبان همچنان از یک سو سربازان امریکایی را می کشد و از سوی دیگر در قطر برای مصالحه با آمریکایی ها وقت شماری می کند. در این میان رئیس جمهوری در افغانستان بر مسند قدرت است که واپسین ماه های حضور در قدرت را پشت سر می گذارد. حامد کرزی نگران است. نگران بازی های پشت پرده آمریکایی ها با طالبان. نگران مصالحه ای که از آن بوی ناخوشایند میل به تجزیه افغانستان در امریکایی ها و انگلیسی ها به مشام می رسد. در این میان دعوای لفظی میان پاکستان و افغانستان همچنان ادامه دارد. همچنان پاکستانی ها افغان ها را مسبب فعالیت های شبه نظامی گری می دانند و البته افغان ها هم از رد پای پاکستان در ناآرامی های کشور خود سخن می گویند. اختلاف های میان افغانستان و پاکستان، احتمال مصالحه امریکا و اروپا با طالبان ، میزان حمایت پاکستان از این روند و دیگر مسائل روز در خصوص این دو کشور جنجالی را با پیرمحمد ملازهی، تحلیلگر مسائل شبه قاره در میان گذاشتیم:
حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان به سیاست های پاکستان معترض بوده و حتی گفته بود که این کشور قصد دارد تا افغانستان را ملوک الطوایفی کرده و تحت کنترل طالبان درآورد. با توجه به آنکه دولت جدید پاکستان به رهبری نواز شریف کار خود را آغاز کرده و به نظر می رسد که نسبت به دولت پیشین منعطف تر باشد شما سیاست پاکستان در قبال افغانستان را چگونه ارزیابی می کنید؟
حقیقت این است که سیاست کلی پاکستان در قبال افغانستان و سیاست خارجی این کشور را نخست وزیر و یا رئیس جمهور تعیین نمی کند. بلکه نهاد قدرتمندی در این کشور وجود دارد به نام ISI که از آن با عنوان آژانس اطلاعات محرمانه ارتش نام می برند و تصمیم گیرنده نهایی، این نهاد است. البته باید اشاره کرد که تنها نظامیان نیستند بلکه در کنار آنها احزاب، بازرگانان و علمای دینی و افراد با نفوذ قبائل در این نهاد حضور داشته و در آن تاثیرگذارند.
این نهاد در ارتباط با افغانستان سیاست مشخصی دارد و تغییر نخست وزیر و دولت جدید هیچ تاثیری در آن ایجاد نمی کند. دو مساله اساسی در سیاست خارجی پاکستان وجود دارد که یکی موضوع کشمیر در ارتباط با هند است و دیگری مساله افغانستان. سیاست استراتژیک پاکستان در قبال این دو پرونده از ابتدای به وجود آمدن این کشور تا به امروز بر روی یک موج حرکت کرده و در آینده نیز ادامه خواهد داشت . این سیاست حاکی از این است که حداقل یک دولت هماهنگ در کابل و اسلام آباد به وجود آید دولتی که شاید دولت دست نشانده پاکستان نباشد اما باید با آن هماهنگ باشد.
بنابراین سیاست کلی پاکستان را نواز شریف تغییر نخواهد داد، البته ممکن است به صلح و ثبات در افغانستان کمک کند چرا که روند این صلح به گونه ای پیش می رود که ابتکارعمل از دست افغانستان و پاکستان در حال خارج شدن است. آنچه که در دوحه در خصوص مصالحه با طالبان در جریان است نشان می دهد که امریکایی ها، پاکستان و افغانستان را دور می زنند. این استراتژی مشترک میان افغانستان و امریکا بر سر طالبان می تواند مشوقی باشد برای نواز شریف به سمت نوعی مصالحه با افغان ها و نه تقابلی که تا به امروز در سیاست پاکستان وجود داشته است. با اینهمه نهایت کلام این است که این شخص نخست وزیر که امروز قرعه آن به نام نواز شریف افتاده نیست که سیاست کلان را در پاکستان تعیین می کند.
رابطه حزب حاکم در پاکستان با طالبان در قیاس با دولت قبلی به چه شکل است؟
حزب مسلم لیگ شاخه نواز به گروه های اسلام گرا نزدیک تر است و حزب مردم فاصله بیشتری از گروه های اسلامی داشته است. گروه های اسلامی رادیکال و میانه رو وجود دارد، اگر این تصور را داشته باشیم که حزب مسلم لیگ از گروه های میانه رو است و می تواند ارتباطات بیشتری از نظر مردم ایجاد کند بدین معناست که می تواند در ارتباط باطالبان بیش از حزب مردم تاثیرگذار باشد.
از ابتدا نواز شریف بر مصالحه با طالبان تاکید داشته است . در حال حاضر که امریکا و انگلیس داعیه دار مذاکره با طالبان شده اند آیا احتمال حرکت کردن اسلام آباد در این مسیر هم وجود دارد؟
اگر مذاکرات قطر به خوبی پیش رود و مشکلات خاصی پیش نیاید احتمال اینکه طالبان پاکستان هم وارد مذاکره شود بسیار زیاد است، چراکه اهداف نزدیکی میان گروه های طالبان پاکستان و افغانستان وجود دارد. دو مساله آنها رابه هم نزدیک می کند:
طالبان افغانستان و پاکستان هر دو پشتون هستند. دیدگاه های آنها در خصوص قدرت نیز کم و بیش مشابه هم است. بنابراین اگر مذاکرات قطر به خوبی پیش رفته و به نوعی مصالحه میان مذاکره کنندگان پیش آید به احتمال زیاد این روند میان طالبان و دولت پاکستان هم اتفاق خواهد افتاد.
ارزیابی شما از موضع گیری های اخیر آمریکا و اختلاف این کشور با دولت مرکزی در افغانستان بر سر نحوه مصالحه با طالبان چیست؟
حقیقت این است که مشخص نیست برنامه امریکایی ها برای مصالحه با طالبان همان است که اعلام می کنند و یا موضوع دیگر و پنهانی هم وجود دارد. اخیرا حامد کرزای نگرانی جدیدی را مطرح کرده دال بر احتمال توطئه تجزیه افغانستان از سوی برخی از کشورها. در این میان کرزی نقشی را هم در این تئوری به طالبان داده است. به نظر می رسد که این نگرانی چندان بیراهه نیست و ممکن است کرزای اطلاعاتی دارد که در دست دیگران نیست. شاید هم امریکایی ها همان طرح پترائوس در مذاکرات با طالبان را پیش می برند. همچنین در مذاکرات اخیر دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس صحبت از این مساله به میان آمده که ما باید از ابتدا با طالبان مصالحه می کردیم و یا آنچه که فرمانده نظامی انگلستان به گاردین گفته بود بسیار مساله ساز شده است.
به نظر می رسد در شرایط کلی منطقه؛ امریکایی ها به دنبال طرحی هستند که بر اساس آن بتوانند بدون دردسر از افغانستان خارج شده و به نوعی این جنگ را افغانی کنند. همانند این تجربه نیز پیش از این در لبنان رخ داده بود. استراتژی امریکایی ها مشخص است : به دست اوردن پایگاهی امن و استقرار در این کشور. در این میان اگر قرار بر ادامه جنگ و بی ثباتی است این افغان ها هستند که باید هزینه ان را پرداخت کنند. بنابراین به نظر می رسد نگرانی حامد کرزای هم از این جهت است که نه تنها امریکایی ها او را دور زده اند بلکه کل جریانی که هم اکنون در این کشور حاکم است دوستی با شمالی ها را که متحد امریکا هستند در برمی گیرد. به بیان دیگر نگرانی کرزی این است که ذات معامله امریکا با طالبان ابن است که آنچه در ذات این برنامه نهفته شده و فعلا از دیده ها پنهان می ماند واگذاری بخش هایی از افغانستان به طالبان باشد و به نوعی پای تجزیه این کشور در میان باشد.
شما از شباهت های طالبان افغانستان و پاکستان سخن گفتید، چه تفاوت هایی میان مطالبه های طالبان در دو کشور وجود دارد؟
شاید مطالبه ها متفاوت باشد اما هر دو طرف به دنبال برقراری قدرت اسلامی در کشور خود هستند. به عبارت دیگر طالبان افغانستان به فکر قدرت امارت اسلامی خود هستند و تحریک طالبان نیز اعلام کرده که نهایت هدف ما این است که یک حکومت اسلامی در پاکستان به وجود آید( یعنی حکومت جمهوری اسلامی پاکستان از دید آنها مطلوب نیست).
بنابراین هر دو گروه قدرت را از زاویه ایدئولوژیک نگاه می کنند. اما یک تفاوت جزئی وجود دارد که احتمال اینکه تحریک طالبان پاکستان در چارچوب نظام فعلی قرارگیرد و از حالت افراطی به سوی احزاب میانه رو پیش رود، وجود دارد بدین معنا که طالبان پاکستان در مقایسه با افغانستان انعطاف پذیری بیشتری دارد. به دلیل آنکه شرایط دو کشور متفاوت است اما اهداف آنها قدرت انحصاری و ایدئولوژیکی است.
کامرون نخست وزیر بریتانیا به افغانستان و پاکستان سفر کرده و بر مصالحه با طالبان تاکید داشته است. در این روند تا چه میزان سیاست های امریکا و انگلستان با هم متفاوت است و این دوکشور در چه استراتژی هایی با هم اشتراک فکری دارند؟
نخستین تفاوت این است که انگلیس ها تجربه کاری با مردم منطقه دارند. همانطور که می دانید انگلیس ها نزدیک به 200 سال در هند حاکم بوده و روش های استعماری خود را اعمال می کردند و همچنین با افغان ها نیز دو سه جنگ مهم انجام دادند که شکست خورده و همین شکست مقدمه ای برای فروپاشی امپراطوری آنها شد. به نظر می رسد که تجربه روس ها و انگلیس ها در افغانستان شباهت های زیادی به هم دارد. بنابراین انگلیس ها نسبت به منطقه آگاه ترند و بر اساس سیاست های حساب شده تری حرکت می کنند تا امریکایی ها.
امریکایی ها قدرت سخت افزاری و نظامی دارند و از ظریف کاری انگلیس ها در استراتژی آمریکایی ها خبری نیست. شرایط این روزها در افغانستان به گونه پیش رفته که امریکایی ها را مجبور کرده تا نظرات انگلیسی ها را مورد توجه قرار دهند. همانطور که می دانید جرقه بحث مصالحه با طالبان در استان هلمند که در دست طالبان بود زده شد و مبتکر آن هم انگلیس ها بودند. در جریان سالهای جنگ در افغانستان هم انگلیس ها کمترین تلفات را داشتند به دلیل آنکه آنها از ابتدا با طالبان مذاکرات پنهانی کردند تا سربازان خود را زیاد در معرض خطر قرار ندهند. در نتیجه امریکایی ها تازه متوجه شدند که سیاست انگلیس کارایی بیشتری داشته است.
آنچه که امروز مطرح شده این است که امریکایی ها حاضر نیستند تا ابتکار عمل در افغانستان را به دست انگلیسی ها بسپارند و همچنان بر همان ایده ای که امریکا قدرت اول است حرکت می کنند. نگرانی کامرون از استراتژی امریکایی ها در منطقه نیز ناشی از همین تک روی های امریکایی ها است. انگلیسی ها اعتقاد دارند که در منطقه حق اب و گل دارند. در حالیکه امریکا به هیچ وجه حاضر نیست در این موارد از سیاست های انگلیس تبعیت کند.