emamian

emamian

پنج شنبه, 19 مرداد 1402 17:19

حضرت زینب(ع) الگوی مجاهدت و صبوری

١. زینب (علیها سلام) فرزند سوم و دختر اول امام علی (ع) و فاطمۀ زهرا(ع) دخت گرامی رسول خدا، به قول مشهور پنجم جمادی الاول سال پنجم هجرت (مطابق ٦٢٧میلادی)[1] در مدینه منوره چشم به جهان گشوده[2] پنج سال با جد بزگوار خویش رسول خدا زندگی کرد و تقریبا از برادرش حضرت امام حسین (ع) دوسال کوچکتر بود. وقتی مادرش حضرت فاطمه (ع) در جوانی به شهادت رسید، حدود شش سال داشت، وقتی پدرش امام علی (ع) ٢١ رمضان سال چهلم هجرت در محراب عبادت مسجد کوفه شهید شد، حدود ٣٤ ساله بود، آن گاه که برادرش حضرت امام حسن(ع) هفتم یا ٢٨ صفر سال پنجاه هجرت، در مدینه مسموم با جهان وداع گفت، زینب (علیها سلام) حدود ٤٤ سال داشت و آن وقت، که همراه برادرش امام حسین (ع) ٢٨ رجب سال ٦٠ هجرت از مدینه به مقصد عراق (کربلا) هجرت میکرد، حدود ٥٤ سال داشت.

٢. چنان که ملاحظه شد، در طول زندگی و سیره این بانوی بزرگ، شهادت پدر، شهادت مظلومانه مادر، و شهادت برادرش حضرت امام حسن(ع) برای وی، آلام و مصائب دردناکی را در پی داشت که تحمل آن ها از طرفی، رنج اور و طاقت فرسا بود، و از طرف دیگر، این بانوی بزرگ را «پولادی آب دیده» میکرد، تا از وی عنصری شجاع و قهرمانی بزرگ پدید آید.

٣. مسافرت های همراه با رنج و سختی ها از مدینه به کوفه، به هنگام اسارت پدرش امام علی (ع) و اقامت حدود پنج سال در آن شهر، بازگشت به مدینه حدود شش ماه پس از پذیرش صلح با «معاویه» از سوی برادرش امام حسن(ع) و مشاهده درد و رنج های آن امام معصوم مظلوم از سوی امویان و سرانجام شهادت دلخراش آقا حضرت، مسافرت از مدینه به مکه، همراه حضرت امام حسین (ع) و اقامت حدد ١٢٥ روز (٣ شعبان تا ٨ ذی حجه سال ٦٠ هجرت) در آن شهر، مسافرت چهارم از مکه به عراق(کوفه-کربلا) سختی ها، دانایی ها و تجاربی در پی داشت، که آن بزرگوار را برای انجام رسالتی بس خطیر و سرنوشت ساز مهیا کرده بود.

٤. شب و روز عاشورا را در نظر بگیریم: یک ارتش مسلمان تمامی دژخیم ١٨ هزار نفری[3] یک سپاه کوچک مؤمن و مخلص (١٤٥) نفری[4] از ١١ ساله تا ٨٠ ساله را مدت ٨ شبانه روز در بیابان گرم و سوزان، بدون دسترسی به شهر و دیار، به محاصره درآورده، از «نوشیدن آب» هم، برای نوادگان پیامبر اسلام(ص) دریغ می دارند، زینب (علیها سلام) در یک نیمه روز، ٦ برادر عزیز، فرزند خویش (عون) برادرزادگان، جمعا هیجده تن از «بنی هاشم» از کودک شیرخوار تا پنجاه و هفت ساله را از دست داده و داغ هیجده عزیز دیده، قاتلان سنگ دل، عربده مستانه سر می دهند، چه کسی باید «حریم مقدس امامت و شهادت» را پاس دارد؟ نقشه ی شوم دشمن را خنثی و حتی برای طولانی مدت، آنان را به شکست و رسوایی کشاند؟ این شخص زینب (علیها سلام) است.

حال، ببینیم، این اسوه ایمان استوار، دارای بینش عمیق، هوشیاری خردمندانه، تجارب سازنده و دارای چشم انداز درخشان، به هنگام آغاز رسالت بسیار سخت، در شرایط بحرانی طاقت فرسای عاشورا سال ٦١ هجرت و پس از آن، این رسالت را چگونه تبلور عینی و عملی بخشیده است؟

الف: کنار پیکر برادر

زینب (علیها سلام) علاوه بر این که در طول زندگی به خصوص در سفر عاشورای «مرزهای اطاعت از امامت» را به خوبی رعایت کرده، در این سفر حساس نیز، لحظه ای از ادای رسالت الهی خویش، غفلت به خود راه نمی دهد. هنوز شیهه اسبان، عربده دژخیامان و هیاهوی مغرورانه دشمنان اموی جریان دارد، گرد و غبار میدان نبرد کربلا، هوا را تیره و تار ساخته، حسین (ع) همه عزیزان و یاران خویش را غرقه به خون نثار کرده، آن گاه برای سپردن «امانت امامت» و وداع با خواهران و دختران و فرزندان، به خیمه های اسکان آنان باز میگردد، این بار حسین (ع) که به هنگام رویایی با دشمن، لباس درخور شأن امامت به تن داشت، به منظور حفظ کیان شخصیتی خویش و پیشگیری از خباثت اموی، از خواهرش زینب (علیها سلام) پیران کهنه برای پوشیدن زیرلباس طلب میکند[5] و آن گاه که زینب (علیها سلام) از مشاهده این وضع آشفته می شود، امام حسین (ع) زینب و همه بانوان را به هنگام وداع به صبر یشتن داری و آمادگی برای اسارت و بردباری در برابر مصائب سخت و طاقت فرسا فرا می خواند:

«استعدوا لبلاء و اعلموا أن الله حافظکم و حامیکم، و سینجیکم من شر الأعداء، و یجعل عاقبة أمرکم إلی خیر، و یعذب أعادیکم بأنواع العذاب، و یعوضکم عن هذا البلیة بانواعی النعم و الکرامة فلا تشکوا، و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم»[6] صبر و شکیبایی پیشه سازید و آماده تحمل بلا و آزمون شوید، و بدانید خداوند نگه دار و پشتیبان شماست، و به زودی از چنگال دشمنان رهایی خواهید یافت، و عاقبت خیر و صلاح از آن شماست، و در مقابل دشمنان شما، به انواع عذاب و شقاوت مبتلا خواهند شد، در حالی که شما به انواع نعمت ها و کرامت و عظمت خواهید رسید بنابراین، چیزی به زبان جاری نگردانید، که از مقام و منزلت شما بکاهد.

آری، این توصیه های نویدبخش در ذهن زینب (علیها سلام) برای آینده پیوسته جریان داشت، اما آیا با مشاهده اقدام وحشیانه یک قاتل مسلمان نما، آن هم قتل امام معصوم، سکوت یا بی تفاوتی جایز است؟ و سکوت مساوی با رضایت نیست؟ و می توان قاتل و حاکم متجاوز را به حال خودش رها کرد؟ و وجدان انسانی را خفته داشت؟ هرگز، هرگز؛ بدین خاطر، زینب قهرمان و دانشمند و هوشیار، با یک دنیا شهامت، عمر سعد، فرمانده سپاه دژخیم اموی را، از همان جا به سؤال و محاکمه میکشد؛ که: «أیقتل أبو عبدالله، و أنت تنظر إلیه؟»[7] آیا ابا عبدالله را میکشند، و تو ایستاده ای و نگاه میکنی؟!

ب: سوگواری حماسی

سیدالشهدا(ع) به هنگام درگیری شدید با دشمن، به زینب (علیها سلام) سفارش کرده بود، صحنه نبرد را ترک گوید و برای جمع آوری و حفاظت از زنان و کودکان به خیمه ها برگردد[8] اما: برای بعد آن، زینب (علیها سلام) باید در برابر دژخیمان و برای ثبت در سینه ها و تاریخ و وجدان های خفته و غبار گرفته و فریب خورده، رسالت خویش و «پیام خون های» پاکان را از همان روز و همان ساعت ابلاغ کند.

حضرت امام حسین (ع) تا آخرین لحظه حیات خویش، هرچه دلیل و برهان بر امامت و حقانیت خویش بود، در برابر سپاه «یزید» اقامه کرده، خطبه ها خوانده، موعظه ها نموده و آینده تباه «سپاه یزیدی» اعلام داشته، «عمر سعد هم فرمانده این سپاه دژخیم، به عنوان یک مسلمان «در حضور جمع نماز صبح خویش را صورت داده»[9] اما، هستی مال و منال و پست و مقام، چنان چشم دل آنان را کور و گوش آنان را «کر» نموده و به قساوت قلب مبتلا کرده، که جز به قتل و خونریزی تسکین نمی یابند، اکنون یک راه طولانی پیش پای زینب (علیها سلام) بیشتر باقی نمانده است، راهی که از همان جا، به «وجدان های خفته» منتهی می شود، تا از آن ساعت و بعدها، اگرچه از «جوشش درون» یا «تذکر دیگران» یا کیفر و مجازات نقد، شاید بیدار گردند!

بدین خاطر، زینب (علیها سلام) در گودال قتلگاه و در کنار پیکر غرقه در خون حسین (ع) که به بیان امام صادق(ع) :«٣٣ زخم نیزه و ٣٤ زخم شمشیر و در بیانی در پیراهن آن حضرت بیش از ١١٠ پارگی جای تیر و نیزه بود»[10] و هر انسانی را منقلب می سازد، از راه تهیج عاطفه و «نقب زدن به درون» شیفتگاه قدرت و ثروت اقدام کند. آری، زینب (علیها سلام) بدون این که گریه و ناله و شکوه و بی تابی زنانه سر دهد، با یک دنیا شهامت و عظمت، سابقه درخشان حسین (ع) و پرورش در دامان رسالت و نبوت را، در برابر چشم آن فریب خوردگان، این گونه به نمایش میگذارد:

«یا محمداه! یا محمداه! صلی علیک ملائکة السماء هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء یا محمداه! و بناتک سبایا، و ذریتک مقتلة، تسفی علیها الصبا...».[11] «یا محمد! یا محمد! سلام فرشتگان آسمان بر تو باد، این حسین (ع) تو است، که با بدن به خون آغشته و قطعه قطعه شده، روی زمین قرار گرفته است! یا محمد! اکنون دختران تو اسیر دشمنانند، نوادگان تو کشته شده و باد صبحگاهی بر پیکرهای آنان می وزد، من شکایت این قوم را به خدا و پیامبر و به علی مرتضی و حمزه سید الشهدا، می برم. حمید بن مسلم گفته است: به خداوند سوگند، با این رفتار زینب (علیها سلام) همه دوست و دشمنی که در آن جا حضور داشتند، تحت تأثیر قرار گرفتند و ناله و گریه سر دادند!»[12]

در بیانی هم آمده : «وقتی زینب (علیها سلام) اسب بی سوار حسین (ع) را، که به سوی خیمه ها آمده بود، دید، به منظور نشان دادن عمق خباثت دشمنان اموی و بیان عظمت مصیبت، درحالیکه گرد و غبار میدان جنگ فرو ننشسته بود و عربده دشمنان هم چنان جریان داشت، با شتاب از خیمۀ خویش بیرون آمد و فریاد برآورد: ای کاش آسمان بر زمین فرو می افتاد و ای کاش کوه ها متلاشی و پراکنده میگشت و بر دامنه بیابان می ریخت».[13]

ج: به هنگام غارت خیمه ها

مستی قدرت و شعله کینه های سوازن امویان هنوزرو ته بود ولاش میکردند که وحشیگری، کینه توزی و مال اندوزی خویش را افزون گردانند، در حالیکه خورشید به طرف مغرب می رفت، آنان هتاکی و درنده خویی دیگری را آغاز کردند، یعنی برای غارت گری با خوی سبعیت به خیمه های زنان و دختران و کودکان داغ داری، که تعداد آنان به حدود هفتاد تن می رسید، یورش بردند.

حمیدبن مسلم، راوی واقعه کربلا گفته است: امویان نخست، اموال و لباس و زینت آلات و حتی لباس های تن بانوان و گوشواره دختران را غارت کردند، تا جایی که آنان لباس کامل به بر نداشتند. سپس آنان را از خیمه ها بیرون راندند، و در نتیجه آن داغ دیده گان با پای برهنه و پیاده و با گریه و شیون، در بیابان می دویدند! و آن گاه در خیمه ها آتش افروختند![14]

در چنین شرایطی، رسالت و مسئولیت زینب (علیها سلام) وخیم تر و سنگین تر می شود؛ زیرا غیر از توسل به وجدان و عاطفه باقی مانده در نهاد دشمنان خون خوار، در آن بیابان دور از شهر و دیار، راه دیگری سراغ ندارد! حمیدبن مسلم، گفته است: «فوالله، لا أنسی زینب بنت علی (ع) و هی تندب الحسین (ع) و تنادی بصوت حزین و قلب کئیب: وا محمدا(ص)...»[15]

به خدا سوگند، فراموش نمیکنم، زینب دختر علی (ع) را که برای حسین (ع) زاری و ناله میکرد و با صدای سوزناک و با قلبی پر از غم و اندوه میگفت : یا محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد، این حسین (ع) است، که به خون آغشته اعضای بدن او از هم جدا شده و دختران تو در حال اسارتند، به خدا و محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهداء، شکایت میکنم.

یا محمد(ص)! این حسین توست، که در این دشت افتاده، و باد و غبار بیابان بر پیکر وی می وزد، او مقتول فرزندان افراد نابه کار است، وای، وای، به واقع امروز جدم رسول خدا رحلت کرده، ای اصحاب محمد(ص) اکنون اینان فرزندان محمد مصطفایند، که چون اسیران درآمده اند.

زینب (علیها سلام) در آن وضع بحرانی، به سفارش حسین (ع) سالار و سرپرست بازماندگان شهیدان کربلاست، پناهگاه دختران داغ دار و مصیبت زده[16] و به حسب شواهد تاریخی، جمع آوری زنان و دختران و کودکان پراکنده از بیم مهاجمان در بیابان، اما ناگاه به روایت «حمیدبن مسلم» و وقتی متوجه می شود: شمر بن ذی الجوشن با عده ای افراد فرومایه از سپاه عمر سعد، به خیمه علی بن الحسین (ع) - زین العابدین – در حالی که آن بزرگوار در بستر بیماری شدید قرار دارد یورش برده اند تا او را به قتل برسانند و به خاطر بیماری و نوجوانی، مورد نکوهش و منع قرار میگیرند...![17] زینب (علیها سلام) نیز با توجه به حساسیت موضوع، فرصت را از دست نمی دهد و با کمال شهامت و هشیاری، در دفاع از جان امام زمان خویش، با خروش فریاد برمیآورد، به خدا سوگند، او کشته نخواهد شد، مگر این که من هم با او کشته شوم![18] و بدین سان رسالت و مدیریت هوشمندانه و مؤمنانه خویش را در قالب سالاری و نگه داری از امام سجاد(ع) و سایر بازماندگان داغ دار به نمایش میگذارد.

د: وداع، در قتلگاه

شام عاشورا را زینب (علیها سلام) با رنج و سختی های دردناک، با سرپرستی بیمار کربلا، زنان داغ دیده و کودکان عزیز از دست داده، با مهارت و درایت و تلخی فراوان از بیم دشمن مزدور پشت سر گذاشت، آیا صبح یازدهم محرم، آب و غذایی به آنان رسیده است؟ نمی دانیم، اما قاتلان پیروز اطلاع دادند، آن روز باید راه «کوفه» را پیش گرفت، نوادگان پیامبر خدا در حال اسارتند و ناچار باید به آن وضع تن دهند، زمزمه حرکت به گوش می رسید، عمر سعد، فرمانده سپاه اموی، دستور حرکت را صادر کرد، اما «بانوان و بازماندگان عاشورا تقاضا کردند، تا آنان را از قتلگاه شهیدان عبور دهند»[19] البته، بعدازظهر روز عاشورا، که آن را «مطابق با ١١ مهرماه سال ٥٩ شمسی» تخمین زده اند، زینب (علیها سلام) و تعداد دیگری از بانوان به قتلگاه آمده و سوگواری کرده بودند، ولی با آمدن روز یازدهم متفاوت بود، زیرا این بار، اولا تحت نظر مأموران جلاد، با اجبار و برای وداع و همگان از زن و مرد و کوچک و بزرگ حضور یافته و با مشاهده پیکرهای بی سر غرقه در خون، غوغایی از گریه و ناله و سوگواری بی نظیری برقرار گردید! به گونه ای که در این فرصت اندک و بحرانی به استناد منابع و شواهد تاریخی، شاهد سه مرحله مدیریت چشم گیر، تأثیرگذار، ماندگار و سرنوشت ساز از سوی حضرت زینب (علیها سلام) هستیم:

شاهد اول : زینب (علیها سلام) که پرورش یافته مکتب علی (ع) است، که به هنگام ارتباط با معبود متعال و عمل براساس حق مداری و انجام وظیفه، برای او از همه چیز برتر و بالاتر است، و غیر از آن همه چیز کوچک و بی مقدار است[20] آن که کنار بدن مقدس حضرت امام حسین (ع) قرار گرفت، رو به قبله دست زیر بدن برد و سر به سوی آسمان و عرض کرد:« اللهم تقبل منا هذا القلیل من القربان».[21] پروردگارا! این قربانی کوچک را از خاندان ما قبول فرما.

شاهد دوم: امام زین العابدین(ع) که هنوز گرفتار بیماری بود به «زائده، پدر قدامة» میگوید: با مشاهده صحنه دلخراش پیکر پدرم حسین (ع)، پیکرهای فرزندان، برادران و سایر یاران و این که دیدم عمه هایم و زنان را می خواهند برای بردن به کوفه بر شترها سوار کنند، چنان منقلب شدم، که در حال جان دادن قرار گرفتم، اما وقتی عمه ام زینب دختر علی (ع) چنین حالتی را از من مشاهده نمود فرمود: «مالی أراک تجود بنفسک یا بقیة جدی و أبی و إخواتی؟[22] ای یادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی میکنی؟ و می خواهی جان خود را از دست بدهی؟

شاهد سوم : اگر زینب (علیها سلام) به خاطر ایمان و قوت قلب و بینش و بصیرت، به این مقام و مرتبت عالی رسیده و این گونه در بحران، کاروان رسالت را مدیریت میکند، علاوه بر تربیت علوی و فاطمی(ع) و تجارب مسافرت ها، پرورش یافته مکتب حضرت امام حسین (ع) که به وی منصب «وصایت و نیابت» نیز داده است.

در تاریخ می خوانیم: «و کانت زینب (علیها سلام) لها نیابة خاصة عن الحسین (ع) و کان الناس یرجعون إلیها فی الحلال و الحرام، حتی برء زین العابدین(ع) من مرضه»[23] زینب (علیها سلام) از جانب امام حسین (ع) نیابت خاص داشت، و مردم در بیان احکام حلال و حرام، به او مراجعه میکردند، تا این که امام زین العابدین(ع) از بیماری خویش بهبودی یافت.

احمدبن ابراهیم، میگوید: «در سال ٢٦٠ هجری، به خانه «حکیمه» دختر امام جواد(ع) و خواهر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم و از پشت پرده با وی در مسائل امامت به گفت وگو پرداختیم، در ضمن بحث این مسئله مطرح شد، که آیا «زن» می تواند وصی و نایب قرار گیرد؟ وقتی حکیمه نظر موافق داد، عمل امام حسین (ع) که زینب (علیها سلام) را وصی خود قرار داد دلیل ادعای خود آورد و گفت: «و کان ما یخرج عن علی بن الحسین (ع) من علم، ینسب إلی زینب، سترا علی علی بن الحسین(ع) .[24] آری، حضرت امام حسین (ع) زینب (علیها سلام) وصی خویش قرار داد، و احکام و علومی را هم که از سوی امام زین العابدین(ع) صادر میگردید، به خاطر این که جان آن امام از گزند دشمنان مصون بماند، به زینب (علیها سلام) نسبت داده می شد.

شاهد چهارم: باری، زینب (علیها سلام) با چنین مقامی و با توجه به آموزه های جدش رسول خدا و پدرش امام علی (ع) در قتلگاه شهیدان و در بحران عزاداری و سوگواری در محاصره آدم کشان اموی و تب و تاب بانوان و دختران سوگوار و پریشانی حضرت امام زین العابدین (ع) در مجال اندک بحرانی، درباره وضع اینده حسین (ع) و عاشورا و شهیدان خاندان نبوت، این گونه به امام زین العابدین(ع) دل داری و آینده کربلا و عاشورا، اعلام میکند:

برادرزاده عزیزم، بی تابی مکن و ناراحت مباش، به خدا سوگند این وضع «میثاقی» است، که خداوند با جد و پدر و عموی تو برقرار کرده و باید اجرا شود، چنان که از جماعتی هم خداوند پیمان گرفته، و آنان را فرعون صفتان این امت نمی شناسند، در حالی که آنان نزد فرشتگان آسمان ها شناخته شده اند، آن وقت آنان: «ینصبون لهذا الطف علما لقبر أبیک سید الشهدا(ع) لا یدرس أفره، و لا یعفوا وسمه علی کرور اللیالی و الأیام. ..»[25] بدن های پاره پاره شده را جمع آوری کرده و به خاک می سپارند، و در سرزمین «طف» برای قبر پدرت سید الشهداء(ع) علامت نصب میگردانند، که با گذشت شب ها و روزها، آن آثار و علائم محو و نابود نمیگردد، و هر چند هم ظالمان و قدرتمندان برای محو و نابودی آن تلاش کنند، جز بر اعتلا و عظمت و شکوه آن نخواهند افزود.

خطبه زینب (علیها سلام) در کوفه

سپاه انبوه «عمر سعد» که حسین (ع) و سپاه اندک او را در بیابان، بدون دست رسی به شهر و دیار و یار و یاور، به محاصره درآورده و به گمان خود، آن حضرت را مغلوب و نابود کرده است، اکنون کاروان کوچک خواهران، دختران، کودکان و بازماندگان داغدار شهیدان عاشورا (٢٠ زن و کودک)[26] امام زین العابدین بیمار(ع) حضرت محمد بن علی الباقر(ع) چهار ساله[27] حسن مثنی مجروح، زید، عمر، هر سه فرزندان امام حسن مجتبی(ع) که جمعا ٢٥ نفر بودند، سوار بر شترهای بی جهاز و مرکب های تندرو، در قالب کاروان اسیران جنگی، بعد از ظهر یازدهم محرم سال ٦١ هجرت، حرکت داده[28] با بیم و شتاب، فاصله ١٢ فرسنگی کربلا تا کوفه را شبانه نیز پشت سر گذاشته و نزدیک ظهر روز دوازهم محرم، وارد کوفه شدند.

همان طور که در مسیر، اهل بیت(ع) تحت نظارت و اسارت داشتند، شهر کوفه و مسیر ورود این کاروان را تحت مراقبت داشته، تا از هر گونه عکس العملی از سوی شیعیان و مخالفان جلوگیری کنند، لذا کسانی از شیعیان اهل بیت(ع) در مسیر حرکت آنان به چشم نمی خورند، اما تماشاچیان و غفلت زدگان و فریب خوردگان مرعوب، نظاره گران اسارت بودند و احیانا با دیدن آن صحنه دلخراش بی سابقه آه و افسوس و اشک تأثری جاری میکردند.

در این وضع بحرانی وحشت و رعب مزدوران اموی و تأثر و حسرت و پریشانی و سرگردانی و سکوت تلخ و مرگ باری، که رسالت و شهادت حسین (ع) را تحت الشعاع قرار داده بود، و همۀ تماشاچیان، که بر حال زنان و کودکان در حال اسارت میگریستند، نمی دانستند آنان چه کسانی هستند؟ و چرا آنان را به اسارت وارد آن شهر کرده اند، در عین حالی که ام کلثوم دختر علی (ع) و امام زین العابدین(ع) نوحه سرایان و گریه کنندگان را تا حدی متوجه قتل و آدم کشی حزب اموی کرده بودند[29] زینب دختر علی (ع) تشخیص داد، برای شکستن مهر سکوت دشمن و افشای کارنامه سیاه «بنی امیه» و بیان بی وفایی کوفیان، باید مؤمنانه و شجاعانه سخن بگوید و در آن فرصت پیش آمده، فریادهای در گلو شکسته و پیام خون حسین (ع) و شهیدان کربلا را، در مرکز حاکمیت فرصت طلبان و خودکامگان فریب کار، با فریاد تمام و در ملاء عام اعلام دارد، تا همه مخاطبان متوجه جرم و خطای دردناک خویش شوند و مسیر سیاست شوم و مرموز قاتلان و حزب ضد انسانی امویان را، علیه آنان تغییر دهد.

سرهای بریده، بر سرِ نی

بعدازظهر روز عاشورا، عمر سعد فرمانده سپاه اموی سر بریده حضرت حسین (ع) را به وسیلۀ خولی بن یزید اصبحی، و حمید بن مسلم ازدی، برای عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه، به آن جا فرستاد.[30] اما بقیه سرهای شهیدان را، که ٦٥ یا ٧٠ سر بود، برای پاداش گرفتن از عبیدالله بن زیاد، اجازه داد، که رؤسای قبایل و فرماندهان قاتل میان خود تقسیم کند و به کوفه ببرند.

بر این اساس، ١- قبیله «کنده» به سرپرستی قیس بن اشعث (١٣) سر. ٢- قبیله «هوازن» به سرپرستی شمر بن ذی الجوشن (١٢) سر. ٣- بنی تمیم (١٧) سر. ٤- بنی اسد (١٦) سر. ٥- قبیله «مذحج» (١٧) سر. ٦- و سایر قبایل (١٣) سر جمعا (٧٨) سر.[31]

گمان زیاد می رود که به هنگام ورود اهل اسیران اهل بیت(ع) به کوفه، به منظور نمایش قدرت و زهر چشم گرفتن از مخالفان و نشان دادن عمق خباثت درونی خویش، این سرهای مقدس را از جلو کاروان اسیران داغ دار، از جلو آنان با اندکی فاصله حرکت داده باشند.[32] که زینب (علیها سلام) هم از فرصت استفاده کرد و خطابه مشهور و ماهرانه خویش را، که بخشی از آن چنین است، ایراد کرده باشد:

خطابه زینب (علیها سلام)

بشیر بن خذیم اسدی گفته است: آن روز، زینب دختر علی (ع) را مشاهده کردم، تا آن روز زن پوشیده و باوقاری را این گونه ندیده بودم، که با بلاغت علی (ع) و فصاحت فاطمه (ع) در میان انبوه مردم کوچه و بازار و هیاهوی مخالفان سخنرانی کرده باشد.

آری، زینب (علیها سلام) با یک اشاره به مردم، آنان را به سکوت کشانید، به گونه ای که نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ مرکب ها آرام و خاموش گردید، آن گاه فرمود: حمد و ستایش برای خداست، و درود من بر جدم محمد(ص) و آل پاک و برگزیده او.

اما بعد، ای اهل کوفه، ای مردمان فریب کار و خیانت پیشه، هرگز گریه شما سکون و ناله شما سکوت نگیرد، داستان شما، چون داستان آن زنی است، که هر روز از بامداد پنبه ها را می ریشت و شب هنگام، دوباره همه آن ها را در می ریخت! به خدا سوگندهای خود را وسیله فریب دادن خویش قرار دادید. آیا گریه میکنید؟ چگونه می خواهید خود را از ننگ و نکبت، که جگر گوشه رسول خدا را کشته اید پاک کنید؟ حسین (ع) چراغ راه، پناهگاه نیکان و فریادرس ستم دیدگان بود، شما «سید جوانان اهل بهشت» را کشته اید و گناه بسیار بزرگی را مرتکب شده اید، که ننگ و نفرت و لعنت همیشگی در انتظار شماست.[33]

آری، زینب (علیها سلام) با کمال ایمان و هوشیاری، با ابلاغ «پیام خون حسین (ع)» در میان غوغای ستمکاران و نظامیان  خونخواران اموی، تا این مرحله، رسالت خویش را علمی کرد.

فریب خوردگان سخت منقلب شدند، انگشت حیرت به دندان گزیدند، اشک باریدند، ناله سر دادند و بیدار شدند، تا سرانجام حاکمان و قاتلان فریبکار به کیفر برسانند...[34]

در برابر هجومی دیگر

زینب قهرمان، دختر علی و فاطمه (ع) در قامت یک بانوی خردمند و دانشمند، در چنگال دژخیمانه خودکامکان سرمست قدرت و حکومت، با هوشیاری و توانمندی، یورش های مزدورانه را نقش بر آب کرده و در پیشگاه خالق و خلق سرفراز برآمده، اما خوی دون منشان دون صفتان دنیاطلب آرام نمیگیرد، و هم چنان زخم زبان و نیش زهرآگین خویش را بر قلب ریش و داغ دار فرزندان فاطمه (ع) نثار میگردانند.

این بار، عبیدالله زیاد، حاکم خودکامه کوفه که خود را پیروز میدان نبرد می داند، زینب (علیها سلام) و سایر بازماندگان عاشورا، به قصر «دارالاماره» فرا می خواند، جایی که روزگاری زینب (علیها سلام) در قامت بانوی اول و دخت امیرمؤمنان(ع) گاهی رفت وآمد داشت، اما اکنون در نشیب روزگار، در هیأت یک زن اسیر قرار گرفته است، او درواقع شریک حسین (ع) در قیام مقدس و کاروان سالار عاشورائیان است، و به نحوی شده، باید نهضت بیداری، افشاگری، آگاهی بخشی، ظلم ستیزی و پیروزی حق مظلومان را استمرار بخشد، تا قیام حسین (ع) هم چنان جاویدان یابد.

باری، ابن زیاد، بر تخت امارت در «قصر» نشست، اجازه ورود عام داد، دستور داد سر بریده حضرت حسین (ع) جلو او قرار دادند، زنان و کودکان داغ دار و یتیم را نیز روبه روی تخت وی نشانیدند، زینب (علیها سلام) نیز در حالی که لباس کهنه و غبارآلود به بر داشت، طوری که شناخته نشود، در گوشه مجلس قرار گرفت، کنیزانش نیز دور او نشستند، ابن زیاد پرسید: این زن و همراهان او کیست: زینب (علیها سلام) پاسخ نداد، بار دوم و سوم سؤال خود را تکرار نمود، و زینب (علیها سلام) جواب او را نداد! ولی یکی از اطرافیان آن بانوی بزرگ، پاسخ داد: ایشان، زینب دختر فاطمه (ع) دخت رسول خداست.

ابن زیاد کینه توز، روی خود را برگردانید و خطاب به زینب (علیها سلام) با کمال قساوت و بی حیایی گفت: سپاس خدایی را، که شما را رسوا نمود، به قتل رسانید و ساخته های شما را تکذیب کرد!!

زینب (علیها سلام) با یک دنیا شهامت واد پ ینطرن گفت: «سپاس خداوندی را، که ما را به خاطر انتساب به پیامبرش محمد(ص) و آل آن حضرت تکریم بخشید، از آلودگی ها پاک و پیراسته گردانید، بلی چنین است، خداوند فاسق را رسوا و فاجر را تکذیب میکند، و الحمدلله آنان، غیر از خاندان ما هستند!»[35]

ابن زیاد (بر اثر تفکر جبریگری) پرسید: کار خوار را با برادرت و خاندانت، چگونه دیدی؟!

زینب (علیها سلام) پاسخ داد: «من جز خوبی و زیبایی ندیدم، کشته شدن یک مکتوب الهی بود، آنان به خوابگاه خویش رفتند، و به زودی خداوند در محکمه عدل خویش محاکمه خواهید شد و باید از خویش دفاع کنید! آن گاه معلوم خواهشد شد، چه کسی پیروز شده، ای پسر «مرجانه!»[36]

ابن زیاد، که از پاسخ های صریح و قاطع زینب (علیها سلام) سخت به خشم آمده و تحقیر شده بود، خیز برداشت، که زینب (علیها سلام) مورد حمله قرار دهد، اما عمروبن حریث (یکی از دربان) گفت: «ای امیر! این یک زن است، یک زن داغ دیده و رنج سفر کشیده! که نباید از سخنان وی ناراحت شد! ولی ابن زیاد خیره سر، خباثت و کینه درونی خویش را این گونه بیرون ریخت: خداوند با کشته شدن حسین (ع) و دودمان سرکش تو، قلب مرا شفا بخشید!»

اما، زینب (علیها سلام) با لحنی آرام تر و قلبی انباشته از غم و اندوه ادامه داد: «تو برادر و خویشاوندان مرا کشتی، ریشه و رشته های زندگی مرا قطع کردی، عزیزان مرا به خاک و خون کشیدی، اگر از این همه کشتار و رفتار شقاوت مندانه دلت آرام میگیرد، باشد ایرادی ندارد!» ولی ابن زیاد، که باز هم به ستوه آمده و جوابی برای گفتن نداشت، خطاب به اطرافیان گفت: این زن هم مثل پدرش، با سجع و قافیه شعر و سخن می راند!» اما، زینب (علیها سلام) پاسخ داد: «زن را با سجع و قافیه چه کار است؟ من خواستم با این سخنان، غم و اندوه و آن چه درد از سوی تو بر قلب و سینه من وارد آمده بود، بیان کنم».[37]

زینب (علیها سلام) بدین سان، با کمال شهامت، ابتکار عمل را به دست گرفت و با بیان جرائم و جنایات عبیدالله خودکامه و حزب اموی گرفت و مجلس جشن و پیروزی را برای آنان به عزا و محاکمه تبدیل کرد!

دفاع از جان امام(ع)

ابن زیاد، درآن ماجلس عالم، پس از اسائه ادب و زخم زبان به زینب دختر علی (ع) که از سوی آن بانوی شجاع و مقاوم و پاسخ های صریح و کوبنده ای دریافت کرده و سخت تحقیر شده بود، این بار با نگاهی سایر بازماندگان شهیدان کربلا را ورانداز کرد و چشمش به جوان بیمار و آزرده افتاد، پرسید، این کیست؟ گفته شد: علی بن الحسین (ع) است.

وی گفت: مگر خدا علی بن الحسین(ع) را نکشته است؟!

امام علی بن الحسین (ع) فرمود: «من برادر دیگری داشتم، که او هم علی نام داشت و دشمنان او را کشتند». پسر مرجانه، با خشم فریاد زد: خدا او را کشته است .

امام (ع) با آرامی فرمود: «آری، هنگام مرگ آدمیان، خداوند روح آنان را تحویل میگیرد».[38]

ابن زیاد، که از این حاضرجوابی صریح و دندان شکن به خشم آمده بود، خطاب به مأموران گفت: او را ببرید و گردنش را بزنید!

زینب (علیها سلام) عقیله بنی هاشم و عمه علی بن الحسین (ع) در عین حالی که چنین جرأتی در آنان نمی دید، با شنیدن آن دستور، احتیاط را از دست نداد و با شتاب به طرف علی بن الحسین (ع) رفت، او را در آغوش گرفت، ای پسر زیاد! گویا می خواهی حتی یک تن از ما را زنده نگذاری، اگر چنین است، من از علی جدا نمی شوم، اگر می خواهی او را به قتل برسانی، باید مرا هم به قتل برسانی، ابن زیاد، اندکی سکوت کرد و گفت: راستی قوم و خویشی چه قدرتی دارد؟ من گمان میکنم، اگر به قتل علی (ع) اقدام میکردم، زینب (علیها سلام) هم خون خود را می داد.

آری، زینب (علیها سلام) بدین سان با هوشیاری و شجاعت از جان امام(ع) دفاع کرد، ولی امام زین العابدین هم با لحن مؤدبانه ای فرمود: «عمه جان آرام بگیر و اجازه بده من با وی سخن بگویم»، آن گاه با کمال ایمان و قوت قلب، فرمود: «ای پسر زیاد! آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟ شرمت باد، مگر نمی دانی، کشته شدن در راه خدا عادت ما، و شهادت در چنین راهی کرامت ماست؟» آن گاه ابن زیاد کوتاه آمد و دستور داد: زینب (علیها سلام) و امام زین العابدین(ع) و سایر بانوان و کودکان را، به خانه ای کنار «مسجداعظم» قرار داشت، منتقل کردند.[39]

در شهر «شام»

از بعدازظهر عاشورا، در مسیر کربلا تا کوفه و در ایام کوفه، زینب (علیها سلام) آمارگیری، مراقبت از کودکان، پرستاری از امام زین العابدین(ع) تقویت روحیه بانوان و دختران داغ دیده و بالاخره سالاری و نگه بانی کاروان عاشورا را به خوبی انجام داده، و حال پس از سفرهای طولانی و رنج های فراوان آن، تحت تدابیر شدید نظامی و امنیتی، به شهر شام، مرکز امارت غاصبانه «یزید بن معاویه» وارد شده است. رنج ها و زخم های دردناک این شهر هم، قصۀ پر غصه ای دارد، که مجال بیان آن ها نیست. اما به عنوان آخرین پرده، به سراغ مجلس جشن پر تشریفات «یزید» در شام می رویم، تا «مدیریت بحران در این بخش از سیره زینب (علیها سلام) مرور کنیم:

ابن سعد، ابوعبدالله، محمد بن سعد بن منیع بصری – بغدادی (١٦٨ – ٢٣٠ه) نوشته است: «اول سری، که در اسلام بر سر نیزه رفت و در کوچه ها و میدان ها گردانیده شد، سر حسین بن علی (ع) بود، که به دستور «یزید» عبیدالله زیاد، آن را از کوفه به شام نیز ارسال داشت!»[40]

شام، شهر عجیبی بود، اگر بویی از اسلام در آن جا استشمام می شد، همان چیزی بود، که مردم آن را در افکار و اعمال معاویه و فرزندش مشاهده میکردند، یعنی هرگز اثری از پیامبر و علی (ع) در آن جا دیده نمی شد، لذا تبلیغات دروغین و فریب کارانه «یزید» و مزدورانش در کوی و برزن، این گونه به مردم باورانده بود، که یک خارجی علیه امیرالمؤمنین قیام کرده، او را شکست داده و به قتل رسانده و اکنون زنان و دختران و فرزندان او را به شام وارد میکنند و بدین خاطر باید شهر را آذین بندی نمود و جشن و شادمانی داشت!

یزیدبن معاویه و مادری به نام «میسون دختر بجدل کلبی»[41] که پرورش یافته چنین زن مسیحی است، وقتی از شهادت حسین (ع) و اسارت اهل بیت داغ دار در کوفه خبر یافت، دستور داد سر بریدٔە فرزند پیامبر(ص) و بازماندگان آن حضرت را به شام اعزام دارد.[42]

عبیدالله زیاد، حاکم دژخیم کوفه، محفر بن ثعلبۀ عائذی، که از مأموران عالی رتبه اموی بود، و بعدها مشاهده شد، برای توبه و جبران گناه بزرگ خویش، در کنار کعبه به گریه و ناله افتاده بود، با شمربن ذی الجشون، به فامرندهی مأموارنی که تعداد آنان پجناه تن رسیده بود، برای بردن سر مقدس حضرت حسین (ع) و اهل بیت سوگوار و ماتم زده، از کوفه به شام، مأموریت داده بود.[43]

هنگامی که کاروان نزدیک شام رسید، ام کلثوم دختر علی (ع) برای شمربن ذی الجوشن پیام داد، آنان را از دروازه ای وارد شهر کنند، که خلوت تر باشد و جمعیت کم تری آنان را مشاهده کنند، و نیزه داران هم که سرهای بریده را حمل میکردند، را از میان کجاوه ها بیرون ببرند و با فاصله از جلو کاروان حرکت کنند، تا از نگاه تماشاگران کم رنج و آسیب ببینند، ولی شهر کینه توز برخلاف این تقاضا عمل کرد![44]

به هرحال، روز اول ماه صفر سال ٦١ هجری، کاروان داغ دار خاندان پیامبر(ص) را وارد شام کردند[45] حاکمیت یزیدی، جمعیت انبوهی را به استقبال کشانده بود، در شام دف زدن، شیپور نواختن، هلهله و شادی و پایکوبی برقرار بود[46] و یزید، هم که خود را پیروز پنداشته بود، برای تماشای آن وضع بالای بلندی رفته بود، هنگامی که کلاغی فریاد زد، وی نغمه ای بدین گونه سر داد:

لما بدت تلک الحسمول و أشرقت

تلک الرؤس علی شفا حیروت[47]

تعب الغراب، فقلت : قل أو لاتقل

فقد اقتضیت من الغرثیم ذیونی[48]

وقتی کجاوه ها نمایان شدند، و سرهای نورانی کشتگان بر فراز جیرون بتافتند؛ کلاغ، آواز سر داد، پس به آن گفتم: چه آواز برآوری و چه برنیاوری، من انتقام خود را از پیغمبری گرفتم!

مجلس یزید

شام، شهر عجیبی است، از سال ١٨ هجرت، معاویه از سوی خلیفه دوم، به امارت آن سرزمین منصوب شده[49] پس از فتوحاتی در شامات، به عنوان خلیفه مسلمین، مدت ٢٠ سال یعنی جمعا بیش از ٤٠ سال نفوذ و حاکمیت خویش را تحکیم بخشیده[50] براساس فرهنگ خویش مردم را پرورش داده، و از دهم رجب سال ٦٠ به بعد که فرزندش «یزید» بیش از سه سال وارث چنین فرهنگی بوده و همان آداب و رسوم و عقاید پوچ را حفظ کرده اند، برای امام زین العابدین(ع) زینب (علیها سلام) ام کلثوم، زنان و دختران و خلاصه برای خاندان پیامبر(ص) بسیار دردناک و رنج آور است.

آری، در چنین شهری و در چنین فضای شادمانی تلخ و دردناکی خاندان داغ دار حسین بن علی (ع) وارد کردند و از میان هلهله زنان و مردان بی شرم یزیدی عبور دادند، تا وارد «کاخ سبز» کنند!

امام علی بن الحسین (ع) فرموده: وقتی ما را بر «یزید» وارد کردند، دوازده مرد بودیم، که دست های ما را با ریسمان به یک دیگر بسته بودند، یزید، سر پدرم را در طشت و با چوب بر لب و دندان او می زد و میگفت: میان من و صاحب این سر، آن گذشت، که «خصین بن حمام» گفته است:

أبا قومنا أن ینصفونا، فأنصفت

قواصب فی إیماننا تقطر الدما

نفلق هاما من رجال أعزة علینا

و هم کانوا، أعق و أظلما[51]

خویشان ما، با ما انصاف نکردند، ولی شمشیرهای برنده در دست ما، منصفانه عمل کردند، سرهای مردانی را شکافتیم، که برای ما گرامی بودند، اما آن ها ما را خوش نداشتند و بر ما ستم کردند!

در آن حال، که افراد فراوانی از رجال شام حضور داشتند و یزید بر تخت حاکمیت تکیه زده بود، هر یک از بانوان: ام کلثوم خواهر، فاطمه و سکینه دختران حسین (ع) ناله و اعتراضی سر داده بودند، امام زین العابدین(ع) خطاب به یزید فرمود: «انشیدک الله یا یزید، ما ظنک برسول الله، لو رآنا علی هذه الحال؟»[52]

تو را به خدا سوگند، ای یزید، اگر رسول خدا ما را با این وضع مشاهده کند، گمان میکنی چه خواهد گفت؟

یزید، نخست دستور داد، بند و ریسمان ها از دست های آنان باز کردند، اندکی منفعل شد و برای تبرئه خویش، گناه را به گردن «ابن مرجانه» یعنی عبیدالله زیاد حاکم کوفه انداخت.[53]

اما زینب دختر علی (ع) وقتی وقاحت و کینه توزی دیرینه یزید را دید و مشاهده کرد: ابو برزه اسلمی، از یاران پیامبر(ص) چوب «خیزران» زدن بر لب و دندان حسین (ع) مورد نکوهش سخت قرار داده[54] تشخیص داد باید سخن بگوید و با توجه به سوابق رسوای امویان، یزید را محاکمه تاریخی کند، بدین لحاظ از قدرت ایمان و دانش و منطق استوار خویش بهره گرفت، در آن مجلس به پاخاست و خطابه آتشینی ایراد نموده که بخشی از آن چنین است:

زینب، سخن میگوید:

«حمد و ستایش خدایی را، که پروردگار جهانیان است، درود بر جدم سالار رسولان الهی، راست گفت خدای سب احن که: «سپس فرجام آنان که رفتار بد مرتکب شدند این بود، که آیات خدا را تکذیب نمودند و آن به استهزا گرفتند»[55] ای یزید! اکنون که زمین و آسمان را بر ما تنگ گر فته، ما را به اسارت آورده و بر ما چیره شده ای، می پنداری خدا تو را گرامی داشته و ما را ذلیل کرده است؟ و این پیروزی را به دلیل آبرویت نزد خدا به دست آورده ای؟ آن وقت با تکبر و غرور باد به دماغ انداخته و با شادمانی به خود می بالی؟ و گمان میکنی همۀ دنیا را به دست آورده ای؟!

اندکی آرام باش، بیش از نادانی مکن، آیا این کلام خداوند را فراموش کرده ای، که فرموده: «آنان که کفر ورزیدند گمان نکنند، مهلتی که به آنان می دهیم، برای آن ها بهتر است، هرگز، آنان را مهلت می دهیم، تا بر گناهانشان افزوده گردد، «برای آنان عذابی خوار کننده خواهد بود»[56]

ای فرزند آزادشدگان (به دست پیامبر(ص)) آیا این از عدالت توست، که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده نگه داری، ولی دختران رسول خدا به اسارت درآوری تا از شهری به شهر دیگری بگردانی و نامحرمان و هزگان آنان را نظاره گر باشند؟...

ای یزید! جشن و شادمانی به پا کرده و به مزدوران قاتل خویش دست مریزاد میگویی؟ این کار تو، طغیان در برابر پروردگار عالم و انکار نبوت است، با این کار پوست خود را شکافتی و گوشت بدن خویش را پاره کرده ای، و آن گاه که در برابر رسول خدا قرار گیری، به محاکمه سختی دچار خواهی بود...

آری، روزگار سپری می شود، شیطان صفتان دنیاداری میکنند و سپس به بوته فراموشی خواهند پیوست. بنابراین، هرچه می خواهی بتاز، اما این را بدان که: «فوالله لا تمحو ذکرنا، و لا تمیت وحینا، و لا یدرک امرنا، و لا ترحض عنک عارها...»[57]

به خدا سوگند، نمی توانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی و نبوت را بمیرانی، عظمت جاویدان ما را به فراموشی سپاری، و ننگ و عاری را که برای خویش به وجود آورده ای برطرف نمایی.

پس از القای این خطابه آتشین، یزید چنان شکست خورد که دستور آزادی اسیران، انتقال به خانه مناسبی، سه روز عزاداری و پذیرایی و احترام ظاهری. ..[58] و آن گاه که خطابه معروف امام زین العابدین(ع) در «مسجد جامع شام» یزید را رسوا و آل ابوسفیان را مفتضح و محکوم نمود، یزید دستور اعزام امام زین العابدین(ع) زینب قهرمان و سایر بازماندگان سوگوار حسین (ع) به مدینه صادر نمود.[59]

پی نوشت ها:

[1] ریاحین الشریعة، در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه ٣: 34- ٣٣ و رک، زندگانی حضرت زینب: 10، زینب قهرمان، دختر علی (ع): 13؛ الوثائق الرسمیة لثورة الامام الحسین ١: 107؛ چهره خونین حسین: ٢٤٢، و محمد الحسون، اعلام النساء المؤمنات: 380.

[2] همان.

[3] اثبات الوصیة : 166، 25 هزار نفر هم نوشته اند:

(رک) عبدالکریم الحسینی القزوینی، الوثائق الرسمیة لثورة الامام الحسین ١: 107؛ چهره خونین حسین (ع):31.

[4] دمع السجوم، ترجمة نفس المهموم: 120، کمتر هم آمده؛ اثبات الوصیة : 166.

[5] الملهوف علی قتلی الطفوف: 174.

[6] چهره خونین حسین: 335، زینب کبری از ولادت تا شهادت: 158.

[7] تاریخ الامم و الملوک ٦: 259؛ بحارالانوار 45: ٥٥

[8] ریاحین الشریعه ٣: 100، زینب قهرمان: ١٩١.

[9] طبری، تاریخ الامم و الملوک ٦: 240.

[10] الملهوف: 178؛ مثیرالاحزان: 117 – 116.

[11] طبری ٦: ٢٦٢؛ الملهوف ١٨١؛ 45:59؛ لواعج الاشجان : 198.

[12] همان.

[13] بحارالانوار 45: ٥٥ – 54، نفس المهموم : 194.

[14] بحارالانوار58:45.

[15] الملهوف: ١٨١، بحارالانوار 45: 95 – 85، نفس المهموم: ٢٠٢.

[16] بحارالانوار 45: 61.

[17] الارشاد ١: 113، بحارالانوار 45: 76.

[18] نفس المهموم: 205، ریاحین الشریعة ٣: 701، چهره خونین حسین: 663.

[19] الملهوف: 189، بحارالانوار 45 : 62.

[20] علی (ع): «عظم الخالق فی انفسهم، فصغر ما دونه فی أعینهم». نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 184 : 612.

[21] ریاحین الشریعة ٣: 128، زینب قهرمان دختر علی: 214، چهره خونین حسین : 372.

[22] کامل الزیارات ١:162، باب ٨٨، زینب قهرمان: ٢١٢.

[23] زینب قهرمان : 107، به نقل از العیون العبری: ٥.

[24] بحارالانوار 51: 364؛ سفینة البحار٢: 472؛ زینب قهرمان: 108.

[25] کامل الزیارات: ٢٦٢، باب ٨٨؛ ریاحین الشریعة ٣:127؛ زینب قهرمان: 127.

[26] نفس المهموم: 209.

[27] همان: 209، کلینی، ولادت امام محمد باقر(ع) را، اول رجب سال 57 هجری می داند(کافی ١: 469 و 472) که در عاشورای سال 61 هجری، حدود ٤ سال داشته، ولی مسعودی، سن آن بزرگوار را دو سال و چندماه دانسته است. اثبات الوصیة: ١٨١.

[28] مثیرالاحزان : 129؛ نفس المهموم: 209؛الملهوف: 119.

[29] الملهوف : 199 – 198؛ مثیر الاحزان: 139- 137.

[30] الملهوف: 189؛ الارشاد٢: 113؛ مثیرالاحزان : ١٣١؛ بحارالانوار 45: 107.

[31] الملهوف: 190؛ چهره خونین حسین: 368.

[32] رک، زینب (علیها سلام) فریاد فرهمند: 155.

[33] الملهوف: 193؛ نفس المهموم: 215؛ مثیرالاحزان: 135 – 133؛ بحارالانوار 45: ١١١ – 109.

[34] همان.

[35] الطبقات الکبیر، ترجمة الامام الحسین، تحقیق، السید عبدالعزیز الالمیزان: 79.

[36] تاریخ الامم و الملوک ٦: ٢٦٢؛ الملهوف: 201.

[37] طبری ٦: ٣٦٣؛ الملهوف : ٢٠٢ – 201، مفید، الارشاد٢: 116 – 115؛ بحارالانوار 45: 117 – 116؛ مثیر الاحزان: ١٤١.

[38] (الزمر(39) 42)، «الله یتوفی الأنفس حین موتها».

[39] طبری ٦: 263؛ ملهوف: ٢٠٢، الارشاد ٢: 117، بحارالانوار 45: 118، مثیرالاحزان: 143.

[40] الطبقات الکبیر، ترجمة الامام الحسین: 81.

[41] سیوطی تاریخ الخلفاء : 205 – 201؛ المعارف: 153، یزید، فرزند معاویه و میسون، سال 26 هجرت متولد شد،

اول رجب سال 60 هجرت، از 35 سالگی برای مدت سه سال و چند ماه جانشینی پدر را عهده دار گردید، در این

مدت حاکمیت کوتاه مأموران وی مرتکب سه خیانت شدند: ١. قتل حسین بن علی (ع) و نواده پیامبر اسلام، ٢. حمله به مدینة الرسول برای گرفتن بیعت و کشتن 360 صحابی و قاری قرآن، ٣. یورش به مکه و آتش زدن خانه کعبه، وی در حالی که 38 سال داشت، 14 ربیع الاول سال 64 هجرت در «حوارین» از روستاهای «دمشق» درگذشت. رک تاریخ الامم و الملوک ٦: 188؛ تاریخ الخلفاء:120 – 205؛ المعارف: 153 و ج ٧:15.

[42] الطبقات الکبیر، ترجمة الامام الحسین: 83؛ الارشاد ٢: 119، الملهوف: 208.

[43] طبری ٦: 264؛ الملهوف: 209؛ بحارالانوار 45 :126.

[44] نفس المهموم: 239؛ مثیرالاحزان: ١٥١.

[45] آثار الباقیة: 527، نفس المهموم : 239، چهره خونین حسین: 416.

[46] نفس المهموم: ٢٤٢.

[47] همان : 246، پاورقی: معجم البلدان گوید: جیرون، نزدیک دروازه «دمشق» سقفی مستطیل است، بر ستون ها بنا کرده و بر گرد آن شهری است، و از یکی از اهل سیر نقل کرده است : که یکی از جبابره، در زمان قدیم، قلعۀ آن را ساخت، و پس از آن «صائبین» آن را عمارت کردند و در داخل آن معبدی برای «مشتری» ساختند.

[48] نفس المهموم : 246، چهره خونین حسین: 417.

[49] تاریخ الیعقوبی ٢: 150.

[50] تاریخ الخلفاء: 195.

[51] طبری ٦: 246؛ الارشاد٢: 119؛ مثیر الاحزان : 155؛ بحارالانوار 45: 132.

[52] الطبقات الکبیر، ترجمه الامام الحسین: 83؛ الملهوف : 213؛ مثیرالاحزان : 154؛ بحارالانوار 45: 132.

[53] طبری، ٦: 265، الارشاد٢: 122.

[54] الملهوف: 214؛ بحارالانوار 45: 133.

[55] (روم(30) 10)، «ثم کان عاقبة الذین أساءوا السوأی أن کذبوا بآیات الله وکانوا بها یستهزئون».

[56] (آل عمران(٣) 178) «ولا یحسبن الذین کفروا أنما نملی لهم خیر لأنفسهم إنما نملی لهم لیزدادوا إثما ولهم عذاب مهین».

[57] الملهوف: 218–215؛مثیرالاحزان: 158؛الاحتجاج للطبرسی ٢: 37 – 35؛ بحارالانوار 45: 135.

[58] رک، طبری ٦: 265؛ بحارالانوار 45: 144.

[59] بحارالانوار 45: 139 – 138.

پنج شنبه, 19 مرداد 1402 17:17

«مسجد تيبان در اندونزی»

در منطقه مالانگ، واقع در جاوه شرقی کشور اندونزی، مسجدی زیبا به چشم می‌خورد که  به نام «تیبان»(Tiban) شناخته می‌شود.

اطراف این مسجد بازارچه‌ای محلی وجود دارد که روزانه افراد زیادی مایحتاج خود را از آن تهیه می‌کنند.




این مسجد در زمینی به مساحت ۶ هکتار و در ۱۰ طبقه بنا شده و رنگ آبی لاجوردی بر نگارگری این مسجد غالب است و هنر منبت و خطاطی آیات شریفه قرآن کریم بر روی دیوارهای این بنا خودنمایی می‌کند.

ساخت این مسجد از سال ۱۹۶۸ آغاز و پس از ۱۰ سال در سال ۱۹۷۸ تکمیل شد و در حال حاضر به‌ عنوان یکی از جاذبه‌های گردشگری در این نقطه از مجمع‌الجزایر اندونزی به‌ شمار می‌رود، چراکه روزانه هزاران گردشگر غیربومی از کشورهایی چون مالزی، برونئی و دیگر مسلمانان کشورهای همسایه از آن بازدید می‌کنند.

این مسجد ۱۰ طبقه دارد و بنای فعلی در گذر زمان کارکردهای مختلفی پیدا کرده، از جمله آنکه مرکز آموزشی اسلامی در دل این عمارت به صورت شبانه‌روزی مشغول فعالیت است.



رستوران، آشپزخانه سنتی، مهمان‌سرا،‌ مصلی، کتابخانه‌ اسلامی و آکواریوم نیز برای استفاده بازدیدکنندگان تعبیه شده و اطراف این بنا ساختمان‌هایی کوچک به شکل مناره مسجد خودنمایی می‌کنند.

۱۷۰ اتاق در این بنا وجود دارد که مساحت آنها با هم برابر نیست. همچنین سبک معماری این مسجد ترکیبی از معماری کشورهای عربی، تایلند و جاوه شرقی در اندونزی است.

پنج شنبه, 19 مرداد 1402 17:09

اشتباهات رایج مسواک زدن چیست؟

اشتباهات رایج هنگام مسواک زدن:

۱- انتخاب مسواک نامناسب

داشتن آگاهی کافی دراین زمینه بسیار مهم است. با توجه به وضعیت سلامت دندان‌ها و لثه، ویژگی‌های مسواک مناسب در افراد مختلف متفاوت است.

بیشتر افراد تمایل دارند از مسواک با موهای سخت استفاده کنند (نوع هارد) در حالی که سختی موهای مسواک خود باعث تحلیل و صدمه به لثه و ایجاد حساسیت در ناحیه طوق دندان می‌شود. مسواک با موهای دارای سختی متوسط در اغلب افراد مناسب است (نوع مدیوم). از انواع با موهای نرم (سافت) بیشتر در بیمارانی که سابقه جراحی لثه دارند استفاده می‌شود و بهتر است که همین گونه باشد.

۲- استفاده طولانی مدت از یک مسواک

با استفاده مداوم (دو یا سه بار در روز به مدت هفت روز در هفته) میانگین عمر مفید یک مسواک حدود سه ماه است. پس از ۲۰۰ تا ۲۵۰ بار استفاده، شما نیاز به تعویض مسواک دارید چرا که بعد از این زمان، موی مسواک شکننده می‌شود و رنگ آن تغییر می‌کند. موی تغییر یافته و بی خاصیت، عملکرد درستی نخواهد داشت و دهان و دندان‌ها را به خوبی پاک نمی‌کند. پس از دو تا سه ماه استفاده روزانه، باکتری‌ها و ذرات غذایی روی مسواک و درون موهای آن تجمع می‌کند و باعث بدرنگی آن می‌شود.

هر ۳ ماه یک مسواک

پس خود را ملزم کنید هر سه ماه یک بار پس از آن که موهای مسواک انعطاف پذیری خود را از دست داد آن را تعویض کنید. در بعضی از انواع مسواک ها، یک ردیف از موهای آن به عنوان نشانگر زمان تعویض وجود دارد که براساس تغییرات در نشانگرها، مسواک عوض می‌شود و اغلب روی جلد آن دستورالعمل صحیح و زمان تعویض درج شده است.

۳- مسواک نزدن دندان‌ها به اندازه کافی

۲ تا ۳ دقیقه و گاهی ۵ دقیقه زمان مناسب برای مسواک زدن دندان است؛ در حالی که براساس مطالعات متعدد، زمان مسواک زدن یک فرد به طور میانگین حدود ۴۵ ثانیه است.

مسواک زدن کمتر از ۲ دقیقه مانع جذب فلوراید موجود در خمیر دندان می‌شود و با کوتاه کردن زمان مسواک زدن دندان‌ها تمیز نمی‌شوند. اغلب قسمت‌هایی از دهان نادیده گرفته می‌شود؛ ممکن است سطح بیرونی دندان سفید و به ظاهر تمیز باشد، اما درباره سطوح بین دندانی یا پشت دندان، شرایط چگونه است؟ سطوح مخفی از اهمیت بیشتری برخوردار است. می‌توانید از مسواک برقی دارای زمان سنج استفاده کنید یا گوشی و ساعت خود را روی ۲ دقیقه تنظیم کنید؛ فقط مطمئن شوید که حداقل تا ۲ دقیقه مسواک بزنید.

زمان مناسب برای مسواک زدن

بهتر است مسواک زدن را به ساعات آخر شب و بلافاصله قبل از خواب موکول نکنید و بعد از شام، زمانی که تلویزیون تماشا می‌کنید مسواک هم بزنید که در این صورت عجله‌ای برای سر هم کردن و بی دقتی در انجام آن ندارید. به کار بردن خمیر دندان کمک کننده است، ولی چیزی که مهم است دقت در مسواک زدن و صرف وقت کافی است.

۴- نگهداری مسواک در توالت

طبق مطالعات، نگهداری مسواک در توالت آن را آلوده می‌کند. چطور این اتفاق می‌افتد؟ از آن جا که اغلب ظرف نگهداری مسواک را در فضای توالت نگهداری می‌کنید، هنگامی که سیفون را می‌کشید، محتویات کاسه توالت در تمام جهات اسپری می‌شود و متعاقب آن بر اثر تهویه‌ای که در تمام توالت‌ها وجود دارد، این آلودگی به بیرون حرکت می‌کند و بر روی هر جسمی که در مسیر باشد از جمله مسواک می‌نشیند؛ قرار دادن مسواک در جعبه مخصوص نگهداری باعث کاهش این مشکل می‌شود، ولی بهتر است از مکان دیگری نظیر آشپزخانه یا حمام برای نگهداری مسواک استفاده کنید یا حداقل داخل کابینت نگهداری شود.

مسواک زبان

بعد از مسواک زدن دندان‌ها، زبان خود را نیز مسواک بزنید تا از بوی بد دهان و باکتری خلاص شوید، مسواکی را تهیه کنید که زبان شویه دارد. بعضی از مسواک‌ها در سطح پشتی شان زبان شویه تعبیه شده است. حتی می‌توانید از خود مسواک برای شست وشوی زبان استفاده کنید، اگر چه به خوبی زبان شویه عمل نمی‌کند، اما نتیجه بخش است.

شیوه صحیح استفاده

نحوه درست مسواک زدن به شکل دایره‌ای یا حرکت در امتداد محور طولی تاج دندان و به عبارت ساده‌تر از بالا به پایین و پایین به بالاست. حرکت دایره ای، مناسب‌ترین و بهترین حالت تمیز کردن است. بهتر است مسواک را در زاویه ۴۵ درجه نگه دارید و به حالت دایره‌ای مسواک بزنید، با این روش به راحتی لثه و سطح تاج دندان‌ها را نیز می‌توانید مسواک بزنید.

مسواک زدن یک ناحیه

مسواک زدن کاری است که از روی عادت انجام می‌دهیم، اما بعضی نقاط را مسواک نمی‌زنیم. الگوی مسواک زدن خود را تغییر دهید و همه نقاط را مسواک کنید؛ استفاده از مسواک برقی کار را برای شما راحت می‌کند، فقط باید آن را در نواحی مختلف نگه دارید.

مسواک زدن روزانه چند بار؟

لزومی ندارد بیش از دو بار در روز مسواک بزنید؛ بعضی افراد فکر می‌کنند ایرادی ندارد ۳ یا ۴ بار در روز مسواک بزنند، معمولا بعد از هر وعده غذایی. مسواک زدن بیش از دو بار می‌تواند به لثه و مینای دندان آسیب برساند.

چند دقیقه بعد از غذا باید مسواک بزنید؟

بیشتر افراد بعد از خوردن غذاهای اسیدی (مانند ترشی، خوراکی‌های ترش، میوه‌های مرکباتی و...) برای مسواک زدن صبر نمی‌کنند و بلافاصله مسواک می‌زنند؛ بعد از خوردن غذاهای ترش PH دهان کاهش می‌یابد و مسواک زدن موجب می‌شود اسید به راحتی وارد مینای دندان شود.

دست کم ۳۰ دقیقه باید صبر کنید و بعد مسواک بزنید. حداقل سه هفته زمان لازم است تا عادت‌های جدید را یاد بگیرید، هر هفته یک تغییر را در مسواک زدن خود ایجاد کنید، به این روش تغییر را احساس خواهید کرد.

گرمای تابستان و تابش نور خورشید از دلایل خستگی چشم هستند. خشکی، احساس سوزش، خارش و سیاهی دور چشم معمولاً در این فصل احساس می‌شوند و می‌تواند محرک باشد. آلرژی چشم نیز ممکن است رخ دهد.

در این گزارش چند نکته ساده و روش خانگی برای داشتن چشمانی سالم در تابستان ارائه شده است:

۱. آب سرد

مهمترین کار این است که چشمان خود را به طور مکرر در طول روز با آب سرد بشویید، این به طراوت چشم کمک می‌کند. یا بهتر از آن، پد‌های پنبه‌ای که به مدت ده دقیقه در آب یخ آغشته شده روی چشم‌ها قرار‌ گیرند، باعث انقباض رگ‌های خونی و آرامش چشم‌ها می‌شوند.

۲. آلوئه ورا

یکی دیگر از درمان‌های موثر برای مراقبت از چشم‌ها در تابستان استفاده از آلوئه ورا است. برای کاهش استرس تابستان مقداری آب آلوئه ورا را در چشمان خود بریزید. همچنین می‌توانید آب آلوئه ورا را به صورت مکعبی منجمد کرده و روی پلک‌ها بمالید تا تیرگی چشم برطرف شود.

۳. خیار

برای مراقبت از چشم یک خیار خنک بردارید و برشی از آن را به مدت ۱۵ دقیقه روی چشم‌ها بگذارید و استراحت کنید، چشمان خود را باز کنید تا کاملا سرحال شوید. در صورت تمایل می‌توانید تفاله خیار را نیز روی پلک بمالید، می‌توانید آب لیمو را هم با آب خیار مخلوط کنید و آن را به مدت ۱۰ دقیقه دور چشم بگذارید و سپس بشویید.

۴. سیب زمینی

آب سیب زمینی منافذ پوستی را مسدود و پف پلک و سیاهی دور چشم را کاهش می‌دهد. سیب زمینی خام را رنده کرده و تفاله آن را در پارچه نرمی قرار دهید و روی چشم‌ها بمالید. همچنین می‌توانید یک برش کوچک سیب زمینی پوست کنده را به مدت ۱۵ دقیقه روی چشم خود قرار دهید. این کار پف و سیاهی دور چشم را درمان می‌کند. همچنین می‌تواند به کاهش چین و چروک کمک کند.

۵. گلاب

ریختن چند قطره گلاب در هر چشم می‌تواند به خنک شدن آن کمک کند. پنبه آغشته به گلاب را نیز می‌توان به چشم‌ها زد تا از شر سیاهی دور چشم خلاص شد. همچنین می‌توانید گلاب را روی چشمانتان بپاشید تا خنک شوند.

۶. توت فرنگی

برش‌های توت‌فرنگی که روی چشم‌ها قرار می‌گیرند به جوان‌سازی آن‌ها کمک می‌کنند، برش‌های توت‌فرنگی یا له شده همراه با برگ نعناع و آب خیار سیاهی دور چشم را کاهش می‌دهد.

۷. چای کیسه‌ای

چای کیسه‌ای استفاده شده یک موهبت برای چشم‌های خسته است، وقتی چای خود را دم کردید، چای کیسه‌ای را در فریزر قرار دهید و بگذارید مدتی در آن جا بماند. چای کیسه‌ای خنک شده را به مدت ۱۵ دقیقه روی چشمان خود قرار دهید تا درخشندگی آن‌ها بازگردد. علاوه بر این به کاهش سیاهی دور چشم کمک می‌کند. همچنین می‌توانید از چای سبز کیسه‌ای به روش فوق استفاده کنید یا چای سبز را دم کرده و خنک کنید و سپس روی چشم اسپری کنید.

۸. گوجه فرنگی

گوجه فرنگی پوست را روشن می‌کند. می‌توانید آن را زیر چشم مالیده و تفاله آن را با مقداری آبلیمو و کمی زردچوبه مخلوط کنید و زیر چشم بمالید. بگذارید ۲۰ دقیقه بماند و سپس به آرامی بشویید. معجزه می‌کند.

سؤال:

مرگ دست خداست و خداوند یا عزرائیل گیرندۀ جان‌ها هستند؛ یعنی تا خدا نخواهد کسی نمی‌میرد. با این توضیح، کسی‌که خودکشی یا خودسوزی می‌کند گناهکار است یا نه؟

 

پاسخ:

پرسش شما دو بخش دارد که جداگانه به هریک پاسخ خواهیم داد:

- خودکشی از گناهان کبیره و اشدّ کبائر است و فرقی میان کشتن خود یا غیر نیست‌؛ به‌عبارت‌دیگر، تمام عقوبت‌هایی که بر قتل دیگران مترتب می‌شود، برای خودکشی هم وجود دارد.

خداوند متعال می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا... لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحیماً وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ‏ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً؛ خودتان را نکشید، به‌درستی که خداوند به شما اهل‌ایمان مهربان است و کسی که از روی تعدّی، تجاوز و ستم‌ به خود، قتل نفس کند، زود باشد که او را در آتشی سخت درآوریم و این برای خدا سهل و آسان است»‌ .

یکی از وجوهی که برای این آیه ذکر شده‌، خودکشی‌ است و کلمۀ «ظلماً» به خودکشی اشاره دارد.

امام صادق (ع)‌ فرمود: «مَنْ‏ قَتَلَ‏ نَفْسَهُ‏ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِی‏ نَارِ جَهَنَّمَ‏ خَالِداً فِیهَا؛ کسی که عمداً خودکشی کند، در آتش دوزخ جاودانه است» . بنابراین کسی‌که خودکشی می‌کند، مرتکب معصیت بزرگی شده و به جهنم می‌رود. البته باید به این نکته توجه کرد که ممکن است کسی دچار مشکلات روحی و روانی شدید شود و اختیار رفتار و کردار خود را از دست بدهد؛ ازاین‌رو، نمی‌توانیم این حکم را به همه تعمیم دهیم.

 

- گفته‌اید که عبارت «مرگ دست خداست»، به این معنی است که مرگ با ارادۀ خدا محقق می‌شود و لذا شائبۀ عدم ارتکاب معصیت به ذهن می‌رسد.

در جواب باید گفت که أجل، در اصل یعنی «مدت معین» و قضای اجل یعنی «تعیین مدت یا به آخر رساندن مدت». همچنین، به «فرا رسیدن مرگ» نیز اجل می‌‏گویند.

بسیاری از موجودات از نظر ساختمان طبیعی و ذاتی، استعداد و قابلیت بقا را برای مدتی دارند، ولی در اثنای این مدت ممکن است بر اثر عواملی از رسیدن به نهایت عمر طبیعی بازمانند یا برعکس، این مدت افزایش یابد؛ مثلاً یک چراغ نفت‌سوز به تناسب حجم مخزن نفتش ممکن است بیست ساعت استعداد روشنایی داشته باشد، اما وزش باد و ریزش باران و عدم مراقبت‌ می‌تواند سبب کوتاهی عمرش گردد یا برعکس، با افزایش مخزن نفت می‏توان بر این مدت افزود.

این موضوع دربارۀ انسان نیز صادق است. انسان از نظر ساختمان طبیعی، استعداد سپری‌کردن عمر معینی را ـ که در لوح الهی ثبت شده است ـ دارد. بعد از پایان یافتن استعداد طبیعی و ذاتی، عمر او به پایان رسیده و اجل فرا می‏رسد. این اجل حتمی یا مسمی نامیده می‏شود. اگر وضعیتی به وجود آید یا موانعی ایجاد شود که اجل زودتر یا دیرتر از موعد طبیعی واقع شود، اجل غیرحتمی یا معلق نامیده می‌شود و درعین‌حال، در لوح محفوظ ثبت و ضبط است.

در روایات، پاره‌ای از عواملی که موجب افزایش یا کاهش عمر (تغییر در اجل معلق) می‌‏شود، بیان شده است؛ مثلاً صدقه و صلۀ‌رحم باعث طولانی‌شدن عمر و قطع‌رحم موجب کم‌شدن عمر و فرارسیدن زودتر اجل می‌شوند؛ یعنی اجل معلق را تغییر می‏دهند.

در هر حال، اجلی که انسان با آن از دنیا می‏رود، اجل حتمی و مسمی است. گاهی اجل حتمی با اجل معلق و غیرحتمی یکی می‏شود و گاهی زودتر یا دیرتر واقع می‏شود. اجل کسی‌که خودکشی می‌کند، در علم الهی معلوم است‌؛ یعنی خداوند می‌داند که او کی می‌میرد، اما اجل او اجل غیرحتمی است‌، چون اگر خودکشی نمی‌کرد، می‌توانست بیشتر زنده بماند؛ به‌عبارت‌دیگر، انسان با عمل خود گاهی اجل خود را جلو می‌اندازد. بنابراین، درست است که حضرت عزراییل جان انسان را می‌گیرد، اما گاهی انسان به اقداماتی دست می‌زند که زمان مرگ خود را زودتر رقم می‌زند؛ مثلاً خودکشی می‌کند؛ یعنی خود را در موقعیتی قرار می‌دهد که زمان مرگش نزدیک می‌شود. این امر هنگامی رخ می‌دهد که فرد در نهایت بی‌ایمانی و عدم توکل و اعتقاد به خدا قرار دارد.

در نتیجه، اینکه گفته‌اند: مرگ و زندگی به دست خداست، به این معنی نیست که انسان هیچ‌کاره باشد،‌ بلکه اختیار انسان هم یکی از عوامل تعیین‌کنندۀ مدت عمر است که در مواردی مانند خودکشی،‌ رعایت‌نکردن نکات بهداشتی و ایمنی و ... خود را نشان می‌دهد؛ به‌همین‌دلیل در روایات از عوامل مؤثر در افزایش طول عمر سخن رفته است، عواملی مانند صلۀ‌رحم،‌ خوش‌خلقی.

از سوی ‌دیگر، این‌گونه نیست که همه‌چیز در اختیار انسان باشد، بلکه عوامل دیگری هم در زمان مرگ انسان مؤثر است که به اختیار او نیست. اینکه می‌گوییم مرگ به دست خداست یعنی اولاً،‌ اختیار انسان کاملاً تعیین‌کننده نیست و ثانیاً،‌ خدا به زمان مرگ انسان علم دارد. البته متأسفانه تصور نادرستی از سرنوشت و قضاوقدر در ذهن بسیاری از مردم وجود دارد.

پنج شنبه, 19 مرداد 1402 16:58

فقر از نگاه امام حسن مجتبی(ع)

امام حسن مجتبی علیه السلام:

قیلَ فَمَا الفَقرُ؟ قالَ: شَرَهُ النَّفسِ إلی کُلِّ شَیءِ؛

پرسیدند: فقر چیست؟ فرمود: «آزمندی و حرص نفس به هر چیز».

 

گزیده تحف العقول، ح ۸۳

حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه کشورمان با نالدی پاندورا، همتای آفریقای جنوبی خود دیدار کرد. دیپلمات‌های ارشد دو کشور در پایان این دیدار یک نشست خبری مشترک برگزار کردند.

پاندورا در این نشست گفت: «خیر مقدم عرض می‌کنم به آقای امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه ایران و آقای ولی الله محمدی دستیار وزیر امور خارجه ایران و مابقی همکاران در وزارت خارجه ایران.»

وی اضافه کرد: «مذاکرات بسیار خوب و مفصلی درباره مسائل جهانی داشتیم و بحث‌های روشنی در این خصوص داشتیم. توانستیم نظرات خودمان را درباره مسائل بین‌الملل با یکدیگر به اشتراک بگذاریم. بسیار خوشحالم که بازخورد عمومی را درباره این نشست اعلام کنیم.»

وی ادامه داد: «ما اعضای جهان جنوب هستیم و همیشه سیاست‌هایی را انتخاب کردیم که از یکدیگر حمایت کنیم. اهداف ما و ایران تشویق به ایجاد جهانی است که به دنبال صلح باشد.»

وزیر خارجه آفریقای جنوبی اضافه کرد: «دو کشور ما از چندجانبه‌گرایی حمایت کرده و قدردان نقش سازمان ملل متحد بوده‌اند. آفریقای جنوبی علاقه‌مند است که ساختار شورای امنیت سازمان ملل متحد اصلاح شود. امروز می‌بینیم که ما هنوز عضو دائم این شورا نیستیم و باید نمایندگان بیشتری در شورا حضور داشته باشند.»

پاندورا در پاسخ به سوالی درباره نیجر گفت: «ما صحبت کردیم و نظرات خودمان را بیان کردیم که ایران و آفریقا از تغییرات قانون اساسی حمایت نمی‌کنند و باور داریم که نظامیان باید به پادگان‌های خود برگردند. ما کودتای نظامی را رد می‌کنیم. خوشحالیم که اکواس به این موضوع توجه دارد و برای نشست امروز آنها آرزوی موفقیت داریم.»

وی همچنین درباره جنگ اوکراین گفت: «ایران و آفریقای جنوبی طرفدار جنگ نیستند و ما از تلاش‌ها برای صلح حمایت می‌کنیم. ما به این نتیجه رسیدیم که منافع امنیتی دو کشور باید مورد توجه قرار گیرد و کشورهای عضو ناتو نمی‌توانند در به نتیجه رسیدن صلح کمک کنند.»

وزیر خارجه آفریقای جنوبی در آخر جلسه درباره همکاری‌های ایران و آفریقای جنوبی گفت: دو تیم برای افزایش همکاری خودشان اراده دارند. گزارشی را دریافت کردم که رایزنی مقامات دو کشور مورد رضایت بوده است. می خواهم اشاره کنم به رایزنی دو معاونین وزرای خارجه انجام شد. ما باید به تصمیماتی که اتخاذ می شود توجه کنیم.

وی همچنین ادامه داد: کل ماه اگوست ماه تقدیر از زنان در آفریقای جنوبی است. روز 9 اگوست نشان دهنده مبارزه زنان در آفریقای جنوبی است و ما آن را قدر می دانیم. همیشه ما یاد آن زنان مبارز را گرامی می داریم. در خصوص توامندسازی زنان خوشحال شدم که مذاکراتی انجام شده است و ما می توانیم در این خصوص کاری انجام دهیم.

وی ادامه داد: یکی از موضوعات ما پرداختن به بحث زنان است و خوشحالم آقای رئیسی پذیرفتند سفر رسمی به آفریقای جنوبی داشته باشند و این سفر همکاری های ما در سطح سیاسی را افزایش می دهد. همچنان امیدواریم کمیته آب بین دو کشور را تشکیل دهیم. همچنین توافقات اقتصادی دو کشور افزایش یافته و حمل و نقل می تواند نقش مهمی را در بحث های ما داشته باشد.

پاندورا همچنین گفت: همچنان گفتگوهایی در بحث انرژی داشتیم و امیدوارم همکاری در بخش نفت و گاز اتفاق بیافتد. از مقامات خودمان می خواهیم که به تلاش های خود ادامه دهند و اطمینان حاصل کنند که در سفر دکتر رئیسی به کشورم همه توافقنامه ها به امضا برسد.

امیرعبداللهیان: ایران آماده همکاری کامل با آفریقای جنوبی است

حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه امروز (پنجشنبه) 19 مرداد ماه در نشست خبری خود با همتای آفریقای جنوبی گفت: ایران آماده همکاری کامل با آفریقای جنوبی در زمینه‌های مختلف از جمله در حوزه‌های علمی و تکنولوژی و تبادل همکاری‌ها در حوزه‌های انرژی و ... است.

وزیر خارجه بیان کرد: امیدواریم ایران بتواند به عضویت بریکس دربیاید.

امیرعبداللهیان درباره جنگ اوکراین اظهار کرد: در گفت‌وگوها با وزیر خارجه آفریقای جنوبی مواضع خود را درباره جنگ در اوکراین بیان کردیم. ما در جنگ اوکراین در کنار هیچ یک از طرفین برای تداوم جنگ نبوده و نیستیم. جنگ اوکراین را راه‌حل نمی‌دانیم و طرفین باید برای رسیدن به راه‌حل سیاسی تلاش کنند.

رئیس دستگاه دیپلماسی خاطرنشان کرد: اتهام بی اساس کاربرد پهپادهای ایرانی در جنگ علیه اوکراین کاملا نادرست است. بارها با وزیر خارجه اوکراین گفت‌وگو کردم و حتی توافق کردیم نظامیان دو کشور دیداری را با یکدیگر داشته باشند. هدف ما از آن دیدار به دست آوردن اسناد ادعایی اوکراین و برخی کشورهای غربی برای کاربرد پهپاد ایرانی در اوکراین بود. هیأت‌ اوکراینی و ایرانی در سطح نظامی حدود هفت ماه پیش در عمان با هم گفت‌وگو کردند و هیچ مدرک معتبری به هیأت نظامی ایران از سوی هیأت نظامی اوکراین ارائه نشد.

امیرعبداللهیان ادامه داد: ما از طرف اوکراینی خواستیم اسناد معتبرشان را در این رابطه ارائه دهند. ضمن اینکه مقامات روسیه به ما اطمینان داده‌اند که در چارچوب همکاری‌های دفاعی موجود و قدیمی بین ایران و روسیه هیچگاه از تجهیزات ایرانی در جنگ علیه اوکراین استفاده نکرده و نخواهند کرد.

وی درباره برجام بیان کرد: در موضوع برجام اگر طرف‌های مقابل از اراده لازم برای بازگشت به تعهداتشان برخوردار باشند، ایران همچنان متعهدترین و پایدارترین طرف برجامی برای انجام تعهداتش است. ما هیچگاه از مسیر دیپلماسی و گفت‌وگو فاصله نگرفتیم.

رئیس دستگاه دیپلماسی خاطرنشان کرد: پیام‌های غیرمستقیمی بین ایران و آمریکا از طریق برخی واسطه‌ها تبادل می‌شود. همواره اعلام کرده‌ایم چنانچه در طرف مقابل اراده‌ای وجود داشته باشد، ایران از هرگونه ابتکار برای بازگشت همه طرف‌ها به تعهدات خود استقبال می‌کند.

امیرعبداللهیان درباره عضویت ایران در بریکس گفت: نگاه ما به عضویت در بریکس نگاه به تقویت چندجانبه گرایی است. ترکیه، عربستان، امارات و اندونزی و بسیاری از کشورهایی که علاقه‌مندی خودشان را به همراه ایران برای عضویت در ائتلاف بریکس اعلام کرده‌اند، دوستان جمهوری اسلامی ایران هستند.

وی گفت: ما از عضویت کشورهای مختلف با هدف نیرومندسازی هر چه بیشتر بریکس استقبال می‌کنیم. آقای رئیسی در پاسخ به دعوت همتای خود در روزهای آینده به آفریقای جنوبی سفر و مواضع ایران در خصوص بریکس را در این اجلاس به روشنی بیان خواهد کرد.

وزیر خارجه اضافه کرد: در نشست جاری کمیسیون مشترک ایران و آفریقای جنوبی، هیأت‌های مشترک از وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و نهادهای بخش دولتی و خصوصی دو کشور به مدت دو روز گفت‌وگوهای مهم و نتیجه بخش داشتند. این گفت‌وگوها به عنوان بخشی از توافقات جدید و نقشه راه همکاری‌های دو کشور قلمداد می‌شود. در عین حال در چارچوب این نشست هیأت‌های مشترکی در ذیل کمیسیون مشترک دو کشور در خصوص آماده سازی اسنادی برای امضا در جریان سفر آینده آقای رئیسی به آفریقای جنوبی گفت‌وگو و توافق کردند.

امیرعبداللهیان خاطرنشان کرد: ما در مقابل خود نقشه راهی را داریم که در چارچوب آن بتوانیم همکاری‌های دو کشور را در تمامی زمینه‌ها بدون محدودیت و بیش از پیش گسترش دهیم.

وزیر خارجه بیان کرد: به رغم تحریم‌های یکجانبه و غیرقانونی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، معتقدیم که در چارچوب حقوق بین‌الملل همواره فرصت‌های متنوعی فراروی دو کشور برای احیای روابط پیشین و گسترش روابط موجود قرار دارد.

«بشار اسد» رئیس جمهوری سوریه طی سخنانی در گفتگو با شبکه «اسکای نیوز عربی» به پرونده ریاست‌جمهوری لبنان اشاره و اعلام کرد که ما هرگز برای حل بحران لبنان مداخله نکرده‌ایم و از هیچ نامزدی حمایت نمی‌کنیم. اگر خود لبنانی‌ها اراده‌ای برای حل بحران خود نداشته باشند، هیچ طرف خارجی نمی‌تواند به حل این بحران کمک کند.

بشار اسد افزود، بنابراین لبنانی‌ها باید به سمت رسیدن به یک توافق حرکت کنند و ما تلاش می‌کنیم بدون مداخله در این بحران روابط خوبی با لبنان داشته باشیم.

وی درباره روابط سوریه با جنبش حماس تاکید کرد که سوریه در کنار هرگروه فلسطینی که برای پس گرفتن حقوق خود با رژیم صهیونیستی مبارزه می‌کند، می‌ایستد و حماس هنوز هیچ دفتری در سوریه ندارد.

تجاوزات اسرائیل بعد از پیروزی‌های ارتش سوریه آغاز شد

رئیس جمهور سوریه با اشاره به تجاوزات مستمر رژیم صهیونیستی علیه سوریه اعلام کرد که تجاوزات مداوم اسرائیل، ارتش ما را هدف قرار می‌دهد و این حملات زمانی آغاز شد که ارتش سوریه در نبردهایی که وارد آن شده بود، به پیروزی‌های مرحله‌ای دست یافت.

روابط با ایران و روسیه ثابت کرد که دمشق دوستانش را به درستی انتخاب می‌کند

اسد درباره مناسبات سوریه با هم‌پیمانانش گفت که روابط با روسیه و ایران ثابت کرد که دمشق می‌داند چگونه دوستان خود را به درستی انتخاب کند. حمایت ایران و روسیه به ما کمک کرد تا بتوانیم در برابر بحرانی بزرگ مقاومت کنیم.

اردوغان به دنبال مشروعیت‌بخشی به اشغالگری ترکیه در سوریه است

 بشار اسد در زمینه روابط با ترکیه تصریح کرد، روشن است که سوریه به بهبود روابط با ترکیه تمایل دارد اما مبنای ایجاد روابط مطلوب با آنکارا، عقب‌نشینی کامل ترکیه از سوریه است. هدف «رجب طیب اردوغان» رئیس جمهوری ترکیه از دیدار با من مشروعیت بخشیدن به اشغالگری این کشور در سوریه است.

وی در خصوص تحریم‌های ایالات متحده علیه سوریه نیز تاکید کرد که دمشق به روش‌های مختلف توانست قانون سزار آمریکا را دور بزند و در مرحله فعلی دیگر قانون سزار بزرگترین مانع اقتصادی سوریه نیست. اما تصویر جنگ در سوریه نمی‌گذارد سرمایه‌گذاران وارد بازار کشور ما شوند.

بشار اسد در زمینه چشم‌انداز روابط دمشق با پایتخت‌های عربی اظهار داشت که از نظر من این روابط عمیقا تغییر نکرده‌اند و صرفا یک آگاهی نسبت به حجم خطرات شکل گرفته علیه کشورهای عربی وجود دارد اما به مرحله راه حل نرسیده است. تا زمانی که راهکاری برای حل واقعی مشکلات پیدا نشود روابط نیز نمادین باقی خواهد ماند.  اتحادیه عرب نیز به معنای واقعی تبدیل به یک موسسه نشده است.

خصیصه نهم ((تغذیه از غذای حلال و طیب))

نهمین خصیصه اصحاب و بنی هاشم (( تغذیه حلال و طیب)) بوده است، که توانسته بستر و زمینه چنین رشد وتعالی را برای فراهم کند که امام حسین علیه السلام آنان را این چنین توصیف کند: ((فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أوصل اهل بیتی))، فهم ودرک درست ازاین خصیصه زمانی امکان پذیر می شود که چند نکته به درستی توضیح داده شود.
 
نکته اول؛ این است از منظر قرآن کریم و در آیات اهل بیت علیهم السلام به همان اندازه و مرتبه هر مسلمانی مکلف و موظف است نسبت به انجام واجبات و فرائض اهتمام ویژه داشته باشد که مبادا ترک شود مکلف است و نیز وظیفه دارد که نسبت به تغذیه فکری و علمی و همچنین جسمی خود نیز حساسیت و اهتمام ویژه داشته باشد که ازجنس ((حلال طیب)) باشد از همین رو در ایه (24) سوره عبس می فرماید: کریم فرمود ((فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ:پس انسان باید در غذای خود بنگرد.)) یعنی انسان مراقبت کند که تغذیه اش از مال ((حلال و طیب)) باشد، و همچنین علمی که تحصیل می کند از مجرای صحیح و سالم باشد، چرا زيد شحام راوي مشهوري است که می‌گويد، «قلت ما طعام؟» از حضرت امام باقر (ع) سؤال كردم كه طعام انسان چيست كه خدا می‌گويد: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِه‌» قال؛ «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ مِمَّنْ يَأْخُذُه‌:علم است که شخص بایست بداند ازچه کسی تحصیل میکند(بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‌2، ص96)

نکته دوم؛ همانگونه که بین غذای سالم و دارای ویتامین و سلامت و رشد بدن رابطه تنگاتنگ وجوددارد غذای سالم و مقوی جسم را سالم نگه می دارد و غذای ناسالم و مضر به سلامت جسم آسیب وارد می کند از منظر قران کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام بین تغذیه و نفس آدمی نیز رابطه تنگی وجود دارد، چرا که غذا و تغذیه طیب و خبیث در شاکله شخصیتی و ساختار وجودی هر فرد انسانی تاثیر مثبت و منفی می‌گذارد و آثار این شخصیت خوب و بد نیز در عمل صالح و طالح خودنمایی می‌کند. براساس تعالیم اسلام، نقش تغذیه در شکل‌گیری شخصیت و در نتیجه عمل چنان مهم و اساسی است که بخش عمده آموزه‌های دستوری و تجویزی اسلام در قالب حلال و حرام ناظر به مسئله تغذیه است. به عنوان نمونه به سبب تاثیرات منفی مسکرات در به خمار بردن عقل، خدا آن را حرام می‌کند؛ زیرا قوه ادراکی و گرایشی بشر متاثر از خمر در پوششی می‌رود که دیگر قابل استفاده نیست و عقل، کار ویژه خود را از دست می‌دهد. این از دست رفتن عقل در پس پوشش خمر تا جایی است که شخص رفتار‌های طبیعی خود را از دست می‌دهد و حتی گاه قادر به مهار قوای جوارحی و اعضا برای حرکت نیست و در رفتار و حرکت تلوتلو می‌خورد که از آن به سکر و سکاری یعنی مستی یاد می‌شود.

خدا در ایه(81) سوره مائده به‌صراحت در علت تحریم خمر می‌فرماید: «إِنَّما يُریدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُون:شیطان مى‏خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. آیا (با این همه زیان و فساد، و با این نهى اکید،) خوددارى خواهید کرد.»
این آیه نشان مى‏دهد که غذا و نوشیدنى‌های حرام همچون شراب (خمر) مى‏تواند در شکل گیرى رذائل اخلاقی تاثیر مستقیم دارد
و همچنین خداوند متعال درباره گروهى از یهود که مرتکب کارهاى زشت و نادرست مثل جاسوسى علیه اسلام و تحریف حقایق کتب آسمانى شده بودند، مى‏فرماید: آنها کسانى هستند که خداوند نخواسته است دلهایشان را پاک کند.( مائده/41) و بلافاصله در آیه بعد مى‏فرماید: «سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ اكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» آنها بسیار به سخنان تو گوش فرا مى‏دهند تا آن را تکذیب کنند (و) بسیار مال حرام مى‏خورند!» (مائده/42)
این تعبیر نشان مى‏دهد که آلودگى دلهاى آنها بر اثر اعمالى همچون تکذیب آیات الهى، و خوردن مال حرام به طور مداوم بوده است؛ چرا که از فصاحت و بلاغت به دور است که اوصافى را براى آنها بشمرد که هیچ ارتباطى با جمله قبلی نداشته باشد. (مکارم شیرازی و همکاران، اخلاق در قرآن، ج 1، ص208).
در مقابل تغذیه از مال ((حلال و طیب)) نیز تاثیر مثبت سازی شخصیت افراد و همچنین تاثیر شگرف در معنویت و حالات روحی شخص دارد، از همین رو در ایات دیگر قران در بیان چنین نسبت و رابطه تنگاتنگ بین ((تغذیه)) و ((روحیات)) می‌فرماید: 

«یا أَيُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُون‏» (اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از نعمتهاى پاکیزه‏اى که به شما روزى داده‏ایم، بخورید و شکر خدا را بجا آورید اگر او را پرستش مى‏کنید.) (بقره/172)

در این آیه کریمه، بعد از سفارش به خوردن از نعمتهای پاکیزه، دستور شکر خدا داده شده است.
در آیه دیگر می‌فرماید: «وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُون‏» (و از نعمتهاى حلال و پاکیزه‏اى که خداوند به شما روزى داده است، بخورید! و از (مخالفت) خداوندى که به او ایمان دارید، بپرهیزید.) (مائده/88)
ملاحظه می‌کنید که بیان آیه به گونه‌ای است که انسان بین «بخورید» (کلوا) و «تقوای الهی داشته باشید» (اتقوا الله) ارتباط عمیقی احساس می‌کند.
در آیه دیگر می‌فرماید: «یا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبین»‏
(اى مردم! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید! و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید! چه اینکه او، دشمن آشکار شماست) (بقره/168)
در این آیه نیز ارتباط بین استفاده از غذاهای حلال و پاک، و دوری و پیروی نکردن از گامها و وساوس شیطان، روشن است.
در جای دیگر می‌فرماید: «یا ايُّها الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً». (اى پیامبران! از غذاهاى پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید) (مومنون/51)

نکته سوم؛ تفاوت سپاه کوفه و اصحاب سید الشهداء در همین تغذیه از ((حلال و طیب)) و تغذیه از((مال حرام)) است، چراکه سپاه اموی که مرکب از ((عریف، منکب، منقب)) بود سال ها از مال حرام استفاده کرده و تغذیه آنان از مال خبیث بوده است که حاکمیت به آنان می داده است و این نوع از تغذیه شخصیت منفی از آنان ساخت که درروز عاشوراء امام علیه در برابر انان ايستاد و از آنها خواست كه ساكت شوند، ولى آنان نپذيرفتند!! به آنها فرمود:
«وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قَْولي، وَ إِنَّما أَدْعُوكُمْ إِلى سَبيلِ الرَّشادِ، فَمَنْ أَطاعَني كانَ مِنَ الْمُرْشَدينَ، وَ مَنْ عَصاني كانَ مِنَ الْمُهْلَكينَ، وَ كُلُّكُمْ عاص لاَِمْري غَيْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلي، قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِيّاتُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ، وَيْلُكُمْ أَلا تَنْصِتُونَ، أَلا تَسْمَعُون :واى بر شما! چرا ساكت نمى شويد تا سخنان مرا گوش كنيد؟! من شما را به راه راست دعوت مى كنم، هر كس از من پيروى كند به راه راست هدايت مى شود، و هر كس از من نافرمانى كند هلاك خواهد شد.
شما از دستور من سرپيچى مى كنيد و به سخنانم گوش فرا نمى دهيد، چرا كه هداياى شما [جوايزى كه براى كشتن من گرفتيد] تنها از راه حرام بوده و شكم هايتان از حرام پر شده است، و خداوند بر دل هاى شما مُهر زده است. واى بر شما! آيا ساكت نمى شويد؟ آيا به سخنانم گوش فرا نمى دهيد؟).
ولی در مقابل اصحاب و بنی هاشم که سپاه کوچک بی پناه امام علیه السلام را تشکیل می داد هرچند در حاکمیت بنی امیه زندگی کرده بودند ولی آلوده به حرام خواری و تغذیه ازمال حرام نشده بودند و به و همین استفاده از مال حلال طیب موجب شد که شخصیت استتنایی ساخته شود که ستاره تاریخ شوند، امضاء و شهادت امام معصوم را در ذیل کارنامه خود داشته باشند که در وصفشان بگوید :(((فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أوصل اهل بیتی))

******

خصیصه دهم ((ادب در مقابل سیدالشهداء علیه السلام))

دهمین خصیصه اصحاب و بنی هاشم ((ادب درمقابل سید الشهد علیه السلام)) است و همین خصیصه راز ماندگاری، ستاره شدن و جاودانه ماندن نام و یاد آنان برای همیشه تاریخ شده است. فهم و درک این خصیصه مبتنی بربیان دو نکته‌ است؛

نکته اول؛ از آنجایی که قرآن خود ((ما دبه الله)) است اصرار و تاکید دارد که فرهنگ ((ادب)) در تمام سطوح جامعه ساری و جاری شود و مؤمنین به انسانهای مؤدب به آداب و رعایت به شؤنات شناخته شوند از همین رو رعایت ((ادب)) را در پنج مورد به عنوان قاعده واصل لاز م الاجراء می داند؛

نخستین ادب ((ادب در سلام)) است، چراکه از منظر آیات و روایات نه تنها سلام كردن،از رفتارى مستحب ولى پاسخ به آن واجب است، بلکه پاسخ سلام بایست باعبارتى بهتر و نيكوتر باشد «واِذَا حُيّيتُم بِتَحِيَّة فَحَيّوا بِاَحسَنَ مِنها‌...».(سوره نساء/4، 86..) 

دومین ادب ((ادب در ورود به خانه ديگران)) است که مؤمنان بايد هنگام ورود به خانه ديگران اجازه بگيرند و چنان‌چه به عللى به آن‌ها اجازه ورود داده‌ نشد، برگردند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُيوتـًا غَيرَ بُيوتِكُم حَتّى تَستَأنِسوا... فَلاتَدخُلوها حَتّى يُؤذَنَ لَكُم واِن قيلَ لَكُمُ ارجِعوا فَارجِعوا هُوَ اَزكى‌...».(سوره نور/24، 27‌ـ‌28)

سومین ادب ((ادب نشستن درمجالس‌ عمومى)) است، از آداب اجتماعى مورد توجه قرآن، جا دادن به تازه واردان در مجالس عمومى است: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِذا قيلَ لَكُم تَفَسَّحوا فِى المَجلِسِ فَافسَحوا يَفسَحِ اللّهُ لَكُم... يَرفَعِ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا مِنكُم والَّذينَ اوتُواالعِلمَ دَرَجت‌...».(سوره مجادله،/58،11)
شأن نزول آيه درباره گروهى از شركت كنندگان در جنگ بدر است كه در «صفّه» بر پيامبر و يارانش وارد شدند. پيامبر دستور داد كه حاضران به آنان جاى دهند. برخى اين عمل پيامبر صلى الله عليه و آله را نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاشتن به پيش‌گامان جهاد و ايمان دانسته‌اند.

چهارمین ادب ((ادب ضيافت)) است، برخى مفسران از آيات قرآن كريم، آدابى را براى مهمان دارى استفاده كرده‌اندکه: پس از ورود مهمان بى‌درنگ به پذيرايى او مبادرت شود و مهمان كم‌تر در انتظار پذيرايى بماند و ميزبان، پنهانى و دور از چشم مهمان براى فراهم ساختن غذا اقدام كند تا او وى را از اين كار باز‌ندارد: «هَل اَتكَ حَديثُ ضَيفِ اِبرهيمَ المُكرَمين... فَراغَ اِلى اَهلِهِ فَجاءَ بِعِجل سَمين». (ذاريات/51،24‌ـ‌26)
مهمان نيز نبايد بدون دعوت به خانه كسى برود و پس از پذيرايى و تناول غذا نيز بيش از حد معمول در خانه ميزبان نماند تا مزاحم او و خانواده‌اش نشود: «اِذا دُعيتُم فَادخُلوا فَاِذا طَعِمتُم فَانتَشِروا‌...». (سوره احزاب/33،53)

پنجمین ادب ((ادب در امور جنسى)) که قران آن را مورد تأكيد قرارداده و تصريح به ((عناوين جنسى)) نکرده است بلکه براى مثال از عمل آميزش همواره با الفاظ كنايى مانند «رفث» (سوره بقره/2،187)، «لمس» (سوره مائده/5،6)، «مسّ» (سوره آل عمران/3، 47؛ سوره مريم/19، 16‌و‌20)، «اتيان» (سوره بقره/2،222)، «مباشره» (سوره بقره/2،187)، «دخول» (سوره نساء/4،23) و «قرب» (سوره بقره/2،222) استفاده كرده است.
يكى ديگر از آداب امور جنسى، عدم حضور در خلوتِ زن و شوهر است. بر اساس آيات قرآن، خدمت‌گزاران و كودكان بالغ موظفند هنگام ورود به اتاقى كه پدر و مادر در آن قرار دارند، اجازه بگيرند؛ (سوره نور/24، 58‌).

ششمین ادب قرآن بر آن تأكيد فراوان دارد، ((ادب برخورد با پدر و مادر)) است که در آياتى از قرآن سفارش به گفتار كريمانه با والدين و لزوم پرهيز از تندخويى با آنان میکند: «وقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ وبِالولِدَينِ اِحسنـًا اِمّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ و لاتَنهَرهُما وقُل لَهُما قَولاً كَريمـا × واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ‌...». (سوره اسراء/17، 23‌ـ‌24) برخى مفسّران مقصود از گفتار كريمانه را نخواندن آن‌ها به اسم دانسته‌اند.

حتی پدر و مادر بى‌ايمان نيز از نگاه قرآن داراى ارج ويژه‌اى هستند و رعايت ادب و ملاطفت با آن‌ها نيز لازم شمرده شده است: «و اِن جهَداكَ عَلى اَن تُشرِكَ بى ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما وصاحِبهُما فِى الدُّنيا مَعروفـًا‌...».(سوره لقمان/31،15)

البته همان‌طور كه رعايت احترام والدين و مراعات ادب در محضر آنان براى فرزندان لازم شمرده شده، در برابر مراعات ادب در برخورد پدر و مادر با فرزندان نيز لازم و پسنديده است. برخى مفسران، نظرخواهى ابراهيم عليه السلام از فرزندش اسماعيل درباره فرمان الهى مبنى بر ذبح او را ادبى از ناحيه پدر در برابر فرزند برشمرده‌اند:«قالَ يبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُكَ فَانظُر ماذا تَرى‌...».(سوره صافات/37،102)

هفتمین ادب ((ادب در برخورد با سفيهان و نادانان)) است، که رعايت ادب در برخورد با جاهلان و نادانان از ويژگى‌هاى بندگان ممتاز خداوند است: «و‌عِبادُ الرَّحمنِ الَّذينَ يَمشونَ عَلَى الاَرضِ هَونـًا و اِذا خاطَبَهُمُ الجهِلونَ قالوا سَلما». (سوره فرقان/25،63)و اين ادب چيزى جز برخورد و رفتارى كريمانه با آنان نيست: «...‌و‌اِذا مَرّوا بِاللَّغوِ مَرّوا كِراما» (سوره فرقان/25،72)؛ چنان‌كه در آياتى ديگر به حسن گفتار با سفيهان و نادانان سفارش شده است: «...‌و‌قولوا لَهُم قَولاً مَعروفا». (سوره نساء/4،5)

هشتمین ادب ((در برخورد با مخالفان عقيده))است اسلام، افزون بر آن‌ كه مسلمانان را به رعايت اخلاق و آداب، با يكديگر مى‌خواند به مسلمانان سفارش مى‌كند كه در برخورد با مخالفان عقيدتى هم آداب را رعايت كنند:
رعايت ادب در گفتار و پرهيز از سبّ و ناسزاگويى: «و‌لاتَسُبُّوا الَّذينَ يَدعونَ مِن دونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَيرِ عِلم‌...». (سوره انعام/6،108)
سخن گفتن با آنان با نرمى و مدارا: «اِذهَبا اِلى فِرعَونَ اِنَّهُ طَغى × فَقولا لَهُ قَولاً لَيِّنـًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَو يَخشى».(سوره طه/20، 43‌ـ‌44)
دعوت آنان همراه با پند نيكو: «اُدعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ».(سوره نحل/16،125) و..ششمین ادب ((ادب شاگرد در برابر استاد)) است، بر اساس آيات قرآن، شكيبا بودن و اطاعت از استاد، ادب و شرط تعلّم است؛ چنان‌ كه موسى عليه السلام بر اطاعت كامل خود از حضرت خضر عليه السلام و سرپيچى نكردن از فرمان‌هاى او تأكيد كرد. به گفته برخى مفسران موارد فراوانى از ادب و متانت در كلام موسى عليه السلام ديده مى‌شود که درخواست خود را جهت يادگيرى با استفهام آغاز كرد:«قالَ لَهُ موسى هَل اَتَّبِعُكَ عَلى اَن تُعَلِّمَنِ‌..»(سوره كهف/18، 66).

نهمین ادب حضور مورد توجه قرآن، ((ادب حضور در مكان‌های مقدس))می باشد. اين مكان‌ها يا همانند مساجد و معابد از آغاز، مكانى مقدس در نظر گرفته شده‌اند؛ چنانكه خداوند به حضرت موسى عليه السلام فرمان مى‌دهد. هنگام حضور در سرزمين مقدس «طُوى» كفش‌ها را درآورده، پاى برهنه باشد: «فَاخلَع نَعلَيكَ اِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوًى». (سوره طه/20،12)

يا به واسطه حضور اولياى خاص الهى مانند پيامبران، قداست يافته‌اند؛ چنان‌ كه افراد باايمان موظف‌اند هنگام حضور در خانه‌هاى پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله ادب را رعايت كرده با اجازه وارد شوند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُيوتَ النَّبىِّ اِلاّ اَن يُؤذَنَ لَكُم‌...». (سوره احزاب/33،53)
رعايت اين ادب پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نيز نيكو شمرده شده است؛ چنان كه در جوامع حديثى شيعه، خواندن اذن دخول از آداب زيارت حضرت بشمار مى‌رود و رعايت اين ادب هنگام حضور در مرقدهاى مطهر امامان عليهم السلام نيز سفارش شده است.
دهمین ادب ((ادب در برخورد با اولياى الهى)) است، خداوند در قرآن به مؤمنان فرمان مى‌دهد هنگام سخن گفتن با پيامبر صلى الله عليه و آله، صداى خود را بلند نكنند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَرفَعوا اَصوتَكُم فَوقَ صَوتِ النَّبىِّ ولا تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ‌...». (سوره حجرات/49،2)
افزون بر اين سخن گفتن آرام و مؤدّبانه با حضرت، نشانه پرهيزكارى دانسته شده:«إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى...»(سوره حجرات/49،3)
و كسانى‌ كه بدون رعايت حرمت پيامبر، وى را از فراسوى حجره‌ها (از‌ درون خانه‌هاى خود) صدا مى‌زنند، افرادى نابخرد و نادان شمرده شده‌اند: «اِنَّ الَّذينَ يُنادونَكَ مِن وراءِ الحُجُرتِ اَكثَرُهُم لايَعقِلون» (حجرات/49،4)، «لاتَجعَلوا دُعاءَ الرَّسولِ بَينَكُم كَدُعاءِ بَعضِكُم بَعضـًا». (سوره نور/24، 63)

نکته دوم؛ اصحاب و بنی هاشم در واقعه عاشورا مظهر و تجلی زیبایی همین اصل قرآنی ((ادب)) در برخورد با مولا و مقتدا و امام خود بودند و همین رمز درخشش و ستاره شدن آنان است، چرا که سید الشهداء هرچند برای بنی هاشم به تناسب نسبت خانوادگی، همسر، پدر، برادر، عمو، ودایی بود، و برای اصحاب نیز به دلیل اینکه امام بدون تعین و مراتب با انان رابطه داشت خودمانی و خاکی بود، اما انان به دلیل معرفتی که به جایگاه و منزلت امام علیه السلام داشتند خود را وارد حریم امام علیه السلام نمی کردند و خودمانی نمی شدند با اوج ادب با ان حضرت روبرو می شدند، عباس بن علی یا ابوالفضل العباس را که معروف حضور همه عاشوراشناسان است، که در تبیین مقام و منزلت ایشان آمده است: ((انّ له عندالله درجة یغبطه بها جمیع الشهداء:یعنی: او پیش خدا مقامی دارد که تمام شهدا به حال او رشک می برندسفینة البحار، ج 6، ص 133))

وقتی أمان نامه برای او آوردند و او و برادرانش را صدا زدند از سر ادب در برابر امام  او که از سر ادب هماره حسین بن علی علیه السلام را امام و آقا و سید و مولایش خطاب می کرد و از سر ادب در برابر فاطمه زهرا علیهاالسلام (که هنگام شهادتش به دیدارش آمد و او را فرزند خطاب کرد، امام حسین علیه السلام را «برادر» صدا زد و فریاد استغاثه اش را با «یا اخا ادرک اخاک؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص246)).

سرود تا سرود شهادت را نیز در توحید و ادب نشانه بگیرد یا قبل از شهادت در کنار نهر علقمه آب را بر روی آب ریخت و سیمای امام و صورت اهل بیت امام علیه السلام را در آینه آبِ کف دست دید و آب را ننوشید؛ در حالی که تشنه بود و جان عطشناک داشت و از این ایثار به آن نثار رسید و ادب را در همه حالات متبلور ساخت. پس ابوالفضل علیه السلام مظهر تام ادب رحمانی و حدّنگهداری و پروریدگی اش را در دامان علی علیه السلام در جریان واقعه عاشورا نشان داد.
چرا حربن یزید ریاحی در تحیر و تردید میان دو راه بهشت و جهنم و حسین و یزید و خدا و خود، آخرت و دنیا؛ راه بهشت، حسین علیه السلام خدا و آخرت را برگزید و بزرگترین انتخاب تاریخ را به رخ جهانیان کشید و از ولایت ظلم و ظلمت، به ولایت عدل و نور در آمد و از فرش تا عرش را در پرتو ولایت طی کرد. 
چون ((حد خویش را شناخت و از قلمرو وجودی اش تجاوز نکرد)) و در پاسخ امام علیه السلام که فرمود مادرت به عزایت بنشیند عرضه داشت افسوس که مادرت زهرا علیهاالسلام دخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و در اقامه نماز رعایت ادب کرد و پشت سر امام حسین علیه السلام ایستاد و نماز را به جماعت خواند؟ و همین رعایت ادب مقدمه ای برای توبه و انقلاب علیه خویشتنِ شد وبه امام پیوست وجاودانه شد.
حبیب بن مُظَهَّر (یا مُظاهر) بن رئاب از قبیله بنی‌اسد و کنیه او ابوالقاسم بود که چهارده سال قبل از هجرت پیامبر گرامی اسلام(ص) در یمن متولد شد همگام با اسمش دوستدار و محب اهل‌بیت (ع) و محبوب و مورد توجه ایشان بود. نام او همیشه در کنار یاران برجسته امیرالمؤمنین علی (ع) چون میثم تمار و رشید هجری بود، طوری که در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان در رکاب مولایش با دشمنان مبارزه کرد. (حسین انصاریان، با کاروان نور) وی عضو گروه ویژه «شرطة الخمیس» بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی(ع) بودند. (الاختصاص، شیخ مفید، ص2 تا 7) گفتگوی او با میثم تمار، سال‌ها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی می‌کرد، از جمله علم مَنایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند. (ابصارالعین، ص127)
حبیب بن مظاهر همچنین حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می‌کرد. (نفس‌المهموم قمی، ص124) آن قدر به دنیا بی‌رغبت بود و زهد را سرمشق زندگی خود قرار داده بود که هر اندازه به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد نپذیرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند.» (اعیان‌الشیعه، ج4، ص553)

این سخن حبیب دراوج ادب خطاب به سید الشهداء درشب عاشور ا است:

((قال زهیر بن القین: و اللّه لوددت أنی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل کذا ألف قتله و أن اللّه یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن أنفس هؤلاء الفتیة من أهل بیتک:زهیر بن قین گفت: به خدا قسم دوست داشتم که کشته مى‌ شدم سپس زنده مى ‌شدم، باز کشته مى ‌شدم تا هزار مرتبه بار این چنین کشته مى ‌شدم تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور مى ‌گردانید. ))

مسلم بن عوسجة که مانند «حبیب بن مظاهر» از قبیله بنی اسد بود و ۲۰ سال قبل از هجرت در یمن به دنیا آمد. وی از اصحاب محمد و شیعیان بود که در زمان مرگ معاویه در کوفه زندگی می‌کرد. وی از خواص علی بود که در جمل و صفین و نهروان حضور داشت. مامقانی در کتاب رجالش می‌نویسد: قلم از بیان جلالت قدر و عدالت و قوت ایمان و شدت تقوای مسلم بن عوسجه عاجز و زبان ناتوان است درشب عاشورا همه ادبش را به صحنه آورد وخطاب به امام گفت:((قام إلیه مسلم بن عوسجة الأسدی فقال: أ نحن نخلّی عنک و لمّا نعذر الى اللّه فی أداء حقّک. أما و اللّه حتى اکسر فی صدورهم رمحی و أضربهم بسیفی ما ثبت قائمه فی یدی و لا افارقک و لو لم یکن معی سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة دونک حتى اموت معک:مسلم بن عوسجة برخاست و گفت: آیا اگر تو را تنها بگذاریم در اداء حق تو در نزد خدا عذرى داریم؟ اما به خدا قسم از تو جدا نمى ‌شوم تا آنکه نیزه ‌ام را در سینه‌ هایشان بشکنم و مادامی که قبضه شمشیرم در دستم باشد با آن می جنگم و اگر سلاحى نداشته باشم با سنگ آنها را مى ‌زنم تا آنکه با تو بمیرم:حسین انصاریان (پاییز ۱۳۸۷)، با کاروان نور، دارالعرفان، ص. 127 .))

******

خصیصه یازدهم ((حضور خانوادگی))

یازدهمین خصیصه اصحاب و بنی هاشم در نهضت حسینی ((حضور خانوادگی)) در واقعه عاشورا است و این خصوصیت ویژه واستثنایی موجب شده است که واقعه جاودانه و ماندگار شود و این خانوا ده نیز ستاره گردند، فهم درست این خصیصه مبتنی بربیان دو نکته است؛

نکته اول؛ به پنج دلیل قرآنی زن نه تنها از نظر ((منزلت و فضیلت)) پایین تر از مردان نیست بلکه با مردان از نظر انسانیت ((صاحب منزلت و کرامت و فضلیت)) همسان است و از این جهت هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد.

دلیل اول‌؛ این است در ایه(21) سوره روم آمده است: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون: و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند».

این که در این آیه بیان شده است که «خَلَقَ ... مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» لزوما بدین معنا نیست که زن از مرد خلق شده است. این آیه درصدد بیان این نکته است که انسانها با همه کثرت و تمایزاتی که دارند، از حقیقت و ریشه واحدی برخوردارند. 
معنای آیه این است که زن و مرد از یک حقیقت هستند و فرقی با هم ندارند مگر در جنسیت. این مطلب، مشابه است با آیه دیگری از قرآن که صراحت بیشتری در دلالت بر این معنا دارد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً:اى مردم! از(مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد؛ و همسر او را(نيز) از جنس او خلق كرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانى(در روى زمين) منتشر ساخت».

 بنابراین، این آیه درصدد بیان این امر نیست که زن از تفاله مرد خلق شده است بلکه نهیبی به جامعه مردسالار آن زمان است که زن را فروتر از مرد می دانستند. از این رو، خداوند می فرماید زن نیز از همان حقیقتی آفریده شده است که شما آفریده شده اید. از منظر اسلام، زن و مرد به صورت برابر از کرامت طبیعی[و کرامت معنوی وجزائی برخوردارند.

دلیل دوم؛ در ایه(35) سوره احزاب این چنین آمده است: «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ الْقَنِتِينَ وَ الْقَنِتَتِ وَ الصَّدِقِينَ وَ الصَّدِقَتِ وَ الصَّبرِِينَ وَ الصَّبرَِاتِ وَ الْخَشِعِينَ وَ الْخَشِعَتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَتِ وَ الصَّئمِينَ وَ الصَّئمَتِ وَ الحَفِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَفِظَتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لهَُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا:به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه‏دار و زنان روزه‏دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مى‏كنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است‏.»
اين ایه به خوبي روشن مي‌کند، زن و مرد در کنار يکديگر، همچون دو کفه‌ي ترازو هستند و خداوند براي هر دو پاداشي يکسان بدون کمترين تفاوت قائل مي‌شود.گرچه بعضي از افراد گمان مي‌کنند که کفه‌ي سنگين شخصيت براي مردان است و زنان چندان جايگاهي ندارند! ولي بدون شک هيچگونه فرقي از نظر جنبه‌هاي انساني و مقامات معنوي بين آنها نيست، و اگر تفاوتي هست در نظام جسمي، روحي، ... مي‌باشد واين تفاوت­ها براي ادامه‌ي نظام جامعه‌ي انساني ضروري است و آثار و پيامدهايي در بعضي از قوانين حقوقي زن و مرد ايجاد مي‌کند.

دلیل سوم؛ در ایه(97) سوره نحل آمده است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون‏:هرکس از مرد و زن ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهد به او حيات پاکيزه مي‌بخشيم و پاداش آنها را بهتر از اعمالي که انجام داده‌اند خواهيم داد.»
بر اساس این آیه، ملاک دستیابی به حیات طیبه اموری مانند تفاوت در جنسیت یا نژاد و رتبه اجتماعی نیست، بلکه تنها ملاک راستین، ايمان و عمل صالح است.، اين آيه در حقيقت بيان مي‌کند که کساني که براي زن مقامي پايين‌تر از مقام انساني مرد قائل بودند ثابت مي‌کند که اسلام دينی مردمحور نيست. بلکه اگر در مسير صحيح الهي قدم بردارند هر دو به طور يکسان از حيات طيبه برخوردار خواهند شد و از اجر مساوي در پيشگاه الهي بهره‌مند خواهند شد.

دلیل چهارم ایه(13) سوره حجرات است که در این آیه آمده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ:اي مردم، ما همه‌ي شما را از زن و مرد آفريديم و آنگاه شعبه‌هاي بسيار و فرقه‌هاي مختلف گردانيديم، تا بدانيد که اصل و نژاد، مايه‌‌ي افتخار نيست و بزرگوارترين شما نزد خدا کسي است که با تقواتر است، خداوند به کار نيک و بد مردم آگاه است.»

در اين آيه کريمه نيز زنان و مردان هم رديف يکديگر قرار داده شده، و خداوند سبحان از نظر پاداش فرقي بين آنها نگذاشته است. بلکه قلم قرمز بر تمام امتيازات ظاهري و مادي کشيده و اصالت و واقعيت را به مسأله تقوا و پرهيزکاري مي‌دهد.اين آيات بيانگر اين حقيقتند که زن و مرد در ماهيت انساني و بدون در نظر گرفتن سنخيت و جنس مشترکند. يعني همانطور که مردان از استعدادهاي متنوع برخوردارند و طبعاً مي‌توانند اين استعدادها را به فعليت برسانند، زنان نيز بدون هيچ کاستي داراي اين استعدادها هستند و مي‌توانند اين استعدادها را به فعليت رسانند.

دلیل پنجم؛ در ایه(21) سوره روم آمده است «مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا:و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد.»
خداوند متعال در اين ایه، آفرینش زنان را که مایه آرامش­بخشی به زندگی است را از نشانه های خود معرفی می­کند. به راستي وجود همسران با اين ويژگي­ها، براي انسانها که مايه‌ي آرامش زندگي است يکي از مواهب بزرگ الهي محسوب مي‌شود و اگر کسي تفکر و تعلق کند متوجه مي‌شود که اين دو جنس مکمل يکديگرند و مايه‌ي شکوفايي و نشاط و پرورش يکديگر مي‌باشند و زن است که کانون خانواده را گرم و با نشاط نگه مي‌دارد و باعث رشد و کمال انسان مي‌شود، آري خداوند متعال همسر بودن زن را آيه‌ي خويش خوانده و اثر وجودي او را سکون دانسته. و اين خود دلالت بر ويژگي ممتازي دارد که در زن وجود دارد.

نکته دوم؛ واقعه عاشوراء تفسیر صحیح از منزلت زن است که در این ایات آنان را همسان بامردان دانسته است، چراکه واقعه عاشورا ((مذکر)) نبود که سنگینی واقعه عاشورا روی دوش مردان سنگینی کرده باشد و تنهامردان دید شوند، واقعه ((مؤنث)) نبود که تنها زنان نقش آفرین در واقعه باشند وآنان دیده شوند و مردان در حاشیه قرار گرفته باشند بلکه ((مذنث)) و کاملا ((خانوادگی)) بوده است، زنان با فضلیت و صاحب کرامت دوشادوش مردان در واقعه حضور پیدا کرده اند که با جهاد اصغر و کبیر خود ((علت حادثه)) و هم ((علت)) واقعه شوند، چراکه:

اولا: زنان می دانستند همسران وم ردان به شهادت می رسند و آنان به اسارت خواهند رفت نه تنها نگران امنیت خود نشدند بهانه جویی نکردند و از مردان نخواستند آنان را از واقعه خارج کنند بلکه نگران سلامت جان امام علیه السلام بودند از همین رو در گزارش آمده است ((شب عاشورا نگرانی زینب(س) نسبت به عدم وفای یاران امام حسین(ع) و تنها گذاشتن حضرت به اوج رسیده بود. امام حسین(ع) که نگرانی ایشان را متوجه شده بودند، وارد خیمه زینب(س) شدند. نافع بن هلال در مقابل خیمه در انتظار امام ایستاد، شنید زینب به برادر می‌گوید: آیا اصحاب خود را امتحان کرده‎ای؟ من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند. امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم دیدم همه آماده و استوار هستند و مانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند».

ثانیا: این زنان با فضلیت و صاحب منزلت در متن واقعه و کارزار حضور پیدا کرده و مردان را ترغیب به جهاد و شهادت می نموده و دشمن را با شجاعت خویش متحیر می نمودند از همین در گزارش آمده است:
((عبدالله بن عمیر کلبی تصمیم گرفت در کربلا به امام حسین (علیه‌السّلام) بپیوندد و وقتی این امر را به همسرش گفت‌ ام وهب همسر او گفت: چه فکر خوبی کردی مرا هم با خود ببر. زن و مرد شبانه از کوفه بیرون آمدند و شب هفتم محرم وارد کربلا شد‌ام وهب همسر عبدالله بن عمیر کلبی پس از شهادت شوهرش خود را به معرکه رساند و به پاک کردن خون از چهره او پرداخت. شمر غلام خود را فرستاد آن غلام با گرزی که بر سر آن بانوی رشید کوبید او را شهید کرد، ‌ام وهب تنها زن شهید در حادثه کربلا بود.، ‌ام وهب فرزند خویش را نیز تشویق به جانبازی و فداکاری در راه حسین (علیه‌السّلام) کرد. «قم یا بنی فانصر ابن بنت نبیک محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم)» او پس از مقداری جنگیدن نزد مادرش برگشت و گفت: آیا راضی شدی. ‌ام وهب گفت: . «لا ما رضیت حتی تقتل بین یدی مولاک الحسین» وقتی از تو راضی می‌شوم که در رکاب حسین (علیه‌السّلام) شهادت برسی او دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید)).

ثالثا: با جهاد تبیین و روشنگری زنان به ویژه خطبه های آتشین حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه و شام بوده است که از دل شکست ظاهری پیروزی همیشگی بیرون آمد و خاندان بنی امیه را به شکست همیشگی کشاند و بیانیه رسمی پیروزی برای همیشه تاریخ را در مقابل چشمان بخون گرفته یزید خواند و خطاب به وی فرمود: ((فَکِدْ کَیْدَکَ، وَ اسْعَ سَعْیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا، وَ لا تُدْرِکُ اَمَدَنا، وَ لا تَرْحَضُ عَنْکَ عارَها،، وَ هَلْ رَایُکَ اِلاّ فَنَدٌ، وَ اَیّامُکَ اِلاّ عَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ اِلاّ بَدَدٌ:هر چه نيرنگ دارى به كار بند و نهايت تلاشت را بكن و هر كوششى كه دارى به كار گير؛ امّا به خدا سوگند [با همه اين تلاش ها] ياد ما را [از خاطره ها] محو نخواهى كرد و [چراغ] وحى ما را خاموش نتوانى نمود و به موقعيت و جايگاه ما آسيب نخواهى رساند. هرگز لكّه ننگ اين كار، از تو پاك نخواهد شد. رأى و نظرت سست و زمان دولت تو اندك است)).

******

خصیصه دوازدهم ((صاحب کرامت بودن))

خصیصه دوازدهم اصحاب و بنی هاشم ((صاحب کرامت)) بودن است، که پس از واقعه عاشورا تاکنون از آنان متجلی شده است، گره کور مردان و زنان ولایت مدار با توسل به انان باز شده و خواسته آنان به استجابت رسیده است و یکی از دلایل ماندگاری نام و یاد حماسه سازان واقعه عاشورا همین خصیصه ((کرامت)) است که حق تعالی به آنان کرامت نموده است، حقیقت این خصیصه زمانی قابل فهم خواهد بود که دو نکته قرآنی به درستی توضیح داده شود؛

نکته اول؛ هرچند معجزه و کرامت در خارق العاده بودن مشترکند ولی از چند جهت باهم فرق دارند همین موجب می شود که بگوییم: هر صاحب معجزه ای صاحب کرامت‌ است؛ ولی هر صاحب کرامت صاحب معجزه نیست و آن این که:

اولا: معجزه همراه با ادعای نبوت و امامت همراه است و صاحب معجزه آن عمل خارق العاده را انجام می‌دهد تا مردم او را به عنوان پیامبر و امام تصدیق کنند، پیامبر اکرم قرآن را می آوردند تا مردم نبوتش را بپذیرند، و امام سجاد علیه السلام از کعبه می خواهند تا امامت شان را تصدیق کنند تا محمد حنفیه، امامت شان را تصدیق نماید.

ثانیا: معجزه همراه با تحدی و مقابله به مثل است پیامبر اکرم ص برای همیشه تاریخ می فرمایند: "فاتوا بسوره من مثله" و حضرت امام سجاد(ع) به عمویش می فرمایند: "اگر تو امامی از کعبه بخواه تا امامت تو را تصدیق کند".

ثالثا: معجزه در جایی معنا پیدا می کند که جنبه هدایت و ارشاد وجود دارد و به همین دلیل امام و پیامبر به دنبال مردم می روند؛ ولی کرامت اصولا در جایی است مردم شخص را باور دارند؛ ولی با توسل به صاحب کرامت می خواهند گره کور در زندگی شان باز شود.

نکته دوم؛ منشاء بالذات معجزه خدا است، طبیعی است خدایی که بنده ای را مامور به رسالتی کرد بایست چنین قدرت ولایی و تکوینی را در او ایجاد کند تامردم ادعای وی را بپذیرند و الا نقض غرض خواهد بود؛ولی در کرامت این بنده است که با سلوک و تقربش به جایی می رسد که می شود مظهر اسماءالحسنی و آیینه جمال و جلال الهی و صبغه و رنگ الهی پیدا می کند.

هر چند اتحاد با ذات و صفات خدا پیدا نمی کند؛ ولی آثار صفات حق تعالی در او متجلی می گردد و او هرگز خداوندگار نیست و خالق نظام هستی نمی باشد؛ ولی خداوند کار است و به اذن حق تعالی همان کار خدا را می کند.ازهمین رو درحدیث قرب نوافل درفضیلت نماز شب آمده است:((.ما تَقَرَّب عبد إلیَّ بشی‌ء أحبَّ إلیَّ ممّا افترضتُ عَلیه و إنّهُ لیتقرّبُ إلیَّ بالنّافلةِ حتّی اُحبَّهُ فإذا أحببتُه کنتُ سَمْعَهُ الّذی یَسمعُ بهِ و بصرَهُ الّذی یُبصُر بها و لسانهُ الذی ینطقُ به ویده التی یَبطشُ بها...(بحارالانوار، ج۶۶، ص۲۴)؛همواره بنده مؤمن به من نزدیک می‌شود تا آنکه من او را دوست می‌دارم؛ یعنی اگر تا کنون او محبّ و من محبوب بودم اکنون من محبّ او و او محبوبِ من می‌شود و چون من محبّ او شدم، من در مقام فعل، گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و دیده او که با آن می‌بیند و زبان او که با آن سخن می‌گوید و دست او که با آن حمله می‌کند؛ یعنی او با گوش، چشم، زبان و دست الهی می‌شنود و می‌بیند و سخن می‌گوید و کار می‌کند)) ازهمین روست مسيح می‌ فرماید:أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ" (آل‌عمران، آیه ۴۹).

نکته سوم؛ قرآن کریم همانگونه که از کریمی چون مسیح صاحب معجزه نام می برد و در ایه (۴۶) سوره آل عمران می فرماید:
"وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِينَ‌"آن فرزندى كه به تو بشارت داده شد در گهواره، (به اعجاز) و در ميانسالى (به وحى) با مردم سخن مى‌گويد و از شايستگان است.

در همان حال ازکریمه ای چون مریم صاحب کرامت نام می برد و در آیه (۳۷)می فرماید:
"كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ‌"هرگاه زكريّا در محراب عبادت بر مريم وارد مى‌شد، خوراكى (شگفت‌آورى) نزد او مى‌يافت. مى‌پرسيد: اى مريم اين (غدا و خوراك تو) از كجاست؟! مريم در پاسخ مى‌گفت: آن از نزد خداست. همانا خداوند به هركس كه بخواهد بى‌شمار روزى مى‌دهد)).

از اینکه قرآن کریم کرامت حضرت مسیح را در کنار کرامت حضرت مریم قرار داده است می یابیم که از نظر قرآن کریم جنسیت زن یا مرد در خارق العاده بودن کرامت و معجزه دخالت ندارد، آنچه زمینه سازاست تعبد و قرب به خداست.
اصحاب و اهل بیت سید الشهداء علیه السلام هر چند پیامبر و امام نیستند؛ ولی صاحب کرامت اند. کمتر کسی دیده می شود در مقام "اضطرار و انقطاع" قرار داشته باشد و متوسل به آنان بشود ولی مورد لطف کرامت آنان قرار نگیرد، توسل و حاجتش برآورده نشود و گره کور در زندگیش گشوده و باز نشود و همین خصیصه است که اصحاب سید الشهداء در دل و جان مردم زنده اند و فراموش نمی شوند.

پس جادارد که بگوییم و بخوانیم ((اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ)).

خصیصه پنجم ((شوق شهادت)) 

خصیصه پنجم ((برتر و بهت)) بودن اصحاب و بنی هاشم ((شوق به شهادت)) است که موجب شده است که طلسم ترس مرگ را شکسته و به استقبال مرگ بشتابند، این خصیصه در صورتی قابل فهم خواهد بود که چند نکته به درستی توضیح داده شود؛

نکته اول؛ این است کلمه((عشق)) در لغت مشتق از عشقه نام گیاهی بنام((پیچک)) است که بر تنه و شاخه درخت می پیچد و اطراف آن را فرامی گیرد (اقرب الموارد) ولی در فرهنگ قرآنی و در اصطلاح عرفاء و سالکان، عشق همان شدت محبت و دل دادگی به حق تعالی است که حوضچه وجودی شخص را آنچنان پر می کند که عاشق خودرا نمی بیند بلکه فقط معشوق را می بیند از همین رو خداوند متعال در ایه(165)سوره بقره از عشق تعبیر به((اشد حبا)) نموده و می فرماید: ((وَالَّذينَ آمَنوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ)).

نکته دوم؛ این است ((عشق)) به ((عشق مجازی، غریزی)) و ((عشق معنوی)) تقسیم می شود و بین این دو از سه جهت تفاوت وجود دارد.

نخستین تفاوت در این است، مبدء عشق حقیقی کمالات معشوق است که شخص را دل داده خود می کند و حوضچه وجودی عاشق پر از محبت و دل بستگی از معشوق می شود، ولی در عشق مجازی و غریزی تیب و اندام فیزیکی معشوق است که عاشق را دل بسته به خود می کند.

دومین تفاوت در این است عشق مجازی تازمانی شعله ور است که عاشق به معشوق نرسیده است ولی بعد از وصال و رسیدن به معشوق عشق مجازی خاموش می شود زیستن با معشوق رنگ عادی و طبیعی بخود می گیرد، ولی در((عشق حقیقی)) با وصال و رسیدن عاشق به ((معشوق)) نه تنها شعله عشق خاموش نمی شود بلکه شعله ورتر می شود تا فانی کردن عاشق درمعشوق پیش می رود، از همین رو امام‌ علی علیه السلام می فرماید: ((إنَّ للّه تَعالى شَرابا لِأَولِيائِهِ، إذا شَرِبوا سَكِروا، وإذا سَكِروا طَرِبوا، وإذا طَرِبوا طابوا، وإذا طابوا ذابوا، وإذا ذابوا خَلَصوا، وإذا خَلَصوا طَلَبوا، وإذا طَلَبوا وَجَدوا، وإذا وَجَدوا وَصَلوا، وإذا وَصَلُوا اتَّصَلوا، وإذَا اتَّصَلوا لا فَرقَ بَينَهُم وبَينَ حَبيبِهِم: خداوند متعال را براى دوستانش شرابى است كه هرگاه بنوشند، مست شوند و چون مست شوند ، به طرب در آيند و چون به طرب در آيند، شيرين گردند و چون شيرين گردند، ذوب شوند و چون ذوب شوند، خالص شوند و چون خالص شوند، بجويند و چون بجويند، بيابند و چون بيابند، برسند و چون برسند، بپيوندند و چون بپيوندند، ميانشان و ميان محبوبشان تفاوتى بر جاى نماند. الفتوحات المكيّة، ج ۱، ص ۳۲۷ و ۳۲۸ و ج ۳، ص ۲۰۲)).

سومین تفاوت در این است عشق مجازی و غریزی چون رنگ محبت دارد قابل تجزیه است از همین رو شخص به همان اندازه به زن و فرزند خودش محبت دارد به پدر و مادر خود نیز محبت دارد و عشق می ورزد، ولی ((عشق)) حقیقی قابل تجزیه نیست، و عاشق در عشق حقیقی جز معشوق کسی را نمی بیند و تافانی شدن در معشوق و شهادت در راه او پیش می رود، از همین روست که در حدیث قدس درتوصیف عشق حقیقی آمده است:
«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهُ وَ مَن عَلی دِیَتَهُ فَاِنّا دِیَتُهُ. آن کس که مرا طلب کند می یابد، آن کس که مرا یافت می شناسد، آن کس که دوستم داشت به من عشق می ورزد، آن کس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم، آن کس که به او عشق ورزیدم کشته ام می شود و آن کس که کشته ام شود خون بهایش بر من واجب است و آن کس که خون بهایش بر من واجب است پس من خودم خون بهایش هستم : قرة العیون ص 369 و نفس الرحمن ص 331 .»

از همین رو شب عاشورا وقتی امام علیه السلام فرمودند ((فانطلقوا جمیعا فی حل، لیس علیکم منّی ذمام: من به شما اجازه می دهم که بروید و همگی از بیعت من آزاد هستید))

نخستین کسانی که برخاستتند و اعلام وفاداری تا پای جان نمودند بنی هاشم برادران، فرزندان، برادرزادگان و خواهر زادگان بودند، از همین رو حضرت عباس علیه السلام باداشتن جایگاه و مرتبه ای بس بالا در بین هاشم بعد از امام علیه السلام در قامت ((سرباز)) وجان فدایی ظاهر شد و خطاب به امام فرمود:
((لم نفعل [ذلک‌]؟ لنبقى بعدک لا أرانا اللّه ذلک أبد.

اصحاب و اهل بیت سیدالشهداء علیه السلام در چنین دائری ای از شور و شوق به عشق حقیقی و میل به شهادت قرار داشتند، از همین رو آنچنان آماده برای وصال بوده اند که ؛
زهیر بن القین این صحابی بزرگ در شب عاشورا خطاب به امام حسین علیه السلام می گوید: 
((و اللّه لوددت أنی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل کذا ألف قتله و أن اللّه یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن أنفس هؤلاء الفتیة من أهل بیتک: زهیر بن قین گفت: به خدا قسم دوست داشتم که کشته مى‌ شدم سپس زنده مى ‌شدم، باز کشته مى ‌شدم تا هزار مرتبه بار این چنین کشته مى ‌شدم تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور مى ‌گردانید.))

******

خصیصه ششم ((جامع بین تولی و تبری))

خصیصه ششم اصحاب و بنی هاشم ((جامع بین تبرای و تولی)) است که از آنان شخصیت بی بدیل و جاودانه ساخته است، برای اینکه این خصیصه به درستی فهم شده باشد بیان چند نکته که زمینه ساز این خصیصه است حتما لازم است.

نکته اول؛ بر پایه اصل «محاکات = هم رنگ شدن با دیگران؛ مخصوصاً افراد پر نفوذ و با شخصیت» یکی از اصول مسلّم روانی است. مطابق این اصل، انسان کششی در وجود خود به سوی هماهنگی و هم رنگی با دیگران؛ مخصوصاً با قهرمانان و پاکان احساس می کند. به همین علّت، به سوی اعمال و صفات آنان جذب می شود. هر ملّتی دشمن یا دشمنانی دارند که در مناسبت های مختلف و به شکل های گوناگون از آن ها اظهار نفرت و بیزاری می کنند و حتی فرزندان را با بغض آن ها تشویق و ترغیب می کنند.

آن جذب و انجذاب ها در برابر افرادی که انسان نسبت به آن ها ایمان کاملی دارد و آن ها نیز انسان های پاک و وارسته ای هستند بسیار نیرومندتر و جذاب تر است. چنان که دفع و اندفاع در مقابل آن هایی که دشمنی با خدا و رسول خدا او دارند. نیز قوی تر و شکننده تر است.

 به همین دلیل دو اصل «تولّی» و «تبرّی»، یا به تعبیر دیگر: «حبّ فی اللّه» و «بغض فی اللّه» که در ایات متعدد و آیات آمده است در واقع اشاره به یک حقیقت است. طبق این دو اصل مهم و اساسی ما موظفیم دوستان خدا را دوست بداریم و دشمنان خدا، پیامبران و امامان را دشمن بداریم، از همین روست که:

1- در ایه سوره ممتحنه ((تولی)) و دوستی با دوستان خدا و ((تبرای)) دشمنی با دشمنان خدا به عنوان اصل و قاعده برای مسلمین شمرده شده است و آنان را مکلف به عملیاتی کردن در حوزه فردی و اجتماعی نموده و خطاب به آنان می فرماید: ((يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ اَوْلياءَ تُلْقُونَ اِلَيْهِمْ بَالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جائَكُمْ مِنْ الحَقِّ يُخْرِجُونَ الَّرسُولَ وَ اِيّاكُمْ اَنْ تُؤْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّكُم. اى كسانى كه ايمان آورده ايد دشمن من و دشمن خود را دوست خويش قرار ندهيد، شما نسبت به آنها اظهار محبّت مى كنيد در حالى كه آنها نسبت به آنچه بر شما نازل شده است كفر مى ورزند، و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و شما را به خاطر ايمان آوردن به پروردگارتان، از شهر و ديارتان بيرون مى كنند)

2- و همچنین درایه (22) سوره مجادله خطاب به مسلمین می فرماید: ((قرآن می فرماید: «لا تَجِدُ قَوماً یؤمِنونَ بِاللّهِ وَالیومِ الآخِرِ یوادّون مَن حادَّ اللّه و رسولَهُ وَلو کانوُا أبائَهُم وَ اَبنائَهُم اَو اِخوانَهُم اَو عَشِیرتَهُم أولئِک کتَبَ فی قلوبِهِم الایمانَ و اَیدهُم برُوحٍ مِنه وَ یدخِلُهُم جنّاتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ خالِدینَ فِیها رَضِی اللّهُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنه اولئِک حِزبُ اللّهِ اَلا اِنَّ حِزبَ اللّهِ هم المُفلِحُون؛ هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند؛ هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده و آن ها را در باغ هایی از بهشت وارد می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است جاودانه در آن می مانند؛ خدا از آن ها خشنود است و آنان (نیز) از خدا خشنودند، آن ها «حزب اللّه»اند (واقعاً) و «حزب اللّه» پیروز و رستگارند.»

آیه فوق علاوه بر بیان پاداش بزرگی برای آنهایی که اهل تبرّای از دشمنان خدا هستند. این نکته را گوشزد می کند که هنگام قرار گرفتن بر سر دوراهی، «حفظ پیوندهای الهی» و «حفظ پیوندهای خویشاوندی» کدام را باید مقدّم داشت؟ با صراحت می گوید: اگر نزدیک ترین خویشاوندان از راه خدا منحرف شوند و آلوده به کفر و فساد گردند باید از آن ها برید و به خدا و ارزش های والای الهی و انسانی پیوست.

3- درایه(4)سوره ممتحنه ابراهیم و پیروان وی را به دلیل داشتن همین ((تولی وتبر)) اسوه و الگو معرفی نموده و از مسلمین می خواهد این خصیصه زیبای ابراهیم الگو واسوه خودشان قراردهند از همین رو می فرماید: ((قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَوَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ.))

قطعا براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست آنگاه كه به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى ‏پرستيد بيزاريم به شما كفر مى ‏ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد))
4- درایه(1)سوره مجادله نیز می فرماید:((یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم أولیاء تلقون إلیهم بالموده و قد کفروا بما جاء کم من الحق.." (سوره ممتحنه):ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت می کنید ، در حالی که آنها به آنچه از حقّ برای شما آمده کافر شده اند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون می رانند اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید ( پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید! ) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار می سازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کاری کند ، از راه راست گمراه شده است!))

5- پیامبر اکرم (ص) ((تولی وتبری)) را محکم ترین دستگیره ایمان قرار داده و روزی به یارانش فرمود: «اَی عرَی الایمان اَوثَقُ فَقالوا: اَللّهُ وَ رَسُولهُ اَعلَمُ و قال بعضهم الصلوة و قال بعضهم الزکاة و قال بَعضُهُم اَلحَجُّ وَ العُمرَةُ وَ قال بَعضهُم اَلجِهادُ فَقال رسُول اللّه(ص) لِکلِّ ما قَلتُم فَضلٌ وَ لَیسَ بِهِ، ولکن اَوثَقُ عُری الاِیمانُ اَلحُبُّ فی اللّه و البغض فی اللّه و تولای َّولیاءِ اللّه و التبرّی مِن اَعداءِ اللّه؛(اصول کافی،ج 2، ص 125، حدیث 6).
کدامیک از دستگیره های ایمان محکم تر و مطمئن تر است؟ یاران عرض کردند خدا و رسولش آگاه تر است. بعضی گفتند: نماز و برخی گفتند: زکات و عدّه ای هم گفتند: حج و عمره، و بعضی هم جهاد. رسول خدا(ص) فرمود: همه آنچه گفتید دارای فضیلت است، ولی پاسخ نیست، محکم ترین و مطمئن ترین دستگیره های ایمان دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و دوست داشتن دوستان خدا و بیزاری جستن از دشمنان خدا است.»

6- امام صادق علیه السلام تمام خیرات را در ((تولی وتبر)) دانسته و به جابر فرمود: «اِذا اَرَدتَ اَن تَعلَمَ اَنّ فِیک خَیراً فانظُر اِلی قَلبِک فَاِن کانَ یحِبُّ اَهلَ طاعَةِ اللّهِ و یبغِضُ اَهلَ معصیةِ ففیک خیرٌ واللّهُ یحِبّک وَ اِن کانَ یبغِضَ اَهلَ طاعَةِ اللّه وَ یحِبُّ اَهلَ مَعصِیةِ، فَلَیس فِیک خیرٌ واَللّهُ یبغِضُک وَاَلمَرءُ مَعَ مَن اَحَبّ؛(همان، ج 2، ص 126) هرگاه بخواهی بدانی در تو خیر و نیکی وجود دارد یا نه؟ نگاهی به قلبت کن! اگر اهل اطاعت الهی را دوست می دارد و اهل معصیت را دشمن می شمرد، تو انسان خوبی هستی و خدا تو را دوست دارد و اگر اهل اطاعت الهی را دشمن و اهل معصیتش را دوست می دارد، نیکی در تو نیست و خدا تو را دشمن می دارد و انسان با کسی است که او را دوست می دارد.»

 7-امام صادق علیه السلام ایمان را مساوی با ((حب الله و بغض الله)) دانسته و به فضل بن یسار فرمود: «سئَلنا ابا عَبداللّه عَنِ الحُبّ وَ البُغضِ اَمِنَ الاِیمان هو؟ فقال: وَ هَل الایمان اِلاّ الحُبّ و البُغض؛(بحارالانوار، ج 66، ص 24، حدیث 14.) از امام صادق (ع) پرسیدم از دوستی و دشمنی که آیا جزء ایمان است؟ فرمود: آیا ایمان چیزی جز دوستی و دشمنی است؟»

نکته دوم؛ این است نسبت بین (تولی وتبری)) در این است که ((تبری)) مقدمه ورود به تولی است، یعنی باتبری می توان به تولی رسید، ولی باتولی به اهل بیت نمی توان به تبری رسید وگرنه می توان دوست علی علیه السلام بود ولی سر سفره معاویه نشست چراکه:

اولا: ((کلم الطیب)) و توحید خالص ((لااله الا الله)) مرکب از جمله سلبی ((لااله)) و ((الاالله)) است و بیانگر این حقیقت است رسیدن به تولی و توحید خالص به تولی و نفی هرگونه شرک امکان پذیر است وگرنه می توان جمع بین توحید وشرک نمود، خدا را قبول داشت و شرک را پذیرفت.

ثانیا: از منظر قرآن کریم تمسک به((عروه الوثقی)) باتبرای و کفر به طاغوت و دشمنان خدا امکان پذیر است که از همین رو در ایه(265) سوره بقره می فرماید: ( (فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ وَيُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقى لَا انفِصامَ لَها :کسی که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست.))

از همین رو سیاست بنی امیه تفسیر توحید منهای تفسیر شرک بوده است از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود: «ان بنى امیة اطلقوا للناس تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الشرک لکى اذا حملوهم علیه لم یعرفوه؛(اصول کافی، ج2، ص 215))بنى امیه مردم را در فراگیرى ایمان آزاد گذاشتند اما به آنان اجازه ندادند شرک را یاد بگیرند تا اگر خواستند آنان را به شرک وادار کنند، متوجه نشوند».
باتوجه به این دو نکته کلیدی شخصیت اصحاب امام حسین علیه السلام در جمع بین ((حب الله و بغض الله)) جمع ((تولی و تبری)) و رسیدن از تبرا به تولی است که موجب شده است که امام علیه السلام بگویند: ((فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أوصل اهل بیتی)).

******

خصیصه هفتم ((ولایت مداری))

هفتمین خصیصه اصحاب و بنی هاشم در واقعه عاشورا ((ولایت پذیری)) و ((ولایت مداری)) بوده است، به این معنا تمام مراتب چهارگانه ولایت را ازجان دل پذیرفته بودند و حاضر به پاسداری از آن به هزینه و قیمت جان خود بودند، چرا که ولایت چهار مرتبه دارد هرکس همه مراتب را باور داشته باشد ((ولایت پذیر)) و((ولایت مدار)) خواهد بود.

مرتبه اول از ولایت ((ولاء محبت)) است، و مقصود از ولاء محبت آنست ما انسانها به دلیل اینکه فطرتاً میل به زیبایی و قشنگی و کمال داریم پیامبر و اهل بیتش را به دلیل اینکه در راس همه زیبایی ها هستند دوست بداریم از همین رو تمام مسلمین با وجود اختلاف مذهبی در این نقطه مشترک اند که پیامبر و اهل بیتش را دوست می دارند از همین رو درمنابع شیعه وسنی آمده است :((قال رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم:من مات علی حب آل محمد مات شهیدا؛ هرکس با محبت آل محمد از دنیا برود، شهید از دنیا رفته است. الا من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود، بخشوده است، الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا،آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود، با توبه از دنیا رفته است، الا و من مات علی حب آل محمد مات مومنا مستکمل الایمان، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود، مومن و با ایمان کامل از دنیا رفته است، الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکرا و نکیرا،آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود، فرشته مرگ او را بشارت به بهشت می دهد و سپس نکیر و منکر به او بشارت دهند.، الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود، در قبر او دو در به سوی بهشت باز شود، الا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکةالرحمه،آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود، قبر اا زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار خواهد گرفت، الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة والجماعة، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود، بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته است، الا و من مات علی بغض آل محمد مات جاء یوم القیامة مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله، آگاه باشید هر کس با بغض و دشمنی آل محمد از دنیا برود، روز قیامت در حالی وارد محشر می شود که در پیشانی اش نوشته شده :مایوس از رحمت خدا، الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا، آگاه باشید هر کس با بغض و عداوت آل محمد از دنیا برود، کافر از دنیا رفته است، الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحةالجنة؛آگاه باشید هر کس با بغض و عداوت آل محمد از دنیا برود، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد،:طرائف ابن طاووس.ص۲۶۷، ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق، عبدالشافی محمد، عبدالسلام، ج 5، ص 34، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1422ق؛ ‏زمخشری، محمود، الکشاف، ج4، ص220؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏27، ص 595، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم))

مرتبه دوم، ((ولاء زعامت، وامامت)) است، به این معنا نظری به حکم ایه((يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)) و نیز خطبه غدیریه و کلام رسول الله صلی الله علیه وآله ((من کنت مولاه فهذا علی مولاه)) باور داشته باشد همانگونه که نبوت تجلی توحید است و خدا به درستی معرفی و شناخته می شود و گفته می شود: ((هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ:حدید آیه 57)) باور داشته باشد امامت تجلی نبوت است که پیامبر به درستی می شود که دارای مقام عصمت علمی است که قرآن در سوره نجم درتوصیفش می فرماید: ((وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلهَوَى، إِن هُوَ إِلَّا وَحي يُوحَى،عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلقُوَى)) و هم دارای عصمت علمی است که قرآن در ایه(33)سوره احزاب می فرماید: ((إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا))

و گرنه پیامبری معرفی خواهد شد نه تنها همانند مردم گرفتار خطاء و نسیان می شود بلکه از آنان معمولی تر خواهد بود از همین روست که درمنابع اهل سنت آمده است؛
((ابن سیرین از ابوهریره نقل می کند که رسول خدا یکی از دو نماز ظهر یا عصر را با ما خواند و رد رکعت دوم، نماز را سلام داد و از جای خود بلند شد و مانند آدم خشمناک، به چوبی که در وسط مسجد انداخته شده بود، تکیه داد و دست راست خود را روی دست چپ گذاشت و انگشتانش را مشبک نمود و گونه راستش را به پشت دست چپش نهاد و نمازگزاران با عجله از در مسجد بیرون می رفتند و می گفتند: آیا نماز کوتاه شده است؟ ابوبکر و عمر هم در میان مردم بودند، ولی ترس مانع گردید که آنان با پیامبر در این موضوع گفت و گو نمایند. از میان مردم مردی به نام ذوالیدین – که دست هایش قدری بلندتر بود – عرضه داشت: یا رسول الله، آیا نماز را فراموش کردی یا کوتاه شده است؟ رسول خدا فرمود: نه کوتاه شده و نه فراموش کرده ام. آن گاه رسول خدا سوال کرد: آیا جریان چنان است که ذوالیدین می گوید؟ گفتند: بلی. آنگاه پیامبر در صف جلو ایستاد و رکعاتی را که نخوانده بود، به جای آورد و سلام داد و سجده ای مانند سجده نماز یا قدری طولانی تر ادا کرد). ر.ک: صحیح البخاری، بخاری، محمدبن اسماعیل، دارالفکر، بیروت، 1401 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 123)).

بخاری و مسلم در صحیح خود چنین می‌نویسند: ((عایشه می‌گوید: رسول خدا(ص) را دیدم در حالی که درب اتاق من ایستاده بود و اهل حبشه در مسجد رسول خد(ص) با ابزار جنگی خود (دشنه) می‌رقصیدند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرا با عبایش پوشاند تا رقص آنان را تماشا کنم و به خاطر من آنقدر ایستاد تا اینکه من بازگشتم (از تماشای آنان سیر شدم)، پس حال دخترکان کم سن و سالی را که به لهو و لعب اشتیاق دارد، رعایت کنید. ( محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۹۸. )).

جسارت به ساحت مقدس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بدین‌جا ختم نشده و در جایی دیگر از صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است:
عایشه می‌گوید: پیامبر (ص) بر من وارد شد، دو کنیز نزد من اشعاری را که در روز جنگ بعاث با غنا خوانده می‌شد به صورت غنا برایم می‌خواندند، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیدم در جای خود دراز کشید و صورتش را برگرداند، ابوبکر وارد شد و به من نهیب زد و گفت: نزد پیامبر موسیقی شیطانی می‌نوازید، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رو به ابوبکر کرد و فرمود: رهایشان کن، زمانی که ابوبکر لحظه‌ای غافل شد (حواسش پرت شد)، آن دو کنیز را نیشگون گرفتم آنان نیز از اتاق خارج شدند. روز عیدی بود، سودانی‌ها با سپر و ابزار آهنی جنگی خود (همانند دشنه) ‌می‌رقصیدند، از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درخواست کردم مرا به تماشای آنان ببرد و یا اینکه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به من فرمود دوست داری آنها را تماشا کنی؟ گفتم: آری، پس ایشان مرا بر پشت خود گذاشت در حالی که گونه‌ام بر گونه‌ی او بود و می‌گفت: ‌ای بنی‌ارفده ادامه دهید و آن حضرت همین‌طور ادامه داد تا اینکه من خسته شدم، ایشان فرمود: کافی است، گفتم بله، فرمود: پس برو: مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۶۰۹،))

مرتبه سوم ولایت؛ ((ولاء تصرف)) است، یعنی باور داشته باشد ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین به دلیل تقرب خاصی که به حق تعالی پیدا کرده اند مظهر و مصداق اسماء الحسنی شده به اذن الهی قدرت بر تصر ف عالم هستی داشته و صاحب ولایت تکوینی می باشند.

مرتبه چهارم؛ به حکم آیه ((قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى)) محبت و دوستی را به ((مودت)) تبدیل نماید، یعنی عشق به خاندان عصمت و طهارت که فانی در آنان شده که دیگر خود را نبیند بلکه فقط اهل بیت علیهم السلام را ببیند.
آنچه که اصحاب سید الشهداء علیه السلام را ((ستاره)) کرد داشتن این مراتب از ولایت است، از همین روست نه تنها با اگاهی از شهادت پشت امام علیه السلام را به فکر سلامت جان خود نبودند بلکه فقط به سلامت جان امام علیه السلام فکر می کردند از همین رو در گزارش آمده است؛ 
((مسلم عوسجه در آخرین لحظات عمر خود در حالی که سرش بر پای حبیب ابن مظاهر بود به او وصیت کرد تا آخرین نفس از حسین (ع) دفاع کنید و او را تنها نگذارید. (مقتل الحسین خوارزمی ج2 ص 15 – تاریخ طبری ج 5 صص 435و436).

******

خصیصه هشتم ((سبقت وسرعت درانجام عمل صالح))

خصیصه هشتم؛ اصحاب و بنی هاشم ((سبقت و سرعت در عمل صالح)) است، تحلیل همه جانبه این خصیصه در صورتی امکان پذیر است که دو نکته به درستی توضیح داده شود:

نکته اول این است در قرآن کریم نه تنها «عمل صالح» هشتاد و هفت بار به صورت‌های گوناگون مانند «العمل الصالح»، «عمل صالحا» و «عملوا الصالحات» و «یعلمون الصالحات» و نظایر اینها وارد شده است بلکه مهم این است «عمل صالح» کمتر از عنایت آن بر «ایمان» نیست. زیرا عمل صالح، نه تنها نشانه وجود ایمان در دل‌ها ومایه تجلی و درخشش آن در قلمرو زندگی است، و ایمان بدون «عمل» و انجام مسئولیت، بسان درخت بی بر است که فقط به درد سوختن می‌خورد برای تربیت و پرورش آری نه تنها چنین. است، بلکه عمل صالح نسبت به ایمان، به منزله تنه و شاخه، به ریشه آن است، که هر یک در دیگری اثر متقابل دارد و وجودهر یک مایه تکامل دیگری است و آسیب پذیری یکی موجب آسایش پذیری دیگری نیز هست، چراکه :

اولا: ایمان ریشه ‌ولی عمل صالح تنه و شاخه و میوه آن است، و تاثیر عمل صالح در ایمان به این است که به آن رسوخ و نفوذ و قدرت و توان می‌بخشد.شکی نیست که ایمان خود راهنما و راه گشا است و اگر با عمل صالح توام گردد، هدایت آن افزایش می‌یابد و قرآن به این حقیقت در ایه (10) سوره فاطر تصریح می‌کند و می فرماید: ((مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ: آن کس که عزت بخواهد، عزت همگی از آن خدا است، کلمه پاکیزه (اعتقاد صحیح) به سوی خدا بالا می‌رود، و عمل صالح آن را بالا می‌برد آنان که به مکر و تزویر عمل انجام می‌دهند سرانجام آنان عذاب سخت خواهد بود و مکر آنها نابود خواهد شد)) 

ثانیا: هرچند ایمان نور و روشنی بخش است، ولی ضمیمه شدن عمل صالح به آن، مایه درخشندگی بیشتر آن می‌گردد و انسان در زندگی از جهات مادی و معنوی، بصیر و روشن تر می‌گردد. زیرا افراد «خودخواه» و «هوی پرست» در تاریکی‌های «نفس پرستی» فرو رفته و جز خود، چیزی و کسی را نمی‌بیند، در حالی که افراد با ایمان و نیکوکار در افق بالاتر و برتر قرار دارند، و جهان و خویشتن را قائم به خدا و وابسته به او می‌بینند و مصلحت خویش را در تامین مصالح دیگران می‌اندیشند چه نورانیت و روشنی بهتر از این می تواند باشد از همین رو در ایه(11) سوره طلاق می فرماید: «رسولا یتلوا علیکم آیات الله مبینات لیخرج الذین آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الی النور:پیامبری را برای شما برانگیختیم که آیه‌های روشنگر خدا را برای شما تلاوت کند تا افراد با ایمان و نیکوکار از تاریکی (کفر و بد کرداری) به محیط روشن گام نهند.)) و نیز در ایه(11) سوره طلاق می فرماید: «و من یؤمن بالله و یعمل صالحا یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا قد احسن الله له رزقا:آن کس که به خدا ایمان آورد و عمل نیکو انجام دهد، او را وارد بهشت می‌سازد که از زیر درختان آن چشمه‌ها جاری می‌گردد و جاودانه در آنجا هست و خدا روزی نیکو برای او فراهم ساخته است)). 

ثالثا:((ایمان)) و ((عمل صالح)) است که زمینه ساز حیات طیبه و زندگی پاکیزه است، چرا که مقصود از زندگی پاکیزه، آن نوع از زندگی است که در آن مفاهیم انسانی زنده گردد، صلح و صفا، محبت و دوستی، همدردی و همکاری، آرامش و امن حکمفرما باشد، بشر از قید انحصار طلبی، «خودمحوری» و ستم کاری بیرون آید و جامعه در سایه ایمان به خدا از بسیاری از تعدیات مصون بماند، اگر زندگی پاکیزه همین است، یک چنین زندگی، در سایه ایمان به خدا و عمل صالح صورت می‌پذیرد زیرا در پرتو «عمل صالح» محبت و دوستی، صفا و صلح به جامع بازمی‌گردد افراد جامعه بسان اعضاء یک تن، به هم یاری یکدیگر می‌شتابند. 

از همین رو در ایه(97)سوره نحل آمده است: ((مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ: هر کس عمل نیک انجام دهد در حالی که مؤمن است، خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه می‌بخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمال که انجام می‌دهند، می‌دهیم.))

و همچنین در ایه(82) انعام از این حیات پاکیزه «امن» و آرامش تعبیر آورده است و آرامش فردی و اجتماعی را در سایه ایمان و عمل صالح می‌داند و می فرماید: ((الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ: آنان که ایمان آورده و ایمان خود را با تعدی و ستم آلوده نکرده‌اند برای آنان زندگی توام با امن و آرامش است.))

نکته دوم؛ به دلیل نقش مهمی که خیرات و عمل صلح در ساختن حیات طیبه دارد، قرآن مجید در آیات متعددی، مؤمنان را به سرعت در خیرات و پیشی گرفتن از یکدیگر دعوت می کند، در توصیف جمعی از مؤمنان راستین در سوره آل عمران ایه (114) می فرماید: یسارِعُونَ فِی الْخَیراتِ وَ أُولئِک مِنَ الصَّالِحِینَ: آنها کسانی هستند که در انجام کارهای نیک سرعت گرفته و بر یکدیگر پیشی می گیرند و آن ها از صالحانند.)) و یا در توصیف جمعی از پیامبران بزرگ، مانند «زکریا» و «یحیی» در ایه(90) انبیاء می فرماید: ((انَّهم کانوایسارِعُون فی الخَیراتِ.:آنها در کارهای خیر به سرعت اقدام می کردند..)) و همچنین در شرح صفات برجسته مؤمنان درایه(61)مؤمنون آمده است: ((أُولئِک یسارِعُونَ فِی الْخَیراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ:آنها در کارهای نیک به سرعت اقدام می کنند و از دیگران پیشی می گیرند.)) 

بدیهی است «مسارعه» در خیرات با مسابقه در خیرات، هر دو اشاره به یک حقیقت دارد و در واقع لازم و ملزوم یکدیگرند، زیرا، سبقت جستن بدون سرعت در عمل، امکان پذیر نیست و هر کسی سریعتر راه را سوی مقصود بپیماید، بی شک زودتر به مقصود می رسد.

نکته سوم‌‌؛ این است آنچه که توانست اصحاب سید الشهداء را استثناء در تاریخ نماید ((انجام عمل صالح)) البته عملی صالحی که به قیمت و هزینه جان آنها تمام شد، و مهمتر از انجام صالح ((سرعت ومسابقه درانجام ((عمل صالح)) است چرا که صاحب معالی السبطین نقل می کند: ((دختر علی زینب علیهاالسلام می گوید: در شب عاشورا از خیمه خارج شدم تا این که به خیمه ی برادرم حسین علیه السلام بروم. او در خیمه به تنهایی به سر می برد، دیدم مشغول مناجات با خداوندگار است و قرآن را تلاوت می کند با خود فکر کردم در مثل چنین شبی سزاوار نیست برادرم تنها در خیمه بماند به دنبال این فکر به سوی خیمه های برادرانم و پسر عموهایم روان شدم، تا آنان را به این عمل سرزنش کنم نزدیک خیمه ی برادرم عباس رسیدم صدای همهمه و فریادی به گوشم رسید پشت خیمه گوش فرا دادم دیدم پسر عموها و برادران و برادرزاده هایم گرد هم حلقه وار جمع شده اند و عباس در وسط آنان است مانند شیر نیم خیز به روی دو پا شده و شروع به سخن نموده است. خطبه ای را بیان فرمود که مانندش را نشنیده بودم مگر از برادرم حسین (ع) پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر اسلام و آل او برادرزاده ها و عموزاده ها و برادرانش را مخاطب قرار داده فرمود: فردا چه خواهید کرد؟ آنها گفتند اختیار با توست و ما در فرمان توئیم، فرمود: بدانید اصحاب برادرم نسبت به ما بیگانه و غریبند و همیشه بار سنگین مرد به دوش اهل خود است، فردا شما باید پیش قدم شوید در شهادت و نگذارید آنان بر شما سبقت بگیرند. مبادا این که مردم بگویند: بنی هاشم یاران خود را پیش داشتند و بعد مرگ را با ضرب شمشیر از خود دفع می کردند زینب سلام الله علیها می گوید: چون سخن برادرم عباس به اینجا کشید بنی هاشم شمشیرهای خود را کشیدند و فریاد زدند چنین خواهیم کرد و ما در فرمان تو خواهیم بود.

چون از خیمه حبیب بن مظاهر می گذشتم همهمه و سر و صدایى شنیدم، به آنجا رفتم و پشت خیمه ایستادم و به داخل آن نظر افکندم، دیدم اصحاب بر گرد حبیب بن مظاهر حلقه زده اند و او مى گوید:
اى همراهان! براى چه منظورى به اینجا آمده اید؟ خدا رحمتتان کند، سخنانتان را روشن و بى پرده بیان کنید.
گفتند: آمده ایم تا (حسین(علیه السلام)) غریب فاطمه(علیها السلام) را یارى کنیم.
گفت: چرا زنان خود را طلاق داده اید؟
گفتند: براى یارى حسین(علیه السلام).
گفت: اگر صبح شد چه مى کنید؟
گفتند: فرمان، فرمان تو است. ما از فرمان تو سرپیچى نمى کنیم.
گفت: هنگامى که صبح شد اوّل کسى که به میدان مبارزه گام مى نهد، شمایید. ما پیش از بنى هاشم به میدان مى رویم و تا خون در رگ یکى از ماست، نباید بگذاریم حتّى یک نفر از آنان کشته شود. مبادا مردم بگویند آنها سروران خود را پیش انداخته و خود از بذل جانشان دریغ ورزیدند; پس یاران شمشیرهایشان را به اهتزاز درآوردند و یک صدا گفتند: ما همه با تو هم عقیده و تحت فرمان توایم.
زینب(علیها السلام) در ادامه فرمود: «من از این استوارى قدم، خوشحال شدم و اشک بر چشمانم حلقه زد و در حالى که مى گریستم برگشتم.:معالی السبطین، ج 1، ص340))