emamian

emamian

یکشنبه, 13 بهمن 1398 23:27

نقش حج در وحدت امت اسلامی

مقدمه

هنگام که بعثت رسول اکرم «صلی‏الله‏علیه‏ و‏آله» همچون آذرخشی، کویر ظلمانی جامعه بشری را پرتو افشانی نمود و سرزمین حجاز را مرکز تابش انوار تابناک وحی قرار داد، زنجیرهای اسارت که افکار مردم را در انجماد و تحجر قرار داده بود یکی پس از دیگری از هم گُسست و به برکت نور حق و چشمه همیشه جوشان توحید، عداوت و دشمنی رنگ باخت؛ دلها به هم نزدیک شد؛ رحمت و برکت بر انسانها بارید و بالاخره این انقلاب معنوی و تحوّل ملکوتی با خود، امنیت، آرامش، الفت، وحدت و حُسن تفاهم را به ارمغان آورد.

اساسا تعالیم اسلام به گونه‏ای است که اتحاد و همبستگی مسلمانان را صرف نظر از تنوع قومی، نژادی، زبانی و فرقه‏ای ترویج می‏نماید. و همه به رسالت حضرت محمد(ص) ایمان دارند. تمامی مسلمانان قرآن را کتاب مقدس آسمانی خویش می‏دانند و آن را برای تقرب به حق و بهره ‏مند شدن از معنویت، تلاوت می‏کنند.

نگاه به تاریخ­ جوامع بشری نشان می­دهد که هیچ عاملی ­به اندازه اتحاد و انسجام نتوانسته موجب قدرت، عظمت، شوکت و پیشرفت ملت­ها را­ شود. از سوی دیگر، اختلاف و تفرقه بزرگترین عاملی بوده­ که مانع رشد و ترقی ملت­ها شده است. اتحاد و هماهنگی­در یک جامعه در درجه ­اول یک نیاز طبیعی و بایسته عقلی است؛ از رهگذر آن منافع عمومی­جوامع تأمین می­گردد. نزاع و کشمکش داخلی قدرت جامعه را به تحلیل برده ازدرون فرسوده می سازد که با کمترین فشار بیرونی سقوط می­کند. مطالعه تاریخ بشری و سنت ­های الهی گویایی این واقعیت است که امت­های پیشین به سبب اختلاف و نفاق نابود شدند.

 یکی ­از عوامل کامیابی ملت­های پیروز و موفق، اتحاد و هماهنگی می­باشد. برآیند اتحاد را در تاریخ اسلام به خوبی می­بینیم. مسلمانان در پرتوتعالیم روح بخش اسلام از جمله، حج و رهبری خردمندانه پیامبر اسلام(ص) در فضای وحدت و برادری در مدت کوتاهی­ به پیروزی ­هایی چشمگیری دست یافتند، به گونه ا­ی که گستره و قلمرو نفوذ حاکمیت اسلام از شبه جزیرهالعرب فراتر رفت. همچنان که اشاره رفت حج یکی از تعالیم بزرگ و مهمِ اسلامی بوده است که اگر نظری به ابعاد مختلف حج  بیندازیم، به خوب در می یابیم که حج یکی از مظاهر عظیم انسجام در امت اسلامی است. در این نوشتار کوشش بر این است، ابعاد و آثار حج که مرتبط با وحدت مسلمین است مورد برسی قرار گیرد.

کلیات

قبل از ورود به اصل بحث، بایست معین شود که مراد از اتحاد و حج و نیز نقش حج در اتحاد چسیت؟ و تعریف مشخصی برای موضوع ارایه گردد تا برای خواننده گان گرامی بحث روشن و شفاف باشد.

تعریف لغوی حج: کلمه حج در لغتنامه های عربی و فارسی معانی گونه گون دارد؛ از جمله: مکان مقدس که مردم به قصد زیارت و عبادت در آنجا می رود، آهنگ آن مکان کردن و به طرف او رفتن[۱] قصد کردن، آهنگ کردن و باحجت و دلیل برکسی غالب شدن[۲].

تعریف اصطلاحی حج

 همان فریضه واجبی که یکبار در طول عمر، بر هر فرد مستطیع، واجب می شود که در اینجا همین معنا مورد نظر است.

تعریف لغوی اتحاد

 اتحاد و وحدت هر دو در اصل بیان‌کننده «یکی شدن»، «یکرنگی»، «همبستگی»، «همگرایی»، «یکدلی» و «حرکت در یک مسیر واحد» یا «برخورداری از جهت واحد» برای رسیدن به مقصدی واحد می‌باشد. در لغت‌نامه دهخدا وحدت به معانی «یگانه شدن، یکتایی، یگانگی، یکی، عینیت، اتحاد، تنها و یکتا ماندن، یگانه شدن، یکی بودن، یگانگی و…گرفته شده است.»[۳] اتحاد به معنای «یکی شدن، یگانگی دانستن، یکرنگی، یگانگی، یکدلی، یک جهتی، موافقت و اجتماع…»[۴] آمده است. وحدت و اتحاد در این معنا در برابر مفاهیمی چون کثرت، پراکندگی، اختلاف، تفرقه و نظایر آن می‌باشد. به لحاظ فلسفی نیز وحدت در مقابل کثرت مطرح می‌شود و «عبارت است از بودن چیزی به حیثیتی که منقسم نشود به امور متشارکه در ماهیت…»[۵]

تعریف اصطلاحی اتحاد

 تبدیل شدن جمع به واحد و کثیر به یکتا و تعدد به یگانگی و جهتهای مختلف به یک جهت و مقاصد مختلف به یک مقصد و راههای گوناگون به یک راه، بیان‌ کننده معنا و مفهوم وحدت است و در اجتماع انسانی، به معنای یکدلی و یک جهتی آدمیان برای حرکت به سوی مقصدی واحد می‌باشد بدین معنا که هرگاه جمعی دارای هدف و آرمانهای مشترکی باشند و برای رسیدن به آن اهداف و آرمانها، مسیر مشترکی را انتخاب کنند و همه با هم در این مسیر مشترک حرکت کنند گفته می‌شود که آنها وحدت و اتحاد دارد که گاه از آن به اجتماع نیز تعبیر می‌شود. اما معنای مورد نظر همان همدلی و یکی شدن در تمام مسایل مادی و معنوی است.

  ضرورت وحدت و اتحاد

در شرایط امروز که «جهان اسلام» از طرفی به توسعه سیاسی و اجتماعی نیازمند است و از سوی در برابر تهدید های جبهه کفر قرار دارد، تفاهم و همگرایی ضروری است که زمینه ساز اتحاد و اقتدار امت اسلامی می باشد.

یکی از ابتلائات مسلمین اینست که فرقه های کج فهم در میان مسلمانان پیدا شده است، که  دچار سوء تفاهم های زیادی نسبت به یکدیگر می شوند. یعنی گذشته از پاره ای اختلافات عقیدتی، دچار توهمات بی جای بسیاری درباره یکدیگر می باشند[۶]. در گذشته و حاضر آتش افروزانی بوده و هستند که کوشش شان بر این بوده تا بر بدبینی های مسلمین نسبت به یکدیگر بیفزایند. تهدیدی که از ناحیه سوء تفاهمات بیجا و خوب درک نکردن یکدیگر متوجه مسلمین است، بیش از آن است که از ناحیه اختلاف های مذهبی متوجه آنها است.

قرآن هم از تفرقه، به عنوان گودال آتش جنگ یاد کرده که اتحاد، خطر فرو افتادن در چنین گودالی را بر طرف می سازد[۷] و می فرماید: «و شما بر لبِ حفره ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد.»[۸] درست به همین سبب است که قرآن چند دسته شدن مردم را همسنگ با جنگ و جدال و خونریزی میان آنان دانسته[۹] و فرموده است: «یا شما را گروه گروه به هم اندازد و طعم تلخ جنگ و خونریزی را توسط یکدیگر به شما بچشاند.»[۱۰]

اما مسلمانان از نظر اختلافات مذهبی طوری نیستند که نتوانند وحدت داشته باشند، نتوانند با یکدیگر برادر باشند، زیرا خدائی که پرستش میکنند یکی است، و همه می گویند «لااله الاالله». همه به رسالت محمد «صلی الله علیه وآله» ایمان دارند و نبوت را با او پایان یافته میدانند و دین او را خاتم ادیان می شناسند. همگی، قرآن را کتاب مقدس آسمانی خود دانسته آن را تلاوت می کنند و نیز قانون اساسی همه مسلمین می دانند. همه به سوی یک قبله نماز می خوانند و یک بانگ به نام اذان برمی آورند. همه در یک ماه معیّن از سال -که ماه رمضان است- روزه میگیرند، همه، روز عید فطر و اضحی را عید خود می شمارند، همگی مراسم حج را مانند هم انجام میدهند و با هم در حرم خدا جمع می شوند و همگی، خاندان نبوت را دوست میدارند و با آنها احترام میگذارند. اینها کافی است که دلهای آنها را به یکدیگر پیوند دهد و احساسات برادری و اخوت اسلامی را در آنها برانگیزد.

از این رو؛ بایسته است که مسلمین در راستای وحدت و همدلی بکوشد و لحظه ای از این امر مهم و سرنوشت ساز غفلت نورزند.

حج  و  تقریب مذاهب

حج نقش مهمی در  تقریب مذاهب دارد چون همه مسلمین جهان شعاع های دایره ایمانند از مبدأ، به نقطه مرکزی مقصد می پیوندند گرچه شعاعهای دایره را محیط ایمان گرد آورده است، اما در مبدأ نسبتاً از همدیگر جدا هستند و هر شعاعی در عالم ترسیم خود را از مجموعه واحدی می بینند و برای وصول این نقطه مرکزی توحید در تلاش است و یا همچون قطره ای جدا مانده از دریا، در عالَم جریان نیایش و نماز، خود را در همان دریای پهناور وحدت و اتحاد دین احساس می کند و هماهنگ با جزر و مد آن «ایاک نعبد و ایاک نستعین» می گوید، هم اکنون در این شرایط ویژه احساس می کند که به اصل واصل می رسد.

 همه مسلمانان در نقاط مختلف دنیا با رنگ های متفاوت، زبان های گوناگون، نژادهای متنوع و مذاهب مختلف دایره ای به این وسعت، با تمام شعاع هایش به نقطه وحدت یعنی مرکز این دایره دینی «کعبه خانه خدا» رسیده است و دریایی که با تمام قطراتش در یک محیط آرامیده است. چنانکه دریا از قطره ها، و دایره از شعاع های فراوانی تشکیل یافته است، اسلام هم از نژادهای مختلف تشکیل یافته است. همچنانکه شعاع های یک دایره با هم مساوی و قطره های یک دریا با هم برابر هستند افراد امت اسلامی با هم برادر و برابر هستند، «إنَّمَا الْمؤمِنون إخوه[۱۱]» همه مؤمنان در هر جا و هر نژاد و رنگ و زبان و مذهبی باشند تازمانی که در حول و محور این اصول بگردند برابر هستند و از یک پیکر و گوهر می باشند. اگر نگاهی به  فلسفه حج بیندازیم در می یابیم که حج یعنی؛ من و تو، ما شدن و قطره ای به دریا شدن است و از جدایی و تفرقه، روی گردانیده و در دایره حرم امن، ایمن ماندن و به سان دریا خروشیدن و دشمن را فرو کشیدن است.

همانطوری که قطرات آب به تنهایی نمود و جلوه ای ندارد و ناشناخته می باشد و تنها خاصیت آن به تنهایی تعلق به یک اصل و شناسنامه آن اصل یعنی دریای بی کران می باشد، مسلمانان هم هر کدام به مثابه قطره های جدایی هستند که هر کدام با هر رنگ و نژاد و مذهبی نمونه ای از اصل و وابسته به اصل دین می‌باشند. اما هر کدام، زمانی معنی پیدا خواهند کرد که در عظمت آن دریای عظیم معرفت و کوه بزرگ قدرت، قرار گیرند و با شتاب برای ملحق شدن به آن دریای معنوی کوشش نمایند و وجود خود را در وجود او احساس کنند و عضوی مؤثر و مشابه برای آن اصل باشند.

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش             باز جوید روزگار وصل خویش

سینه خواهم شـرحه شــرحه از فراق           تا بگویم شــــرح درد اشـتیاق[۱۲]

تماشای این شور و شوق و رسیدن به اصل خویش یعنی امت اسلامی و شرکت در اتحاد اسلامی یقین انسان و همه مسلمانان را در عظمت وحدت امت اسلامی صد چندان خواهد کرد.

عظمت حج در تحقق اتحاد اسلامی

این مرحله از حج در دو سطح مهم و اساسی برای مسلمانان و دشمنان اسلام بازتاب ویژه خواهد داشت و همه جهان را از موحد و غیرموحد تحت تأثیر قرار می دهد و هر سال اثرات این کنگره بصورت پیوسته باعث تقویت مؤمنین و ذلت دشمنان می شود.

عظمت کنگره اسلامی

 باحضور تمام زائرین خانه خدا که هر کدامِ از آنها خانه های شان را ترک گفته به سوی مکه مکرمه عازم سفر می شوند، در بین اقارب، دوستان و باز ماندگان، معنویت حج اثر گذار بوده و تأثیرات معنوی بر جای خواهد گذاشت که موجب دلگرمی و اعتماد به نفس سایر مسلمانان در ممالک اسلامی را فراهم آورده و این کنگره بزرگ اسلامی را عظمت می بخشد.

  برگزاری عید و قربانی

 برگزاری عید حاجیان یا قربانی که همزمان و با تأسی از عید حاجیان و قربانی حجاج در مکه این جشن به شادی و همراهی با زائران خانه خدا در شهر و روستا و بر اساس سنت حضرت رسول اکرم (ص) برگزار و کنگره سراسری حج به کنگره های جزئی تری در تمام جهان اسلام تبدیل خواهد شد و همان اتحاد اسلامی و برائت از مشرکان عصر حاضر و قربانی کردن و دفن شیطانهای درونی، موجی از شور و اشتیاق را فراهم می آورد.

تاثیر ابعاد اجتماعی حج در وحدت  مسلمین

قبل از اینکه وارد این بحث شویم، لازم است نخست فریضه اجتماعی بودن حج اثبات گردد.

حج یگانه فریضه‌ای است که خداوند برای ادای آن، آحاد مسلمین را از گوشه و کنار جهان به یک نقطه معین و در زمان معیّن «ایام معلومات[۱۳]» فرا خوانده، به طوری که اگر در غیر این مکان و زمان انجام گیرد، پذیرفته نخواهد شد.[۱۴]

اگر چه در گذشته و امروز تلاشهائی شده و می‌شود تا حج را فریضه فردی قلمداد کنند اما با توجه به آیات و روایات فهمیده می‌شود که حج مرکز اجتماع مسلمین است؛ زیرا؛ اگر هدف، صرف انجام دادن مناسک و طواف گرد خانه خدا و… بود، چرا جایز نباشد در تمام سال انجام گیرد؟ چه لزومی داشت همه مردم مکلف باشند در یک مقطع زمانی خاص در یک نقطه جمع شوند و در آن ایام هم در اجتماع یک روزه و یک شبه و سه روزه گرد هم آیند؟ «لیشهدوا منافع لهم»[۱۵] پس منافعی که مسلمانان باید شاهد آن باشند منافعی است که با حیثیت تجمع مردم و حالت اجتماع ارتباط پیدا می‌کند و حتی می‌شود گفت: که اگر از این اجتماع، فایده عمومی بدست نیاید مقصود حاصل نخواهد شد.

دلایل اجتماعی بودن فریضه حج

یکی از دلایل اجتماعی بودن حج این است که خطاب در آن متوجه عموم مردم است.  «وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَهِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ» در میان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زایران] پیاده و [سوار] بر هر شتر لاغرى که از هر راه دورى مى‏آیند به سوى تو روى آورند تا شاهد منافع خویش باشند و نام خدا را در روزهاى معلومى بر دامهاى زبان ‏بسته‏اى که روزى آنان کرده است ببرند پس از آنها بخورید و به درمانده مستمند بخورانید[۱۶].

در این جا کلمه «مردم» عام است و همین عمومیت اجتماعی بودن حج را می رساند. و یا در آیات دیگری چنین می فرماید: برای خدا بر مردم است آهنگ خانه او کنند، همانا اولین خانه‌ای که برای مردم قرار داده شده سرزمین مکه است[۱۷] «بخاطر بیاورید هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت مردم قرار دادیم»[۱۸] خداوند کعبه را که خانه محترم است وسیله‌ای برای أقامه امر مردم قرار داده است[۱۹].

این گونه آیات و روایات دلالت روشن بر «بعد اجتماعی حج» دارد اگر مسأله حج فردی بود، لازم نبود این همه روی کلمه «الناس» تکیه شود. همچنان که لازم نبود مردم از راه دور و نزدیک با هر وسیله ممکن، در زمان و مکان معین گرد هم جمع بشوند تا این فریضه الهی را با حالت اجتماع انجام بدهند. اگر ثمره و بهره حج فردی بود چرا فرمود: «پس از همانجا که مردم کوچ می‌کنند کوچ کنید»[۲۰] این آیه می‌رساند  که حج مرکز اتحاد مسلمین است و هیچ‌کس حق تکروی و دوری از اجتماع مردم را ندارد؛ چون که حج علاوه بر این که یک فریضه فردی است، همچینن یک فریضه جمعی می‌باشد و ثمره و منفعت آن به تمامی مسلمین برمی‌گردد.

با عنایت به عمومیت دعوت «اذن فی الناس بالحج» و اطلاق «منافع» و تفسیر امام رضا(ع) مبنی بر این که منافع حج، افرادی را که در مراسم حج نبوده‌اند نیز در بر می‌گیرد؛ می‌شود ادعا کرد که قدر متقین از منافعی که بر مراسم باشکوه حج مترتب می‌شود همان «منافع عمومی و اجتماعی» حج است.

همچنین قدر متقین از «قیاماً للناس» در آیه مبارکه «جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس»[۲۱] بعد اجتماعی آن است، چونکه با توجه به اطلاق کلمه «قیاماً» و مناسبت آن با «للناس» و با عنایت به معنی «قیام» چنین استظهار می‌گردد که کعبه و حج، سبب اصلاح امور دینی و دنیوی مردم[۲۲] و باعث رفع نابسامانی ها از جوامع مسلمین خواهد گردید، چرا که کعبه به عنوان ضامن جامعه بشری مطرح شده است و این به خاطر حرمت و جلالت و قداستی است که کعبه در نظر عموم مردم دارد، لذا کعبه موصوف به «بیت الحرام» شده است، از این رو محور فعالیت همگانی واقع می‌گردد.

از سوی دیگر، همانطوری که هدف از ارسال رسل و انزال کتب، «قیام مردم به قسط»[۲۳] می‌باشد، بهترین وسیله تحقق این هدف، مراسم باشکوه حج می‌باشد و این یکی دیگر از منفعت اجتماعی حج است.

تا این جا باتوجه به آیات و روایات، مشخص گشت که حج نه تنها یک فریضه ای فردی بلکه جمعی نیز است. بَعد از اثبات ابعاد اجتماعی حج، باید دید که فریضه حج چه منافع اجتماعیِ را به دنبال دارد؟

منافع  اجتماعی حج و  وحدت مسلمانان

از آنجایی که حج مرکز اجتماع و اتحاد مسلمین است منافع اجتماعی فراوانی را به همراه دارد که در ذیل به بعضی از آنها اشاره خواهد شد:

ایجاد تفاهم

یکی از بارزترین منافع اجتماعی حج، ایجاد تفاهم، تحکیم برادری و رفع اختلافات دینی بین طبقات مسلمین است. اگر از بررسی آیات و روایات[۲۴] به دست می‌آید که دین اسلام، دین اتحاد و یگانگی است[۲۵] بهترین و مناسب‌ترین زمان و مکان جهت تحقق این هدف، موسم حج است. اگر به نماز جماعت سفارش مؤکد شده به این جهت است تا اهالی هر محله به کمک یکدیگر، امور زندگی جمعی خویش را اداره نمایند و اگر نماز جمعه مقرر شده به این خاطراست تا مردم گرد هم آیند و در پرتو اجتماع و اتحاد، مشکلات زندگی اجتماعی خود را حل کنند، حج نیز در هر سال، در زمان و مکان خاصی-برمستطعین- واجب شده تا مسلمانان از نقاط مختلف عالم گرد خانه خدا جمع شوند و دست اتحاد و برادری به سوی یکدیگر دراز نمایند و در پرتو آن، مشکلات همدیگر را حل نمایند.

وحدت کلمه

 یکی از آثار و منافع مهم اجتماعی «وحدت کلمه» می‌باشد که زائرین بیت الله باید از راه دور و نزدیک بیایند و تحکیم برادری در فکر و عمل را ملاحظه و مشاهده نمایند که همه امت اسلامی یک خدا را می‌پرستند، امت یک پیامبرند، معتقد به یک کتابند، به طرف یک قبله می‌ایستند دوش به دوش هم بر گرد یک محور می‌چرخند و همه یک هدف، یک مسیر و یک برنامه را دنبال می‌کنند. این چنین وحدت به طور قطع جمعیتها را فشرده و متراکم و قلبها را به هم نزدیک می‌کند و در نتیجه یک نیروی قوی تولید می‌کند که باعث عظمت و شکوه اسلام و مسلمین و ذلت و خواری کفر خواهد شد. از این رو نبی مکرم اسلام در خطبه معروف «حجه الوداع» به همین نکته اشاره فرمودند: «اهل ایمان با هم برادرند خونهای آنها ارزش مساوی دارند. پیمان کوچکترین فردشان در حکم پیمان عموم مسلمین است همه با هم در حکم یکدست و قدرت واحدی در مقابل بیگانه‌ اند»[۲۶]. حضرت امام خمینی(ره) در این باره فرمودند:  «از جمله وظایف در این اجتماع عظیم، دعوت مردم و جوامع اسلامی به وحدت کلمه و رفع اختلافات بین طبقات مسلمین است».[۲۷]  یا در جایی دیگری می فرماید: «بر همه ما اقشار ملت، در هر مقامی که هستیم، واجب است، واجب الهی است که با هم پیوسته باشیم…»[۲۸]  با اتکای به خدای بزرگ در این مواقف عظیم، پیمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرک و شیطنت ببندید و از تفرق و تنازع بپرهیزید «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم»[۲۹].

خلاصه، اعضایی که در کنگره حج گرد هم جمع می‌شوند، هیچ اختلاف اصولی ندارند و رابطه‌ای که بین آنها حکم فرماست، رابطه دین است که از هر رابطه دیگر، نظیر ملیت، نژاد و رنگ، قوی تر و محکمتر است.

مساوات اجتماعی

یکی دیگر از منافع اجتماعی حج، «مساوات اجتماعی» است که همه زائرین از حد اقل زندگی بهره ‌مند بوده و یک نمونه از زندگی اقتصادی بدون فاصله یا لااقل با فاصله کم، در هر سال یک بار در عمل به نمایش گذارده می ‌شود؛ به طوری که زندگی ها نزدیک بهم، لباسها کاملاً یکسان، مکانها و غذاها شبیه هم می‌باشد. چنانکه لغو امتیازات نژادی، رنگ، امتیازات شخصی؛ نظیر ثروت و مقام، اصل و نسب، زیبایی و زشتی، شاهد گویای دیگری بر این مساوات است.

خداوند متعال در لغو امتیازاتی که قریش برای خود قائل شده بود فرمود: «سپس از همانجا که مردم کوچ می‌کنند کوچ کنید و از خداوند طلب آمرزش نمایید که خدا آمرزنده مهربان است»[۳۰]. و نیز فرمود: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» «اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیره‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» همچنانکه نبی مکرم اسلام در خطبه حجه الوداع فرمود: «ای مردم! پروردگار همه شما یکی است و پدر همه شما یکی است؛ همه از آدم هستید و آدم از خاک است؛ عرب را بر عجم فضیلتی نیست مگر به ملاک تقوا».[۳۱]

مسؤولیت اجتماعی

یکی دیگر از منافع اجتماعی حج، ایجاد «مسؤولیت اجتماعی» در فرد است؛ چونکه فرد در طواف دور کعبه، سعی بین صفا و مروه، وقوف در عرفات و مشعر، بیتوته در منی و رمی جمرات احساس می‌کند که جزئی از امت اسلامی است که عمل، هدف، خدا، قبله­وکتاب­واحدداردودر نتیجه به فکر  اتحاد و مسؤولیت اجتماعی می‌افتد.

امنیت اجتماعی

دیگر از منافع اجتماعی حج، «امنیت اجتماعی» است که هیچ کس در ایام حج حق تعرض به دیگران حتی حیوانات را ندارد. چرا که خداوند متعال فرمود: «هرکس داخل آن شود در امان است»[۳۲] «و به یاد بیاور هنگامی که خانه کعبه را مرجع و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم»[۳۳].

وجود یک جامعه امن و مطمئن و به دور از هر نوع تجاوزات، از آرزوهای دیرینه دانشمندان و مصلحان بوده و هست که سازمانها و جوامع بین المللی در تحقق چنین آرزویی هستند، اما تاکنون ره بجایی نبرده‌اند، ولی خداوند حکیم براساس حکمت متعالیه‌اش قرنها قبل، منطقه‌ای را در یک نقطه ای از زمین برای چنین هدفی بنیان نهاده است به حدی که شکار حیوانات و حتی کمک کردن شکارچی به واسطه نشان دادن آن با گوشه چشم هم ممنوع گردیده است. آن هم در منطقه‌ای که نا امن بود انسانها ربوده می‌شدند و همه جا غارت و کشتار بود.[۳۴] قرآن در این زمینه می‌فرماید: کسانی که با احرام حج را بر خود واجب کرده‌اند باید از تمتعات جنسی و انجام گناه و بحث و جدال اجتناب نمایند[۳۵]. پس امنیت اجتماعی در گرو وحدت و انسجام است که اگر درجامعه وحدت نباشد امنیت نخواهد بود.

وجود چنین جامعه‌ای از اول خلقت مورد عنایت خداوند متعال بوده است که شرط اساسی بقای هر جامعه، وجود چنین نعمتی است تا انسانها کلاس آن را در هر سال در این مکان مقدس طی نمایند و در سراسر جهان گسترش دهند. این تمرین و نمایش اگرچه در مدت کوتاهی است، اما هر چه هست تمرینی برای شرکت کنندگان و اتمام حجتی برای جهانیان است. و اگر محل تشکیل کنگره حج در نقطه امنی قرار داده شد برای این است که سران و نمایندگان مسلمین آزادانه و با کمال اطمینان نسبت به یکدیگر و بدون هیچ تشویشی منافع مسلمین را در نظر گرفته و از همدیگر جهت رفع مشکلات یاری بجویند. زیرا در منطق قرآن، امنیت از پیش نیازهای حج محسوب می شود. همچنین اعمال حج نیز در سرزمین «مکه» صورت می گیرد که با دعا و درخواست حضرت ابراهیم(ع) به وادی امن مبدل شد[۳۶] و خدای متعال نیز سرزمین مکه را سرزمینی آزاد قرار داد و به آن منت های حرمت را اعطا کرد و آنجا را بیت الله الحرام نام نهاد؛ از این جهت، همه چیز در مکه امنیت دارد. بدین سبب، می توان «امنیت اجتماعی» را یکی از مهمترین هدفهای حج دانست، آن گونه که خداوند متعال فرمود: «هر کس داخل در مکه شود، در امان است.»[۳۷]

مهمترین دستاورد اتحاد در همه انواع آن، حفظ صلح، آرامش و امنیت و دور ماندن از جنگ و خونریزی و جدایی است؛ زیرا اتحاد در جامعه اسلامی، حس دوستی و همکاری را تقویت می کند و همه فتنه های اجتماعی را که از برتری جویی نژادی ناشی می شود، از بین می برد و اتحاد میان مؤمنان، زمینه درگیری را مرتفع می سازد.

شناخت همدیگر

یکی دیگر از منافع اجتماعی حج، «شناخت همدیگر» در مراسم پر شکوه حج است. امام ششم جعفربن محمد (ص) در بیان علل حج فرمود: «خداوند در حج وسیله اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم آورده تا همدیگر را بشناسند»[۳۸]. یکی از عوامل اختلاف و تفرقه، عدم شناخت و آشنایی بین مردم است. در این میان، حج یکی از مؤثرترین عوامل تبادل اندیشه ها و مایه استواری فرهنگ دینی مسلمانان به شمار می رود. در موسم حج، همه اقشار و گروه ها و ملتهای مسلمان، حضور دارند. همه آنان با هم لبیک می گویند و مناسک حج را انجام می دهند. این اجتماع باعث می شود ایشان با افکار و عقاید یکدیگر آشنا شوند، گرفتاریها و نیازهای همدیگر را مطرح کنند و در نتیجه، وحدت و همبستگی آنان بیشتر شود. قرآن کریم خطاب به حضرت ابراهیم(ع) می فرماید: «و در میان مردم بانگ حج برآور تا آنان، پیاده و سواره بر مرکبهای چابک از هر راه دوری به سراغ تو بیایند تا شاهد منافع خویش باشند.»[۳۹]

امام صادق( ع) در جواب هشام بن حکم، در مورد حکمتهای حج فرمودند: «خداوند متعال به وسیله حج، زمینه اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم کرده، برای اینکه همدیگر را بشناسند و تفاهم کنند.» امام(ع) در دنباله حدیث، دلیل این مطلب را این گونه بیان می فرماید: «اگر هر قوم و ملتی تنها از کشور و بلاد خویش سخن بگوید و تنها به مسائلی که در آن است، بیندیشد، همگی هلاک می گردند و کشورهایشان ویران می شود و از بسیاری از منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروم می شوند. این است فلسفه و دلیل کنگره جهانی حج.»[۴۰]

در همایش جهانی حج، مردم در سایه شناخت یکدیگر، زمینه تبادل آرا و افکار را فراهم می کنند و هر گروه از هر کشوری که باشند دستاوردهای علمی و پیشرفتهای فرهنگی و اقتصادی خویش را به برادران دینی دیگر مناطق و کشورها انتقال می دهند و این گونه نوعی همبستگی و علاقه در بین آنها ایجاد می شود.

آموزش نظم و انضباط اجتماعی از فریضه حج

 از جمله آثار اجتماعی دیگر، آموزش و تمرین «نظم و انضباط اجتماعی» است؛ حج از آغاز تا انتها، همه و همه روی نظم و ترتیب خاصی انجام می‌گیرد؛ شروع آن در وقت معین و در مکان معین و با لباس و رمز مشخص و طواف، سعی، وقوف، رمی، هدی و… باید براساس اندازه معین و نظم خاص انجام پذیرد تا بشر درسی از نظم و انظباط اجتماعی را آموخته و برای همیشه آن را در جامعه رعایت نماید.

بالاخره، اجتماع عظیم حج، ارائه نمونه عملی جامعه اسلامی است که در سایه ایمان تشکیل گردیده و یک نمونه کوچک از اجتماع روح دار به نمایش گذاشته می‌شود که روابط اجتماعی مردم با یکدیگر تحت تأثیر ایمان و محبت واقع شده و در آن محیط معنوی خودخواهی و رفتار و گفتار ناپسند بسیار کم دیده می‌شود؛ محیطی آرام و باصفا که رعایت فضائل اخلاقی و حقوق اجتماعی به چشم می‌آید و این اجتماع در واقع، نمایشی از جامعه اسلامی است که دارای شکوه، عظمت، امنیت، عدالت، مساوات واقعی و نظم و انضباط اجتماعی می‌باشد که از امتیازات آن این است که هر سال این اجتماع تشکیل و در معرض عمومی گذاشته می‌شود.[۴۱] تا مسلمین از مجرای این فریضه بزرگ الهی عملاً نظم و انضباط اجتماعی  را تجربه کنند.

فریضه حج و لغو امتیازات

منظور شارع مقدس اسلام از تشریع حج این بوده که مسلمانان با یکدیگر نزدیکتر شوند و وسیله ای بوجود آید که مسلمانان از دور ترین نقطه  عالم خواه ناخواه یکدیگر را در یک نقطه ملاقات کنند و پیوندشان محکمتر گردد. ممکن است بعضی افراد گمان کنند اینها فرضیاتی است که ما از پیش خود میسازیم و میبافیم، شارع اسلام چنین منظور بافی نداشته است. از اینرو لازم وضروری است  که نصوص اسلامی را ذکر کنیم تا معلوم شود اینها مطالبی است که خود اسلام در هزار و چهار صد سال پیش گفته است .

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله جمله های معروفی دارد که در زمینه وحدت و تساوی مسلمانان و الغای امتیازات ایراد فرموده است به این مضمون: «ایها الناس ان ربکم واحد و اباکم واحد کلکم لِآدم و آدم من تراب ان اکرمکم عندالله اتقیکم، و لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی» یعنی همانا پروردگار شما یکی است، پدر شما یکی است، همه شما فرزند آدم هستید و آدم از خاک است، گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است، عرب را بر عجم فضیلت نیست مگر به وسیله تقوا.[۴۲] این جمله که از  ندای یگانگی و بهم بستگی است، در کجا و در چه زمانی و در چه موقعیتی ایراد فرمود؟ در سرزمین مکه و منا و عرفات، و در حین انجام عمل حج، در آخرین حج خود که به حجه الوداع معروف است. چرا اینجا را برای این اعلام انتخاب فرمود؟ برای اینکه تا دامنه قیامت که مراسم حج بر پا است مردم بیایند و به یاد توصیه های پیغمبر بزرگوارشان بیفتند و متنبه گردند و راه تفرق نپویند، دست یکدیگر را در اینجا بعنوان دوستی و برادری بفشارند، موانع را از میان ببرند، قرارداد ها و پیمان ها و مبادله های معنوی و مادی با هم برقرار کنند.

اینکه مسلمانان بصورت ظاهر در مکه اجتماع کنند و دلهای شان نسبت به یکدیگر پر از کینه و عداوت باشد، مصداق کلام خدای متعال است: «و تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی» (می پنداری آنها با هم اند و حال آنکه دلهاشان پراکنده است)[۴۳] و مصداق کلام علی علیه السلام می باشند: «ایهاالناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهوائهم» (ای مردمی که بدنهای شان در یک جا جمع شده اما خواسته ها و آرزوها و هدفهاشان از هم جدا است[۴۴]) اینگونه اجتماعی منظور اسلام نیست، حج برای چنین اجتماعی نیست، خداوند به چنین اجتماعی به نظر رحمت نمی نگرد.

امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرماید: فجعل فیه الاجتماع من الشرق و الغرب لیتعارفوا…[۴۵] یعنی خداوند مقرر کرد که از شرق و غرب عالم آنجا جمع شوند برای اینکه یکدیگر را بشناسند.

حج و تبادل افکار

یکی از کارهای پسندیده ای که در دنیای امروز معمول است اینکه؛ افرادی که با هم آشنا میشوند اسم و آدرس یکدیگر را یاد میگیرند. این کار وسیله ای میشود که بعدها با هم نامه مبادله کنند، از کارهای یکدیگر آگاه شوند، آثار و تالیفات خود را برای یکدیگر بفرستند. بدیهی است که این کارها پیوندها را محکم می کند.

اکنون می بینیم اسلام در چهارده قرن پیش، این زمینه را بوجود آورده است و توصیه کرده است که از اجتماع عظیم حج برای این منظور باید استفاده شود. امام صادق فرموده اسلام چنین اجتماعی را مقرر کرده است تا از شرق و غرب عالم جمع شوند و با یکدیگر در آنجا آشنا و دوست بشوند.

 ما باید درحج همدیگررا از اوضاع دینی خود آگاه کنیم و از اوضاع دینی و احوال مسلمانان و کشور آنها باخبر شویم. از تحولات و نهضت های که همراه  یا برضد اسلام میشود آگاه بشویم. با تحولات و نهضت های سودمند اسلامی هماهنگی کنیم.

حضرت امام علی(ع) درباره حج می فرماید: «والحج تقویه للدین او تقربه للدین».[۴۶] حج تقویت دین است. یا فلسفه حج نزدیک کردن پیروان دین است. اگر مفهوم کلام این باشد که فلسفه حج تقویت دین است منظور اینست که با اجتماع حج روابط مسلمانان محکمتر میشود و ایمان مسلمانان نیرومندتر میگردد به این وسیله اسلام نیرومندتر میگردد. اگر مفهوم کلام این باشد که فلسفه حج نزدیک کردن دین است به این معنا است که منظور نزدیک شدن دلهای مسلمانان است ونتیجه تقویت و نیرومندی اسلام است.

حج  بزرگ ترین نماد  اسلام

همانطوری که در بیابانها علاماتی را برای تشخیص راه قرارمی دهد، تامردم راه خودرا گم نکند، خدا وندمنان نیز کعبه را عَلَم و نشانه  برای بشر قرار داده است تا به وسیله آن، مردم هدایت شود و گمراه نشود[۴۷].

از سخنان حضرت علی(ع) است: «جعله سبحانه و تعالی للاسلام عَلَما» یعنی خداوند کعبه را پرچم اسلام قرار داده است.[۴۸]

از قدیم معمول بوده است که گروه های که با یکدیگر به جنگ می پرداختند هر کدام پرچم مخصوص به خود داشتند و در زیر آن گرد می آمدند که پرچم رمز بقا واستقلال و مقاومت آنها بشمار می آمد.  و برافراشته بودن آن دلیل حیات جمعی آنها بوده است و افتادن و خوابیدن آن علامت، شکست آنها بوده است. دلیر و دلاورترین آنها نامزد بدست گرفتن پرچم بوده است. دلاوران دَور او را میگرفتند که برافراشته بماند. برعکس، دشمن کوشش میکرد که پرچم را بخواباند چون پرچم مقدس و محترم بوده است.

 امروز نیز پرچم، رمز استقلال و وحدت و شخصیت مستقل ملت ها و کشورها است. هر کشوری از خود پرچم و علامتی دارد و آنرا مقدس می شمارد و احیانا با آن سوگند می خورند.

امیرالمومنین می فرماید: «کعبه پرچم اسلام است»[۴۹] یعنی همانطوریکه پرچم ها رمز اتحاد و یگانگی جمعیت ها و نشانه همبستگی آن ها است و بر پا بودن آن علامت حیات آنهاست، کعبه برای اسلام این چنین است. و در حدیثی از امام صادق(ع) وارد شده: «لایزال الدین قائما ما قامت الکعبه»[۵۰] مادام که کعبه بر پا است، اسلام بر پا است. یعنی مادام که حج زنده و باقی است اسلام زنده و باقی است. کعبه نماد و پرچم مقدس اسلام است، رمز وحدت و استقلال مسلمین است.

از اینجا میتوانیم بفهمیم که منظور اسلام این نبوده که مردم ندانسته و نفهمیده بروند به مکه و فقط یک سلسله مناسک که برای خود آنها نامفهوم است بجا آورند. منظور اصلی این ست که تحت لوای کعبه -یعنی همان خانه ای که اولین بار در میان بشر برای پرستش خدای یگانه بنا شد- بصورت یک قوم واحد و ملت واحد و هم رزم و شعار اصلی و اساسی شان «توحید» باشد.

حج جلوه های وحدت واتحاد اسلامی

اتحاد به معنای با هم بودن و هماهنگ شدن است که در واقع نوعی اتحاد و همبستگی می باشد. معمولاً دولتهای تشکیل دهنده اتحاد یا اتحادیه ها دارای هدفهای سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژی و فرهنگی مشابهی دارند.[۵۱] روشن است، اگر مسلمانان به ابعاد گوناگون حج توجه کنند و بدون تعصب آن گونه که مستحق مناسک حج است، عمل کنند، آن گاه حج یکی از بهترین جلوه های وحدت و اتحاد اسلامی و زمینه ساز تفاهم جهان اسلام خواهد بود؛ آن گونه که امام خمینی(ره) فرمودند: «یکی از مهمات فلسفه حج، ایجاد تفاهم و تحکیم برادری بین مسلمانان است.[۵۲]

نتیجه

انسجام واتحاد اسلامی علاوه بر این که یک دستور و رهنمود قرآنی است عاملی مؤثرو اساسی درتقویت فرهنگی واجتماعی وسیاسی مسلمانان، ودر شکل دهی هویت جمعی آنان است، وزمینه اقتدار امت اسلامی را در مقابل توطئه‌های تفرقه آمیز دشمنان دین فراهم می‌کند و مانع غلبه فرهنگ بیگانه می‌شود، نیز حائز اهمیت است که باید از کید دشمنان و استعمارگران آگاه باشیم و آنان علاوه بر انگیزه‌های ضد دینی، همواره با انگیزه‌های سیاسی به ایجاد اختلاف و تفرقه در اشکال گوناگون نژادی ـ مذهبی بین کشورهای اسلامی هستند.

از این جهت «انسجام اسلامی» هم یک آرمان وشعار اصیل اسلامی و هم یک تکلیف عملی واجرایی وهم یک ضرورت تاریخی است. «وحدت وانسجام اسلامی» در شرایط کنونی جهان، ضرورت نخست دنیای اسلام است. و وحدت و همدلی بین مسلمانان موجب می‌شود تا بهتر بتوانند در مقابل توطئه‏ دشمنان اسلام، صف واحد‌ی را تشکیل دهند.

حج بارزترین و بزرگ ترین جلوه ای از اتحاد در میان مسلمانان هست که با دورهم آمدن به خانه خدا مسؤلیت اجتماعی احساس می شود امنیت اجتماعی وشناخت همدیگر به وجود می آید و در بزگرترین نماد اسلامی تبادل اندیشه و افکار صورت می گیرد. بنا بر این؛ با توجه به آثار، منافع و ابعاد گوناگون در جح، می توان گفت که حج یکی از بارز ترین و مهم ترین سمبل اتحاد در جامعه اسلامی بوده است.

پی نوشتها

[۱]. مسعود، جبران، فرهنگ الراعد.

[۲] . عمید، حسن، فرهنگ عمید.

[۳] . دهخدا ۱۳۷۳ ج ۱۴ص ۲۰۴۵۳٫

[۴] . همان ۱۳۷۳ ج ۱ص ۸۴۴٫

[۵] . همان ۱۳۷۳ ج ۱۴ص ۲۰۴۵۴٫

[۶]. مطهری، مرتضی، یادداشت‌ها، ج۲، قم، انتشارات صدرا، ص ۲۰۳٫

[۷] . المیزان، ج ۳، ص ۳۷۱٫

[۸] .  آل عمران/۱۰۳٫

[۹] . دائره المعارف قرآن کریم، مرکز فرهنگ و معارف دفتر تبلیغات اسلامی قم، ج۲، ص ۷۵٫

[۱۰] . انعام، ۶۵٫

[۱۱] . حجرات۱۰٫

[۱۲] . بلخی، مولانا جلال الدین، مثنوی معنوی.

[۱۳] . حج۲۸٫

[۱۴] .  بقره، ۱۹۷٫

[۱۵] . حج، ۲۷ و ۲۸٫

[۱۶] . حج، ۲۷ و ۲۸٫

[۱۷] . آل عمران، ۹۶ و ۹۷٫

[۱۸] . بقره، ۱۲۵ و ۱۹۹٫

[۱۹] . مائده،۹۷٫

[۲۰] . بقره، ۱۲۵ و ۱۹۹٫

[۲۱] . مائده، ۹۷٫

[۲۲] . بحارالانوار، ج۸۶ ص۶۵٫

[۲۳] . حدید، ۲۵٫

[۲۴] . آیات :۱۰۳٫ آل عمران و ۴۶ انفال و ۱۰ حجرات.

[۲۵] . اصول کافی،  ج۲ ص۱۶۵٫

[۲۶] . تحف العقول ص۳۰٫

[۲۷] . حج در کلام و پیام امام خمینی، ص۳۴و۳۷٫

[۲۸] . صحیفه امام، ۱۳۷۸ ج ۶ص ۲۴۴٫

[۲۹] . انفال، ۴۶٫

[۳۰] . بقره، ۱۹۹٫

[۳۱] . تحف العقول، ص۳۰٫

[۳۲] . آل عمران، ۹۷٫

[۳۳] . بقره، ۱۲۵٫

[۳۴]  . عنکبوت، ۶۷٫

[۳۵] . بقره، ۱۹۷٫

[۳۶] . بقره، ۱۲۶٫

[۳۷] . آل عمران، ۹۷٫

[۳۸] . وسائل الشیعه ج۱۱ ص۱۴٫

[۳۹] . حج، ۲۷ و ۲۸٫

[۴۰] . وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۱۴٫

[۴۱] . با استفاده از کتاب حج در قرآن، شهید بهشتی.

[۴۲] . تحف العقول، ص۳۴ .

[۴۳] . الحشر۱۴٫

[۴۴] . نهج البلاغه،خطبه۲۹٫

[۴۵] . وسایل الشیعه:ج۱۱، کتاب حج، ص۱۴ و ج۲۷ص۹۸٫

[۴۶] .  نهجه البلاغه، حکمت ۲۵۲٫

[۴۷] . حج برنامه تکامل،ص۵۹، سید محمد ضیاء آبادی.

[۴۸] . نهج البلاغه، خطبه۱٫

[۴۹] . همان.

[۵۰] . الکافی،ج۴ص۲۷۲٫

[۵۱] . فرهنگ علوم سیاسی، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، ص۱۳٫

[۵۲] . پیام امام خمینی (ره) صحیفه نور، ج۹، ص۱۷۶٫

گواهان تولد امام مهدی (عج)

۱. محمد بن علی بن بلال که از یاران امام حسن عسکری (ع) بوده و شیخ طوسی، او را ثقه و مورد اعتماد دانسته است، [۱] نقل می‌کند:

خَرَجَ إِلَیَّ مِن أَبی مُحَمَّدٍ قَبلَ مُضِیّهِ بِسَنَتَینِ یُخبِرُنی بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ مِن قَبلِ مُضِیّهِ بِثَلاثَةِ أَیّامٍ یُخبِرُنی بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ. [۲]

دو سال پیش از وفات ابومحمد [امام حسن عسکری (ع)]، نامه‌ای از ایشان به دست من رسید که در آن مرا از جانشین خود آگاه کرده بود. همچنین سه روز پیش از وفات ابومحمد، نامه دیگری از ایشان دریافت داشتم که در آن مشخص شده بود آن حضرت چه کسی را جانشین خود ساخته است.

۲. از احمد بن محمد بن عبداللّه، یکی از یاران امام حسن عسکری (ع)، چنین روایت شده است:

خَرَجَ عَن أَبی مُحَمَّدٍ (ع) حَینَ قُتِلَ الزُّبَیرِیّ، لَعَنَهُ اللّهُ: «هذا جَزاءُ مَنِ اجْتَرَأ عَلَی اللّهِ فِی أولِیائِهِ، یَزعَمُ أَنّهُ یَقْتُلُنی وَ لَیسَ لِی عَقِبٌ، فَکَیفَ رَأی قُدرَةَ اللّه فیهِ» وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمّاهُ «م ح م د» فی سَنَةِ سِتَّ وَ خَمسینَ و مِائَتَینِ. [۳]

هنگامی که زبیری [۴] لعنت خدا بر او باد کشته شد، نامه‌ای از ابومحمد [امام حسن عسکری] (ع) به من رسید که در آن آمده بود: «این جزای کسی است که حریم خدا را نگه ندارد و در حق اولیای او گستاخی کند. او می‌پنداشت مرا به قتل می‌رساند، در حالی که در پی من فرزندی وجود ندارد، ولی [دیدی] خداوند قدرت خود را چگونه به او نشان داد؟» در پی این ماجرا در سال ۲۵۶ [ه. ق] فرزندی برای آن حضرت متولد شد که او را «م ح م د» نامید.

۳. احمدبن اسحاق قمی از معدود افرادی است که حضرت امام حسن عسکری (ع) او را در جریان تولد فرزند خویش قرار داد. پیش از بیان روایتی که در این زمینه از ایشان نقل شده، بجاست برای درک جایگاه و موقعیت نام‌برده در جامعه شیعی عصر خود، توصیف شیخ طوسی از ایشان را نقل کنیم. شیخ طوسی (م ۴۶۰ ه‌. ق) در کتاب الفهرست می‌نویسد:

احمد بن اسحاق بن عبداللّه بن سعد… بزرگ مرتبه و از یاران خاص ابومحمد [امام حسن عسکری (ع)] است. او صاحب‌الزمان (عج) را مشاهده کرد. او شیخ قمیین و پیک و فرستاده آنها] نزد امامان شیعه (ع)] بود. [۵]

روایتی که احمدبن‌اسحاق از امام حسن عسکری (ع)، نقل و در آن به چگونگی آگاه‌شدن خود از تولد آخرین حجت حق اشاره کرده، به قرار زیر است:

وُلِدَ لَنا مَولُودٌ فَلیَکُن عِندَکَ مَستُورا، وَ عَنِ جَمیعِ النّاسِ مَکتُوما، فَإِنّا لَم‌نَظهَرْ عَلَیهِ إِلاّ الأَقرَبَ لِقَرابَتِهِ وَ الوَلِیَّ لِوِلایَتِهِ، أَحبَبنا إِعلامَکَ لِیَسُرَّکَ اللّهُ بِهِ مِثلَ ما سَرَّنا بِهِ. وَالسَّلامُ. [۶]

برای ما فرزندی متولد شد. لازم است خبر تولد او را پنهان بداری و به هیچکس از مردم بازگو نکنی. ما کسی را بر این تولد آگاه نمی‌کنیم جز خویشاوند نزدیک را به دلیل خویشاوندی و دوست را به دلیل ولایتش. دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند خاطر تو را شادمان سازد، همچنان‌که مرا شادمان ساخت. والسلام.

۴. احمد بن اسحاق در روایت دیگری می‌گوید:

سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَلیٍّ العَسکَرِیّ (ع) یَقُولُ: اَلحَمدُللّهِ الَّذی لَم یُخرِجْنی مِنَ الدُّنیا حَتّی أرانِیَ الخَلَفَ مِن بَعدی، أَشبَهَ النّاسِ بِرَسُولِ‌اللّهِ (ص) خَلقا وَ خُلقا.... [۷]

از ابا محمد حسن بن علی عسکری ۸ شنیدم که فرمود: «سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا جانشینم را به من نشان دهد. همو که آفرینش و خلق و خوی او از همه مردم به رسول خدا (ص) شبیه‌تر است…».

۵. ابوهاشم جعفری (داوود بن قاسم) که محضر چهار تن از ائمه؛ یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عصر (علیهم‌السلام) را درک کرده و به گفته نجاشی و شیخ طوسی نزد ائمه «عظیم المنزله» و «جلیل القدر» بوده است، [۸] چنین نقل کند:

قُلتُ لِأَبی مُحَمَّدٍ (ع) جَلالَتُکَ تَمنَعُنی مِن مَسأَلَتِکَ، فَتأذَنُ لی أَن أَسأَلَکَ؟ فَقالَ: سَل. قُلتُ: یا سَیّدی! هَل لَکَ وَلَدٌ؟ فقال: نَعَم. فَقُلتُ: فَإِن حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَأَینَ أَسألُ عَن ه. قالَ: بِالمَدینَةِ. [۹]

به ابا محمد [امام حسن عسکری] (ع) عرض کردم: جلالت شما مانع از این می‌شود که پرسشی را با شما در میان بگذارم. آیا اجازه می‌دهید پرسشی از شما بکنم؟ فرمود: «بپرس». گفتم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: «آری.» گفتم: اگر اتفاقی برای شما افتاد، سراغ او را در کجا بگیریم؟ فرمود: «در مدینه».

۶. حمدان بن احمد قلانسی که از فقیهان کوفه بوده و کشی، او را توثیق کرده است، [۱۰] نقل می‌کند:

قُلتُ لِلعَمرِیِّ: قَد مَضی أَبُومُحَمّدٍ؟ فَقالَ لی: قَد مَضی وَلکِنْ قَد خَلَّفَ فیکُم مَن رَقَبَتُهُ مِثلَ هذِهِ؛ وَ أَشارَ بِیَدِهِ. [۱۱]

به عمری (عثمان بن سعید) گفتم: آیا ابومحمد [امام حسن عسکری] (ع) از دنیا رفت؟ گفت: آری او از دنیا رفت، ولی کسی را در میان شما جانشین خود قرار داد که گردن او چنین است. در این حال، با دستان خود [به گردنش] اشاره می‌کرد. [۱۲]

۷. محمد بن احمد علوی نیز از ابی غانم خادم نقل می‌کند:

برای ابا محمد [امام حسن عسکری] (ع)، فرزندی به دنیا آمد که او را محمد نامید و وی را در سومین روز ولادتش به اصحاب خود عرضه کرد و فرمود:

«هذا صاحِبُکُم مِن بَعْدی وَ خَلیفَتی عَلَیکُم و هُوَ القائمُ الَّذی تَمْتَدُّ إلَیهِ الأَعناقُ بِالإنتِظارِ فإِذا امتَلَأتِ الأَرضُ جَورا و ظُلما خَرَجَ فَمَلَأَها قِسْطا و عَدْلاً؛ پس از من، این صاحب شما و جانشین من بر شماست و او قائمی است که مردم در انتظارش می‌مانند و چون زمین از ستم پر شود، ظهور می‌کند و آن را از عدل و داد آکنده می‌سازد». [۱۳]

 

مشاهده‌کنندگان امام مهدی (ع)

آنچه گذشت، نمونه‌هایی از سخنان افراد معتمد و صاحب نام شیعه در زمان امام حسن عسکری (ع) بود که در آنها به تولد فرزند امام یازدهم و آخرین حجت حق گواهی داده شده بود. حال به بررسی سخنان کسانی می‌پردازیم که خود، حضرت مهدی (ع) را هنگام تولد یا پس از آن دیده‌اند:

۱. نخستین شاهد تولد امام عصر (ع)، حکیمه، دختر بزرگوار امام جواد (ع) و عمه امام حسن عسکری (ع) [۱۴] است. شیخ صدوق (م ۳۸۱ ه‌. ق) در کتاب کمال الدین و تمام‌النعمة، ماجرای تولد امام مهدی (عج) را به نقل از بانو حکیمه به تفصیل آورده است [۱۵] که ما پیش از این به آن پرداختیم. ازاین‌رو، در اینجا به روایتی که در الکافی در همین زمینه نقل شده است، بسنده می‌کنیم.

محمد بن قاسم بن حمز ة بن موسی بن جعفر، یکی از نوادگان امام موسی کاظم (ع) که از اصحاب امام هادی (ع) به شمار می‌آید، [۱۶] چنین روایت کرده است:

حَدَّثَتْنی الحَکیمَةُ ابنَةُ مُحَمَّدِ بنِ عَلیٍّ وَ هِیَ عَمَّةُ أَبیهِ أَنَّها رَأَتْهُ لَیلَةَ مَولِدِهِ وَ بَعدَ ذلِکَ. [۱۷]

حکیمه، دختر محمد بن علی که عمه پدر او (مهدی) نیز هست، برای من نقل کرد که او (فرزند امام حسن عسکری (ع)) را در شب تولد و پس از آن دیده است.

۲. محمد بن یعقوب کلینی به سند خود از محمد بن اسماعیل بن موسی‌بن جعفر، یکی از نوادگان امام هفتم شیعیان که در زمان خود سال‌خورده‌ترین نواده رسول خدا (ص) در عراق به شمار می‌آمد، [۱۸] چنین نقل می‌کند: «رَأیَتُهُ بَینَ المَسجِدَینِ وَ هُوَ (ع) غُلامٌ؛ او [فرزند امام حسن عسکری (ع)] را در حالی که جوان نورسی بود، در بین دو مسجد [۱۹] مشاهده کردم». [۲۰]

۳. عمرو اهوازی نیز از جمله کسانی است که حضرت صاحب الامر (ع) را در کودکی دیده است. روایتی که کلینی در این زمینه از ایشان نقل کرده، به شرح زیر است: «أَرانِیهِ أَبُو مُحَمَّدٍ (ع) وَ قالَ: هذا صاحِبُکُم؛ ابومحمد [امام حسن عسکری] (ع)، او را به من نشان داد و گفت: این صاحب شماست». [۲۱]

۴. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة از احمد بن اسحاق که پیش از این ذکر او گذشت، چنین نقل می‌کند:

دَخَلتُ عَلی أَبی مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلیٍّ (ع) وَ أَنَا أُریدُ أَن أَسأَلَهُ عَنِ الخَلَفِ [مِن] بَعدِهِ، فَقالَ لی مُبتَدِئَا: یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ! إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لَم‌یُخَلِّ الأَرضَ مُنذُ خَلَقَ آدَمَ (ع) وَ لایُخَلّیها إِلی أَن تَقُومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةِ اللّهِ عَلی خَلقِهِ.... قالَ: فَقُلتُ لَهُ: یا ابْنَ رَسُولِ اللّه‌ِ فَمَنِ الإِمامُ وَ الخَلیفَةُ بَعدَکَ؟ فَنَهَضَ (ع) مُسرِعا فَدَخَلَ البَیتَ، ثُمَّ خَرَجَ وَ عَلی عاتِقِهِ غُلامٌ کأَنَّ وَجْهَهُ القَمَرُ لَیلَةَ البَدرِ مِن أَبناءِ الثَّلاثِ سِنینَ، فَقالَ: یا أَحمَدَ بنَ إِسحاقَ لَولا کَرامَتُکَ عَلیَ اللّه‌ِ، عَزَّ وَ جَلَّ، وَ عَلی حُجَجِهِ ما عَرَضْتُ عَلَیکَ ابنی هذا، إنَّهُ سَمِیُّ رَسولِ اللّه (ص) و کَنِیُّهُ، الَّذی یَمْلَأُ الأَرضَ قِسطا وَ عَدلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا و ظُلْما.... [۲۲]

خدمت ابا محمد حسن بن علی (ع) رسیدم و می‌خواستم از ایشان در مورد جانشین پس از او پرسش کنم. آن حضرت پیش از آنکه من چیزی بپرسم، فرمود: «ای احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک و تعالی، از آن هنگام که آدم (ع) را آفرید، زمین را از حجت خدا بر آفریدگانش خالی نگذاشته است و تا زمانی هم که قیامت برپا شود، خالی نخواهد گذاشت…» گفتم: ای پسر فرستاده خدا! پیشوا و جانشین پس از شما کیست؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و در حالی‌که پسر بچه سه ساله‌ای را که رویی همانند ماه تمام داشت، بر دوش خود حمل می‌کرد، برگشت و گفت: «ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند عزّ و جّل و حجت‌های او گرامی نبودی، این پسرم را به تو نشان نمی‌دادم. همانا او هم‌نام رسول خدا (ص) و هم‌کنیه اوست. او کسی است که زمین را از عدل و داد پر می‌سازد همچنان‌که از جور و ستم پر شده باشد».

۵. جعفر بن محمد بن مالک فزاری از گروهی از شیعیان که علی بن بلال، محمد بن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب از آن جمله‌اند، نقل می‌کند:

ما به خدمت ابامحمد حسن بن علی (ع) رسیدیم تا از آن حضرت در مورد حجت پس از ایشان پرسش کنیم. جمعیتی بالغ بر چهل نفر در خانه حضرت اجتماع کرده بودند. در این میان، عثمان بن سعید عمرو عمری به سوی آن حضرت رفت و گفت: ای پسر رسول خدا! می‌خواهیم از چیزی بپرسیم که شما از من بدان آگاه‌ترید. حضرت فرمود: بنشین ای عثمان! او دل‌گیر شد و خواست از مجلس خارج شود که حضرت فرمود: کسی از اینجا خارج نشود. کسی از ما خارج نشد. پس از ساعتی حضرت (ع)، عثمان را صدا زد و عثمان از جا برخاست. حضرت فرمود: آیا به شما بگویم برای چه به اینجا آمده‌اید؟ همه گفتند: آری، ای پسر رسول خدا! پس فرمود: آمده‌اید که در مورد حجّت پس از من بپرسید. گفتند: آری. در این هنگام، پسر بچه‌ای همچون پاره ماه که از همه مردم به ابا محمد (ع) شبیه‌تر بود، به مجلس درآمد. حضرت فرمود: پس از من، این امام شما و جانشین من بر شماست. از او پیروی کنید و پس از من از یکدیگر پراکنده نشوید که در دین خود دچار هلاکت و نابودی می‌شوید. آگاه باشید که از امروز به بعد، هیچیک از شما او را نخواهید دید تا عمری از او بگذرد. پس آنچه عثمان به شما می‌گوید، بپذیرید. به دستورهای او سر نهید و سخن او را بپذیرید؛ که او نماینده امام شماست و سررشته امور به او سپرده شده است. [۲۳]

۶. ابراهیم بن ادریس که بنا به گفته شیخ طوسی و برقی، از اصحاب امام هادی (ع) بود، [۲۴] ماجرای دیدار خود با حضرت صاحب الامر (ع) را چنین نقل می‌کند:

پس از درگذشت ابومحمد [امام حسن عسکری] (ع) او (حضرت مهدی (ع)) را در حالی که جوانی نورس بود، دیدم و سر و دستش را بوسیدم. [۲۵]

۷. از ابوالأدیان بصری که در مراسم تشییع و خاک‌سپاری امام یازدهم حضور داشت و شاهد نماز خواندن امام مهدی (عج) بر پیکر پدر بزرگوار خویش بود، روایتی در این زمینه نقل شده که به قرار زیر است:

من در خدمت حسن بن علی بن محمد [امام یازدهم] (ع) کار می‌کردم و نوشته‌های او را به شهرها می‌بردم. در بیماری موتش به حضور او شرف‌یاب شدم. نامه‌هایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول می‌کشد و روز پانزدهم وارد «سرّ من رأی» (سامرا) می‌شوی و واویلا از خانه من می‌شنوی و مرا روی تخته غسل می‌بینی. ابوالأدیان گوید: عرض کردم: ای آقای من! چون این پیشامد روی دهد، به جای شما کیست؟ فرمود: هر کس جواب نامه‌های مرا از تو خواست، او بعد من، قائم [به امر امامت] است. عرض کردم: نشانه‌ای بیفزایید. فرمود: هر کس بر من نماز خواند، او قائم بعد از من است. عرض کردم: بیفزایید. فرمود: هر کس به آنچه در همیان است، خبر داد، اوست قائم پس از من. هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست. من نامه‌ها را به مدائن رساندم و جواب آنها را گرفتم و چنان‌که فرموده بود، روز پانزدهم به «سرّ من رأی» برگشتم و در خانه‌اش واویلا بود و خودش روی تخته غسل بود. به ناگاه دیدم جعفر کذّاب، پسر علی، برادرش بر در خانه است و شیعه گرد او جمع هستند و تسلیت می‌دهند و به امامت تهنیت می‌گویند. با خود گفتم: اگر امام این است که امامت باطل است؛ زیرا می‌دانستم جعفر شراب می‌نوشد و در جوسق قمار می‌کند و تنبور هم می‌زند. من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید. سپس عقید (خادم حضرت عسکری) بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است، برخیز و بر او نماز بگزار. جعفر بن علی با شیعیان او که اطرافش بودند، وارد حیاط شد و پیشاپیش شیعیان، سمّان (عثمان بن سعید عَمری) بود و حسن بن علی معروف به سلمه. وقتی وارد صحن خانه شدیم، جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود. جعفر جلو ایستاد که بر برادرش نماز بخواند. چون خواست «اللّه اکبر» بگوید؛ کودکی با صورتی گندم‌گون، موهایی مجعد و دندان‌هایی که در بین آنها فاصله بود، از اتاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت: ای عمو! من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز گزارم، عقب بایست! جعفر با روی درهم و رنگ زرد عقب ایستاد. آن کودک جلو ایستاد و بر پیکر نماز خواند. [آن‌گاه حضرت حسن عسکری (ع)] در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس [آن] کودک گفت: ای بصری! جواب نامه‌ها را که با توست، بیاور. آنها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه؛ باقی می‌ماند، همیان. سپس نزد جعفر بن علی رفتم که داشت ناله و فریاد می‌کرد و از دست آن کودک می‌نالید. حاجز وشّا به او گفت: ای آقای من! آن کودک کیست تا ما بر او اقامه دلیل کنیم. گفت: به خدا من تاکنون نه او را دیده‌ام و نه می‌شناسم.

ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از حسن بن علی (ع) پرسش کردند و دانستند که فوت شده است. گفتند: به چه کسی باید تسلیت بگوییم؟ عده‌ای به جعفر بن علی اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و او را تسلیت دادند و به امامت تهنیت گفتند و اظهار داشتند همراه ما نامه‌ها و اموالی است، بگو نامه‌ها از کیست و اموال چه‌قدر است؟ جعفر از جا پرید و جامه‌های خود را تکان داد و گفت: از ما علم غیب می‌خواهید؟ خادمی از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت: نامه‌هایی که با شماست، از فلان و فلان است و در همیان هزار اشرفی است که ده تای آنها قلب است. آنها نامه‌ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن‌که تو را به خاطر اینها فرستاده است، او امام است.... [۲۶]

گفتنی است برخی منابع تاریخی، از ابوعیسی متوکل به عنوان کسی یاد کرده‌اند که بر پیکر امام حسن عسکری (ع) نماز گزارده است. این نقل تاریخی و روایت یاد شده را به این صورت می‌توان جمع کرد که ابتدا در خانه حضرت عسکری (ع) و با تعداد محدودی از خواص اصحاب، بر پیکر آن حضرت نماز خوانده شده است، سپس پیکر ایشان را برای تشییع جنازه به بیرون از خانه انتقال داده‌اند و در آنجا، فرد دیگری به طور رسمی بر پیکر آن جناب نماز گزارده است. [۲۷]

در پایان بررسی دلایل و شواهد تاریخی و روایی ولادت امام مهدی (عج)، برای تکمیل بحث به سخنی از شیخ طوسی (ره) اشاره می‌کنیم. او در پاسخ کسانی که در ولادت آن حضرت تشکیک می‌کنند، می‌نویسد:

صدور حکم نفی ولادت فرزند از مواردی است که [ابتدائا و بدون یقین] صحیح نیست. [به بیان دیگر] کسی نمی‌تواند در مورد فردی که وجود فرزندی برای او آشکار نشده است، ادعا کند که او فرزندی ندارد. در این‌گونه موارد فقط به ظن غالب و اماره‌ها رجوع و گفته می‌شود: اگر او فرزندی داشت حتماً آشکار می‌شد و خبرش منتشر می‌گشت؛ زیرا عقلا گاهی با انگیزه‌ها و دلایل مختلف ناچار به پوشیده داشتن فرزندانشان می‌شوند.

[مثلاً] برخی از پادشاهان از سر دل‌سوزی و بیم [از اینکه مبادا به فرزندشان ضرری برسد] او را از دیدگان پنهان می‌کردند. موارد زیادی از این قبیل در سرگذشت پادشاهان پیشین یافت می‌شود و اخبار آنها هم معروف است.

در میان مردم [عادی هم این اتفاق می‌افتد. مثلاً] کسی که از کنیز یا همسر پنهانی خود دارای فرزند شده است، از ترس ایجاد دشمنی و درگیری با همسر و دیگر فرزندانش، این فرزند را انکار می‌کند. این‌گونه موارد هم زیاد رخ می‌دهد.

... بنابراین، نمی‌توان [به طور کلی] ادعای متولد نشدن فرزند [برای کسی] کرد. تنها در صورتی که اوضاع و احوال مناسب باشد و بدانیم که هیچ مانعی برای [آشکار ساختن ولادت فرزند] وجود نداشته است، می‌توان پی برد که واقعاً ولادتی رخ نداده است.... ولی در مورد فرزند [امام] حسن [عسکری] (ع) هرگز نمی‌توان ادعای علم به تولد نشدن او کرد؛ زیرا امام حسن (ع) در حکم محجور و زندانی بود و بیم کشته شدن فرزند او وجود داشت. این موضوع مشهور بود و همه می‌دانستند که بر اساس مذهب امامیه دوازدهمین امام، همان قائمی است که امید می‌رود دولت‌های جور به دست او نابود شوند، و به طور طبیعی همه در پی او بودند. همچنین این بیم وجود داشت که از سوی بستگان امام حسن عسکری کسانی چون جعفر برادر آن حضرت که نسبت به اموال و میراث او طمع می‌ورزید خطری متوجه این فرزند شود. به همین دلیل امام حسن عسکری (ع) او را پنهان کرد و در نتیجه در ولادت او شبهه به وجود آمد. [۲۸]

با توجه به مطالب یاد شده درمی‌یابیم که با وجود این همه شواهد و قرائن روایی و تاریخی، جایی برای ایجاد شبهه و تردید در تولد آخرین حجت حق باقی نمی‌ماند و به تعبیر شیخ مفید (ره) راه هرگونه عذر و بهانه بسته می‌شود.


[۱]. ر. ک: سید ابوالقاسم موسوی خوئی، معجم رجال الحدیث، قم، مدینة العلم آیت اللّه العظمی خوئی، بی‌تا، ج ۱۶، ص ۳۰۹.

[۲]. الکافی، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۱؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۴۸.

[۳]. الکافی، ج ۱، ص ۳۲۹، ح ۵؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۴۹.

[۴]. «زبیری» لقب یکی از گردن‌کشان و دشمنان اهل بیت از نسل «زبیر» است که در زمان حضرت عسکری (ع) می‌زیست و آن حضرت را تهدید به قتل کرده بود. خداوند به دست خلیفه عباسی، او را به سزای اعمالش رساند.

[۵]. محمدبن حسن طوسی، الفهرست، تحقیق: جواد القیومی، قم، نشر الفقاهة، ۱۴۱۷ ه. ق، ص ۷۰، ش ۷۸؛ ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۲، صص ۴۷ و ۴۸.

[۶]. کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج ۲، باب ۴۲، صص ۴۳۳ و ۴۳۴، ح ۱۶.

[۷]. همان، صص ۴۰۸ و ۴۰۹، ح ۷.

[۸]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۱۱۸ و ج ۲۲، ص ۷۵.

[۹]. الکافی، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۲؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۴۸.

[۱۰]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۶، صص ۲۴۷ ۲۵۴.

[۱۱]. الکافی، ج ۱، ص ۳۲۹، ح ۴؛ الإرشاد، ج ۲، صص ۳۵۱ و ۳۵۲.

[۱۲]. علامه مجلسی در توضیح عبارت «و أشار بی ده» که در این روایت آمده است، می‌گوید: «یعنی انگشتان ابهام و سبابه هر دو دست خود را از هم باز کرد و در همین حال، دستان خود را از هم دور کرد، چنان‌که در بین اعراب و غیر آنها برای اشاره به ستبری گردن رایج است؛ یعنی آن حضرت، جوانی قدرتمند است که گردن او چنین است». مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۴۰۴ ه. ق، ج ۴، ص ۲.

[۱۳]. کمال‌الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۲، ص ۴۳۱، ح ۸.

[۱۴]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۲۳، ص ۱۸۷.

[۱۵]. ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۲، صص ۴۲۴ و ۴۲۵، ح ۱.

[۱۶]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۱۷، ص ۱۵۸.

[۱۷]. الکافی، ج ۱، صص ۳۳۰ و ۳۳۱، ح ۳؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۵۱.

[۱۸]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۱۵، صص ۹۳ و ۹۴ و ۱۰۷.

[۱۹]. ظاهراً مراد از دو مسجد، مسجد سهله و مسجد کوفه است.

[۲۰]. الکافی، ج ۱، ص ۳۳۰، ح ۲؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۵۱؛ کتاب الغیبة (طوسی)، ص ۱۶۲.

[۲۱]. الکافی، ج ۱، ص ۳۳۲، ح ۱۲؛ الإرشاد، ج ۲، صص ۳۵۳ و ۳۵۴.

[۲۲]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۳۸، صص ۳۸۴ و ۳۸۵، ح ۱.

[۲۳]. الفهرست، ص ۲۱۷؛ ر. ک: الإرشاد، ج ۲، ص ۴۳۵، ح ۲.

[۲۴]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۲۰۲.

[۲۵]. کتاب الغیبة (طوسی)، ص ۱۶۲.

[۲۶]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۳، صص ۴۷۵ و ۴۷۶؛ ر. ک: متن و ترجمه کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، ج ۲، صص ۲۲۳ ۲۲۶.

[۲۷]. ر. ک: تاریخ الغیبة الصغری، ص ۲۹۸؛ برای مطالعه بیشتر در زمینه پاسخ پرسش‌ها، ابهام‌ها و شبهه‌هایی که در زمینه تولد امام مهدی (عج) مطرح شده است، ر. ک: ثامرهاشم عمیدی، در انتظار ققنوس، ترجمه: مهدی علی‌زاده، چاپ اول: قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۷۹؛ سامی البدری، پاسخ به شبهات احمد الکاتب، ترجمه: ناصر ربیعی، چاپ اول: قم، انوارالهدی، ۱۳۸۰؛ سمیه درگاهی، ولادت امام عصر (عج)، دیدگاه‌ها، اثبات و پاسخ به شبهات (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم حدیث)، تهران، دانشکده علوم حدیث، ۱۳۸۶.

[۲۸]. کتاب الغیبة (طوسی)، صص ۵۰ و ۵۱.

می‌گویند: فلانی مسلمان است و حتی ادعای شیعه بودن می‌کند اما ملیاردها تومان اختلاس کرده است، گیرندگان حقوق‌های نجومی نماز می‌خوانند، ادعای مسلمانی و حتی شیعه بودن دارند، مهره‌های سوخته در عرصه سیاست ادعای مسلمانی دارند، فلان شخص که دروغگو و زناکار است مسلمان است، فلان شخص دیگر که حق مردم را بالا کشیده و یا پارتی بازی می‌کند مسلمان است...با توجه به این عملکردها می‌گویند اگر اسلام دین کامل است پس چرا کسانی که در سایه آن تربیت شده‌اند مشکلات اخلاقی شدید دارند؟ جاهلان و مغرضان با توجه به عملکرد برخی از مدعیان به اسلام می‌گویند: بی‌اخلاقی‌های موجود در میان مسلمانان، دلیل بر عدم توانایی این دین در تربیت طرفداران خود است...

از مسلمان حرفی تا مسلمان واقعی؛

دین به مجموعه‌ای از بایدها و نبایدها و راهکارها گفته می‌شود که عمل کردن به آن‌ها نتیجه مطلوب را حاصل می کند، همان گونه که نسخه دکتر زمانی انسان را از بیماری نجات می‌دهد که بیمار به دستورات دکتر عمل کرده و داروها را از داروخانه تهیه کند و طبق دستور پزشک سر ساعت مشخص آن‌ها را  مصرف نماید.

شخص که می‌خواهد ورزشکار حرفه ای شود، به صرف ثبت نام و ورود چند جلسه در کلاس، مهارتی کسب نمی‌کند، کسب مهارت نیازمند حضور همیشگی و تکرار و تمرین بسیار است، و حتی برخی از افراد با تکرار و تمرین هم به آن قهرمانی موردنظر نخواهند رسید. شخصی که دین اسلام را قبول کرده است نیز همانند همین ورزشکار است و لذا به محض گفتن شهادتین مسلمان واقعی نمی‌شود. بیان برخی از احکام و قوانین و حتی عمل گهگاهی نیز انسان را به اسلام واقعی نمی‌رساند.

لذا باید توجه داشت نسخه‌های دین در صورتی اثر بخش است که شخصی که ادعای پذیرش اسلام را دارد آن‌ها را از متخصص دین فرا گرفته و در زندگی و رفتارهای خود به کار گیرد و صرف ادعای مسلمانی انسان را صالح و صادق نمی‌کند. همان گونه که خداوند سبحان در قرآن کریم عمل صالح را نشانه بهترین افراد می‌داند و می‌فرماید: "إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ" [بینه/۷] امّا کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات خدایند.

برای رسیدن به انسانی که مد نظر اسلام است تمرین و تکرار بسیار زیادی لازم است، عمل کردن به تک تک دستوراتی که به وسیله قرآن کریم و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت پاک و مطهرش رسیده است انسان را به آیده‌آل مد نظر اسلام می‌رساند که چنین شخصی به زندگی پاکیزه و سرشار از معنویت و نشاط می‌رسد، همان گونه که خداوند عمل صالح را راز زندگی پاک دانسته و می‌فرماید: "الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی‌ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ" [رعد/۲۹] آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پاکیزه‌ترین زندگی نصیبشان است و بهترین سرانجام‌ها.

قطعا دین مبین اسلام دکترین ادیان الهی است و قوانین و راهکارهای آن نجات‌بخش کسانی است که آن‌ها را به خوبی بشناسند و در همه شرایط اجرا کنند وگرنه کسانی که ادعای مسلمانی دارند ولی در مقام عمل به اساس هوای نفس و تفکر غلط خود عمل می‌کنند را نمی‌شود به پای ناکارآمدی دین گذاشت، و دین را به پرورش آنان متهم کرد.

به خاطر همین رسول خدا(ص) نشانه‌هایی برای مسلمان واقعی بیان کرده اند که کنترل دست و زبان از رفتارهای آزار دهنده از جمله آنها است، مسلمان واقعی کسی است که هرگز با دست و زبانش دیگران را نرنجاند. ایشان می‌فرماید: مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر از دست و زبان او در امان باشند و مومن کسی است که مردم مال و جانشان نسبت به او در امان و محفوظ باشند.[۱]

حضرت در روایت دیگری کسانی که فقط به فکر خودشان هستند و رفاه دیگران برایشان مهم نیست را از لیست مسلمان خارج کرده است ولو خوشان اقرار به مسلمانی داشته باشند و می‌فرماید: هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همّت نورزد، از آنان نیست و هر کس فریاد کمک خواهی کسی را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست. [۲]

امید است همه کسانی که از روی جهالت رفتار غیر اخلاقی مدعیان اسلام را به پای دین می‌گذارند و تصور می‌کنند که دین توانایی اداره معتقدینش را ندارند، بفهمند که دین اسلام کامل‌ترین دین است که قطعا انسان‌هایی تربیت می‌کند که از هر گونه بدی و ناخالصی پاک هستند، مشروط به این که افراد به دستوراتش عمل کنند.

کسانی هم که مغرضانه رفتار غیر اخلاقی برخی از مسلمانان را برجسته می‌کنند تا اسلام را زیر سوال ببرند و بتوانند بدین وسیله نور آن را خاموش کنند، بدانند که دین خدا روز به روز در جهان منتشر خواهد شد و آنان نمی‌توانند با این گونه تبلیغات به اهداف شومشان برسند، همان گونه که خداوند در قرآن کریم به پیروی دین بشارت داده و می‌فرماید:

یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ [صف/۸] آنان می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولی خدا نور خود را کامل می‌کند هر چند کافران خوش نداشته باشند.

.............................

پی نوشت‌ها:

[۱]. الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیَدِه» مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ گوناگون، انتشارات اسلامیه، تهران، ج ۱، ص ۱۱۳.

[۲].مَنْ اَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مَنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ همان مدرک قبلی ج ۷۱، ص ۳۳۷..

عوامل ایجاد صبر و افزایش آستانه تحمل

 در قرآن بیش از 50 علت و عامل برای ایجاد صبر در انسان ها و یا افزایش سطوح صبر از صبر معمولی یا صبر جمیل و تا حلم و بردباری بیان شده که در اینجا به توضیح برخی از آنها می‌پردازیم.

 1- آگاهى و شناخت، مهم‌ترین عامل صبر انسان

بر اساس آیات قرآن آگاهى و شناخت از فلسفه حوادث پيش آمده زمينه ساز شكيبايى است. به این معنا که انسان تا نسبت به حوادث و رخدادها آگاهی نداشته باشد، به طور طبیعی تحمل خود را از دست می‌دهد و با حالتی از خشم و غضب و هیجان عاطفی با مسئله برخورد می‌کند. خداوند در این باره از زبان حضرت خضر(ع) به حضرت موسی(ع) هشدار می‌دهد که به سبب عدم شناخت و ناآگاهی قادر به صبر در برابر افعال نخواهد بود و به سرعت نسبت به کنش‌ها واکنش عاطفی نشان خواهد داد. پس نمی‌تواند در برابر حوادث و گفتار‌ها صبوری پیش گیرد. خداوند بیان می‌کند: وكَيفَ تَصبِرُ عَلى ما لَم تُحِط بِهِ خُبرا؛ و چگونه می‌خواهی بر چیزی که از آن خبر و آگاهی نداری صبر پیشه کنی؟!(كهف،  آیه 68) بنابراین ، برای ایجاد صبر و یا افزایش آستانه تحمل و صبوری به درجه‌ای که در برابر حوادث و رخدادها واکنش عاطفی و عصبی نداشته باشیم باید نسبت به موضوع و کنش و حادثه علم و آگاهی و خبر داشته باشیم. البته ممکن است ما نتوانیم نسبت به همه حوادث و رخدادها آگاهی پیدا کنیم و اینجاست که باید راه دیگری را جست‌وجو کنیم که در عنوان «توجه به حکمت الهی در تحقق حوادث» بدان پرداخته می‌شود؛ زیرا در آنجا به این آگاهی اجمالی می‌رسیم که هر چه در جهان اتفاق می‌افتد به حکمت الهی و مصلحت بشر در قالب امتحان یا تنبیه است.

خداوند در آیاتی از قرآن، آگاهى از سرنوشت گذشتگان را از عوامل صبر در برابر مخالفت‌ها و دشمنى‌ها دانسته است تا این گونه، پیامبر(ص) بتواند در برابر کنش‌ها و حوادثی که در هنگام تبلیغ با آن مواجه می‌شود، صبر به دست آورد و بی‌تابی و جزع و فزع نکند. خداوند آگاه بخشی به پیامبر(ص) در قالب اخباری غیبی را به عنوان عاملی برای صبر پیامبر(ص) مطرح کرده و فرموده است: تِلكَ مِن اَنباءِ الغَيبِ نوحيها اِلَيكَ ما كُنتَ تَعلَمُها اَنتَ ولا قَومُكَ مِن قَبلِ هـذا فَاصبِر اِنَّ العـقِبه للمُتَّقين. (هود، آیه 49)

خداوند همچنین آگاهى از قوانين و سنّتهاى الهى را زمينه ساز صبر و تحمّل در سختيها و شدايد دانسته و از مردم می‌خواهد تا نسبت به قوانین و سنت‌های الهی آگاهی یابند. برای آگاهی به این سنت‌ها می‌توان از خود قرآن یاری گرفت؛ زیرا در آیات قرآن سنت‌ها و قوانین حاکم بر جان و جامعه و جهان بیان شده است. از جمله سنت‌های الهی، سنت امهال و استدراج است. آگاهی به این سنت به ما این امکان را می‌دهد تا در برابر فشارهای کافران و تهدید دشمنان صبوری کنیم؛ زیرا می‌دانیم که خداوند در نهایت آنان را عذاب می‌کند؛ چنانکه اقوام بسیاری را هلاک کرده است.

همچنین خداوند به سنت اجل مسمی برای افراد و اقوام اشاره می‌کند و آن را زمینه ساز ایجاد صبر یا افزایش آن معرفی می‌کند. (طه، آیات 128-130) پس اگر انسان در برابر گفتارهای تند و رفتارهای خشن دشمنان به سنت اجل مسمی توجه داشته باشد، هرگز به سرعت واکنش عصبی نشان نمی‌دهد و یا نمی‌پرسد که چرا خداوند کافران و ظالمان و مستکبران را به سرعت عذاب نمی‌کند و به یاری مظلوم و مستضعف نمی‌رود؟

2- اراده قوى و همت عالی، عامل صبر و شکیبایی

از دیگر عوامل مهم ایجاد و افزایش شکیبایی همت عالی و عزم قوی و اراده استوار است. خداوند در آیاتی از قرآن اراده قوى را عامل شكيبايى دانسته و فرموده است: واِن تَصبِروا وتَتَّقوا فَاِنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمور.(آل‌عمران ، آیه 186) یعنی این عزم و اراده قوی بر امور است که موجب صبر و تقوای الهی می‌شود.

با توجه به اینکه صبر به انواعی از جمله صبر بر طاعت و انجام تکالیف، صبر بر مصیبت و مشکلات و کمبودها و صبر بر معصیت دیگران تقسیم می‌شود، از نظر قرآن صبر بر مصیبت بسیار سخت‌تر و نیازمند عزم جدی و همت عالی است. از این رو می‌فرماید: واصبِر عَلى ما اَصابَكَ اِنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمور؛ بر مصیبت صبر کن ؛ زیرا صبر بر مصیبت از کارهای استوار و عزم  امور است. (لقمان، آیه 17) لذا پیامبران صاحب پنج شریعت عظیم، نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) به عنوان پیامبران اولواالعزم شناخته شده‌اند؛ چرا که آنان بر مصیبت‌ها صبر می‌کردند و هیجانی و عاطفی عمل نمی‌کردند، بلکه رفتارشان بر اساس عقل، فطرت و وحی عمل بود و هیچ‌گونه ترک اولی هم نداشتند. خداوند می‌فرماید: پس همان گونه كه پيامبرانِ نستوه، صبر كردند، صبر كن و براى آنان شتابزدگى به خرج مده. روزى كه آنچه را وعده داده مى‏شوند بنگرند، گويى كه آنان جز ساعتى از روز را در دنيا نمانده‏اند اين‏ ابلاغى است. پس آيا جز مردم نافرمان هلاكت خواهند يافت؟(احقاف، آیه 35)

در این آیه به خوبی بیان شده که فشارها و مصیبت‌هایی که از سوی مخالفان وارد می‌شد به حدی سنگین بود که پیامبران دوست می‌داشتند که آنان در همین دنیا به هلاکت برسند و مجازات شوند؛ اما ایشان صبر کرده و بر اصل دعوت به توحید استقامت می‌ورزیدند از این رو بر عزم در امور به عنوان راهکار افزایش آستانه تحمل و صبوری تاکید می‌شود.

البته باید توجه داشت که زمانی می‌توان تحقق شکیبایی و بردباری را انتظار داشت که میان اندیشه و انگیزه یک ارتباط استوار و پیوندی محکم بر قرار شود؛ یعنی میان یقین اندیشه‌ای و عزم و اراده عملی قلبی این پیوند به وجود آید تا نتیجه بخش باشد.

خداوند در حوزه انگیزه‌ای یعنی تحقق عزم الامور و (همت عالی) به این نکته توجه می‌دهد که داشتن شرح صدر در عمل و رفتار بسیار مهم است. برونداد این شرح صدر همان عفو، گذشت، بخشش و آمرزش نسبت به خطاکاران و گناهکاران است. اگر انسانی بخواهد در حوزه عمل و اراده، به عزم در کارها دست یابد، باید اصل شرح صدر و گذشت و آمرزش را مد نظر قرار دهد. از این روست که خداوند به ارتباط میان صبر و غفران در تحقق عزم و همت عالی اشاره کرده و می‌فرماید: و لَمَن صَبَرَ وغَفَرَ اِنَّ ذلِكَ لَمِن عَزمِ الاُمور؛ و برای کسی که صبر کند و ببخشد؛ به راستی که آن از مصادیق عزم در کارها است.(شورى، آیه 43)

3. استغفار از گناهان، زمينه ساز صبر

از دیگر راه‌هایی که قرآن برای ایجاد صبر بیان می‌کند، استغفار است. بر اساس آیات قرآن، استغفار کارکردهای بسیاری دارد که می‌توان به دفع بلا پیش از آمدن، رفع بلای آمده و جلب منفعت و نعمت اشاره کرد. از نظر آموزه‌های وحیانی، مومن همواره باید در حال استغفار باشد و اگر استغفار نبود انسان‌ها گرفتار انواع و اقسام بلایا و مشکلات و مصیبت‌ها بودند. از نظر قرآن همان طوری که وجود پیامبر(ص) مانع از نزول بلا است، همچنین استغفار، از نزول بلا ممانعت می‌کند. چنانکه می‌فرماید: خداوند، تا تو در ميان آنها هستى آنها را مجازات نخواهد كرد و نيز تا استغفار مى‏كنند خدا عذابشان نمى‏كند.(انفال، آیه 33)  پس استغفار به رفع عذاب و دفع بلا می‌انجامد. این‌گونه است که مومنان در شبانه‌روز دست کم هفتاد بار استغفار می‌گویند و در وقت خواب و هنگام تهجد شبانه به این امر اقدام می‌کنند.(آل‌عمران، آیه 17؛ ذاریات، آیه 18)

خداوند در جای دیگر به پیوند استغفار با صبر اشاره کرده و می‌فرماید: فَاصبِر ... واستَغفِر لِذَنبِكَ؛ پس صبر کن و برای تبعات رفتارت استغفار کن. (غافر، آیه 55) در این آیه بیان شده که هر عملی تبعات و دنباله‌هایی دارد که گاه ما متوجه نمی‌شویم که آثار آن بد خواهد بود. استغفار به ما کمک می‌کند تا در پناه خداوند از آثار و تبعات  و دنباله‌های خواسته و ناخواسته عمل خویش در امان بمانیم. خداوند در آیات 1 و 2 سوره فتح به پیامبر(ص) می‌فرماید که او را از تبعات اعمالش حفظ می‌کند؛ زیرا به طور طبیعی فتح یک منطقه و کشتن دشمنان، خواسته و ناخواسته تبعاتی دارد و کینه‌ها را پدید می‌آورد. از این رو، به پیامبرش می‌فرماید که او را از تبعات و پیامدهای اعمالش حفظ کرده و در غفران قرار می‌دهد: ما تو را پيروزى بخشيديم. چه پيروزى درخشانى!  تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند.

باید توجه داشت که مراد از ذنب در این آیه همان معنای لغوی آن یعنی دنباله و تبعات و پیامدها است، نه معنای اصطلاحی آن به معنای گناه؛ زیرا هر عملی تبعات و پیامدهایی دارد که از آن در عربی به «ذنب» یاد می‌شود. اینکه گناه را «ذنب» و دنباله می‌گویند به سبب همان تبعات و پیامدهای دنیوی و اخروی است که برای گناه مطرح است.

به هر حال در آیات و روایات بیان شده که یکی از مهم‌ترین راهکارهای ایجاد و تقویت صبر در آدمی، استغفار کردن است.

4. اعتقاد به معاد از موجبات شکیبایی

 خداوند در آیات قرآن، اعتقاد به معاد و روز جزا را از موجبات پايمردى در برابر سختي‌ها و ایجاد صبر و شکیبایی در آدمی می‌داند و از مردم می‌خواهد تا به این عنصر ایجاد صبر و شکیبایی توجه کنند: «از شكيبايى و نماز يارى جوئيد و به راستى اين كار گران است، مگر بر فروتنان، همان كسانى كه مى‏دانند با پروردگار خود ديدار خواهند كرد و به سوى او باز خواهند گشت.» (بقره ، آیات 45 و 46)

پس اعتقاد حتی در سطح اطمینان ظنی نه قطع یقینی شهودی و مانند آن به قیامت و معاد، برای تحقق صبر و شکیبایی بسیار موثر است. کسانی که به آخرت ایمان دارند، انسان‌های صبوری می‌شوند؛ زیرا اگر مصیبتی از سوی دشمنان و مخالفان به آنان وارد می‌شود و ناتوان از دفع آن باشند، امید دارند که خداوند در آخرت آنان را مجازات می‌کند و همین مسئله، صبرشان را می‌افزاید و اگر هم در جنگ با دشمن قرار گیرند استقامت می‌ورزند و حاضر هستند در این راه شهید شوند و از حق دست بر ندارند؛ زیرا اگر پیروز شوند که خیلی خوب خواهد بود و اگر شهید شوند از بهشت موعود بهره‌مند می‌شوند. همین نگاه به مسائل موجب می‌شود که همواره خود را موفق و پیروز بدانند و بگویند چه کشته شویم و چه بکشیم باز ما پیروز هستیم و به یکی از دو نیکی دنیا و آخرت دست می‌یابیم: «ما لنا الّا احدی الحسنیین» (توبه، آیه 52)

خداوند در قرآن در تعلیل صبرپيشگى سپاهيان طالوت در برابر دشمن  علت صبوری ایشان را در سايه اعتقاد به معاد و اطمینانی می‌داند که نسبت به آن داشتند: چون طالوت با سپاهيان بيرون آمد... كسانى كه مى‏دانستند كه خداى را ديدار خواهند كرد گفتند: چه‌بسا گروهى اندك كه به خواست خدا بر گروهى بسيار پيروز شوند و خدا با شكيبايان است.(بقره ، آیه 249)

پس اعتقاد و باور به قیامت و نیز به نزديك بودن آن در میان مؤمنان، از عوامل شكيبايى آنها در برابر دشمنان است که در آیات 5 تا 7 سوره معارج نیز مورد تاکید قرار گرفته است. بنابراین، برای ایجاد و تقویت صبوری و شکیبایی و بلکه بردباری باید به افزایش ایمان و اعتقاد به معاد و پاداش و کیفر آن روز که بسیار نزدیک است توجه کرد.

5. اقامه و پایداری شهادت، عامل ایجاد صبر

اقامه شهادت و گواهى و پایداری نسبت به آن، از موجبات شكيبايى در برابر شرّ و بدى است که متوجه انسان می‌شود. خداوند در قرآن به این نکته توجه می‌دهد. از جمله می‌فرماید: إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ... إِلَّا الْمُصَلِّينَ وَالَّذِينَ هُم بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ ؛ به راستى كه انسان سخت آزمند و بى‏تاب‏ خلق شده است. چون شر و صدمه‏اى به او رسد عجز و لابه كند... مگر نمازگزاران و آنان كه بر شهادتهاى خود ايستاده‏اند و بدان متعهد و پایدار هستند.(معارج ، آیات 19 و 20 و 22 و 33)

پس پایداری در تحمل و ادای شهادت و گواهی به حق عامل مهم در صبوری انسان است. انسانی که بخواهد حق را تحمل و در محاکم ادا کند و از هیچ چیزی واهمه ندارد، انسان صبوری می‌شود به طوری که تحت هرگونه فشار از حق عدول نخواهد کرد.

6 - امانتدارى و اهتمام به آن، از عوامل صبوری

 از دیگر عوامل ایجادصبوری ، باور به امانتداری و کسب فضیلت امانتداری است. کسی که به این فضیلت دست یافت برای انجام آن شکیبایی می‌ورزد و دست از استقامت و مقاومت بر نمی‌دارد و اجازه نمی‌دهد تا خیانتی انجام گیرد. خداوند در آیات قرآن امانتدارى را از موجبات شكيبايى در برابر شرّ و بدى دانسته و می‌فرماید: اِنَّ الاِنسـنَ خُلِقَ هَلوعـا  اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعـا .. اِلاَّ المُصَلّين .. والَّذينَ هُم لاِمـانـاتِهِم وعَهدِهِم راعون؛ به راستى كه انسان، سخت حریص و بى‏تاب‏ خلق شده است. وقتی شر و صدمه‏اى به او رسد عجز و لابه كند... مگر نمازگزاران... و کسانی که مراعات‌کنندگان نسبت به امانات و عهد و پیمانشان هستند. ( معارج، آیا 19 و 20 و 22 و 32)

7- امتحان و آزمایش الهی، عامل ایجاد و تقویت صبر

 خداوند شكيباسازى و توانمند كردن روحيّه مردم را فلسفه آزمايش آنان دانسته و فرموده است: «قطعاً در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [نيز] از كسانى كه به شرك گرائيده‏اند، [سخنان دل‏] آزار بسيارى خواهيد شنيد، ولی اگر صبر كنيد و پرهيزکارى نمائيد، اين [ايستادگى‏] حاكى از عزم استوار [شما] در كارهاست.(آل عمران، آیه 186)
همچنین می‌فرماید: و البتّه شما را مى‏آزمائيم تا مجاهدان و شكيبايانِ شما را باز شناسانيم و گزارش‌هاى [مربوط به‏] شما را رسيدگى كنيم.(محمد، آیه 31) در این آیه نیز ارتباط و پیوند استوار میان صبر و امتحان مورد تائید قرار گرفته است.

همین مطلب همچنین در آیات 7 تا 11 سوره هود تبیین شده است تا بر انسانها مشخص شود که راه دست یابی به صبر و شکیبایی و تقویت آستانه تحمل در زندگی، بهره‌مندی از امتحان است. بر این اساس نباید امتحانات الهی و غیر الهی را دست کم گرفت.

البته انسان دچار انواع و اقسام آزمون الهی قرار می‌گیرد که شامل بلا و ابتلاء و فتنه و مانند آن است. گاه حق و باطل به هم آمیخته است و گاه بلای حسن است و گاه دیگر بلای تلخ و تند است.

8 - اميد به امداد خدا، پشتوانه صبر

امید مهم‌ترین موتور محرکه در حرکت‌های انسانی است. این امید است که انسان را سرپا نگه می‌دارد و به حرکت در می‌آورد تا پیروزی را در آغوش کشد. در این میان امید به امدادهای الهی می‌تواند بسیار موثر باشد و کسی که به خداوند امید دارد می‌تواند صبوری کند و در برابر مشکلات، تحمل خویش را افزایش دهد. اصولا اميد انبيا و مؤمنان به امداد الهى پشتوانه صبر و مقاومت آنها بوده است.

خداوند در آیه 83 سوره یوسف(ع) اميد به خدا و يارى او را زمينه صبر در برابر شدايد مطرح می‌کند و می‌فرماید که صبر يعقوب(ع) در برابر مشكل فراق فرزندانش در سايه اميد به خدا امکان پذیر شد.

از نظر قرآن اميد و آرزوى ورود به بهشت مقتضى صبر و پايدارى در سختي‌ها است و انسان با چنین امیدی است که می‌تواند صبر پیشه کند و میوه صبر را در بهشت بلکه حتی در دنیا بچیند و از فواید و آثار آن بهره گیرد. (بقره، آیه 214؛ آل عمران، آیه 142)

خداوند باور و توجّه به امداد الهى را زمينه ساز صبر و تحمّل دانسته و از انسانها می‌خواهد به این امر در تحقق صبر و افزایش آن استعانت جویند و بهره گیرند.(بقره ، آیات 153 و249)

9 - انفاق، از اسباب صبوری در مشکلات

 از نظر قرآن، اختصاص دادن سهمى مشخص از مال خود به نيازمندان و سائلان از اسباب صبر در برابر مشكلات است. بنابراین نباید این عمل احسانی مالی را دست کم گرفت و برای کسب صبر و ایجاد و تقویت آن باید از آن بهره‌مند شد. خداوند می‌فرماید: اِنَّ الاِنسـانَ خُلِقَ هَلوعـا  اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعـا  اِلاَّ المُصَلّين ...  والَّذينَ فى اَموالِهِم حَقٌّ مَعلوم  لِلسّائِلِ والمَحروم؛ انسان، حریص و بی‌تاب آفریده شده از این رو هر گاه شری می‌رسد جزع و ناله سر می‌دهد ، مگر نمازگزاران .. و کسانی که در اموالشان حقی معلوم برای سائلان و نیازمندان است.(معارج ؛ آیات 19 تا  24)

10- ايمان  و اعتقاد به خدا

 در آیات قرآن بر ایمان به عنوان مهم‌ترین و اصلی‌ترین عامل ایجاد و تقویت صبر و حلم توجه داده شده است. انسانی که انواع و اقسام ایمان را دارا باشد در زندگی اش هرگز کم نمی‌آورد و با مشکل مواجه نمی‌شود.

به عنوان نمونه از نظر قرآن، ايمان به پيروزى اهل تقوا، زمينه ساز صبر در برابر مشكلات از سوی اهل تقوا و متقین است. پس متقین برای کسب این درجه از صبوری باید به باور خویش بیفزایند و عاقبت را از آن متقین بدانند. خداوند می‌فرماید: واصبِروا اِنَّ الاَرضَ لِلّهِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ والعـاقِبَةُ لِلمُتَّقين، شکیبایی ورزید زیرا زمین برای خداوند است که آن را به هر کسی از بندگانش بخواهد می‌دهد و عاقبت از آن متقین است.(اعراف ، آیه 128)

همچنین در آیه 49 سوره هود به پیامبر می‌فرماید: فَاصبِر اِنَّ العـاقِبَةَ لِلمُتَّقين؛ صبر پیشه کن چون عاقبت برای متقین است. (هود، آیه 49) در حقیقت خداوند علت صبوری را در ایمان و اعتقادی می‌داند که متقین به پایان کار دارند و معتقدند آنان پیروز معرکه حق و باطل خواهند بود.

از نظر قرآن باور به عالمانه و حكيمانه بودن افعال الهى عامل شكيبايى آدمى در تنگناها و حوادث می‌شود؛ چنانکه حضرت یعقوب(ع) به سبب همین آگاهی نسبت به علیم و حکیم بودن خداوند برخوردار از صبر زیبا شده است.(يوسف، آیه 83)

خداوند در آیاتی، توجّه و ايمان به رازقيّت خداوند را زمينه ساز انجام نماز و صبر و پايدارى بر آن دانسته است(طه ، آیه 132) و در آیه 20 سوره فرقان نیز اعتقاد به بصير بودن خداوند (به احوال بندگان) را برانگيزنده آدمى به شكيبايى و صبوری معرفی می‌کند.

از دیدگاه ايمان، از عوامل شكيبايى در برابر مشكلات و پايدارى در مقابل دشمن است(آل عمران، آیه 200) ، چنانکه اعتقاد به پاداش دهى خداوند از عوامل شكيبايى در انجام نماز معرفی می‌شود (هود، آیات 114 و 115)

به هر حال، در آیات قرآن انواع و اقسام ایمان به خداوند و حکمت‌ها و علم خداوندی به عنوان موجبات صبر معرفی می‌شود. برای ایجاد و تقویت صبر و شکیبایی در افراد باید نسبت به ایمان آنان حساس بود و آنان را به صفات و افعال خداوند و نیز توحید فعل آگاه کرد.

11- بصيرت، عامل شکیبایی

بصيرت و درك عميق، از عوامل دیگر صبر و شكيبايى است که در قرآن مطرح شده است. خداوند می‌فرماید: اى پيامبر، مؤمنان را به جهاد برانگيز. اگر از [ميان‏] شما بيست تن، شكيبا باشند بر دويست تن چيره مى‏شوند و اگر از شما يك صد تن باشند بر هزار تن از كافران پيروز مى‏گردند، چرا كه آنان گروهی هستند كه نمى‏فهمند. اكنون خدا بر شما تخفيف داده و معلوم داشت كه در شما ضعفى هست. پس اگر از [ميان‏] شما يك‌ صد تن شكيبا باشند بر دويست تن پيروز شوند، و اگر از شما هزار تن باشند، به توفيق الهى بر دو هزار تن غلبه كنند و خدا با شكيبايان است.(انفال ، آیات 65 و 66)

در این آیه علت پیروزی مومنان را شکیبایی می‌داند که ریشه در تفقه و بصیرت عمیق آنان دارد؛ این در حالی است که دشمنان از چنین بصیرتی بی‌بهره‌اند و از همین رو، صبوری نداشته  و شکست می‌خورند. از این آیات به دست می‌آید که هر چه میزان بصیرت افزایش یابد به همان میزان نیز سطح و صبوری افزایش می‌یابد .

خداوند در جایی دیگر درباره نقش بصیرت و دوراندیشی در ایجاد و افزایش صبر می‌فرماید:  آيا كسى كه مى‏داند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده، حقيقت دارد، مانند كسى است كه كوردل است؟ تنها خردمندانند كه عبرت مى‏گيرند... و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند. (رعد ، آیات 19 و 22) خداوند در این آیات به نقش تعقل و خردورزی و علم نسبت به حق در ایجاد و تقویت صبر توجه می‌دهد.

12- بينش توحيدى، عامل شکیبایی

از نظر قرآن جهان بينى توحيدى مؤمنان (از خدا بودن و به سوى او بازگشتن) دليل صبر آنان در برابر سختي‌ها است. از این رو، می‌فرماید: و قطعاً شما را به چيزى از [قبيلِ‏] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى‏آزمائيم و مژده ده شكيبايان را. [همان‏] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد، مى‏گويند: «ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى‏گرديم.» ( بقره ، آیات 155 و 156)
در این آیات خداوند در تعلیل صبوری مومنان نسبت به آزمون‌ها و امتحانات الهی در اشکال و اقسام گوناگون آن، به مسئله بینش توحیدی آنان در قالب از اویی و به سوی اویی اشاره می‌کند. پس برای ایجاد و افزایش صبر در خود و  دیگران باید نسبت به ایجاد و افزایش بینش توحیدی توجه ویژه‌ای مبذول داشته شود.

13- تدبّر در سرگذشت پیامبران و دیگران

 از راه‌های ایجاد و تقویت صبر، تدبر در سرگذشت دیگران از جمله پیامبران به عنوان نمونه خداوند  تدبّر در سرگذشت ايّوب(ع) را مايه تقويت نيروى صبر و شكيبايى در برابر مشكلات از سوی مومنان می‌داند و برای همین به این داستان اشاره می‌کند تا خردمندان درس عبرت گرفته و از آن برای ایجاد و تقویت صبوری بهره گیرند.(ص، آیات 41 - 44)

همچنین در آیه 55 سوره غافر توجّه به سرگذشت و فرجام موسى(ع) در مبارزه با فرعونيان را زمينه ساز صبر و شكيبايى براى پيامبر(ص)و مؤمنان دانسته است.

14- ترس از عذاب، ازعوامل شکیبایی

 ترس از عذاب خداوند از عوامل شكيبايى در سختيهاست که خداوند آن را در کنار دیگر عواملی که در آیات سوره معارج مطرح کرده، بیان کرده است. خداوند در آنجا با استثنا کردن گروه‌هایی نشان می‌دهد که اینان از گروه انسانهای حریص و بی‌تاب بیرون می‌روند که از جمله آنان خائفان از عذاب الهی هستند. خداوند می‌فرماید: والَّذينَ هُم مِن عَذابِ رَبِّهِم مُشفِقون  اِنَّ عَذابَ رَبِّهِم غَيرُ مَأمون؛ مگر ...کسانی که آنان از عذاب پروردگارشان نگران و ترسان هستند؛ چرا که کسی از عذاب پروردگارشان در امنیت نیست.(معارج، آیات 19 و 20 و 22 و 27 و 28)

15- توجّه به برترى نيكى، عامل صبر

 توجّه به اصل بديهى برترى نيكى بر بدى، زمينه ساز صبر در برابر بدى ديگران است که در آیات 34 و 35 به آن توجه داده شده است. اگر کسی بداند که با صبر به چیزی برتر دست می‌یابد، به طور طبیعی شکیبایی خواهد کرد؛ چون انسان، کمال‌خواه و کمال‌گرا است و دوست دارد بهترین‌ها را داشته باشد و اگر بداند به بهتر از آنچه دارد دست می‌یابد صبوری می‌کند.

16- توجّه به حقانيّت وعده خدا، عامل صبر

 توجّه به حقانيّت وعده هاى خدا از عوامل صبر و شكيبايى است که در آیاتی از جمله 60 سوره روم و 55  و 77 سوره غافر به آن توجه داده شده است. البته باید توجه داشت که این عامل ارتباط تنگاتنگی با مسئله پاداش و نیز برخی از موارد پیشین دارد.

17- توجّه به عنايت خاصّ خدا

 توجّه به عنايت خاصّ خدا به پيامبر(ص) از عوامل صبر او در برابر مشركان تكذيب‌گر است. این که انسان بداند مورد توجه یک نیروی برتر است صبر او افزایش می‌یابد. به کودک نیز می‌توان این گونه القا کرد که مورد توجه والدین و مربیان خود است و همین خود انگیزه او را برای تحقق اراده قوی و انگیزه و همت عالی و نیز افزایش آستانه تحمل تقویت می‌کند. اینکه به شخص گفته شود تحت نظر است و در صورت نیاز کمک می‌شود، موجب می‌شود تا صبوری کند. خداوند می‌فرماید: واصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ فَاِنَّكَ بِاَعيُنِنا؛ بر حکم پروردگارت صبر پیشه کن ؛ چرا که تو در برابر چشمان مایی.(طور آیه 48)

18- توجّه به عواقب بى صبرى، عامل صبوری

 توجّه به عواقب ناخوشايند بى صبرى از عوامل صبرپيشگى است. به این معنا که انسان اگر متوجه آثار ناخوشایند بی‌صبری شود می‌تواند صبر خویش را افزایش دهد. خداوند با اشاره به مشکلاتی که برای یونس(ع) در هنگام بی‌صبری با آن مواجه شد نشان می‌دهد که توجه به این امر می‌تواند موجب تقویت صبر در اشخاص شود.( قلم ، آیات 48 و 49)

19- توجّه به فوايد صبر، عامل افزایش آن

 توجّه به فوايد صبر از عوامل شكيبايى در برابر بديهاى ديگران است. اصولا کسی که فواید و آثار صبر را بشناسد از آن بهره می‌گیرد و همین موجب ایجاد یا تقویت صبر در اشخاص می‌شود. از این رو بخش بزرگی از آموزه‌های قرآنی به حوزه آثار و فواید صبر اختصاص یافته است.

خداوند در آیات قرآن از جمله آیه 126 سوره نحل توجه به فواید و آثار صبر را به عنوان عامل صبر و تقویت آن مورد تاکید قرار داده است.

20- توجّه به قدرت خدا

 توجّه و باور به قدرت خدا در نابودى دشمنان و آفرينش هستى، مقتضى صبر در برابر دشمنان است که در آیات 36 و 38 و 39 سوره ق به آن اشاره شده است.

21- توجّه به ناكامى دشمن، عامل شکیبایی

 توجّه به ناكامى دشمن در اهداف خود از عوامل شكيبايى در برابر آنها است. بنابراین می‌توان برای ایجاد و تقویت صبر در افراد از این روش بهره برد. این مطلب و راهکار در آیات 55 و 56 سوره غافر بیان شده است.

22- خشوع، عامل صبر

خشوع از عوامل استمداد از صبر است که در آیه 45 سوره بقره بیان شده است. خداوند می‌فرماید: واستَعينوا بِالصَّبرِ والصَّلوةِ واِنَّها لَكَبيرَه اِلاّ عَلَى الخـاشِعين؛ از صبر و نماز بهره گیرید و یکی از دلایل آن است که نماز جز بر خاشعین گران است.(بقره ، آیه 45)

23- شب زنده‌دارى، عامل شکیبایی

شب زنده‌دارى از زمينه هاى شكيبايى بر فرمان پروردگار است که در آیه 130 سوره طه و آیات  24 و 26 سوره انسان به آن توجه داده شده است. کسی که برای نماز شب بر می‌خیزد ظرفیت خویش را برای مقاومت در برابر مشکلات افزایش می‌دهد و بستری مناسب را برای مقاومت در برابر فشارهای هواهای نفسانی برای خود فراهم می‌آورد.

یکشنبه, 13 بهمن 1398 23:16

حقیقت مسلمانی از دیدگاه قرآن

1. تدبیر:

واژه تدبیر از «دبر» عربی به معنای پیامدها و دنباله‌های هر کاری و چیزی است. تدبیر ناظر به حوزه دانایی و اندیشه است. بنابراین، سیاست زمانی شکل می‌گیرد که اولیای امور سیاسی در هر کاری به پیامدهای مستقیم و غیر‌مستقیم و لوازم آشکار و غیرآشکار آن توجه داشته باشند و با بصیرت تمام در ابعاد و زوایای هر عمل سیاسی اندیشه و تفکر کنند و از زوایای آشکار و نهان آن آگاه شده و تاثیر هر کار و عملی را از پیش بسنجند و نسبت به آن کنش و واکنش مناسب نشان دهند و برونرفت‌ها و راهکارها را در نظر داشته باشند. بنابراین، تدبیر امور سیاسی نیازمند، آگاهی و دانایی جامع و احاطه کامل نسبت به امور است و علیم بودن به معنای خاص آن نقش اساسی در تحقق تدبیر امور است. در آیات قرآن برای دستیابی به حزم در اندیشه و بصیرت عالمانه، مشاوره به عنوان یک ابزار و روش شناختی مورد تاکید قرار گرفته است؛ زیرا با استفاده از مشورت می‌توان از دانایی و عقول دیگران بهره برد. خداوند می‌فرماید: امرهم شوری بینهم؛ امور بین مومنان به شوری است.(شوری، آیه 38) از همین رو خداوند به پیامبر(ص) به عنوان رهبر جامعه فرمان می‌دهد تا امور را با مشورت و هم‌اندیشی به قطعیت برساند؛ با آنکه پیامبر(ص) از وحی سود می‌برد، ولی تربیت جامعه جز به تعلیم و تزکیه از سوی پیامبر(ص) شدنی نیست. خداوند می‌فرماید:پس به بركت رحمت الهى با آنان نرم‌خو و پرمهر شدى و اگر تندخو و سخت‌دل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى ‏شدند، پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى، بر خدا توكل كن، زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى‌دارد. (آل عمران، آیه 159) البته پس از مشورت و رسیدن به قطعیت اندیشه در مقام عزم و عمل ارادی، باید خود مسئولیت را به دست گیرد و با توکل بر خداوند حکم دهد و حکم ایشان نیز فصل الخطاب است: فاذا عزمت فتوکل علی‌الله؛ پس هر گاه عزم عمل کردی پس بر خداوند توکل کن.(همان)

2. مدیریت:

اگر واژه تدبیر ناظر به حوزه عقل نظری و دانایی و آگاهی و اندیشه است، مدیریت ناظر به حوزه عقل عملی و اراده و عزم عملی است. از نظر قرآن، دانایی به تنهایی برای تحقق هر امری از جمله امر سیاسی کفایت نمی‌کند، بلکه باید این دانایی و حتی علم و یقین قطعی به ایمان تبدیل شود که دانایی را با توانایی و نظر را با عمل پیوند بزند؛ چرا که بسیاری می‌دانند؛ ولی براساس علم خود عمل نمی‌کنند. (نحل، آیه 14)

3. حکیمانه:

این تدبیر و مدیریت می‌بایست، در راستای اهداف بلندمدت و فلسفه‌ای باشد که برای انسان از سوی خداوند در نظر گرفته شده است. در حقیقت راهبرد کلان در امر سیاسی همواره باید دستیابی به فلسفه وجودی انسان و آفرینش وی و حضورش در دنیا باشد که از نظر قرآن عبودیتی (ذاریات، آیه 56) عالمانه و عارفانه بر اساس آموزه‌های اسلام در چارچوب شرایع اسلامی برای کسب تقوای الهی(بقره، آیه 21) و برآیندهای آن از علم یقین، عین یقین و حق یقین(تکاثر، آیات 5 و 7؛ بقره، آیه 282؛ واقعه، آیه 95) و خلافت الهی به عنوان مظاهر ربوبیت(آل عمران، آیه 79؛ بقره، آیات 30 و 31) است. بنابراین، سیاست نمی‌تواند فارغ از این حکمت و فلسفه آفرینش باشد و در این مسیر برنامه و عمل نداشته باشد.(حج، آیات 40 و 41 )

4. عالمانه:

تدبیر امور و مدیریت آن نیازمند دانایی است. این دانایی باید به گونه احاطه‌ای باشد و با خبرگیری و کاوش ظاهری و باطنی (خبیر و خُبره) انجام گیرد. از همین رو اولیای امور باید علیم و دانای کامل و عمیق باشند.(یوسف، آیه 55؛ بقره، آیه 247) از همین آیه به دست می‌آید که سلامت روحی و روانی و جسمی از مهم‌ترین عوامل موثر در تدبیر و مدیریت امور است.

5. ‌مصلحانه:

تدبیر و مدیریت امور باید مصلحانه و برای اصلاح امور فاسد باشد. پس تغییراتی که به علل تضاد امور در جهان‌، امری طبیعی است، باید در مسیری سامان یابد که صلاح امت در آن است. خداوند از قول حضرت موسی(ع) می‌فرماید:  وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ‌؛ و موسى هنگام رفتن به كوه طور به برادرش هارون گفت در ميان قوم من جانشينم باش و كار آنان را اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن. (اعراف، آیه 142) اصولا پیامبران تلاش می‌کنند تا در سطح استطاعت خویش در اصلاح امور جامعه در همه حوزه‌ها از جمله اقتصادی و سیاسی بکوشند. (هود، آیه 88)

6. ولایی‌:

از نظر قرآن نظام سیاسی می‌تواند الهی و طاغوتی باشد؛ به این معنا که یا ولایت و حکومت اولیای امور، مظهری از مظاهر ولایت الهی است، یا آنکه مظهر ولایت غیر الهی است که در این صورت از آن به ولایت طاغوتی یاد می‌شود. پس اگر ولایت الهی نباشد، طاغوتی خواهد بود و چنین نظام سیاسی جز به فساد و تباهی امت و انسان نمی‌انجامد. از همین رو، کفر به طاغوت در قول و عمل لازم است. (بقره، آیات 257 و 188)

7. امور:

امور در اصطلاح قرآنی هر گونه عمل اجتماعی مهم و تاثیرگذار است که در سرنوشت امت در دنیا و آخرت نقش دارد. از نظر قرآن، سیاستمداران و حاکمان، اولیای امور و ولی امر هستند. (نساء، آیه 59) خداوند پیامبرش را مامور می‌کند تا در امور اجتماعی و سیاسی و نظامی که امور مهم امت است، با مومنان و امت اسلام مشاوره کند.(آل عمران، آیه 159)

8. اسباب :

از نظر قرآن، لازم است تا اولیای امور، از همه اسباب مشروع و مناسب بهره گیرند. تاکید بر مشروعیت از آن روست که از نظر قرآن، هدف وسیله را توجیه نمی‌کند و نمی‌توان برای رسیدن به اهداف مشروع از ابزار و اسباب و وسایل نامشروع و خلاف عقل و نقل استفاده کرد. با توجه به اینکه برای هر چیزی ابزار مناسب با آن وجود دارد، باید ابزارها و اسباب مناسب را شناخت. ذوالقرنین برای رسیدن به اهداف متعالی سیاست‌های الهی، با توجه به مقتضیات زمان و مکان، از اسباب مناسب آن استفاده کرد. از آنجا که نظام آفرینش دنیا بر این قرار گرفته تا هر چیزی با استفاده از اسباب، جریان و تحقق یابد، لازم است تا این اسباب شناخته و به درستی به کار گرفته شود. امام صادق(ع) می‌فرماید: خداوند ابا دارد که کارها را جریان دهد جز به وسیله اسباب. به همین جهت، برای هر چیزی، سببی قرار داده است و برای هر سببی، شرحی قرار داده است و برای هر شرحی، کلیدی قرار داده است و برای هر کلیدی، علمی قرار داده است و برای هر علمی، دروازه ناطقی قرار داده است. کسی که آن را می‌شناسد می‌شناسد و کسی که آن را انکار می‌کند، انکار می‌کند. آن دروازه و باب، رسول خدا (ص) و ما یعنی امامان معصوم است.(صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات الکبری، ج1، ص6، ح1 و 2؛ الکافی، ج1، ص183، ح7.)

9.  امکانات:

براساس آموزه‌های قرآنی، خداوند به اولیای امور تمکن و مکنت می‌بخشد تا بتوانند با استفاده از همه امکانات مادی و معنوی اهداف متعالی را بر آورده سازند. این امکانات باید مشروع باشد؛ چنانکه باید به شکل مناسب و به‌جا مورد استفاده قرار گیرد. خداوند می‌فرماید: همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم‌، نماز برپا مى دارند و زكات مى‏ دهند و به كارهاى پسنديده وامى دارند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند و فرجام همه كارها از آن خداست (حج، آیات 40 و 41) همچنین می‌فرماید: یوسف گفت: مرا بر خزانه‌‏هاى اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى دانا هستم‌؛ و بدين گونه يوسف را در سرزمين مصر قدرت داديم كه در آن هر جا كه مى خواست‏ سكونت می‌کرد، هر كه را بخواهيم به رحمت‏ خود مى ‏رسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نمى‏ سازيم. (یوسف، آیات 55 و 56)

10. حفاظت:

از نظر قرآن، ولایت امر امت، امانت الهی است. خداوند از زبان موسی(ع) ولی امر و مظهر ولایت الهی می‌فرماید: أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ الله إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ؛ موسی به فرعونیان گفت: بندگان خدا را به من بسپاريد زيرا كه من شما را فرستاده‏ اى امينم. (دخان، آیه 18) بنابراین، باید سیاستمدار، همه امور امت را به عنوان امین حافظ باشد و محافظت کند.(یوسف، آیه 55)

11.  منابع انسانی و غیر‌انسانی:

آنچه در اختیار ولی امر قرار می‌گیرد همه منابع انسانی و غیرانسانی است. حفاظت از این امانت‌های الهی و بهره‌گیری درست و مناسب و مشروع از آن نقش مهمی در تحقق سیاست قرآنی دارد. از همین‌رو حضرت یوسف(ع) سلطه و تمکن بر خزائن زمین از آب‌ها و کانی‌ها و مانند آن را مطرح می‌کند.(یوسف، آیه 55) همین مسئله در داستان ذوالقرنین و موارد دیگر بیان شده است.(کهف، آیات 84 تا 97)

12. مقتضیات: از آنجا که تغییر در امور هستی و امت امری طبیعی است، لازم است تا با توجه با مقتضیات زمانی و مکانی، تدبیر و مدیریت امور انجام گیرد(کهف، آیات 84 تا 89)؛

13. دفع و رفع موانع:

موانع ممکن است موجود باشد یا محتمل. در سیاست امور لازم است تا موانع محتمل و موجود شناخته شود و با توجه به ابزارهای مشروع و مناسب موانع موجود دفع و برداشته شود و موانع محتمل اجازه ورود پیدا نکند. (حج، آیات 38 تا 41) خداوند با‌اشاره به حکومت طالوت و سیاست‌های ایشان در غلبه بر دشمنان و رفع موانع و دفع آن می‌فرماید که سنت الهی به این تعلق گرفته تا با استفاده از خود مردم و امت‌ها ظالمان دفع شوند تا فساد همه زمین را نگیرد و این‌گونه اصلاحاتی انجام شود.(بقره، آیات 246 و 251)

14. سعادت دنیوی و اخروی:

از نظر قرآن هر سیاستی در زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی باید در راستای رستگاری و سعادت دنیا و آخرت مردم و امت باشد. سعادت، دو عنصر اساسی و مولفه بنیادین دارد که شامل آرامش و آسایش است. البته مراد از آرامش‌، آرامش روحی و روانی فردی و اجتماعی و امنیت اجتماعی مادی و معنوی و تحقق عدالت و احسان و مانند آنها است؛ و مراد از آسایش در محدوده بهره‌مندی از امکانات و نعمت‌های الهی است‌، به‌طوری که به دور از اتراف و رفاه‌زدگی باشد. باید توجه داشت که سعادت در محدوده دنیا نیست آنطور که در سیاست غیراسلامی مدنظر است.

15. اهداف متعالی‌:

این اهداف متعالی نظام ولایی بر خلاف نظام‌های سیاسی غربی که محدود به آسایش و آرامش دنیوی است ، فراتر از آن است؛ چرا که شامل آرامش و آسایش اخروی افزون بر دنیا است. البته این اهداف متعالی همه در مسیر دستیابی انسان به عبودیت اختیاری و ارادی و کسب تقوای الهی و انواع سه گانه یقین و خلافت ربوبی انسان است. به سخن دیگر، مهم‌ترین اصول اساسی سیاست اسلامی و قرآنی و اهداف متعالی آن عبارتند از: الف: رسیدن به مقام عبودیت شریعت محور(ذاریات، آیه 56)؛ ب: تقوای الهی شریعت محور(بقره، آیه 21)؛ ج. کسب کرامت اکتسابی شریعت محور(حجرات، آیه 13)؛ د: عزت و اقتدار شریعت محور(نساء، آیه 139؛ منافقون، آیه 8)؛ ه. تعلیم و تزکیه(بقره، آیات 129و 151؛  آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2) و: عدالت. (حدید، آیه 25)

سازه‌های انسانی بهشت و  دوزخ

از نظر قرآن، بهشت و دوزخ چیزی جز سازه‌ای انسانی نیست؛ در حقیقت این خدا نیست که بهشت و دوزخ را برای آدمی آماده و فراهم کرده است؛ بلکه این انسان است که با اعمال خویش بهشت و دوزخ را می‌آفریند و می‌سازد. دست‌های صنعتگر انسان می‌تواند بهشتی با تمام نعمت‌های بی‌شمار و بی‌پایان و ابدی بسازد، یا دوزخی با تمام نداشته‌ها و سختی‌ها و رنج‌های بی‌پایانش فراهم کند.

از نظر قرآن، با اینکه زندگی کوتاه دنیا سخت‌ترین و بدترین دوران زندگی بشریت در عوالم هستی و نشئات گوناگون است؛ با این همه تاثیرگذارترین و مهم‌ترین دوره زندگی بشر نیز همین دوره است؛ زیرا هر انسانی با اراده و انتخاب در چارچوب مشیت دوگانه الهی می‌تواند سعادت و شقاوت را انتخاب کند و خود را مظهر جلال یا جمال الهی البته در حد کمال قرار دهد. (انسان، آیه 3؛ بلد، آیه 10) از آنجایی که هر فرد انسانی از نظر قرآن، خود نوع، بلکه جنس منحصر بفرد است که مصداق دیگری ندارد، هر انسانی مظهر خدایی می‌شود که در قیامت ملکوت آن به نمایش گذاشته می‌شود. بنابراین هر کسی در قیامت در سرزمینی قرار می‌گیرد که خود همه چیزش را خلق می‌کند؛ از این رو هر کسی خدایی تنها در سرزمین خویش است.(مریم، آیه 80 و 95)

بنابراین در قیامت که هر کسی وحشت زده و تنها در بیابانی عریان و بی‌آب و علف قرار دارد که وسیع و هموار و بی‌هیچ پستی و بلندی است (طه، آیات 106 تا 18؛ نازعات، آیه 14)، بر سر سفره اعمال خویش می‌نشیند. از همین رو خدا بارها در قرآن به انسان‌ها هشدار می‌دهد که زندگی کوتاه خویش در عصر زمین را کم‌اهمیت و بی‌ارزش ندانند؛ زیرا در این دوره کوتاه‌، ابدیت خویش را می‌سازند و نمادی از بهشت یا دوزخ می‌شوند.

به سخن دیگر، هر کسی بر اساس توانایی‌هایی که به عنوان مظاهر اسمای الهی کسب می‌کند، در قیامت بروز و ظهور می‌کند. بر همین اساس گفته می‌شود که «الدنیا مزرعه الاخره؛ دنیا کشتزار آخرت است» و هر کسی همان چیزی را درو می‌کند که در دنیا کاشته است. این فرصت در آخرت نیست؛ زیرا وقتی نظام دنیا جمع می‌شود (انبیاء، آیه 104) به نظام دیگری تبدیل می‌شود (ابراهیم، آیه 48) و دیگر امکان بازگشت به نظامی نیست که امکان عمل در آن فراهم است؛ از همین‌ رو خدا به کسانی که خواهان بازگشت به دنیا برای انجام عمل هستند،  می‌فرماید چنین چیزی شدنی نیست. (مومنون، 99 و 100) زیرا بساط دنیا و زمان عمل گذشته است و امروز آخرت و نظام دیگری است که دیگر در آنجا عمل نیست، بلکه بهره‌مندی از عمل دنیوی است؛ چنانکه امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید: انَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ؛ براستی که امروز دنیا، زمان عمل بدون حسابرسی و فردای قیامت، زمان حسابرسی بدون امکان انجام هرگونه عمل است. (نهج‌البلاغه، آیه 42)

سفره اعمال انسان در قیامت

در قرآن در تبیین اینکه هر کسی سر سفره اعمال دنیوی خویش نشسته است، تعابیری آمده است که در ادامه به آنها‌اشاره می‌شود. این عناوین و تعابیر عبارتند از:

1. احضار اعمال: هر کسی اعمال خویش را آنجا احضار می‌کند و می‌بیند: عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ؛ هر نفس بداند چه احضار و فراهم کرده است.(تکویر، آیه ۱۴) این علم همانند علم الهی، علم حضوری و شهودی است نه حصولی؛ پس علم به معنای دیدن است نه دانستن و انسان هر چیزی را که کاشته اینجا می‌بیند و بر سر سفره عمل خودش است.

2. حضور اعمال: به این معنا که هر عملی که انسان انجام داده، در قیامت آن را حاضر می‌یابد و ملکوت آن را می‌بیند. این حضور به معنای داشتن است؛ یعنی همه هستی او را در بر می‌گیرد و حقیقت شخص و محیط زندگی او را شکل می‌بخشد. خدا می‌فرماید: و كارنامه [عمل شما در ميان] نهاده مى‌‏شود، آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناك مى ‏بينى و مى‏ گويند: اى واى بر ما؛ اين چه نامه‏ اى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز اينكه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام داده‏‌اند حاضر می‌يابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمى‌دارد. (کهف، آیه ۴۹)

3. اعمال حاضر شده: از نظر قرآن این گونه نیست که کسی نخواهد اعمالش را نبیند و ملکوت آن را در قیامت مخفی کند، چون قانون قیامت این است که هر چیزی که در دنیا انجام شده با خود صاحب عمل حاضر می‌شود؛ چرا که جزو ذات و ذاتیات اوست و بیرون از او نیست که بتوان جدایی و تفکیک انداخت؛ کسی که شاکله وجودی‌اش را اعمالش شکل داده، نمی‌تواند هرگز از ذاتی و ذاتیات خویش جدا شود. از همین رو خدا می‌فرماید: روزى كه هر كسى آنچه كار نيك به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده حاضر شده مى‌يابد و آرزو مى‌‏كند كاش ميان او و آن كارهاى بد فاصله‏‌اى دور بود و خداوند شما را از كيفر خود مى‏‌ترساند و در عين حال خدا به بندگان خود مهربان است. (آل عمران، آیه ۳۰)

4. احضار آثار عمل: از نظر قرآن، هر عملی در دنیا آثاری دارد که می‌تواند خوب و بد باشد؛ بنابراین، نه تنها انسان نتیجه مستقیم عمل خویش را حاضر می‌بیند، بلکه آثار اعمال خود را که به شکل سنت و یا باقیات صالحات یا سنت‌های بد و نادرست درآمده نیز می‌بیند. خدا می‌فرماید: آرى ماييم كه مردگان را زنده مى‏ سازيم و آنچه را از پيش فرستاده‏‌اند با آثار و اعمالشان درج مى ‏كنيم و هر چيزى را در كارنامه‏ اى روشن برشمرده‏ ايم. (یس، آیه ۱۲) و نیز در جایی دیگر می‌فرماید: عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ؛ هر نفسى آنچه را پيش فرستاده و بازپس گذاشته بداند. (انفطار، آیه ۵) از نظر قرآن این علم و دانستن همان علم حضوری و شهودی در ذات و بیرون خودش است که می‌بیند و از آن جدایی ندارد و همراه و لازم او خواهد بود.

بر این اساس هر کسی خودش است که سرنوشت و به تعبیر قرآنی «طائره» خویش را می‌سازد و رقم می‌زند. چنانکه قرآن می‌فرماید: قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ؛ طائره خوب و بد شما با خودتان است اگر تذکر می‌یافتید.(یس، آیه 19)

آخرت، زمان اظهار نامه اعمال

از نظر قرآن، نظام دنیوی به گونه‌ای است که نمی‌تواند باطن و ملکوت اعمال را نشان دهد؛ اما نظام اخروی و حتی نظام برزخی که شباهتی به نظام اخروی دارد، از این ظرفیت برخوردار است تا ملکوت اعمال را نشان دهد؛ از همین رو دارندگان چشم برزخی همانند محتضر، توانایی(ق، آیات 20 تا 22) دیدن ملکوت اعمال را دارا هستند.

پس در دنیا ملکوت اعمال مخفی و نهان است؛ از همین رو خدا می‌فرماید نامه اعمال مخفی است که تعبیری دیگر از همان ملکوت اعمال است. خدا درباره مخفی بودن نامه اعمال هر کسی در دنیا می‌فرماید که این نامه اعمال در آخرت اخراج می‌شود(اسراء، آیه 13)؛ زیرا جمله «و نخرج له» ‌اشاره به اين دارد كه نامه اعمال از ادراك انسان، پوشیده و محجوب است و خداوند آن را براى انسان در روز قيامت ظاهر مى‌کند و او به نامه اعمال خويش اطلاع مى‌يابد چنانكه خداوند مى‌فرمايد: «ويلقاه منشورا».(الميزان، ج 13، ص 58) اصولا تعبیر به نشر در این آیه و نیز آیه 10 سوره تکویر دلالت می‌کند که این نامه اعمال پیش از این جمع شده بود که به طور طبیعی قابل رویت یا خواندن نیست، اما وقتی باز شود، قابل خواندن و دیدن می‌شود. در حقیقت ملکوت اعمال هر کسی در قیامت روشن می‌شود و هر فردی با تمام وجودش نامه خویش را بیان می‌کند؛ زیرا این نامه اعمال و ملکوت آن همان چیزی است که شاکله شخصیتی و وجودی انسان را در قیامت تحقق خارجی می‌بخشد. از همین رو همه وجودش در قیامت به چیز خوب یا بد شهادت می‌دهد و دیگر نیازی به شهادت زبان یا کسی دیگر نیست.(فصلت، آیه 22)

اینکه خدا در آیات گوناگون می‌فرماید نامه اعمال به شخص داده می‌شود(کهف، آیه 49؛ زمر، آیه 69؛ تکویر، آیه 10؛ انشقاق، آیه 7) چیزی جز همان تحقق وجود یافتن آن اعمال در آن شخص نیست؛ یعنی اگر انسان خود را برتر از فرشته ساخته همان می‌شود. پس اگر در مرتبه مقربون باشد، با «سبحانک اللهم» (یونس، آیه 10) همان «کن فیکون» خدا را انجام می‌دهد و به آفرینش می‌پردازد. (انسان، آیه 6) اصولا چنین شخصی خودش «فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ؛ روح و روحبخش و بهشت نعیم » است.(واقعه، آیه 89)؛ چنانکه در مقابل، کسی که در اسفل سافلین دوزخ قرار می‌گیرد، خودش «حطب و زغال سنگ»(انبیاء، آیه 98) یا «حطب و هیزم»(جن، آیه 15)، یا سوخت و وقود(تحریم، آیه 6) می‌شود و نه تنها گاو، خر و خوک و دیگر چارپایان است (اعراف، آیه 179)، بلکه خودش دوزخی است که او را می‌آورند (فجر، آیه 23) در حالی که ستون‌های بلند آتش است و دیگران را می‌سوزاند. (همزه، آیات 8 و 9) چنین شخصی با تمام وجودش داد و فریاد می‌زند که چه کسی است و دیگر نیازی به شهادت دیگری نیست.(مجمع‌البيان، ج 5 - 6، ص 732)
از آنجا که کوچکترین فکر و عمل در قالب نیت خالصانه یا مشرکانه یا عمل صالح و عمل بد در سازه اخروی شخصیت و هویت انسان در قیامت و نیز بهشت و دوزخ وی نقش دارد، خدا همه آنها را احصاء می‌کند و نامه اعمال با جامعیت در اختیار شخص قرار می‌گیرد.(کهف، آیه 49؛ ق، آیه 18)

این نامه اعمال هرگز کوچک‌ترین مشکلی از نظر حق و باطل ندارد و تمامیت حق را بیان می‌کند؛ زیرا چیزی جز بازتاب اعمال نیست. در حقیقت همان طوری‌که تمام نظام هستی بر بنیاد حق گذاشته شده، براساس حق، آن اعمال را به نمایش می‌گذارد.(جاثیه، آیه 29؛ انفطار، آیات 11 و 12)

همه افراد، نامه اعمال خویش را می‌گیرند و کسی نمی‌تواند بگوید من نمی‌گیرم؛ زیرا این نامه اعمال چیزی جز همان شخصیت و شاکله اخروی فرد نیست.(انشقاق، آیات 7 تا 10) بنابراین چه بخواهد چه نخواهد به او داده می‌شود و امری الزامی است.

از نظر قرآن کسی که در دنیا سختی و رنج را بر خویش تحمیل کرده و به جای فجور و دریدگی موازین و معیارها، خود را در چارچوب معیارها قرار داده و به طور طبیعی شادی و فرح را از خویش سلب کرده است؛ در قیامت مسرور می‌شود؛ زیرا نتیجه عملش را در بهشت می‌بیند؛ اما کسی که اینجا فجور می‌کند و فرحناک است و برای آخرت برنامه‌ای ندارد؛ زیرا باوری ندارد، به طور طبیعی در قیامت با اعمال خویش برای ابدیت در شقاوت و رنج قرار می‌گیرد. (انشقاق، آیات 7 تا 15؛ حاقه، آیات 19 تا 26)

همزمان با سی‌امین سالگرد تاسیس اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان و برگزاری نشست سیاسی این اتحادیه دانشجویی، پیام رهبر معطم انقلاب خطاب به تشکل ها و اتحادیه‌های دانشجویی منتشر شد.

بنابراین گزارش پیام رهبر معظم انقلاب در مراسم گرامیداشت سی امین سالگرد تاسیس اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان در دانشگاه علوم و تحقیقات توسط حجت‌الاسلام رستمی رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها قرائت شد.

 

در پیام رهبر معظم انقلاب که توسط حجت‌الاسلام رستمی قرائت شد، آمده است: «اولا سلام من را آنان برسانید، ثانیا بگوئید امروز بیشتر از همیشه کشور به عنصر مومن حزب‌اللهی نیاز دارد. هرچه می‌توانند روی مبانی پافشاری کنند.»

پس از شهادت سردار شهیدمان حاج قاسم سلیمانی تحلیل‌های متعددی درباره ویژگی‌های شخصیتی و نظامی آن شهید گرانقدر در محافل عمومی و رسانه‌ای کشور صورت گرفت که عمده این تحلیل‌ها منحصر در برخی توان‌های نظامی و قسمتی نیز در ویژگی‌های اخلاقی ایشان بود.

 در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام سید محمدرضا آل‌ایوب، رئیس اداره پژوهش مجمع جهانی اهل‌بیت(ع) از منظر سیره این بانوی بزرگوار به ویژگی‌های شخصیتی این سردار رشید اسلام پرداخته شده است.

وی در بخش‌هایی از این گفت‌وگو می‌گوید: بر اساس آیات و روایات معتقدیم این بزرگواران انوار مقدسی‌اند که در تمام زمانها و مکانها حضور دارند و اثرگذارند و به استناد آیات قرآن، نور عظیم آسمانی‌اند که بر قلوب پاک‌طینتان اثر می‌گذارند و آنها را به سوی ارزش‌های الهی سوق می‌دهند. برای دستیابی به ویژگی‌ها و صفات سردار آسمانی خود یعنی حاج قاسم باید از این منظرها نگاه کنیم.

آل‌ایوب همچنین معتقد است  راهبرد اصلی شهید حاج قاسم، عدم اعتماد به دشمن بود. وی عزت اسلام و ایران اسلامی را در ایستادگی مقابل تهدیدات دشمن می‌دانست و عملاً این مسیر را پیمود.

سرچشمه صفات سردار سلیمانی از انوار فاطمی است

* جامعه ما طی هفته‌های اخیر با شهادت سردار سلیمانی در غمی فراوان فرو رفت. از آن پس هر کسی در حد خود به بیان ویژگی‌های آن سردار رشید اسلام پرداخت. عمده کارشناسان ما درباره توان‌های نظامی ایشان و اقتدار ایشان در منطقه سخن گفتند. سؤال ما این است که آیا سردار را باید در این مسائل نظامی محدود کنیم یا می‌توان تحلیلی دینی هم داشت؟  

ابتدا عرض کنم پیروزی سپاهیان ما در بیرون مرزها در واقع بروزات صفات عالی سربازان و سرداران ما هستند؛ از این رو موجی که پس از شهادت سردار ما در عالم شکل گرفت، خون تازه‌ای را در رگهای ملت‌های آزاده دنیا به جریان انداخت.

از این رو شهادت سردار سلیمانی، ابومهدی و سایر همرزمان ایشان گرچه برایشان سعادت ابدی را در پی داشت، اما برای ما ابتدای حقیقت و نشانه‌ای دیگر بود؛ حقیقتی که ریشه آن به خاندان وحی به ویژه حضرت زهرا سلام‌الله علیها باز می‌گردد. سردار یکی از پیروان حقیقی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام بود. بسیاری از صفات ایشان برگرفته از سبک زندگی این انوار مقدس به ویژه حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله علیها بود.

برای تشریح این موضوع خوب است که به نکته‌ای اشاره کنم. به طور کلی برای دستیابی به سعادت و رشد مادی و معنوی، باید به دو نکته مهم توجه داشت:

نکته اول این است که باید در زندگی خود برنامه و قانون هدفمند داشته باشیم و بر اساس آن برنامه و چشم‌انداز اقدام کنیم. چشم‌اندازی که برگرفته از آموزه‌های قرآن و عترت باشد. در این فرآیند، هدف نهایی قرب به خداوند و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام است که ابتدای آن، با تولّای نسبت به این انوار مقدس حاصل می‌شود.

نکته دوم که در سعادت افراد تأثیر بسزایی دارد، برگزیدن الگوهای مناسب در این مسیر دشوار است. به عنوان نمونه امام زمان (عج) می‌فرماید «إنّ فی إبنَةِ رسُولِ اللهِ لِی أسوَهٌ حَسَنَهٌ.» یعنی برای من در دختر رسول‌الله اسوه نیکویی است. این فرمایش، بیانگر آن است که انسان برای دستیابی به سعادت باید دارای الگوی نیکو باشد و چه الگویی برتر از ائمه اطهار علیهم‌السلام به ویژه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها می‌تواند باشد؟ مافوق این بزرگواران رسول گرامی اسلام (ص) قرار دارند؛ لذا خداوند می‌فرماید کسانی که به خداوند و یوم الآخر ایمان داشته باشند، باید رسول‎الله (ص) را اسوه خود قرار دهند. «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً؛ قطعاً براى شما در [اقتدا به‏] رسول خدا سرمشقى نیکوست: براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى‏کند.» (21 احزاب) یعنی باید در زندگی خویش هدف‌گذاری داشته باشیم و بر اساس آن، زندگی خویش را تنظیم کنیم؛ هدف اصلی، خدا و یوم الآخر و نیز به دنبال آن، ذکر کثیر خداست و در این راستا، رسول گرامی اسلام به عنوان میزان معرفی می‌شوند.

ائمه (ع) با انوار مقدس خود بر قلوب پاک‌طینتان اثرگذارند

حال برای دستیابی به ویژگی‌ها و صفات سردار آسمانی خود یعنی حاج قاسم باید از این منظرها نگاه کنیم. در واقع صفات ایشان الهام‌گرفته از ائمه اطهار علیهم‌السلام و حضرت فاطمه زهراء سلام‌الله علیها است؛ ما بر اساس آیات و روایات معتقدیم این بزرگواران انوار مقدسی‌اند که در تمام زمانها و مکانها حضور دارند و اثرگذارند و به استناد آیات قرآن، نور عظیم آسمانی‌اند که بر قلوب پاک‌طینتان اثر می‌گذارند و آنها را به سوی ارزش‌های الهی سوق می‌دهند. این حقیقت را ما در آیه نور یعنی 35 سوره نور اینگونه می‌خوانیم: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاة ٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ ...؛ خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَلِ نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى، و آن چراغ در شیشه‏اى است. آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى‏‌شود ...» در جلد دوم تفسیر قمی در روایتی از امام صادق علیه‌السلام می‌خوانیم: منظور از مشکات یا چراغدان، فاطمه زهرا سلام‌الله علیهاست و منظور از مصباح، امام حسن و حسین علیهما السلام هستند. «الْمِشْکَاةُ فَاطِمَةُ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ‏ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْن‏».

بنابراین هر آن کس که از این انوار بهره برد، به رستگاری و عزت دست یافت. ما معتقدیم سردار سلیمانی از جمله شهدایی بود که بهره وافر از این انوار مقدس برد؛ لذا باید گفت زندگی سردار آسمانی ما آغشته به انوار الهیِ حضرت زهرا و امام حسین بود. ما جلوه‌ای از صفات و ویژگی حضرت زهرا سلام‌الله علیها و امام حسین علیه‌السلام را در رفتار و گفتارشان دیدیم.

 
 

* اگر بخواهید به صورت گزینشی به برخی از صفات فاطمی این سردار بزرگوار اشاره داشته باشید، چه ویژگی‌های برایتان جلب توجه می‌کند؟

مظلومیت حضرت زهراء سلام‌الله علیها مظلومیتی عادی و به خاطر مسائل شخصی نبود بلکه به دلیل احساس تکلیف‌شان نسبت به دین و ولایت امیرالمؤمنین بود. ایشان به این دلیل آنکه حق همسرشان تضییع شده به قیام برنخاستند بلکه قیام به عدل کردند تا حق را در جای خود قرار دهند و یا حق را معرفی کنند. نگاه حزبی و جناحی نداشتند بلکه هدف‌شان تحقق وصایای نبی مکرم اسلام(ص) بود.

 سردار سلیمانی بر این اساس، زندگی خویش را وقف دفاع از حریم و ولایت عترت علیهم‌السلام کرد. در این راستا حضور وی در جبهه‌های حق علیه باطل از همان اوایل جوانی شکل گرفت و به توفیق الهی تداوم یافت. وی سعی کرد ذوب در ولایت عترت شود و هر آن کس که در این مسیر قرار دارد را یاری کند. از این منظر، او حزبی و جناحی فکر و عمل نمی‌کرد بلکه حق و عدل برایش ضروری بود.

نکته بعدی این است که حضرت زهرا سلام الله علیها سعی کردند در برابر ظلم ظالمان بایستند تا اجازه ندهند امت اسلام از سیره نبوی و صراط مستقیم الهی منحرف شوند؛ زیرا متأسفانه پس از رحلت رسول‌الله (ص) برخی صحابه پیامبر بی‌‎توجه به وصیت ایشان، از امامت و خلافت امیرالمؤمنین رویگردان شدند تا جایی که به ساحت مقدس اهل عترت جسارت کردند و مصیبتی به بار آوردند که ننگ آن بر پیشانی مسلمانان باقی ماند. این مسئله سبب شد امت اسلامی دچار اُفت در ارزش‌های دینی شوند.

"عمل بهنگام" از نکات بارز سیره فاطمی بود

 در چنین شرایطی بود که حضرت زهرا سلام‌الله علیها وارد میدان شد و به صورت‌های مختلف سعی در جامه عمل پوشاندن به فرامین الهی نسبت به ولایت امیرالمؤمنین علیه‌ السلام کرد. لذا "عملِ بهنگام" از نکات بارز سیره فاطمی بود. ما این ویژگی را در سردار سلیمانی به چشم دیدیم. هرکجا که نیاز به تقویت جبهه حق بود، حضور جدی و به موقع می‌یافت تا آن قسمت را پوشش دهد.  

یکی دیگر از ویژگی‌های حضرت زهرا سلام‌الله علیها مجاهدت در راستای آگاهی‌بخشی و بیداری امت بود. محدوده عملکرد ایشان در محدوده فرد یا امت خاص نبود بلکه ایشان با نگاه آینده‌گرایانه خویش، ثمرات تبعیت از ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را نزول برکات از زمین و آسمان می‌دانستند.

حضرت زهرا (س) در یکی از سخنانشان در بین زنان مدینه به نکات قابل توجهی درباره عواقب مثبت پذیرش ولایت امیرالمؤمنین(ع) اشاره کردند. در بخشی از این سخنان فرمود «به خدا سوگند [اگر امر خلافت با او بود] هرگاه مردم از جاده حق منحرف مى‌شدند و از پذیرش دلیل روشن سرباز مى‌زدند، آنها را با نرمى و ملایمت به سوى منزل مقصود حرکت مى‌داد، حرکتی که هرگز آزار دهنده نبود، نه مرکب ناتوان مى‌شدو نه راکب خسته و ملولو سرانجام آنها را به سرچشمه آب زلال و گوارا وارد مى‌کرد.» مقداری که از تبعات مثبت پذیرش ولایت امیرالمؤمنین گفتند، در ادامه، استناد به این آیه از قرآن کردند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِّنَ السَّمَاءِ وَ الاَرْضِ وَ لَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛ و اگر اهل شهرها و آبادى‌ها ایمان مى‌آوردند و تقوا پیشه مى‌کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مى‌گشودیم، ولى [آنها حق را] تکذیب کردند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم» (سوره اعراف، آیه 96)

مسئله حاج قاسم هم نیز به همین شکل بود. ایشان منطقه‌ای فکر نمی‌کرد بلکه نگاهش جهانی بود. هدف اصلی ایشان اعتلای اسلام بود. هر جایی مسلمانان تحت ظلم قرار داشتند، به یاری آنها می‌شتافت و همواره دغدغه داشتند دشمنان اصلی بشریت را در عمل به همگان معرفی کنند؛ از این جهت پس از شهادتشان، مظلومان عالم ابراز همدردی کردند.

* از ویژگی‌های بارزی که سردار شهیدمان، حاج قاسم سلیمانی داشت، عدم کُرنش در مقابل دشمنان و کسب عزت برای اسلام و ایران عزیزمان بود. درباره این مسئله بیشتر توضیح می‌دهید.

 راهبرد اصلی ایشان عدم اعتماد به دشمن بود. عزت اسلام و ایران اسلامی را در ایستادگی مقابل تهدیدات دشمن دانست و عملاً این مسیر را پیمود.

 قرآن در آیات متعددی از قرآن اشاره دارد که به سمت یهود و نصارا یعنی همان یهودیت و مسیحیت صهیونیست که مصداق بارز آن آمریکا و اسرائیل است،‌ نروید و از حزب آنها دوری کنید؛ مثلاً خداوند در آیه51 سوره مائده می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین‏؛ اى کسانى که ایمان آورده‌‏اید، یهود و نصارى‏ را دوستانِ [خود] نگیرید [که‏] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند. و هر کس از شما آنها نسبت به آنها تولّا داشته باشد، از آنان خواهد بود که در این صورت خدا گروه ستمگران را هدایت نمی‌کند.»

غرب‌گرایان در قبال دشمن متواضع و با خودی‌ها متکبرند

متأسفانه اکنون مصادیق بارز این آیه را در جامعه مشاهده می‌کنیم. عین سادگی است که عده‌ای بخواهند دشمن را دوست خود بدانند و از سوی دیگر دوستان خویش را دشمن تصور کنند. کسانی که اینگونه رفتار می‌کنند نمی‌توانند «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» باشند؛ یعنی مؤمنان حقیقی و پیروان واقعی رسول‌الله (ص) کسانی‌اند که نسبت به کفار سختگیر و با همدیگر مهربانند؛ اما متأسفانه کسانی که گرایش به شرق و غرب دارند، نسبت به خودی‌ها متکبرند، اما نسبت به دشمنان قسم‌خورده با لحن و رفتار نرم برخورد می‌کنند. تواضع‌شان در قبال دشمن است، اما تکبرشان برای خودی‌ها. 

برهم صالح رئیس جمهور عراق پس از دو ماه از استعفای عادل عبدالمهدی با تعیین تکلیف نخست وزیر این کشور، محمد توفیق علاوی را مأمور تشکیل کابینه جدید کرد.

رسانه‌ها پیشتر از «مصطفى الکاظمی، محمد توفیق علاوی (وزیر سابق عراق در دولت نوری المالکی)، علی شکری و محمد عبدالامیر علاوی» به‌عنوان چهار نامزد مطرح برای تصدی پست نخست وزیر خبر داده بودند.

پیش از این برهم صالح رئیس جمهور عراق هشدار داده بود در صورتی که نامزدی برای نخست وزیری تا روز شنبه (امروز) مشخص نشود، خود شخصاً وارد عمل می‌شود.

بر اساس قانون اساسی عراق، نخست وزیر باید اعضای کابینه خود را طی حداکثر 30 روز از تاریخ ابلاغ رئیس جمهوری، معرفی کند.

اگر نخست وزیر مکلف، در این مدت نتواند کابینه را تشکیل دهد، رئیس جمهوری حداکثر تا پانزده روز فرد جدیدی را مأمور تشکیل کابینه می‌کند.

نخست وزیر مکلف، اسامی وزرا و برنامه‌های آنها را به مجلس ارائه می‌کند و در صورت موافقت با تک تک وزرا و برنامه‌هایشان با اکثریت مطلق آرا، کابینه رأی اعتماد می‌گیرد و در صورتی که وزیران نتوانند رأی اعتماد کسب کنند، رئیس جمهوری تا پانزده روز فرصت دارد نامزد دیگری را برای تشکیل کابینه معرفی کند.

در پی افزایش اعتراضات مردمی در شهرهای مختلف عراق، عادل عبدالمهدی نخست‌وزیر این کشور روز شنبه (9 آذرماه) درخواست استعفای خود را رسماً تقدیم پارلمان کرد و نمایندگان پارلمان در نشست فوق‌العاده خود در روز یکشنبه (دهم آذرماه) با استعفای وی موافقت کردند.

نگاهی به زندگی‌نامه نخست‌وزیر جدید عراق

«محمد توفیق حسین علاوی امین  الربیعی» در سال 1954 میلادی در بغداد به دنیا آمد، دوران ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در پایتخت پشت‌سر گذاشت و در  ادامه در رشته مهندسی معماری در دانشگاه بغداد به تحصیل پرداخت و در سال پایانی مجبور شد دانشگاه را ترک کند و عراق را به‌مقصد لبنان در سال 1977 میلادی ترک کند. در سال 1980 میلادی در رشته معماری از دانشگاه آمریکایی بیروت فارغ التحصیل شد.

در ابتدای جوانی، وارد حزب الدعوه شد و بعدها به‌دلیل اختلافات فکری از این حزب جدا شد.

علاوی در سال 2012 میلادی در دولت نوری المالکی به‌عنوان وزیر ارتباطات تعیین شد که پس از مدتی استعفا کرد. گفته می‌شود از نظر فکری نزدیک به ایاد علاوی (نخست وزیر اسبق عراق) بوده و البته همیشه در فهرست سیاسی وی در انتخابات شرکت کرده است و از سال 2005 میلادی همواره در فهرست علاوی لیبرال بوده است که با اسامی مختلفی همچون القائمة العراقیه، القائمة الوطنیه و ائتلاف الوطنیه در صحنه سیاسی عراق فعالیت کرده است.

اعتقاد فکری وی تأسیس یک دولت مدنی است، یکی دیگر از اعتقادات وی، وحدت بین شیعیان و اهل‌سنت عراق است و این پیام آیت‌الله سیستانی را بارها تکرار کرده است.

علت این‎که خداوند در آغاز شفاعت را نفی نموده، سپس برای بعضی ثابت کرده، این است که به‎طور کلی شیوة قرآن، این است که ابتدا، هر نوع کمالی را از غیر خدا نفی می‎کند، سپس آن‎را برای خدا به‎عنوان یک امر ذاتی و استقلالی و سپس برای غیر خدا، به عنوان کسی که از طرف او اجازه دارد، اثبات می‎کند.

 

- سؤال

مگر در روز قیامت، ائمه و پیشوایان بعضی را شفاعت نمی‎کنند، پس چرا قرآن در آیة 48 سورة بقره می‎فرماید: و حذر کنید از روزی که کسی به جای دیگری مجازات نبیند و هیچ شفاعت از کسی پذیرفته نشود و فدا و عوض قبول نکنند. فدا و عوض یعنی چه؟

 

- پاسخ

خداوند متعال می‎فرماید: «و اتقوا یوماً لا تجزی نفس عن نفس شیئاً و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون»؛ بترسید از آن روزی که کسی به جای دیگری مجازات نمی‎شود! و نه شفاعت پذیرفته می‎شود و نه غرامت و بدل قبول خواهد شد و نه یاری می‎شوند(سوره بقره/48).

 

این آیه خط بطلانی است بر اندیشه‎ها و اعتقادهای باطل یهود؛ چراکه آنها معتقد بودند چون نیاکان و اجدادشان، پیامبران خدا بوده‎اند، بنابراین آنها را نیز شفاعت خواهند کرد و یا گمان می‎کردند که در آخرت برای آمرزش گناهان از فدیه و بدل استفاده می‎شود، چنانچه در این دنیا معمول است، که برای نجات مجرمان از مجازات، از راههای گوناگونی وارد می‎شوند؛ گاه یک نفر جریمة دیگری را پرداخت می‎کند تا مجرم رهایی یابد، اگر این معنا ممکن نشد متوسل به شفاعت می‎گردد و اشخاص را بر می‎انگیزد که از او شفاعت کنند. اگر این هم نشد، سعی می‎کنند که با پرداختن غرامت (رشوه) خود را آزاد سازند، و اگر دسترسی به این کار هم نداشتند از دوستان و یاران کمک می‎گیرند تا از او دفاع کنند و از چنگال مجازات رهائی یابند.

 

می‎توان گفت: قرآن کریم به‎طور عموم، اصول حاکم بر مجازات ها را در قیامت به کلی از این امور جدا می‎داند و می‎فرماید: هیچ یک از این امور در آنجا به کار نمی‎آید، تنها راه نجات، پناه بردن به ایمان و تقوی و استمداد از لطف پروردگار است.

 

قرآن و مسأله شفاعت

مسألة شفاعت با آنچه که در دنیا مرسوم به «پارتی بازی» و «روابط به جای ضوابط» معروف شده است، کاملاً متفاوت است، زیرا این گونه شفاعت ها در افکار عمومی، از نوع شفاعت منفی است که نه تنها مجرم را از جرم باز نمی‎دارد، بلکه او را تشویق به جرائم و گناهان دیگر نیز می‎کند، ولی آنچه که به‎طور صحیح در مکتب اسلام به عنوان شفاعت مطرح است، یک ابزار عالی تربیتی و وسیلة اصلاح افراد گناهکار و آلوده، همراه با بیداری و آگاهی است که شخص شفاعت شونده با توجّه به سوابق بد خود، باید با ارتباط با شفیع در صدد اصلاح خود برآید و درون خود را متغیر و متحول نماید. حال که این مسأله روشن شد، به بررسی آیات شفاعت در قرآن کریم می‎پردازیم.

 

آیاتی که در این زمینه وجود دارند در حقیقت به چند دسته تقسیم می‎شوند:

الف- آیاتی که به‎طور کلی، شفاعت را نفی می‎کنند، مانند: «انفقوا مما رزقناکم من قبل أن یأتی یوم لا بیع فیه و لا خلّة و لا شفاعة»؛ از آنچه به شما روزی دادیم انفاق کنید، پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است، نه دوستی و نه شفاعت(بقره/254). و نیز مانند آیة مورد پرسش.

 

ب- آیاتی که شفاعت را تنها برای خدا ثابت می‎کنند و شفیع را تنها خدا معرفی می‎کنند، مانند: «و ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع»؛ غیر از خداوند، هیچ ولی و شفیعی نیست(سجده/4) و نیز مانند: قل لله الشفاعة جمیعا، همة شفاعتها مخصوص خداست(زمر/44).

 

ج- آیاتی که شفاعت را برای دیگران ثابت می‎کند، امّا با اذن و فرمان خداوند: «من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه»؛ کیست که در نزد او جز به فرمان او شفاعت کند(سوره بقره/255)، یا مانند: «و لا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له»؛ شفاعت جز برای کسانی که خدا اجازه دهد سودی ندارد (سبأ/23).

 

علت این‎که خداوند در آغاز شفاعت را نفی نموده، سپس برای بعضی ثابت کرده، این است که به‎طور کلی شیوة قرآن، این است که ابتدا، هر نوع کمالی را از غیر خدا نفی می‎کند، سپس آن‎را برای خدا به‎عنوان یک امر ذاتی و استقلالی و سپس برای غیر خدا، به عنوان کسی که از طرف او اجازه دارد، اثبات می‎کند، و در حقیقت می‎فهماند که غیر خداوند، کمالاتی را که دارند از خودشان نیست و خداوند به آنها عطا فرموده است.

 

بنابراین، آیة مورد بحث از نظر محتوایی، رد اندیشه‎های باطل یهود و دنیا پرستان است که برا رهایی مجرم، متوسل به روابط و دوست و شفیع‎های باطل می‎شوند، ولی از نظر اعتقادی، نفی شفاعت نمی‎کند، بلکه با ضمیمة آیات دیگر روشن می‎شود که شفاعت غیر صحیح مانند شفاعت های دنیایی را مردود می‎داند، ولی شفاعت خداوند و کسانی که از طرف پروردگار اجازه دارند، مانند پیامبر و ائمه مطلوب بوده و با هدف خداوند در تربیت انسان، سازگار است.

احادیث