emamian

emamian

یکی از سوالات پیرامون سخنان حضرت علی علیه السلام، چگونگی حفظ و نوشتن سخنان این امام همام است که در این مطلب به انتشار پاسخ آن خواهیم پرداخت:

 

همه می‌پرسند سخنان امام علیه السلام چگونه حفظ و ضبط و جمع آوری شده است؟

همه می‌خواهند بدانند که:

در آن روزگاران آغازین اسلام "۱۴ قرن قبل" که وسایل مجهز و الکترونیک امروزی وجود نداشت و از رادیو و تلویزیون و مطبوعات خبری نبود و وسایل پیشرفته صدابرداری در اختیار نبود، چگونه سخنرانی‌های امام علی علیه السلام را تدوین نمودند؟ ضبط و کنترل کردند و به نسل‌های آینده رساندند؟

 

برای پاسخ دادن به سوالات یاد شده باید به تاریخ مدون ملت‌ها و صدر اسلام و کیفیت حفظ آثار فرهنگی در گذشته و سیستم ارتباطات در دوره‌های گذشته تاریخ، توجه نمود که در آن روزگاران به جای وسایل مدرن و مجهز امروزی، به قدرت حافظه و کتابت نویسندگان زبردست متکی بوده و آثار فرهنگی خود را به گونه‌ی مطلوبی نگهداری می‌کردند.

این واقعیت در رابطه با چگونگی حفظ و ضبط قرآن کریم نیز مطرح می‌باشد. یعنی در دوره‌های قبل از حکومت، فرزندان امام و برخی از اصحاب و گروهی از مردم، به ضبط و نگهداری آثار ارزشمند امام علی علیه السلام همت می‌کردند، اما در دوران ۵ سال حکومت امام، امکانات و لوازم و وسایل فراوانی به صحنه آمد، زیرا:

 

۱. شش هزار از اصحاب امام علیه السلام همواره در همه جا، چون شاگردان یک کلاس هماهنگ، سخنان امام را می‌شنیدند، حفظ می‌کردند، و در سراسر جامعه آن روز رواج می‌دادند. [۱]

 

۲. گروهی از نویسندگان توانا و ''کتاب'' هنرمند، همه جا در پای صحبت امام می‌نشستند و همه ی سخنان امام را می‌نوشتند مانند حارث اعور. [۲]

 

۳. عده‌ای ''حفاظ'' در آن روزگاران "به جای دستگاه‌های فیلم برداری و ضبط صوت امروز" گرد می‌آمدند که هر کجا امام صحبت می‌کند حفظ کنند و به جامعه عرضه نمایند.

 

۴. تمام نامه‌های امام هم در مرکز حکومت بایگانی می‌شد و در دست فرمانداران و کارگزاران حکومت نگهداری می‌شد، حتی نامه هائی را که امام برای دشمنان خودش مانند معاویه و عمروعاص نوشته بود آنها نیز اینگونه آثار ارزنده را از دست ندادند و در حفظ و نگهداری آن کوشیدند.

 

۵. بعضی از شاگردان امام علیه السلام مانند زید بن وهب، برخی از خطبه‌های امام را در زمان آن حضرت نوشته و به صورت کتاب در آوردند و به نام "خطبه‌های امیرالمومنین" به مردم عرضه نمودند، یعنی جمع آوری و تدوین سخنان امام، صدها سال قبل از سید رضی قدس سره توسط شاگردان امام علیه السلام، صورت پذیرفت. [ ۳ ]

 

امام علی علیه السلام صدها سخنرانی "خطبه" و دهها نامه و هزاران کلمات حکیمانه دارد که هزاران افسوس، تنها بخش کوتاهی از آن همه رهنمودها به نسل عصر ما رسیده است، و قسمت اعظم آثار امام علیه السلام در جنگ‌های میان مسلمین، و با توطئه استعمارگران، و کتاب سوزی ایادی استعمار، و آتش تعصب و حسادت برخی فرق ناآگاه، و غارت نسخ خطی مسلمین یا از بین رفته و یا از میان ما رخت بربسته است، و تنها حسرت و اندوه از دست دادن چنین سرمایه‌های عظیمی بر دل‌های پر از اندوه ما نشسته است.

در نهج البلاغه ۲۴۱ خطبه ثبت گردید، در صورتی که سخنرانی‌های امام علی علیه السلام فراوان است.

 

مسعودی مورخ معروف که ۱۰۰ سال پیش از سید رضی زندگی می‌کرد می‌نویسد: مردم بیش از چهارصد و هشتاد و اندی از خطبه‌های امام را حفظ کرده و از آن استفاده می‌کنند. [۴]

 

مشکلات جمع آوری آثار علوی

اولین سوالی که به ذهن هر محققی می‌آید این است که:

با توجه به عظمت و ارزش‌های والای سخنان امام علیه السلام چرا قبل از سیدرضی جامعه‌ی اسلامی به فکر تدوین شایسته ی آثار امام علیه السلام نپرداخت؟ چرا در طول ۴۰۰ سال "از زمان امام علیه السلام تا سید رضی" دانشمند محققی، این ضرورت را درک نکرده و برای استفاده عموم مردم، حرکت سازنده ای را آغاز نکرده است؟

 

و چرا در طول سالیان طولانی ''۴ قرن'' مردم از فیض وجود کتابی مانند نهج البلاغه محروم بوده اند؟ و با مشکلات و دردسرهای زیاد برخی از رهنمودهای امام را فراهم می‌نمودند؟

 

علت اساسی چیست؟

و ریشه‌های این ناتوانی و کمبود را در کجا باید جستجو کرد؟

 

با اندک مطالعه و بررسی تاریخ غم بار و خون آلود "از شهادت امام تا سال ۴۰۰ هجری" پاسخ سوالات فوق تا حدودی روشن است، زیرا شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام در این دوره غم بار و خونین، دچار مشکلات فراوانی بودند و نمی‌توانستند آزادانه آثار امام علی علیه السلام را در جوامع آن روز مطرح نمایند و به تاکتیک‌های گوناگونی روی می‌آوردند مانند:

 

۱- شیعیان کتابهای روایی و آثار علوی را از ترس پنهان می‌کردند.

 

۲- شیعیان در بسیاری از موارد در دل خروارها خاک آثار فرهنگی را دفن می‌کردند.

 

۳- شیعیان جرأت بیان واقعیت‌ها را نداشتند.

 

۴- بسیاری از کسانی که حافظ سخنان امام علیه السلام بودند انکار می‌کردند.

 

۵- برای حفظ جان دانشمندان شیعه به پنهان کاری و مخفی شدن، روی می‌آورند.

 

و انزوای سیاسی شیعیان، هجرتهای غم بار دانشمندان اسلام، و محرومیت‌های جانکاه پیروان امام علی علیه السلام تا قرن چهارم، تداوم یافت و عاشقان و حافظان آثار علوی فرصت تبلیغ و ترویج سخنان امام علیه السلام را نیافتند.

 

امام در قرن چهارم، با پیدایش تحولات سیاسی در کشورهای اسلامی، که شیعیان حکومت و قدرت، را به دست گرفتند توانستند موفقیت‌های چشم گیری را به دست آوردند که یکی از آنها تدوین نهج البلاغه می‌باشد.

 

موفقیت سید رضی قدس سره علل و عوامل گوناگونی دارد که همه ی آن به تحولات سیاسی، فرهنگی قرن چهارم هجری مربوط می‌گردد، زیرا سیدرضی قدس سره در سال ۳۵۹ هجری متولد شد و کار تألیف و تدوین نهج البلاغه در سال ۴۰۰ پایان پذیرفت. برای اینکه زمینه‌های مناسب آن روزگاران را بهتر مورد شناسایی قرار دهیم باید به برخی از تحولات مهم قرن چهارم، توجه نمائیم، مانند:

 

اول- اوضاع اجتماعی سیاسی شیعیان با انقلاب آل بویه در کرمان و با همکاری شیعیان مازندران عوض د و کم کم روی پای خود ایستادند.

 

دوم- دانشمندان شیعه در برخی از امور، رهبری مردم را به دست گرفتند.

 

سوم- حرکتهای وسیع و گسترده ای جهت تأسیس حوزه‌های علمیه آغاز شد.

 

چهارم- از سراسر بلاد اسلامی آن روز دانشمندان فراوانی در حوزه‌های علمیه ی شیعه گرد آمدند و وظیفه‌ی تعلیم و تربیت دانشجویان و طلاب علوم اسلامی را عهده دار شدند.

 

پنجم- قرن چهارم تبدیل به قرن تألیف و ترجمه و تدوین کتب اسلامی شد.

 

ششم- شیعیان در برخی از کشورها، حکومت را به دست گرفتند و برخی دیگر در کادر حکومت و رهبری جامعه حضور فعال و تعیین کننده ای پیدا نمودند.

امام کاظم(ع) و دفاع  از امامت

در دوران ائمه(ع) سیاست تقیه در مواردی سبب شده برخی از شیعیان در تشخیص امام بعدی دچار مشکل شده و نتوانند امام واقعی را بشناسند. در زمان امام موسی بن جعفر(ع) دقیقا همین شرایط حکم فرما بود. در چنین موقعیتی امام موسی بن جعفر(ع) تلاش داشت امام واقعی را به شیعیان خویش معرفی کند.  روایتی که شیخ مفید نقل کرده می تواند نشان دهنده ی انحراف برخی از شیعیان و موضع امام موسی بن جعفر(ع) باشد.  وی می نویسد: محمد بن قولویه(به سند خود) از هشام به سالم روایت کرده که پس از وفات امام صادق(ع) من و محمد بن نعمان(مومن الطاق) در مدینه بودیم، مردم دور عبدالله بن جعفر(فرزند امام صادق(ع) معروف به عبدالله افطح) اجتماع کرده بودند، ما وارد مجلس او شدیم و از او درباره نصاب زکات پرسیدیم، او نتوانست جواب دهد ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در جایی نشسته و گریه کردیم و با خود می گفتیم به سوی چه کسانی باید برویم، مرجئه، قدریه، معتزله یا زیدیه؟ ناگهان شخصی آمد و از ما خواست که به دنبال او راه بیفتیم... من به دنبال او رفتم تا به در خانه امام موسی بن جعفر(ع) رسیدیم من داخل خانه شدم، دیدم موسی بن جعفر(ع) آنجاست بدون این که حرفی بزنم، فرمود: نه به سوی مرجئه، نه به سوی قدریه و نه به سوی معتزله و نه به سوی زیدیه! بلکه به سوی من! عرض کردم: جانم فدای شما برادر شما عبدالله گمان می کند که پس از پدرتان امام است! حضرت فرمود عبدالله می خواهد خدا را بندگی نکند. پرسیدم آیا برای شما امامی هست!؟ فرمود: نه سپس از ایشان سوالاتی پرسیدم... عرض کردم آیا با این پیمانی که شما بر پنهان داشتن جریان از من گرفتید، اجازه می دهید جریان امامت شما را به آنان برسانم و آنها را به سوی شما دعوت کنم؟ حضرت فرمود: هر که را رشید و رازدار یافتی به او برسان و پیمان بگیر که فاش نکند و اگر فاش کند سر بریدن در کار است.

این جریان نشان می دهد در این دوره گروه های منحرف زیادی چون مرجئه، قدریه، معتزله و زیدیه در جامعه بوده اند علاوه بر این برخی از شیعیان معتقد به امامت افرادی چون عبدالله بن جعفر بوده اند و امام موسی بن جعفر(ع) شیعیان را از پیروی از این فرقه های انحرافی باز داشته و به آنها سفارش می کند با رعایت اصل تقیه این واقعیت را به دیگران نیز انتقال دهند.

امام کاظم(ع) ورفع شبهه غلو از مکتب ودین

یکی از جریان های منحرف و خطرناک در دوره ائمه(ع) که آسیب های فراوانی به جریان اصیل شیعی وارد ساخت، جریان فکری غلو است که از همان دوران امام علی(ع) تا پایان دوره امامان(ع) و حتی در دوره های بعد تداوم یافته است. هر یک از امامان شیعه با جدیت به مبارزه با این جریان انحرافی پرداختند و تلاش کردند شیعیان را از افتادن در دام غلو و عقاید غالیانه نجات دهند. در زمان امام موسی بن جعفر(ع) نیز این جریان نمایندگانی داشت که امام با آنان مبارزه کرد.

مهم ترين نماينده فكري جريان انحرافی غلو در دوره امام موسی کاظم(ع)، محمد بن بشير از موالي بني اسد و ساكن كوفه بوده است. وي عقايد غاليانه و بسيار خطرناكي را در ميان پيروانش پراكنده كرده و تلاش كرده با ترفندهايي خاص مانند شعبده بازي آن ها فريب داده و به سوي خويش جذب كند. اعتقاد به الوهيت امام موسي بن جعفر(ع) و نبوت خويش، توقف در امام موسي بن جعفر(ع) و اعتقاد به غيبت و مهدويت آن حضرت و تلاش در معرفي خويش به عنوان جانشين وي و بيان عقايد غلو آميز ديگري چون ثنويت و ازلي بودن باطن انسان، عقايدي است كه به اين غالي نسبت داده شده است.

 امام موسي بن جعفر(ع) در راستاي مبارزه با انديشه هاي غاليانه، از محمد بن بشير برائت جست، در موارد متعددي او را لعن كرد، وي را در ادعاهايش دروغ گو خواند و براي راحت شدن از شرّ او دعا كرد. محمد بن عمر كشي از بطائني روايت كرده كه از امام موسي بن جعفر(ع) شنيدم كه مي فرمود: خداوند محمد بن بشير را لعنت كند و حرارت آهن را به او بچشاند. او بر من دروغ مي بندد. خدا از او بري باد. من از او به سوي خدا بيزاري مي جويم. بار خدايا من از آن چه ابن بشير درباره ام ادعا مي كند، بيزارم. بارخدايا مرا از او راحت كن.

در ادامه اين حديث، امام موسي بن جعفر(ع)، علي بن حمزه بطائني راوي حديث را آگاه مي كند كه احدي جرات نمي كند«عمدا» بر ما دروغ ببندد. مگر اين كه خداوند حرارت آهن را به او مي چشاند. سپس حضرت به دروغ بستن بنان برعلي بن حسين(ع)، مغيره بن سعيد بر امام باقر(ع) اشاره مي كند و مي فرمايد: خداوند آنها را به سزاي گفته هايشان رسانده است و حرارت آهن را به ايشان چشانده است. اينك محمد بن بشير- كه خدايش لعنت كند- برمن دروغ مي بندد. من به سوي خدا از او بيزاري مي جويم. خدايا مرا از دست او راحت كن. خدايا از تو مي خواهم كه مرا از اين رجس نجس محمد بن بشير كه شيطان با پدرش در نطفه اش شريك بوده، خلاص كني.

در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) چندین بار محمد بن بشیر را دروغ گو خوانده که بر اهل بیت(ع) دروغ بسته(الوهیت و مهدویت آن حضرت را تبلیغ کرده) همچنین چندین بار از وی و عقاید غالیانه اش برائت جسته و او را چند بار لعن کرده و در نهایت مژده هلاکت او را به یکی از شیعیان داده است. چنین برخورد شدیدی با غالیان تقریبا کم سابقه است و می تواند نشانگر میزان انحراف محمد بن بشیر و میزان تاثیرات مخرب وی در میان جامعه باشد به گونه ای که امام موسی بن جعفر(ع) تلاش دارد با شیوه ای سخت گیرانه از تاثیرات مخرب این غالی جلوگیری کند و شیعیان را از گرفتار شدن در دام عقاید غالیانه وی نجات دهد.

 خطر اين غالي منحرف به حدي بود كه حضرت خون او را نيز حلال شمرد و به يكي از اصحابش دستور داد تا در صورت امكان او را به قتل برساند. هر چند محمد بن بشير در زمان امامت آن حضرت به قتل نرسيد اما دعاي امام موسي بن جعفر(ع) در حق او سبب شد وي به بدترين وضعي در زمان امامت امام رضا(ع) به قتل برسد.

امام کاظم(ع) ودفع شبهه واقفیه

به جز محمد بن بشير- كه اشاره شد در امامت امام موسي بن جعفر(ع) توقف كرد و امامت امام رضا(ع) را نپذيرفت- زياد بن مروان قندي و افراد بسيار ديگري نيز امامت آن حضرت را انكار كرده اند. دست آويز توقف كنندگان در امامت امام موسي بن جعفر(ع)، برخي از روايات جعلي يا رواياتي بوده كه در آنها يكي از ائمه(ع) به عنوان «قائم» معرفي شده اند. به عنوان نمونه واقفيه روايتي را به امام صادق(ع) نسبت مي دادند كه حضرت فرموده است: «نام قائم نام صاحب تورات، يعني موسي(ع) است.» و در روايتي ديگر به حضرت نسبت مي دادند كه فرموده است: « روزها را از يك شنبه تا شنبه بشمر! هفت روز است، شنبه ي شنبه ها، خورشيد روزگار و نور ماه ها، كسي كه اهل لهو و لعب نيست همو هفتمين امام و قائم شماست.»

طرح اين اندیشه های انحرافی در زمان امامت امام موسي بن جعفر(ع) سبب ترديد در ميان شيعيان شده است و امام موسي كاظم(ع) به منظور رفع اين ترديد و مبارزه با  اين اندیشه انحرافي و در پاسخ كساني به كه از آن حضرت پرسيدند: آيا شما«قائم» هستيد؟ فرمودند:« تمام ائمه(ع) در زمان خود قائم به امر امامت هستند تا اين كه اين امانت را به بعدي بسپارند جانشين و قائم به امر امامت بعد از من فرزندم علي(ع) است.»

امام موسي بن جعفر(ع) در اين روايت علاوه بر رفع شبهه در خصوص معناي قائم، به امام پس از خويش نيز اشاره كرده و در حقيقت انديشه توقف بر خويش را باطل اعلام كرده است.

همچنین امام موسي بن جعفر(ع) در راستاي مبارزه با این انديشه منحرف(اندیشه واقفیه)، چندين بار به زياد بن مروان قندي در خصوص نپذيرفتن امامت فرزندش، امام رضا(ع)، هشدار داده است. در منابع مختلف، روايتي به نقل از زياد قندي و ابن مسكان ذكر شده كه اين دو نزد امام موسي بن جعفر(ع) نشسته بودند، حضرت به ايشان فرمود: الان بهترين فرد اهل زمين بر شما وارد مي شود. در اين هنگام امام رضا(ع)- در حالي كه خردسال بود- وارد شد. آن دو گفتند: بهترين فرد روي زمين(همين است؟!). موسي بن جعفر(ع) به فرزندش امام رضا(ع) فرمود: پسرم مي داني اين دو، چه مي گويند؟ امام رضا(ع) عرض كرد: بله پدر جان! اين دو در امامت من شك دارند.[1] در ادامه اين روايت كه از كسان ديگري نقل شده،  حضرت كاظم(ع) به  آن دو در خصوص انكار امامت فرزندش هشدار داده است. حضرت به آنان فرمود: اگر حق او را انكار كنيد يا خيانت ورزيد، لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر شما باد. اي زياد تو و اصحابت فرزندم را انكار نكنيد.

به نظر مي رسد هر چند ابن مسكان ابتدا در امامت امام رضا(ع) شك كرده است ؛ اما با هشداري كه حضرت به او و زياد بن مروان قندي داده و با روشن گري امام، وي از اين اعتقاد انحرافی خويش برگشته است. دليلي كه اين احتمال را تقويت مي كند اين است كه امام موسي بن جعفر(ع) در پايان حديث تنها به زياد بن مروان فرمود: اي زياد تو و اصحابت فرزندم را انكار نكنيد.

 در روايت  ديگري امام موسي بن جعفر(ع) در حالي كه فرزندش امام رضا(ع) نزد ايشان بود، به زياد بن مروان قندي فرمود: اي زياد اين پسرم فلان است كه نامه اش نامه من، سخنش سخن من و فرستاده اش فرستاده من است. و هر چه بگويد سخن حق همان است.

این روایات نشان می دهد امام موسی بن جعفر(ع) در موارد متعددی با اندیشه انحرافی توقف در امامت خویش مبارزه کرده و تلاش کرده شیعیان را در این زمینه آگاه سازد.

امام کاظم (ع) ورفع شبهات توحید

اگر اهل بیت (ع) وتلاشهای فرهنگی آنان  نبود،  منحرفین بساط توحید را از روی زمین جمع نموده وخود را محور ومبداء همه امور معرفی می نمودند ؛ در همه دوران تاریخ اسلام مرکز ثقل تلاش اهل بیت(ع) دفاع از توحید ونبوت ورسالت بوده است ؛ تفسیرهای منحرف از توحید از جمله اشتباهات فرق ومذاهب وادیان دیگر است که منشاء انحرافات دیگر می شود ؛ تفسیر نادرست از توحید توسط یهود ومسیحیان سبب انحراف توحید وعدم ایمان درست پیروان آنان شده است ؛ از اینروی یهودیان با تفسیر ناروا از نبوت وتوحید به عیسی ایمان نیاوردند ومسیحیان نیز از جهت همین آسیب گرفتار تثلیث شده اند ؛ لذا ائمه اهل بیت مهمترین نقشی که درتاریخ اسلام داشته اند با مواضع علمی درست وشیوه حق اجازه ندادند خدا پرستی از مسیر درست منحرف شود ؛ انحراف توحید وباورهای توحیدی اساس همه انحرافات است ؛ امام کاظم علیه السلام در دوره خود از توحید ونبوت دفاع کرد وتفسیرهای ناروا  از توحید را باطل نمود ؛ از جمله این تفسیرها تجسیم وتشبیه بود.

از دیگر باورهای انحرافی دوره امام موسی بن جعفر(ع)، که به نحو بسیار گسترده ای در این دوره نمود داشته، عقیده «تشبیه و تجسیم» است. تشبيه، مانند كردن خداوند به صفات مخلوقات و موجودات محسوسی همانند انسان می باشد. قائلان به تشبيه عمدتا خدا را به انسان تشبيه كرده و براي او اعضاء و جوارح و مكان تصور كرده اند و صفات مخلوقات را براي خدا ذكر مي كردند.

هر چند اتهام تشبيه به برخي از بزرگان اصحاب ائمه(ع) همانند هشام بن سالم و هشام بن حكم قابل پذيرش نيست و از سوي علماي شيعه و محققان انكار شده است، اما وجود عقیده انحرافی تشبيه  و تجسیم در اين دوره به نحو چشم گیری در جامعه جریان داشته است و در موارد متعددی سبب عکس العمل امام موسی بن جعفر(ع) شده است.

به نظر مي رسد در اين دوره اهل حديث و برخي از شيعيان معتقد به تشبيه بوده اند و يا شبهات و مشكلاتي در باب توحيد داشتند. احتمالا وجود احاديثي چون حديث «نزول خداوند به آسمان دنيا» كه ابوهريره از رسول خدا(ص) نقل كرده و حديثي كه از ابن عباس نقل شده كه پيامبر(ص) فرمود: خدا را به صورت جواني امرد و ... ديده است، سبب رواج و پراكندگي اين عقيده در ميان مردم بوده است. وجود اين احاديث در ميان مردم سبب شده شيعيان به صورت مكرر از ائمه(ع) درباره اين احاديث سوال كنند.

ابراهیم بن محمد همدانی(از شیعیان) می گوید: نامه ای به امام موسی بن جعفر(ع) نوشتم که پیروان شما که نزد ما هستند، در توحید اختلاف دارند برخی می گویند او جسم است و برخی دیگر می گویند او شکل و صورت است. امام در پاسخ وی، به خط خود نوشت:« خداوند منزه از این صفات است. او حد و اندازه ندارد و قابل وصف با این صفات نیست. او شنوا و داناست.»

علاوه بر این به نظر مي رسد مشبهه با تمسك به ظواهر آياتي چون «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»و آيه «وَ جاءَ رَبُّك»[2] و آيه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» چنين عقيده اي را ابراز كرده اند.

 در حقیقت همان گونه که یکی از محققان اشاره دارد:«دلایل واهی طرف داران این عقیده بیشتر نشات گرفته از ظاهر گرایی بوده است.» در منابع آمده است فردي به نام عبدالغفار سمي  كه در حضور امام موسي بن جعفر(ع) از آيه «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى» سوال كرد، خود معتقد به حركت خداوند از مكاني به مكان ديگر بوده است. او مي گفت من خدا را آن گونه وصف مي كنم كه خودش وصف كرده، چون فرموده:« دَنا فَتَدَلَّى»

امام موسی بن جعفر(ع) در پاسخ به عبدالغفار سمي  فرمود: «دنى فتدلّى» به معنى آن است که چون محمّد(ص) به آن مقام آرام گرفت، به خداوند نزديك(قرب معنوی) گرديد. زيرا كه ذات خداوند از هيچ موضع و مقامی زايل نيست و در همه جا حاضر است ... امام موسی بن جعفر(ع) سپس به عبدالغفار سمي فرمود:« إِنَّ هَذِهِ لُغَةٌ فِي قُرَيْشٍ إِذَا أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَنْ يَقُولَ قَدْ سَمِعْتُ يَقُولُ قَدْ تَدَلَّيْتُ وَ إِنَّمَا التَّدَلِّي الْفَهْم» اين نوع سخن گفتن در لغت قريش استفاده می شود كه هر گاه شخصى بخواهد بيان كند كه من فلان سخن را شنیدم می گويد كه: من به فلان سخن نزديك شدم(فلان سخن را فهمیدم به تعبیر امروزی، «گرفتم») تدلّى به معنى فهم است.

در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) ضمن انکار نزدیکی مادی و قرب فیزیکی رسول خدا(ص) در شب معراج به خداوند و بیان این نکته که این نزدیکی در حقیقت قرب معنوی بوده است، جسمیت را از خداوند انکار کرده و «تدلی» در این آیه را به معنای دریافت و فهم سخن خداوند تفسیر کرده است.

در روایت دیگری که شیخ صدوق از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده وقتی وی از آن حضرت سوال می کند: چرا خداوند پیامبر اکرم(ص) را برای معراج به آسمان ها برد در حالی که خداوند دارای مکان خاصی نیست؟ حضرت ضمن تایید این سخن که خداوند دارای مکان خاصی نیست علت این کار را تشرف ملائکه و ساکنین آسمانها خدمت آن حضرت و نشان دادن آیات عظمت خویش در آسمان ها به پیامبر معرفی کرد و در ادامه به نادرستی تصورات مشبهه در این باره تاکید کرد.  این روایت نشان می  دهد در این زمان عده ای تصور می کردند علت عروج رسول خدا(ص) به آسمان ها، وجود جسم خداوند در آسمان بوده است! و امام موسی بن جعفر(ع) این عقیده انحرافی را نادرست شمرده است.

همچنین وقتی امام موسی بن جعفر(ع) متوجه شد که عده ای معتقد به نزول خداوند به آسمان دنیا هستند، به منظور مقابله با این عقیده انحرافی فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَنْزِلُ‏ وَ لَا يَحْتَاجُ‏ إِلَى أَنْ يَنْزِلَ إِنَّمَا مَنْظَرُهُ فِي الْقُرْبِ وَ الْبُعْدِ سَوَاءٌ...» خداوند فرود نمی اید و نیازی ندارد که فرود آید دور و نزدیک برای خداوند یکسان است.

 علاوه بر مواردی که ذکر شد، امام موسی بن جعفر(ع) به منظور مقابله با عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم، در روایتی از سخن کسانی که گمان کنند که خداوند جسم است، برائت جسته است. در روایتی دیگر آن حضرت با این استدلال که  جسم و صورت محدود و متناهی هستند در نتیجه احتمال زیاده و نقصان در آنها هست و وقتی احتمال زیاده و نقصان در آنها باشد مخلوق خواهند بود، قول به تجسیم خداوند را رد کرد و از معتقدین به جسمیت خداوند برائت جست.

در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) در قالب یک استدلال منطقی، محدود بودن جسم را دلیل مخلوق بودن آن دانسته است و در واقع این گونه استدلال می کند که اگر خداوند جسم باشد، طبیعتا باید مخلوق باشد(چون هر جسمی مخلوق است) و چون خداوند مخلوق نیست، پس جسم نیست.

برائت امام موسی بن جعفر(ع) هم در این دو روایت اخیر نشان دهنده میزان مخالفت آن حضرت با این عقیده انحرافی است چرا که برائت(بیزاری) از کسی یا چیزی معنای بسیار تندی را در بر دارد. امام علی(ع) به شیعیانش فرمود: در صورتی که شما را مجبور کردند به من دشنام دهید، این کار را بکنید که باعث افزوده شدن مقامات معنوی من و نجات شما می شود، اما هرگز از من «بیزاری» نجویید زيرا من بر فطرت پاك توحيد تولّد يافته‏ام و در «ايمان و اسلام» و «هجرت» بر ديگران پيشى گرفته‏ام» یکی از مفسران نهج البلاغه در این باره می نویسد:« سب و دشنام يك انسان، مى‏تواند اشاره به بدى او باشد، ولى مفهوم آن كفر و شرك و بى‏ايمانى نيست، اما بيزارى جستن(هر چند با زبان باشد) مفهومش بيزارى از دين و آئين اوست.»  با توجه به مقدمه مذکور به نظر می رسد بیزاری از افراد در حقیقت بار معنایی بسیار تندی را به همراه دارد که به نوعی اشاره به خروج این افراد از جرگه مومنان و مسلمانان است.

بر اساس روایتی دیگر وقتی محمد بن حکیم قول به تجسیم را از سوی برخی از شیعیان، برای امام موسی بن جعفر(ع) نقل کرد، حضرت ضمن تاکید بر عدم شباهت چیزی به خداوند، بدترین فحش و ناسزا را در مورد خداوند، قول به جسمیت و صورت داشتن و اعضا و جوارح داشتن دانست. در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) قول به جسمیت خداوند و مشابهت خداوندی که هیچ چیز همانند او نیست، به سایر مخلوقات را، به نوعی بی احترامی به خداوند و کوچک انگاری ذات باری تعالی دانسته است.

وقتی حمزة بن محمد از امام موسی بن جعفر(ع) در خصوص جسم و صورت داشتن خداوند پرسید، حضرت در جواب او با استناد به آیه قرآن«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ» بر نداشتن جسم و صورت برای خداوند تاکید کرد.

نکته قابل توجه در این روایت این است که امام موسی بن جعفر(ع) به منظور رد این عقیده انحرافی، به قرآن استدلال کرده است. قرآن به عنوان کتابی که همه گروه ها خود را در برابر آن خلع سلاح می دیدند و بر درستی آن اعتراف داشتند، می توانست معیار بسیار خوبی در رد باورهای انحرافی ای چون تشبیه و تجسیم، و ... باشد. امام موسی بن جعفر(ع) با استفاده این روش، و با استفاده از آیاتی که صراحتا باورهای انحرافی را نادرست شمرده اند، به مقابله با اهل تشبیه و تجسیم پرداخته اند.

این روایات و روایات دیگری که مجالی برای طرح آنها در این نوشتار نیست، حاکی از این است که در این زمان گزارش هایی زیادی از عقیده جسمیت خداوند به آن حضرت می رسیده و امام(ع) تلاش کرده با تفسیر صحیح آیات قرآن(که ظاهرا به جسمیت خداوند اشاره دارند) و با استدلال های نقلی و عقلی، نادرستی چنین باورهای انحرافی را گوشزد کند. آن حضرت به منظور تاکید جدی بر نادرستی چنین باورهای انحرافی در مواردی از این عقیده و احیانا از باورمندان به آن برائت جسته است.

موضع امام کاظم ورفع شبهه از قرآن

هر چند اندیشه خلق یا قدم قرآن  عمدتا در دوره امام جواد(ع) و امام هادی(ع) مطرح شده به گونه ای که این زمان به جهت سخت گیری هایی که معتزله و در راس آنان مامون و معتصم و واثق داشته اند در تاریخ به «عصر محنت» نام گذاری شده، اما آغاز چنین اندیشه ای به فردی به نام لبید بن اعصم یهودی که در زمان رسول خدا(ص) بوده(که قائل به خلق تورات بوده) نسبت داده شده و بیان شده که این اندیشه از این فرد به دیگران منتقل شده است.

امامان شیعه(ع) با مطرح شدن این اندیشه در جامعه، بعضا ضمن اشاره به واقعیت امر، شیعیان را از ورود به چنین بحث های فتنه انگیزی منع کرده و قرآن را صرفا کلام خدا معرفی کرده اند. سلیمان بن جعفر یکی از یاران امام موسی بن جعفر(ع) می گوید: به اباالحسن موسی بن جعفر(ع) عرض کردم: نظر شما درباره قرآن که درباره آن اختلاف شده است، عده ای می گویند مخلوق است و عده ای آن را غیر مخلوق می دانند، چیست؟ حضرت فرمود: «... أَمَا إِنِّي لَا أَقُولُ فِي ذَلِكَ مَا يَقُولُونَ وَ لَكِنِّي أَقُولُ إِنَّهُ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»  من آنچه آنان در این باره می گویند را نمی گویم من می گویم قرآن کلام خداست. این جواب امام موسی بن جعفر(ع) در واقع هشداری است به شیعیان که در چنین مباحث بیهوده ای وارد نشده و قرآن کریم را صرفا کلام الهی بدانند.

امام کاظم (ع) ودفع شبهات جبریون ومعتزله

محققان اشاره دارند شخصی به نام جهم بن صفوان(م 128) اولین کسی است که اندیشه جبر را مطرح کرده است. به او و پیروانش جهمیه خالصه یا جبریه خالصه اطلاق شده است. در منابع فرقه شناختی آمده است: جهم بن صفوان که عقیده جبر را اختیار کرده بود، پیروان بسیاری یافت او و پیروانش می گفتند: انسان مجبور است و هیچ اختیاری از خود ندارد. جز کاری را که انجام می دهد نمی تواند کار دیگری انجام دهد. خداوند یک رشته کارها را بر مردمان مقدر کرده که باید ناچارا انجام دهند و خداوند کارها و گفتارها و پندارها را در انسان خلق کرده است و ما مجازا آنها را به انسان نسبت می دهیم. همچنان که می گوییم:«اثمرت الشجره، جری الماء، طلعت الشمس» درخت میوه داد، آب جاری شد و خورشید طلوع کرد، ما هم همه کارها را به انسان نسبت می دهیم اما حقیقتا همگی را خدا آفریده است.

 از همین زمان امامان معصوم(ع) در برابر این اندیشه انحرافی موضع گرفتند. امام صادق(ع) حدیث مشهور«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ‏ أَمْرَيْنِ». را در رد دیدگاه جبرگرایان و مفوضه بیان کرده است.

امام موسی بن جعفر(ع) نیز به منظور مقابله با این اندیشه انحرافی فرمودند: «خداوند انسان ها را آفرید و از افعال آینده آنها آگاهی داشت. آنها را امر و نهی کرد، هرجا به آنها امر کرد، راه انجام آن را برای آنها باز گذاشت و هر جا نهی کرد، راه ترک را برای آنها باز گذاشت، انجام امر خدا و اطاعت آنها از نهی خدا به اذن خداست. خداوند هیچ یک از مخلوقاتش را مجبور به نافرمانی نکرده است؛ بلکه آنها را با وسایلی امتحان کرده است؛ چنان که فرموده:«لِيَبْلُوَكُمْ‏ أَيُّكُمْ‏ أَحْسَنُ عَمَلًا» تا بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است.» در این حدیث امام موسی بن جعفر(ع) صراحتا عقیده جبر را رد کرده و بر اختیار انسان در انجام اوامر و نواهی الهی تاکید کرده است.

شهادت امام (ع)

در بيست و پنجم رجب سال 183 ق عالم خاک در سوگ اختري تابناک و ستاره‏اي فروزان نشست. امام موسي کاظم عليه‏السلام نهمين چراغ روشن هدايت و پرچم سرافراز رستگاري، پس از 55 سال نورفشاني به عرش عروج کرد و ديدگان حسرت‏بار ياران خود را در سوگي‏عظيم فرو نشانيد. امّا پرتوهاي هدايت و رهنمايي او هم‏چنان تا پايان جهان، خواهد درخشيد و راهنماي ره‏جويان راه رستگاري خواهد بود.

نتیجه

 دوره امامت امام موسی بن جعفر(ع) به جهت شرایط خاصی که بر این دوره حاکم بوده، شاهد بروز انحرافاتی در جامعه اسلامی و بعضا در میان شیعیان هستیم. در این دوره علاوه بر شیعیانی که بعضا از خط امامت شیعی منحرف می شدند، شاهد حضور نحله های انحرافی ای چون مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه، معتقدان به تشبیه و تجسیم معتقدان به جبر و باورمندان به خلق و باورمندان به قدم قرآن هستیم.  امام موسی بن جعفر(ع) به عنوان هفتمین امام شیعیان، با برخی از انحرافات همانند غالیان، مشبهه، جبریون و ... به صورت مستقیم مقابله کرده و نادرستی باورهای آنان را در موارد متعددی گوشزد کرده است. و نسبت به برخی دیگر از فرقه های انحرافی به صورت غیر مستقیم، به انحراف اندیشه های آنان اشاره کرده است. به عنوان نمونه آن حضرت در جهت اثبات امامت خویش گرایش به سوی معتزله، مرجئه و قدریه را نادرست شمرده است.

منابع مورد استفاده

  1. ۱. الارشاد شیخ مفید، ج2
  2. ۲. المناقب ،ابن شهرآشوب
  3. ۳. بحار الانوار،علامه مجلسی ، ج48
  4. ۴. الائمه الاثنی عشر ،عادل ادیب
  5. ۵. سیره معصومان ،سید محسن امین .

آستان مقدس کاظمین(ع) امروز یکشنبه اعلام کرد که شمار زائران سالروز شهادت امام کاظم(ع) بیش از 10 میلیون تن بوده است.

 خبرگزاری رسمی عراق (واع) به نقل از آستان مقدس کاظمین(ع)  گزارش داد که مراسم زیارت سالروز شهادت امام کاظم(ع) با موفقیت پایان یافته است.

در بیانیه‌ای که استان مقدس کاظمین منتشر کرده، از همه دستگاه‌های امنیتی و الحشد الشعبی و ادارات خدمات و بهداشتی برای همکاری‌شان جهت موفقیت این مراسم قدردانی شده است.

از سوی دیگر، عراقی‌ها امروز به صورت نمادین پیکر امام هفتم شیعیان را تشییع کردند که تصاویر منتشر شده نشان می‌دهد هزاران نفر در این مراسم شرکت کرده‌‌اند.

کشور عراق , کاظمین , کشور عراق , کاظمین ,

کشور عراق , کاظمین ,

 عملیات ویژه نیروهای الحشد الشعبی برای تأمین امنیت مراسم

از دیروز شنبه برای تأمین امنیت این مراسم نیروهای الحشد الشعبی عراق عملیاتی را آغاز کرده بودند.

اداره اطلاع رسانی سازمان الحشد الشعبی عراق اعلام کرده بود که هزار نیروی این سازمان در عملیات تأمین امنیت راه‌های منتهی به کاظمین به ویژه جاده دیالی به بغداد مشارکت دارند.

فرمانده نیروهای الحشد الشعبی در بغداد نیز اعلام کرد که این عملیات با موفقیت به پایان رسیده است.

کشور عراق , کاظمین , کشور عراق , کاظمین ,

 

بیست و پنجم رجب، سالروز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام است که به این مناسبت، نگاهی بر فعالیت‌های سیاسی امام کاظم (علیه السلام) خواهیم داشت:

 

دورانی که امام کاظم علیه السلام در آن زندگی می‌کرد، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگری حکام عباسی بود. آنها تا چندی پس از آن که زمام حکومت را به نام علویان در دست گرفتند، با مردم و به خصوص با علویان برخورد نسبتاً ملایمی داشتند؛ اما به محض این که در حکومت استقرار یافته و پایه‌های سلطه خود را مستحکم کردند و از طرف دیگر با بروز قیام‌های پراکنده‌ای که به طرفداری از علویان پدید آمد و آنها را سخت نگران کرد، بنا را بر ستمگری گذاشته و مخالفان خود را زیر شدیدترین فشارها قرار دادند.

آنها حتی نزدیکترین دوستان خود همچون عبدالله بن علی را به خاطر تلاش‌های پنهانیش، برای به دست آوردن جانشینی سفاح کشتند. به همین ترتیب ابو سلمه و ابو مسلم خراسانی را نیز از بین بردند.
منصور شمار فراوانی از علویان را به شهادت رساند؛ شمار بیشتری از آنان هم در زندان‌های او در گذشتند. [۱]
این اعمال فشار از زمان امام صادق علیه السلام آغاز شد و تا زمان امام رضا علیه السلام که دوره خلافت مأمون بود با شدت هر چه تمامتر ادامه یافت؛ مردم در زمان مأمون اندکی احساس امنیت سیاسی کردند، ولی دیری نپایید که دستگاه خلافت بد رفتاری و اعمال فشار بر مردم را دوباره از سر گرفت.
فشار سیاسی عباسیان در دوره‌ای آغاز شد که پیش از آن امام باقر و امام صادق علیهما السّلام با تربیت شاگردان فراوان، بنیه علمی و حدیثی شیعه را تقویت کرده بودند و جنبشی عظیم در میان شیعه پدید آورده بودند. امام کاظم علیه السلام پس از این دوره در مرکز این فشارها قرار گرفت. در عین حال رسالت ایشان آن بود تا در این حرکت علمی، توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار کنند. طبعاً عباسیان نمی‌توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند. این مهمترین عاملی بود که آنها را وادار کرد تا امام را تحت فشار بگذارند.
امام کاظم علیه السلام پس از شهادت پدرش در سال ۱۴۸ امامت را عهده دار شد. منصور عباسی در سال ۱۵۸ در مکه مرد. جانشین وی تا سال ۱۶۹ فرزندش مهدی عباسی بود. پس از آن یک سال هادی عباسی خلافت کرد و آنگاه هارون به خلافت رسید. امام در سال ۱۸۳ به شهادت رسید و در تمام این سال‌ها رهبری شیعیان امامی را عهده دار بود. همانگونه که گفتیم عصر امام کاظم علیه السلام دوران بسیار سختی برای شیعیان بود و در این دوران حرکتهای اعتراض‌آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان نسبت به خلفای عباسی صورت گرفت که از مهمترین آنها قیام حسین بن علی، شهید فَخّ در زمان حکومت هادی عباسی و نیز جنبش یحیی و ادریس فرزندان عبدالله بود که در زمان هارون رخ داد. در واقع مهمترین رقیب عباسیان، علویان بودند و طبیعی بود که حکومت آنان را سخت تحت نظارت آنها بگیرد.
کتب تاریخ و حدیث، برخوردهای متعدد خلفای عباسی با موسی بن جعفر علیه السلام را نقل کرده‌اند که عمده‌ترین آنها برخوردهای هارون است. در عین حال باید توجه داشت که امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پا فشاری کرده و می‌کوشیدند تا تشکل شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره نمایند. طبعاً این وضعیت سبب می‌شد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسی آنها ارزشیابی دقیقی به عمل آورد. با این حال، شاهد این تلاش‌های زیاد، همان استوار ماندن شیعه است که نمی‌توانست بدون چنین تلاش‌هایی پا برجا بماند. رهبری این حرکت و ظرافتی که در هدایت آن بکار برده شد، عامل مهم استواری شیعه در تاریخ است.


اینک مروری بر برخورد خلفا به ویژه هارون با امام کاظم علیه السلام خواهیم داشت که در این برخوردها، موقعیت امام و نیز شیوه سیاسی آن حضرت به دست می‌آید. ابن شهر آشوب خبری در برخورد منصور با امام کاظم علیه السلام آورده می‌نویسد: منصور از امام خواست تا در عید نوروز، به جای او در مجلسی نشسته و هدایایی را که می‌آورند از طرف او بگیرد. امام در پاسخ فرمود:
انی قد فتشت الاخبار عن جدی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فلم اجد لهذا العید خبرا؛ انه سنة للفرس محاها الاسلام و معاذ الله أن نحیی ما محاه الاسلام. [۲]
من اخباری را که از جدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وارده شده بررسی کردم و خبری درباره این عید پیدا نکردم. این عید از سنن ایرانیان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است. به خدا پناه می‌برم از این که چیزی را که اسلام آن را از میان برده دوباره آن را زنده کنم.
منصور در پاسخ گفت: این کار را «سیاسة للجند» انجام می‌دهد، چرا که بسیاری از لشکریان و حتی دهاقین معروف آن نواحی ایرانی بودند و طبیعی بود که به مناسبت این عید، هدایای زیادی به منصور اهدا می‌کردند. به این ترتیب وجوه زیادی به خزینه او که به بخل نیز شهرت داشت افزوده می‌شد. وی امام را مجبور کرد تا آن روز از طرف منصور در آن مجلس نشسته و هدایای لشکریان را بگیرد. با این حال برخورد امام با این حرکت منصور قابل توجه است.


بعد از آن، در دوران ده ساله حکومت مهدی عباسی که امام مشغول تدریس و نقل حدیث و تربیت شاگرد و ایجاد ارتباط میان خود و رهبران شیعه در نواحی مختلف بود، تاریخ برخوردهایی را ثبت کرده که قابل توجه است. از جمله مهمترین آنها که مورخانی مانند ابن اثیر، خطیب بغدادی، و ابن خَلَّکان و نیز روات شیعه نقل کرده‌اند، بازداشت و زندانی کردن و سپس آزاد شدن امام در بغداد است. مهدی عباسی که احتمالاً بخشش‌های امام او را به وحشت انداخته بود و احتمال می‌داد که حضرت وجوهی جمع آوری کرده و آن را برای سازمان دادن و تقویت شیعیان مصرف می‌کند، دستور بازداشت حضرت را به فرماندار خود در مدینه صادر نمود. او نیز امام را دستگیر و روانه بغداد کرد. مهدی او را به زندان انداخت. شب هنگام علی بن ابی طالب علیه السلام را در خواب دید که به او می‌فرمود:
فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم؟ [۳]
آیا اگر به حکومت رسیدید می‌خواهید در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندیتان را ببرید؟ مهدی در همان لحظه از خواب بیدار شد؛ حاجب خود را که ربیع نام داشت صدا کرد و دستور داد امام کاظم علیه السلام را پیش او حاضر کند. وقتی امام آمد، ایشان را در کنار خویش نشاند و گفت: امیر المؤمنین علیه السلام را به خواب دیدم که این آیه را می‌خواند. سپس از او پرسید:
افتؤمنی ان لا تخرج علی او علی احد من ولدی؟
آیا به من اطمینان می‌دهی که علیه من و یا یکی از فرزندانم قیام نکنی؟
امام فرمود: و لله ما فعلت ذلک و لا هو من شأنی.
به خدا سوگند من چنین کاری نکرده‌ام و این کار اصولاً در شأن من نیست.
خلیفه کوشید تا با دادن سه هزار دنیار و تصدیق گفته‌های امام، به گونه‌ای با او برخورد نماید تا او راضی به مدینه بازگردد و بی‌درنگ آن حضرت را به مدینه باز گردانید. [۴]
بار دیگر نظیر چنین پیش آمدی برای آن حضرت در زمان هارون رخ داد که پس از این نقل خواهیم کرد. گفتنی ا ست که رویدادهای غیر عادی درباره امام کاظم علیه السلام معمولاً بیشتر از ائمه دیگر، جز امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است؛ تا آنجا که چنانکه حتی در منابع غیر شیعی نیز شواهد زیادی برای این گونه حوادث می‌توان یافت. نمونه، آن خبری است که دینوری در اخبار الطوال درباره پیشگویی امام کاظم علیه السلام به هارون، درباره اختلاف فرزندانش، نقل کرده است.


زمانی امام کاظم علیه السلام بر مهدی عباسی وارد شد و دید که او رد مظالم می‌کند، امام که او را در چنین حالی دید پرسید: چرا آنچه را که از راه ستم از ما گرفته شده بر نمی‌گردانی؟ مهدی پرسید: آن چیست؟ امام ماجرای فدک را برای او چنین توصیف کرد: فدک به دلیل اینکه از جمله «ما لم یوجف علیه خیل و لا رکاب» است، ملک خالص پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود که آن را به دخترش فاطمه علیها السّلام بخشید و پس از رحلت آن حضرت با این که ابوبکر طبق شهادت علی و حسنین علیهم السلام و ام ایمن حاضر شده بود آن را به فاطمه علیها السّلام برگرداند، خلیفه دوم از این کار جلوگیری کرد. مهدی گفت: حدود آن را مشخص کن تا برگردانم. امام حدود فدک را مشخص کرد. خلیفه گفت: هذا کثیر فانظر فیه. [۵] (این مقدار زیاد است درباره آن فکر می‌کنم).


طبیعی بود که مهدی چنین کاری را انجام ندهد؛ زیرا افزون بر آن که او محکومیت کسانی را که مانع از باز گرداندن فدک به اهل بیت علیهم السّلام شده بودند می‌پذیرفت و در میان آنها اجداد خود او نیز بودند واگذاری آن می‌توانست امکانات مالی فراوانی را در اختیار امام قرار دهد که این به مصلحت حکومت نمی‌توانست باشد. پس از مرگ مهدی در سال ۱۶۹، فرزندش موسی الهادی بر سر کار آمد. وی بیش از یک سال زنده نماند. در زمان او بود که حسین بن علی شهید فَخّ، قیام کرد و کشته شد. وقتی سر او را برای هادی آوردند، او اشعاری چند بر زبان آورد و در آن از طالبی‌ها به قطع رحم و متهم کرد. وی سپس نگرانی شدید خود را از موسی بن جعفر علیه السلام اظهار نمود و قسم یاد کرد که او را خواهد کشت: و الله ما خرج حسین الا عن امره و لا اتبع الا حجته لانه صاحب الوصیة فی هذا البیت قتلنی الله ان ابقیت علیه.
به خدا قسم حسین (شهید فَخّ) به دستور او (امام کاظم علیه السّلام) قیام کرده و تحت تأثیر او قرار گرفته؛ زیرا صاحب وصیت (پر نفوذ) در این خانواده او است، خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم.
قاضی ابو یوسف که در مجلس حاضر بود او را آرام کرد و گفت: نه موسی بن جعفر علیه السّلام و نه هیچ کدام از فرزندان این خانواده اعتقاد به خروج علیه خلفا را ندارند. [۶] در ادامه آمده است: زمانی که امام علیه السّلام از خطر دستگیری و شهادت خود به دست هادی عباسی آگاه شد و تهدیدهای او را شنید، در حق وی نفرین کرد و چندی بعد خبر مرگ او به مدینه رسید. [۷]
در واقع ما نیز یقین نداریم که قیام شهید فَخّ به امر امام کاظم علیه السلام بوده باشد؛ گرچه می‌توان پذیرفت که قیام فَخّ، در ردیف سالم‌ترین قیام‌های علویان بر ضد عباسیان است. گفتنی است که شیعیان زیدی که جناح تندروی شیعه محسوب می‌شدند، اظهار می‌کردند که امام صادق علیه السلام اعتقاد به جهاد ندارد. امام علیه السّلام در پاسخ می‌فرمود: و لکن لا ادع علمی الی جهلهم (من علمم را به جهل آنان وا نمی‌گذارم).


اما درباره قیام‌های زیدی باید گفت: این قیام‌ها گرچه از روی صداقت و خلوص نیّت صورت می‌گرفت و گاهی رهبران آنها اشخاصی عالم و فاضل و فداکار بودند، اما به دلایل مختلف سیاسی و علی رغم گستردگی و کثرتشان، کار اینها بی‌ثمر بود.
آنها دست کم در عراق کمترین موفقیتی به دست نیاوردند. شیعیان امامی که موافقتی با این قیام‌ها نداشتند، در این مسأله با آنها درگیر شده و میان آنها اختلافاتی پدید آمد. شرکت امامیان در این قیام‌ها به خصوص با توجه به اختلافات عمیقی که به تدریج بین زیدیه و آنها به وجود آمد، درست نبود؛ زیرا رهبری زیدیها را کسانی غیر از امامان شیعه بر عهده داشتند. اختلافات میان زیدیها و شیعه احتمالاً از زمان خود زید آغاز شده و در جریان نفس زکیه به اوج خود رسید، تا آنجا که همکاری زیدی‌ها و شیعه را بسیار مشکل ساخت؛ زمانی که شهید فَخّ قیام کرد، اکثریت علویان مدینه در آن قیام شرکت کردند، اما موسی بن جعفر علیه السلام نه تنها در آن شرکت نکرد بلکه شکست و شهادت حتمی او را نیز به وی گوشزد نمود. [۸]
شهید فَخّ مدتها در اندیشه قیام بود. آنچه سبب تعجیل وی شد، شدت فشارهای وارده بر علویان از سوی هادی عباسی بود. حاکم مدینه که شخصی از خاندان خلیفه دوم بود، درباره علویان سختگیری فراوان کرد. این مسأله سبب شد تا قیام زودرس شود و در ایام حج، که از طرف خلیفه نیز جمعیت‌هایی به مکه فرستاده شده بود، قیام انجام گردد. اما نتیجه آن شد که نیروهای خلیفه، قیام را به شدت سرکوب کردند. جنگ میان آنها با شکست و شهادت اکثر یاران حسین بن علی و خود او پایان یافت و وقتی که سرهای آنان را نزد موسی بن عیسی آوردند، عده‌ای از فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام حضور داشتند که از جمله موسی بن جعفر علیه السلام بود. موسی بن عیسی با اشاره به سر حسین بن علی از حضرت پرسید: این سر حسین بن علی است؟ امام پاسخ داد:
نعم انا لله و انا الیه راجعون مضی و الله مسلماً صالحا قوّاما آمرا بالمعروف و ناهیا عن المنکر و ما کان فی اهل بیته مثله. [۹]
آری انا لله و انا الیه راجعون، به خدا سوگند او در حالی که مسلمان صالحی بود و به عبادت پروردگارش قیام می‌کرد و امر به معروف و نهی از منکر می‌نمود. عمر خود را به پایان برد؛ او در خانواده خود مانند نداشت.
موسی بن عیسی در برابر این جواب سکوت کرده و چیزی نگفت.


نمونه‌های دیگری از مبارزه امام با خلافت:
جز آنچه گذشت، نمونه‌های دیگری از مبارزه امام علیه السّلام و برخورد او با دستگاه حاکم عباسی نقل شده است. از آن جمله، نوعی مبارزه منفی است. مبارزه‌ای که گرچه در قالب نقشه‌های براندازی نیست؛ بر عدم مشروعیت نظام تأکید کرده و می‌کوشد تا اعتماد مردم را نسبت به آن سست کند. نکته مهم در مبارزه منفی، عدم همکاری است؛ امری که به خودی خود، عدم مشروعیت هیأت حاکمه را نشان می‌دهد. شیوع و رسوخ چنین نگرشی نسبت به یک حکومت در میان مردم، خطر عمده‌ای برای آن به شمار می‌رود، زیرا با عدم اعتقاد مردم به مشروعیت حکومت، هر آن ممکن است جنبشی برای براندازی آن ایجاد شده و مردم به آن جنبش بپیوندند.
درباره برخورد امام با صفوان بن مهران جمّال آمده است: زمانی که وی به عنوان یک شیعه خدمت امام کاظم علیه السلام مشرف شد، آن حضرت به او فرمودند: یا صفوان کل شی‌ء منک حسن جمیل ما خلأ شیئا واحدا. ای صفوان! همه کارهای تو نیکو و زیبا است جز یک کار، صفوان پرسید: ای فرزند رسول خدا! آن چیست؟ امام فرمود: اکراءک جمّالک من هذا الرجل یعنی هارون. این که شترهایت را به هارون کرایه می‌دهی. صفوان گفت: من شترهایم را برای لهو و صید و امثال آن به وی کرایه نمی‌دهم، بلکه تنها برای سفر حج این کار را انجام می‌دهد. در این کار او خودش هم مباشرتی ندارد بلکه دیگران را برای آن اجیر می‌کند. امام فرمود: یا صفوان أیقع کراءک علیهم؟ آیا به نظر تو کرایه دادن شترانت به آنها صحیح است؟ صفوان گفت: آری. امام فرمود: أتحب بقائهم حتی یخرج کراءک؟ آیا دوست داری آنها تا انقضای مدت کرایه و پس دادن شترانت زنده بمانند؟ صفوان گفت: آری. اما افزود: فمن احب بقائهم فهو منهم و من کان منهم کان ورد النار. هر کس بخواهد آنها زنده بمانند، در صف آنان قرار می‌گیرد و هر کس که از آنها باشد داخل جهنم می‌شود.
پس از آن، صفوان تمامی شتران خود را فروخت و وقتی هارون از علت این کار پرسید: جواب داد: دیگر پیر شده‌ام و غلامانم چنانکه باید به این کار نمی‌رسند. هارون گفت: می‌دانم به اشاره چه کسی شترانت را فروخته‌ای؛ موسی بن جعفر تو را به اینکار واداشته است. او گفت: مرا با موسی بن جعفر چکار؟ هارون گفت: دع عنک هذا، فوالله لولا حسن صحبتک لفتلتک. [۱۰] این حرف‌ها را کنار بگذار، به خدا اگر به خاطر صفای مصاحبت با تو نبود تو را می‌کشتم.


نوع دیگر از برخورد امام کاظم علیه السلام با خلافت عباسی، حرکتی بود که امام در برخورد با علی بن یقطین داشت و از وی خواست تا در دربار عباسی بماند و بکوشد تا شیعیان را از گرفتاری نجات دهد. علی بن یقطین در شمار اصحاب خاص امام کاظم علیه السلام بود که در دستگاه خلافت عباسی دارای نفوذ بود. او در دوره مهدی و هارون نفوذ فراوانی داشت و از آن به نفع شیعیان بهره برداری می‌کرد. زمانی که او از امام خواست اجازه دهد تا خدمت دستگاه خلافت را ترک گوید امام از دادن چنین اجازه‌ای خودداری کرده و فرمود:
لا تفعل فان لنا انسا و لا خوانک بک عزا و عسی أن یجبر الله بک کسرا و یکسر بک نائره المخالفین عن أولیاءه؛ یا علی کفارة اعمالکم الاحسان الی اخوانکم. [۱۱] این کار را نکن که ما به تو در آنجا انس گرفته‌ایم و تو مایه عزت برادرانت (شیعه) هستی و شاید خدا به وسیله تو شکستی از دوستانش را جبران نموده و توطئه‌های مخالفان را درباره آنها بشکند. ای علی! کفاره گناهان شما همانا نیکی به برادرانتان است. در روایت دیگری آمده است که امام در جواب او چنین فرمود:
لا لک المخرج من عملهم واتق الله؛ [۱۲] تو را چاره‌ای جز ادامه کارت نیست، از خدا بترس.


و در نقل دیگری آمده که وقتی امام به عراق آمد، علی بن یقطین از این که امام را در چنین حالی می‌بیند اظهار تأسف کرد. امام به او فرمود: یا علی! ان لله تعالی أولیاء مع أولیاء الظلمة یدفع بهم عن أولیاءه و أنت منهم یا علی. [۱۳] ای علی بن یقطین! خدا را دوستانی در صفوف دوستان ستمکاران هست که به وسیله آنها از دوستانش دفع شر می‌کند و تو از آنها هستی.
و در روایت دیگری آمده: ان لله مع کل طاغیة وزیرا من اولیاءه یدفع به عنهم. [۱۴] خدا را در کنار هر طغیانگری، یارانی هست که به وسیله آنها بلاها را از دوستانش دفع می‌کند. تأکید امام بر درستی و حتی لزوم کار علی بن یقطین و نیز توصیه‌هایی که گذشت، نشان می‌دهد که آن حضرت از وی در دفاع از حقوق شیعیانش بهره‌گیری می‌کرده است. درباره علی بن یقطین خبر چینی‌های فراوانی شد که با استفاده از تقیه و راهنمایی‌های امام کاظم از مهلکه نجات یافت. [۱۵] ابن یقطین همچنین در حل پاره‌ای از مشکلات مذهبی که حکومت با آن درگیر می‌شد می‌کوشید تا از نظرات امام کاظم علیه السلام بهره‌گیری کند. [۱۶] مبارزه با علمای خود فروخته و فاسدی که خود را در خدمت دربار عباسی قرار داده بودند، نمونه دیگری از مبارزات امام کاظم علیه السلام است که در کلمات آن حضرت دیده می‌شود. وجود این افراد در دستگاه خلافت، مشروعیت آن را از نظر عوام تضمین می‌کرد و به طور طبیعی عاملی در مقبولیت حکومت بود. به همین جهت چنین افرادی در دستگاه خلافت از محبوبیت فراوانی نیز برخوردار بودند. در روایتی از آن حضرت آمده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: الفقهاء امنا الرسل مالم یدخلوا فی الدنیا؛ [۱۷] فقها تا هنگامی که خود را به دنیا نفروخته‌اند امین‌های پیامبرانند.
سوال شد: چگونه در دنیا داخل می‌شوند؟ حضرت فرمود: اتباع السطان فإذا فعلوا ذلک فاحذروهم علی أدیانکم؛ وقتی که پیروی از حکّام نمایند. در این زمان بر دین خود از آنان بترسید.
نمونه چنین عالمانی کسانی بودند که هارون هنگام شهادت امام، از آنها بر مرگ طبیعی امام شهادت خواست و از وجهه آنها برای تحمیق مردم استفاده کرد.
بی مناسبت نیست در پایان این بحث این نقل را نیز بیاوریم که امام کاظم علیه السلام به شیعیان خود سفارش کرده بود تا ظاهری آراسته و مرتب داشته و شخصیت اجتماعی خود را حفظ کنند. روزی آن حضرت، یکی از شیعیان خود را دید که ماهی‌ای در دست گرفته، راه می‌رود. خطاب به او فرمود: شما گروهی هستید که دشمنان زیادی دارید؛ پس هر چه می‌توانید ظاهری آراسته داشته باشید. [۱۸]


امام کاظم علیه السلام و مباحث کلامی و فکری:
از جمله مذاهب اسلامی که در اواخر قرن اول هجری پیدا شد و پس از آن هم سهم عمده‌ای در درگیری‌های فکری جامعه اسلامی داشت، مذهب اعتزال بود، اصل اساسی این مذهب، توجیه مسائل دین در سایه عقل بود، «واصل بن عطاء» و «عمرو بن عبید» از جمله مهمترین رهبران آن بودند. توجیه مسائل دینی در پرتو عقل، چیزی نبود که برای شیعیان مقبول نباشد، اما نکته مهم این بود که سپردن مقوله‌های دینی به دست عقل، به طوری که در توجیه و تحلیل عقلی این مقوله‌ها راه افراط پیموده شود، نمی‌توانست نتایج مطلوبی به بار آورد. از نمونه‌های آن، انواع و اقسام عقایدی است که به وسیله این عقل گرایان درباره توحید مطرح می‌شد. گاهی صفات متضاد به خدا نسبت داده و گاه برخی از صفاتی که به تصریح قرآن، خدا متصف به آنها است از حضرت باری سلب کرده‌اند. این حرکت برای شیعیان که خود امام معصوم داشتند، قابل قبول نبود. به ویژه که در فرهنگ شیعه، اصول گرایی، به معنای توجه به احادیث رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از اساسی‌ترین اصول محسوب می‌شد. در کنار آن، امامان خود در دفاع از حقانیت اسلام، توجیهات عقلی نیز ارائه می‌دادند. در همین زمینه، شاگردانی هم تربیت شدند که رسالت آنها دفاع عقلانی از دین و عقاید مذهب شیعه بود. در برابر معتزله، گروه‌هایی از اهل حدیث بودند که گرفتار احادیث جعلی فراوانی بوده و در مسأله توحید، گرفتار شبهات و مشکلات بسیاری بودند. به هر حال، در جامعه آن زمان، مبحث توحید و صفات خدا، اهمیت فراوانی داشت. طبعاً راهنمایی‌های آن حضرت، می‌توانست، شیعیان را از تأویلات و توجیهات رایج نجات دهد.


در روایتی آمده ست که از آن حضرت درباره صفات خداوند پرسیدند. آن حضرت در پاسخ فرمود: لا تجاوزوا عما فی القرآن؛ [۱۹] از آنچه در قرآن است پا فراتر نگذارید.
و در تعبیر دیگری فرمود:
لا تتجاوز فی التوحید ما ذکره اللّه تعالی فی کتابه فتهلک؛ [۲۰] در مسأله توحید از آنچه خدای تبارک و تعالی در کتاب خود ذکر کرده پا فراتر نگذار که هلاک می‌شوی. و در روایت دیگر آمده است: إن اللّه أعلی و اجل من أن یبلغ کنه صفته، فصفوه بما وصف به نفسه و کفوا عما سوی ذلک. [۲۱] خداوند بالاتر و بزرگ‌تر از آن است که کسی بتواند به حقیقت صفت او برسد؛ پس او را همانگونه که خودش توصیف فرموده بشناسید و از غیر آن دست بردارید.
و زمانی که خود می‌خواست صفات خدا را برشمرد، تنها از مضامین قرآن بهره می‌گرفت. [۲۲] و در مقابل اهل حدیث که از مشبهه بوده و با تشبث به ظواهر آیات و روایات می‌کوشیدند برای خدا صفات انسانی و مادی بتراشند، موضع گرفته و خدا را از هر نوع تشبیه و صفت مادی مبرا می‌ساخت. [۲۳] وقتی به آن حضرت گفته شد، عده‌ای را عقیده بر آن است که خدا به سماء الدّنیا (آسمان دنیا) نزول می‌کند فرمود: ان اللّه لا ینزل و لا یحتاج الی أن ینزل انما منظره فی القرب و البعد سواء. [۲۴] خدا تنزّل نمی‌کند و احتیاجی بدان ندارد؛ زیرا دور و نزدیک به طور مساوی در منظر و معرض دید اوست.
کلمات دقیق و بسیار گرانبهایی پیرامون صفات خدا از موسی بن جعفر علیه السلام رسیده [۲۵] که لازم است مروری مستقل بر آنها داشته باشیم.
مواضع کلامی امام کاظم علیه السلام در برابر اهل حدیث:
کنار گذاشتن نص الهی درباره امامت علی بن ابی طالب علیه السلام آغاز اختلافات بعدی بود که در میان امت اسلام به وجود آمد. به دنبال جایگزینی افراد ناصالح در منصب امامت، آنان علاوه بر این که عهده دار ریاست سیاسی شدند، کار تفسیر دین و بیان فقه را نیز به دست گرفتند و از آنجا که از لحاظ علمی توانایی نداشتند، دیدگاه‌هایی را مطرح کردند که به طور طبیعی مشکلاتی را به وجود آورد. در این زمینه، نخستین درگیری علمی در ظاهر، مسأله ارث پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و نیز جنگ با مخالفان پرداخت زکات بود. [۲۶] بعدها در دوران خلافت خلفا از این دست اختلافات فراوان مطرح گردید. در همین زمان، گاه مسائل کلامی نیز مطرح شده و پاسخ‌هایی از طرف خلفا داده می‌شد. [۲۷] افرادی که به دلایلی نمی‌توانستند، این پاسخ‌ها را بپذیرند راهی دیگر می‌گزیدند و جاهلان دچار سر در گمی می‌شدند. این وضعیت به تدریج اختلافاتی در این باره در جامعه اسلامی به وجود می‌آورد.


جلوگیری از تدوین و نقل حدیث، نفوذ آثار فرهنگی یهود در میان مسلمانان، رسوخ دنیاطلبی و تفسیر انحرافی دین برای تحکیم پایه‌های حکومت فاسد اموی و مهمتر از همه، کنار زدن «اهل ذکر» از صحنه علمی و دینی و سیاسی، دامنه اختلافات را گسترش داد و به زودی حوزه عقاید هر گروه به طور اساسی از معتقدات دیگران جدا شد. امامان شیعه نیز از همان آغاز، دیدگاه‌های خود را تا آنجا که ممکن بود، برای عموم و در موارد دیگر برای شیعیان خود بیان کردند و می‌کوشیدند آنان را از نفوذ عالمان و محدثان خودفروخته باز دارند. در دوران حکومت پنج ساله امیر مؤمنان علیه السلام زمینه برای نشر عمومی فکر اهل بیت علیه السلام در عراق فراهم شد، اما با پایان یافتن آن دوره، بار دیگر محدثان و فقیهان وابسته به امویان جان گرفتند و در همراه ساختن مردم با حکومت کوشیدند. در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم هجری، جدای از شیعیان، چندین فرقه فعال بودند. خوارج، مرجئه، جهمیه و معتزله مهمترین آنها بودند. هر یک از اینان در زمینه‌ای خاص، عقایدی داشتند و به ترویج آنها مشغول بودند. آنچه می‌توان گفت این که: حکومت اموی با هیچ کدام از این گروه‌ها توافقی نداشت و عملاً در خراسان با جهمیه و مرجئه درگیر بود؛ چنانکه در نواحی دور دست جنوب ایران، مشغول نبردهای سخت با خوارج بود. معتزله نیز جز در مواردی محدود قدرت چندانی نیافتند. در این میان وضعیت شیعه نیز در برابر امویان و مذهب عثمانی ساخته آنان روشن بود.


توده مردم به پیروی از فرمانروایان خود، به دنبال مذهبی بودند که افرادی چون ابن شهاب زهری و پیش از آن عروة بن زبیر و پیشتر از وی ابو هریره و سمرة بن جندب انتشار می‌دادند. آنها احساس می‌کردند که باید مردم را به وسیله «حدیث» فریب دهند، حدیث، سخنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود و به دلیل بی توجهی به در آن نسل اول صحابه و مخالفت با نوشتن آن به راحتی قابل جعل بود. بنابراین به زودی دامنه نقل حدیث گسترش یافت و با این که برخی از پیشوایان اهل سنت تصریح داشتند که مجموع حدیث پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از چند صد حدیث تجاوز نمی‌کند، [۲۸] از اوسط قرن دوم به بعد تعداد حدیث به چندین هزار و پس از مدتی به چند صد هزار رسید. این جعل حدیث، هم در زمینه فقه و هم در مسائل کلامی بود. جدای از جعل حدیث، تحریف در احادیث، وسیله دیگری برای تحریف دین بود.
از برخی نقل‌ها چنین بر می‌آید که در اوایل، تنها تعدادی انگشت شمار حدیث جعلی درباره تشبیه وجود داشت، اما پس از چندی ابن خزیمه در کتاب التوحید، چندین هزار جمع آوری کرد. روال عادی جامعه بر اساس این احادیث جعلی، نظم دینی یافت. پیروان آن را «سنّی» نامیدند و مخالفان به عنوان «اهل بدعت» از دور خارج شدند. بدین سان «اهل حدیث» شکل گرفتند. در آغاز نام مذهب کسانی که متمسک به این احادیث بوده و دیگران را خارج از دین و مذهب تلقی می‌کردند، مذهب عثمانی بود، همان مذهبی که جاحظ در تأیید و حمایت از آن، کتابی با عنوان «العثمانیه» نگاشت. یکی از تلاش‌های امامان شیعه آن بود که در برابر این احادیث و به عبارت دیگر «اهل حدیث» بایستند، به طوری که در موارد لازم تحریفات و جعلیات را پاسخ داده و همچنین نادرستی برداشتهای عامیانه و ظاهرانه آنان را در تفسیر برخی از آیات متشابه و احادیث نشان دهند. چنین حرکتی را می‌توان در میان زندگی فکری همه امامان و درباره برخی بیشتر دنبال کرد و در زمینه مواضع کلامی و فقهی آن بزرگواران به نتایج خوبی دست یافت.

 

در اینجا چند نمونه از این مواضع را در حیات فکری امام کاظم علیه السلام دنبال می‌کنیم:


الف: یکی از روایاتی که اهل حدیث بدان تمسک نموده و فراوان نقل می‌کردند، حدیث «نزول خداوند به آسمان دنیا» بود. عن ابی هریره: انّ رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم قال: یتنزّل ربّنا تبارک و تعالی کل لیلّة إلی السماء الدّنیا حین یبقی ثلث اللّیل الآخر یقول: من یدعونی فأستجیب له، من یسألنی فأعطیه و من یستغفرنی فأغفر له. [۲۹] أبو هریره می‌گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند هر شب در ثلث باقی مانده از شب به آسمان دنیا فرود می‌آید و ندا می‌دهد: کیست مرا بخواند تا اجابتش کنم؟ کیست از من چیزی بخواهد تا به او بدهم؟ کیست استغفار کند ما من او را بیامرزم!؟ پذیرفتن ظاهر چنین روایتی بدین صورت، مستلزم اعتقاد به تشبیه و نیز قبول جابجایی خداوند از مکانی به مکان دیگر بود. اهل حدیث آشکارا این اعتقاد را مطرح کرده و به احادیث دیگری نیز در این باب استناد می‌کردند. احمد بن حنبل که حاصل جریان فکری اهل حدیث بود و خود اندکی آن را تعدیل کرد، معتقد بود: للّه عزّوجّل عرش و للعرش حملة یحملونه و اللّه عزّوجّل علی عرشه لیس له حدّ و اللّه أعلم بحدّه… یتحرّک، یتکلّم، ینظر، یبصر، یضحک.. و ینزل کلّ لیلة الی سماء الدنیا و قلوب العباد بین إصبعین من أصابع الرّحمن… و خلق آدم بیده علی صورته. [۳۰] برای خداوند، عرش وجود دارد و کسانی آن عرش را به دوش می‌کشند. خداوند بر عرش خود نشسته است و (بزرگی و اندازه‌اش) حدی ندارد. او به حد خود دانا است.. خداوند حرکت می‌کند، سخن می‌گوید، نگاه می‌کند، می‌بیند، می‌خندد… قلوب بنده‌های خدا میان دو انگشت از انگشتان خداوند است… و خداوند، آدم را با دست خود بر طبق صورتش خلق کرد.
در باب نشیمنگاه خداوند نیز معتقد بود به اندازه چهار انگشت جای خالی وجود دارد که محل نشستن رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم در کنار وی می‌باشد. [۳۱] این عقاید بر اساس روایات تحریف شده و یا جعلی بود که به دست احمد بن حنبل رسیده بود. همان گونه که پیش از این بیان شد، تمسک آنها به «حدیث» بود، زمانی که شخصی به احمد بن حنبل گفت: «کسانی گفته‌اند، حدیث «رأیت ربّی عزّوجّل شابّ امرد جعد قطط علیه حلة حمراء» را گویا یکی نفر فقط روایت کرده»، وی خشمگین شده و طرق متعددی برای آن شمرد. [۳۲]
این روایات در زمان احمد بن حنبل جعل نشده بود، بلکه بسیاری از آنها، پیش از این در دست مردم پراکنده بود. همین مسأله سبب سوال مکرر شیعیان از ائمه علیهم السّلام درباره آن احادیث بود. درباره همین حدیث نزول خدا از امام کاظم علیه السلام و نیز حضرت رضا علیه السلام سوال شده است:
عن یعقوب بن جعفر الجعفری، عن ابی ابراهیم علیه السلام قال:
ذکر عنده قوم یزعمون ان اللّه تبارک و تعالی نزل الی السماء الدنیا، فقال: ان اللّه لا ینزل و لا یحتاج الی ان ینزل، انما منظره فی القرب و البعد سواء، لم یبعد منه قریب و لم یقرب منه بعید و لم یحتج الی شی‌ء بل یحتاج الیه و هو ذو الطول، لا اله الا هو العزیز الحکیم، اما قول الواصفین: انه ینزل تبارک و تعالی، فانما یقول ذلک من ینسبه الی نقص او زیادة، و کل متحرک محتاج الی من یحرّکه او یتحرک به، فمن ظنّ باللّه الظنون هلک، فاحذروا فی صفاته من ان تقفوا له علی حد تحدونه بنقص او زیادة او تحریک او تحرّک او زوال او استنزال، او نهوض او قعود، فان اللّه جلّ و عزّ عن صفة الواصفین و نعت الناعتین و توهّم المتوهّمین و توکّل علی العزیز الرحیم الذی یراک حین تقوم و تقلبک فی الساجدین. [۳۳]
یعقوب بن جعفر الجعفری می‌گوید: نزد امام کاظم علیه السلام از کسانی سخن به میان آمد که گمان می‌کردند، خداوند به آسمان دنیا فرود می‌آید. امام فرمود: «خداوند فرود نمی‌آید: نیازی ندارد تا فرود آید. در نگاه او دوری و نزدیکی برابر است. نه نزدیکی به نزد او دور است و نه دوری به نزد او نزدیک. او نیاز به هیچ چیز ندارد، بلکه همه به او نیازمندند. او صاحب انعام و فضل است، جز او خدایی نیست، خدای قدرتمند و حکیم. اما درباره سخن آنان که خداوند را چنین توصیف کرده‌اند که: «خداوند فرود می‌آید!»این را کسی می‌گوید که خدا را به نقص و زیادت متصف کرده است. هر متحرکی نیاز به محرک دارد تا او را به حرکت در آورده و یا به کمک آن به حرکت در آید، پس کسی که به خدا (چنین) گمان‌هایی ببرد، هلاک می‌شود. در توصیف خدا، از صفاتی که خدا را به نقص و زیادت، تحریک و تحرّک، انتقال و فرود آمدن، برخاستن و نشستن محدود سازد، بپرهیزید. خداوند بالاتر و برتر از وصف اینگونه وصف کنندگان و توهم این گمان کنندگان است. بر خداوند قدرتمند بخشنده که تو را هنگام ایستادن و در میان سجده کنندگان می‌بیند، توکل کن.»
در این روایت، نزول خداوند به آسمان دنیا مورد انکار قرار گرفته و با تعبیرات دقیق، مذهب اهل بیت علیهم السّلام در باب نفی تشبیه بیان شده است. این تعابیر از اهل بیت علیهم السّلام فراوان نقل شده و اساس آنها نیز برگرفته شده از خطبه‌های امیر مؤمنان علیه السلام است که در نهج البلاغه منعکس شده است. در مذهب اهل بیت نه مذهب نفی و نه تشبیه، بلکه اثبات بدون تشبیه مورد تأیید قرار گرفته است و این همان تعبیری است که از امام رضا علیه السلام بدان تصریح شده است. [۳۴] نکته قابل توجه درباره حدیث «نزول خداوند به آسمان دنیا» آن است که امام رضا علیه السلام اصل روایت را انکار نکرده، بلکه تحریفی را که در آن صورت گرفته بیان داشته است. این نکته مهمی است که تلاش عمدی را در تحریف احادیث از سوی جعّالان و کذّابان نشان می‌دهد.
عن ابراهیم بن محمود، قال: قلت للرضا علیه السلام:
یابن رسول اللّه! ما تقول فی الحدیث الذی یرویه الناس عن رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم انه قال: ان اللّه تبارک و تعالی ینزل کل لیلة جمعة الی السماء الدنیا؟» فقال: «لعن اللّه المحرّفین الکلم عن مواضعه، و اللّه ما قال رسول اللّه کذلک، انما قال: ان اللّه تعالی ینزل ملکا الی السماء الدنیا کل لیلة فی الثلث الاخیر و لیلة الجمعة فی اول اللیل فیأمره فینادی هل من سائل فأعطیه سؤاله؟ هل من تائب فاتوب علیه من مستغفر فاغفر له؟.. حدثنی بذلک ابی عن جدی عن آبائه عن رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم. [۳۵]
ابراهیم بن محمود گوید: «به امام رضا علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! درباره حدیثی که مردم از رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل می‌کنند که فرمود: خداوند تبارک و تعالی در هر شب جمعه به آسمان دنیا فرود می‌آید (نظرتان چیست)؟ امام فرمود: خداوند کسانی را که سخن را از معنای اصلی آن منحرف کرده و تحریف می‌کنند، لعنت کند، به خدا سوگند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چنین نگفت، بلکه فرمود: خداوند در ثلث آخر هر شب و در ابتدای هر شب جمعه، فرشته‌ای را به آسمان دنیا می‌فرستد و به او دستور می‌دهد، تا ندا دهد آیا نیازمندی هست تا نیاز او را برآورده سازم؟ آیا توبه کننده‌ای هست تا توبه‌اش را بپذیرم؟ آیا استغفار کننده‌ای هست تا گناهش را ببخشم؟..» انتهای حدیث، بیانگر این حقیقت است که طریق اهل بیت علیهم السّلام در نقل احادیث رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سالم‌ترین است، و شیعه به همین دلیل به این طریق وفادار بوده و حق دارد تا به طرق دیگر اعتماد نکند جز آن که به این طریق تأیید شود.


ب: نمونه دیگری که اهل حدیث به ظاهر آن تمسک می‌کردند، آیه الرحمن علی العرش استوی [۳۶] بود. آنان به دلیل بی توجهی به سایر آیات و نیز عدم بکارگیری استدلال و تعقل که خود میراث ضدیت آنان به معتزله در طول سالهای متمادی بود به نوعی ظاهر بینی شدید گرفتار شده بودند و از آنجا که شماری حدیث در باب تشبیه در اختیار داشتند، طبیعی بود که این قبیل آیات را مطابق آن احادیث تعبیر کنند. اگر به ذیل آیه مذکور در تفسیر برهان نگاه کنیم، روایات فراوانی می‌بینیم که در تفسیر آیه وارد شده که بیشتر در پاسخ به پرسش اصحاب و یا اهل جدل می‌باشد. [۳۷] جهت‌گیری این احادیث، همان «اثبات بلا تشبیه» بوده و مفاهیم موجود در آیه، کنایه از علم و قدرت گرفته شده است.
درباره این آیه از امام کاظم علیه السلام نیز پرسش شده و آن حضرت بدان پاسخ داده‌اند: عن الحسن بن راشد قال: سئل ابو الحسن موسی علیه السلام عن معنی قول اللّه تعالی: «الرحمن علی العرش استوی» [۳۸] فقال: استولی علی ما دقّ و جلّ [۳۹]
آیه مذکور کنایه از احاطه خداوند بر تمام امور کوچک و بزرگ است. آشکار است که این تعبیر در آیات محکمی آمده است که محدودیت خداوند را انکار می‌کند و اگر بنا باشد که به ظاهر آیه تمسک شود، محدودیت خدا پذیرفته شده خواهد بود.


ج: اهل حدیث در مسأله جبر و اختیار، جبری مسلک بوده و این اندیشه افراطی در برابر تفریط معتزله بود. اعتقاد به جبر، ریشه در جاهلیت داشت، چنانکه برخی از آیات قرآن از قول مشرکان بدان اشاره کرده است. [۴۰] به اعتقاد معتزله، بعد از ظهور اسلام معاویه، اعتقاد به جبر را شایع کرد. [۴۱] ولی بنا به قرائن و شواهدی چند، تحت تأثیر افکار جاهلی و نیز برخی از آرا یهودیان در معتقد ساختن برخی از مسلمانان از همان عصر اول به مسأله جبر مؤثر بوده است. روشن است که اعتقاد به جبر می‌توانست پایه‌های قدرت خلفا را تقویت کرده و اشتباهات آنها را توجیه کند. همچنانکه می‌توانست مردم را از اعتراض نسبت به آنها باز دارد. در نقلی آمده است که حسن بصری را تهدید کردند که اگر دست از عقیده خود به اختیار برندارد، حکومت را خبر دار کنند. [۴۲] اهل حدیث برای اثبات عقیده خود به برخی از آیات و روایات تمسک می‌کردند؛ در برابر، «اهل عدل» نیز به آیات دیگر و نیز روایاتی تمسک می‌کردند. در اینجا نیز فهم درست آیات و باز گرداندن متشابهات به محکمات مهم بود. از جمله روایات این باب، حدیث «الشقیِّ من شَقِیَ فی بطن امّه و السّعید من سعد فی بطن امّه» بود. [۴۳]
این حدیث می‌توانست به گونه‌ای معنا شود که مذهب جبر را به طور کامل مورد تأیید قرار دهد، از این رو مشکلاتی را در ذهن یاران ائمه به وجود آورده و آنان درباره معنای درست حدیث سوال می‌کردند. در این باره، از امام کاظم علیه السلام سوال شده است که روایت آن را در اینجا نقل می‌کنیم:
«… عن الفضل بن شاذان عن محمد بن ابی عمیر، قال: سألت أبا الحسن موسی بن جعفر علیه السلام عن معنی قول رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم:
«الشقی من شقی فی بطن امّه و السّعید من سعد فی بطن امه».
فقال: الشقی من علم اللّه و هو فی بطن امه انّه سیعمل أعمال الأشقیاء و السعید من علم اللّه و هو فی بطن امه انه سیعمل أعمال السّعداء. [۴۴]
محمد بن ابی عمیر گوید: «از امام کاظم علیه السلام درباره معنای این سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسیدم که فرمود: انسان شقی، زمانی که در شکم مادر است شقی است و انسان سعادتمند، نیز از زمانی که در شکم مادر می‌باشد، چنین است. حضرت در معنای آن حدیث فرمود: انسان شقی کسی است که، وقتی در شکم مادر است، خداوند می‌داند که او کردار اشقیا را خواهد داشت و سعید کسی است که وقتی در شکم مادر است، خداوند می‌داند او کردار سعادتمندان و نیک بختان را خواهد داشت.» در ادامه همین روایت، سوال دیگری درباره حدیثی دیگر شده است که از آن نیز جبر فهمیده می‌شود و امام پاسخ زیبایی می‌دهد:
قلت له: فما معنی قوله صلّی الله علیه و آله و سلّم: «اعملوا فکلّ میسر لما خلق له. فقال: ان اللّه عزوجل خلق الجن و الانس لیعبدوه [۴۵] و لم یخلقهم لیعصوه، و ذلک قوله عزوجل: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون فیّسر کلّاً لما خلق له، فالویل لمن استحبّ العمی علی الهدی.» [۴۶]
پرسیدم: معنای سخن رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمود: هر چیزی به همان راهی که برای آن خلق شده برده خواهد شد چیست. حضرت فرمود: خداوند جن و انسان را خلق کرده تا او را عبادت کنند، خلق نکرده تا او را عصیان کنند. پس برای همه، امکان این که در مسیری که برای آن حرکت شده‌اند خلق کنند را فراهم کرده است. وای بر کسی که کوری را بر هدایت ترجیح دهد.
در سؤالی که از امام درباره «عامل معصیت» شده، آن حضرت پاسخ روشنی ارائه داده، فرمودند:
لا تخلوا من ثلاث: اما ان تکون من اللّه عزوجل، و لیست منه، فلا ینبغی للکریم ان یعذب عبده بما لا یکتسبه، و اما أن تکون من اللّه عزوجل و من العبد و لیس کذلک، فلا ینبغی للشریک ان یظلم الشریک الضعیف، و إما ان تکون من العبد و هی منه، فإن عاقبه اللّه فبذنبه و إن عفا عنه فبکرمه و جوده. [۴۷]
(عمل بنده) از سه حالت خارج نیست: یا آن که از خدای عزوجل صادر شده و ربطی به بنده ندارد. (در این صورت) سزاوار نیست که خداوند کریم، بنده‌اش را به آنچه انجام نداده، عذاب دهد. و یا آن که (عمل بنده) مشترکاً از خداوند و بنده صادر گشته، در این صورت سزاوار نیست که شریک قوی (خدا) به شریک ضعیف ظلم کند، و یا آن که عمل بنده از خود بنده صادر شده و از اوست، در این صورت اگر خداوند او را عذاب دهد، به دلیل گناهی است که از وی سرزده است، و اگر خداوند از گناه بنده چشم پوشی کند، ناشی از کرم و بخشش خداوند است.


د: از بعد از جنگ جمل و صفین مشکلی در تعریف «ایمان» به وجود آمد. مؤمن کیست؟ کسی که تنها به زبان اعتراف به شهادتین کند یا کسی که عمل به احکام هم داشته باشد و یا تعریفی دیگر. مسلمانان در این باره سه دسته شدند. گروهی گفتند: کسی که گناه کبیره کند از دین خارج می‌شود و کافر است. اینها «خوارج» بودند. گروهی گفتند: کسی که گناه کبیره مرتکب شود، فاسق غیر مؤمن و غیر مسلمان است. اینها «معتزله» بودند. گروهی گفتند: شهادتین به زبان کافی است و هر کس آن را بگوید، حتی اگر مرتکب کبائر شود مسلمان است؛ اینها «مرجئه» بودند. این نگرش، در ضمن درستی، به شکل افراط خود، بدانجا منتهی شد که عمل از اساس نقشی در ایمان ندارد. کم کم بهانه به دست مخالفان داد تا این عقیده را از اصل محکوم بدانند. در حقیقت، هر کس که شهادتین را بگوید مسلمان است اما مؤمن آن است که عمل به احکام شرع کند و قلبش هم مطمئن به ایمان باشد. در برابر رواج اندیشه افراطی مرجئی گری که «عمل» را تضعیف می‌نمود، امامان تأکید بر مفهوم عالی ایمان داشتند. این مفهوم از سه جز ترکیب می‌شد؛ ایمان عبارت است از معرفت قلبی، اقرار زبانی و عمل خارجی. در اصل این حدیثی بود که امیر مؤمنان علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل کرده بود؛ «الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالأرکان؛ [۴۸] ایمان، شناخت قلبی، اقرار به زبان و عمل به ارکان است.»
امام کاظم علیه السلام نیز چون دیگر امامان علیه السلام در برابر این اعتقاد نادرست برخورد کرد و آن را باطل شمرد. زمانی که از آن حضرت در این باره سوال شد. فرمود:
إن للایمان حالات و درجات و طبقات و منازل، فمنه التّام المنتهی تمامه و منه الناقص المنتهی نقصه و منه الزّائد الرّاجح زیادته. [۴۹] ایمان درجات و مراتبی دارد. مرتبه‌ای که در کمال، تمام است؛ مرحله‌ای که کاملاً ناقص است. و مرحله‌ای میانه که توان بر آن افزود. این پرسشها و پاسخ‌ها از طرف اصحاب، هم به دلیل آن بود که آنان در جامعه گرفتار این مشکلات بوده و برای اقناع ذهن خود پاسخ مناسب را می‌طلبیدند، [۵۰] و هم بدان جهت بود تا بتوانند در مجادلات کلامی خود با این فرقه‌ها به دیدگاه‌های درست اهل بیت علیه السلام مجهز باشند. امام کاظم علیه السلام، در این باره خود شخصاً با اهل جدل وارد بحث می‌شد و در عین حال هم اصحاب را تقویت می‌کرد، تا دیدگاه‌های اهل بیت علیهم السّلام را در میان مردم منتشر کند. هشام بن حکم از قوی‌ترین اصحاب امام صادق و کاظم علیهم السلام برای انتقال دیدگاه‌های اهل بیت علیهم السلام به مخالفان بود.
افزون بر این، امام کاظم علیه السّلام، اصحابی را که قدرت بحث و جدل داشتند تشویق می‌کرد تا با مخالفان به بحث بپردازند و عقاید کلامی شیعه را که گاه به صورت محرّف در دست بود، بیان کنند. کتاب «انتصار» از ابو الحسین خیاط معتزلی نشان می‌دهد که چه مقدار در حق شیعه، تحریف صورت گرفته و عقاید آنان در باب توحید به صورت تشبیه منعکس شده است؛ در حالی که احادیث کلامی امامان علیه السلام نشان می‌دهد که در مذهب شیعه تا چه حد بر مذهب تنزیه (منزه بودن خداوند از جسم بودن و شکل داشتن) پا فشاری شده است.
از مواردی که امام کاظم علیه السلام اصحاب را به بحث با مخالفان دستور می‌داد، درباره محمد بن حکیم است. درباره وی نقل شده است که:
کان ابو الحسن علیه السلام یأمر محمد بن حکیم ان یجالس اهل المدینة فی مسجد رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم و أن یکلّمهم و یخاصمهم؛ [۵۱]
امام کاظم علیه السلام، به محمد بن حکیم دستور می‌داد تا در مسجد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بنشیند و با آنان به بحث و گفتگو بپردازد. این تلاش‌ها از سوی امامان شیعه علیهم السّلام و اصحاب آنان، با وجود همه محدودیت‌ها، سبب شد تا عقاید اهل بیت علیهم السلام، بنیاد فکری شیعه را تشکیل داده و اسلام درست و به دور از تحریف از طریق اهل بیت علیهم السّلام باقی بماند.

 

پی نوشت‌ها:


[۱]. تاریخ فخری، صص ۲۲۲ ۲۲۱.
[۲]. المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲ ص ۳۷۹؛ مسند الامام کاظم علیه السلام، ج ۱، صص ۵۱ ۵۲.
[۳]. سوره محمد، ۴۷.
[۴]. حیاة الامام موسی بن جعفر ج ۱. ص ۴۵۴ (از نور الابصار، ص ۱۳۶)؛ تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۰؛ وفیات الاعیان، ج ۵، ص ۳۰۸؛ المناقب، ج ۲، ص ۲۶۴؛ جهاد الشیعه، ص ۲۵۱ (از مقاتل الطالبین، ص ۵۰۰) مسند الامام الکاظم علیه السلام، ج ۱، ص ۵۷ (از کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۱۳؛ الکامل فی التاریخ، ج ۶. ص ۸۵؛ مرآة الجنان، ج ۱، ص ۳۹۴، تتمه المختصر، ج ۱، ص ۳۱۰؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۰۴).
[۵]. التهذیب، ج ۴، ص ۳۰۴.
[۶]. حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السلام ج ۱، ص ۴۷۲.
[۷]. نک: المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۳۷۰؛ عیون اخبار الرضا ج ۱، ص ۷۹. دعای مفصلی که امام با رسیدن خبر تهدید از جانب خلیفه خوانده، معروف به جوشن صغیر است که در کتب ادعیه وارد شده است.
[۸]. مقاتل الطالبیین، صص ۲۹۷ ۲۹۸.
[۹]. مقاتل الطالبیین، ص ۳۰۲.
[۱۰]. رجال کشی، ص ۴۴۱.
[۱۱]. بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۱۳۶.
[۱۲]. قرب الاسناد، ص ۱۲۶.
[۱۳]. رجال کشی، ص ۴۳۳.
[۱۴]. رجال کشی، ص ۴۳۵.
[۱۵]. الارشاد، ص ۲۷۴ ۲۷۵؛ الخرائج و الجرائح، ص ۲۹۷.
[۱۶]. تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۸۵.
[۱۷]. بحار الانوار، ج ۲، ص ۳۶.
[۱۸]. الکافی، ج ۶، ص ۴۸۰؛ «یا معشر الشیعة انکم قد عاداکم الخلق فتزینوا لهم بما قدرتم علیه…»
[۱۹]. المحاسن، ص ۲۳۹؛ الکافی، ج ۱، ص ۱۰۲.
[۲۰]. التوحید، ص ۷۶.
[۲۱]. الکافی، ج ۱، ص ۱۰۵.
[۲۲]. التوحید، ص ۷۶.
[۲۳]. التوحید، صص ۹۹ و ۹۷ و ۷۵.
[۲۴]. الکافی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۵۶.
[۲۵]. التوحید، صص ۱۸۳ و ۱۷۸ و ۱۷۵ و ۱۴۷ و ۱۴۱.
[۲۶]. الملل و النحل، ج ۱، ص ۳۱.
[۲۷]. در این باره توجه به این روایت جالب است: اخرج اللالکائی فی السنّة عن عبداللّه بن عمر، قال: جاء رجل الی ابی بکر، فقال: أرایت الزنا بقدر؟ قال: نعم. قال: فان اللّه قدره علیّ ثم یعذبنی؟ قال: نعم یابن اللخناء. اما و اللّه لو کان عندی انسان أمرت أن یلجأ انفک (الغدیر، ج ۷، ص ۱۵۳، از تاریخ الخلفاء، ص ۶۵). شخصی نزد ابوبکر آمدت و از وی پرسید: آیا زنا مقدر الهی است. ابوبکر گفت: آری. آن شخص گفت: آیا خداوند خود تقدیر می‌کند و بعد هم مرا عذاب می‌کند؟ گفت: آری ای فرزند شیء بدبو، به خدا سوگند اگر کسی نزد من بود، دستور می‌دادم دماغت را خورد می‌کرد.
[۲۸]. مقدمه ابن خلدون، ص ۴۴۴، و نک: تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۱۶.
[۲۹]. بخاری، ج ۴، ص ۱۰۱ (چاپ دار المعرفةسنن الدارمی، کتاب الصلاة، باب ۱۶۸؛ المؤطاء، کتاب القرآن، ش ۳۰.
[۳۰]. طبقات الحنابلة، ج ۱، ص ۲۹.
[۳۱]. همان، ج ۲، ص ۶۷.
[۳۲]. همان، ج ۲، ص ۴۶.
[۳۳]. الکافی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ التوحید، ص ۱۸۳.
[۳۴]. التوحید، ص ۱۰۲.
[۳۵]. عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۱۰۴.
[۳۶]. طه: ۵.
[۳۷]. تفسیر البرهان، ج ۳، ص ۴۴ ۴۳.
[۳۸]. طه: ۵.
[۳۹]. الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۵۷؛ مسند الامام الکاظم، ج ۱، ص ۲۶۲.
[۴۰]. نحل: ۳۵.
[۴۱]. فضل الاعتزال، ص ۱۴۴؛ نک: بحوث مع اهل السنّة و السلفیة ص ۵۳.
[۴۲]. طبقات الکبری، ج ۷، ص ۱۲۲؛ و نک: بحوث مع اهل السنّة و السلفیة، ص ۵۳.
[۴۳]. نک: سنن ابن ماجه، مقدمه شماره ۷، سنن الدارمی مقدمه شماره ۲۳؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۱۷۶.
[۴۴]. التوحید، ص ۳۵۶؛ مسند الامام الکاظم، ج ۱، ص ۲۷۳.
[۴۵]. در متن آیه: لیعبدون.
[۴۶]. همان.
[۴۷]. التوحید، ص ۹۶؛ مسند الامام الکاظم، ج ۱، ص ۲۷۳.
[۴۸]. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۲۲۷.
[۴۹]. الکافی، ج ۱، ص ۳۹؛ درباره این فرقه بنگرید به کتاب «مرجئه، تاریخ و اندیشه». قم: نشر خرم از مؤلف.
[۵۰]. احتمالاً امام به همین دلیل همنشینی اصحاب خود را با کسانی که اعتقادات نادرستی در تشبیه داشتند، منع می‌فرمود نک: مسند الامام الکاظم، ج ۱، ص ۲۶۱.
[۵۱]. رجال کشی، ص ۳۸۰.

خداوند در آیات متعددی از هدایتگری ائمه علیهم السلام صحبت نموده است. نظیر آیات:«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(۱)  «و آنان را رهبر و امام مردم قرار دادیم تا خلق را به فرمان ما هدایت کنند.»

هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ اَلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُشْرِکُونَ (۲)، «او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حقّ فرستاد تا او را بر همۀ آیین‌ها غالب گرداند هرچند مشرکان کراهت داشته باشند» گروهی از مفسرین، این آیه را به عصر ظهور امام زمان علیه السّلام تطبیق داده‌اند؛ زیرا تنها در آن زمان است که هیچ‌کس در روی زمین نیست جز آن‌که وارد دین اسلام شده یا تحت سلطۀ اسلام قرار خواهد گرفت.»(۳)

اما یکی از زیباترین و پرمعناترین آیات قرآن «آیه نور» آیه ۳۵ سورۀ نور است.

اَللّهُ نُورُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ اَلْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ اَلزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لاغَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اَللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ وَ اَللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

خدا نور آسمان‌ها و زمین است. مثال نور او به چراغ‌دانی می‌ماند که در آن چراغی نهاده باشند و آن چراغ در شیشه‌ای قرار گرفته که مانند ستاره‌ای درخشان نورافشانی می‌کند و از درخت زیتون با برکتی شعله‌ور گردد و آن درخت، شرقی یا غربی نباشد و بدون آن‌که روغن آن با آتشی برخورد داشته باشد روشنایی بخشد. نوری است بر فراز نور و خدا هرکسی را بخواهد به طرف نور خود هدایت می‌کند و خدا این مثال‌ها را برای مردم می‌زند و او بر همه چیز دانا است.

سید هاشم بحرانی در کتاب «غایة المرام» در تفسیر این آیه، حدیثی را از امیر المؤمنین علی علیه السّلام نقل کرده است که آن حضرت هر قسمت از این آیۀ شریفه را به وجود مقدس یکی از معصومین علیهم السّلام تفسیر و تأویل نموده‌اند و آخرین فراز این آیه «یَهْدِی اَللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» را به قائم آل محمد صلّی اللّه علیه و اله یعنی حضرت مهدی علیه السّلام تفسیر فرموده است.(۴)

حضرت علی علیه السّلام فرمودند: 

مراد از «مشکوة» حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله است و «مصباح» من هستم، و مقصود از «زجاجه» حسن و حسین علیهما السّلام هستند و «کوکب درّی» امام سجّاد علیه السّلام، «شجرۀ مبارکه» امام باقر علیه السّلام، «زیتونه» امام صادق علیه السّلام، «لا شرقیه» امام موسی بن جعفر علیه السّلام، «لا غربیه» امام رضا علیه السّلام، «یکاد زیتها یضیئ» امام جواد علیه السّلام، «و لو لم تمسه نار» امام هادی علیه السّلام، «نور علی نور» امام حسن عسگری علیه السّلام و «یهدی اللّه لنوره من یشاء» قائم آل محمّد حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف است.

حضرت مهدی علیه السّلام آخرین نور خداست که زمین و آسمان را به نور خویش روشن نموده «و اشرقت الارض بنورکم»( و زمین به نور شما روشن گشته است، بخشی از زیارت جامعه کبیره)  و خداوند متعال هر کسی را که اراده کند به نور او هدایت خواهد کرد.(۵)

با توجه به آیات فوق «...انبیا و اولیای الهی که آشنایان طریق‌اند، سفیران هدایت خلق‌اند، از این‌رو خدای سبحان نبی اعظم خویش را به صبر و همقدمی با سالکان جاده عبودیت امر می‌کند: وَ اِصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ اَلْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ (۶)زیرا سالکی که بداند راهنمای مهربان با اوست، مسیر را بی‌اضطراب می‌پیماید؛ ولی اگر راهنما ایصال به مطلوب نکرده او را رها سازد و فقط به نشان دادن راه-ارائه طریق-بسنده کند، سالک یا به مقصد نخواهد رسید یا وصولش به مقصود با دشواری و اضطراب همراه خواهد بود.

مفاد آیه مورد بحث، همیشه زنده است، چون آیه درباره رسالت و شخصیت حقوقی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است؛ نه شخصیت حقیقی و بدن عنصری ایشان. در زمان ظهور و حضور وجود مبارک آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم  بشر هم در خدمت حضور عنصری آن جناب بود و هم در حضور رسالی و ولایی‌اش؛ امّا اکنون تنها در سایۀ رحمت و ولایت و رسالت او به سر می‌برد. هم‌اکنون نیز اگر کسی در بامداد و شامگاه اهل ذکر باشد و به نماز واجب و مستحب و انجام فرائض و نوافل بپردازد و کارش برای خدا و در مسیر حلال باشد، سالک راه و همسفر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و عترت طاهرین علیهم السّلام و نیز همراه وجود مبارک ولیّ عصر عجل اللّه تعالی فرجه است.

گرچه این آیه کریمه خطاب به پیامبر اعظم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است، لیکن امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه که جانشین آن جناب است نیز مخاطب این آیه کریمه است و به آن عمل می‌کند و براساس آن، راهنما و همسفر سالکان طالب وجه اللّه است؛ یعنی پیشاپیش آن‌ها قدم می‌نهد و سالکان در پی قدوم او گام برمی‌دارند.

اهل این طریق، احساس امن و آرامش می‌کند و می‌یابد که مولای او پیشاپیش وی در حرکت است. او نه تنها جامعه را در سیاست و حکومت [واحد جهانی] رهبری می‌کند، مولای سالکان کوی وصال نیز هست و آنان را در این مسیر نیز گام به گام پیش می‌برد. او امام دل‌هاست، همان‌طور که امام بدن‌هاست؛ و امام جهاد اکبر است، همان‌گونه که رهبر جهاد اوسط و جهاد اصغر است.

...امامان معصوم علیهم السّلام، افزون بر رهبری ظاهری و اداره امور ملکی، سیر درونی و رهبری ملکوتی جامعه را نیز به عهده دارند. اگرچه بیگانگان رهبری ظاهری را از ائمه اطهار علیهم السّلام گرفتند و آن ذوات مبارک را خانه‌نشین کردند، رهبری ملکوتی، حقیقتی است که از وجود مقدسشان جدایی و زوال نمی‌پذیرد، زیرا چنین قیادت ملکوتی نه با نصب اعتباری اعطا می‌شود و نه با تهاجم و غصب ظاهری از دست می‌رود.

نماز نمازگزار اگر پذیرفتنی باشد، کلمۀ طیّبی است که به سوی خدا بالا می‌رود و مایه تقرب صاحب آن به خدای سبحان می‌شود، زیرا الصلاة قربان کل تقی(۷)و روزه، زکات، حج و دیگر عبادات نیز هرکدام چنین است و براساس إِلَیْهِ یَصْعَدُ اَلْکَلِمُ اَلطَّیِّبُ (۸)این صعود و تقرّب، سیری صیرورت گونه دارد که مسلما نیازمند تحریک و رهبری است؛ یعنی عمل صالح و صاعدی باید که دیگر اعمال را بالا برد و عامل سائد و اسوه‌ای باید که دیگر عاملان را رهبری کند و چنین رهبری، عمل صالح انسان کامل است که امام معصوم هر عصری است. اوست که نمازش، نماز هر نمازگزار متقی را امامت می‌کند و وجود مبارکش نیز رهبری ملکوتی انسان‌ها به سوی هدف نهایی آفرینش بشر را بر عهده دارد.» (۹)

منابع:

۱- سوره انبیا ، ۷۳

۲ - سوره توبه ، ۳۳

۳-قرآن و ظهور حضرت مهدی علیه اسلام ، علی اصغر رضوانی ص۱۷-۱۴

۴- القطره، ج ۱، ص ۷۳۴. به نقل از تفسیر برهان، ج ۳، ص ۱۳۶ و غایة المرام، ص ۳۱۷

۵-امام حاضر ، مدیر ناظر ص۹۳

۶-سورۀ کهف، آیۀ ٢٨

۷-  اصول کافی ج۳ ص۲۶۵

۸- سورۀ فاطر، آیۀ ١٠

۹ -امام مهدی (عج) موعود وموجود صص۹۳-۸۹

چرا روسیه تمامی قوانین مرتبط با حقوق بین‌الملل از جمله بند چهارم از ماده دوم منشور ملل متحد که در کنوانسیون ۱۹۶۹ وین درخصوص حقوق معاهدات بر آن تاکید شده و به عنوان یک قاعده آمره و لایتخلف محسوب شده را کنار گذاشته و و فرمان حمله به اوکراین را صادر کرده است؟

به گزارش ایسنا، عباس ترابی، دانش آموخته مطالعات آمریکا و پژوهشگر روابط بین‌الملل در یادداشتی به این پرسش پاسخ گفته و نوشته است: زبیگنیو برژینسکی، از مدافعان مکتب ایده آلیسم لیبرال، سیاستمدار و دیپلمات لهستانی‌الاصل و یکی از نظریه پردازان بزرگِ جناحِ راستِ مکتب واقعگرایی در روابط بین‌الملل که همچون سِر هالفورد جان مکیندر و نیکولاس جان اسپایکمن، از باورمندان به مکتب ژئوپلتیک و نقش و اهمیت بارز جغرافیا و موقعیت سرزمینی در سیاست بین‌الملل بود و چهار سال نیز سِمت مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، رئیس جمهور ایالات متحده در فاصله سالهای ۱۹۷۷-۱۹۸۱ را بر عهده داشت، در کتاب "صفحه شطرنج سترگ" (The Grand Chessboard)، که حدود یک دهه بعد از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۹۸ موفق به نگارش آن شد، بر اهمیت سرزمین‌های استراتژیک به عنوان ابزار قدرت ایالات متحده تاکید دارد و معتقد است که اگر واشنگتن همچنان بر داشتن هژمونی جهانی و حفظ ابرقدرتی خویش در چارچوب نظام تک قطبی در قرن بیست و یکم تمایل دارد، باید تلاش کند کنترل برخی کشورهای استراتژیک همچون اوکراین را در دست داشته باشد.

برژینسکی، با تیزبینی هر چه تمام به اهمیت ژئوپلتیک اوکراین در صفحه شطرنج سیاست اروپا واقف بوده و به سیاستمداران وقت کاخ سفید هشدار می‌دهد که به جهت نقش پیشران و محوری که اوکراین در منطقه اوراسیا دارد، تا زمانی که این کشور دوباره به دست روسیه تصرف نشده است، روسیه توان احیای مجدد امپراتوری در منطقه اوراسیا را نخواهد داشت. برژینسکی در ادامه اما از عواقب وخیم سیاست مماشات با روسیه سخن می‌گوید و معتقد است که اگر این کشور (اوکراین) در آینده توسط روس‌ها تصرف شود، روسیه به صورت اتوماتیک وار دوباره امکانات لازم برای مبدل شدن به یک امپراتوری قدرتمند در منطقه اوراسیا را به سرعت دارا خواهد بود.  

شاید همین یک بند اول پاسخی باشد به پرسش چرایی صدور فرمان حمله ارتش روسیه توسط پوتین به اوکراین که سحرگاه روز پنجشنبه ۲۴ فوریه سال ۲۰۲۲ میلادی بوقوع پیوست. اما سوالی که اینجا به ذهن متبادر می شود این است که چرا روسیه تمامی قوانین مرتبط با حقوق بین‌الملل از جمله بند چهارم از ماده دوم منشور ملل متحد که در کنوانسیون ۱۹۶۹ وین در خصوص حقوق معاهدات، مجدداً بر این ماده تاکید شده و بعنوان یک قاعده آمره و لایتخلف محسوب شده و چنین بیان می‌دارد که: "کلیه اعضاء در روابط بین‌المللی خود از تهدید به زور یا استفاده از آن علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری یا از هر روش دیگری که با مقاصد ملل متحد مباینت داشته باشد خودداری خواهند نمود" را حاضر است کنار گذاشته و اینچنین بی محابا و بی پروا فرمان حمله صادر کند؟

برای پاسخ به پرسش اصلی این یادداشت، نخست باید نظم جهان تک قطبی را از نظر روسیه و شخص پوتین مورد ارزیابی قرار دهیم. از نظر ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، شخصی که بیش از بیست سال است که همچنان نفر اول این کشور بوده و در این مدت سعی کرده است با تغییر قانون اساسی از طریق رفراندم، دوران ریاست جمهوری خود را تا سال ۲۰۳۶ تضمین کند، اولاً، نظم نوین جهانی که بر طبق آرمان های لیبرالیسم همچون اقتصاد بازار، لیبرال دموکراسی، حقوق بشر، و منع گسترش تسلیحات هسته‌ای استوار است، دیگر قابل قبول نیست.

ثانیاً، پوتین معتقد است که قدرت در نظم جدید بین‌المللی، بسیار نامتوازن توزیع شده است و بگونه‌ای که یک دولت (آمریکا) را بسیار قدرتمند و سایر دولت‌ها را در سایه قدرت هژمون قرار داده است. ولادیمیر پوتین، در این ارزیابی خود به این نتیجه رسیده است که واشنگتن، بعنوان یک برنده توانسته است در این سه دهه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مجموع نسبی توانایی‌هایش را افزایش داده، هم پیمانان سیاسی مهمی در سرتاسر دنیا برای خود کسب کرده و نفوذ استراتژیک خود را به نحو چشمگیری افزایش داده است. او در مقابل، کشورش یعنی روسیه را بازنده اصلی می‌داند؛ چرا که مجموع نسبی توانایی‌های این کشور در طول این سه دهه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به شدت کاهش یافته، کرملین عمده هم پیمانان سابق خود از اروپای شرقی تا خاورمیانه و آسیای میانه را از کف داده و در نتیجه‌ی تغییرات ساختاری در نظام بین الملل بعد از پایان جنگ سرد، مسکو، دیگر نفوذ سابق استراتژیک خود را از دست داده است.

به نظر می‌رسد، روسیه بعد از ناکامی در شریک ساختن خود با آمریکا در نظم نوین جهانی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، انتخاب استراتژیکی مهمی را میان توازن (balancing) و همراهی (band wagoning) انجام داده است و از سال ۱۹۹۴ تا به امروز سعی کرده است سیاست توازن قدرت را در رابطه با ایالات متحده بکار بگیرد. امروز نیز پوتین، با حمله به اوکراین نشان داد که قصد دارد با طرد مفاهیم لیبرالیستی چون امنیت دسته جمعی، جامعه جهانی، وابستگی متقابل، همگرایی منطقه‌ای، جوامع امنیتی ادغام شده و کثرت گرا، تجارت آزاد، صلح دموکراتیک، سکولاریسم و فراملی گرایی، خواهان بنای جهان جدیدی است که بنیان‌هایش بر مبنای انحصار، عدم رقابت، امنیت مبتنی بر بازی حاصل جمع جبری صفر، کنترل رسانه‌ها، و ادغام سرزمین‌های همسایه استوار خواهد بود.

همانگونه که در ابتدای این یادداشت نیز اشاره شد، اوکراین، در این میان از موقعیت استراتژیکی بی نظیری برخوردار است. این سرزمین، بعنوان بزرگترین و با اهمیت ترین جمهوری شوروی سابق، عمده ترین مانع پیش روی استراتژی روسیه برای انسجام دوباره و بر ساختن یک امپراطوری نوین است. اگر ایالات متحده با عنوان تامین کننده بزرگ مواد غذایی در جهان معروف است؛ باید اذعان داشت که اوکراین نیز درست همین نقش حیاتی را در رابطه با اروپا ایفا می‌کند و به عنوان تامین کننده بزرگ مواد غذایی اروپا معروف است (The bread basket of the Europe).

روسیه با درک این موضوع، و با حمله به اوکراین می‌خواهد نه تنها در حوزه انرژی، بلکه در حوزه تامین مواد غذایی نیز اروپا را تحت فشار قرار دهد. از طرفی هم، اوکراین مسیر انتقال گاز روسیه به اروپاست و در صورت تصرف اوکراین، این کشور خواهد توانست بدون هیچ دغدغه‌ای صادرات گاز خود به اروپا را بطور کامل مدیریت کند. همچنین روسیه از ضعف بنیادین اوکراین در تامین انرژی نفت و گاز نیز آگاه است و شاید پوتین بر این باور است که شهروندان اوکراینی با آگاهی از وابستگی کشورشان در واردات نفت و گاز از روسیه، مقاومت چندانی در مواجهه با تهاجم نظامی به کشورشان در قبال روسیه نشان نخواهند داد. پوتین بر این مسئله نیز اشراف کامل دارد که با تحریم روسیه بعنوان دومین تامین کننده انرژی در جهان و عدم واردات نفت و گاز و سوخت‌های جامد از این کشور، در کوتاه مدت بازارهای جهانی قادر به جایگزینی سهم این کشور نخواهند بود.

روسای جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه در تماسی تلفنی درباره تحولات بین‌المللی و مذاکرات هسته‌ای گفتگو کردند.

در این گفتگو آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی رئیس‌جمهور با بیان اینکه گسترش ناتو به سمت شرق تنش‌زا است، تاکید کرد: گسترش ناتو تهدیدی جدی علیه ثبات و امنیت کشورهای مستقل در مناطق مختلف است.

رئیس‌جمهور اظهار امیدواری کرد که آنچه اتفاق می‌افتد به نفع ملت‌ها و منطقه تمام شود.

رئیسی همچنین با اشاره به مذاکرات هسته‌ای با بیان اینکه جمهوری اسلامی ایران به دنبال توافقی پایدار است و نه متزلزل اظهار داشت: ارائه تضمین معتبر، پایان بخشیدن به ادعاهای سیاسی و لغو واقعی تحریم‌ها از ضرورت‌های دست یافتن به توافق پایدار هستند.

ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه نیز در این گفتگوی تلفنی، وضعیت کنونی را پاسخ مشروع به چندین دهه نقض معاهدات امنیتی و تلاش‌های غرب برای آسیب رساندن به امنیت کشورش دانست.

رئیس جمهور روسیه همچنین با اشاره به همکاری‌های فعال ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر تداوم رایزنی‌های دو طرف در رابطه با مذاکرات هسته‌ای تاکید کرد.

در تمام کشور‌ها نقش مردم در پیشگیری و کنترل تمامی بیماری‌ها از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ چون بیماری مانند کرونا از فردی به فرد دیگری منتقل می‌شود، رعایت موارد بهداشتی می‌تواند در کنترل بیماری‌ها نقش کلیدی داشته باشد.

در بیماری‌های تنفسی و یا بیماری‌هایی که داروی مشخصی برای درمان ندارند، پیشگیری بیش از همیشه اهمیت خود را نشان می‌دهد و متاسفانه کم نیستند افرادی که کرونا می‌گیرند و بعد از این بیماری از ضعف و بی حالی رنج می‌برند. در نتیجه پیشگیری می‌تواند کمک کننده باشد.

چگونه می‌توان سیستم ایمنی قوی داشت؟

در این مدت شیوع کرونا به دلیل آن که افراد بیشتر از اوقات در قرنطینه هستند و فعالیت‌های کمتری دارند، سیستم ایمنی آن‌ها ضعیف می‌شود و حتی می‌توان انتظار آن را داشت که در صورت ابتلا به کرونا، به صورت جدی تری مبتلا شوند. در نتیجه تقویت سیستم ایمنی بدن علاوه بر جلوگیری از بیماری‌هایی مانند چاقی در زمان کرونا نیز می‌تواند برای هر شخص مهم باشد.

چه مواد غذایی می‌توانند باعث جلوگیری از بیماری‌ها شوند؟

مواد غذایی خاصی برای جلوگیری از ویروس کرونا وجود ندارد, اما بعضی مواد هستند که می‌توانند کمک کننده باشند. به عنوان مثال، مواد غذایی که ویتامین سی دارند مانند مرکبات در بهبود بیماری‌های تنفسی بسیار کمک کننده هستند.

مصرف مایعات کافی نیز راهی دیگر برای قوی کردن سیستم ایمنی بدن است. جلوگیری از مواجهه با اخبار بد و استرس‌ها و شایعات کذبی که وجود دارند نیز می‌تواند باعث ضعیف شدن افراد شود که تمامی مردم باید به آن توجه کنند.

چرا کودکان اکنون بیشتر در معرض کرونا هستند؟

برخلاف صحبت‌هایی که مطرح می‌شود، کودکانی هستند که به صورت جدی به کرونا مبتلا می‌شوند. با جهش‌های اخیر نیز مشخص شده که کرونا اکنون به سراغ کودکان رفته است. این نشان می‌دهد کودکان نیز مانند سایر افراد زمانی که  فعالیت‌های بدنیشان کم می‌شود، به بیماری‌های زیادی به غیر از کرونا مانند چاقی و یا دیابت مبتلا می شوند.

پیشگیری چه مقدار اهمیت دارد؟

به صرفه‌ترین کاری که یک فرد می‌تواند انجام دهد، خود مراقبتی است. این موضوع حتی می‌تواند از هزینه‌هایی که در آینده به کشور تحمیل می‌کند، جلوگیری کند و در تمام دنیا پیشگیری بهتر و مهمتر از درمان است.

وحدت ، عبارت از اتحاد دولت ها یا کشورها و افراد و جوامعی در امور زندگی و معیشتی و راه و هدفی است که دنبال می کنند و به موجب آن همگی تبدیل به یک واحد و به عبارت دیگر امت یگانه ای می شوند .

در اهمیت وحدت امت و همدلی آن ، خداوند سبحان همه ما را از بدو خلقت تا روز قیامت به اصل و ریشه واحدی نسبت داده است . همگی ما از حضرت آدم (علیه السلام) هستیم و بشریت نیز تنها یک پدر و یک مادر دارد که از آنها آفریده شده است (از یک مرد و یک زن) در قرآن می خوانیم : « یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر » (سوره حجرات ـ ۱۳) ( ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه ها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید ؛ بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند ، پرهیزگارترین شماست ؛ به راستی خداوند دانایی آگاه است .)

خداوند عزوجل ، خود توضیح می دهد که امت یگانه و پروردگار نیز یگانه است : « وان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاتقون » (سوره مؤمنون ـ ۵۲) (و این امت شماست ، امتی یگانه و من پروردگار شمایم ، پس از من پروا کنید.) و همو عزّوجل روشن می سازد که وحدت امت ، مستلزم آنست که در دین ، دچار تفرقه و اختلاف نگردد : « شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحاً والذي اوحینا الیک وما وصّینا به ابراهیم وموسی وعیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه الله یجتبي الیه من یشاء ویهدي الیه من ینیب » (سوره شوری ـ ۱۳) ( از دین ، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید ؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان می خوانی ، گران است ؛ خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمی گزیند و هرکه به درگاه او بازگردد ، به سوی خویش رهنمون می گردد .)

کسانی که در دین ، پراکنده شوند و در زندگی دچار اختلاف می شوند و با یکدیگر دشمنی می ورزند ، از گوهر دین و از حق و حقیقت و از خدا و رسول خدا(ص) بدور مانده اند : « ان الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعاً لست منهم في شیء انما امرهم الی الله ثم ینبئهم بما کانوا یفعلون » (سوره انعام ـ ۱۵۹) (تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند وگروه گروه شدند ، کاری نیست ، کارآنان تنها با خداوند است ، سپس آنان را از آنچه می کردند آگاه می سازد.)

آنهایی که متفرّق و پراکنده هستند ، قربانی دشمنانی می گردند که به سادگی بر ایشان چیره می شوند و همانگونه که گروهی حیوان وحشی بر طعمه خود یورش می برند ، مورد یورش دیگران قرار می گیرند و در هر کشور ، به حقوق آنان تجاوز می شود و در هر جا با ایشان درگیر می شوند و گروه گروه و دسته دسته از خیل آنان جدا می شوند همچنانکه در این تفرقه طعمه خوبی برای شیطان و برای تحقق هر تجاوزی می گردند ؛ در حدیثی از سعید بن المسیب (رض) آمده که پیامبراکرم (ص) فرمود : « شیطان به یک و دونفر توجه دارد واگر سه تن شوند ، توجهی به آنان نمی کند .» این حدیث را "مالک" روایت کرده است .

پیامبراکرم (صلوات الله و سلامه علیه) ، نسبت به خطرات تفرقه و عدم وحدت ، شدیدترین هشدارها و زنهار باش ها را داده و بیان فرموده که هرکس از طاعت [خدا] بیرون شود و جماعت را ترک گوید بر همان فاصله ای که اهل جاهلیت از دین و حق داشتند ، می میرد . می فرماید : « هرکس از اطاعت خارج شود و جماعت را ترک گوید بر جاهلیت مرده است .» ، این حدیث را "البخاري" روایت کرده است .

روشن است که نیرو و قدرت مؤمنان در وحدت آنان و ضعف و سستی آنان در تفرقه و پراکندگی ایشان است . حضرت رسول (ص) می فرماید : « مؤمن برای مؤمن چون بنای استواری است که خود را بخوبی نگاه داشته است.» ، این حدیث را "البخاري" روایت کرده است .

برای اینکه مؤمنان ، قدرت واحدی گردند باید همبسته و همدل باشند و با یکدیگر آشنایی داشته و مهرورزی و مهربانی میان آنان باشد تا همچون پیکری واحدی ، احساس یکدیگر را درک کنند و به شادی یکدیگر شاد و در غم همدیگر ، غمگین کردند و در خوب و بد هم شریک باشند و هوای یکدیگر داشته و یاری رسان همدیگر باشند تا گفته پیامبر اکرم (ص) تحقق یافته باشد : « مثال مؤمنان در دوستی و مهرورزی و مهربانی با یکدیگر همچون پیکر واحدی است که چو عضوی بدرد آورد روزگار ، دگر عضوها را نماند قرار.»

ضرورت وحدت اسلامی

وحدت امت ما ، امری واجب و برای رویارویی با چالش ها ، ائتلاف ها و خطراتی که از هر سو امت را در برگرفته ، کاملا ضروری است . اگر نگاهی به دارایی های امت اسلامی و عربی خود به لحاظ نیروی انسانی ، منابع طبیعی و نفت و مغزهای اندیشمند و تمدن و دانش و کشاورزی و دیگر اسباب نیرومندی و عظمت خود بیافکنیم ، یقین حاصل می کنیم که در صورت وحدت و تشکیل اتحاد ، خواهیم توانست به قدرتمندترین نیروی مؤثر در تمامی جهان تبدیل شویم .

به همین دلیل ، دشمنان به راز نیرومندی ما پی برده و کوشش دارند با تحقق اصل "تفرقه بینداز و حکومت کن" مارا پاره پاره کنند و مرزهای ساختگی میان ما ایجاد کنند و با شیوه های متعدد تفرقه و پراکندگی فرهنگی ، گسترش اصول اختلاف میان امت و سعی در ایجاد فاصله میان اقشار جوان مسلمان و نیز میان جوانان و مبلغان دینی و دولت ها و کوشش در بزرگنمایی برخی اجتهادها و اختلافهای فقهی ، مانع از تحقق این وحدت گردند . در کنار این تلاش ها ، همه کوشش خود را برای جداسازی امت از دین و کتاب آسمانی خود بکار گرفته اند زیرا این قرآن و این دین است که آنانرا وحدت می بخشد . گفته مشهور یکی از مقامات غربی است که می گوید : « تا زمانی که قرآن میان مسلمانان باشد ، روی آرامش نخواهیم دید.»

اهمیت وحدت

"وحدت" پایه و اساس هر خیری در دنیا و آخرت مردم است و "تفرقه" خطرناکترین آفتی است که سعادت و خوشبختی مردم را تهدید می کند و آنرا به هلاکت می افکند و به سراشیب گناه می کشاند و آنچنانشان می سازد که میان آنان و دینشان جدایی می افکند ؛ در همین راستاست که حق تبارک و تعالی می گوید : « ان الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعاً لست منهم في شیء انما امرهم الی الله ثم ینبئهم بما کانوا یفعلون » (سوره انعام ـ ۱۵۹) (تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند وگروه گروه شدند ، کاری نیست ، کارآنان تنها با خداوند است ، سپس آنان را از آنچه می کردند ، آگاه می سازد.)

حتی خود علم و دانش نیز وقتی برپایه اخلاص نباشد دست اندرکاران آنرا به اختلاف و درگیری اندیشه ها می کشاند زیرا آفت تعصب و یک دندگی و کین توزی و حسادت همه و همه به استبداد در اندیشه بشری می انجامد . لذا قرآن کریم در فراخوان خود به وحدت ، عقیده و اندیشه بشری را از آفت سرکشی و حسادت ، آزاد می سازد و در دلها شالودهء توحید و پای بندی به شریعت نیرومندی را که پیامبر اکرم (ص) آنرا به ارمغان آورده است ، تحکیم می بخشد : « ان الدین عند الله الاسلام وما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم ومن یکفر بآیات الله فان الله سریع الحساب » (سوره آل عمران ـ ۱۹) (بی گمان دین راستین نزد خداوند ، اسلام است و اهل کتاب ، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند ، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هرکس به آیات خداوند کفر ورزد بداند که خداوند حسابرس سریع است .)

خداوند سبحان روشن ساخته که اساس این وحدتی که اسلام بدان فراخوانده است ، دین اسلام و پای بندی به آن و به کتاب آسمانی آن به مثابه عامل نجات است . هم او ـ عزّوجل ـ از تفرقه و پراکندگی به دلیل خطرات شدید و زیانهای سختی که در پی دارد ، برحذر داشته و اوضاع و احوال اوس و خزرج در گذشته را یاد آور بندگان خود از این امت ساخته می گوید : « ایندو دو برادر از یک پدر و مادر بودند و میان فرزندانشان دشمنی افتاد و مدت یکصد و بیست سال را در جنگ و خونریزی سپری کردند تا سرانجام اسلام آمد و آتش این جنگ را خاموش و شرآن را برطرف ساخت و آنانرا بهم نزدیک ساخت و با حضور پیامبراکرم (صلوات الله و سلامه علیه) میانشان الفتی برقرار گردید.» در راستای تحکیم این وحدت و تقویت بنیانهای آن ، خداوند متعال این امت را به امر به معروف و نهی از منکر برای یاری به دین و برقراری وحدت و دفع آفات شرّ و فسادی که ای بسا پیرامون حامیان وحدت برانگیخته می شود تا در کشور اسلامی مرتکبش می شوند ، مکلف ساخته است ، قرآن کریم مثال کسانی از پیشینیان را برایمان بازگو می کند که به رغم دلایل روشن و آشکاری که به آنها رسیده بود ، به اختلاف پرداختند و به همین دلیل مورد توبیخ شدید قرار گرفتند .

درباره همه اینهاست که قرآن کریم به تفصیل به سخن پرداخته راه درست و برتر را نشان داده است . خداوند تبارک و تعالی می گوید : « واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا واذکروا نعمة الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً وکنتم علی شفا حفرة من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون * ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر واولئک هم المفلحون * ولا تکونوا کالذین تفرقوا واختلفوا من بعد ما جاءهم البینات واولئک لهم عذاب عظیم » ( سوره آل عمران ـ ۱۰۳ تا ۱۰۵) ( و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید و نعمت های خداوند را بر خود ، فرایاد آورید که دشمنان همدیگر بودید و خداوند دلهای شما را الفت داد و به نعمت او ، با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید ؛ بدینگونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می گوید ، باشد که شما راهیاب گردید * و باید از میان شما گروهی باشند که مردم را به نیکی فرا می خوانند و به کار شایسته فرمان می دهند و از کار ناشایست باز می دارند و اینانند که رستگارند * و مانند کسانی نباشید که پراکندند و پس از آنکه گواهها برای آنان آمد ، اختلاف کردند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود.)

پیامبراکرم (ص) امت خود را به اساس وحدت یعنی آویختن به ریسمان الهی ، رهنمون شد ؛ به نقل از ابوهریرة آمده است که پیامبراکرم (ص) فرمود : « خداوند سه چیز را برای شما خوش و سه چیز را ناخوش می دارد ؛ او خوش می دارد که او را بپرستید و چیزی را شریک وی قرار ندهید و اینکه همگی به ریسمان خداوند بیاویزید و از اولوالامر خود فرمان برید و ناخوش دارد که به قیل و قال و فراوانی سؤال بپردازید واموال خود بهدر دهید .» این حدیث را "مسلم" روایت کرده است .

تردیدی نیست که ریسمان الهی به معنای دین و کتاب اوست که اساس رابطه میان خلق و خالق را در خود گرد آورده اند و برای پای بندان به آن ، امنیت و پیوند با خدای سبحان را تضمین می کنند . کسانی که به این ریسمان بیاویزند ، راه راست را یافته اند : « الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیآؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون » (سوره بقره ـ ۲۵۷) (خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی نور از تیرگی ها بیرون می برد ، اما سروران کافران ، طاغوت هایند که آنها را از نور به سوی تیرگی ، بیرون می کشانند ؛ آنان دمساز آتشند ، آنها در آن جاودانند .)

در حدیث پیش گفته در هشدار نسبت به تفرقه پس از فرمان به آویختن به ریسمان الهی ، آمده بود که متفرق نشوید زیرا کسی که به ریسمان الهی آویخت ، از درگیری و تفرقه دور می شود ولی خودداری از این درآویختن یا درآویختن به جز آن ، به مفهوم گمراهی است : « هر کس هدایت و رهنمونی را در جز آن جستجو کند ، خداوند گمراهش می سازد .»

قرآن کریم نیز در تأکید بر همین معناست که می گوید : « واطیعوا الله ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم » (سوره انفال ـ ۴۶) ( و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و بترسید و شکوهتان از میان برود ...) و نیز می گوید : « وان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاتقون * فتقطعوا امرهم بینهم زبرا کل حزب بما لدیهم فرحون» (سوره مؤمنون ـ ۵۲ و۵۳) ( و این امت شماست ، امتی یگانه و من پروردگار شمایم ، پس از من پروا کنید * آنگاه کار دین خود را در میان خویش پاره پاره کردند . هر گروهی بدانچه خود دارد ، شادمان است.)

بدینگونه است که در این آیات پس از آنکه خداوند متعال بر یکی بودن دین و شریعت تأکید کرد و یادآور شد که امت واحده بر ایمان و توحید در عبادت هم نظر و همراه هستند ، به وضع و حال امتهایی که با این اصل مخالفت کردند و سر از اطاعت خدا پیچیدند و پاره پاره شده و تبدیل به گروههای پراکنده گردیدند ، اشاره کرده است .

در روایتی که "بخاری" آورده است ، پیامبراکرم (ص) می فرماید : « هرکس از طاعت خارج شود و جماعت را ترک گوید و در همین حال بمیرد ، بر جاهلیت مرده است .» و در جای دیگری ، پیامبر خدا (ص) پس از آن از کسی سخن بمیان آورده که با جماعت ، مخالفت می کند و بر پیمان آن نمی ماند و اقدام به پراکندان صفوف می کند و تر و خشک را با هم می سوزاند ، می فرماید : « هر کس بر امتم خارج شود و خوب و بد آنرا مورد طعن قرار دهد و مؤمنانش را پاس ندارد و بر پیمان خود نماند ، از من نیست و من نیز از او نیستم.» این حدیث را "مسلم" روایت کرده است .

و خداوند متعال می گوید : « ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی ویتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولی ونصله جهنم وساءت مصیرا » (سوره نساء ـ ۱۱۵) (و هرکس ، پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت ، با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند ، وی را با آنچه بدان روی آورده است وا می نهیم و وی را به دوزخ می افکنیم و این ، بد پایانه ای است!)

عبادات ، تحقق عملی وحدتند

اسلام ، در راستای توجه جدّی خود به تحکیم ارکان امت اسلامی وتقویت بنیه آن ، عبادات را در صورتی که به صورت جماعت برگزار شود ، دارای برتری و پاداش بیشتری گردانده است تا بدین ترتیب امت را به اتحاد خو دهد و نهال اصول و روح وحدت و اتحاد را در آنان غرس کند ؛ بجای آوردن نماز جماعت را دارای اجر و ثواب بیشتری نسبت به نماز فرادا دانسته است . نماز جماعت در اسلام به گونه ای در نظر گرفته شده که روح وحدت را روزانه پنج بار به نمازگزاران القا می کند ؛ نماز سالانه عیدین نیز چنین است و اجتماع بزرگتری را در بر می گیرد و به همین ترتیب گردهمایی بسیار بزرگتر و پرشکوهتری را در نظر گرفته که شمار زیادی از مسلمانان همهء کشورهای اسلامی از هر رنگ و نژاد را در بر می گیرد که در فریضهء حج بیت الله الحرام ، گردهم می آیند . در عبادت روزه و زکات نیز تحقق عملی وحدت نهفته است .

فرجام تفرقه

بدین ترتیب کسی که با آنچه رسول خدا(ص) آورده مخالفت کند و از چیزی جز عقیده و عمل مؤمنان ، پیروی کند خدای او را به حال خود رها می سازد و او را بر عهده کسی می گذارد که در دنیا به وی چشم دوخته بود . و در آخرت نیز او را به دوزخ و سرنوشت شومی رهنمون می سازد ؛ در همین معناست که خداوند متعال می گوید : « ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی ویتبع غیر سبیل المومنین نوله ما تولی ونصله جهنم وساءت مصیرا » (سوره نساء ـ ۱۱۵) (و هرکس ، پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت ، با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند ، وی را با آنچه بدان روی آورده است ، وا می نهیم و وی را به دوزخ می افکنیم و این ، بد پایانه ای است!)

وقتی تاریخ ملت ها و خلق ها را ورق می زنیم می بینیم که هیچ یک از ملل غارتگر و چپاولگر و ستم پیشه نتوانستند بر دیگران فایق آیند مگر آنکه پیش از آن وحدت آنانرا از میان برداشته و کوشیده اند تفرقه و اختلاف میان آنها افکنند . این سیاست استعمار است . تجاوزگری های دشمنان و صهیونیسم نیز که فاصلهء چندانی با ما ندارد و شاهد آن هستیم ؛ سلاح تفرقه قدرتمندترین سلاح عرصه این کارزار بوده و عناصر تفرقه و تشتت از ضربات هر سلاحی ، کارآمدتر بوده اند . به خاطر همه اینهاست که مسلمانان و اعراب در همه کشورهای اسلامی و عربی را نهیب می دهیم که متحد شوند و گرد هم آیند و راه اتحاد در پیش گیرند و ارزش رهنمود پیامبراکرم (ص) در این فرموده را کاملا درک کنند و آویزه گوش خود قرار دهند : « دست خدا با جماعت است و جداشدگان از جماعت ، به دوزخ در می افتند.»

پس پیش به سوی وحدت نیرومند و استوار و صف واحدی چون بنای استوار و بهم پیوسته ای که همدلی و همبستگی قدرت ملت ها و خلق ها را آنچنانکه خداوند متعال فرموده است ، در پی دارد : « یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر» (سوره حجرات ـ ۱۳) (ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه ها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید ؛ بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند ، پرهیزگارترین شماست ، به راستی خداوند دانایی آگاه است.)


وظیفه مسلمانان ، وحدت در برابر چالش های کنونی

خداوند متعال امت اسلامی را با عقیده و باوری متحد گردانده که او را به پرستش خدای یگانه بی همتا و به عباداتی فرامی خواند که وحدت صفوف آن روزانه پنج بار تجلی یافته است ؛ در زکات نیز ، احساسات مسلمانان در همکاری با برادران نیازمند خود و با صرف بخشی از اموالی که خداوند آنرا برای نیازمندان و محرومان در نظر گرفته ، وحدت می یابد . همچنانکه در روزه ، آنگاه که جملگی در یک زمان از خوردن و آشامیدن دست می شویند و در یک زمان نیز بهنگام مغرب ، می خورند و می آشامند ، وحدت می یابند .

در حج بیت الله الحرام نیز که همه حاجیان با یک لباس و در یک وقت یکجا گردهم می آیند و به خدای یکتای بی همتا لبیک می گویند و در کنگره عظیم و جهانی حج به بررسی مسایل و مشکلات خویش می پردازند ، چنین وحدتی تجلی می یابد .

بدین ترتیب می بینیم که همه آنچه که اسلام تشریع کرده برای وحدت بخشیدن به مسلمانان اعم از افراد ، گروهها ، ملت ها و خلقها است ؛ خداوند هدف از آفرینش زن و مرد و به صورت گروه و قبیله در آوردن آنها را آشنا شدن با یکدیگر قرار داده است آنجا که می گوید : « یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر» (سوره حجرات ـ ۱۳) (ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه ها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید ؛ بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند ، پرهیزگارترین شماست ، به راستی خداوند ، دانایی آگاه است.) همو ضمن فرمان به وحدت می گوید : « واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا » (سوره آل عمران ـ ۱۰۳) ( و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مَپراکنید.)

اینک نگاهی به حقایق اسلام و آیین آسمانی آن می افکنیم تا ببینیم و مطمئن شویم که این حقایق و احکام جملگی در جهت وحدت بخشیدن و نه پراکندن ، درنظر گرفته شده اند .


حقایق احکام اسلام وحدت بخشند

موضع اسلام نسبت به اجتهادهای درست

اسلام ، دین علم ومعرفت است و پیروان خود را به کسب دانش و فرهنگ بیشتر فرا می خواند و حتی خداوند متعال به بنده برگزیده خود و آخرین پیامبرش فرمان داده که از خداوند دانش بیشتری درخواست نماید : « وقل رب زدني علماً » (سوره طه ـ ۱۱۴) ( ... و بگو : پروردگارا! بر دانش من بیفزای!)

این همان دین جهانی است که فراسوی زمان و مکان است و کتاب آسمانی جاودانهء آن را آخرین پیامبرخدا و رحمت جهانیان حضرت محمد مصطفی (ص) به مردم عرضه کرده است . و به دلیل عام بودن این رسالت و جاودانگی آن تا بهنگام رستاخیز مردمان در برابر پروردگار خود بوده که کتاب آسمانی اش یعنی قرآن مجید صفت عام و جاودانه دارد : « ان هو الا ذکر للعالمین » (سوره ص ـ ۸۷) (این جز پندی برای جهانیان نیست.)

و به دلیل عام بودن این رسالت و جاودانگی آنست که پیامبری را فرو فرستاده که رحمتی برای جهانیان است و دعوتش ویژه یک قوم و گروه نیست و شامل زمان خاصی نیز نمی گردد ، خداوند متعال می گوید : « انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون» (سوره الحجر ـ ۹) ( بی گمان ما خود ، قرآن را فروفرستاده ایم و به یقین ، ما نگهبان آن خواهیم بود.) و خداوند این قرآن را در سینه ها و در سطرها ، پاسداشت و نگهبانی کرد .

و به دلیل عام بودن این رسالت و جاودانگی آنست که پیامبری را فروفرستاده که رحمتی برای جهانیان است و دعوتش ویژه یک قوم و گروه نیست و شامل زمان خاصی نیز نمی گردد ؛ « وما ارسلناک الا رحمة للعالمین» (سوره انبیاء ـ ۱۰۷) ( و تو را جز رحمتی برای جهانیان ، نفرستاده ایم.)

و به دلیل عام بودن و جاودانگی آنست که خداوند متعال کتاب آسمانی آنرا از هرگونه تحریف و کم و کاستی مصون داشت و همچنانکه خود ضامن نگهبانی از قرآن کریم گردید ، عهده دار پاسداشت احادیث نبوی حقیقی و صحیح نیز بوده تا همچون تبیینی برای قرآن باشند و آنرا روشن سازند : « ان علینا جمعه وقرآنه * فاذا قراناه فاتبع قرآنه * ثم ان علینا بیانه» (سوره القیامة ـ ۱۷ تا ۱۹) ( گردآوری و خواندن آن با ماست * پس چون بخوانیمش ، از خواندن آن پیروی کن * سپس شرح آن نیز با ماست.)

خداوند متعال برای پاسداری از سنت مطهر نبوي ، مردانی امین و شهره به عدالت و درستکاری و پرهیزگاری و اوج هوشمندی را در نظر گرفت و آنان سنت شریف نبوی را از تحریف غلوکنندگان و دروغ بستن باطلان و تأویل جاهلان ، مصون داشتند .

و به دلیل عام بودن این رسالت و جاودانگی آنست که حقایق احکام آن وحدت بخش و نه تفرقه افکنانه اند و به پای بندی به وحی الهی در کتاب خداوند متعال و سنت پیامبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) فرا می خواند و درچارچوب همین وحی معصوم است که اجتهاد در مواردی که متن صریحی درباره آن یافت نشود ، مطرح گشته و اندیشهء اسلامی از سوی متخصصان اهل علم شکل گرفته و پربار گشته است .

و به دلیل عام بودن این رسالت و جاودانگی آنست که آیین الهی دارای ويژگی حکمت و پند و اندرز نیکو و مجادله به بهترین روش است و چنان نیست که با زور و شمشیر ، گسترش یافته باشد . خداوند متعال در این مورد می گوید : « لا اکراه في الدین قد تبین الرشد من الغي » (سوره بقره ـ ۲۵۶) (در کار دین ، هیچ اکراه نیست که رهیافت ، از گمراهی آشکار است.) و نیز می گوید : « وما انت علیهم بجبّار » (سوره ق ـ ۴۵) (... و تو برآنان چیره نیستی ...) و نیز خداوند تبارک و تعالی می گوید : « لست علیهم بمصیطر » (سوره الغاشیة ـ۲۲) ( تو بر آنان چیره نیستی .)

وقتی مجتهدان در امور دینی ، اهلیت اجتهاد داشته باشند و نظریات اجتهادی متعدد باشد ، اسلام تنها به یک رأی ، بسنده نمی کند و هیچ نظری را مادام سهمی از حقیقت و بهره ای از صحت را داشته باشد و صاحب نظر نیز از مجتهدان به مفهوم فقهی آن باشد ، ردّ نمی کند ؛ پیامبر اکرم (ص) خود اجتهاد و تعدد آراء را در راستای آسانی و تسامح اسلام می پذیرفت و کسی را بخاطر ابراز نظریات دیگر ، سرزنش نمی فرمود . روایت شده که پیامبراکرم (ص) در روز "احزاب" فرمود : « کسی نماز عصر را بجای نیاورد مگر نزد بنی قریظة» ، گروهی هنگام نماز عصر در راه بودند و برخی گفتند نماز نمی خوانیم جز در آنجایی که حضرت فرموده است و گروهی دیگر تصمیم به نماز گزاردن در همانجایی که بودند گرفتند و یادآور شدند که این کار از ما خواسته نشده است . خبر این تصمیمات را به پیامبر (ص) رساندند ولی آنحضرت (ص) کسی را سرزنش و نکوهش نکرد .

از جمله مثال های پذیرش تعدّد آراء ـ زمانی که جملگی درست باشند ـ اینکه دو کس اقدام به تیمم کردند ولی در حین نماز ، به آب دسترسی پیدا کردند یکی از آنها وضو گرفت و نمازش را تکرار کرد ولی دومی اینکار را نکرد . پیامبر خدا (ص) به کسی که تکرار نکرد فرمود : سنت صحیح را بجای آوردی و به آنکس که تکرار کرد فرمود : « تو دو اجر داری.»

گاهی برخی از صحابه در مسئله ای ، یا حالتی منفرداً دارای نظری هستند و در عین حال برخی اجتهاد این صحابی را کمی دور از ذهن یا عجیب می یابند و لی پیامبر خدا (صلوات الله و سلامه علیه) ـ وقتی در چنین مسایلی به وی مراجعه می شد ـ وجه حقیقت را در موضوع نشان می داد و اگر در اجتهاد یاد شده ، وجهی از تسامح اسلام را می یافت آنرا می پذیرفت و ردّ نمی کرد و صاحب آنرا نیز نکوهش نمی نمود .

می بینیم که پیامبراکرم (صلوات الله و سلامه علیه) اجتهاد صحیح را می پذیرفت و تعدد آراء را مادام که در چارچوب حق و صواب بوده و در مواردی بوده که نصّ صریحی درباره اش نیامده و با آیه ای از آیات قرآن یا یکی از احادیث صحیح رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) تناقضی نداشت ، قبول می فرمود ، از آن مهمتر اینکه علمای حدیث ، پذیرش عمل یکی از صحابه را نوعی سنت نبوی و درشمار احادیث شریف تلقی می کنند زیرا آنها خود سنت نبوی را به عنوان گفته ، عمل ، صفت یا تقریری از سوی آنحضرت تعریف می کنند .

طی دوران شکوفایی اسلامی اسلاف این امت که دارای نظریات متعددی هم بودند ، هرگز دیگران را ملزم به پذیرش نظر خود یا اجبار کسی به چیزی ، نکرده اند . در این راستا از "امام ابوحنیفه نعمان" روایت شده که بارها گفته است : « این چیزی است که به نظرما می رسد وکسی را به پذیرش آن مجبورنمی کنیم ونمی گوییم همگان حتماً باید آنرا بپذیرند ؛ اگر کسی نظر بهتری دارد آنرا عنوان کند .آن»

موضع اسلام در برابر نظریات نادرست

اسلام نظریات نادرست را نمی پذیرد و ردّ می کند و حتی اجتهادورزی و ابراز نظر اجتهادی یا فتوا یا نظر درباره دین خدا را تنها از سوی کسانی می پذیرد که از علوم اجتهاد و فتوا یعنی : تفسیر ، علوم قرآنی ، قرأتها ، اسباب نزول ، حدیث ، اسباب ورود و ناسخ و منسوخ و فقه و صرف و نحو و دیگر علوم برخوردار باشند .

خداوند متعال به آنهایی که علم و دانش لازم را ندارند فرمان می دهد از علمای متخصص و عارفان بپرسند ، در آیه ذیل آمده است : « وما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحي الیهم فأسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون » (سوره النحل ـ ۴۳) ( و ما پیش از تو ، جز مردانی را که به آنها وحی می کردیم ، نفرستادیم ؛ اگر نمی دانید از اهل کتاب بپرسید .) اسلام نسبت به پیروی از کسانی که دانش ندارند ، هشدار داده است زیرا آنها آنچنانکه پیامبر اکرم (ص) فرموده است ، گمراه می کنند و گمراه هستند . کسی که بدون داشتن دانش ، اقدام به صدور فتوا و اجتهاد برای کسی در دین خدا می کند ، هم او را گمراه می سازد و هم در معرض هلاکش قرار می دهد . در روایتی به نقل از جابر (رض) آمده که گفته است : « در سفری بودیم یکی از ما سنگی به سرش خورد و زخمی شد سپس محتلم گردید و از همراهان پرسید که آیا اجازه دارم [بجای غسل] تیمم کنم . به او گفتند : نه نباید تیمم کنی چون به آب دسترسی داری ؛ او نیز غسل کرد و پس از آن مُرد . وقتی به حضور پیامبر اکرم (ص) رسیدیم آنحضرت در جریان موضوع قرار گرفتند و فرمودند : « او را کشتند ، خداوند آنها را بکشد ، چرا وقتی نمی دانستند از کسی نپرسیدند؟ درمان ندانستن ، پرسیدن است ؛ کافی بود که او تیمم کند و روی زخم خود را با کهنه ای ببندد و برآن مسح کند و سایر نقاط بدن را غسل دهد . » این حدیث را "ابوداود" و "ابن ماجه" روایت کرده اند .

وقتی حضرت می فرماید : « او را کشتند و خداوند آنها را بکشد» این نتیجه گرفته می شود که افرادی که بر خطا فتوا دادند و او را به هلاکت رساندند چون بدون علم و بر خطا فتوا داده بودند قاتل برادر خویش شدند .

در این باره روایت دیگری را " اسامة بن زید" نقل کرده می گوید : « پیامبر اکرم (ص) گروهی از ما را به جنگ فرستاد ، صبح هنگام به "الحرقات" در جهینة رسیدیم ، من به مردی برخورد کردم ، گفت : لااله الا الله . ضربه ای بر وی زدم و از پایش در آوردم ؛ ولی خودم اندکی نگران درستی کارم شدم آنرا با پیامبر (ص) در میان گذاشم ، حضرت (ص) فرمود : آیا لااله الا الله گفت و او را کشتی ؟ » عرض کردم : ای رسول خدا ، او از ترس اسلحه ام ، گفت . فرمود : مگر قلب او را شکافتی و دانستی که به دلیل ترس از سلاح گفته یا نه ؟ ترا چه کار به گویندهء لا اله الا الله ؟» و مرتب این عبارت را تکرار فرمود بطوریکه آرزو کردم ای کاش هرگز تا پیش از آنروز ، اسلام نیاورده بودم ». این حدیث را "البخاری" و "مسلم" و "احمد" و "ابوداود" روایت کرده اند .

با وجود اختلاف در آراء ، هرگز نباید مسئله بدان انجامد که کسی ، دیگری را تکفیر کند وفردی ، خطاکار را فاسق یا بدعت گذار تلقی نماید زیراهیچ کس نمی تواند وارد دل مردم شود یا از آنها خبر داشته باشد ، تنها خداست که از دلها خبر دارد و جز خدایی که آفریده آنست بر آن چیرگی ندارد .

در اجتهادهای بزرگان تعصبی نبود

بزرگان ما (رحمة الله علیهم) تلاش و کوشش قابل ستایشی در عرصهء اجتهاد داشتند و دارای نظریات گوناگون و متعددی بودند و گاه نیز با یکدیگر اختلاف نظر داشتند ولی با اینحال ، هرگز تعصب بخرج نمی دادند و کسی ، دیگری را ملزم به پذیرش نظر خود نمی ساخت ؛ اختلاف نظر فقها و بزرگان نیز می تواند دلایل و اسباب متعددی داشته باشد ، گاه یک حدیث به برخی از آنها نرسیده است و گاهی نیز رسیده است ولی به دلیل عدم اطمینان به سلسله رجال آن و کسانی که آنرا نقل کرده اند ، حدیث مزبور را قابل اطمینان نمی دانند یا به نظرشان حدیث ضعیفی می آید و گاه نیز بالاخره حدیث به سمع آنها رسیده و آنرا قبول هم دارند ولی در لحظه اجتهاد ، آنرا از یاد برده اند .

گاه دلایل اختلاف نظر نیز به قواعد اصولی باز می گردد و مثلاً برخی قواعد اصولی مشخصی چون "المصالح المرسلة" ، "سدالذرائع" ، "استحسان" ، "استصحاب" یا "عرف" را قبول داشته و برخی نیز آنها یا برخی از آنها را قبول ندارند .

آنها با وجود اختلاف نظر در برخی احکام ، تعصبی نسبت به نظرات خود ندارند زیرا این اختلافها ، در مورد اصول نیست و به فرعیات بازمی گردد از جمله مثلاً در قرائت یا عدم قرائت بسم الله الرحمن الرحیم یا آهسته یا بلند خواندن آن ولی در عین حال کسی را ملزم به پذیرش نظر خود نمی کنند و این اختلاف ها نیز مانع از آن نیست که پشت سر یکدیگر ، نماز بگذارند .

مثلاً می بینیم که "امام شافعی" (رحمة الله تعالی علیه) در مسجد امام ابوحنفیه در نزدیکی آرامگاهش نماز می گذارد و در نماز صبح ، به رغم اینکه از نظر امام شافعی قنوت کردن سنت است ، قنوت نمی کند وقتی در این باره از وی پرسیدند ، در پاسخ گفت : « در حضور وی مخالفتش کنم؟» و زمانی که خلیفه "المنصور" برآن شد تا مردم را ملزم به عمل به "موطأ" "امام مالک" کند این یک به او گفت : یا امیرالمؤمنین ، چنین نکن ، مردم ، پیش ازاین گفته هایی داشتند و احادیثی شنیده اند و روایاتی روایت کرده اند و هر گروه پای بند آنچه پیشینیان آنان داشته اند ، هستند پس مردم را به حال خود و با آنچه برای خود برگزیده اند ، واگذار ، خلیفه نیز به وی گفت ، خدای توفیقت دهاد ای ابا عبدالله .

و در احتیاط و تواضع و فروتنی بزرگان ما ، روایتی است که از "امام مالک" (رحمه الله) نقل شده که از وی دربارهء چهل و هشت مسئله پرسیدند که در پاسخ به سی و دو مسئله گفت : نمی دانم .

و "ابو الدرداء" (رض) گفت : «"نمی دانم" ، نیمی از دانش است .» ، این درست نیست که کسی که در دین تفقهی ندارد و آمادگی اجتهاد را نیز پیدا نکرده بخود جرأت دهد و بدون علم ، در دین خدا اظهارنظر کند و مردم را به آتش رهنمون کند . عامهء مردم نیز نباید از کسی که تخصص در علم دین و فقه و اصول و احکام ندارد ، درباره دین خود بپرسند ، در قرآن کریم داریم : « فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون » (سوره انبیاء ـ ۷) (... اگر نمی دانید از اهل کتاب بپرسید.)

و بدینگونه بود که بزرگان ما در گذشته به اصل عدم تعصب نسبت به یک نظر یا اجتهاد ـ مادام که با آیه ای از کتاب خدا یا حدیث صحیحی از سنت رسول خدا (ص) منافات نداشته باشد ـ پای بند بودند .

فراخوان اسلام به وحدت مسلمانان در برابر چالش های معاصر

حقایق و احکام و تشریفات اسلام ، به وحدت مسلمانان یاری می رساند و آنان را پراکنده نمی سازد . اجتهاد بزرگان و تعدد آراء و گاه اختلاف آنها با یکدیگر نیز که در فروع و نه دراصول است ، مانع از وحدت وهمبستگی آنان نیست و هرگز ، عامل تعصّب نسبت به یک رأی نبوده است .

از آنجا که در احکام و شریعت اسلامی چنین آیینی حکمفرماست طبیعی است که فراخوان وحدت آفرین مواضع مسلمانان در تمامی امور دنیوی و در هر گامی که برمی دارند و درهراقدامی که بعمل می آورند و بویژه در رویارویی با چالش های معاصری که با آن روبرو می شوند ، قابل درک است . قرآن کریم نیز دربارهء وحدت این امت است که توضیح می دهد : « وان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاتقون » (سوره المؤمنون ـ ۵۲) ( واین امت شماست ، امتی یگانه و من پروردگار شمایم پس از من پروا کنید.)

در راستای فراخوان اسلام به وحدت موضع مسلمانان در برابر چالش ها ، قرآن کریم امت اسلام را نسبت به مهمترین چالش هایی که دشمنان سعی در گستراندن آن دارند ، هشدار می دهد ؛ این چالش مربوط به روابط مسلمانان با یکدیگر و اختلافهایی است که بزرگترین خطر و برنده ترین تیشه ای است که می تواند اساس این امت را ویران سازد ، به همین دلیل است که می بینیم استعمار پیش از آنکه برخی از کشورهای آزاد شده یا استقلال یافته را ترک گوید ، مرزهای ساختگی ایجاد کرد و مسایل مرزی اختلاف انگیز و قابل منازعه ای را بر جای گذاشت تا امت متحد نشود و همچنان گرفتار اختلافهای سیاسی و بین المللی میان خود باشد .

در کنار اختلاف های مرزی ، دشمنان ما ، اختلاف های فقهی میان علما در خصوص برخی مسایل فرعی را نیز بزرگنمایی می کنند ، در فضای اختلاف نیز امت تضعیف می گردد و دشمنان راحت تر برآن چیره می شوند . آنها با دامن زدن به اختلاف هایی که در مسایل دینی مطرح است ، توانستند شکافهایی میان اقشار مختلف جوانان مسلمان ایجاد کنند و هیچ چیز نیز بدتر و خطرناکتر از اختلاف در دین نیست ؛ اختلافهای دینی ، دنیای آدمی و آخرتش را نیز با خطرات زیادی مواجه می سازد . لذاست که قرآن ، آنرا خروج از اسلام تلقی می کند :

« ان الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعا لست منهم فی شیء انما امرهم الی الله ثم ینبئهم بما کانوا یفعلون » (سوره الانعام ـ ۱۵۹) ( تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه می کردند آگاه می سازد .)

آنهایی که تنها درگیر اختلاف ها هستند زندگی خود را بیهوده سپری و عمرشان را تلف می کنند . از دیگر چالش هایی که دشمنان این امت سعی در برانگیختن آن دارند قرار دادن امت در موضع دفاعی و نه در حالت هجومی است با این توطئه و برنامه شیطانی دشمنان ما شبهات زیادی را القا کرده و مسلمانان را کاملاً در موضع دفاعی قرار داده آنانرا با این شبهات ، سرگرم کرده اند .

در این راستا ، ادّعاها و شبهاتی درباره موقعیت زن در اسلام مطرح شد و درباره تعدد زوجات ، دربارهء طلاق و ادعای گسترش اسلام به ضرب شمشیر یا با زور ـ که جملگی ادعاهای بی پایه و دروغی است. ـ شایعات وشبهاتی القا گردیده است . آموزه های اسلام خود دربردارندهء حکمت های تشریعی والا و حاوی اسرار الهی درجهت سعادت بشر و با محتوای عدالت و حق وخیر درهر یک از احکام آنست ، البته این بدان معنا نیست که نباید به این شبهات ، پاسخ گفت بلکه هدف آنست که ضمن پاسخ به همهء آنها ، اقدام به گسترش اسلام و نشان دادن برتری ها ، فضایل و احکام آسان و تسامح آمیزی کنیم که خود از مهمترین دلایل گسترش اسلام و اسلام آوردن بسیاری براساس پذیرش قلبی و محبت نسبت به آن ، بوده است .

علاوه بر چالش هایی که یاد کردیم ، چالش های نظامی ، سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، بهداشتی و فرهنگی فراوان دیگری نیز وجود دارد ؛ چالش های نظامی را می توان در استعمار و اشغال بسیاری از کشورها و اقلیت های اسلامی مجسّم دید . چالش های سیاسی نیز در تلاش برای گسترش سازمانهای سیاسی متفرّق کننده امّت و نهادهایی دانست که سرانجام باعث می شود امت درگیر اختلاف های بسیار و مخاصمات فراوانی گردد .

چالش های اجتماعی نیز به صورت گسترش سنت ها و عادات وارداتی در خصوص خانواده و محیط و پوشاک و دیگر عرصه های اجتماعی است .

چالش های اقتصادی را می توان در گسترش معاملات ربایی ـ البته با نام دیگری که به خورد ما می دهند ـ و کشاندن کشورهای اسلامی به وام گیری و درگیر ساختن آنها با وام هایی که به وابستگی و ضعف اقتصادی آنها می انجامد و ابهت و استقلال آنها را به خطر می اندازد .

وچالش های بهداشتی نیز به صورت گسترش مشروبات الکلی ، مواد مخدر وسم های سفید (افیون) است که بهداشت جوامع اسلامی و عقل و مغز هر یک از افراد این امت را نشانه می گیرد .

و سرانجام چالش های فرهنگی که به صورت شبیخونهای فرهنگی و فکری بمثابه خطرناکترین این چالش هاست و امت را به غرب زده کردن و بفراموشی سپردن رسالت خود می کشاند و باعث می شود حرکت اسلام و گسترش آن به خارج از مرزهای جهان اسلام متوقف گردد و از درون آسیب پذیر باشد .

در محیطی با چنین چالش های متعددی که امت را از هر سو در بر گرفته اند ، امت دچار ضعف می شود و بیم آن می رود که دیگران به همین دلیل و نیز به دلیل اختلاف هایی که آنرا دچار تفرقه کرده است ، آنچنانکه پیامبر اکرم(ص) پیش بینی فرموده بر آن جرأت پیدا می کنند و در صدد ضربه زدن به آن برآیند ؛ آنحضرت (ص) می فرماید : « روزی آید که دیگران همچون درندگانی که به طعمه ای رسیده اند ، بر شما حمله آورند .» گفتند : آیا از کمی تعداد ماست ای رسول خدا؟ فرمود : نه! در آن زمان ، شما زیاد هم هستید ولی چون کف سیل می مانید و خداوند ترس و بیم از شما را از سینه دشمنانتان بر می دارد و ترس و هراس بر دل شما می افکند .» گفتند : ترس و هراس از چه ای رسول خدا؟ فرمود : « عشق به دنیا و هراس از مرگ ». این حدیث را "احمد" و "ابوداود" روایت کرده اند .

پیش نیازهای تحقق وحدت اسلامی

در رویارویی با این چالش ها ، باید پیش نیازهای وحدت شامل مواد زیر را برآورده ساخت :

یکم : عقیده اسلامی یعنی عقیده توحیدی که در آن به خدای یگانه بعنوان پروردگار و به اسلام به عنوان دین و به سرورمان حضرت محمد (ص) به عنوان پیامبر و فرستاده خدا ایمان داریم . در این عقیده ، به خدا و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگانش و نیز به روز رستاخیز و خیر و شرّ قدر نیز ایمان داشته و ایمانمان با عمل همخوانی داشته باشد .

پای بندی به اسلام مستلزم پای بندی به احکام ، شریعت ، معاملات ، رفتار و اخلاق اسلامی است .

پای بندی به عقیده توحید نیز امت را امت یگانه ای می سازد که نه دچار اختلاف می شود و نه پراکندگی پیدا می کند و در مقابل و همچنانکه خداوند جل شأنه می گوید به ریسمان الهی فراچنگ می زند : « واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا » (سوره آل عمران ـ ۱۰۳) ( و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید.)

پای بندی به عقیده توحید ، مردم را گرد هم می آورد و وحدت می بخشد ؛ نه کسی از طاعت [حق] خارج می شود و نه جماعت را رها می کند حضرت رسول (ص) می فرماید : هرکس از طاعت [حق] خارج شد و جماعت را رها کرد و مرد در حالت جاهلی مرده است .» این حدیث را "بخاری" روایت کرده است .

دوّم : اینکه به قرآن و سنت پای بند باشیم و سعی کنیم آیین ربانی اسلام را که برترین آیین هاست ، به مورد اجرا در آوریم . دشمنان ما اهمیت قرآن کریم در وحدت بخشیدن به امت و اعطای توان ایمانی به آن و نیز خطری که این کتاب بر آنها دارد را بخوبی درک کرده اند . "گلادستون" نخست وزیر وقت بریتانیا و بزرگ سردمدار استعمار در خاورمیانه می گوید : « تا وقتی که قرآن وجود دارد اروپا نخواهد توانست بر شرق چیره شود و خودش نیز در امان نخواهد بود .»

"سیمون" نیز می گوید : « این وحدت اسلامی است که آرزوها و امیدهای خلقهای سیاه پوست را گردهم می آورد و به آنان کمک می کند تا زیر بار سلطهء اروپایی ها نروند و از آن رها شوند.»

در این راستا می توان بازار اسلامی برای مبادلات تجاری در منابع اقتصادی اعم از کشاورزی ، معدنی ، نفتی و حیوانی ـ که خداوند ارزانی کشورهای اسلامی کرده است ـ به راه انداخت ؛ اگر هماهنگی های لازم صورت گیرد این منابع با چنین تنوع و گستردگی و حجم و اهمیتی ، می توانند برای راه اندازی بزرگترین بازار مشترک اسلامی ، کافی باشند .

این درست نیست که عقب ماندگی و فقر به عنوان دو مانع ، در برابر ایجاد یک تشکل همه جانبه اقتصادی [از سوی کشورهای اسلامی] در نظر گرفته شوند ؛ موقعیت استراتژیک کشورهای اسلامی و منابع اقتصادی آنها ـ شامل منابع طبیعی یا انسانی ـ از جمله مهمترین عوامل ایجاد چنین چارچوب تکامل اقتصادی بمثابه سنگ بنای همبستگی اسلامی است و کشورهای اسلامی باید در جهت تشکیل آن همت گمارند و در این راه هدف خود را تحقق این دو نکته سازند :

یکم : چیرگی برموانع پیش رو و چالش هایی که برسر راه آن قرار دارند .

دوم : کوشش جدی و پیگیر در تحقق همکاری های اقتصادی میان خود .

سوم : باید میان مسلمانان ، وحدتی اسلامی ایجاد کرد . وقتی مسلمانان دست کم دارای موضع اسلامی واحدی باشند ، چالش هایی که از آنها یاد کردیم راه بجایی نخواهند برد و امت اسلام خود تبدیل به بزرگترین ، نیرومندترین و معتبرترین کشورها و امت ها می شود .

این وحدت مورد نظر ، همانی است که اسلام بدان فراخوانده و بر آن تأکید کرده است : « یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر» (سوره حجرات ـ ۱۳) (ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه ها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید ؛ بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند ، پرهیزگارترین شماست ؛ به راستی خداوند ، دانایی آگاه است.)

پیامبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) مسلمانان را به وحدت و همکاری و همیاری با یکدیگر فراخواند و فرمود : « مؤمن برای برادر مؤمنش چون بنایی استوار و بهم پیوسته است و [به نشانه بهم پیوستگی] انگشتان دو دست را در هم فرو برد .» این حدیث را "البخاری" روایت کرده است . جوامع و کشورهای اسلامی نیز باید موضع خود را متحد گردانند و در رویارویی با چالش های جهانی ، با یکدیگر همکاری کنند ؛ همه کشورهای اسلامی باید دست یاری خود را به تمامی کشورهای نیازمند و فقیر دراز کنند و به اقلیت ها یاری رسانند و آنانرا از توطئه هایی که دشمنان اسلام علیه آنها می چینند رهایی بخشند تا مفسده جویی و شرّ دیگران گریبانشان را نگیرد .

چهارم : اینکه در جهت تقریب مذاهب عمل کنیم و در مسایل فقهی مورد توافق با همدیگر همکاری کنیم و هر جا نیز اختلاف داشتیم ، همدیگر را معذور داریم .

پنجم : اینکه در تدارک برای تقویت وجود امت اسلامی و شکوه آن همکاری داشته باشیم ؛ خداوند متعال می فرماید : « واعدوا لهم ما استطعتم من قوة » (سوره انفال ـ ۶۰) (و آنچه در توان دارید از نیرو ... در برابر آنان فراهم سازید ....)

ششم : اینکه امت اسلامی باید از برانگیختن تعصب های قبیله ای ، نژادی و مذهبی که باعث سستی صفوف و خدشه دار شدن وحدت آن می شود و مهمترین اسباب تفرقه و اختلاف بشمار می رود ، دوری گزیند ؛ امت اسلامی باید در اندیشه و فراخوان خود به هم نزدیک شود زیرا دین یکی و خدای بی همتا نیز یکی است .

هفتم : تصفیه جوامع اسلامی از خرافات و بدعت ها و گرایش هایی که می تواند به پراکندگی امت بیانجامد و به دشمنان اسلام فرصت دهد تا ادعا کنند اسلام ، ادیان متعددی است که بسته به کشورها و مذاهب و نظرات و اندیشه ها ، با همدیگر تفاوت دارند .

تردیدی نیست که حل این مشکلات و رفع این مسایل ، صفای دلها و پاکی عقل ها و درمان دردها را درپی خواهد داشت ؛ خداوند متعال ـ چنانکه درقرآن می گوید ـ خود دین را برای ما برگزید و آیین درست را انتخاب کرد : « ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا وانتم مسلمون » (سوره بقره ـ ۱۳۲) ( خداوند برای شما این دین را برگزیده است ، پس جز در فرمانبرداری از او ، از این جهان نروید.)

هشتم : اینکه مجلسی جهانی اسلامی متشکل از علمای مسلمانان تشکیل شود به گونه ای که هریک از کشورهای اسلامی در آن نمایندگی داشته باشند و دست کم سالی یکبار گردهم آیند و ارتباط میان اعضای آن ، دائماً برقرار باشد و در جهت فراخواندن ملتها و دولتها و نیز کشورها و سازمانها به تمرکز کوشش های خود در ایجاد وحدت اسلامی و تحکیم و تقویت آن و تدوین ضوابط و معیارها و مکانیسم هایی برای شکل دهی به آن ، عمل کند ؛ روزی که کشورهای جهان اسلام با یکدیگر متحد شوند و در راستای تحقق صلاح خود و یاری دینشان ، این هدف محقق شود خداوند نیز مطمئناً به یاری آنها می شتابد و به آنان امکان پیاده کردن شریعت خدا بر روی زمین را می دهد و می توانند روابط خود را با جامعه تقویت کنند و از دین پروردگار دفاع نمایند و امر به معروف و نهی از منکر کنند : « ولینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز * الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاة وآتوا الزکاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنکر ولله عاقبة الامور » (سوره حج ـ ۴۰ و ۴۱) ( ... و بی گمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است * همان کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم ، نماز بر پا می دارند و زکات می پردازند و به کار شایسته فرمان می دهند و از کار ناپسند باز می دارند ؛ و پایان کارها با خداوند است. )

وحدت امت اسلامی در سنت نبوی

اسلام ما را به وحدت امت اسلامی فرا خوانده است ؛ پیش از این روشن شد که فراخوان قرآن کریم در ایجاد این وحدت ، فراخوانی روشن ، جدی و بسیار قوی است . سنت شریف نبوی نیز جزییات آنچه را قرآن بدان فرا خوانده بیان کرده و چنین تاکیدی را روشن ساخته و بر اهمیت ایجاد آن انگشت گذارده است ؛ سنت ، هم در بعد عملی و هم در بعد ارشادی یا توجیهی به اینکار پرداخته است .

در بعد عملی ، از همان نخستین روزی که پیامبر اکرم (ص) مسؤولیت دعوت به اسلام را بر دوش گرفت و به گرد آوردن مردم به دور خود پرداخت و آنان را به اسلام فراخواند و گرد هم آورد ، گرویدگان به اسلام را که در ابتدا ، شمار اندکی داشتند و سپس بیشتر و بیشتر شدند ، تا پیش از هجرت و تشکیل دولت اسلامی [در مدینه] ، در خانه " الارقم " گرد می آورد . پس از هجرت نیز در مدینه اولین کار در جهت تشکیل دولت اسلامی بنای مسجد وحدت بخش و سپس برادر خواندگی مهاجران و انصار بود که بدان اقدام فرمود ؛ این برادر خواندگی مهمترین اتحاد میان مسلمانان را شکل داد و باشکوه ترین تصویرهمکاری و وحدت را میان آنها ، به نمایش گذارد و سپس نیز پیمانی را با ساکنان " مدینه " بست و شرایط یا قرار و مدارهایی میان خود و آنها برقرار کرد .

از دیگر جنبه های عملی وحدت ، عباداتی چون نماز ، زکات ، روزه و حج را می توان نام برد . ولی در جنبه های ارشادی یا توجیهی وحدت یادآور می شویم که پیامبر اکرم (ص) خود به پایبندی به جماعت مسلمانان فراخوانده است ، در حدیث آمده است : « سه چیز است که قلب انسان مؤمن [در انجام آنها ] در بند نیست : اخلاص عمل برای خدا ، پند و اندرز به رهبران مسلمان و پایبندی به جمع آنها که دعای آنان ، ایشان را پاس می دارد. » این حدیث را "البزار" روایت کرده است .

ارشادات پیامبر اکرم (ص) تأکید دارد که در اتحاد مسلمانان ، قدرت و عزت و دوری دشمنانشان و دوری از شیطان ، نهفته است . از سعید بن المسیب (رض) نقل شده که گفت : پیامبر اکرم (ص) فرمود : « شیطان به یک نفر و دو نفر توجه دارد ولی اگر سه تن شدند از آنها روی بر می گرداند . » این حدیث را "مالک" روایت کرده است .

پیامبر اکرم (ص) به فتنه انگیزان و کسانی که دشمنان اسلام آنان را برای ایجاد تفرقه و تشتت میان امت به یاری می گیرند ، هشدار می دهد . آنحضرت (صلوات الله و سلامه علیه ) می فرماید : « در آینده دشواری و مفسده هایی خواهید دید ؛ اگر کسی در صدد تفرقه میان امتی که جمع شده و وحدت یافته برآید هر کس که باشد او را شمشیر زنید .» این حدیث را " مسلم " روایت کرده است .

آنحضرت (ص) بر هشدار نسبت به خروج از جمع و جدایی از جماعت تأکید کرده می فرماید : « هرکس از طاعت [حق] بیرون شود و جماعت را ترک گوید و بمیرد ، بر جاهلیت مرده است .» این حدیث را "البخاری" روایت کرده است .

و حتی ایشان (علیه الصلاة و السلام) خود را بری از کسانی دانسته که بر امت خروج کند و به خوب و بد آنان ضربه زند ، می فرماید : « هرکس بر امت من خروج کند و مؤمنانش را بیازارد و به پیمانی که بسته پای بند نباشد ، از من نیست و من نیز از او نیستم .» این حدیث را "مسلم" روایت کرده است .

در مورد مؤمنان و محبت و مهربانی به یکدیگر ، مثال پیکر واحدی را می زند تا اهمیت این اتحاد را درک کنند ، می فرماید (ص) : « مثال مؤمنان در دوستی و محبت و همدلی با یکدیگر همچون پیکر واحدی هستند که چو عضوی بدرد آورد روزگار ، دگر عضوها را نماند قرار .» این حدیث را "البخاری" روایت کرده است .

و تأکید می کند که قدرت و نیرومندی امت ، به اتحاد آنست و در اینصورت آنان همچون بنایی استوار و بهم پیوسته درمی آیند ؛ فرمود(ص) :«مؤمن برای مؤمن ، چون بنایی است که کاملاً بهم پیوسته و بسته است .» این حدیث را "البخاری" روایت کرده است .

لزوم پای بندی به جمع مسلمانان

امنیت و ثبات در پای بندی به یکپارچگی مسلمانان و هراس و عدم اطمینان در تفرقه و دوری ازاتحاد و وحدت آنانست . اختلاف ها به جسم امت آسیب می رساند و آنرا از پای در می آورد ، سنت شریف نبوی نیز در این راستا کاملاً روشن و در بدترین زمانها و زمانه ها راهگشاست : از "حذیقة بن الیمان" (رض) نقل است که می گوید : « مردم از رسول خدا (ص) درباره خیر می پرسیدند ولی من از بیم آنکه مبادا گرفتار شرّ شوم ، از شرّ پرسیدم و عرض کردم : ای رسول خدا ما در جاهلیت بودیم و گرفتار شرّ و اینک خداوند ما را به این خیر رهنمون شد . آیا پس از این خیر ، شرّی خواهد بود؟ فرمود : آری . عرض کردم : و آیا پس از آن شرّ ، خیری خواهد آمد؟ فرمود : آری و در آن مفسده ای است . عرض کردم : مفسده اش کدام است؟ فرمود : اینکه گروهی جز راه من در پیش گیرند که آنانرا می شناسی و انکار می کنی . عرض کردم : آیا پس ازآن خیر، شرّی خواهد بود؟ فرمود : آری ، منادیانی بر دروازه های جهنم [می ایستند] که هرکس به آنها لبیک گوید او را در آن می اندازند . عرض کردم ، آنانرا برایمان توصیف کن . فرمود : آنها از میان خود ما هستند و به زبان ما سخن می گویند . عرض کردم : فرمانت چیست اگر چنین وضعی را خود دیدم؟ فرمود : تنها پای بند جمع و امام مسلمانان باش . عرض کردم : اگر آنها [مسلمانان] جمع و امامی نداشتند چه کنم؟ فرمود : از همهء آن فرقه ها ، دوری گزین و عزلت بجوی حتی اگر کار بجایی رسد که ریشه درختان را به دندان گیری و در آن حال ، مرگت فرا رسد.» این حدیث را "البخاری" روایت کرده است .

«آخوند ناصر محمد قزل»  با اشاره به نزدیک بودن ایام مبارک بعثت حضرت محمد (ص)، اظهار کرد: محمد بن عبدالله (ص) از طایفه قریش بود و در میان آنها بزرگ شد؛ ولی رحمت آن حضرت فقط شامل این طایفه نشد؛ بلکه همه انس و جن و سایر موجودات را دربرگرفت.

به گفته وی؛ خالق متعال بهترین مخلوق خود را آخرین فرستاده برای هدایت مردم قرار داد و یادآوری کرد که تو را به خاطر اینکه رحمتی بی پایان برای همه عالمیان هستی برای هدایت آنها فرستادم.

مدیر حوزه علمیه عرفانی قازان قایه با بیان اینکه در روز تولد پیامبر اسلام (ص) در مکه مکرمه همه موجودات با درک و فهم رحمت واسعه آن حضرت(ص) از خود عکس العمل نشان دادند، تصریح کرد: با به دنیا آمدن آن حضرت(ص)، هراس در دل ابلیس افتاد و به زیردستانش دستور داد بروند بین مردم کاری کنند تا مردم یاد و نام آن حضرت را فراموش کرده یا به ساحت مبارکش بی احترامی روا دارند.

وی افزود: شیاطین انس و جن، مردم را به خروج از سیره و سنت نبوی و آوردن بدعت و امر خلاف شرع مقدس تحریک کردند.

به گفته وی؛ شناخت حقیقی از مفهوم بدعت و انواع آن و اینکه انجام چه اموری در دین باعث بدعت آوری می شود برای انسانی که خود را تابع رسول الله (ص) می پندارد الزامی است.

کارشناس ارشد فقه و اصول با تأکید بر اینکه چیزهای جدیدی که در امر دین و عبودیت خداوند بوجود می آیند بدعت شمرده می شود، ابراز کرد: عبادت از سه جزء عابد، اعمال و معبود تشکیل می شود و طبق دستورات و احکام دین مقدس اسلام اعمالی که برای رضایت خداوند انجام می شود عبادت بوده و نزد خداوند دارای اجر و قرب خواهد بود.

آخوند قزل در پایان خاطر نشان کرد: ضروری است راه و روش صحیح خاتم الانبیاء (ص) سرلوحه زندگی امت اسلامی قرار گیرد و آن مسیر روشن را هرگز گم نکنند.