emamian

emamian

ماموستا امجد محمودی سرپرست مرکز بزرگ اسلامی و امام جمعه مسجد جامع قبای مريوان، ضمن تبریک حلول ماه ربیع الاول به جامعه اسلامی؛ اظهار داشت: ماه ربیع الاول به عنوان بهار ماه‌ها شناخته می‌شود به این دلیل که درهای رحمت بر روی بندگان باز است و طبق روایت‌های مستند، برکات الهی بر بندگان خدا فرو می‌ریزد و انشاءالله تحول عظیمی در جامعه اسلامی برای آزادی قدس شریف رقم بزند.

وی ماه ربیع الاول، را ماهی سراسر شادی و عید برشمرد و تصریح کرد: ماه ربیع الاول ماه تولد آخرین منجی عالم بشریت، شافع امت، سردار شجاعت، وفاداری و بزرگمردی که قبل از بعثت به امین ملقّب بود؛ زیرا با توجه به این که پایه ‏هاى اخلاق فردى و اجتماعى پیامبر (ص) در دوران جوانیش چنان استوار بود که بین مردم، به عنوان شخصی امین و مورد اطمینان شناخته می شد، از این رو به آن حضرت "امین" می گفتند.

ماموستا محمودی با بیان اینکه اوصاف پیامبر (ص) قابل شمارش نیست اذعان کرد: بزرگی ایشان در ذهن هیچکس تاکنون قابل توصیف نیست؛ خداوند ایشان را خلق عظیمی یاد کرده است و به گونه‌ای توصیف می‌کند که همه مفسرین قدرت تفسیر آن را نداشته‌اند و فقط در آخر تفسیرشان والله اعلم گفتند.

این عالم اهل سنت ابراز داشت: امت اسلامی نباید اسلام را فدای منافع شخصی و مادی کند، بلکه مثل گروه اول صدر اسلام در میدان عمل و در عرصه‌های گوناگون برای رسیدن به هدف تعالی اسلام گام بردارند، زیرا تا زمانی که اتّحاد و برادری مسلمانان در زیر لوای توحید باشد هیچ گزندی به امت اسلام توسط دشمنان نمی رسد.

ماموستا محمودی با اشاره به اهمیت یکپارچگی امّت اسلامی؛ تأکید کرد: حفظ وحدت و اصل اسلام، دو عنوان مهمّ است که باید در کنار هم مورد توجه خاص قرار گیرد. 

وی در ادامه متذکر شد: همه مسلمانان در حفظ و گسترش اسلام ناب محمدی (ص) وظیفه دارند، از این رو همه‌ی امت اسلام در این راه مسئولیت سنگینی دارند، زیرا از آنجا که مسلمانان دشمنان مشترکی داریم و همواره در صددند اصل اسلام و مسلمانان را نابود کنند، باید متحد شده و در حفظ کیان اسلام و مسلمانان بکوشیم.

سرپرست مرکز بزرگ اسلامی شهرستان مریوان خاطرنشان کرد: این ماه محور وحدت امت اسلامی و همگرایی همه مسلمانان و کنار گذاشتن اختلافات فکری و مذهبی و قومی به سوی رشد و تعالی و همزیستی مسلمانان است.

ماموستا محمودی در پایان افزود: اکنون الحمدالله جامعه اسلامی قریب به دو میلیارد مسلمان می‌باشند و برای رسیدن به نقطه مشترک و امت واحده باید به قرآن و پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) تمسک جویند.

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
 

و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.

یاد کنیم از مرحوم آقای امامی(۲) (رضوان ‌الله ‌تعالی ‌علیه)؛ ایشان جدّاً به این مدرسه و این تشکیلات دلبسته و علاقهمند بودند؛ این را ما از اظهارات ایشان، از مراجعات ایشان کاملاً حس میکردیم. و واقعاً آن مقدار تلاشی هم که ایشان میتوانستند بکنند کردند. ایشان خیلی تلاش میکرد برای اینکه این مدرسه به اهداف خودش برسد.

خب شما میدانید، مدرسه‌ی شهید مطهّری، یک سابقه‌ی طولانی‌ای دارد. قبل از انقلاب اساتید بزرگی در این مدرسه بودند که ما می‌شناختیم بعضی‌هایشان را. خب مرحوم آقای راشد اینجا بود، مرحوم آقای آمیرزا ابوالفضل نجم‌آبادی جزو ملّاهای خوب تهران بود؛ ما از نزدیک ایشان را می‌شناختیم؛ مرحوم شیخ‌الاسلام کاشمری و بعضی دیگر از این قبیل در این مدرسه تدریس میکردند، منتها خروجی نداشت؛ با این‌همه اساتید خوب، آن روز هیچ خروجی قابل توجّهی این مدرسه نداشت. طلبه‌هایی که در آن مدرسه بودند ــ حالا در بین ما طلبه‌ها که آن زمان به تهران رفت و آمد داشتیم، چیزهایی می‌شنفتیم ــ معروف بودند به طلبه‌هایی که درس نمیخوانند؛ یعنی طلبه‌ی درس‌نخوان! طلبه بود در این مدرسه امّا [با وجود] آن اساتیدِ به آن خوبی، محصول قابل توجّهی نداشت. حالا افرادی شاید گوشه‌کنار بودند امّا خروجیِ مورد انتظاری آن مدرسه نداشت؛ برخلاف دوره‌ی انقلاب. خب در این دوره‌ی انقلاب بسیاری از علمای متبحّر و حقیقتاً ملّا مشغول کارهای غیر حوزه‌ای شدند؛ طبیعت کار این را اقتضا میکرد؛ لذا در مراکز تدریسیِ متعدّدی، از جمله در مدرسه‌ی شهید مطهّری ما عالِمِ مدرّس کم می‌آوردیم ــ البتّه بزرگانی، علمائی بودند؛ ما می‌شناسیم بعضی از آقایان را؛ بعضی بحمدالله در قید حیاتند، بعضی هم از دنیا رفته‌اند که ما می‌شناختیم؛ از نزدیک من بعضی از آقایان را می‌شناختم؛ ملّا بودند، خوب بودند ــ لکن خروجیِ مدرسه، خروجیِ خوبی بوده؛ یعنی طلبه‌های فاضل، طلبه‌های خوب در این مدرسه تحصیل کرده‌اند. خب این خیلی باارزش است؛ این بر اثر زحماتی بود که مسئولین این مدرسه از اوّل کشیدند و مرحوم آقای امامی که خب دیگر از اوّل در رأس کار بودند.

اینکه شما گفتید مدرسه احتیاج به تحوّل دارد، این کاملاً حرف درستی است؛ یعنی برنامه‌ها نو‌به‌نو باید بر حسب نیازهای زمان تجدید بشود؛ این طبیعی است. [وقتی از] بهاصطلاح تحوّل اسم می‌آوریم معنایش این نیست که اصول و مبانی عوض بشود. اتّفاقاً اصول و مبانی نباید دست بخورد، چون مبانی، مبانی درستی است. آنچه بایستی دست‌کاری بشود، برنامه‌ها است؛ باید دید چه درسی بیشتر مورد نیاز است، چه درسی بیشتر در جامعه مورد استقبال قرار میگیرد، با توجّه به ابزارهایی که امروز به وجود آمده که در بیست سال پیش و چهل سال پیش این ابزارها نبود، چه جور تدریسی امروز لازم است که انجام بگیرد؛ یعنی این چیزها مهم است. [آن وقت] بر اساس این برنامه‌ریزی جدید، شما استاد انتخاب میکنید، طبقه‌بندیِ شاگردان را تنظیم میکنید، برنامه‌ها را تنظیم میکنید و خروجی‌های خوبی خواهید داشت؛ این باید مورد توجّه باشد.

یک مسئله‌ی مهم، مسئله‌ی تهذیب و تدیّن و دین‌داری است. این مدرسه باید مظهر دین‌داری باشد به معنای واقعی کلمه؛ یعنی در واقع نشان بدهد که یک محیط حوزوی ـ دانشگاهی، یک محیطی که ترکیبی از آرایش حوزوی و آرایش دانشگاهی است، میتواند افرادی را ارائه بکند که علاوه بر علم، دارای تقوا، دارای تزکیه‌ی نفْس باشند؛ این نشان داده بشود؛ این در تهران به نظر من خیلی خوب است.

اگر چنانچه ان‌شاءالله توفیقات الهی شامل حال شما در این حرکتی که حالا شروع کردید و میخواهید شروع کنید، بشود، میتوان مدرسه‌ی شهید مطهّری را مظهر و نمونه‌ی حوزه‌ی تهران قرار داد. چون الان اگر چنانچه کسی از بیرون آمد و خواست بداند حوزه‌ی علمیّه در تهران چه‌ جوری است، ما مرکزی برای ارائه نداریم. مدرسه‌ی شهید مطهّری میتواند همان مرکز باشد؛ مشروط بر اینکه ارکان کار، ارکان سازمانی و تعلیمی، تدریسی در آن ملاحظه بشود.

به هر حال شما بحمدالله نیروی جوان هستید، آمادگی جوانی و نشاط جوانی دارید و میتوانید یک حرکت جدیدی را به این مجموعه بدهید. حوزه‌های علمیّه‌ی ما واقعاً احتیاج دارند به حرکتهای جدید. کارهای نکرده زیاد است. حالا که انسان میبیند مثلاً فرض کنید در قم ــ از باب مثال ــ یک رشته‌هایی تدریس میشود، بحث میشود، مورد مطالعه و تحقیق طلبگی قرار میگیرد که قبلاًاصلاً‌ ما به فکرش نبودیم، میفهمیم که ما چقدر جای خالی داریم، چقدر کار نکرده داریم؛ اینها را شما در اینجا ان‌شاءالله دنبال کنید.

یک نکته‌ی دیگر هم غیر از این مسئله‌ی تزکیه و برنامه‌ریزی منظم، مسئله‌ی انضباط است. گسترش دستگاه‌ها خیلی خوب است، اگر انسان بتواند درست اداره کند. خطری که وجود دارد، این است که رشته‌ی انضباط از دست برود. شما مدارس متعدّدی دارید در شهرهای مختلف کشور ــ چه مدرسه‌ی طلبگی، چه مدرسه‌ی غیر طلبگی، دبیرستان و مانند اینها ــ خب اینها انضباط لازم دارد، یعنی مدیریّت به معنای واقعی کلمه لازم دارد، اِشراف باید داشته باشید. سپردن کار به یک نفر و رها کردن کار در دست افراد [درست نیست]؛ مدیریّت عالی بایستی اِشراف همه‌جانبه داشته باشد. البتّه از همکاری همه‌ی کسانی که میتوانند همکاری کنند باید استفاده کرد، شکّی نیست، بخصوص نیروهای جوان، ولیکن آن مدیریّت عالی باید اشراف و نگاه جامع داشته باشد. انضباط را حفظ کنید؛ مراقب باشید از دستتان در نرود. اگر دیدید اداره کردن یک جایی سخت است، تعطیل کنید؛ هیچ نگران نباشید از اینکه فلان واحد را در فلان شهر تعطیل میکنید، وقتی که انسان نتواند درست آن را اداره کند. ان‌شاءالله خداوند متعال شما را موفّق بدارد.

من به مناسبت اینکه حالا یک جمعی از آقایان و خانمها اینجا تشریف دارید، راجع به انتخابات(۳) هم یک کلمه عرض بکنم.

خب، پس‌فردا ما انتخابات داریم؛ این انتخابات خیلی مهم است که قبلاً هم ما گفته‌ایم. البتّه در مرحله‌ی اوّل انتخابات، مشارکت مردم آن‌چنان که انسان توقّع داشت نبود؛ کمتر از آن مقداری بود که توقّع داشتیم و حدس زده میشد. افراد مختلفی حدسهایی در مورد مشارکت میزدند، همه‌ی حدسها بیشتر از آن چیزی بود که در واقع اتّفاق افتاد. خب این یک عللی دارد؛ کسانی که اهل سیاستند، اهل نگاه جامعه‌شناسانه به مسائل و مانند اینها هستند، اینها را بررسی میکنند. آنچه مسلّم است این است که اگر کسی تصوّر کند که این عدّه‌ای که رأی ندادند، به خاطر این بوده که با نظام مخالف بودند، سخت در اشتباه است؛ این برداشت، این فهم صد درصد اشتباه است! خب بله، ممکن است یک تعداد افرادی باشند که از یک مسئول خوششان نیاید، یا یک تعداد افرادی باشند که از اصل نظام خوششان نیاید؛ نه اینکه نداریم ما چنین کسانی؛ چرا، هستند در کشور که آزادانه حرف هم میزنند، حرفهایشان را هم می‌شنویم، میدانیم هم چه میگویند؛ یعنی این‌جور نیست که از چشمها پنهان باشند و دیده نشوند؛ میدانیم، می‌شناسیم که کسانی هستند که با اصل این نظام و اصل تشکیلات اسلامیِ حکومت خیلی موافقتی ندارند؛ خب بله، اینها هم هستند؛ لکن اینکه ما هر کسی را که رأی نداد ملحق به اینها بکنیم، خیلی خطای بزرگی است؛ این خطا را نباید کسانی مرتکب بشوند. نه، [شاید کسی] مشکل دارد، گرفتاری دارد، کار دارد، حوصله ندارد، وقت نمیکند، انواع و اقسام موانع برای این کار وجود دارد. حالا امیدواریم که ان‌شاءالله در این مرحله‌ی دوّم، اجتماع مردم شوق‌انگیز باشد و مایه‌ی آبرو برای نظام اسلامی باشد.

این را مکرّر عرض کرده‌ایم که مشارکت مردم برای نظام جمهوری اسلامی پشتوانه است، مایه‌ی آبرو است، مایه‌ی سربلندی است. اگر چنانچه مردم مشارکت واضح‌تر و بهتر و روشن‌تری داشته باشند، نظام جمهوری اسلامی این توانایی را پیدا خواهد کرد که حرف خودش و نیّات خودش و مقاصد خودش را ــ چه در داخل کشور، چه در مجموعه‌ی امتداد راهبردی کشور ــ تحقّق ببخشد، و این فرصتِ خیلی بزرگی است برای کشور.

امیدواریم ان‌شاءالله خدای متعال دلهای همه‌ی ما را هدایت کند به آنچه مورد رضای او است و همه‌ی کسانی که اسلام را دوست دارند، جمهوری اسلامی را دوست دارند، پیشرفت کشور را دوست دارند و بهبود اوضاع کشور و پُر کردن خلأها را دوست دارند، به وسیله‌ی آرائشان این را در روز جمعه‌ای که پس‌فردا باشد، ارائه کنند و نشان بدهند؛ و خداوند توفیق بدهد تا بتوانند بهترین [فرد] را انتخاب کنند؛ کسی که بتواند این اهداف را ان‌شاءالله در کشور تحقّق ببخشد.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و‌ برکاته
 
 
در ابتدای این دیدار، حجّت‌الاسلام والمسلمین عبدالعلی توجّهی (تولیت و رئیس مدرسه‌ی عالی شهید مطهّری) مطالبی بیان کرد.
آیت‌الله محمّد امامی‌کاشانی
مرحله‌ی دوّم چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری پانزدهم تیرماه برگزار میگردد.
خبرنگار(۱): به محضر مبارک رهبر معظّم، معزّز و فرزانه‌ی انقلاب اسلامی عرض سلام و ادب و احترام دارم. صبح حضرت مستطاب‌عالی به خیر و نیکی ان‌شاءاللّه و قرین به صحّت و سلامت و عافیت. یاد شهدای خدمت بویژه رئیس‌جمهورِ شهید، رئیسی عزیز را که امروز به دلیل فقدان ایشان چهاردهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری را برگزار میکنیم گرامی میداریم.

حضرتعالی در روز چهاردهم خرداد از حماسه‌ی انتخابات سخن گفتید و در روز عید سعید غدیر خم بر موضوع افزایش مشارکت و مشارکت حدّاکثری برای سرافرازی ایران و ایران قوی سخن گفتید و بر این موضوع تأکید فرمودید. اکنون که در دقایق ابتدائی فرایند رأ‌ی‌گیری در چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری هستیم، با توجّه به جایگاه و نقش بی‌بدیل رئیس‌جمهور در اقتدار و پیشرفت کشور، آخرین توصیه‌ی حضرتعالی برای کسانی که هنوز برای حضور در انتخابات مردّد هستند و یا تصمیم قطعی نگرفته‌اند چیست؟


بسم الله الرّحمن الرّحیم

برای ملّت عزیزمان از خداوند متعال بهترین روزها و سالها و بالاترین برکاتش را مسئلت میکنم.

روز انتخابات برای ما ایرانی‌ها، روز نشاط و شادی است؛ بخصوص آن وقتی که انتخابات برای گزینش رئیس‌جمهور است که چند سال آینده‌ی کشور با این انتخاب مردم تعیین میشود؛ لکن به نظر من یک موضوع مهمّی در کنار این هست و آن حضور پُرشور مردم و افزایش و کثرت رأی‌دهندگان است؛ این برای جمهوری اسلامی یک نیاز قطعی است. کلمه‌ی جمهوری در «جمهوری اسلامی» حاکی از این است که در ذات این نظام، حضور مردم لحاظ شده؛ بنابراین دوام جمهوری اسلامی و قوام جمهوری اسلامی و عزّت جمهوری اسلامی و آبروی جمهوری اسلامی در دنیا متوقّف به حضور مردم است؛ برای همین است که ما توصیه میکنیم مردم عزیزمان مسئله‌ی رأی دادن را، حضور در این آزمون مهمّ سیاسی را جدّی بگیرند و شرکت کنند. و اینکه شما میگویید بعضی‌ها مردّدند، من وجهی برای تردید پیدا نمیکنم. این کار آسانی است که نتایج مهمّی دارد. چرا انسان برای انجام یک کاری که خرج ندارد، زحمتی ندارد، مایه‌ای ندارد، وقت‌گیری‌ای ندارد، فشاری ندارد ولی فواید زیادی دارد، باید تردید داشته باشد؟ تردید نکنند. بخصوص با توجّه به همین نکته‌ای که من اشاره کردم و آن اینکه قوام جمهوری اسلامی به حضور مردم است و برای اثبات صحّت و صداقت نظام جمهوری اسلامی، حضور مردم یک امر لازم و واجبی است.

امیدوارم ان‌شاءاللّه خدای متعال مقدّر کند برای این کشور بهترین و مفیدترین گزینش را و سالهای آینده ان‌شاءاللّه سالهای خوب و مطلوبی باشد و مردم از گزینش خودشان راضی باشند.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و‌ برکاته

۱) آقای مهدی خسروی (خبرنگار صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران)
بسم الله الرّحمن الرّحیم

و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفیٰ محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

الحمد لله الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة علیّ بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین و الائمّة المعصومین (علیهم السّلام).

عید سعید غدیر را تبریک عرض میکنم به همه‌ی شما حضّار محترم و به همه‌ی ملّت ایران و به همه‌ی مسلمانان عالم؛ چون عید غدیر با معنای درست و برجسته‌ای که از آن میشود کرد، متعلّق به همه‌ی مسلمانان است؛ همه‌ی عالم اسلام باید عید غدیر را گرامی بدارند، و به معنای واقعی کلمه «عیدالله‌الاکبر» است.

از اینکه مردم عزیز ما این عید شریف را به شکل مردمی برگزار میکنند، در خیابانها، در مسیرهای طولانی برای عید غدیر جشن میگیرند، صمیمانه تشکّر میکنم؛ ابتکار مردمیِ بسیار خوبی است. این روزها از طرفی حدود چهلم شهیدان خدمت است که طبعاً یاد این عزیزان را برای ملّت ایران تازه میکند؛ از طرفی هم شور و شوق انتخاباتی در بین مردم مطرح است؛ ایّام حسّاسی است که مصادف شده است با این عید سعید، عید سعید غدیر و بایستی همه‌ی ما از خدای متعال توفیق بخواهیم که بتوانیم کار خودمان را بر طبق وظیفه انجام بدهیم.

عرض من امروز یک کلمه‌ی مختصر در باب واقعه‌ی غدیر است که عرض میکنم، یک کلمه‌ی مختصر در باب مولی‌المتّقین امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) عرض میکنم ــ فقط برای اینکه عرض ارادتی کرده باشیم ــ بعد هم چند جمله در باب انتخابات عرض خواهم کرد؛ این فهرست عرایض امروز ما با شما برادران و خواهران عزیزی است که اینجا اجتماع کرده‌اید.

در موضوع عید غدیر که عید غدیر روز اعلام خلافت امیرالمؤمنین علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السّلام) است، یک تعبیر قرآنی در این روز خیلی چشمگیر و حسّاس است؛ آن تعبیر هم این است که در [آیات] اوّلِ سوره‌ی مائده میفرماید: اَلیَومَ‌ یَئِسَ‌ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم؛یعنی در روز هجدهم ذی‌الحجّه‌ی سال دهم هجری، روز اعلام غدیر و جانشینی امیرالمؤمنین، روزی است که کفّار مأیوس شدند از اینکه بتوانند دین مبین اسلام را قلع و قمع کنند؛ تا آن روز هنوز همچنان امیدوار بودند که بتوانند این کار را بکنند؛ امّا آن روز دیگر مأیوس شدند. اَلیَومَ‌ یَئِسَ‌ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَون؛(۱) [میفرماید] حالا دیگر هیبت کفّار، شما را مرعوب نکند؛ به ظواهر و کارها و خودنمایی‌هایی که کفّار میکنند اهمّیّتی ندهید؛ مراقب رفتارتان در مقابل پروردگار عالم باشید؛ [مفهوم] آیه این است. چرا کفّار مأیوس شدند؟ این به خاطر تداوم «حاکمیّت سیاسی اسلام» است.

یک وقت، عقیده‌ی اسلامی هست، عمل اسلامی هست امّا سیاستِ اسلامی نیست، حاکمیّتِ اسلامی نیست؛ وقتی حاکمیّت اسلام به وجود آمد، روح اسلام  ــ که حالا عرض خواهم کرد ــ تحقّق واقعی پیدا خواهد کرد؛ روح اسلام «امامت» است. امامت، یکی از مراتب مهمّ شئون انبیای الهی است؛ یعنی هر کدام از پیغمبران یک امامند، دارای مقام امامتند. مقام امامت برای پیغمبران، از مقام رسالت بالاتر است. معنای رسالت پیغمبر این است که پیام الهی را به مردم میرساند، امّا معنای امامت پیغمبر این است که این رسالت را در دل مردم، در اندیشه‌ی مردم و در عمل و کارکرد مردم اجرا میکند؛ این معنای امامت است. لذا شما می‌بینید خدای متعال به حضرت ابراهیم (علیه السّلام)، بعد از آن‌همه امتحانات سختی که برای آن بزرگوار پیش آمد، در اواخر عمر او میفرماید: وَ اِذِ ابتَلىٰ‌ اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماما. خدای متعال بعد از این‌همه حوادث، بعد از این‌همه امتحانات سخت، در آخر عمر به ابراهیم میگوید: اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماما؛ حالا تو به مقام امامت رسیدی. چطور میگوییم آخر عمر؟ چون بعد ابراهیم میگوید: قالَ وَ مِن ذُرِّیَّتی؟(۲) «آیا در ذرّیّه‌ی من هم این امامت وجود دارد؟» که خدای متعال به او جواب میدهد. خب ذرّیّه‌ی ابراهیم مربوط به پیرمردی ابراهیم است دیگر. حضرت ابراهیم (علیه السّلام) در سنین پیری ــ شاید در نودسالگی یا بالاتر ــ صاحب دو فرزند شد؛ قرآن میگوید «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَی الکِبَرِ اِسماعیلَ وَ اِسحاق»؛(۳) معنای امامت این است. این امامت را پیغمبر اکرم به دستور الهی استمرار میدهد، منتها استمرار این امامت باید با حاکمیّت سیاسی همراه باشد؛ لذا اعلام خلافت میکند، اعلام ولایت میکند؛ «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیٌّ مَولاه».(۴) ضمناً بدانید حدیث غدیر را فقط شیعه نقل نکرده‌اند، [بلکه] متواتر است بین شیعه و سنّی؛ این حدیث را که پیغمبر فرمود «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیٌّ مَولاه»، همه‌ی یا بسیاری از محدّثین شیعه و سنّی نقل کرده‌اند. خب وقتی امامت استمرار پیدا کرد، الگوی زیست اسلامی هم استمرار پیدا میکند. وقتی امامت در جامعه حاکمیّت داشته باشد، زیست جامعه شکل اسلامی پیدا میکند، الگوی اسلامی در جامعه تحقّق پیدا میکند. اگر حاکمیّت سیاسی اسلام از دست برود، خسارت بزرگ این است که زیست اسلامی، زیست اجتماعی اسلامی از بین خواهد رفت؛ بزرگ‌ترین خسارت این است.

این تلاشی که ائمّه‌ی ما (علیهم السّلام) در طول زندگی دویست‌وپنجاه‌ساله برای حاکمیّت اسلام میکردند، مبارزه‌ای که میکردند، آن کاری که بعدها بعضی از بزرگان شیعه انجام میدادند، آن کاری که امام راحل و ملّت ایران در این برهه‌ی از زمان برای ایجاد انقلاب اسلامی انجام دادند، همه برای همین است که امامت متّکی بشود به حاکمیّت سیاسی، و این منتهی بشود به اینکه «زیست اسلامی» در جامعه گسترش پیدا کند.

«زیست اسلامی» یعنی چه؟ معنای چگونگی زندگی اجتماعی اسلامی چیست؟ این را در قرآن و در نهج‌البلاغه و در روایات میشود پیدا کرد. در این الگو، «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط»(۵) وجود دارد، یعنی «عدالت»؛ در این الگو «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار»(۶) وجود دارد، یعنی «مرزبندی با دشمن»؛ در این الگو «رُحَماءُ بَینَهُم»(۷) وجود دارد، یعنی «مهربانی مؤمنین و مردم با یکدیگر»؛ اینها خطوط اصلی است؛ ما از هر کدام از اینها که غفلت کرده باشیم و غفلت بکنیم و زمین بماند، نقصی در الگوی زیست اسلامی به وجود می‌آید.

در این الگو «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم»(۸) هست؛ یعنی حاکم جامعه رنج مردم را با وجود خود، با همه‌ی دل خود درک میکند، احساس میکند. قرآن میگوید «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم»؛ شما سختی میکشید، پیغمبر رنج میبرد. این از طرف حاکم نسبت به مردم. از طرف مردم هم «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»؛(۹) مردم هم همراهی میکنند، اطاعت میکنند، کمک میکنند، دنباله‌روی میکنند. از این قبیل خطوط روشن برای تبیین زیست اسلامی هزار مورد یا شاید هزاران مورد در قرآن و در نهجالبلاغه و در صحیفهی سجّادیّه و در روایات فراوان وجود دارد و میشود پیدا کرد. این معنای غدیر. غدیر در واقع برای ادامه‌ی تاریخ اسلام سوغاتِ زیست اسلامی را ارائه میدهد؛ حالا اینها که بعد در [مورد] قضیّه‌ی غدیر چه اتّفاقی افتاد، بحثهای دیگری است. معنای غدیر استمرار حاکمیّت الهی و اسلامی‌ است برای اینکه این حاکمیّت بتواند آن الگوی برجسته و پیشرفتهی زیست اسلامی را به وسیلهی امامت استمرار ببخشد؛ این معنای غدیر است؛ این برای شیعه و سنّی دیگر فرقی ندارد؛ همه‌ی فِرَق اسلامی از این بهره میبرند. ما غدیر را با این چشم نگاه کنیم که مایه‌ی «وحدت» است؛ غدیر را بهانه‌ای برای دعوای شیعه و سنّی قرار ندهیم. این نکته‌ی مربوط به غدیر.

و امّا درباره‌ی امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام). ما درباره‌ی علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السّلام) چه بگوییم؟ مگر ذهن بشر معمولی و چشم خرد انسان عادّی و معمولی میتواند آن خورشید را ببیند، به او نگاه کند، به او خیره بشود؟ مگر امکان دارد؟ نه. جمال معنوی امیرالمؤمنین را نمیشود [فهمید]؛ ماها نمیفهمیم؛ رتبه‌ی عرشی امیرالمؤمنین را ما نمی‌شناسیم؛ یعنی کلماتی گفته میشود، یک تصویری ممکن است در ذهنمان به وجود بیایید امّا مغز و معنای آن حقیقت روشنی را که امیرالمؤمنین مظهر آن است، واقعاً نمیتوانیم درست درک کنیم؛ بشر معمولی نمیتواند درک کند؛ آن را ائمّه درک میکنند، آن را خود پیغمبر درک میکند. خب پس ما چه جور از امیرالمؤمنین درس بگیریم؟ از کلمات خود امیرالمؤمنین که در نهجالبلاغه هست و بحمدالله تدوین‌شده و موجود است. یکی از نعمتهای بزرگ الهی برای جوامع اسلامی همین نهجالبلاغه است؛ این هم اختصاص به شیعه ندارد؛ بزرگ‌ترین شرح نهجالبلاغه را ابن‌ابی‌الحدید سنّی نوشته. در همین قرن اخیر، عالِم معروف مصری، محمّد عبدُه شرح نهجالبلاغه نوشته؛ یعنی نهجالبلاغه فقط مال شیعیان نیست، مال همه‌ی مسلمین است؛ درس است، راه است، ارائه‌ی طریق است، بیان معیارها است، بیان مبناها است؛ چیز بزرگی است. ما به این نهجالبلاغه که نگاه میکنیم و همچنین به آیات قرآن که نگاه میکنیم، میتوانیم ابعاد شخصیّت امیرالمؤمنین را برای درس گرفتن به دست بیاوریم. من حالا یک بخشهای کوتاهی را عرض میکنم؛ یعنی واقعاً شاید سالها طول بکشد اگر کسی بخواهد بنشیند راجع به فضایل امیرالمؤمنین حرف بزند؛ با یک ساعت و نیم ساعت و ده ساعت که قضایا تمام نمیشود. حالا یک چند کلمه‌ای ما عرض میکنیم.

فضایل آن بزرگوار آن‌چنان است که به قول خلیل‌بن‌احمد، عالِم معروف قرن دوّم، فضایل علیّ‌بن‌ابی‌طالب را، هم دشمنانش کتمان کردند، هم دوستانش؛ دشمنانش کتمان کردند به خاطر دشمنی؛ دوستانش کتمان کردند به خاطر خفقان، تقیّه، ترس؛ کتمان کردند، نگفتند. با وجود اینکه هم دشمنان کتمان کردند، هم دوستان کتمان کردند، فضایل امیرالمؤمنین همه‌ی دنیا را پُر کرده است؛ تعبیر او این است: مَلَأَ الخافِقَین. کدام شخصیّت بزرگ هست که کسانی که به دین او اعتقاد ندارند، درباره‌ی او چندین جلد کتاب بنویسند؟ این مخصوص امیرالمؤمنین است، این فقط مخصوص علیّ‌بن‌ابی‌طالب است. مسیحی درباره‌‌اش حرف میزند، هندو درباره‌اش حرف میزند، بودایی درباره‌اش حرف میزند، برادران مسلمان اهل تسنّنی که شیعه نیستند امّا امیرالمؤمنین را کاملاً قبول دارند، درباره‌‌اش کتاب مینویسند، درباره‌اش حرف میزنند؛ فضایل این بزرگوار این است.

خب حالا من چند کلمه درباره‌ی بعضی از خصوصیّات زندگی امیرالمؤمنین و شخصیّت امیرالمؤمنین عرض میکنم که در همه‌ی اینها ایشان در اوج است. اوّل، یقین است؛ آنچه انسان را، پوینده‌ی راه را، پی‌گیرنده‌ی یک هدف را در راه نگه میدارد چیست؟ «یقین»؛ [اینکه] یقین داشته باشد، ناامید نشود، مأیوس نشود، دچار شک نشود؛ امیرالمؤمنین در یقین در اوج است. تعبیر خود حضرت این است:  اِنّی لَعَلىٰ بَصیرَةٍ مِن‌ نَفسی‌ وَ یَقینٍ‌ مِن‌ رَبّی‌.(۱۰) یک جمله‌ی معروفی هم هست: «لَو کُشِفَ‌ الغِطاء مَا ازدَدتُ یَقینا»(۱۱) که البتّه من در نهجالبلاغه این جمله را پیدا نکردم، [امّا از ایشان] به هر حال نقل شده. این یقین امیرالمؤمنین در اوج این معنا.

درباره‌ی احساس نسبت به انسانها؛ نه‌فقط نسبت به مسلمانها، نه‌فقط نسبت به پیروان خودش، نسبت به [همه‌ی] انسانها، باز احساس او در اوج است. در نهجالبلاغه چند مورد وجود دارد که من یک موردش را اینجا عرض میکنم. به حضرت خبر دادند که اشرار و الوات شامی به شکل مسلّح می‌آیند در انبار(۱۲) و حمله میکنند به خانه‌های مردم و طلاها را از دست و پای زنها بیرون میکشند، اینها را اذیّت میکنند، آزار میکنند؛ [وقتی] این خبر را به حضرت دادند، حضرت این‌جور میفرماید: فَقَد بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم کانَ یَدخُلُ عَلَى المَراَةِ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَى المُعاهَدَةِ فَیَنتَزِعُحِجلَها؛ ببینید! میگوید به من خبر رسیده که اینها وارد خانه میشوند که در این خانه زن هست ــ یا زن مسلمان، یا زن غیر مسلمان ــ بعد که این را میگوید، میفرماید: فَلَو اَنَّ امرَاً مُسلِماً ماتَ مِن بَعدِ هذا اَسَفاً ما کانَ بِهِ مَلوما؛ اگر مرد مسلمان از این حادثه، از این خبر، از غصّه بمیرد، مورد ملامت نیست. احساس را می‌بینید! بی‌خیال بودن نسبت به آحاد جامعه، در نقطه‌ی مقابل این احساس نسبت به تک‌تک آحاد جامعه، حتّی زن غیر مسلمان؛ میگوید اگر مرد مسلمان بمیرد از این غیرت، از این ناراحتی که الوات و اشرار شامی وارد خانه بشوند و به زنان مسلمان [و غیر مسلمان] تعرّض بکنند، از غصّه اگر بمیرد، «ما کانَ بِهِ مَلوما» نمیشود ملامتش کرد، «بَل کانَ بِهِ عِندی جَدیرا»(۱۳) شایسته است، سزاوار است که انسان از غصّه بمیرد؛ می‌بینید اوج احساس را! احساس دلسوزی نسبت به آحاد مردم در یک چنین اوجی؛ این هم یک گوشه‌ی دیگری از شخصیّت امیرالمؤمنین.

در مورد مسئله‌ی عدالت؛ اصلاً نمیشود انسان درباره‌ی عدالت امیرالمؤمنین حرف بزند؛ اصلاً قابل توصیف نیست. حالا من یک جمله از حضرت نقل کردم؛ میفرماید: «وَاللهِ لَاَن اَبیتَ عَلی حَسَکِ السَّعدانِ مَسَهَّداً اَو اُجَرَّ فِی الاَغلالِ مُصَفَّداً»، اگر سخت‌ترین شکنجه‌ها را به من بدهند، با بدن برهنه من را روی خارها بکشانند و مانند اینها، «اَحَبُّ اِلَیَّ مِن اَن اَلقَی اللهَ عَزَّ وَ جَلّ یَومَ القیامَةِ ظالِماً لِبَعضِ العِباد»،(۱۴) همه‌ی اینها برای من بهتر از این است که من روز قیامت خدا را ملاقات کنم در حالی که به یک نفر ظلم کرده باشم! [اگر] بیشترین شکنجه‌ها را در دنیا به من بدهند، برای من گوارا است تا اینکه به یک نفر [ظلم کرده باشم]. آن وقت شما ببینید چه کسی این حرف را میزند؛ کسی که در رأس یک حکومتی است که شرق و غرب این حکومت، چند برابر ایران فعلی ما است. یعنی آن مملکتی که امیرالمؤمنین حاکم آن بود و امیرالمؤمنینِ آن مملکت بود ــ از رود جیحون تا رود نیل است، یعنی شامل ایران، شامل افغانستان، شامل عراق، شامل مصر [میشد]؛ فقط شام جدا بود که معاویه جدا کرده بود، بقیّه همه تحت حکومت امیرالمؤمنین [بودند] ــ میگوید [اگر] به یک نفر از این جمعیّت عظیمی که در این کشور بزرگ زندگی میکنند ظلم بشود، برای من سنگین‌تر است از اینکه همه‌ی عمرم شکنجه بکشم! این عدل امیرالمؤمنین [است]. عرض کردم درباره‌ی عدالت امیرالمؤمنین اصلاً نمیشود حرف زد، از بس مسئله سنگین است، از بس نشانه‌های عجیب و غریبی از عدالت این بزرگوار وجود دارد. این هم در اوج است.

در مورد هوشیاری در مقابل دشمن، باز در اوج است. این هم باز از نهج‌البلاغه من یک جمله عرض کنم؛ میفرماید که: «وَاللهِ لا اَکونُ کَاضَّبُعِ تَنامُ عَلی طولِ اللَدم»؛(۱۵) خلاصه‌ی معنایش این است: «من آدمی نیستم که با لالایی دشمن خوابم ببرد.» خیلی‌ها با لبخند دشمن خاطرشان جمع میشود که دیگر خطری نیست؛ اگر دشمن لالایی بدهد، خوابشان میبرد! امیرالمؤمنین میفرماید که «وَ مَن نامَ لَم یُنَم عَنه»؛(۱۶) اگر تو خوابت برد، معلوم نیست دشمن هم خوابش برده باشد، او بیدار است. نوازش دشمن و لالایی دشمن موجب نمیشود من به خواب بروم؛ یعنی این هوشیاری در مقابل دشمن در اوج است.

یک نقطه‌ی دیگر، در مورد مردمی بودن حکومت، حقّ متقابل میان مردم و میان حاکم؛ «وَ لَکُم عَلَیَّ مِنَ الحَقِّ مِثلُ الَّذی لی عَلَیکُم»؛(۱۷) میفرماید همان مقداری که من به گردن شما حق دارم ــ حالا شما ببینید امیرالمؤمنین چه حقّ بزرگی به گردن مردم دارد؛ مظهر قدرت خدا، مظهر رحمت خدا، مظهر علم خدا، حقّی که بر انسانها دارد چقدر است؟ همان مقداری که من به گردن شما حق دارم ــ شما [هم] به گردن من حق دارید؛ مردمی بودن نظام اسلامی این است. حالا یک عدّه‌ای بنشینند بگویند انتخابات و دموکراسی و مردم‌سالاری و مانند اینها را جمهوری اسلامی ایران از غربی‌ها یاد گرفته! نهجالبلاغه مال غربی‌ها است؟ مردمی بودن حکومت در زبان امیرالمؤمنین [این است]؛ حالا در قرآن هم آیات فراوانی وجود دارد که میشود از آن، این معنا را فهمید. این هم کلام امیرالمؤمنین است.

یک جمله‌ی دیگر که باز این هم در مقام احترام به نظر مردم [است]؛ و این هم باز در اوج است. فَلا تَکُفّوا عَن مَقالَةٍ بِحَقٍّ اَو مَشوِرَةٍ بِعَدل‌؛(۱۸) امیرالمؤمنینی که معدن حکمت است، معدن علم است، علم او متّصل به علم خدا است، علم او از وسایل عادّی به دست نیامده، این انسان با این عظمت علمی میگوید: فَلا تَکُفّوا عَن مَقالَةٍ بِحَقّ؛ اگر حرف حقّی به نظرتان رسید که باید به من بگویید، بگویید؛ ساکت نمانید؛ اَو مَشوِرَةٍ بِعَدل؛ یک وقتی میخواهید یک مشورتی به من بدهید، یک چیزی به نظرتان میرسد، مشورت بدهید. در همه‌چیز در اوج، از همه‌جهت در اوج!

باز یک نکته‌ای دیگر که این هم همین مسئله‌ی حضور مردم و تأثیر مردم در سرنوشت کشور [است]. میفرماید که «وَ لَا امرُؤٌ وَ اِن صَغَّرَتهُ النُّفوسُ وَ اقتَحَمَتهُ العُیونُ بِدونِ اَن یُعینَ عَلَى ذلک»؛(۱۹) هر کسی هر چند به نظر شما کوچک بیاید و بخواهید یا بتوانید او را نادیده بگیرید، این‌جور نیست که در سرنوشت کشور بی‌تأثیر باشد؛ یعنی کوچک‌ترین افراد جامعه، فقیرترین افراد جامعه، بی‌دست‌و‌پاترین افراد جامعه هم میتوانند در سرنوشت کشور مؤثّر باشند. حالا اینها یک گوشه‌هایی از شخصیّت امیرالمؤمنین است. اگر بخواهیم با زبان عادّی صحبت کنیم، باید بگوییم شخصیّت امیرالمؤمنین مثلاً صد بُعد دارد و حالا این چند بُعدش را ما با استفاده از کلمات خود آن بزرگوار گفتیم و دیدیم که در همه‌ی این ابعاد، امیرالمؤمنین در اوج است؛ نه‌اینکه فقط دارای این ابعاد است، [بلکه] در این ابعاد، در اوج است. حالا زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار، اخلاص آن بزرگوار، انفاق آن بزرگوار، سخاوت آن بزرگوار، اصلاً حرفهایی است که عرض کردم، [اگر] کسی بخواهد در این باره حرف بزند، بحث یک ساعت و چند ساعت نیست؛ روزها و ماه‌ها و سالها باید بنشیند حرف بزند. لذا در کلمات خود این بزرگوار هم ابعاد دیگری را میشود نشان داد و پیدا کرد.

اُنس بگیرید با نهجالبلاغه؛ من به جوانها مخصوصاً تأکید میکنم؛ نهجالبلاغه را یاد بگیرید. خوشبختانه ترجمه‌های خوبی از نهجالبلاغه شده و در دسترس همه است. بخوانید نهجالبلاغه را؛ بخوانید، ببینید که امیرالمؤمنین چه چیزی به ما یاد میدهد؛ چه درس میدهد و از وجود خودش چه خبرها میدهد. آنچه امیرالمؤمنین بیان میکند، تجّسم برتر همه‌ی این ارزشها خود او است. در کلمات ائمّه‌ی دیگر (علیهم السّلام) هم همین‌جور.

در همین زیارت روز عید غدیر، امروز، یک زیارت معروف بزرگِ مشروحی از امام هادی (علیه السّلام)، با سند معتبر نقل شده که در مفاتیح هست. حالا [اینکه] چرا حضرت امام هادی (علیه السّلام) راجع به امیرالمؤمنین به این مفصّلی حرف میزنند، بنده یک تحلیلی دارم که خیلی به آن نمیپردازیم. حضرت در این زیارت به ده‌ها آیه‌ی قرآن استناد میکنند و [آنها را] تطبیق میکنند با امیرالمؤمنین (علیه السّلام). بعد از آنکه همه‌ی این مطالب را راجع به امیرالمؤمنین میگویند ــ شاید ده دوازده صفحه است در مفاتیح ــ حضرت هادی (علیه السّلام) خطاب به جدّ بزرگوارش میگوید: فَما یُحیطُ المادِحُ وَصفَک؛ کسی که تو را مدح میکند، نمیتواند به توصیف تو دست پیدا کند؛ امکان ندارد! بعد از همه‌ی این حرفها ــ که ده صفحه درباره‌ی امیرالمؤمنین حرف زده ــ آن هم امام هادی (علیه السّلام) که خودش یک امام بزرگوار عرشی است، میگوید: فَما یُحیطُ المادِحُ وَصفَک وَ لا یُحبِطُ الطّاعِنُ فَضلَک؛(۲۰) آن کسی هم که با تو مخالف و دشمن است، امکان ندارد که بتواند این توصیفات عجیب را پنهان کند و مخفی کند. این‌[جور] است. این توصیف امیرالمؤمنین است.

درس بگیریم دیگر، باید یاد بگیریم. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) اسمش، نام مبارکش و مدایحی که درباره‌ی این بزرگوار گفته شده، در دسترس همه‌ی ماها هست و تکرار میکنیم امّا این کافی نیست؛ امیرالمؤمنین معلّم است، باید زانو بزنیم، یاد بگیریم. همه باید یاد بگیرند؛ رئیس باید یاد بگیرد، مرئوس باید یاد بگیرد، مدیر سطح بالا باید یاد بگیرد، امثال این بنده‌ی حقیر ــ طلبه ــ باید یاد بگیرد، آحاد مردم باید یاد بگیرند؛ باید یاد بگیریم. عرض کردم امیرالمؤمنین مظهر اعلای امامت است که امامت، متکفّل تبیین و تأکید زیست اسلامی در جامعه است؛ این زیست را باید یاد بگیریم. البتّه انقلاب کمک کرد، انقلاب تحوّل ایجاد کرد. ملّت ایران قبلاً بکلّی غافل بودند؛ و ماها همه‌مان. رحمت خدا بر امام بزرگوار، رحمت خدا بر پیشروان این انقلاب که بسیاری‌شان شهید شدند؛ زحماتی کشیدند، کار کردند، تلاش کردند، انقلاب به پیروزی رسید، و بحمدالله توانستند تا یک حدودی [ما را آشنا کنند]، رحمت خدا بر ملّت ایران؛ این به جای خود محفوظ؛ لکن ما هنوز در همان قدمهای اوّلیم؛ ماها باید خیلی راه برویم، خیلی باید تلاش کنیم. خب این راجع به غدیر و امیرالمؤمنین.

چند جمله راجع به انتخابات. برادران عزیز، خواهران عزیز! انتخابات خیلی مهم است. سه روز دیگر ملّت ایران در مقابل یک آزمون قرار میگیرد. انتخابات همیشه یک آزمون است، حالا به یک معنا بیشتر از همیشه [اهمّیّت دارد]. چهل روز تقریباً از فقدان یک رئیس خوب، یک رئیس‌جمهور محبوب، مردمی، علاقه‌مند و کاری گذشته که مردم هم او را دوست میداشتند و تشییع جنازه‌ی او در سراسر کشور میلیونی برگزار شد ــ که اینها همه امتیازات است ــ در عین حال در حدود چهلم او مردم دارند یک انتخابات برگزار میکنند؛ این خیلی مهم است؛ در دنیا نظایر این کمتر اتّفاق می‌افتد. ملّت ایران این همّت را دارد.

خب، امیدوارم ان‌شاءالله خدا ملّت ایران را سرافراز از این انتخابات خارج کند. سرافرازی به چیست؟ سرافرازی به دو مطلب است: در درجه‌ی اوّل، «مشارکت حدّاکثری»، در درجه‌ی بعد، «انتخاب اصلح»؛ هر دوی اینها مهم است. مشارکت بالا که ما روی آن خیلی اصرار میکنیم، به خاطر این است که مهم‌ترین اثر مشارکت بالا، سرافرازی جمهوری اسلامی است. نظام جمهوری اسلامی از لحظه‌ای که تشکیل شده است، دشمنهای سرسخت داشته؛ هر کار توانستند، علیه جمهوری اسلامی انجام دادند؛ تا الان هم مشغولند؛ مرتّب نقشه میکشند، که من در صحبتهای مختلف بیان کرده‌ام و از نقشه‌های اینها حرف زده‌ام؛ از بعضی‌ها از نقشه‌های اینها بحمدالله توانستیم پرده‌برداری کنیم تا دیده بشود که چه کار میخواهند بکنند؛ الان هم مشغولند. جمهوری اسلامی دشمن دارد. یکی از چیزهایی که جمهوری اسلامی را بر دشمنانش فائق میکند، انتخابات است. اگر مشارکت خوب مردم در این انتخابات مشاهده بشود، این مایه‌ی سرافرازی جمهوری اسلامی است.

مشارکت مردم در ذات جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی ــ «جمهوری» یعنی مردم دیگر ــ [یعنی] عموم مردم با شیوه‌ی اسلامی، با روش اسلامی وارد میدان بشوند. این میدان مظاهر زیادی دارد که مهم‌ترین مظهرش همین انتخابات و تعیین مسئولین کشور است. «وارد میدان شدن مردم» معنایش این است که جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه جمهوری است، [لذا] زبان دشمنان کوتاه میشود. در هر انتخاباتی که مشارکت کم بوده، زبان ملامت دشمنان جمهوری اسلامی و حسّاد جمهوری اسلامی دراز شده، ملامت کردند. وقتی مشارکت بالا است، زبان بدگویان کوتاه میشود؛ نمیتوانند ملامت کنند، نمیتوانند شادی کنند، دشمن‌شاد نمیشویم؛ علّت اینکه بنده اصرار بر مشارکت بالا دارم این است. بنابراین عنصر اوّل، مشارکت عموم مردم است؛ تنبلی نکنند، بی‌اعتنائی نکنند، دستِ‌کم نگیرند؛ در همه‌ی گوشه‌های کشور شرکت کنند. مشارکت فقط مال شهرها نیست؛ مال شهرهای بزرگ نیست؛ در انواع مراکز جمعیّتی، روستاها، بخشها مردم باید در انتخابات شرکت کنند تا جمهوری اسلامی در دنیا سرافراز بشود.

و امّا نقطه‌ی دوّم: انتخاب اصلح. انتخاب اصلح یعنی چه؟ «اصلح» کیست؟ اصلح آن کسی است که در درجه‌ی اوّل به مبانی این انقلاب و این نظام اعتقاد قلبی و واقعی داشته باشد. «عَلیٰ بَصیرَةٍ» و «عَلیٰ یَقینٍ»؛ همان‌طور که از کلمات امیرالمؤمنین عرض کردیم؛ به این راه اعتقاد داشته باشد؛ این یک. رئیس‌جمهور فقیدمان، شهید خدمت، رئیسی عزیز، به معنای واقعی کلمه اعتقاد داشت. خب من از سابق که می‌شناختم ایشان را؛ در این دوره‌ی سه‌ساله‌ی ریاست جمهوری‌اش هم که مرتّباً با ما دیدار و ملاقات داشت؛ کاملاً محسوس بود که با دل و جان، با اعتقاد حرکت میکند؛ یکی اینکه باید اعتقاد داشته باشد؛ دوّم اینکه کارآمد باشد؛ شب و روز نشناسد، دنبال کار باشد، توانایی داشته باشد برای کار کردن؛ از عناصر خوب و همکاران خوب استفاده کند که حالا من بعد در آخر، یک جمله‌ای در این زمینه خواهم گفت. توان کار و نشاط کار همراه با اعتقاد راسخ به مبانی انقلاب، موجب صلاحیّت است. وقتی این صلاحیّت وجود داشت، این آدم با این خصوصیّات میتواند از همه‌ی ظرفیّتهای کشور استفاده کند.

من اینجا یک فهرستی از ظرفیّتهای کشور نوشته‌ام که بخواهم توضیح بدهم، شرح بدهم طولانی میشود. ما در این کشور خیلی امکانات داریم؛ البتّه بعضی از این امکانات طبیعی است، بعضی‌ در این سالهای بعد از انقلاب به مرور به وجود آمده و تولید شده، لکن دولتها در استفاده‌ی از این ظرفیّتها یک جور نبودند؛ بعضی از دولتها واقعاً از این‌همه ظرفیّت استفاده نکردند؛ بعضی از دولتها استفاده کردند، بعضی‌ هم خوب استفاده کردند. این دولت سیزدهم از دولتهایی بود که از این ظرفیّتها خوب استفاده کرد. اگر این دولت ادامه پیدا میکرد، بنده احتمال زیاد میدهم که بسیاری از مشکلات کشور، عمدتاً مشکلات اقتصادی حل میشد. من حالا فهرست‌وار بدون توضیح [برخی را عرض میکنم].

با‌ارزش‌ترین ظرفیّت، جمعیّت جوان تحصیلکرده است؛ حالا من از همه‌جای دنیا خیلی خبر ندارم امّا در کشورهای منطقه، هیچ کشور دیگری به اندازه‌ی ما جمعیّت جوان تحصیلکرده ندارد.

هوش و استعداد ذاتی ایرانی؛ این یکی از ظرفیّتها است.

معادن عظیم کشور؛ نه فقط نفت، نه فقط گاز. من یک وقتی گفتم(۲۱) جمعیّت ما حدود یک‌صدمِ جمعیّت دنیا است، امّا معادن اساسی و مهمّمان چهار پنج صدم دنیا است؛ یعنی چند برابرِ اندازهی جمعیّت؛ این ظرفیّت است دیگر؛ از اینها باید استفاده کرد.

موقعیّت جغرافیایی؛ ما میتوانیم وسیلهی ارتباط بین شمال و جنوب و شرق و غرب دنیا باشیم که خب مرحوم رئیسی مقدّمات این کار را فراهم کرده بود که بعضی از کارهایش را هم هنوز دارند انجام میدهند و ان‌شاءالله که دولت بعدی بتواند این کار را درست انجام بدهد؛ این خیلی برای کشور مهم است.

مرز طولانی آبی با دریاهای آزاد، دریاهای جنوب و شمال، تعداد همسایگان، بازار بزرگ منطقه، بازار هشتادمیلیونی خود کشور، تنوّع اقلیمی کشور، شبکه‌ی راه‌آهن و جادّه در سرتاسر کشور که این یکی از امتیازات بزرگ کشور ما است که در طول زمان در دولتهای مختلف این کار بحمدالله انجام گرفته. توانمندی‌های فنّی مردان ما و جوانان ما در امر مسکن، در امر جادّه، در امر سد، در مراکز گوناگون، توانمندی‌های صنعتی کشور در ساخت انواع تجهیزات؛ اینها همه زیربنا است؛ اینها همه ظرفیّتهای مهم است، اینها زیربناهای پیشرفت کشور است.

مناطق آزاد تجاری اگر درست از آن استفاده بشود؛ نه آن‌جوری که در طول زمان به شکل نادرستی از آنها استفاده شد. اگر درست استفاده بشود، این مناطق آزاد یا مناطق ویژه‌ی اقتصادی جزو فرصتهای کشور است.

مواریث فرهنگی و تمدّنی کشور؛ اینها همه جزو امکانات مهمّ ما است. امکانات گسترش گردشگری.  

ایمان دینیِ قریب به کلّ مردم کشور؛ این خیلی مهم است. مردم ما واقعاً مردم مؤمنی هستند که شاید در کشورهای اسلامی این هم جزو موارد نادر باشد. ممکن است از لحاظ عملکرد و ظواهر و مانند اینها بعضی‌ها پایبندی درستی به شرع و شریعت و مانند اینها نشان ندهند امّا ایمان دینی و اسلامی در یک اکثریّت قریب به اتّفاقی در آحاد کشور وجود دارد. خب، از اینها میشود برای پیشرفت کشور استفاده کرد. آن کسی که بتواند، اصلح است؛ بتوانند دولتهای ما ان‌شا‌ءالله از این ظرفیّتها استفاده کنند. آن کسی که توانایی استفاده‌ی از این فرصتها، از این ظرفیّتها را داشته باشد، اصلح است؛ فرد اصلح، او است.

بعضی از سیاسیّون در کشور ما تصوّر میکنند که باید آویزان به این قدرت و آن  قدرت بشوند؛ و بدون آویزان شدن به فلان قدرت معروف و بزرگ، در کشور نمیشود پیش رفت؛ بعضی‌ها این‌جور فکر میکنند. یا خیال میکنند که همه‌ی راه‌های پیشرفت از آمریکا میگذرد؛ نه، اینها نمیتوانند. این کسانی که چشمشان به خارج از مرزهای کشور است، این ظرفیّتها را نمی‌بینند؛ وقتی ندیدند، وقتی قدرش را ندانستند، طبعاً برای استفاده‌ی از آنها برنامه‌ریزی هم نمیکنند. اینکه ما میگوییم چشمتان به خارج نباشد، یک علّتش این است که وقتی چشم به خارج نبود، انسان قادر میشود که این ظرفیّتهای درونی را ببیند، بفهمد، بشناسد. جمهوری اسلامی به فضل الهی، به توفیق الهی تا حالا نشان داده که بدون تکیه‌ی به بیگانگان و حتّی با وجود موذیگری بیگانگان و چالشگری بیگانگان میتواند پیش برود و پیش رفته؛ این را جمهوری اسلامی نشان داده؛ در آینده هم به حول و قوّه‌ی الهی ملّت ایران اجازه نخواهد داد که سرنوشتش را دیگران بنویسند.

ما وقتی گاهی از این حرفها در صحبت و سخنرانی میگوییم، بعضی‌ها یا توهّم میکنند، یا مینویسند که این به معنای حصار کشیدن دُور کشور است و یک عدم ارتباط با دنیا است؛ نه، ابداً؛ بنده از اوّل هیچ وقت [مخالف ارتباط نبودم]. ما با کم و زیادش، به قدر عمر بعضی از این حضرات، در کار سیاست و در کار مسائل انقلاب و در کار مسائل کشور بوده‌ایم. از اوّل معتقد به ارتباط با همه‌ی دنیا الّا یکی دو استثنا بودیم. یک روز ــ اوّل انقلاب ــ آفریقای جنوبی کشوری بود که تبعیض نژادی در آن حاکم بود، ما رابطه‌مان را با آفریقای جنوبی قطع کردیم؛ بعد تبعیض نژادی از بین رفت، رابطه‌مان را برقرار کردیم؛ رابطه‌مان هم، رابطه‌ی خوبی است. آن چیزی که موجب قطع رابطه میشود، آن بایستی از بین برود؛ وَالّا ما معتقد به ارتباط با همه‌ی دنیا هستیم؛ ارتباط هم بحمدالله داریم. در بعضی از دولتهایی که بشدّت پایبند به مبانی بودند، مثل دولت شهید رئیسی، ارتباطات دنیایی‌مان هم تقویت شد، ارتباطات بین‌المللی‌مان هم تقویت شد. بنابراین اینکه میگوییم بایستی چشممان به بیگانگان نباشد، به معنای قطع رابطه نیست، به معنای شجاعت ملّی است، به معنای استقلال ملّی است. شما اگر شجاعت ملّی داشته باشید، استقلال ملّی داشته باشید، ملّت ایران شخصیّت خود، توانایی خود، استقلال خود، قدرت پیشرفت خود را به دنیا نشان بدهد، احترامش در دنیا بسیار بیشتر و بالاتر خواهد شد؛ کمااینکه بحمدالله همین‌جور هم شده؛ انسان توفیقات بیشتری هم پیدا میکند.

خب عرایض ما تمام شد. من دو توصیه میخواهم بکنم: یک توصیه به مردم، یک توصیه به نامزدهای محترم ریاست جمهوری. توصیه‌ی به مردم عزیزمان این است که ما گفتیم «ایران قوی و سرافراز»؛ این شد شعار. ایران قوی خیلی طرف‌دار دارد. قوی بودن ایران فقط به این نیست که انواع و اقسام موشکها را داشته باشیم؛ که الحمدلله داریم، انواع و اقسامش را هم داریم، مفید و باکاربردش را هم داریم؛ امّا فقط این نیست. قوی شدن ابعاد گوناگونی دارد؛ ابعاد علمی دارد، ابعاد فرهنگی دارد، ابعاد اقتصادی دارد؛ یکی از ابعادش همین بُعد حضور در میدان سیاست و میدان انتخابات است؛ این هم نشانه‌ی قوّت است. پس هر کسی که علاقه‌مند به ایران قوی است، بایستی در این انتخابات شرکت کند. هر کسی معتقد به لزوم حمایت از نظام جمهوری اسلامی است، بایستی به صورت مضاعف به این اهتمام داشته باشد؛ این توصیه و عرض ما به مردم.

و امّا توصیه و عرض ما به نامزدهای انتخابات؛ من به این حضرات محترم عرض میکنم: با خداوند خودتان عهد کنید که اگر موفّق شدید و توانستید مسئولیّتی به دست بیاورید، کسان و کارگزاران خود را از کسانی قرار ندهید که ذرّه‌ای با انقلاب زاویه دارند. آن کسی که با انقلاب، با امام راحل، با نظام اسلامی ذرّه‌ای زاویه داشته باشد، او به درد شما نمیخورد؛ او همکار خوبی برای شما نخواهد بود. آن کسی که دلبسته‌ی آمریکا باشد و تصوّر کند که بدون لطف آمریکا نمیشود قدم از قدم برداشت در کشور، او برای شما همکار خوبی نخواهد بود، او از ظرفیّتهای کشور استفاده نخواهد کرد، او خوب مدیریّت نخواهد کرد؛ آن کسی که راهبرد دین و شریعت را مورد بی‌اعتنائی قرار بدهد، برای شما همکار خوبی نخواهد بود. کسی را انتخاب کنید که اهل دین، اهل شریعت، اهل انقلاب، اهل اعتقاد کامل به نظام باشد. اگر شما نامزدهای محترم یک چنین عهدی با خدای خودتان ببندید، بدانید که همه‌ی کارهایی که برای انتخابات میکنید، حسنه خواهد بود؛ اگر یک چنین نیّتی داشته باشید. اگر یک چنین عهدی با خدا ببندید، کارهای انتخاباتی میشود یک کار حسنه و پیش خدای متعال ثواب خواهد داشت.

امیدواریم خدای متعال توفیقات خودش را بر همه‌ی آنها، بر همه‌ی ما نازل کند. خداوند ان‌شاءالله همه‌ی شما را حفظ کند.
 
 
سوره‌ی مائده، بخشی از آیه‌ی ۳
سوره‌ی بقره، بخشی از آیه‌ی ۱۲۴
سوره‌ی ابراهیم، بخشی از آیه‌ی ۳۹
امالی صدوق، ص ۱۲۲
سوره‌ی حدید، بخشی از آیه‌ی ۲۵؛ «... تا مردم به انصاف برخیزند ...»
سوره‌ی فتح، بخشی از آیه‌ی ۲۹؛ «... بر کافران سختگیر ...»
سوره‌ی فتح، بخشی از آیه‌ی ۲۹؛ «... با همدیگر مهربان ...»
سوره‌ی توبه، بخشی از آیه‌ی ۱۲۸
سوره‌ی نساء، بخشی از آیه‌ی ۵۹؛ «... خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید ...»
(۱۰ نهج‌البلاغه، نامه‌ی ۶۲
(۱۱ غررالحکم، ص ۵۶۶
(۱۲ یکی از شهرهای عراق
(۱۳ نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۲۷(با اندکی تفاوت)
(۱۴ نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۲۲۴
(۱۵ نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۶
(۱۶ نهج‌البلاغه، نامه‌ی ۶۲
(۱۷ نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۲۱۶
(۱۸ نهجالبلاغه، خطبهی ۲۱۶
(۱۹ همان
(۲۰ بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۳۶۷
(۲۱ از جمله بیانات در دیدار مسئولان نظام (۱۴۰۲/۱/۱۵)
پنج شنبه, 15 شهریور 1403 20:26

شادی حلال و غیرحلال در قرآن کریم

قرآن کریم یک منبع معرفتی است که در زمینه‌های گوناگون و مختلف راهنمای ما بوده و به عنوان یک منبع درست و قابل اعتماد می‌توانیم در زندگی خویش از آن طلب کمک کنیم. یکی از این زمینه‌ها شناخت معیار شادی و نشاط است، به عبارتی ما با مراجعه به قرآن کریم باید بفهمیم کدام یک از شادی‌ها حقیقی و کدام غیرحقیقی هستند.

قرآن کریم دو نوع از شادی را معرفی کرده که یکی پسندیده و شادی حقیقی و دیگری شادی مذموم و ناپسند است:
قرآن کریم تنها یک مسیر را برای حفظ آرامش و شادی انسان معرفی کرده و می‌فرماید: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»؛[1] «بگو: به فضل و رحمت خداست كه [مؤمنان‌] بايد شاد شوند و اين از هر چه گرد مى‌آورند بهتر است».

با توجه به آیه شریفه، در سایه الطاف الهی فقط شادی حقیقی محقق می‌شود و اگر مسیرهای دیگری را برای تأمین شادی خود انتخاب کنیم، گذرا بوده و به شادی حقیقی نخواهیم رسید و سرانجام مایه ندامت و ناراحتی ما خواهد بود. قرآن کریم در رابطه با شادی‌هایی که از مسیر غیرحلال حاصل می‌شوند وعده عذاب داده و می‌فرماید: «ذاَٰلِكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ»؛[2] «اين [عقوبت‌] به سبب آن است كه در زمين به ناروا شادى و سرمستى مى‌كرديد و بدان سبب است كه [سخت به خود] مى‌نازيديد».

در نتیجه اسلام مخالف با شادی نیست، حتی تأکید به شادی کردن نیز می‌کند. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «یک مسلمان اندیشمند سزاوار است که در حال انجام یکی از این سه کار مشاهده شود: یا در حال فعالیت اقتصادی و تأمین معاش باشد، یا برای آخرت خویش توشه برداشته و یا به شادی‌هایی که حرام نیستند بپردازد».[3] اسلام با آن دسته از شادی‌ها مخالف است که همراه با گناه بوده و باعث هلاکت انسان می‌شوند.

پی‌نوشت:
[1]. یونس، 58.
[2]. غافر، 75.
[3]. شیخ کلینی، کافی، اسلامی، ج5، ص87.

پنج شنبه, 15 شهریور 1403 19:55

حرمت شراب در تمام ادیان

حرمت شراب در تمام ادیان | خداوند متعال بعضی از امور و افعال را بر ما حرام اعلام کرده و از آن‌ها به پلیدی یاد کرده است و شایسته نمی‌داند که بنده‌اش مرتکب آن‌ها شود. قرآن کریم در این رابطه می‌فرماید: «إِنَّمَا حَرَّمَ رَبىَّ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْاثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيرِ الْحَق»؛[1] «خداوند تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است و (همچنين) گناه و ستم بدون حق».

شرب خمر یکی از این حرام‌های الهی است که امام رضا علیه‌السلام در حرمت آن می‌فرماید: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِتَحْرِيمِ‏ الْخَمْرِ»؛[2] «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر آنکه شراب را در شریعت او حرام نمود». مطابق حدیث شریف، حرمت شراب از حساسیت زیادی برخوردار بوده و در هر شریعتی حرام بوده است. اگر ما امروز شاهد هستیم که شراب در بعضی از ادیان، حلال شمرده می‌شود به خاطر تحریفاتی است که در آن‌ها صورت گرفته است.

علت حرمت این امور نیز حکمت خداوند بوده و خبر از مصلحت و یا مفسده‌ای می‌دهد که ما از بیشتر آن‌ها بی‌خبر هستیم؛ به عنوان مثال امیرالمؤمنین علیه‌السلام در پی حکمت حرمت شراب می‌فرماید: «فَرضَ اللّه ُ تَرْكَ شُرْبِ الخَمرِ تَحْصينا للعَقلِ»؛[3] «خداوند براى حفظ عقل، ترک شراب‌خواری را واجب گردانيد».

درنتیجه حرمت نوشیدن شراب در تمامی ادیان پابرجا بوده است و اگر ما شاهد حلال بودن در بعضی از ادیان هستیم به خاطر تحریفاتی است که در آن‌ها صورت گرفته است.

پی‌نوشت:
[1]. اعراف، 33.
[2]. علامه مجلسی، بحارالانوار، موسسه الوفاء، ج4، ص108.
[3]. سید رضی، نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 252.

تهران به شدت نگران تغییرات ژئوپلیتیکی در مرزهای خود است، به‌ویژه در منطقه‌ای که به لحاظ تاریخی و امنیتی برای آن حیاتی است. ایجاد کریدور زنگزور می‌تواند به تغییرات استراتژیک در مرزهای شمالی ایران منجر شود و تهران این را به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی خود تلقی می‌کند. ایجاد این کریدور، مسیر نفوذ بیشتر آمریکا و ناتو را به منطقه باز کرده و با توجه به روابط پیچیده ایران با غرب، تهران هر گونه حضور و نفوذ بیشتر غربی‌ها را در نزدیکی مرزهای خود به شدت رد می‌کند و تاکید دارد که چنین تحولی می‌تواند به افزایش تنش‌ها در منطقه منجر شود.

اهمیت زنگزور برای غرب

دالان موهوم زنگزور از دیدگاه غربی‌ها، یک منطقه جغرافیایی مهم در قفقاز جنوبی خواهد بود که از لحاظ ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک برای کشورهای منطقه و قدرت‌های جهانی اهمیت بسیاری خواهد داشت. این دالان، مرز بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان را تشکیل می‌دهد و در ارتباطات زمینی بین نخجوان (جمهوری خودمختار آذربایجان) و بقیه خاک آذربایجان نقشی حیاتی خواهد داشت.

از منظر غربی، تحلیل این دالان را می‌توان در چهار بعد اصلی بررسی کرد: ابعاد فنی و زیرساختی، نیازهای اقتصادی، تعاملات منطقه‌ای، و سیاست‌های نفوذ.

  • ابعاد فنی و زیرساختی
    از دیدگاه غربی، توسعه دالان موسوم به زنگزور نیازمند زیرساخت‌های پیشرفته‌ای است که شامل جاده‌ها، راه‌آهن، و شبکه‌های ارتباطی می‌شود. به ادعای آنها این زیرساخت‌ها نه تنها به بهبود حمل‌ونقل بین‌المللی کمک می‌کند، بلکه می‌تواند راه‌های تجاری جدیدی بین آسیای مرکزی و اروپا باز کند. از منظر فنی، کشورهای غربی ظاهراً به دنبال مشارکت در پروژه‌های زیرساختی هستند تا از این طریق نقش مهمی در توسعه اقتصادی منطقه ایفا کنند و اما در اصل و به صورت همزمان به گسترش نفوذ خود در این منطقه فکر می‌کنند.
  •  نیازهای اقتصادی
    واقعیت این اسن که اقتصاد کشورهای منطقه، به ویژه جمهوری آذربایجان و ارمنستان، به شدت وابسته به باز شدن دالان‌های ترانزیتی جدید است. توجیه غربی‌ها برای دست گذاشتن بر این دالان جنجالی این است که این محور می‌تواند به عنوان یک گذرگاه مهم برای انتقال انرژی (به ویژه نفت و گاز) از دریای خزر به بازارهای جهانی عمل کند. همچنین، این دالان می‌تواند به تسهیل تجارت و افزایش سرمایه‌گذاری‌های خارجی کمک کند. از نظر تقابلی با روسیه نیز کشورهای غربی به دنبال استفاده از این فرصت برای کاهش وابستگی خود به منابع انرژی روسیه و تقویت امنیت انرژی هستند.
  • تعاملات منطقه‌ای
    در ظاهر امر، غربی‌ها می‌گویند که دالان زنگزور می‌تواند به بهبود روابط بین آذربایجان و ارمنستان کمک کند، که این خود به افزایش ثبات در منطقه قفقاز جنوبی می‌انجامد.  اما در اصل، این دالان می‌تواند همکاری‌های منطقه‌ای بین کشورهای قفقاز، ترکیه، و اتحادیه اروپا را تقویت کند و به عبارتی در راستای تقویت منافع اروپا است. البته همکاری‌های منطقه‌ای منجر به کاهش تنش‌ها و ایجاد بستری مناسب برای دیپلماسی و حل منازعات می‌شود.
  • سیاست‌های نفوذ و کاهش نفوذ روسیه از دیدگاه کشورهای غربی
    دالان موسوم به زنگزور می‌تواند به عنوان ابزاری برای کاهش نفوذ روسیه در منطقه قفقاز مورد استفاده قرار گیرد. روسیه به طور سنتی نفوذ بالایی در این منطقه داشته و از نقش خود به عنوان واسطه و میانجی در منازعات منطقه‌ای بهره برده است. با تقویت زیرساخت‌ها و گسترش تعاملات اقتصادی و تجاری در دالان زنگزور، غربی‌ها امیدوارند که وابستگی کشورهای منطقه به روسیه کاهش یابد و از نفوذ آن در سیاست‌های داخلی و خارجی این کشورها کاسته شود.از دیدگاه غربی نه تنها یک پروژه زیرساختی و اقتصادی، بلکه یک ابزار ژئوپلیتیکی مهم برای کاهش نفوذ روسیه و تقویت نفوذ غرب در منطقه قفقاز جنوبی است. غربی‌ها به دنبال استفاده از این دالان برای گسترش تجارت، تقویت همکاری‌های منطقه‌ای، و افزایش امنیت انرژی خود هستند. به همین دلیل، توجه و سرمایه‌گذاری در این پروژه از اولویت‌های غرب به شمار می‌آید.

مواضع کشورهای منطقه

مواضع ترکیه و جمهوری آذربایجان در خصوص کریدور زنگزور در چارچوب روابط نزدیک و راهبردی دو کشور قابل تحلیل است. این کریدور از منطقه سیونیک در جنوب ارمنستان عبور می‌کند، برای آذربایجان اهمیت حیاتی دارد. این کریدور، آذربایجان را به منطقه نخجوان و از آنجا به ترکیه متصل می‌کند و دسترسی آذربایجان به ترکیه را بهبود می‌بخشد. جمهوری آذربایجان به طور مداوم بر لزوم ایجاد این کریدور مورد مناقشه تأکید کرده است.

این کشور استدلال می‌کند که بر اساس توافق‌نامه آتش‌بس 2020 که با میانجی‌گری روسیه پس از جنگ دوم قره‌باغ منعقد شد، ارمنستان موظف به فراهم کردن این کریدور است. از نظر آذربایجان، این کریدور نه تنها یک مسیر حمل‌ونقل است، بلکه نماد پیروزی نظامی این کشور در قره‌باغ نیز محسوب می‌شود. ترکیه به عنوان یکی از حامیان اصلی جمهوری آذربایجان، از این پروژه حمایت قوی می‌کند. آنکارا کریدور زنگزور را به عنوان یک گام مهم در تقویت ارتباطات اقتصادی، تجاری و انرژی بین ترکیه، آذربایجان و دیگر کشورهای ترک‌زبان آسیای مرکزی می‌بیند.

از نظر ترکیه، این کریدور نه تنها باعث تقویت روابط اقتصادی با آذربایجان می‌شود، بلکه نفوذ ژئوپلیتیکی ترکیه را در قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی افزایش می‌دهد. با این حال، ارمنستان و برخی از متحدان بین‌المللی این کشور با ایجاد کریدور زنگزور مخالف‌اند، زیرا این موضوع را به عنوان تهدیدی برای تمامیت ارضی ارمنستان و ایجاد اختلال در موازنه قدرت منطقه‌ای می‌دانند.

به‌طور کلی، سیاست ایران در برابر کریدور موهوم زنگزور بر حفظ منافع ملی، جلوگیری از تهدیدات امنیتی و افزایش نفوذ منطقه‌ای از طریق ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی متمرکز بوده است. ایران بنا بر اذعان مقامات ارشد ترکیه و غرب و همچنین ارمنستان، مانع اصلی تحمیل این کریدور و تغییر ژئوپلتیکی منطقه بوده است. ایران تلاش می‌کند تا با ایجاد توازن در روابط خود با همسایگان و قدرت‌های منطقه‌ای، از هرگونه تغییر ژئوپلیتیکی که به ضرر تهران باشد، جلوگیری کند.

انتظاری که از مسکو می‌رود این است که در ازای تلاشی که ایران در ممانعت از نفوذ غرب و ناتو از طریق کریدور زنگزور طی دوسال اخیر که روسیه در جبهه اوکراین مشغول بوده، نشان داده اولویت‌ها وحساسیت‌های این منطقه برای تهران را درک کرده و به آن توجه کند. انتظار می‌رود روسیه در قبال کریدور زنگزور سیاستی محتاطانه و چندجانبه را دنبال و برای حفظ نفوذ خود در منطقه و مقابله با گسترش نفوذ ترکیه و ناتو تلاش کند و همچنین به تقویت همکاری‌های خود با ایران و کشورهای دیگر منطقه بپردازد.

انتظار می‌رود که روسیه با ایجاد تعادل در روابط خود با بازیگران مختلف، از منافع استراتژیک خود در قفقاز جنوبی و فراتر از آن حفاظت و منافع شرکای منطقه‌ای خویش را به خطر نیندازد.

پنج شنبه, 15 شهریور 1403 14:27

چرا امتحان می‌شویم؟

مگر خدا از باطن مردم بی‌خبر است که می‌خواهد با امتحان کردن از آنها اطلاع پیدا کند؟؟


- خدا دانای غیب آسمان‌ها و زمین است و آگاه به اسراری که در سینه‌هاست. «إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» هیچ ذره‌ای، حرکتی، جنبشی و امر کوچک و بزرگی در عالم هستی نیست، مگر اینکه معلوم و مکشوف خداست. پس غرض از امتحان الهی، آگاهی یافتن خدا بر احوالات بندگانش نیست، چون علم او بر همه چیز و همه کس احاطه داشته و چیزی برای او پنهان نیست تا برای دانستنش نیاز به امتحان کردن مردم داشته باشد.


+ آیا امتحان کردن جز برای معلوم کردن مجهولات است؟


- آفرینش با همه عظمتش مخلوق خداست و خداوند بر نهان و آشکار آن آگاه است. کشف مجهول دلیل امتحان الهی نیست، چون اساسا مجهولی برای خدا وجود ندارد تا در پی کشف آن باشد.


+ پس فلسفه امتحان الهی چیست و چرا خداوند بندگانش را امتحان می‌کند؟


- خداوند بندگانش را امتحان می‌کند تا آنها را با اختیار و اراده خودشان به کمالی که لایقش هستند برساند. انسان‌ها مانند معادنی هستند که فلزهای مختلفی در وجودشان نهفته شده است و تنها در زیر سایه امتحانات و در میانه شداید و بلایاست که معادن وجودشان استخراج شده و به شکوفایی، رشد و کمال می‌رسند. مصائب برای روح انسان مانند ورزش برای جسم اوست و روح را بزرگ می‌کند.


+ آیا مشخص کردن اهل بهشت و جهنم در شمار علل امتحان الهی است؟


- خداوند امتحان نمی‌کند تا بهشتیان را از دوزخیان تفکیک کند، بلکه امتحان می‌کند تا همه را شایسته و لایق بهشت کند. منتهی در این آزمون‌ انسان‌ساز، کسانی راه هدایت را برگزیده و نجات می‌یابند و کسانی راه گمراهی را انتخاب کرده و گرفتار عذاب آخرت می‌شوند.


+ اگر آزمایش الهی برای رشد و تکامل انسان است، چرا انبیا و اولیاء الهی امتحان می‌شوند. آنها که همه مراحل تکامل و تعالی رو پیموده‌اند؟


- نظام آفرینش نظام پرورش و تکامل است و یکی از عوامل رشد و تعالی انسان ابتلائاتی است که هر کسی به تناسب شخصیتش به آن مبتلا می‌شود. پیامبران و اولیاء الهی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنها هرچند مراحل تکامل را طی کرده و به مقام رسالت برگزیده شدند، اما از مقام یکسانی برخوردار نبوده و همچنان امکان رشد و شکوفایی دارند و برای کسب درجات معنوی بالاتر تلاش می‌کنند. چنانکه خداوند ابراهیم (ع) نبی را پس از امتحانی سخت و سازنده به مقام امامت برگزید.


+ آیا امتحان اولیای الهی همانند مردم عادی است؟


- حد و حدود امتحان الهی به تناسب سعه وجودی انسان‌هاست. هرچقدر ظرفیت‌ها بیشتر و روح با ایمان‌تر باشد، امتحان‌ها نیز سخت‌تر است. «اِنَّ اللهَ اِذا اَحَبَّ عَبْدآ غَتَّهُ بِالْبَلاءِ غَتّآ» یعنی خداوند وقتی که بنده‌ای را دوست دارد، او را در شداید غرق می‌کند؛ چرا که شداید و بلایا بستر صعود به درجات بالاتر معنوی است. انبیاء و اولیای الهی از این جهت بیشتر و سخت‌تر از دیگران امتحان می‌شوند.

پنج شنبه, 15 شهریور 1403 14:19

منظور از نحس چیه؟ / چه روزهایی نحسه؟

منظور از نحس چیه؟


- نحس به معنی شوم، بد یُمن، بد شگون و نامبارکه


+ چرا بعضی روزها نحسه؟


- هیچ روز نحسی وجود نداره، همه روزها مانند هم‌اند. اما ممکنه در یه روز خاص حادثه ناگواری رخ بده که اون روز رو به اعتبار اون حادثه تلخ، نحس تلقی کنن و یا ممکنه در یه روز خاص حادثه مبارکی روی بده که اون روز رو به اعتبار اون حادثه شیرین، خوش یُمن بدانن. شومی یا میمنت روزها به خاطر یادآوری اتفاقات تلخ و شیرینیه که در اون روی داده، والا هیچ روز، ساعت و زمانی فی نفسه نحس یا مبارک نیس.


+ اگر نیس، پس این همه نحوست از کجا آمده؟


- شومی و نحوست در وجود خود انسانه. ممکنه عقیده و افکار کسی خرافه و جاهلانه باشه، یا از اخلاق فاسد و اعمال پلیدی برخوردار باشه، در این صورت نحس و شوم عقیده، افکار، اخلاق و اعمال اوست.

ضمن اینکه انسان به خاطر خودخواهی و تنبلی مسئولیت شکست‌های خود رو به گردن نحوست می‌اندازه. مثلا مدعیه قبل از اینکه کارش رو شروع کنه، صدای جغد، کلاغ و عوعو سگی رو شنیده و نحوست آنها موجب عدم موفقیتش شده، در حالی که موفقیت یا عدم موفقیت دلایل منطقی خودش رو داره.


+ نحسی ۱۳ رو چی می‌گین؟ مردم برای خروج از نحوست ۱۳ از شهر خارج می‌شن، سمنو می‌پزن، سبزه‌‏ها رو گره زده، بیرون می‌ریزن و ...


- عدد ۱۳ واقعا عدد بیچاره و مظلومیه، ۱۳ چه گناهی کرده که منحوس شده، اصلا ۱۳ چه فرقی با اعداد دیگه داره؟ ۱۳ غرامت جهل کسانی رو می‌پردازه که از روشنایی عقل بهره‌ نمی‌برن.


+ نظر اسلام در مورد ۱۳ چیه؟


- در اسلام ایام یا اعداد نحس وجود نداره، فال بد زدن وجود نداره. اسلام به جای این کارها توکل به خدا و دادن صدقه رو سفارش می‌کنه.


+ با این حال گاه روزگار به مراد انسان نمی‌چرخه.


- روزگار مجرم یا گناهکار نیس، اینکه بگوییم فلک کج رفتار یا چرخ کج‏‌مدار باعث شکست من شد، منطقی و عقلانی نیس. شکست یا پیروزی در هر کاری متکی به علل و عوامل طبیعی آن کاره.

گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری در خصوص «علل دعوت مأمون از امام رضا (علیه السلام) به خراسان» تقدیم علاقه‌مندان می‌شود.

 

مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می کرد:


۱. اولین و مهمترین آنها تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر بود، همان طور که گفتم شیعیان در پوشش تقیه مبارزاتی خستگی ناپذیر و تمام نشدنی داشتند.

این مبارزات که با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیف ناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی یکی مظلومیت و دیگری قداست بود.


شیعیان با اتکای به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعی را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل بیت علیهم السلام است، به زوایای دل و ذهن مخاطبین خود می‌رساندند و هر کسی را که از اندک آمادگی برخوردار بود به آن طرز فکر متمایل و یا مؤمن می‌ساختند و چنین بود که دایره تشیع روزبه روز در دنیای اسلام گسترش می یافت و همان مظلومیت و قداست بود که با پشتوانه تفکر شیعی اینجا و آنجا و در همه دورانها قیامهای مسلحانه و حرکات شورشگرانه را ضد دستگاه های خلافت سازماندهی می‌کرد.

مأمون میخواست یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابی به میدان سیاست بکشاند و بدین وسیله کارایی نهضت تشیع را که بر اثر همان استتار و اختفا روزبه روز افزایش یافته بود به صفر برساند.

با این کار مأمون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را از گروه علویان میگرفت، زیرا جمعی که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق العنان وقت و متصرف در امور کشور است، نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.

این تدبیر میتوانست فکر شیعی را هم در ردیف بقیه عقاید و افکاری که در جامعه طرفدارانی داشت قرار دهد و آن را از حد یک تفکر مخالف دستگاه که اگرچه از نظر دستگاهها، ممنوع و مبغوض است، از نظر مردم به خصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگیز است، خارج سازد.

 

۲. تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافتها بود؛ مأمون با این کار به همه شیعیان مزوّرانه ثابت می کرد که ادعای غاصبانه و نامشروع بودن خلافتهای مسلط که همواره جزو اصول اعتقادی شیعه به حساب می رفته، یک حرف بی پایه و ناشی از ضعف و عقده‌های حقارت بوده است.

اگر خلافتهای دیگران نامشروع و جابرانه بود، خلافت مأمون هم که جانشین آنهاست میباید نامشروع و غاصبانه باشد و چون علی بن موسی الرضا علیه السلام با ورود در آن دستگاه و قبول جانشینی مأمون، او را قانونی و مشروع دانسته، پس باید بقیۀ خلفا هم از مشروعیت برخوردار بوده باشند و این نقض همه ادعاهای شیعیان است.

با این کار نه فقط مأمون از امام علیه السلام مشروعیت حکومت خود و گذشتگانش اعتراف میگرفت، بلکه یکی از ارکان اعتقادی تشیع را که همان ظالمانه بودن پایه حکومتهای قبلی است نیز در هم میکوبید.


علاوه بر این، ادعای دیگر شیعیان مبنی بر زهد و پارسایی و بی اعتنایی ائمه به دنیا نیز با این کار نقض می‌شد و چنین وانمود میشد که آن حضرات فقط در شرایطی که به دنیا دسترسی نداشته‌اند نسبت به آن زهد می ورزیدند و اکنون که درهای بهشت دنیا به روی ایشان باز شد به سوی آن شتافتند و مثل دیگران خود را از آن مغتنم کردند.

 

۳. مامون این بود که مأمون با این کار امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود در کنترل دستگاه های خود قرار میداد و به جز خود آن حضرت همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در میآورد.

این موفقیتی بود که هرگز هیچ یک از اسلاف مأمون، چه بنی امیه و چه بنی عباس بر آن دست نیافته بودند.

 

۴. اینکه امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شکوه ها بود، در محاصره مأموران حکومت قرار میداد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او می‌زدود و میان او مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهای مردم فاصله می افکند.

 

۵. دیگر هدف مامون این بود که با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب میکرد؛ طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را بر اینکه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش کنند.

همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دین داران می‌کاهد و بر آبروی دنیاطلبان می افزاید.

در پندار مأمون امام با این کار به یک توجیه گر دستگاه خلافت بدل میگشت است و شخصی در حد علمی و تقوایی امام با آن حیثیت و حرمت بی نظیری که وی به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت بر عهده می‌گرفت، هیچ نغمه مخالفی نمی‌توانست خدشه ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد؛ این همان حصار منیعی بود که میتوانست همه خطاها و زشتیهای دستگاه خلافت را از چشم ها پوشیده بدارد.


بدیهی است که به جز اینها هدفهای دیگری نیز برای مأمون متصور بود. چنان که مشاهده میشود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچ کس جز مأمون نمی توانست آن را به خوبی هدایت کند.

بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بی خبر بودند. از برخی گزارشهای تاریخی چنین برمی آید که حتی فضل بن سهل، وزیر و فرمانده کل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتوای این سیاست بی خبر بوده است. مأمون حتی برای اینکه هیچ گونه ضربه ای بر هدفهای وی از این حرکت پیچیده وارد نیاید داستانهای جعلی برای علت و انگیزه این اقدام میساخت و به این و آن میگفت.

حقاً باید گفت سیاست مأمون از پختگی و عمق بی نظیری برخوردار بود، اما آن سوی دیگر این صحنه نبرد، امام رضا علیه السلام است و همین است که علی رغم زیرکی شیطنت آمیز مأمون، تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتی بی اثر و بازیچه ای کودکانه بدل می‌کند.

مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه گذاری عظیمی که در این راه کرد از این عمل نه تنها موفقیتی نداشت، بلکه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد و تیری که با آن اعتبار و حیثیت و مدعاهای امام علیه السلام را هدف گرفته بود، خود او را آماج قرار داد، به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه ناگزیر شد همۀ تدابیر گذشته خود را کان لم یکن شمرده، بالاخره همان شیوه ای را در برابر امام در پیش بگیرد که همۀ گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنی «قتل».

مأمون که در آرزوی چهره قداست مآب خلیفه ای موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود، سرانجام در همان مزبله ای که همۀ خلفای پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توأم با ظلم و کبر، فروغلتید.

دریده شدن پرده ریای مأمون در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی را در دهها نمونه میتوان مشاهده کرد که از جمله به خدمت گرفتن قاضی القضاتی فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیی بن اکثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و فاسدش ابراهیم بن مهدی و آراستن بساط عیش و نوش و پرده دری در دارالخلافه او در بغداد است.«۱۳۶۳/۰۵/۱۸».