آغاز جنگ داخلی لیبی و دخالت ناتو در حمایت از انقلابیون لیبی، دو عاملی شد که مسیرهایی متفاوت از مصر و تونس پیشِ روی قیامهای عربی ترسیم کرد و محاسبات مخالفان و معترضان را در سراسر منطقه متحول کرد.
سرنگونی قذافی تفاوت عمدهای با سقوط مبارک و بنعلی دارد. وی ٤٢ سال حکمران مطلق لیبی، «شاه شاهان آفریقا» و «پیشگام رهبران عرب» و نماد دورۀ استبداد و دیکتاتوری عربی بود. قذافی به سایر دیکتاتورهای عرب بهمثابۀ شاگرد خود مینگریست و حتی در دیدارهای رسمی، بر همین مبنا با آنها رفتار میکرد. نگاهی به نحوۀ سخنرانی وی در نشست سران عرب در لیبی در سال ٢٠١٠، نشاندهندۀ غرور و تکبر بیش از حد دیکتاتور لیبی بود. نحوۀ برخورد وی با مخالفانش نیز کاملاً متفاوت بود. افزون بر بهرهگیری از جنگنده و تانک برای سرکوب معترضان، قذافی اولین رهبر عربی بود که ملت خود را موش و معتاد نامید و بهطور علنی قتل آنها را به طرفدارانش دستور میداد.
قیام مردم لیبی و نحوۀ تعامل قذافی با آن، تأثیر قابل توجهی بر جنبشهای سایر ملتهای عرب داشت. تا پیش از ١٧ فوریۀ ٢٠١١، در تونس و مصر خشونت به نحوی سازماندهیشده علیه معترضان اعمال نشده بود و بهار عربی خون زیادی به خود ندیده بود. قذافی با سرکوب گستردۀ معترضان، قیامهای عربی را وارد مرحلۀ نوینی کرد؛ مرحلهای که برخلاف مرحلۀ نسبتاً بیخشونت قیامهای تونس و مصر، با خشونت سازماندهیشده همراه بود.
در واقع قیام مردم لیبی و نحوۀ تعامل قذافی با آن، نگاهها به قیامهای عربی را از چند منظر متحول ساخت. تا پیش از آغاز تحولات لیبی، قیامها مسئلهای داخلی و بیخشونت و یا با خشونت اندکی همراه بود. اما آغاز جنگ داخلی لیبی و دخالت ناتو در حمایت از انقلابیون لیبی، دو عاملی شد که مسیرهایی متفاوت از مصر و تونس پیشِ روی قیامهای عربی ترسیم کرد و محاسبات مخالفان و معترضان را در سراسر منطقه متحول کرد. این امر با افزایش تلفات غیرنظامی در لیبی و شدت گرفتن جنگ داخلی، از یک سو تأثیر روانی بسیار مخربی بر اعتراضات و معترضان در دیگر کشورهای عربی داشت؛ بدین معنا که افزون بر احتمال سیر امور بر وفق مراد، مانند تونس و مصر، احتمال وقوع جنگ داخلی و تلفات گسترده را نیز پیشِ روی آنها گذاشت. از سوی دیگر، بر جسارت دیکتاتورها و رهبران مستبد عرب در رویارویی خشونتبار با معترضان افزود. بهنحوی که پس از درگرفتن جنگ داخلی در لیبی، خشونتها علیه معترضان در بحرین و یمن افزایش یافت؛ بهعلاوه، درگیریها در سوریه نیز آغاز شد.
بدین ترتیب، برخلاف دو وضعیت تونس و مصر، شاهد تأخیر در بهثمر رسیدن اعتراضات در سایر کشورهای عربی بودیم. اما اعتراضات و جنگ مخالفان با قذافی سرانجام پس از هفت ماه با تصرف طرابلس از سوی مخالفان قذافی در نیمۀ دوم اوت ٢٠١١ به نتیجه رسید و قذافی و فرزندان و اطرافیانش کاخها و مراکز حکمرانی را رها کردند. این پیروزی که با تلفات مالی و جانی بالایی تحقق یافت، تحولی دیگر در سیر خیزشهای عربی بهبار آورد.
بهرغم تلفات قابل توجه، نیروهای انقلابی، حکومت ٤٢سالۀ قذافی را به زیر کشیدند؛ این خود یکی از بزرگترین تحولات منطقه را رقم زد. بدین معنا که با وجود قدرت مثالزدنی قذافی و نیروهای امنیتی و نظامی تحت فرمانش که تا پایان به وی وفادار ماندند، در نهایت ارادۀ ملت پیروز شد؛ ملتی که در تناظر با سرزمین خود، کمجمعیتترین ملت عرب بهحساب میآید. این امر الگوی مناسبی برای سایر قیامهای عربی ارائه داد. بهعبارتی، همچنان که ملتی کوچک توانست یکی از بستهترین و سفاکترین رژیمهای عرب را با هفت ماه مبارزه از میدان بهدر کند، سایر ملتهای عرب نیز بهسادگی میتوانند با الگوگیری از روحیه و پایداری مبارزان لیبیایی تحرکات خود را علیه سایر حاکمان عرب گسترش دهند. افزون بر این، اکثر تلفات مخالفان قذافی از میان نیروهای داوطلب بود که بدون اجبار و فقط برای سرنگونی قذافی به میدان آمده بودند. این امر که در طول ماه هاي گذشته بازتاب گستردهای در رسانههای عربی داشت، عامل دیگری در الگوگیری سایر ملتهای عرب از انقلابیون لیبی و پایداری و روحیۀ فداکارانۀ آنهاست.
بازتاب سرنگونی قذافی در جهان عرب و سایر قیامهای کشورهای عربی را در تحرک گستردۀ ملت یمن در جمعۀ پایانی ماه رمضان شاهد بودیم. یمنیها با مشاهدۀ سرنگونی قذافی، گستردهترین تظاهرات در طول اعتراضات چندماهۀ خود را انجام دادند. تحرکات بحرینیها نیز مجدداً پس از سرنگونی قذافی آغاز شده و به درگیریهای پراکندهای میان مردم و نیروهای امنیتی انجامیده است. تأثیر پیروزیهای معترضان لیبی بر این تحولات آشکار است.
در واقع، از ماه فوریه و آغاز قیام لیبی، رژیم قذافی با هدف گرفتن معترضان و سرکوب خونین آنها موجب پناه بردن آنها به اسلحه شد؛ امری که آغازگر جنگی داخلی شد. این جنگ گذشته از تبعات داخلی، موجب بروز نگرانیهایی در میان ملتهای معترض منطقه در مورد هزینههای مورد نیاز برای رسیدن به تغییر مورد انتظار و در نتیجه کاهش شدت اعتراضات در بسیاری از کشورهای عربی ازجمله اردن، مغرب، الجزایر، عمان، و بحرین و فرسایشی شدن اعتراضات در سایر کشورهای عربی شد. بهنظر میرسد سقوط قذافی، برخلاف ایستادگی وی در برابر تغییر، نیرویی آزاد خواهد کرد که بر شدت اعتراضات در کشورهای عربی افزوده و پیشبرد تغییرات را تسریع کند. نمونههای افزایش شدت اعتراضات با نگاهی به کشورهای درگیر اعتراضات روزانه، آشکار میشود. در واقع، سرنگونی قذافی اگرچه الگوی تغییر لیبی را همچنان پیشِ روی سایر قیامهای عربی باقی گذاشته و از این جهت نگرانیهایی در میان ملتهای معترض خاورمیانه برانگیخته است، اما این سرنگونی، با مقایسۀ هزینهها و نتیجۀ بهدستآمده، عدم مطلوبیتِ مطلقِ تغییر در لیبی را به عدم مطلوبیتی نسبی تبدیل کرد؛ لذا هوادارانِ تغییر را تشویق و قیامها را تشدید خواهد کرد.