emamian

emamian

شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر جنبش اسلامی نیجریه دوشنبه شب در یک مصاحبه تلویزیونی، جنبش اسلامی نیجریه را «صدای انقلاب اسلامی ایران در نیجریه» خواند و تأکید کرد که این جنبش شاهد رشد و شکوفایی است.

وی تصریح کرد: پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پی بردیم اندیشه‌های این انقلاب با اندیشه‌های ما دانشجویان در دانشگاه مشابهت دارد.

شیخ زکزاکی اوضاع اجتماعی در نیجریه را نشان از تداوم استعمار دانست و گفت، اگر مردم در تصمیم گیری آزاد باشند نظام اسلامی را انتخاب می کنند.

وی که با شبکه بین‌المللی پرس تی وی گفتگو می‌کرد، در معرفی خود گفت: دانشجوی رشته اقتصاد بودم، در نشست‌های اسلامی حاضر می‌شدم و ترویج آموزه‌های اسلام را، تبلیغ می‌کردم.

رهبر جنبش اسلامی نیجریه ادامه داد: وقتی در دانشگاه بودیم فعالیت های اسلامی داشتیم، من نه سال در زندان بودم که هفت سال آن در دهه هشتاد قرن گذشته بود، در دانشگاه مناسبت های دینی بر پا می کردیم و مقامات هم بر حاضران در این نشست ها سخت می گرفتند و آنان را مورد اذیت و آزار قرار می دادند.

در حمله به منزل ما چند تن از فرزندانم نیز کشته شدند

شیخ زکزاکی در بخش دیگری از این گفتگو گفت: مقامات نیجریه به منزل من یورش بردند و بسیاری از افراد حاضر در منزل و خارج از منزل را کشتند، چند تن از فرزندان من نیز کشته شدند، اما آنچه مرا غمگین‌تر می‌کند اینکه مقامات کورکورانه تیراندازی می‌کردند. وی افزود، همسرم در آن حمله زخمی شد و هنوز هم گلوله از بدنش خارج نشده است، در بدن من هم گلوله است ضمن اینکه از کم بینایی رنج می‌برم.

رئیس جنبش اسلامی نیجریه افزود: همچنان تحت نظارت مقامات زندگی می‌کنیم و اجازه نداریم درباره حملاتی که به ما شد صحبت کنیم.

وی ادامه داد: خواستار آن شدیم تا درباره کشتاری که به راه انداخته بودند تحقیق شود، چون مقامات بیش از هزار نفر را کشتند، خانه‌ها و مدارس را ویران کردند و حتی بیش از صد نفر از مجروحان را بازداشت کردند، اما تا به امروز مقامات کشور احکام دادگاه را هم اجرایی نکرده اند. دادگاه ژوئیه امسال در حکمی به ما حق داد تا خواستار غرامت شویم، اما تا به امروز غرامتی به من پرداخت نشده است.

شیخ زکزاکی اضافه کرد: به دلیل اینکه در بدن من و همسرم گلوله است خواستار آن شدیم تا برای معالجه به خارج از کشور سفر کنیم به همین منظور پس از آزادی از زندان، خواستار صدور گذرنامه شدیم.

پیام امام حسین(ع) پیروزی خون بر شمشیر است

شیخ ابراهیم زکزاکی تأکید کرد: پیام روشن امام حسین(ع)، این است که خون بر شمشیر پیروز است، مراسم عاشورا و اربعین تا ظهور امام زمان (عج) ادامه خواهد داشت.

وی درباره حمله به عزاداران حسینی در نیجریه اظهار داشت: آنچه در ابوجا اتفاق افتاد حمله مقامات کشور به راهپیمایی های نمادین احیای اربعین امام حسین علیه السلام بود، در آن حمله دهها نفر به شهادت رسیده یا زخمی شدند، البته آمار شهدا و زخمی ها دقیق نیست ولی به زودی آمار دقیق را اعلام خواهیم کرد، البته برخی از کشته شدگان از افراد حاضر در راهپیمایی نبودند بلکه از عابران بودند.

باید در مسیر جهاد و راه و رسم اهل بیت باشیم

شیخ زکراکی خاطرنشان کرد: وظیفه داریم در مسیر جهاد و راه و رسم اهل بیت علیهم السلام باشیم.

وی افزود: نلسون ماندلا که سال های زیادی از عمرش را در زندان به سر برد، گفت، به راه و رسم امام حسین (ع) می اندیشید.

حجت‌السلام والمسلمین رضا باوقار در همایش نقش اهل سنت در دفاع مقدس که در روستای گچین پایین برگزار شد، اظهار داشت: آنچه ایران اسلامی را در برابر متجاوزان از غرب و شرق در جنگ تحمیلی نابرابر هشت ساله به پیروزی رساند، وحدت همگانی و پیروی از رهبری حضرت امام خمینی(ره)، بود.

وی ادامه داد: شیعه و اهل سنت و دیگر قبایل در این جنگ تحمیلی برای دفاع از میهن اسلامی خون دادند و‌ جانفشانی کردند.
 


به‌ گفته رئیس دفتر نمایندگی ولی فقیه در امور اهل سنت هرمزگان، علمای اهل سنت در دوران دفاع مقدس مردم را برای مقابله با متجاوزان به رفتن جبهه‌ها دعوت‌ می‌کردند و بزرگان اهل سنت هم با حضور در میادین مبارزه با صدامیان و روحیه دادن به رزمندگان‌ حضوری چشمگیر داشتند.
 


 


وی بزرگداشت هفته دفاع مقدس را برای همیشه با هدف آشنا نمودن نسل جوان‌کشور با فداکاری مردان و زنان این سرزمین بسیار مهم و‌ حایز اهمیت دانست و‌افزود: همه‌ ما باید قدردان شهدا، ایثارگران و‌جانبازان دوران دفاع مقدس اعم از شیعه و اهل سنت باشیم.
 


حجت‌السلام والمسلمین باوقار، اظهارامیدواری کرد، با اتحاد جامعه جهانی اسلام، شاهد ریشه کن شدن سیاست‌های شیطانی کشورهای استکبار باشیم.

هرساله همزمان با بیستم ماه صفر، خیل عاشقان امام حسین (ع) خود را از اقصی نقاط جهان به سمت دیار عشق می‌رسانند؛ مسیری که شاید به ظاهر، سختی و رنج داشته باشد اما در واقع از معنویت و عشق مملو است. ویروس کرونا گرچه مانع حضور میلیون‌ها زائر ایرانی، پاکستانی و غیره شد اما با این وجود، فرصت اربعینی‌شدن از زائران گرفته نشد.

 اربعین تجلی‌گاه عشق و شور 

اربعین، هویت فرهنگ تشیع را به جهان منعکس می‌کند؛ در واقع اربعین این درس را به دنیا می‌دهد که در مکتب شیعه هیچ‌گاه بن‌بستی وجود ندارد و سرفصل تازه‌ای را از عظمت مکتب اهل‌بیت(ع) به دنیا معرفی می‌کند.

در پیاده‌روی اربعین، روحیه وحدت و همبستگی در میان همه مسلمانان موج می‌زند. اوج این زیبایی‌ها را می‌توان در رفتار میزبان دید؛ این رفتارهای زیبا در اربعین به خاطر نوری است که خداوند در این ایام قرار داده و چون مردم خود را بیشتر در محضر اهل‌بیت علیهم السلام احساس می‌کنند، به چنین رفتارهای زیبایی کشیده می‌شوند، این‌ها و بسیاری دیگر، از ویژگی‌های خاص و منحصربه‌فرد جریان اربعین است، ویژگی‌هایی که چه‌بسا در سایر سفرهای زیارتی کربلا هم مشاهده نمی‌شود.

اربعین , پیاده روی اربعین ,

امروز، زیارت اربعین توانسته معادلات سیاسی فرهنگی و اجتماعی جهان را برهم بزند. بسیاری از این رویداد حیرت‌زده شده‌اند و به این می‌اندیشند که این چه واقعه و سیستمی است که این رویداد را هدایت می‌کند. برای بسیاری این سؤال پیش‌آمده که پشتوانه این سیستم بزرگ اقتصادی، نظامی و سیاسی چیست که توانسته چنین تجمع بی‌نظیری را در طول تاریخ خلق کند؟

بسیاری هنوز نتوانسته‌اند، پاسخی برای این سؤال خود بیابند که بودجه این حرکت از کجاست و کدام دستگاه‌ها و رسانه‌ها این حرکت عظیم را هدایت می‌کنند؟  این چه اقتصادی است که قریب به  20 میلیون نفر را در این رویداد اداره می‌کند؟ آن‌هم به‌صورت کاملاً رایگان.

 

وقتی انسان می‌بیند که یک زن سالخورده با پای پیاده و بدون کفش روی این خاک قدم می‌گذارد، به ارادتش نسبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام  افزوده خواهد شد. وقتی کودکان و نوجوانان عاشقانه از زائران پذیرایی می‌کنند یعنی فرهنگ اربعین از نسلی به نسل‌های دیگر منتقل شده است.

امروز زیارت امام حسین علیه‌السلام در اربعین به یکی از علائم و نشانه‌های عظمت اسلام تبدیل‌شده و جهانیان را به شگفتی وا‌داشته است؛به‌گونه‌ای که آنان را به اهداف نهضت عاشورا متوجه می‌سازد. ازاین‌رو احیاء و تعظیم این مراسم و شعائر قطعاً موجب عزت دین و فراگیرتر شدن یاد و راه امام حسین علیه‌السلام خواهد شد و تقوای الهی را برای فرد و جامعه به دنبال خواهد داشت.

اربعین , پیاده روی اربعین ,

موکب‌های ایرانی در خدمت زائران

جمعیت بزرگی از خادمان اباعبدالله(ع) در سراسر کشور در ایام اربعین به تکاپو می‌افتند تا در مسیر عاشقی نجف تا کربلا سهمی برای خدمت به زوارالحسین داشته باشند. محور اصلی خدمات، عراقی‌ها هستند اما مواکب ایرانی، لبنانی و غیره نیز در این مسیر به خدمت می‌پردازند. از جمله آنها موکب امام رضا (ع) در عمود 285 است که هرساله ارائه خدمات به زائران اربعین را به‌عهده دارد. عملیات خدمت‌رسانی به زائران امسال نیز با قوت انجام گرفت. روزانه صد هزار اسکان و هزاران پرس غذا در این موکب توزیع شد.

آه از این غم جدایی

تمام کربلا رفته‌ها این روزها نقطه اشتراک‌شان دلتنگی و حسرت زیارت در چنین ایامی است، اما هیچ‌کس نمی‌داند که در دل آنها در این دوری چه می‌گذرد. حال تمام زائران ایرانی اربعین امسال نیز دگرگون است. هرکس که امسال به زیارت آمده، به دنبال این است از دوست و خانواده و آشنایش در این مسیر یاد کند. با ارسال پیام، ویدئو و صوت سعی می‌کند ارتباط بگیرند تا دل‌های جاماندگان را تسکین دهند. هر سال در چنین روزهایی، میلیون‌ها عاشق در مسیر مشایه بودند، اما امسال تنها از طریق تلویزیون و فضای مجازی شاهد سیل زوار سیدالشهدا(ع) هستند که به سوی حرم دلدار رهسپارند.

سال‌های گذشته درست مانند این روزهای تقویم، مرزهای خروجی شلمچه و چذابه غلغله بود. موکب‌های شهرهای مرزی کنار یکدیگر، هرکدام به شیوه و طریقی به زائران خدمت می‌کردند. انگار که تورنمنت عاشقی بود و نباید خادمی در راه خدمت جا می‌ماند اما امسال نبود زائران ایرانی و پاکستانی احساس می‌شود.

 

مهدی قربانی خادم موکب علی ابن موسی‌الرضا (ع) است. او این روزها مشغول خدمت به زائران حسینی در میان راه نجف تا کربلا است و به انجام کارهای فرهنگی، جهادی و توزیع بسته‌های غذایی می‌پردازد.

وقتی از مهدی درباره حال و هوای امسال می‌پرسم، می‌گوید: مدام با خود مرور می‌کنم که سال‌های گذشته، زائران ایرانی بیشتر بودند و حالا تمام وجودم حسرت و آه و اشک می‌شود وقتی می‌بینم میلیون‌ها زائر ایرانی به واسطه کرونا نمی‌توانند در این مناسک شرکت کنند.

دلتنگی حس عجیبی است. گاهی قاتل است و گاهی احیاگر. این روزها اما شبیه هیچ‌یک از این دو نیست؛ یکی دلتنگ آوارگی میان عمودهاست و دیگری دلتنگ خدمت به زائران. یکی دلتنگ حیران ماندن در زیارت میان حضرت علمدار(ع) است و دیگری آسمان کربلا. تمام‌مان شده‌ایم مصداق این بیت «گرچه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم/ بعد منزل نبود در سفر روحانی» هر کدام‌مان به شکلی واژه‌های کربلا را از روی دلتنگی روی زبان ادا می‌کنیم.

مراسم عزاداری اربعین سید و سالا شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و اصحاب با وفای ایشان از طریق ارتباط تصویری از دانشگاه تهران (محل تجمع هیئت‌های دانشجویی) با حسینیه امام خمینی(ره)  در حضور رهبر انقلاب اسلامی برگزار شد.

دراین مراسم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان کوتاهی، مقطع عاشورا تا اربعین را از مقاطع بسیار مهم تاریخ اسلام خواندند و گفتند: اگر روز عاشورا اوج مجاهدت و فداکاری جانهای عزیز و بزرگوار بود، دوره‌ی ۴۰ روزه‌ی پس از آن نیز اوج مجاهدت برای تبیین و افشای حقایق بود و این تبیین مجاهدانه امام سجاد، حضرت زینب و جناب ام‌کلثوم و صبر فوق‌العاده خاندان پیامبر، مکمل آن فداکاری و موجب ماندگاری قیام کربلا شد.

رهبر انقلاب با اشاره به هجمه تبلیغاتی دشمنان علیه ملت ایران برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی با روشها و ابزارهای مختلف، حرکت تبیینی را خنثی‌کننده هجمه‌های تبلیغاتی دانستند و افزودند: شما دانشجویان عزیز که میوه دل ملت و امید واقعی کشور هستید با اهمیت دادن به مسئله تبیین حقایق، هر کدام مانند چراغی اطراف خود را روشن و ابهام‌زدایی کنید.

ایشان امکانات ناشی از فضای مجازی و رسانه‌ای برای روشنگری و پاسخ به ابهامات را مغتنم  خواندند و گفتند: البته اصل قطعی در قضیه جهاد تبیین و بازگویی حقایق، استفاده از شیوه‌های اخلاقی و بیان مسائل همراه با منطق، متانت، عقلانیت کامل و استفاده از عواطف انسانی، و پرهیز از دشنام، تهمت، دروغ و فریبکاری در مواجهه با افکار عمومی است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با ابراز خرسندی از مجهز بودن جوانان به فکر، عقلانیت و آگاهی‌های فراوان، بر لزوم تقویت روزافزون این ویژگی‌ها تأکید و خاطرنشان کردند: راه حضرت سیدالشهداء، راه مبارک و شیرینی است که به نتیجه و توفیق قطعی می‌رسد و شما جوانان ان‌شاءالله خواهید توانست با الهام از این راه و معارف نورانی، کشور را به قله‌های سعادت مادی و معنوی برسانید.

در این مراسم، حجت‌الاسلام والمسلمین رفیعی نیز در سخنانی، نهضت عاشورا را عامل حفظ و بقای اسلام خواند و گفت: بر اساس متن زیارت اربعین، دو اقدام بزرگ امام حسین علیه‌السلام، نصیحت و خیرخواهی حتی در روز عاشورا و بذل جان برای نجات جامعه از گمراهی است و شیعیان اهل‌بیت نیز باید همواره آماده فداکاری در راه خداوند باشند.

همچنین در این مراسم، آقای مطیعی به مرثیه‌سرایی و ذکر مصیبت پرداخت.

بسیاری از بزرگان علما به حضور اهل بیت امام حسین  علیه السلام پس از آزادی از اسارت شام در کربلا گزارش و شواهدی ارائه داده وآن را یقینی دانسته اند ؛برخی نیز این حضور را به جهت طولانی بودن مسافت مسیر شام تا کربلا غیر ممکن یا مشکل دانسته اند ؛ در این گفتمان به بررسی این موضوع پرداخته می شود.

    

متن:

درباره زیارت کاروان اسرای اهل بیت(ع) از مرقد شهیدان کربلا در اولین اربعین سخنان بسیاری گفته شده، برخی از محققان معتقدند که کاروان اسیران در راه بازگشت به مدینه از کربلا عبور کرده و به زیارت شهیدان رفتند، ولی برخی معتقدند چنین چیزی امکان ندارد، بلکه اسرای اهل بیت(ع) در اولین اربعین به زیارت نرسیدند و ملاقات با جابر صحت ندارد. این مسأله نیز یکی از مسائل مورد اختلاف بین محققان است. مرحوم محدث نوری صاحب مستدرک در کتاب لؤلؤ و مرجان این قضیه را با دلایل و شواهدی بعید دانسته و رد کرده است و شهید مطهری هم که در نوشتن کتاب حماسه‌ حسینی و برخی از آثارش مقداری از مرحوم محدث و کتابش تأثیر پذیر بوده است، موافقاً با مرحوم محدث نوری آن را رد کرده است.(این سخنرانی ایشان در روز اربعین بوده است.

    

شهید مطهری می‌فرماید: «یک جریان ساختگی که در هیچ کتاب معتبری وجود ندارد و تنها در یک کتاب وجود دارد که آن کتاب به اتفاق تمام ارباب مقاتل معتبر نیست ... ولی هیچکدام از مورخین و محدثین و مقتل نویسان اسلام این را ننوشته‌اند، بلکه تکذیب کرده‌اند و عقل هم (آن را تکذیب می‌کند) این دو محقق در وقوع این اتفاق تاریخی ایجاد تردید کرده‌اند. اما به نظر می‌رسد که دلایل استوار و تحقیق کافی پشتوانه این دیدگاه نیست.

    

۱- اولاً هیچ یک از این دو بزرگوار در این باره تحقیق و استقصای کامل نداشته‌اند و همه رویدادهای تاریخی را ندیده‌اند، ضمن اینکه تخصص واشراف کامل ونگاه تاریخی هم نداشته، بلکه رشته تخصصی آن‌ها در علوم فلسفی و فقهی بیشتر بوده است تا تاریخی، بنابراین جهت سخنرانی در مراسم شهید متأثر از کتاب لؤلؤ مرجان به این نظر رسیده است.

    

۲- مرحوم استاد مطهری افزون بر این گفته است: «عقل هم تکذیب می‌کند»، در حالی که همه می‌دانند عقل در حیطه علوم نقلی به ویژه تاریخ که علم پیچیده و اسنادی است، بدون تحقیق کامل نمی‌تواند نظر صائب و پذیرفته داشته باشد و قضایای تاریخی را بدون تحقیق کامل نمی‌توان تنها با استناد به عقل اثبات یا رد کرد، تاریخ علمی است با سند سخن می‌گوید و عقل می‌تواند در تحلیل سند و گزارش و در فهم آثار تاریخی به مورخ کمک کند، بنابراین با دید فلسفی صرف نمی‌توان رویدادها را مردود یا پذیرفت، می توان گفت نه تنها عقل ناممکن نمی‌داند، بلکه عقل تأیید و تحسین می‌کند که اهل بیت امام حسین(ع) از کنار این حادثه به این سادگی نگذرند، بلکه همه عقلا چنین حکم می‌کنند که امام سجاد(ع) و کاروان باید برگردند و از سرنوشت این کشتگان به هامون و غرق خون سراغی بگیرند.

    

۳- عواطف انسانی واحساسات پاک به ویژه این عواطف در خاندان رسالت از همه فزون‌تر و کامل ترش جلوه گر بوده  است، امام سرچشمه عواطف است، براساس گزاره های تاریخی حضرت زینب(س) که جدایی از برادر برای او در طول زندگی از کودکی بسیار سخت بوده است، چگونه می‌تواند دوری برادر تحمل نموده وبدون زیارت عزیزان به مدینه برگردد دل زینب تاب این دوری را نخواهد داشت تا با برادر تجدید دیدار ننماید، دختران امام حسین(ع)، حضرت سکینه، فاطمه و دیگر بانوان و همسران امام و صحابه امام همه دل در گرو این عزیزان داشتند وداغدار بودند لذا  نمی‌توانستند بدون زیارت قبور مطهر به مدینه برگردند؛ لذا از نظر عاطفی و عقلی بسیار بعید است که انسان بعد از از دست دادن عزیزانش به هر نحوی که ممکن باشد، برای تسلی خاطر و تسکین آلام روحی بر سر مزار او برود و در آنجا عزاداری کند! عقل چگونه با چنین چیزی مخالف بوده و آن را تکذیب می‌کند که بانویی مثل زینب(ع) که محبوبترین فرد خاندانش(برادرش حسین) و سایر برادران و فرزندان و برادرزادگان را از دست بدهد و خودش به اسارت برده شود و در راه بازگشت به مزار آنها نرود.

    

امام زین‌العابدین(ع) امام معصوم که از هر لحاظ در کمال و در اوج عواطف انسانی و عظمت معنوی از مزار عزیزانش زیارت نکند و فرزندان و خاندان پدرش را برای وداع به کربلا نبرد! اتفاقاً اگر نرفته باشد و جای بسی تعجب است و از نظر عقلی وعاطفی ترجیح با رفتن اسراء به کربلاست و نرفتن مورد مذمت عقل و عواطف است! چون مسیری را که اسراء را از کربلا به سوی شام آوردند، از همان مسیر ممکن است اسراء از شام به کربلا برگردند، در هر صورت شهر مدینه بعد از سرزمین کربلاست و کربلا در بین راه سوریه کنونی(شام) کشور عراق واقع است و از نظر عقلی هیچ استبعاد و مانعی وجود ندارد و از محالات نیست که خاندان امام حسین(ع) در راه بازگشت به مدینه در اولین فرصت به زیارت قبور مطهر شهیدان رفته باشند.

    

۴- مرحوم نوری و شهید مطهری دلیل دیگری که گفته اند این است  که چون ابن طاوس صاحب لهوف در جوانی این کتاب را نوشته حرف او غیر معتبر است، در حالی که جوان بودن ابن طاوس هیچ دلیلی بر رد این مطلب نمی‌تواند باشد، اتفاقاً نیرویی که در جوانی برای پژوهش و تحقیق وجود دارد، در کهنسالی نیست، این دلیل آن‌ها نیز دلیل قابل قبولی نیست؛ از این نظر ضعف تحقیق بر آن‌ها که درسنین بالا تر بودند، غالب بود، به ویژه که شهید مطهری متأثر از نوری این سخنان را گفته است و خودش ظاهراً با توجه به مشغله‌های علمی و تدریسی مجال تحقیق کامل را نداشت، بنابراین دیدگاه آن دو بزرگوار در نهایت و شدت ضعف است.

    

۵- در حالی که شهید قاضی در این باره نه تنها تحقیق کامل کرده و این کتاب را در تبعید و با فرصت کافی و مدت‌ها زمان برای نوشتن آن مصروف داشته و تتبع کامل کرده، نوشته و نظر داده است، افزون بر آن برای رفع تردید درباره امکان سیر این مسیر در این مدت، خود شخصاً با شتر این مسیر را رفته و در مدت زمان مشخص از شام به کربلا رفته است.

    

۶- دلیل‌ دیگر که شهید مطهری مطرح نمود ، این است که اظهار نموده  هیچ یک از مقتل‌نویسان و مورخان اسلامی این واقعه را ذکر نکرده‌اند.

    

در حالیکه  اولاً : چه کسی مدعی است که مورخین تمام حوادث را دقیقاً ضبط کرده‌اند و مسیر کاروان اهل بیت از شام به مدینه را گزارش داده‌اند.

    

ثانیاً: مرحوم سید بن طاوس خودش یکی از محققان صاحب‌نظر و مقتل‌نویسان متقدم، معتبر و زبده است که دارای کتابخانه بزرگی بوده، بنابر گواهی مستشرقین که اکنون بسیاری از این منابع از بین رفته است، علاوه بر ابن طاوس، ابن نما نیز در مثیرالاحزان نقل این حضور را تأیید کرده است.

    

ثالثاً: مرحوم مطهری و نوری فقط در حد سخن مدعی شده‌اند که هیچ یک از مورخین اسلامی و مقتل‌نویسان این واقعه را منعکس نکرده‌اند، چون آن‌ها به تمام مقاتل دسترسی نداشته‌اند و تمام منابع تاریخی را مراجعه نکرده‌اند که بدون تحقیق و استفصاء اثبات چنین ادعایی مشکل است. چون هم سید بن طاوس نقل کرده و هم بنابر نقل خود محدث نوری ابن نما در کتاب مثیرالاحزان آن را نقل کرده است.

    

احتمالاً مرحوم نوری اولین کسی است که این گونه در این مسأله با آوردن دلایلی نه چندان استوار تردید کرده، او از شیخ مفید نقل کرده است که فرموده است: روز بیستم صفر که مصادف با اربعین است، اهل بیت امام حسین(ع) از شام حرکت کردند نه اینکه اربعین به کربلا رسیدند، شیخ مفید صریحاً انکار نکرده، چنان که در اثباتش هم احتمالاً چیزی نگفته است.

    

۷- ابوریحان بیرونی بعنوان یکی از دانشمندان دقیق و صاحب نظر ودارای جامعیت علمی در آثار الباقیه از الحاق سرهای مبارک یا سر مبارک امام به بدن در این روز(اربعین اول وبیستم ماه صفر ) سخن گفته است که قرینه‌ای است بر اثبات نظر ابن طاوس(ره) و تحقیق جامع قاضی طباطبایی(ره)

    

۸- علامه مجلسی نیز از سید نقل کرده است، نقل او نیز انصراف به تأیید دارد، چون در رد سخنی نگفته است ؛ بلکه آنرا پذیرفته است ؛

    

۹- افزون بر همه آن‌ها نباید از تحقیق و پژوهش مفصل مرحوم قاضی طباطبایی که در این باره به سادگی گذشت که گفته است: روایت جابر تا آخر نقل نشده است، بلکه بخش پایانی آن قطع شده و گرنه حضور اهل بیت در کربلا و دیدارشان با جابر در زیارت امام حسین(ع) منعکس می‌شد، آن مرحوم گفته است که علم الهدی و شیخ طوسی گفته‌اند که سر مبارک امام حسین در روز اربعین به پیکر پاک امام حسین(علیه السلام) ملحق شد.

    

۱۰- یکی از آفت‌های بزرگ و آسیب‌های جدی در علم تاریخ این است که نظرهای غیر کارشناسی در این رشته زیاد شده که مخاطره آمیز است، افرادی با مطالعات ساده و عمومی خیال می‌کنند که می‌توانند در این رشته صاحب نظر شده و نظر بدهند، لذا زود نظریه‌پردازی می‌کنند، در حالی که در هیچ علمی به این آسانی نمی‌توان نظر داد.

    

۱۱- رویدادهای تاریخی ضمن اینکه شواهد و اسناد دارند، تاریخ شفاهی و نقل سینه به سینه و عمل اهل جامعه و مردم و یا گروهی از مردم (شیعه) نیز به سنتی، شاهدی است که رویدادی چون اربعین با حضور اهل بیت با شکوه خاصی در کربلا برگزار شد.

    

۱۲- مرحوم قاضی تمام دلایل محدث نوری را جواب داده و مردود شمرده است و ادعای خود را که حضور قطعی اهل بیت در اربعین اول بر سر قبور شهداست، ثابت می‌کند، با توجه به اینکه تحقیق آن مرحوم مفصل است و کاملاً مخالف با گفتار نوری و شهید مطهری، لذا نمی‌توان با احتمالاتی سستی که مرحوم نوری اقامه کرده و شهید مطهری و دیگران از او پیروی نموده اند ، حضور اهل بیت در اولین اربعین وزیارت قبور شهدای کربلا را منکر شد، بلکه عواطف شدید اهل بیت و بیقراری آن‌ها از عراق امام شهیدان و عزیزان حکم می‌کند که در اولین فرصت به زیارت شتافته باشند.

    

۱۳- ضمن اینکه مرحوم قاضی طباطبائی خود با شتر این مسیر را طی نموده تا امکان حضور اهل بیت از نظر طی مسافت را بطور حسی لمس نموده و نظر کسانی را که دوری مسافت را دلیل واستبعاد حضور دانسته اند مردود نماید.

    

۱۴- روشن است که مسیر بازگشت اهل بیت به سوی مدینه از سوی مامورین حکومت یزید به سرعت انجام می گرفت تا  رسوایی یزید وبازتاب شهادت امام وخطرات آن برای حکومت مد نظر بود و مسیر رفت از شهرها معطلی زیاد داشت که این معطلی و تعلل در مسیر نیز از کاروان اسرای اهل بیت در برگشت حذف شد لذا ماموران سعی داشتند توقف درمسیر برگشت نباشد؛  بنابراین بر اساس همه شواهد وقرائن می توان گفت حضور اهل بیت در کربلا وزیارت در اولین اربعین محقق گردیده است.

بحث تربیت بحث ساختن انسان است . اصولا هر مکتب و طرحی که دارای نظام و اهداف مشخصی برای اداره امور انسان ها باشد ، محال است که روش و برنامه های خاصی برای تربیت افراد جامعه نداشته باشد زیرا آن اهداف زمانی تحقق می پذیرند که برنامه خاصی برای آرمان های آن نظام وجود داشته باشد . اسلام از آن جهت که خود یک مکتب انسان ساز و جامع است ، دارای نظامی کامل در تربیت انسان می باشد . نظامی که اساس آن بر مبنای تزکیه قرار دارد ، چه تزکیه باعث به فعلیت رساندن کلیه قوا و استعداد های آدمی برای رسیدن انسانیت است . انسانیتی که بر اساس فطری بودن بینش ها و گرایش ها و به کمک وحی بیان شده است . لذا مراجع اصلی، منابع استخراج احکام فقهند . چرا که تربیت از دیدگاه اسلام شناس ها، شناخت خدا به عنوان رب هستی و تن دادن به او می باشد . در مطلب قبلی درباره نکاتی که مادر در زمان قبل از تشکیل نطفه و دوره جنینی باید رعایت کند صحبت کردیم . نظرات گوناگون در مورد اینکه تربیت کودک از چه موقع شروع می شود وجود دارد . بعضی به تربیت بعد از تولد و بعضی به تربیت از زمان تشکیل سلول تخم اشاره دارند، ولیکن آنچه مسلم است این است که پدر و مادر که خود مربیان واقعی کودک هستند بایستی خود تربیت شده باشند تا در آینده بتوانند نقش مربی را بر عهده گیرند به همین جهت است که الگو در صلاح و فساد کودک عامل مهمی است .

اگر مربی صادق و امین و خوش خلق و کریم و شجاع و عفیف باشد ، طفل نیز شبیه او خواهد بود ، اگر مربی درغگو و خائن و بی بند و بار باشد طفل نیز تابع او خواهد شد . کودک هر اندازه در راه خیر مستعد و هر اندازه فطرتش پاک و سلیم باشد ، اگر در مربیش ( پدر و مادر ) نمونه های بارز فضایل را مشاهده نکند ، گرایش به خیر پیدا نمی کند و به کمال نمی رسد . بسیار آسان است که مربی به کودک فضایل و کمالات را تلقین کند اما دشوار است که کودک اجابت و اطاعت کند مگر اینکه مربی را به گونه ای بشناسد که میان گفتار و کردارش هماهنگی است . کودکی که از مربی و ( پدر و مادر ) کارهای شایسته می بیند آرام آرام به اخلاق پسندیده و فضایل و نیکی ها رو می آورد و این الگو ها را در وجودش تاثیر عمیق می بخشند . تامین مصالح کودکان یعنی تامین اخلاق و ایمان و . . . اینها هستند که اگر در محیط سالم رشد کنند و تحت تربیت صحیح قرار گیرند و به طور دقیق متوجه شوند، افراد سالم و مترقی و پیشرو و سرافراز هستند .

پیشوایان اسلام به این اصل مهم توجه فراوان دارند . امام علی ( ع ) که بعد از حضرت رسول ( ص ) هم از لحاظ قدرت ظاهری و هم ار لحاظ فضیلت و دانش شخص اول دنیای اسلام شمرده می شد ، در برابر چند کودک یتیم زانو می زد و خود لقمه بردهانشان می نهاد . پیامبر بزرگ اسلام نیز در برابر کودکان از رعایت تشریفات ظاهری خودداری می کرد و سفارش می کرد که هر کس سرو کارش با کودک است باید کودکی کند . عقیده اسلام این است که دستورات و مراسمات اسلامی که در هنگام تولد اجرا می شود ، دلیل توجه به اصل زمینه سازی تربیت کودک است ، چه گفتن اذان و اقامه و عقیقه کردن برای حفظ سلامت کودک و جهت دهی تربیت او است ، به جهت این که روح کودک از شر موجودات و بلایا ایمن باشد ، کودک با همه وراثت های روانی و آن همه عنایات الهی با داشتن استعداد به دنیای می آید که باید سالم بمانند و رشد کنند . پیامبر اکرم ( ص ) می فرماید : در این که در گوش نوزادان اذان می گویند می خواهند از آن مصداق های حداقل چند مورد معرفی کرده باشند  ، یعنی حق بودن توحید و امانت را معرفی کرده باشند و کودک را در این جهت قرار دهند . یکی دیگر از دستورات اسلام در این هنگام انتخاب نام نیک برای کودک است و این موضوع در اسلام آنقدر اهمیت دارد که حتی دستور می دهد: قبل از تولد فرزندان خود را نامگذاری کنید . (فروع کافی ج 16 ص 18) 

نام نیک اثرات تربیتی زیادی دارد چون باعث سازندگی و حرکت فرد می شد و خود نام، نشانه شخصیت کودک در آینده است . تحقیقات نشان می دهد که از سن 3 سالگی به بعد که حس خود شناسی در او پدید می آید ، از شنیدن اسم بد و زننده کراهت دارد و احساس حقارت می کند و چه بسا توسط همین کراهت عقده حقارتی در او پیدا می شود . پس در تربیت در این دوران بایستی به اصل زمینه سازی کودک توجه کامل شود. پس بر والدین است که با همه وراثت های جسمی ، وراثت های ذهنی سالم ، تاثیرات صفات فکری و عقیدتی ، استعداد های کودک را نمو دهد و آن ها را شکوفا سازند . در دوران شیرخوارگی که دوره پرورش زیستی و روانی کودک است ، کار کودک در خوردن خوابیدن و جنبیدن خلاصه می شود .

با رشد زبان و رشد کلامی او ارتباط بیش تری با محیط پیدا می کند و قدرت تقلیدی زیاد و امید به نگهداری و حافظه نسبتا قوی به این ارتباط کمک می کند . مربی باید در این دوران کلیه امکانات رشد کودک را فراهم کند که کودک بتواند با سرعت هر چه بیشتر به رشد خود توجه کند یعنی تغذیه ، بهداشت ، فضای معنوی و عاطفه خانواده ، بازی و . . . توجه کند و محیطی فراهم کند که کودک بتواند با سرعت هر چه بیش تری به رشد خود ادامه دهد و استعداد های خود را به فعلیت برساند . وظیفه مهم تربیت در این دوره به عهده مادر است ، چون همبستگی و اعتمادی که در طول دوران بارداری بین مادر و جنین به وجود می آید ، با به دنیا آمدن کودک پایان نمی یابد ، بلکه علاقه طبعا شدیدتر و بیش تر می شد و لذا علاقه هایی که خداوند در وجود مادر نهفته ، وقت و انرژی خود را صرف مراقبت و نگهداری از او می کند . بیش ترین یادگیری کودک راجع به خود و مربیانش به وسیله بازی انجام می گیرد .

بازی های دوران یادگیری مانند نو برگ های درخت زندگی هستند زیرا تمام وجود آدمی با آن گسترش یافته و در آن منعکس می گردد . بازی در سه سال اول زندگی جنبه مهمی دارد ، حرکت نخستین کودک، مظهر بازی است . چنان چه کودک نوزاد در گهواره با حرکت دادن دست ها و پاهایش به طور منظم و دایم بازی می کند و با زبان باز کردن و سر و صدا کردن بیش تر به بازی می پردازد ، یعنی شاهد بازی های لسانی و راه رفتن در کودک می باشیم بعد از سه سالگی تا هشت سالگی کودک پیش به بازی های تقلیدی و بازی های دل خواه و خیالی می پردازد.                                        

اسلام بازی را امر طبیعی و فطری می داند. امام صادق ( ع ) می فرماید : فرزند خود را آزاد بگذار تا سن هفت سالگی بازی کنند . بحارالانوار ج 33 ص 114 بنابراین جایگاه بازی در اسلام بیش تر مربوط به دوران کودکی است .
از نظر اسلام بازی باعث رشد عقل و رشد اخلاقی کودک در آینده می شود چرا که شیطنت و سماحت کودک به هنگام خردسالی نشانه زیادی عقل او در بزرگ سالی است. پیامبر ( ص ) بر کودکان عبور می کرد که مشغول خاک بازی بودند ، بعضی از اصحاب آن ها را بازی نمی کردند . پیامبر ( ص ) فرمودند: بگذار بازی کنند که خاک چراگاه کودکان است . یعنی یعنی خاک بازی تمام استعداد های کودک و خلاقیت او را رشد می دهد.                                

بنابراین مربی باید بداند کودک در سن شیرخوارگی تنها یک موجود انگلی نیست که فقط زندگی او در خوردن و خوابیدن خلاصه شود بلکه موجودی است که جهانی از اسرار در او نهفته است . کودک فطرتی پاک دارد که نباید از طریق دریچه حواس و در اثر بی توجهی این فطرت آلوده شود بلکه بایستی از دهان ابتدا این اصل را در نظر داشته باشد که تربیت باید جامع باشد و باید به کلیه جنبه های انسان توجه داشته باشد . لذا ما در تربیت با موجودی سر و کار داریم که هم بایستی بر جنبه های عقلانی او و هم به عواطف ، اخلاق رابطه او با دیگران و به اراده او توجه کنیم .

کودک از زمان روز اول تولد ، دارای استعداد های زیادی است که در راه تکامل و رسیدن به فعلیت هستند و مربی باید محیط و دیدن ها ، لمس کردنی ها و حس کردن های کودک را زیبا کند ، محیط عاطفی آن را سالم کند ، محیط اجتماعی او را سالم کند تا کودک بتواند به طور سالم رشد کند و اگر تنها مربی به یک جنبه او توجه کند ، موجودی ناقص پرورش می دهد. مساله دیگری که در اخلاق کودک بسیار مهم است تکیه بر کرامت و حریت کودک است چون قرآن فرموده : و لقدکرعنا بنی آدم اگر این اصل این در کودکی به آن توجه شود کودک چنان شرافت و بزرگواری پیدا می کند که هرگز به گرد نمی گردد . و آن کس که بزرگی و کرامت نفس خود را باور دارد و هرگز با پلیدی گناه پست نمی شود . غررالحکم ص 677

آدمي همواره نسبت به كارهاي خود خوش بين است و با توجه به نيت و آگاهي از خود به آساني با رفتارها و كردارهايش كنار مي آيد. اگر اصل توجيه گري و عذرتراشي را ناديده بگيريم كه هركسي مي كوشد رفتار ناهنجار خويش را توجيه كند، شخص، خود را متهم نمي سازد و هيچ گمان بد به خود نمي برد. اما هنگامي كه به ديگري مي رسد اين نگرش به كلي متفاوت مي شود. هر كار ديگري با هزاران اما و اگر روبه رو مي شود و او به آساني درستي كار ديگران را نمي پذيرد. با آن كه بسيار گفته و شنيده است كه آن چه بر خود نمي پسندي بر ديگران مپسند؛ ولي در مقام عمل به اين دستور وقعي نمي نهند و گوش دل بدان نمي سپارد. در آموزه هاي وحياني كه بر پايه فطرت سالم قرار داده شده است به اين مسئله از زواياي مختلف و ابعاد متنوع آن پرداخته شده است. از اين رو قاعده اي در آموزه هاي وحياني اسلام پديدار شده كه به اصل صحت يا حمل بر صحت شهرت يافته است. اصل صحت در حوزه قانون گذاري و حقوق فردي و اجتماعي مورد توجه قانونگذار اسلامي بوده است. چنان كه در حوزه اخلاق و هنجارهاي شخصي و اجتماعي نيز به عنوان اصل حاكم مورد تاييد و تأكيد قرار گرفته است. در اين نوشتار تلاش شده است نگرش اسلام و آموزه هاي وحياني نسبت به اين اصل واكاوي شده و مباحث و مسايل آن از جهات مختلف بازخواني شود.

گسترش معنايي اصالت صحت
اصل صحت از قواعدي است كه در كتاب هاي اصول فقه كه مباني و روش استنباط احكام ديني را از منابع اصلي كتاب و سنت بيان مي كند، مورد بحث قرارگرفته است. اين اصل به نوع برخورد و قضاوت انسان درباره گفتار و كردار و عقايد ديگران (بدون توجه به دين آنان) مربوط مي شود.
برخي از اصولي ها بر اين باورند كه اين اصل در دو معنا و اصطلاح مختلف به كار مي رود: 1- به معناي حمل فعل مؤمن بر وجه صحيح و جايز در مقابل قبيح (حرام و ممنوع). به اين معنا كه هرگاه مردي مسلمان با زني در خلوتگاهي ديده شد، بر اين حمل مي كنيم كه وي به جهتي درست و شرعي با وي خلوت كرده است و گناه و حرامي را مرتكب نشده است. مثلا شايد وي از محارم اوست و يا به هر عنوان درست ديگري اين امكان را داشته است تا با او خلوت كند؛ زيرا شخص مسلمان با نامحرم خلوت نمي كند.
2- معناي ديگر اين است كه كار ديگران را به تمام و كامل بودن حمل كنيم و بگوييم كه آنان كاري را به درستي انجام داده اند. مانند زماني كه از فردي مسلمان و متشرع بخواهيم نمازي بر ميت بخواند و او چنين كند. ما در اين زمان رفتارش را به درستي حمل كرده و مي گوييم وي نماز ميت را به درستي و تام و كامل خوانده و چيزي را فروگذار نكرده است.
تفاوت دو معنا در اين است كه معناي نخست مختص مسلمانان و از احكام خاص اسلامي است و تنها نسبت به خودي يعني مسلمانان به كار مي رود و درباره اعمال و رفتار غيرمسلمانان چنين حكم و قضاوتي نخواهيم كرد. اما معناي دوم اختصاصي به مسلمانان نداشته و نسبت به هر شخص ديگري از مسلمان و غيرمسلمان به كار مي رود. به اين معنا كه وقتي مالي را در دست شخصي حتي كافر مي بينيم و يا او معامله اي را انجام مي دهد در مقام داوري حكم مي كنيم كه اين معامله به صورت كامل انجام شده و نقص ندارد. (مصباح الاصول؛ ج 3 ص 322)
بر اين اساس دو برداشت درباره اصل صحت وجود دارد كه برداشت نخست بر پايه حسن ظن و گمان نيكو بناگذاري شده و اصلي از اصول اخلاقي شمرده مي شود. بدين معنا كه اگر در عمل مسلمان يا مؤمني به لحاظ حكم تكليفي، ترديد حاصل شد كه آن چه از گفتار و كردار و عقيده نمود مي كند، حلال و مشروع و يا حرام و قبيح است، بايد عمل و كار وي را بر وجه مباح و جايز حمل كرد؛ به عنوان نمونه اگر كسي از دور سخني گفت و شنونده شك كرد آيا سلام مي كند و يا ناسزا مي گويد يا شخصي مايعي مي نوشد و مشخص نيست آب است يا نوشيدني حرام، يا مردي به همراه زني مشاهده شد و هر دو به زوجيت خود اقرار كردند، در اين موارد و نظاير آن كه در جامعه فراوان اتفاق مي افتد و مي بايست اصل را مورد ملاحظه قرار داده و به اقتضاي آن، فعل را بر امر مباح و جايز حمل كرد و گفتار و كردار و عقيده وي را بر شكل درست و نيكوي آن بار نمود.
ولي بنا به برداشت دوم، اصل صحت تنها قاعده اي فقهي است كه در كتاب هاي علم اصول از آن بحث مي شود و به مسلمانان اختصاص ندارد. از اين رو اگر در فعل و كار كسي به لحاظ حكم وضعي، ترديد شد كه آيا آن را به صورت درست و صحيح انجام داده يا نه، بايد عملش را بر درستي بار كرد. به عنوان نمونه اگر معامله اي چون خريد و فروش، ازدوج و طلاق انجام دهد همه اين موارد بر صحت حمل مي شود و آثار عقود يا ايقاعات بر آن مترتب مي گردد.

قرآن و اصالت صحت
اصل صحت به عنوان يك اصل اخلاقي، اصلي عقلايي است. به اين معنا كه جوامع انساني بر پايه اصول عقلايي نسبت به رفتار ديگران چنين برخوردي را به كار مي گيرد. بنابراين اگر سخن از اصل صحت در قرآن و آموزه هاي آن به ميان مي آيد به معناي حكمي امضايي و تاييدي است و اين گونه نيست كه اسلام آن را به عنوان يك اصل تأسيسي ابداع كرده و براي نخستين بار به مردم سفارش داده باشد.
سيره عقلايي مردمان بر اين است كه در رفتار خويش نسبت به ديگران اين گونه رفتار كنند و اصل را بر صحت قرار دهند. اين گونه است كه در بسياري از دستورها و ضرب المثل هاي اقوام مختلف با دستورهاي مشابه اصل صحت مواجه مي شويم.
در دستوري از كنفوسيوس به اين مطلب برمي خوريم كه مي گويد آن چه را به خود نمي پسندي بر ديگران مپسند و آن چه را براي خود مي خواهي براي ديگران نيز بخواه.
قرآن نيز اين اصل را به شيوه هاي مختلف تاييد كرده است. در اين جا به برخي از شواهد اشاره مي شود.
خداوند در آيه 83 سوره بقره دستور مي دهد كه در برخورد گفتاري با ديگران اصل را بر گفتار نيكو و پسنديده قرار دهيد: قولوا للناس حسنا. هرچند كه ظاهر اين آيه آن است كه با مردم به نيكي سخن بگوييد و گفتارتان سبب بغض و عداوت نگردد؛ ولي مي توان با توجه به روايتي از امام صادق(ع) در تفسير آيه، آن را به عنوان شاهدي بر تأييد اصل عقلايي دانست.
امام صادق با اشاره به آيه مي فرمايد: تا زماني كه يقين نداريد كار ديگران شر و قبيح و ناپسند است درباره آن جز داوري خير و نيكو نداشته باشيد. (كافي ج 2 ص 164)
شيخ انصاري نيز در توضيح آن مي نويسد: شايد مراد از قول در آيه و روايت همان ظن و اعتقاد باشد؛ بدين ترتيب آيه كريمه به كمك روايت، به حسن ظن و گمان نيكو در حق ديگران بردن ترغيب و تشويق مي كند و بدگماني را نسبت به مردم ناپسند مي شمارد. (فرائدالاصول ج 2 ص715)

بدگماني گناه است
در سوره حجرات آيه 12 مي فرمايد: يا ايهاالذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن اثم؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد از گمان بسيار پرهيز كنيد؛ زيرا برخي از گمانها گناه هستند. در اين آيه مؤمنان از بسياري از گمان ها درباره ديگران منع شده اند كه مراد، گمان سوء است؛ نه گمان خير؛ زيرا در آيه 12 سوره نور قرآن به گمان خير كه همان حسن ظن و گمان نيكو است، تشويق كرده است.
در اين آيه سخن از گمان بد نكردن درباره ديگري است و هرچند كه گمان يكي از حالات چهارگانه يقين و گمان و شك و وهم است كه به طور غير اختياري بر انسان عارض مي شود و نمي تواند مورد امر و نهي قرار گيرد ولي مراد آن است كه انسان آثار گمان را نبايد بر آن بار كند و به چنين گماني ترتيب اثر دهد و به گمان بدي كه در حق ديگران مي كند اعتنايي كند.
بنابراين اگر گماني بد در دل وي خطور كرد اشكالي ندارد ولي نبايد بدان توجه كند و آثارش را بر آن مترتب سازد. در روايات آمده است كه يكي از چيزهايي كه براي مؤمن نيكوست و راه خلاصي آن را دارد سوءظن است كه راه رهايي از آن بي توجهي و جامه عمل نپوشاندن به آن است. (وسائل الشيعه ج 8 ص 263)
هدف از اين كار آن است كه آبروي مؤمن حفظ شود؛ زيرا مؤمن در پيشگاه خداوند از منزلت و جايگاه والا برخوردار است و آبروي او از جمله سه گانه هايي است كه نمي توان متعرض آن شد، مؤمن جان و مال و عرضش در امان است و آبرو و حفظ آن يكي از مهم ترين مسايلي است كه نمي توان آن را بي ارزش كرد و با تعرض به آن شخص را به خطر انداخت.
قرآن پيامبر(ص) را به علت آبروداري مؤمنان ستوده است. آن حضرت (ص) چنان عمل مي كرد كه منافقان وي را متهم به سادگي مي كردند و مي گفتند او شخص خوش باوري است. قرآن بيان مي كند كه خوش باوري آن حضرت به نفع شماست كه حفظ آبروي شما را مي كند و آن چه در دل داريد آشكار نمي سازد. (توبه آيه 61) زيرا اگر پيامبر(ص) مي خواست، بي درنگ پرده ها را كنار مي زد و شما را رسوا مي ساخت و مشكلات فراواني براي شما پديد مي آمد.
اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: كارهاي برادر ديني ات را بر بهترين وجه حمل كن و در سخن وي براساس بدگماني داوري نكن، مگر آن كه يقين به خلاف آن پيدا كني. (كافي؛ ج 2ص 361)

پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به‌ مناسبت‌ روز تجلیل‌ از شهیدان‌ و ایثارگران‌ دفاع‌ مقدس‌که بعد از ظهر امروز (پنج‌شنبه) توسط حجت‌اسلام و المسلمین شکری نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران، درگلزار شهدای بهشت زهرای تهران قرائت شد، به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

هفته دفاع مقدس، مزین به نام و یاد شهیدان عالیمقام است. فداکاری مخلصانه‌ی آنان و دیگر ایثارگران، پیروزی را به ملت ایران هدیه کرد و خون مطهّر آنان حقانیت جمهوری اسلامی را بر جبین تاریخ ثبت کرد.

این درس بزرگ آن اسوه‌های ایثار است؛ هرجا تلاش مخلصانه باشد پیروزی و سربلندی نیز هست.

و ملت ایران این یادگار ارجمند را هرگز از خاطر نخواهد برد ان‌شاءالله.

سلام خدا بر شهیدان و بر شهیددادگان و بر همه‌ی ایثارگران و بر پیشوای آنان امام روح‌الله.

سیّدعلی خامنه‌ای
۱ مهر ۱۴۰۰

 

مراسم اربعين، مشتمل بر چهار برنامه است كه هر يك از نظر تأييد و مقبوليت تاريخى و مذهبى، در مراحل مختلفى قرار دارند؛ اين برنامه‌ها عبارت‌اند از:

١. زيارت مخصوصه: در استحباب و سنت زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين (بيستم صفر) - از دور يا نزديك - اختلاف نظر وجود ندارد؛ چنان‌كه در زيارت ايام متبرك نيمه شعبان و شب‌هاى قدر، اختلافى مشاهده نمى‌شود.

٢. ورود جابر و زيارت وى در بيستم صفر: اين مسئله مورد شك و استبعاد مرحوم سيد بن طاووس قرار گرفته است.

٣. دفن سرهاى مطهر و الحاق آنها به بدن‌هاى اطهر در روز اربعين: اين مسئله ميان عالمان، فقيهان و مورخان شيعه شهرت دارد.

۴. ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا.

درباره اين مسأله، ديدگاه‌هاى مختلف و متضادى بيان شده و مورد تشكيك و استبعاد جدى قرار گرفته است. اين موضوع از دو جهت محل بحث است: اصل ورود به كربلا و تاريخ ورود.

اما در مورد اصل ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا بايد گفت كه بسيارى از علماى برجسته و مشاهير متقدم و متأخر و مورخان شيعه و سنى، آن را تأييد كرده‌اند كه به برخى از آنها اشاره خواهيم كرد. در برابر، جمعى از متأخران و برخى از متقدمان، اين جريان را بعيد و حتى ممتنع و محال عادى دانسته‌اند 2 و به تعبير بعضى نيز، كذب محض و افسانه است. 3 استدلال اين گروه در استبعاد، استحاله و تكذيب اين موضوع، دو امر است:

اول: سكوت و بيان نكردن مورخان و كتب تاريخ؛ چراكه اين موضوع، مسئله‌اى مهم و شايسته تعرض بود. در نتيجه از نگاه اين گروه «عدم الدليل، دليل العدم»؛ يعنى چگونه مى‌توان باور داشت، اين جريان تا قرن هفتم پنهان مانده باشد و تنها از سوى سيد بن طاووس، ابراز و اعلان شود.

دوم: مسئله فاصله ميان شام و عراق يا دمشق و كوفه است. البته اين در صورتى است كه مدت رفتن از كوفه تا شام را بيست روز و مدت اقامت اهل‌بيت(عليهم السلام) در دمشق را يك ماه (چنان كه نقل شده) در نظر بگيريم؛ به علاوه مدتى كه ابن زياد براى كسب تكليف از يزيد نياز داشت؛ به‌ويژه اينكه گوينده جريان اربعين (سيد بن طاووس) در كتاب ديگر خود كه بعداً تأليف نمود، 4 اين نظريه را رد كرد و آن را بسيار بعيد دانست و به تبعيت از استبعاد ايشان، مرحوم حاج ميرزا حسين نورى نيز آن را بعيد شمرد. 5 علامه شعرانى و شهيد مطهرى نيز با تعبيرهاى مختلف، همين نظريه را ابراز داشتند.

از آنجا كه هدف اين نوشتار، بررسى علل استبعاد اربعين در كلام سيد بن طاووس و اثبات جريان اربعين است، لازم مى‌نمايد به ذكر نام عده‌اى بپردازيم كه جريان اربعين را تصريح يا تأييد نموده‌اند:

قائلان به اربعين دو دسته‌اند: دسته‌اى صراحتاً اظهار نموده‌اند كه اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا آمدند و دسته ديگر بر اين باورند كه سر مطهر امام(ع) و ساير شهدا در كربلا دفن گرديد يا سرهاى مطهر به دستان امام سجاد(ع) به بدن‌هاى مطهر الحاق شد.

از آنجا كه بى‌گمان دفن سر مطهر در كربلا به دست مبارك امام سجاد(ع) انجام شد و ورود ايشان به همراه سرهاى مطهر شهدا به كربلا نيز فقط در بيستم صفر بود و هيچ‌يك از مورخان شيعه و سنى قائل نشده‌اند كه سرهاى مطهر، به‌ويژه سر مطهر امام حسين(ع) از سوى كسى غير از امام سجاد(ع) دفن شده و يا اينكه امام سجاد(ع) در روزى غير از بيستم صفر سال ۶١، براى دفن سرهاى مقدس به كربلا آمده باشد، ازاين‌رو اعتراف و تصديق به دفن سر مطهر امام حسين(ع) در كربلا به دستان امام سجاد(ع) در روز بيستم صفر، خود گواه و شاهدى صادق و عالى است و بر آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين به كربلا دلالت دارد.

 

مبناى تاريخى اربعين در آثار بزرگان

الف) آثار مستقل

عده‌اى از محققان و بزرگان، كتاب‌هاى مستقلى در اثبات ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا تأليف كرده‌اند؛ از جمله:

١.«فاجعة الاربعين» يا «حديث الاربعين»، تأليف عالم بزرگوار، شيخ حسن بلادى.

٢. «تحقيق درباره اولين اربعين حضرت سيدالشهدا(ع)»، تأليف علامه محقق، سيد محمد على قاضى طباطبائى، شهيد محراب مصلاى جمعه تبريز. اين كتاب افزون بر هشتصد صفحه است كه با مراجعه و بررسى بيش از ۵٧٠ كتاب، به نگارش درآمده است. در تكميل نوشتار حاضر، از اين كتاب نفيس استفاده بسيارى شده است (جزاه الله خيراً).

همچنين بسيارى از اديبان و عالمان، موضوع اربعين و ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا را در قالب اشعار عربى و فارسى، بازگو و ضبط كرده‌اند.

 

ب) تصريحات و تأييدات

اما عده‌اى كه پيش از سيد بن طاووس در آثار يا مقاتل خود به مناسبت، تصريح يا تأييدى بر اربعين داشته‌اند، عبارت‌اند از:

١. ابومخنف لوط بن يحيى، معاصر با امام حسين(ع). 6

٢. شيخ صدوق (٣٨١ه .ق): «امام سجاد(ع) با اهل‌بيت(عليهم السلام) و سرهاى مطهر شهيدان، از دمشق خارج شد و سرهاى مقدس را در كربلا دفن كرد». 7

هرچند ايشان تصريح نكرده‌اند كه ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين سال ۶١ ه .ق بوده است، اما از آنجا كه هيچ كس، زمان ديگرى را در تاريخ، براى ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا ذكر نكرده است، پس اين ورود، در روز اربعين سال ۶١ ه .ق بوده است.

٣. اسفراينى (۴٠۶ه .ق) از علماى بزرگ مذهب شافعى، در مقتل خود تصريح مى‌كند كه اهل‌بيت(عليهم السلام)، بيستم صفر وارد كربلا شده و با جابر ملاقات كردند؛ او مى‌گويد: «ولما وصلوا الى بعض الطريق»؛ «و چون به راهى رسيدند» و نمى‌گويد: «ولما وصلوا الى طريق كربلا او العراق»؛ «و چون به راه كربلا يا عراق رسيدند» تا در اين صورت، اشكال شود كه راه كربلا از بين راه مدينه نيست، بلكه از خود شام است.

۴. سيد مرتضى علم الهدى (۴٣۶ه .ق) مى‌نويسد: «ان رأس الحسين(ع) اعيد الى بدنه في كربلا» 8؛ «همانا سر مطهر امام حسين(ع)، در كربلا به پيكر مقدس آن حضرت عودت داده شد».

۵. ابوريحان بيرونى، محقق و رياضى‌دان شهير (۴۴٠ه .ق) در كتاب نفيس خود «الآثار الباقية» چنين مى‌گويد:

و في العشرين رد رأس الحسين(ع) الى جسده حتى دفن مع جسده و فيه زيارة الاربعين و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام. 9

سر مقدس امام حسين(ع) در بيستم صفر، به جسد مطهر امام برگردانده و با پيكرش دفن گرديد. زيارت اربعين درخصوص اين روز است. اهل‌بيت(عليهم السلام) نيز بعد از مراجعت از شام، اين روز را حرمت نهادند.

پس ايشان تصريح مى‌كند كه ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا، پس از بازگشت از سفر شام بود، نه قبل از رفتن به شام كه مرحوم شعرانى ترجيح مى‌دهد.

۶. شيخ طوسى (۴۶٠ه .ق) علت سنت شدن زيارت امام حسين(ع) در اربعين را تنها انجام مراسم تدفين سرهاى مطهر امام(ع) و ساير شهدا در كربلا مى‌داند. 10

البته سيد بن طاووس مى‌گويد، شيخ طوسى معتقد است امام سجاد(ع) با اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اربعين (بيستم صفر) وارد مدينه شدند (نه كربلا) و سيد بن طاووس اين نظر را بعيد مى‌داند؛ به اين دليل چگونه ممكن است كه اهل‌بيت(عليهم السلام)، در مدت ۴٠ روز به مدينه برسند؟ 11

٧. شيخ فتال نيشابورى (۵٠٨ه .ق) مى‌گويد: «خرج علي بن الحسين(عليهما السلام) بالنسوة و رد رأس الحسين(ع) الى كربلا» 12؛ «امام سجاد(ع) به همراه اهل‌بيت(عليهم السلام)، سر امام حسين(ع) را به كربلا بازگرداند».

٨. عمادالدين طبرى آملى (متوفاى اوايل قرن ششم). 13

٩. شيخ شهيد طبرسى (۵٠٨ه .ق). 14

١٠. ابن‌شهر آشوب (۵٨٨ه .ق) در مناقب، اعاده سر مطهر به بدن را ذكر كرده است. 15

١١. علامه شهيد و مورخ كبير، سبط ابن الجوزى، از علماى بزرگ اهل سنت (۶۵۴ه .ق) چنين مى‌گويد:

«الاشهر انه رد الى كربلا فدفن مع الجسد» 16؛ «بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده و با پيكرش دفن گرديد».

١٢. سيد بن طاووس على بن موسى بن جعفر (۶۶٨ه .ق) در كتاب لهوف، بازگشت اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا و همچنين دفن سر مطهر در كربلا را نقل كرده و در كتاب اقبال 17، الحاق سر مطهر به بدن در روز بيستم صفر را پذيرفته است؛ گرچه درباره آورنده سر مطهر و كيفيت دفن آن، سكوت كرده است.

١٣. شيخ فقيه، ابن‌نما حلى (جعفر بن محمد جعفر كه در اواخر قرن هفتم درگذشت) ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا و ملاقاتشان با جابر را بيان كرده است. 18

شايان توجه است كه شيخ اجازه 19 ما، مرحوم آيت‌الله حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى، در كتاب «الذريعه» 20، تاريخ وفات ابن‌نما، مؤلف كتاب «مثير الاحزان» را سال ۶۴۵ه .ق ثبت نمود؛ در صورتى كه اين سال، تاريخ فوت پدر ايشان، فقيه نامى، محمد بن جعفر بن نما، استاد سيد بن طاووس و محقق حلى است.

١۴. مورخ معروف، خواند مير (٩۴٢ه .ق)، اربعين را صحيح‌ترين روايات در دفن سر مطهر دانسته و مى‌گويد: «امام چهارم، با خواهران و در بيستم شهر صفر، سر امام حسين(ع) و ساير شهيدان كربلا - رضى الله عنهم - را به بدن‌هاى ايشان منضم ساخت». 21

١۵. عبدالله بن محمد الشبراوى، شيخ جامع ازهر قاهره، صاحب كتاب «الاتحاف بحب الاشراف» (١٧٢ه .ق) نقل مى‌كند: «بعد از چهل روز، سر به بدن ملحق شد». 22

١۶. زكريا بن محمد قزوينى (١٣٠۵ه .ق) در كتاب «عجائب المخلوقات» چنين مى‌گويد:

اليوم الاول منه عيد بني اميه ادخلت في رأس الحسين (رضي الله عنه) بدمشق و العشرون منه رد رأس الحسين الى جثته. 23

اولين روز ماه صفر، عيد بنى‌اميه بود؛ سر مقدس امام حسين(ع) در اين روز، وارد دمشق شد و در روز بيستم همين ماه، سر مبارك امام(ع)، به بدن مطهرش بازگردانده شد.

١٧. علامه گران‌قدر، سيد محسن امين عاملى، در «لواعج الاشجان» به نقل از بشارة المصطفى و در «اعيان الشيعه» مى‌گويد: «ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا مشهور است». 24

١٨. عالم شريف، سيد عبدالرزاق مقرم در «مقتل الحسين(ع)» چنين مى‌گويد: «اهل‌بيت(عليهم السلام) در كربلا با جابر ملاقات كردند». 25 همچنين مى‌گويد: «امام سجاد(ع)، سر مطهر پدر و ساير شهدا را در كربلا به بدن‌ها ملحق كرد». 26

١٩. احمد بن محمد ابن حجر مكى(٩٣٧ه .ق) صاحب كتاب «الصواعق المحرقه» و شرح قصيده همزيه بوصيرى مى‌گويد: «بعد از چهل روز، سر به بدن ملحق شد». 27

٢٠. رضى بن نبى سيد جليل زبدة الفقهاء فاضل قزوينى (١١١٨ه .ق) در كتاب نفيس «تظلم الزهرا»، عين عبارت سيد بن طاووس در كتاب اقبال را نقل مى‌كند و به طور جدى و صريح، گفته سيد را پاسخ مى‌دهد:

اقول: غاية ما قال بعد تسليمه محض استبعاد و لا ينبغي بمحضه انكار الروايات فانا سمعنا من الموثقين قرب كوفه من دمشق بما قد تيسر للبريد ان يسير بثلاثة ايام و لا سيما للولاة و الحكام بالجور و سيما مثل هذا الخبر المشوم الذي هو عيد للشاميين و مدة مقامهم في دمشق - على ما في المنتخب - لا يعلم كونها زائدة على ثمانية ايام تقريباً و لم نظفر على رواية دلت على مقامهم فيها مدة شهر و الله يعلم و ايضاً قد يذهب الحام بالمكاتب باسرع من ذلك».

به عقيده من، سيد، بعد از پذيرش جريان اربعين، بعدها صرفاً آن را بعيد دانست و سزاوار نيست با استبعاد صرف او، روايات تاريخى را انكار نمود؛ زيرا ما از برخى از اشخاص مورد اطمينان شنيده‌ايم كه كوفه به دمشق نزديك بود؛ به گونه‌اى كه يك پيك، مى‌توانست سه روزه، به‌ويژه براى كسب تكليف واليان و حكام جور، مثل خبر شوم كربلا را - كه براى اهل شام عيد به شمار مى‌رفت - به آنها برساند. اما مدت اقامت اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام، بنا بر آنچه در المنتخب آمده، تقريباً بيش از هشت روز نبوده است و ما به نقل ديگرى كه بر اقامت آنان در شام به اندازه يك ماه دلالت كند، دست نيافتيم؛ خدا عالم است. به اضافه چه‌بسا گاه كبوتر نامه‌بر، زودتر از پيك زمينى پيغام برساند.

همچنين عده ديگرى از مشاهير علماى شيعه و سنى، قائل به اربعين هستند كه براى اطلاع بيشتر، مى‌توان به مقتل مقرم و تحقيق اربعين مراجعه كرد.

 

علل استبعاد از زبان سيد بن طاووس

قبل از نقل جريان اربعين، بررسى دلايلى كه سيد بن طاووس براى بعيد شمردن جريان ذكر مى‌كند، لازم است.

دلايل استبعاد از نظر او عبارت‌اند از: ١. استجازه ٢. اقامت يك ماهه ٣. بعد مسافت كه به بررسى هر يك مى‌پردازيم:

 

١. استجازه

سيد بن طاووس معتقد است مدت‌زمانى كه براى رفتن قاصد ابن زياد به شام، براى كسب تكليف درباره اعلام پايان يافتن جنگ و انجام مأموريت محوله و كسب تكليف از يزيد درباره سرهاى مطهر و اسيران صرف شد، با ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز بيستم صفر به كربلا سازگار نيست.

در رد اين دليل سيد بن طاووس بايد بگوييم اولاً: جريان استجازه مبهم و معماگونه است؛ زيرا نه معلوم شد و نه كسى گفته است، حامل و ناقل اجازه، چه كسى بود؟ چه هنگام رفت و كدام زمان برگشت و...؟ علاوه بر اين، چرا قاصد، سر مطهر امام(ع) را به منظور اثبات صحت گفتارش به همراه خود براى يزيد نبرد؟ چون خود سيد مى‌گويد، سر امام(ع) همراه با اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه خارج شد.

محدث خيابانى مى‌گويد:

تا به حال با وجود فحص شديد و تفتيش اكيد، در هيچ تاريخ و تأليفى از خاصه و عامه، ايصال اين مكتب و جواب را به شام و كوفه نديده‌ام كه به چه نحو و كدام وسيله بوده و حال آنكه از تذكرة الخواص و قمقام، مستفاد مى‌شود كه روز پانزدهم، رئوس و اسيران را از كوفه به شام حركت دادند. 28

ابن‌اثير در الكامل و طبرى در تاريخ خود، داستانى در مورد ايام اسارت اهل‌بيت(عليهم السلام) در كوفه نقل مى‌كنند كه گوياى استجازه است؛ ولى مبهم و سربسته، آن هم به صورت حكايت قول (قيل). 29

ثانياً: داستان استجازه با گفته شيخ مفيد كه مفادش حركت اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز سيزدهم يا چهاردهم است 30 و به وضوح، بر عدم استجازه دلالت مى‌نمايد، تعارض دارد و در اين فرض، گفتار شيخ مفيد از چند جهت بر ديدگاه سيد بن طاووس مقدم است: ١. تقدم زمانى دو قرن و نيم ٢. دقت‌نظر و ضبط و... .

علاوه بر مطالب گذشته، زمينه سؤال جديدى وجود دارد و آن اينكه مگر عمر سعد، براى فرستادن سرها و اهل‌بيت(عليهم السلام) از كربلا به كوفه، از ابن‌زياد اجازه خواست كه ابن‌زياد از يزيد اجازه بخواهد؟

نكته ديگرى كه در تعيين اربعين نقش دارد، جريان خروج و ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه به شام است؛ ازاين‌رو بررسى آن ضرورى به نظر مى‌رسد. شيخ مفيد در مورد خروج اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه چنين شرح مى‌دهد:

روز دوازدهم يا سيزدهم، ابن زياد سر مطهر امام(ع) را به وسيله زجر بن قيس براى يزيد به شام فرستاد. پس از آن در روز چهاردهم يا پانزدهم، اهل‌بيت(عليهم السلام) را روانه شام كرد و كاروان اهل‌بيت(عليهم السلام) به كسانى كه سرها را مى‌بردند، رسيدند. 31

شهيد قاضى طباطبايى مى‌گويد: «در كتب تاريخ، كاروان اهل‌بيت(عليهم السلام)، روز پانزدهم محرم از كوفه به سمت شام خارج شدند». 32

تقويم و سالنامه پژوهشى آستان قدس رضوى (سال‌هاى ٧٠ و ٧١) روز نوزدهم محرم را روز حركت و خروج اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه به شام مى‌داند.

ورود سرهاى مطهر به شام در روز اول صفر معروف و مشهور است و تاريخ ديگرى نقل شده است و بسيارى، عيد دانستن اول صفر سال ۶١ از سوى بنى‌اميه را نقل كرده‌اند. از سوى ديگر، گويا همراهى سرهاى پاك و اهل‌بيت(عليهم السلام) هنگام ورود به شام، مورد اتفاق نظر همگان است. سيد بن طاووس، شيخ مفيد و ديگران معتقدند اهل‌بيت(عليهم السلام) و سرهاى مطهر، با هم به سمت شام حركت كرده و با هم وارد شام شدند. هرچند سيد، تاريخ خروج اهل‌بيت(عليهم السلام) از كوفه و ورود آنها به شام را معين نمى‌كند، اما همين مقدار كه قبول دارد اهل‌بيت(عليهم السلام) و سرهاى شهدا را با هم از كوفه خارج و با هم وارد شام كردند، براى پذيرفتن ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اول صفر به شام كافى است. همچنين ايشان گفته مورخان معتبر و معروف در رابطه با خروج و ورود از كوفه به شام را رد نكرده است.

بنابراين پذيرش ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به شام در روز اول صفر، الزامى است و در نتيجه يا استجازه انجام نشد (چنان‌كه احتمال قوى همين است) يا در ده روز اول، انجام شد؛

يعنى دهه اول، به رفت و برگشت قاصد و كسب اجازه صرف شد، دهه دوم صرف حركت اهل‌بيت(ع) به شام شد و اهل‌بيت(عليهم السلام) روز اول صفر - طبق نظر معروف - وارد شام شدند و به همين مناسبت، آن روز، عيد رسمى امويان و دشمنان اهل‌بيت(عليهم السلام) شد.

 

٢. اقامت يك ماهه اهل‌بيت(عليهم السلام)

سيد بن طاووس با استناد به روايتى كه بر اقامت يك ماهه اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام دلالت دارد آن را با جريان اربعين سازگار نمى‌داند.

اين موضوع را نمى‌توان از نظر تاريخى تأييد كرد، بلكه از استدلال استجازه هم ضعيف‌تر است؛ چون در استجازه، نقل ابن اثير و طبرى، هرچند به طور مبهم وجود داشت، سيد نيز در كتاب‌هاى ديگر خود به آن اشاره‌اى نمى‌كند و فقط در كتاب اقبال به عنوان استبعاد مى‌گويد: «اربعين با روايت اقامت يك ماه در دمشق، سازگار و هماهنگ نيست». 33

علاوه بر اين، تتبع نقل‌هاى تاريخى، شاهد خوبى بر عدم اقامت يك ماهه اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام است و از قراين متعدد و عبارات مختلف، استفاده مى‌شود كه از هشت يا ده روز بيشتر نبوده است.

كلمات محدث قمى و ديگران، گوياى اين است كه چون مردم شام از حقيقت امر مطلع شدند و فهميدند كه كشته‌شدگانِ فرزندان پيغمبر(ص) و اسرا، خاندان نبوت هستند، شرايط و اوضاع كاملاً عليه يزيد برگشت؛ به همين سبب وجود اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام، مايه نفرت بيشتر شاميان از بنى‌اميه و تزلزل سلطنت اين دودمان مى‌شد؛ بنابراين يزيد با تظاهر به احترام اين بزرگواران، سعى در برگرداندن آنها به مدينه نمود.

ابن‌اثير مى‌گويد: يزيد گفت:

لعن الله ابن مرجانة فانه بغضني بقتل الحسين الى المسلمين و زرع في قلوبهم العداوة فابغضني البر و الفاجر بما استعظموه من قتلي الحسين مالي و لابن مرجانة؟ لعنه الله و غضب عليه. 34

خدا پسر مرجانه را لعنت كند كه با قتل حسين، مرا مبغوض مسلمانان ساخت و بذر دشمنى با ما را در دلهايشان كاشت؛ در نتيجه نيكوكار و بدكار را به دليل قتل حسين، با من دشمن ساخت. مرا با پسر مرجانه چه كار؟ خداوند او را لعنت كند و بر او خشم نمايد.

شيخ مفيد نيز مى‌گويد:

و لما وضعت الرؤوس بين يدي يزيد و فيها رأس الحسين(ع) قال يزيد... . ثم امر بالنسوة ان ينزلن فأفرد لهم داراً يتصل بدار يزيد فاقاموا اياماً ثم ندب النعمان بن بشير و قال: تجهيز لتخرج بهؤلاء النسوة الى المدينة.35

آن‌گاه كه سرهاى شهدا در برابر يزيد قرار داده شد و سر مقدس امام حسين(ع) در ميان آنان بود، گفت... سپس دستور داد كه اهل‌بيت(عليهم السلام) فرود آيند.... اهل‌بيت(عليهم السلام) در كنار منزلگاه يزيد، چند روزى اقامت داشتند تا اينكه روزى يزيد، نعمان بن بشير را خواست و به او گفت: آماده باشد تا با اهل‌بيت(عليهم السلام) به مدينه برويد.

اين كلمات به‌روشنى بر اقامت نداشتن يك ماهه در شام دلالت مى‌كند.

همچنين طبرى مى‌گويد: «ثم ادخلهم على عياله فجهزهم و حملهم الى المدينة» 36؛ «سپس آنها را بر خانواده خود وارد كرد. سپس آنان را آماده نمودند و به سوى مدينه حركت دادند».

در جاى ديگر نيز مى‌گويد:

ولما حبس يزيد دعا بعلي بن الحسين و صبيان الحسين و نسائه فادخلوا عليه و الناس ينظرون ثم قال يزيد: يا نعمان بن بشير جهزهم بما يصلحهم و ابعث معهم رجلاً من اهل الشام فيسير بهم الى المدينه ثم امر بالنسوة ان ينزلن في دار.... فدخلن دار يزيد... فاقاموا عليه المناحة ثلاثاً.... 37

ظاهر اين عبارت اين است كه در همان روز اول ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به شام و مجلس يزيد، او دستور داد تا مقدمات رفتن به مدينه را فراهم آورند. در عبارت «ثم امر بالنسوة ان ينزلن»، از واژه «ثم» استفاده مى‌شود كه پس از امر به فراهم نمودن مقدمات رفتن به مدينه، دستور داد «نزول» كنند؛ يعنى بار سفر باز كنند؛ زيرا نزول، وارد و داخل شدن نيست، بلكه فرود آمدن و پياده شدن از وسايل نقليه است. پس پيش از بار انداختن مسافران كربلا در شام، فرمان بازگشت آنان صادر شد.

ابن‌كثير نيز مى‌گويد: «اهل تحقيق گفته‌اند: بيشتر از يك هفته يا هشت روز، اقامت اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام نبود». 38 در مقتل ابى‌مخنف نيز عباراتى با همين مضامين وجود دارد.

نتيجه بحث اينكه اقامت يك ماهه در دمشق، از نظر اسناد و مدارك تاريخى، پذيرفتنى نيست و نمى‌توان آن را تأييد كرد.

 

٣. بعد مسافت (فاصله طولانى بين كوفه و شام)

سيد بن طاووس مى‌گويد: «فاصله بين كوفه و شام، حدود ده روز راه است كه با برگشت آن، ٢٠ روز مى‌شود. از اين‌رو اين فاصله طولانى، به علاوه اقامت يك ماهه اهل‌بيت(عليهم السلام) در شام، با ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا منافات دارد.

در جواب اين سخن سيد بن طاووس، لازم است به دلايلى اشاره شود كه بر امكان پيمودن اين مسافت در مدتى كمتر از آنچه سيد معتقد است، دلالت دارند:

١. سيد بن طاووس خود اعتراف دارد كه مسافت بين كوفه و شام براى پيمودن عادى، ١٠ روز است؛ زيرا خود او گفته بود مدت رفت و بازگشت بين اين دو شهر، بيست روز يا بيشتر است. ازاين‌رو مى‌توان باور داشت كه پيك و قاصد سريع‌السير دولتى كه حامل پيام مهم امنيتى و نظامى نيز باشد، راه را پنج روزه طى مى‌كند.

٢. بعضى از طوايف اطراف دمشق، مسافت دمشق تا نجف اشرف را هشت روزه و برخى از قبايل، هفت روزه مى‌پيمايند. 39

٣. از شخصى به نام ابوخالد نقل مى‌كنند:

روز جمعه، كنار شط فرات با ميثم تمار بودم، او گفت: «الساعه معاويه در شام مرد و من روز جمعه آينده، با قاصدى كه از شام آمده بود، ملاقات كردم و خبر از شام گرفتم». گفت: «معاويه از دنيا رفت و مردم با پسرش يزيد بيعت كردند». گفتم: «كدام روز معاويه مرد؟» گفت: «روز جمعه گذشته». 40

با توجه به اينكه يزيد هنگام مرگ معاويه در شام نبود و فرصتى هرچند كوتاه براى آمدن يزيد به شام و بيعت مردم با او لازم بود، اگر اين قاصد پس از بيعت مردم، بلافاصله از شام خارج شده باشد، حداكثر مدت شش روز بين راه بود.

۴. اشخاص موثق مى‌گويند، مسافت كوفه تا شام را طى سه روز به‌راحتى مى‌توان پيمود. 41

۵. در تابلوى بين شهرى وزارت راه سوريه نوشته شده: دمشق - بغداد \ ۵٠٠ كيلومتر. از بغداد تا كوفه نيز حدود ١۵٠ كيلومتر و از بغداد تا كربلا حدود ٧٠ كيلومتر است.

محدث قمى مى‌گويد: «روز هشتم، يزيد اهل‌بيت(عليهم السلام) را روانه كرد». 42 با توجه به ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در روز اول صفر و فاصله ده روزه كوفه به شام (چنان‌كه سيد، اعتراف دارد) رسيدن اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا را در بيستم صفر، به‌آسانى مى‌توان تصديق و باور كرد؛ چون حدود دوازده روز مى‌شود.

۶. امام حسين(ع)، فاصله ۴٧٠ كيلومترى مدينه و مكه را پنج روزه پيمودند (تقريباً روزانه ٩٠ كيلومتر)؛ در نتيجه مسافت شام تا كربلا را كه حدود ۵٧٠ كيلومتر است، طى هفت روز به‌راحتى مى‌توان پيمود و مسافت شام تا كوفه را به طور عادى، هشت روزه مى‌توان طى كرد.

٧. سرعت شتر در بيابان، به دوازده كيلومتر و شتر تندرو (جماز) حتى به ٢۴ كيلومتر در ساعت مى‌رسد. 43

لازم به ذكر است كه علامه جليل، متتبع توانا، شهيد قاضى طباطبائى در كتاب نفيس «تحقيق اربعين»، از تاريخ طبرى نقل مى‌كند كه «ابابكرة» به دستور «بسر بن ارطاة» از كوفه به شام، هفت روزه رفت و برگشت. 44مقرم نيز مى‌گويد: «ابابكره به شام رفت». 45

 

كبوتر نامه‌بر

يكى از پاسخ‌ها و توجيهاتى كه براى رفع شبهه بعد مسافت و تصديق ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا، مطرح مى‌شود و در عبارات مرحوم شهيد قاضى طباطبائى تكرار و مورد استفاده قرار گرفته، جريان استفاده از كبوتر نامه‌بر براى استجازه از يزيد است.

گويا نخستين كسى كه اين احتمال را مطرح كرد، مرحوم فاضل قزوينى باشد. البته او نمى‌گويد ابن زياد حتماً يا احتمالاً از كبوتر استفاده كرد؛ فقط گفته است: «قد يذهب الحمام بالمكاتب باسرع من ذلك» 46؛ «كبوتران نامه‌ها را در كمتر از اين مدت مى‌رسانند».

قابل توجه است كه استفاده ابن زياد از كبوتر نامه‌بر، تنها در حد يك فرضيه است و احتمال استفاده ابن زياد از كبوتر نامه‌بر براى كسب اجازه از يزيد، گرچه احتمالى پذيرفتنى است، اما هيچ شاهد و سند تاريخى در مورد استفاده ابن زياد، يزيد يا پيشينيان آنان از كبوتر براى نامه‌رسانى وجود ندارد. حتى مطرح‌كنندگان اين پاسخ نيز، هيچ موردى را نقل نكرده‌اند.

بنابراين موضوع مهم تاريخى اربعين را با تكيه بر حدس و گمان به اينكه از كبوتر استفاده شده باشد، نمى‌توان به اثبات رساند. اساساً در امور تاريخى، معيار، نقل معتبر مورخان است و حدس و گمان و احتمال، هيچ ارزش علمى ندارد.

چگونه مى‌توان با استناد به چيزى كه در تاريخ اسلام تا آن روز هيچ سابقه‌اى نداشت، نظريه‌پردازى كرد و حل مشكل نمود. نه خليفه‌اى از آن استفاده كرد و نه والى و اميرى آن را به كار گرفت!

 

شهرت دفن سرهاى مطهر

با توجه به اينكه دفن سر مطهر امام(ع) در كربلا به معناى آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا است، اعتراف به اين موضوع، خود دليلى مستقل بر اين مدعاست؛ ازاين‌رو نام كسانى كه اين مطلب را بين علماى شيعه مشهور و معروف مى‌دانند، يادآور مى‌شويم:

١. مورخ كبير سبط بن الجوزى (۶۵۴ه .ق) مى‌گويد: «الاشهر انه رد الى كربلا فدفن مع الجسد» 47؛ «بنابر نظر مشهوتر، سر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده و با پيكرش دفن گرديد».

٢. فقيه سعيد ابن‌نما حلى (متوفاى سال‌هاى آخر قرن هفتم) چنين مى‌گويد: «ان المعول عند الاماميه» 48؛ «شيعه، به اين نظريه اعتماد دارد».

٣. سيد ورع و جليل سيد بن طاووس (۶۶٨ه .ق) مى‌گويد:

فاما رأس الحسين(ع) فروي انه اعيد فدفن بكربلا مع جسده الشريف و كان عمل الطائفه على هذا. 49

روايت شده است كه سر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده و در كنار جسد شريف امام(ع) به خاك سپرده شد و دانشمندان شيعه نيز بر همين عقيده‌اند.

۴. علامه مجلسى (١١١١ه .ق) مى‌گويد:

و المشهور بين علمائنا الاماميه انه دفن رأسه مع جسده الشريف رده علي بن الحسين(عليهما السلام). 50

بين علماى شيعه شهرت دارد كه امام سجاد(ع)، سر امام حسين(ع) را بازگرداند و در كنار پيكر امام(ع) دفن نمود.

۵. سيد عالم جليل حاج سيد اسدالله حسينى تنكابنى مى‌گويد: «خبر حمل امام سجاد(ع)، اشهر و اظهر و اصح در نظر است و مؤيد به عقل و نقل است». 51

۶. محدث قمى چنين مى‌گويد:

و الذي اشتهر بين علمائنا الاماميه انه دفن مع جسده الشريف رده علي بن الحسين(عليهما السلام). 52

٧. المناوى مى‌گويد: «نقل ان الامامية متفقة على انه اعيد الى كربلا» 53؛ « نقل است كه همه علماى شيعه بر اين باورند كه سر مطهر امام حسين(ع) به كربلا بازگردانده شد».

٨. علامه كبير مجلسى مى‌فرمايد:

و بدان كه مشهور آن است كه سبب تأكيد زيارت آن حضرت در اين روز، آن است كه حضرت امام زين العابدين(ع)، با ساير اهل‌بيت(عليهم السلام) در اين روز، بعد از مراجعت از شام به كربلاى معلى وارد شدند و سرهاى مقدس شهدا را به بدن‌هاى ايشان ملحق كردند. 54

 

مراسم دفن سر مطهر

يكى ديگر از موضوعاتى كه به عنوان دليل معتبر و سند قانع‌كننده در رابطه با ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا مى‌تواند مورد استفاده قرار گيرد، جريان دفن سر مقدس امام(ع) در كربلا و ملحق شدن آن به پيكر مطهر است.

طبق اسناد و مدارك يادشده، بازگشت سرهاى مطهر شهيدان به كربلا و پيوستن به پيكرهاى پاك آنان، اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همه علما و مورخان بزرگ شيعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بين آنها قطعى و مسلم است. اهل سنت نيز از اين شهرت بين شيعيان آگاهى دارند و به گفته برخى، مؤيد به عقل و نقل است و دفن سر مطهر امام حسين(ع) در جايى غير از كربلا، مورد تأييد بزرگان نيست.

يادآورى: ١. علامه بزرگوار مجلسى، آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا و مراسم تدفين در كربلا را بعيد مى‌داند و مى‌گويد:

بنابراين سرّ و فلسفه انتخاب و تعيين روز بيستم صفر - نه قبل و نه بعد - براى سنت شدن مراسم سر خاك امام حسين(ع) رفتن و زيارت كردن آن امام چيست؟ نمى‌دانيم! و موظف نيستيم بدانيم. 55

از اين بيان، دو نكته را مى‌توان برداشت كرد: يكى اينكه اگر آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) و برگزارى مراسم تدفين، ثابت و مسلّم بود، فلسفه زيارت، مبهم نبود. ديگر اينكه سنت برگزارى مراسم اربعين و تجديد خاطره متوفى، پس از گذشت چهل روز از درگذشت وى، امرى رايج و متعارف نبود؛ وگرنه ابهام داشت و نيازى به تفسير و توجيه نبود.

٢: سيد جليل ابن طاووس كه در كتاب لهوف، جريان آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر به كربلا را يك حقيقت تاريخى نقل مى‌كند، در كتاب اقبال، با ديده شك و ترديد و استبعاد به اين موضوع مى‌نگرد؛ ولى از آنجا كه دفن سرهاى مطهر در كربلا و ملحق شدن آنها به بدن‌هاى طاهر در بيستم

صفر، به نظرش ثابت و قطعى است، به نوعى استدلال ظريف و دقيق متوسل مى‌شود و مى‌گويد: «آيات قرآن، دلالت قطعى بر لحوق سرها به بدن دارد؛ مثل (وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ) (آل عمران: ١۶٩). خدا مى‌فرمايد: شهيدان زنده‌اند، با اينكه حيات و زندگى بدون سر ممكن نيست؛ پس بايد سر به بدن ملحق شده باشد تا بتوان زندگى و حيات شهيدان كربلا را تصور كرد؛ گرچه ندانيم به چه وسيله، به كربلا آورده شد و چگونه به بدن ملحق شد و شايد تحقيق و اظهار نظر در اين مورد، نوعى هم رعايت ادب و احترام به آن بزرگان باشد». 56

اما كسانى كه منكر ورود اهل‌بيت(عليهم السلام) به كربلا در اولين اربعين بعد از عاشورا هستند يا با شك و ترديد به اين جريان مى‌نگرند، در برابر يك پرسش جدى و اساسى قرار دارند كه پاسخ صحيح آن، جز با التزام به ورود اهل‌بيت(عليهم السلام)، امكان پذير نيست؛ اولين كسى كه به اين پرسش پاسخ صحيح داد، شيخ طوسى بود.

با ذكر مقدمه‌اى به طرح اين پرسش مى‌پردازيم:

به طور مسلّم و قطعى، تا قبل از واقعه عاشورا، مراسم اربعين، يعنى بزرگداشت شهيدان يا مردگان، براساس عرف يا شرع رسم بود. قبل از اسلام، بين طوايف عربى و ملت يهود، مراسم اربعين يا برپايى برنامه‌هاى سوگوارى و عزادارى رسم نبود. (البته سيد مقرم نظر ديگرى دارد كه به نقد آن نيز خواهيم پرداخت) در اسلام نيز براى مرگ بزرگانى همچون ابوطالب و خديجه و شهادت بزرگوارانى چون حمزه سيدالشهدا، جعفر طيار و ديگران، هيچ‌گونه اثرى از اربعين ديده نشده و از كسى هم نقل نشده است.

اينك پرسشى مطرح مى‌شود كه در روز بيستم صفر، غير از اربعين بودن 57، چه اتفاق تازه‌اى افتاد كه زيارت امام حسين(ع)، با الفاظ خاص و برنامه مخصوص، مستحب و سنت شد؛ تا آنجا كه يكى از پنج نشانه تشيع خاص و ايمان خالص قرار گرفت؟ چنان‌كه در حديث معروف از امام حسن عسكرى(ع) روايت شده است. 58

به عبارت ديگر، پرسشى در اينجا مطرح است كه دقت و تأمل شايانى را مى‌طلبد و آن اينكه در روز بيستم صفر، دو برنامه مذهبى ويژه برگزار مى‌شود: ١. زيارت عارفانه امام حسين(ع)؛ ٢. مراسم سوگوارى و عزادارى امام حسين(ع). با توجه به اينكه زيارت‌هاى مخصوص امام(ع)، فقط در ايام خاص سفارش شده است، مانند شب‌هاى جمعه (كه در ايام شرك و كفر نيز حرمت ويژه‌اى داشت) و نيمه شعبان، ليالى قدر، عيدين و عرفه؛ بنابراين هرگز شب و روزى را سراغ نداريم كه هيچ ويژگى خاصى نداشته باشد، ولى تشرف به كربلا و زيارت و تجليل آن بزرگوار در آن ايام، سفارش شده باشد. بدين دليل، برگزارى آيين سوگوارى در سالروزى كه هيچ خاطره و حادثه مصيبت بارى در آن اتفاق نيفتاده باشد، تعجب‌آور خواهد بود. به ضميمه اين نكته كه روز بيستم صفر، هيچ ويژگى خاصى مانند جمعه، عرفه بودن و... ندارد. ازاين‌رو پرسش اساسى اين است كه چرا دو برنامه يادشده، در روز بيستم صفر توصيه شده است؟

البته فراوانى ايام زيارات مخصوصه امام حسين(ع)، بيانگر اين نكته است كه پيشوايان مذهبى اسلامى، از هر فرصت مناسبى براى زنده نگه داشتن خاطره حساس و حيات‌بخش جريان عاشورا استفاده مى‌كردند. بدين سبب در هر روز و شب ويژه و ممتازى كه توجه به خدا و عبادت حضرت حق شايسته بود، شيعيان و پيروان مخلص خود را به سوى حسين(ع) و كربلايش بسيج مى‌كردند و با انواع تشويق و توجه سعى مى‌كردند ياد آن امام مظلوم(ع)، در دل‌ها تازه بماند و نامش بر زبان‌ها رايج باشد و زمين كربلا و حرم شريفش از حضور زنان و مردان مؤمن و عارف و باوفا، مملو و آكنده شود.

از اين طريق رسم و سنت مبارزه با ظلم ظالمان (هرچند زير پوشش عنوان مقدس خليفه مسلمانان پنهان شده باشند) كه مهم‌ترين هدف و انگيزه قيام و مقاومت خونين و خدايى آن حضرت بود، براى هميشه و همه‌جا در طول تاريخ و عرض جغرافيا، زنده و شاداب، پايدار و جاودانه بماند. استحباب مؤكد زيارت آن بزرگوار در شب‌هاى جمعه، قدر، عيد فطر، قربان، نيمۀ شعبان و... گواه و شاهدى بر اين مدعا است.

در عين حال با اين همه آثار پربركت زيارات ذكرشده، هيچ مناسبتى، هر چند كوچك و مختصر، وجود ندارد كه زيارت خواندن آن بزرگوار در روز اربعين سنت شود. پس علت و فلسفه استحباب زيارت روز اربعين چه چيزى مى‌تواند باشد؟ آيا صرف حضور و آمدن جابر بن عبدالله انصارى در آن روز، مى‌تواند علت تأسيس چنين سنتى گردد؟

هرگز چنين نيست؛ چراكه اولاً: گرچه جابر شخص محترم و عالم محبوب و شيعه مخلص بود، لكن در بعد سياسى يا نظامى آن روز، هيچ نقش و جايگاه مهمى نداشت؛ آيا زيارت چنين شخصى، ممكن است يك سنت برجسته و آموزنده در تاريخ شود و به نام يك عمل قهرمانانه و آموزنده، سرمشقى براى مبارزان، مجاهدان، ايثارگران و از جان گذشتگان آينده روشن جهان سرخ و خونين تشيع باشد؟

ثانياً: آيا عمل سالگرد اولين زيارت، سابقه و نمونه‌اى براى الگو و شاهد بودن دارد؟ هر شهيد و متوفايى، اولين زائر دارد؛ آيا عاقلانه و پذيرفتنى است كه چون كسى اولين زيارت را انجام داد، ديگران نيز به تبعيت و پيروى او، همه‌ساله آن روز را به مناسبت تجديد خاطره زيارت آن زائر، گرامى بدارند و مراسم باشكوه و مفصلى مانند روز درگذشت يا حتى مفصل‌تر از آن برپا كنند؟!

چرا اولين زيارت پيغمبر اكرم(ص) و ساير امامان(عليهم السلام) و شهيدان ديگر تاريخ، ثبت و ضبط نشد و گراميداشت و زيارت آن روز، شيوه و سنت قرار نگرفت؟

آيا اگر امام سجاد(ع) بر فرض، سى‌وهشتم يا چهل‌وپنجم يا پنجاهم، با اهل‌بيت(ع) به كربلا مى‌آمدند و سرهاى مطهر را دفن مى‌كردند و مراسم تدفين را برگزار مى‌نمودند، باز هم روز اربعين به مناسبت زيارت جابر، روز برجسته‌اى معرفى و مراسم تدفين سرهاى مطهر شهيدان به فراموشى سپرده مى‌شد؟

آيا اگر جابر روز سى‌ام شهادت امام حسين(ع) (دهم صفر) به زيارت مى‌آمد و امام سجاد(ع) با اهل‌بيت(عليهم السلام) و سرهاى مطهر، روز چهلم (بيستم صفر) وارد كربلا مى‌شدند، باز هم ثلاثين (دهم صفر) در مكتب تشيع، روز ممتاز و برجسته‌اى معرفى شده و اربعين فراموش مى‌شد؟

 

آيا اگر جابر روز ديگرى (غير از بيستم صفر) به كربلا مى‌آمد و امام سجاد(ع) اصلاً به كربلا نمى‌آمد (چنان‌كه بعضى معتقدند) باز هم همان روزى كه جابر به كربلا آمده بود، ثلاثين يا خمسين در مكتب و مذهب تشيع، يك سنت مؤكد ثبت مى‌شد؟ آيا در برابر اعتراض غير شيعيان، پاسخ و توجيه منطقى و محكمى داشتيم؟

ثالثاً: آمدن جابر به كربلا در روز اربعين (جدا از ديدار با اهل‌بيت(عليهم السلام)) از سوى كسى قبل از سيد بن طاووس نقل نشده است و تنها اسفرائنى كه قبل از سيد مى‌زيست (۴٠۶ه .ق) در مقتل خود نقل نموده است كه جابر در روز اربعين، براى زيارت امام حسين(ع) به كربلا آمد و در آنجا با اهل‌بيت(عليهم السلام) ديدار كرد؛ ولى مرحوم سيد بن طاووس و ديگران، آمدن جابر «به صورت جداگانه» و بدون ديدار با اهل‌بيت(ع) را نقل نكرده‌اند. بنابراين «پذيرش آمدن جابر» و «انكار آمدن اهل‌بيت(عليهم السلام)» از نظر تاريخى پذيرفتنى نيست.

 

پاسخ صحيح

آيا اربعين و چهلم بودن، به تنهايى مى‌تواند علت اين مراسم روحانى باشد؟ آيا آمدن و زيارت جابر به عنوان صحابى معروف يا اولين زائر، مى‌تواند دليل سنت شدن اربعين شود؟ پس رمز و فلسفه حضور بر مرقد مطهر و تربت پاك امام حسين(ع) در روز بيستم صفر و خواندن زيارت اربعين چيست؟

از مطالبى كه تاكنون گفته شده، نتيجه مى‌گيريم كه اين دو دليل، نمى‌تواند رمز و راز عظمت و سنت مراسم اربعين باشد. پاسخ صحيح و قانع‌كننده مرحوم شيخ الطائفه - جزاه الله خيراً - طبق نقل شيخ شهر آشوب، پرده از راز اين معما مى‌گشايد و علت واقعى رسم سنت اربعين را مراسم تدفين سر امام(ع) و برپايى سوگوارى و عزادارى و نوحه‌خوانى و تجديد خاطره مصائب جانسوز و جانگداز عاشورا مى‌داند.

علاوه بر اين روايات معتبر و مستفيضه و شايد متواتر، دال بر گريستن آسمان بر عزادارى امام به مدت چهل روز نيز، پرده از رمز و راز اين موضوع برمى‌دارد. 59

در نتيجه اربعين، محتوايى آموزنده دارد و يادآور خاطره‌اى حيات بخش و با قداست است و چه شايسته و بجاست كه مراسم تدفين سر مطهر امام حسين(ع) و شهداى باوفاى كربلا، پس از چهل روز جدايى از بدن و گرداندن بر سر نى در خيابان‌ها و بيابان‌ها و كوچه و بازارها، براى هميشه و تا ابد، زنده بماند و همه‌ساله، مراسم بزرگداشت اين خاطره به يادماندنى و فراموش نشدنى، با عزت و احترام و هرچه باشكوه‌تر برگزار شود و روحيه ظلم‌ستيزى، همچون يك درس آموزنده از استاد بزرگ بشريت، حسين بن على(عليهما السلام)، به نسل‌هاى آينده، به‌ويژه جوانان منتقل شود و همچنان زنده و شاداب، گرم و گيرا حفظ شود تا زمينه قيام بزرگ جهانى و عدل‌گستر مهدى موعود(عج) فراهم آيد. بى‌گمان جز با شيوع و رواج روحيه شهادت‌طلبى و گسترش فرهنگ جانفشانى در راه ريشه‌كنى ظلم و ظالم، در ميان همه توده‌هاى محروم و مظلوم، زمينه و مقدمات ظهور و فرج نهايى فراهم نمى‌آيد. همچنان كه جز با روحيه شهادت‌طلبى و ايثارگرى، انقلاب كبير اسلام پا نگرفته و رونق نيافت. بدين سبب به حق مى‌توان گفت: پيامبر اكرم(ص) با تزريق روحيه جان‌نثارى در ملت خود، درس مبارزه با كفر و شرك را به آنان آموخت و حسين(ع) با تزريق روحيه جانفشانى (كه در جوامع اسلامى به مرگ يا به سردى و ضعف كشيده شده بود) درس مبارزه با ظلم و نفاق را به جامعه در خود فرو رفته آن زمان آموخت و چه خوش گفت: «حسين منى و انا من حسين» (تو گويى درست اين سخن گفت پيغمبر است).

شاهد خوب اين مدعا (بزرگداشت مراسم اربعين، تنها به دليل تجديد خاطره دفن سرهاى مطهر شهدا از سوى اهل‌بيت(عليهم السلام) در بيستم صفر) اين است كه در روزهاى ديگر، زيارتى مخصوص حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى، رايج نيست. فقط حضور است و زيارت كردن و نماز است و دعاى وداع و بازگشت. در صورتى كه در اربعين، مراسم عزادارى و دسته‌هاى سينه‌زنى و غيره، در كربلا از عاشورا، خيلى مفصل‌تر و پرجوش و خروش‌تر برگزار مى‌شود.

هيئت‌ها و مواكب حسينى، از كل شهرهاى عراق براى اقامه عزا و نوحه‌خوانى رو به كربلاى حسين(ع) مى‌آورند؛ تا حدى كه كربلا، گنجايش پذيرايى آنان را ندارد. در بيرون شهر، چادر و خيمه برپا مى‌كنند و اين چند روز را آنجا به‌سر مى‌برند. سه شبانه روز پيوسته، دسته‌هاى عزادارى و سينه زنى، صحن و حرم مطهر كربلا و همچنين بازار و خيابان‌ها را پر از جمعيت مى‌كنند و ازدحام جمعيت، به قدرى است كه رفت و آمد و نقل و انتقال، در كل شهر، به‌ويژه ورود و خروج از صحن و حرم مطهر، براى افراد عادى، به‌ويژه زنان و كودكان، بسيار دشوار و گاهى همراه با خطرهايى خواهد بود.

از كتاب «ادب الطف» علامه خطيب شهير بزرگوار، سيد جواد شبر نقل است كه در اربعين، بيش از يك ميليون نفر در كربلا به زيارت و عزادارى مى‌آيند (در عراق آن روز كه ده ميليون نفر جمعيت داشت) و بيش از صد تن برنج، براى جمعيت‌هاى عمومى و علنى طبخ مى‌شود.

آيا چنين مراسم باشكوه و مجللى، تنها به سبب زيارت جابر بود؟! يا تنها به حساب روز چهلم عاشورا بود؟ يا براى تجديد خاطره تلخ و مظلومانه عاشوراست، كه در اربعين تجسم يافت و تكرار شد؟ يا اينكه براى بزرگداشت و تجليل مراسم تدفين بخشى از بدن پاك و پيكر مطهر امام حسين(ع) و ياران بى‌نظيرش است؟ بخشى از بدن و پيكر كه حرمت و قداستش، اگر از كل پيكر و بدن بيشتر نباشد، كمتر نيست.

آيا عده‌اى زنان و كودكان، اسير شده و رنج بى‌خانمانى كشيده و تلخى غربت چشيده، پس از چهل روز اسارت و آوارگى، سرِ بريده و از تن جدا شده پدران و برادران و فرزندان خود را به بدن‌هاى بى‌سر ملحق كنند و دفن نمايند، داغ تازه آنان، تازه‌تر نمى‌شود؟ داغديدگانى كه علاوه بر داشتن داغ كشته و پرپر شدن گل پيكر خاندان خود، اجازه گريستن و اشك ريختن و آه كشيدن و ناله كردن را نداشتند، پس از چهل روز، تحمل درد و رنج و زحمت اسارت بر سر تربت عزيزان خود آمدند تا سرهاى پاك به امانت گرفته را به اهل امانت بازگردانند و پس از انجام وظايف و پايان يافتن مراسم تدفين تمام قطعات بدن‌هاى قطعه‌قطعه شده، به مراسم عزادارى و سوگوارى بپردازند.

آيا شايسته نيست شيعيان مخلص اين خاندان كه «خلقوا من فاضل طينتهم يفرحون لفرحهم و يحزنون لحزنهم» (از باقيمانده خاك آنان آفريده شدند و به شادى آنان شاد و به حزن و اندوه آنها اندوهناك‌اند) در بيستم صفر هر سال، سوگوارى و نوحه‌خوانى برپا كنند تا خاطره تلخ بازگشت اسيران، تجديد و مراسم تدفين سرهاى مطهر در كربلا، تجليل شود؟ و با برپايى مراسم نوحه و عزا و ماتم، هميارى و همگامى خود را با اهل‌بيت(عليهم السلام) اعلام كنند؟

از اينجا راز و رمز برگزارى مراسم سوم و برپايى برنامه چهلم براى مردگان مؤمن، كشف مى‌شود كه روز سوم، رمز تجديد خاطره مراسم تدفين پيكرهاى بى‌سر شهيدان كربلاست و راز مراسم اربعين، تجليل و اظهار همدردى با خاندان نبوت و شركت در اقامه عزا، به مناسبت تدفين و خاكسپارى سرهاى بى‌پيكر و ملحق نمودن آنها به بدن‌هاى پاك بى‌سر است.

 

توجيه اربعين از ديدگاه سيد مقرم

مرحوم علامه مقرم به منظور تفسير و تحليل اربعين، سعى دارد كه مراسم اربعين امام حسين(ع) را منطقى و موجه و متعارف در همه ملل و اقوام جلوه دهد؛ ازاين‌رو مى‌گويد:

من النواميس المردة الاعتناء بالفقيد بعد اربعين يوماً مضين من وفاته ... و النصارى يقيمون تأبينية يوم الاربعين من وفاة فقيدهم يجتمعون في الكنيسة و يعيدون الصلاة عليه... و اليهود يعيدون الحداد على فقيدهم بعد مرور ثلاثين يوماً. 60

«اربعين» برگزارى مراسم بزرگداشت مردگان در روز چهلم مرگ، از سنت و آداب و رسوم رايج و شايع در همه امت‌ها و ملت‌هاست. مسيحيان نيز ملتزم مى‌باشند و يهوديان، اين مراسم را روز سى‌ام برگزار مى‌كنند.

 

بررسى اين ديدگاه

١. اگر مراسم بزرگداشت و تجديد خاطره، هيچ ريشه مذهبى، تاريخى، سياسى و اجتماعى نداشته باشد، چرا روز چهلم انتخاب شد و قبل و بعد نشد؟ «ثلاثين» يهوديان چه نقصى داشت كه متروك و مهجور شد؟ چرا آنان «اربعين» را انتخاب نكردند، با اينكه (فَتَمَّ مِيقٰاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً) (اعراف: ١۴٢) در مورد آنان است و همچنين آيه (وَ إِذْ وٰاعَدْنٰا مُوسىٰ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ) (بقره: 51) خطاب مستقيم به يهوديان است؟

٢. چه شاهدى از قبل يا بعد از اسلام، بر رسم و سنت بودن بزرگداشت اموات در چهلم وجود دارد؟ آيا براى پدر و جد پيغمبر(ص)، قبل از اسلام مراسم اربعين انجام شد؟ آيا مشركان عرب براى مردگان خود در روز چهلم، اطعام مى‌كردند؟ يا سر خاك مى‌رفتند يا تجديد عزا مى‌كردند؟

ملت يهود به گفته خود سيد، روز سى‌ام مراسم برگزار مى‌كنند كه آن هم معلوم نيست از چه تاريخى و با چه انگيزه‌اى مرسوم شد؟ مسيحيان كه به ياد مردگان خود، روز چهلم مرگ، مراسم عبادت برپا مى‌كنند، آيا سابقه‌دار است؟

آيا متخذ و برخاسته از سنت حسنه رايج در ميان مسلمانان نيست كه به نام و به ياد مراسم تدفين سر مطهر امام(ع) و هميارى با عزادارى خاندان داغديده‌اش برگزار مى‌شود؟

مراسم امام حسين(ع)، محكوم و تابع آداب و رسوم عرفيات رايج بين يهود و نصارى و جاهليت نيست، بلكه سنت‌شكن و حاكم بر سنت‌ها و خود، بنيانگذار سنت‌هاى حسنه است. اگر در ملت مسلمان، برگزارى مراسم اربعين سنت ضرورى‌الانعقاد است، يكى از خيرات و بركات بازتاب حركت و قيام الهى امام حسين(ع) و يكى از آثار حسنه آن بزرگوار است؛ نه از اين جهت كه چون بر هر مرده ممدوح و مذموم، مراسم اربعين برگزار مى‌شود، بر امام حسين(ع) نيز چنين رفتار مى‌شود. اگر اين‌گونه بود، چرا براى امامان ديگر، مراسم اربعين انجام نمى‌شود؟ همچنين اگر چنان بود، چرا اربعين امام حسين(ع) هر سال تكرار مى‌شود؛ درحالى‌كه براى اموات و شهدا، حتى براى معصومان(عليهم السلام)، مراسم اربعين تكرار نمى‌شود؟ همچنين مى‌بينيم براى مردگان، رسم و عادت نيست كه هر سال، مراسم اربعين تكرار شود.

پس به‌خوبى مى‌توان چنين نتيجه‌گيرى كرد كه اربعين امام حسين(ع)، مانند ديگر مراسم‌ها و سنت‌هاى مذهبى، همگى محتوايى حقيقى و پيامى آموزنده دارند و مشتمل بر رمز و راز توجيه‌پذير و تصديق و شايسته پيروى همه جوامع و طوايف بشرى هستند؛ نه اينكه مراسم امام(ع)، ريشه در آداب و رسوم يهود و نصارى و جاهليت اعراب، داشته باشد.

 

پاورقی ها:

1) . مجله رواق اندیشه، شماره 1.

2) . ترجمه نفس المهموم، شعرانى، ص٢۶٩.

3) . حماسه حسينى، شهيد مطهرى، ج١، ص٣٠ و ج ٢، ص٢۵۵.

4) . اقبال، سيد بن طاووس، ص۵٨٩.

5) . لؤلؤ و مرجان، حاج ميرزا حسين نورى، ص١۴٩.

6) . مقتل ابومخنف، به نقل از لؤلؤ و مرجان، ص١۵٧.

7) . امالى، شيخ صدوق، ص١۶٨.

8) . تحقيق اربعين، شهيد قاضى طباطبايى، ص٣۴١، به نقل از مناقب، ابن‌شهر آشوب، ج٢، ص٢٠٠؛ اعلام الورى، شيخ طبرسى، ص٢۵٠.

9) . همان، ص٣۴۴ به نقل از: الآثار الباقيه، ص٣٣١ و نيز ج٢، ص٢٢ به نقل از: ترجمة الاثآر الباقيه، ص٣٩٢.

10) . به نقل از: نفس المهموم، مرحوم محدث قمى، ص۴۶۶؛ تحقيق اربعين، ص٣۴١.

11) . اقبال، ص۵٨.

12) . روضة الواعظين، شيخ فتال نيشابورى، ص٢٣٠.

13) . بشارة المصطفى، به نقل از: اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج۴، ص۴٧.

14) . اعلام الورى، الطبرسى، ص٢۵٠.

15) . به نقل از: مقتل الحسين، سيد مقرم، ص۴۶٩.

16) . تحقيق اربعين، صص٣۴٢ و ٣۴٩ به نقل از: تذكرة الخواص، سبط بن جوزى؛ مقتل مقرم، ص۴٧٠ به نقل از تذكرة الخواص، ص١۵٠؛ اعيان الشيعه، سيد محسن الامين، ج١، ص۶٢۶.

17) . اقبال، ص۵٨٨.

18) . مثير الاحزان، ابن نما الحلى، ص۵٩، به نقل از تحقيق اربعين، ج٢، ص٢٠؛ مقتل الحسين، ص۴۶٩.

19) . مقصود از اين اصطلاح، اجازه نقل روايت است كه تا چندى پيش، ميان دانشمندان اهل حديث رايج بوده است.

20) . الذريعه، آقا بزرگ تهرانى، ج١٩، ص٣۴٩.

21) . حبيب السير، خواند مير، ج٢، ص۶٠.

22) . مقتل مقرم، ص۴۶٩ به نقل از الاتحاف بحب الاشراف، عبدالله بن محمد الشبراوى، ص١٢.

23) . عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، زكريا بن محمد قزوينى، ص٧٠.

24) . اعيان الشيعه، ج١، ص۶١٧.

25) . مقتل الحسين، ص۴۶٧.

26) . همان، ص۴۶٩.

27) . همان.

28) . تحقيق اربعين، ص٢۶٠.

29) . الكامل، ابن اثير، ج۴، ص٨۴.

30) . ارشاد، شيخ مفيد، ص٢۶١.

31) . همان، ص٢۶١.

32) . تحقيق اربعين، ص۴٢.

33) . اقبال، ص۵٨٩.

34) . الكامل، ج۴، ص٨٧.

35) . ارشاد، صص٢۶١ - ٢۶٣.

36) . تاريخ طبرى، الطبرى، ج۴، ص٢٩٣.

37) . همان، ص٣۵٣.

38) . البداية و النهاية، ابن كثير، ج٨، صص٩ - ١٩٨؛ به نقل از: تحقيق اربعين، ص٣٧٠.

39) . همان، صص٣٣ و ٣۴؛ به نقل از: اعيان الشيعه.

40) . رجال كشى، شيخ طوسى، ص٧۵؛ تنقيح المقال، المامقانى، ج٣؛ نفس المهموم، شيخ عباس قمى، ص١٢٩؛ تحقيق اربعين، ص٣۴.

41) . تظلم الزهرا، فاضل قزوينى، ص١٧٢.

42) . نفس المهموم، ص۴۶٣.

43) . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر سيدرضا پاك نژاد، ج۶، ص٣٣.

44) . تاريخ طبرى، ج۴، ص١٢٧؛ استقامت و مصر، ج۶، ص٩۶.

45) . مقتل الحسين، پاورقى، ص٣۴۴.

46) . تظلم الزهرا، ص١٧٢.

47) . اعيان الشيعه، ج١، ص۶٢۶؛ مقتل مقرم، ص۴٧٠؛ به نقل از تذكرة الخواص، ص١۵٠؛ تحقيق اربعين، صص٣۴٢ و ٣۴٩.

48) . مقتل مقرم، ص٣۶٣؛ به نقل از مثير الاحزان، ص۵٨.

49) . لهوف، سيد بن طووس، ص٢٣٢.

50) . بحارالانوار، ج۴۵، ص١۴۵.

51) . مصائب الهداة، اسد الله حسينى تنكابنى، به نقل از: تحقيق اربعين، ص٣٣٧.

52) . نفس المهموم، ص۴۶۶.

53) . مقتل مقرم، ص۴٧٠ به نقل از الكواكب الدريه، المناوى، ص١.

54) . زاد المعاد، ابن قيم الجوزيه، اعمال روز بيستم صفر.

55) . جلاء العيون، علامه مجلسى.

56) . اقبال، ص۵٨.

57) . چون مسلّم شد، «اربعين» ويژگى و امتياز خاصى از روزهاى قبل و بعد از خود ندارد.

58) . التهذيب، ج۶، ص۵٢.

59) . كامل الزيارات.

60) . مقتل مقرم، صص٣۵۴ و ٣۶۵.

 

1- آیات قرآن: روز و عدد چهل از ظاهر قرآن و روایات چنین بر می‌آید که دارای اسراری باشد. در قرآن سوره بقره آیه 51 خداوند می‌فرماید: وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ [1]

قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعینَ سَنَةً یَتیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقینَ[2]

وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‏ فی‏ قَوْمی‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ [3]

2- با موسی چهل شب وعده گذاشتیم و او به میعادگاه برای گرفتن فرمانهای الهی آمد. یعنی مدت وعده الهی که موسی در آن به دیدار خداوند برای گرفتن دستور و الواح رفت چهل شب بود. یعنی چهل شب موسی به طور رفت و با خداوند مناجات می‌کرد.

خداوند خود چهل روز برای موسی وعده داد که به مناجات بپردازد؛ تا الواح مهم رسالت به دست او برسد و موسی تا تحقق این وعده به میقات رفت و چهل شب کرارا مستمرا و لاینقطع ادامه داد.

در آیه دیگر چنین آمده است: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی‏ أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی‏ أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى‏ والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی‏ فی‏ ذُرِّیَّتی‏ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمینَ[4]

وقتی انسان به سن چهل سالگی می‌رسد از خداوند می‌خواهد توفیق شکرگزاری از نعمتهایش را به او بدهد و خواستار توفیق انجام عمل صالح از خداوند می‌شود ـ یعنی انسان در سن چهل سالگی به مرحله‌ای از رشد و ایمان می‌رسد که نوعی تکامل و بلوغ است لذا در روایات آمده هر کس تا سن چهل سالگی گناه کند و توبه نکند امکان بازگشت برای او سخت است[5] و همچنین نقل شده هرکس که چهل سال بر او بگذرد نیکی هایش به بدی‎هایش غلبه نکند و جهت گیریهایش به سوی خوبی‌ها نباشد جایش دوزخ است.

بعثت برخی از انبیاء در چهل سالگی بوده است؛ اینها همه نشان می‌دهد که اربعین و چهل روز و جهل سال در فرهنگ اسلامی بدون حکمت نیست و عدد بلوغ و تکامل خاص است؛

َ1- امام صادق (ع) مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِیثِنَا أَرْبَعِینَ حَدِیثاً بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَالِماً فَقِیهاً[6]

هرکس چهل حدیث از احادیث ما حفظ کند روز قیامت از فقها شمرده می‌شود. منظور از فقیه بودن برخورداری از درجات و امتیازات فقیه نزد پروردگار و جایگاه رفیع فقاهت است.

2- مورد دیگر مشخص کردن حدود همسایه‌ها: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کُلُّ أَرْبَعِینَ دَاراً جِیرَانٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ [7]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حدود همسایه را تا چهل خانه از چپ و راست و مقابل و پشت سر بر شمرده که دارای حق همسایگی هستند.

3- هر بنده‌ای چهل سپر و پناهگاه در پیشگاه خداوند دارد مادامی که چهل گناه مرتکب شود تا از این امنگاه خارج شود؛ [8]

بنابراین در اسلام عدد چهل دارای حکمتی است که آن را مهم جلوه می‌کند و در فرهنگ ایران زمین «چهل» عدد مشهوری است و در شعر و ادب فارسی نیز ترکیب‌هایی از این کلمه وجود دارد. در فرهنگ اسلامی نیز عدد چهل از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است در روایات اسلامی عدد چهل فراوان مطرح شده است. به عنوان نمونه در حدیثی آمده است: «کسی که تا 40 روز خالص برای خدا شود چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌شود» [9][10].

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِیمَانَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً أَوْ قَالَ مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِکْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلَّا زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ ثُمَّ تَلَا إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ فَلَا تَرَى صَاحِبَ بِدْعَةٍ إِلَّا ذَلِیلًا وَ مُفْتَرِیاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلَى رَسُولِهِ ص وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ ص إِلَّا ذَلِیلًا

بنابراین عدد اربعین و چله گرفتن در سیر و سلوک و رسیدن به مدارج معنوی در منابع اسلامی دارای جایگاه است؛ بر این اساس در فرهنگ اسلامی نیز جایگاه یافته است؛ عرفا و صلحا در تقید به مناسک و رسیدن به مراتب به این عدد توجه داشته‌اند و دیرینه آن به پیش از اسلام بر می‌گردد اما در فرهنگ اسلامی با تاکید روایات جایگاه شاخص به خود گرفته است.

اربعین حسینی که نکوداشت اربعین شهدای کربلاست نیز جایگاه ممتاز یافته تا جائیکه امام حسن عسکری(ع) درباره زیارت امام حسین در روز اربعین تاکید فرمود و از این ره آورد انسجام و هویت شیعه را سامان داد؛ آن حضرت در روایتی که در منابع معتبر شیعه گزارش شده فرمود: مؤمن پنج نشانه دارد: 1. خواندن 51 رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 34 رکعت نوافل) 2. زیارت اربعین 3.داشتن انگشتری در دست راست 4. سجده بر خاک 5. بلند گفتن بسم الله در نماز» [11] «این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که در ادعیه و منابع دعا آمده به اربعین امام حسین(ع) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده است[12].

امام عسگری و جایگاه اربعین در احیاء و انسجام شیعه

1- زیارت اربعین که مورد تاکید امام عسکری علیه‌السلام است؛ با توجه به اینکه دوره امامت حضرت به لحاظ سیاسی و اجتماعی شرایط خاص دارد و شیعه نیاز دارد به اینکه نمادهای خود را علنی کند چون دوره حضور امامت بعد از امام عسکری پایان یافته و دوره غیبت صغری و کبری شروع می‌شود؛ لذا شیعه باید انسجام خود را در این نمادها نشان بدهد و از نظر جمعیتی شاخص داشته باشد و اظهار وجود کند و گرنه اگر شعارها و نمادهای خود را علنی نکند ممکن است در طول تاریخ راه گم شود و تشیع مانند دیگر فرقه‌ها از نظر عقیدتی و با توجه به غیبت امام به حسب شرایط سخت از بین برود؛

امام عسکری بقای شیعه را به زیارت اربعین امام حسین پیوند می‌دهد از آنرو که نهضت امام حسین (ع) عامل بقا و حیات اسلام و شیعه که راه اصیل اسلام ناب است بوده لذا امام می‌خواهد با همان شعارهای حسینی نهضت زنده باشد هدفها و شعارهای امام حسین زنده بماند؛ لذا ویژگی‌های خاص شیعه را می‌شمارد تا شیعه از پویایی برخوردار باشد.

اگر امام نمادهای شیعه را در پویایی و حضور می‌داند؛ از این نوع نگاه می‌توان فهمید شیعه می‌تواند انسجام خود را در حضور در صحنه‌های عبادی جمعی و علنی بر پا کردن فرایض دینی از نمازهای جمعه و جماعت وحج و زیارت امام حسین که امروز در کربلا با حضور میلیونی محسوس و آشکار است؛ امام عسکری اتحاد و انسجام را پیرامون امام حسین قابل دسترسی می‌داند؛ لذا به سوی اربعین و زیارت اربعین انگشت نشانه می‌برد؛ انگار امام عظمت امروز شیعه را تجسم کرده و برای خلاصی و رهایی انسان امروز از بدبختی‌های دوره غیبت به اربعین و عظمت امام حسین علیه‌السلام اشاره می‌فرماید.

زنده داشت اربعین، زنده داشت امام حسین علیه‌السلام و نهضت عاشورا و کربلا با تمام محتوای نهضت حسینی است؛ لذا شیعه امروز با سرافرازی به نهضت حسین می‌نگرد و از آن در انسجام اسلامی بهره‌مند می‌شود.

اولین اربعین حسینی و زیارت اهل بیت از کربلا

درباره زیارت کاروان اسرای اهل بیت علیهم‌السلام از مرقد شهیدان کربلا در اولین اربعین سخنان بسیاری گفته شده، برخی از محققین معتقدند که کاروان اسیران در راه بازگشت به مدینه از کربلا عبور کرده و به زیارت شهیدان رفتند ولی برخی معتقدند چنین چیزی امکان ندارد بلکه اسرای اهل بیت علیهم‌السلام در اولین اربعین به زیارت نرسیدند و ملاقات با جابر صحت ندارد.

این مسئله نیز یکی از مسائل مورد اختلاف بین محققین است. مرحوم محدث نوری صاحب مستدرک در کتاب لؤلؤ و مرجان این قضیه را با دلایل و شواهدی بعید دانسته و رد کرده است.[13] و شهید مطهری هم که در کتاب حماسه‌ حسینی و برخی از آثارش مقداری از مرحوم محدث و کتابش تاثیر پذیر بوده است [14] موافقا با مرحوم محدث نوری آن را رد کرده است[15] (این سخنرانی ایشان در روز اربعین بوده است) شهید مطهری می‌‌فرماید: «یک جریان ساختگی که در هیچ کتاب معتبری وجود ندارد و تنها در یک کتاب وجود دارد که آن کتاب به اتفاق تمام ارباب مقاتل معتبر نیست ...[16] ولی هیچکدام از مورخین و محدثین و مقتل نویسان اسلام این را ننوشته‌اند بلکه تکذیب کرده‌اند و عقل هم (آنرا تکذیب می‌کند) این دو محقق بزرگ جهان تشیع بدین ترتیب وقوع این اتفاق تاریخی را انکار کرده‌اند.[17]

اما به نظر می‌رسد که دلایل چندان قطعی نیست، شهید مطهری فرموده است «عقل هم تکذیب می‌کند» در حالیکه چنین نیست، اتفاقا عقل تایید و تحسین می‌کند که اهل بیت امام حسین علیه‌السلام از کنار این حادثه به این سادگی نگذرند، از نظر عاطفی و عقلی بسیار بعید است که انسان بعد از از دست دادن عزیزانش به هر نحوی که ممکن باشد برای تسلی خاطر و تسکین آلام روحی بر سر مزار او برود و در آنجا عزاداری کند! عقل چگونه با چنین چیزی مخالف بوده و آنرا تکذیب می‌کند [18] که بانویی مثل زینب که محبوبترین فرد خاندانش (برادرش حسین) و سایر برادران و فرزندان و برادر زادگان را از دست بدهد و خودش به اسارت برده شود و در راه بازگشت به زیارت مزار آنها نرود، امام زین‌العابدین علیه‌السلام امام معصوم که از هر لحاظ در کمال و در اوج عواطف انسانی و عظمت معنوی از مزار عزیزانش زیارت نکند و فرزندان و خاندان پدرش را برای وداع به کربلا نبرد! اتفاقا اگر نرفته باشد جای بسی تعجب است و از نظر عقلی رحجان با رفتن اسراء به کربلاست و نرفتن مورد مذمت عقل است! چون مسیری را که اسراء را از کربلا به سوی شام آوردند از همان مسیر ممکن است اسراء از شام به کربلا برگردند در هر صورت شهر مدینه بعد از سرزمین کربلاست و کربلا در بین راه سوریه کنونی(شام) کشور عراق واقع است و از نظر عقلی هیچ استبعاد و مانعی وجود ندارد و از محالات نیست که خاندان امام حسین علیه‌السلام در راه بازگشت به مدینه در اولین فرصت به زیارت قبور مطهر شهیدان رفته باشند.

مرحوم نوری و شهید مطهری در یکی از دلایل ردشان آورده‌اند که چون ابن طاوس صاحب لهوف در جوانی این کتاب را نوشته حرف او غیر معتبر است، در حالیکه جوان بودن ابن طاوس هیچ دلیلی بر رد این مطلب نمی‌تواند باشد اتفاقاً نیرویی که در جوانی برای پژوهش و تحقیق وجود دارد در کهن سالی نیست، این دلیل آنها نیز دلیل قابل قبولی نیست.

یکی از دلیل‌های شهید مطهری این است که هیچ یک از مقتل نویسان و مورخان اسلامی این واقعه را ذکر ننموده‌اند.

در جواب آنها باید گفت که: اولاً: چه کسی مدعی است که مورخین تمام حوادث را دقیقا ضبط کرده‌‌اند و مسیر کاروان اهل بیت از شام به مدینه را گزارش داده‌اند.

ثانیاً: صاحب لهوف مرحوم سید بن طاوس خودش یکی از مقتل نویسان بزرگ و معتبر شیعه است که آن مطلب را نقل کرده است. و علاوه بر او ابن نما نیز در مثیرالاحزان و دیگر مقتل نویسان در تایید کلام سید ابن طاوس نقل نموده است.

ثالثاً: مرحوم مطهری و نوری فقط در حد سخن مدعی شده‌‌اند که هیچیک از مورخین اسلامی و مقتل نویسان این واقعه را منعکس نکرده‌اند. چون آنها به تمام مقاتل دسترسی نداشته‌اند و تمام منابع تاریخی را مراجعه نکرده‌اند [19] که بدون تحقیق و استفصاء اثبات چنین ادعایی مشکل است. چون هم سید ابن طاوس نقل کرده و هم بنابر نقل خود محدث نوری ابن نما در کتاب مثیر‌الاحزان آنرا نقل کرده است. [20]

احتمالا مرحوم نوری اولین کسی است که در این مسئله با آوردن دلایلی تردید نموده است، او از شیخ مفید نقل کرده است که فرموده است روز بیستم صفر که مصادف با اربعین است اهل بیت امام حسین از شام حرکت کردند نه اینکه اربعین به کربلا رسیدند.[21]

در هر صورت مرحوم نوری و بعد از او شهید مطهری این قضیه را انکار کرده‌اند و از لحاظ عقلی به ملاحظه برخی از امور همچون مسیر طولانی بین کربلا و شام و مدت زمان طی این مسافت محال می‌دانسته‌اند.

در عین حال عده‌ای از علمای شیعه چون ابن طاوس در لهوف و ابن نما در کتابش این واقعه را نقل کرده‌اند و مجلسی نیز از سید نقل نموده است. [22]

علاوه بر آنها مرحوم قاضی طباطبائی پژوهشی مفصل در این باره انجام داده و معتقد است که روایت جابر تا آخر نقل نشده است بلکه بخش پایانی آن قطع شده و گرنه حضور اهل بیت در کربلا و دیدارشان با جابر در زیارت امام حسین علیه‌السلام منعکس می‌شد.[23]

آن مرحوم گفته است که علم الهدی و شیخ طوسی گفته‌اند که سر مبارک امام حسین در روز اربعین به پیکر پاک امام حسین ملحق شد.[24]

مرحوم قاضی تمام دلایل محدث نوری را جواب داده و مردود شمرده است و ادعای خود را که حضور اهل بیت در اربعین اول بر سر قبور شهداست ثابت می‌کند.[25]

با توجه به اینکه تحقیق آن مرحوم مفصل است و کاملا مخالف با گفتار نوری و شهید مطهری، لذا نمی‌توان با احتمالاتی که مرحوم نوری اقامه نموده حضور اهل بیت را منکر شد؛ بلکه عواطف شدید اهل بیت و بی قراری آنها از فراق امام شهیدان و عزیزان حکم می‌کند که در اولین فرصت به زیارت شتافته باشند. برای مطالعه بیشتر به کتاب مرحوم قاضی مراجعه کنید.

 

پاورقی ها:

[1] . بقره /51

[2] . م ائده/26

[3] . 142/ اعراف

[4] . احقاف/ 15

[5] . ر.ک: تفسیر روح المعانی، ج 26، ص 17 و تفسیر نمونه، ج 21، ص 329.

[6] . الکافی، ج 1 ص : 49 - 48

[7] . الکافی، ج 2 ص 669

[8] . الکافی، ج 2 ص : 279 - 276

[9] . الکافی، ج 2 ص 16 ، الإخلاص ..... ص : 15

[10] . محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، جلد 8، ص 47.

[11] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 51.

[12] . نشریه رسالت، رسول جعفریان، نشریه اربعین امام حسین(ع)، عدد چهل، 16/1/83.

[13] . محدث نوری، لؤلؤ و مرجان، ج سوم، قم، انتشارات طباطبائی، 71، ص 149

[14] . شهید مطهری درباره وقوع چنین اتفاق و یا عدم وقوع آن تحقیق ویژه نموده است احتمالا با اتکاء به اثر مرحوم محدث نوری این واقعه را بعید دانسته است.

[15] . شهید مطهری، حق و باطل، چاپ دهم، تهران، صدرا 69، ص 89

[16] . همان ص 90

[17] . منظور شهید از این کتاب ظاهرا کتاب لهوف سید بن طاووس است.

[18] . مگر اینکه از جهت مدت زمانی محاسبه شود و مسیر بین شام و کربلا را بیش از مدت معلوم شده برای طی مسافت تعیین کند که در این مدت رفتن کاروان از شام به کربلا محال باشد.

[19] . در حالیکه خود مرحوم نوری فرموده است که طبری والکامل نقل نکرده‌اند از دو تا منبع را نمی‌توان به تمام مقاتل تعبیر کرد.

[20] . محدث نوری«پیشین» ص 150

[21] . همان ص 154

[22] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ج سوم، تهران، اسلامیه، 63، ص 146

[23] . شهید قاضی طباطبائی، تحقیق در اول اربعین سیدالشهداء چاپ سوم، قم، بنیاد علمی و فرهنگی شهید قاضی، 1368، ص 217

[24] . همان ص 220

[25] . همان از ص 6 تا ص 304