عقايد كلامى اسماعيليه

امتیاز بدهید
(7 امتیاز)

اسماعيليه معتقدند: ذات بارى تعالى برتر از وهم و عقل و فكر است، خداوند بالاتر از حد صفات است‏با هيچ صفتى و يقين و حدى چه به سلب و چه به ايجاب از وى سخن نتوان گفت (1) آفريدگار نه چيز است و نه ناچيز نه محدود و نه نا محدود و نه موصوف و نه نا موصوف و نه در مكان و نه در نامكان، به همين دليل تنزيه در مسئله صدور اشياء از بارى تعالى براى آن كه مشكل صدور كثير از واحد پيش نيايد، اعتقاد دارند كه از امر بارى تعالى با كلمه ابداع، عقل كل يا عقل اول در وجود آمد، سپس نفس كلى، از كلمه امر، به توسط عقل وجود يافت از نفس كلى به تاييد عقل كل، طبايع، و از طبايع امهات و از امهات به فعل اجرام سماوى، مواليد هستى پذيرفته، صدورعقل كل از كلمه امر به طريق ابداع است و صدور ساير موجودات روحانى و جسمانى كه به توسط عقل و نفس از امر بارى تعالى در وجود آمده‏اند به طريق ابداع و انبعاث است; فرق ميان ابداع و انبعاث آن است كه انبعاث چيزى است كه نه در مكان باشد و نه در زمان. ولى پديد آينده باشد از چيزى ديگر اما ابداع چيزى گويند كه او نيز نه در مكان باشد ونه در زمان و لكن از چيزى پديد نيامده باشد. 2

اسماعيليه گويند: ما نگوييم خداوند موجود است‏يا ناموجود و نه عالم است و نه جاهل و نه قادر است و نه عاجز; زيرا اثبات حقيقتى اقتضاى شركت‏بين او و بين ساير موجودات را دارد و اين شركت و تشبيه است، گويند: خداوند نه قديم است و نه محدث، بلكه قديم امر او و كلمه او و محدث خلق او و آفرينش اوست. 3

علماى اسماعيليه قول برخى از فلاسفه را كه قايل به «قدماى خمسه‏» هستند يعنى قايل به قدمت پنج اصل: خداوند، نفس، هيولى، زمان و مكان مى‏باشند، به شدت مورد انتقاد قرار داده‏اند و ثابت كرده‏اند چهار اصل اخير نمى‏توانند قديم باشند; زيرا در اين صورت عدد قدما نامتناهى مى‏شود وبه علاوه اگر قول به قدماى خمسه درست‏باشد، كدام يك از آنها علت‏حدوث اين عالم است؟ 4

به عقيده اسماعيليه: مظهر عقل كل در اين عالم وجود ناطق است و ناطقان همان پيامبران اولوا العزمند كه عدد ايشان هفت است از اين قرار: آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد و اسماعيل بن جعفر. (5) هر ناطق (پيغمبرى) وصى و جانشينى دارد كه در حال حيات او در شهرستان علم او بوده است. پس از هر ناطقى هفت امام روى كار مى‏آيد. دوره هر پيغمبرى هزار سال است و چون دور او به سر آيد پيغمبر ديگرى باشد يعنى تازه ظهور كند و شريعت او را نسخ مى‏نمايد، پيغمبر يا ناطق نخستين حضرت آدم بود كه وصى او شيث‏بود. ناطق دوم حضرت نوح بود كه وصى او سام بود. ناطق سوم حضرت ابراهيم بود كه وصى او اسماعيل بود. ناطق چهارم حضرت موسى بود كه وصى او هارون (يوشع) بود. ناطق پنجم حضرت عيسى بود كه وصى او شمعون الصفا(پطروس) بود. ناطق ششم حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم بود كه وصى او على بود. ناطق هفتم اسماعيل بود، زيرا حضرت محمدصلى الله عليه و آله و سلم على را وصى يا اساس و پس از او حسن وحسين و زين العابدين و محمد الباقر و جعفر الصادق بودند. هفتمين ايشان اسماعيل بود كه او قائم است و ائمه پس از او را امامان دوره قيام دانند. ناطق واضع شرع جديد و ناسخ شريعت قديم مى‏باشد و اساس يا وصى عالم به علم تاويل شريعت است و وظيفه او بيان اسرار و باطن شريعت مى‏باشد. 6

علماى اسماعيليه قول فلاسفه را كه قايل به قدمت «قدماى خمسه‏» هستند و پنج اصل يعنى: خدا، نفس، هيولى، زمان و مكان را قديم دانند به سختى مورد انتقاد قرار داده‏اند و گفته‏اند:زمان نمى‏تواند قديم باشد. زمان عبارت از مقدار حركت افلاك است و با طلوع خورشيد و غروب آن سنجيده مى‏شود، پس قابل شمارش و متناهى است و نمى‏تواند قديم باشد و همچنين مكان نيز نمى‏تواند قديم باشد; زيرا اگر مكان قديم باشد اقطار شش‏گانه و محيط بر مكان نيز بايد قديم باشند، چون مكان از اقطار خالى نيست، پس عدد قدما نامتناهى مى‏شود به علاوه اگر قول به قدماى خمسه درست‏باشد كدام يك از آنها علت‏حدوث اين عالم است.... 7

اسماعيليان آيات قرآن و احاديث و احكام شرع را مثل صوفيه تاويل مى‏كنند و ظاهر آنها را درست نمى‏دانند، بلكه به باطن آنها مى‏گرايند. بيشتر استدلالات آنان مبتنى بر معانى حروف قرآن و احاديث و اسرار و رموز آنهاست. گويند به جهت همين مكتوم بودن معانى است كه همه كس را بر آنها دسترسى ووقوف نيست و بشر محتاج به «امام‏» است كه آن معانى را روشن سازد.

گويند مردم به نسبت كمى و زيادى اطلاعشان بر اين معانى باطنى بر چند درجه‏اند: به همين دليل اسماعيليان خود را اهل تربيت مى‏دانند و مراتب هفت‏گانه معتقدان به آن مذهب از اين قرار است:1. مستجيب، 2. ماذون، 3. داعى، 4.حجت، 5. امام، 6. اساس، 7.ناطق.

كسى كه تازه به كيش آنان درآيد «مستجيب‏» مى‏ناميدند; آن كه در طريق ايشان راسخ شده و اجازه سخن گفتن يافت «ماذون‏» مى‏گفتند; چون به درجه دعوت مى‏رسيد «داعى‏» مى‏خواندند، چون به رياست داعيان ارتقا يافت «حجت‏» نام مى‏گرفت‏يعنى گفتار او حجت‏خداست‏بر خلايق; چون مرتبه ولايت مى‏يافت و از علم بى نياز مى‏گشت «امام‏» خوانده مى‏شد. پس از مرتبه امام به مقام وصايت و اساس مى‏رسيد و در آخرين مرتبه مقام «ناطق‏» را مى‏يافت. 8

ماذون و داعى دو درجه داشتند: محدود و مطلق، گاهى نيز ميان مرتبت‏حجت و امام به مرتبه ديگر قائل مى‏شدند كه مرتبه «باب‏» بود، گاهى مرتبه «داعى‏» را به سه درجه مى‏رسانيدند: داعى بلاغ، داعى مطلق و داعى محدود.

هر امامى دوازده حجت داشت كه چهارتن از آنان همواره ملازم خدمت او بودند. هفت تن مامور جزاير سبعه يعنى اقاليم هفت‏گانه بودند، در زير حكم هر يك از داعيان نيز عده‏اى ماذون زير فرمان داشتند كه به دعوت مردم به كيش اسماعيلى مى‏پرداختند، ماذونان و داعيان در تعليمات خود رتبه و سلسله مراتب را رعايت مى‏كردند تا از تعليم خود در مرتبه پايين‏تر نتيجه مثبت نمى‏گرفتند، مرتبه بعد را شروع نمى‏كردند. 9

ابو منصور عبد القاهر بغدادى مراتب نوكيشان را چنين آورده است: تفرس، تانيس، تشكيك، تعليق، ربط، تدليس، تاسيس، عهد وپيمان گرفتن خلع وسلخ. 10

مبلغ و داعى اسماعيلى بايد آگاه به احوال اصناف مردم باشد و بداند خويش را بر چه كسى عرضه مى‏دارد. اگر مدعو كسى است كه گرايش به عبادت دارد از طريق زهد و عبادت با او سخن گويد و سرانجام به او بگويد كه شريعت را ظاهرى و باطنى است و غرض شارع باطن شريعت است، نه ظاهر آن و از اوبا سوگندهاى شديد پيمان گيرد كه اين راز را افشا نكند و اگر اين اسرار را فاش كند بر او است كه زن خود را طلاق دهد و بندگانش را آزاد كند و اموالش را ببخشد. (11

اسماعيليان به بهشت و دوزخ جسمانى معتقد نيستند ولى براى مبتديان اين كلمات را به معنى معمول آن تفسير مى‏كردند. خود معتقدند كه بهشت‏به حقيقت «عقل‏» است و دربهشت رسول خدا و زمان خويش، و وصى اوست درمرتبه خويش، و امام روزگار است در عصر خود، و كليد در بهشت گفتار رسول خداست، به معاد جسمانى اعتقاد ندارند، و به حشر ونشر معتقد نيستند. (12

ناصر خسرو در «خوان الاخوان‏» در صفت چهل ويكم و پنجاه و پنجم در نفى بهشت و دوزخ علمى بودن ثواب وعقاب، تاويل سرما و گرماى قيامت‏سخنها آورده است و گويد:

چون در روز قيامت آلات وحواس دريابنده لذات و تالمات وجود ندارد، يعنى جسمى در ميان نيست پس لذت و رنج جسمى هم در بين نيست (13) و اين كه پيامبران مردم نيكوكار را به بهره بردن ازباغ بهشت در نهرهاى روان و حوران سيه چشم و قصرهاى بهشتى و ميوه‏هاى گوارا و لذيذ و بدكاران را به سوختن در آتش دوزخ و ضربه عمودهاى آتشين و آهنين و زخم مار و كژدم و نوشابه‏هاى هول انگيز داده‏اند براى آن بوده تا «رونق عالم جسمانى برقرار بماند» و در طاعت‏بكوشند. 14

آنها در باره تمام علوم شناخته شده زمانشان، با شيوه بسيار مردمى و در قالب داستان شروع به نوشتن كردند. آنان تمام مقالات خود را در اثرى گرد آوردند كه به نام‏«رسائل اخوان الصفا» معروف شد. آنان تمام آرا و عقايد فلاسفه يونانى و هندى را با نظم خاصى تدوين كردند.

اين كار البته شبيه كار معتزله بود، ليكن نويسندگانى كه متعلق به گروه اسماعيلى بودند هدفشان ايجاد يك زمينه فكرى براى قيام آينده بود اين نويسندگان آثار خود را مخفيانه مى‏نوشتند و نسخه‏اى از آن را در مساجد مختلف امپراتورى، آن هم در يك زمان معين، بدون اين كه كسى متوجه بشود پخش مى‏كردند، به نظر مى‏رسد كه اين مقالات بالاخره تحت هدايت امام احمد، نبيره امام جعفر صادق عليه السلام جمع آورى وتاليف گرديده باشد. (15(

القفطى(646) نويسنده «تاريخ فيلسوفان‏» درباره «اخوان الصفا»مى‏نويسد: «...آنان براى پاسدارى از تقدس، پرهيزگارى، و حق، انجمنى بنيان نهادند.ميان خود آموزشى را پذيرفتند كه اميد داشتند، خداوند نيز آن را بپذيرد.

به عقيده آنان، نظام دين بر اثر جهل و خطا، دستخوش تباهى و دگرگونى شده بود در هيچ وسيله‏اى ديگر، براى تزكيه و پالايش آن جز «فلسفه‏» كه معرفت ايمانى و ميراث تحقق عقلانى را در خود متحد كرده است، وجود نداشت. آنان معتقد بودند كه اگر فلسفه يونانى با دين عربى با هم تركيب شود، نتيجه‏اى رضايت‏بخش و كامل مى‏توانست‏به دست آيد. بر اساس اين باور است كه آنان، پنجاه رساله در هر يك از شعبه‏هاى فلسفه اعم از نظرى يا عملى، تاليف نمودند و به آنها فهرستى جداگانه افزودند و آنگاه آنها را با عنوان «رسائل اخوان الصفا» نامور ساختند.

 

نويسندگان اين كتابها، پيوسته نام خود را پنهان مى‏داشتند.ليكن رساله‏هاى خود را ميان كتابفروشان و مردم توزيع مى‏كردند.

اخوان الصفا صفحات رسائل خود را از كلمات قصار، داستانهاى مذهبى، تعابير مجازى و شاعرانه و كنايه‏هاى اديبانه مالامال مى‏ساختند». 16

اسماعيليان حتى امروز چنان كه «ايوانف‏» اسماعيلى شناس بزرگ متذكر است‏به رسائل اخوان الصفا استناد مى‏جويند وحتى تا بدانجا پيش رفته‏اند كه رسائل را «قرآن ثانى‏»، «قرآن علم‏»، در برابر «قرآن وحى‏» اسلامش ناميده‏اند: «رسائل اخوان الصفا، قرآنى ديگر، پس از قرآن است‏يا به عبارت ديگر آنها «قرآن علم‏»اند هم‏چنان‏كه قرآن، «قرآن وحى‏» است. رسائل «قرآن امامت‏»اند و قرآن «قرآن نبوت‏» است. 17

دانشمندان نوشته‏اند كه اسماعيليه معتقد به تناسخ وحلول و انتقال روح از جسمى به جسم ديگر بودند.شايد اين فكر غير مستقيم از نو فيثاغورثيان اخذ شده باشد ولى «ايوانف‏» مى‏گويد كه اسماعيليه هرگز به تناسخ قايل نبودند.(2) و به همين جهت نويسندگان اسماعيلى بخشى از نوشته‏هاى خود را به رد اين نظريه اختصاص داده‏اند، چنان كه حكيم ناصر خسرو، فصلى از كتاب معروف «زاد المسافرين‏» را به ابطال مسئله تناسخ اختصاص داده است و حميدالدين كرمانى نيز به رد اين نظريه پرداخته و اعتقاد آن را «باطل و فاسد» شمرده است. 18

در معتقدات اسماعيليه آثارى از مسيحيت و عرفان مسيحى گونوستيكى نيز ديده مى‏شود ولى نفوذ مانويت در معتقدات اسماعيليه كمتر است; زيرا آنان بدى و اهريمن را كه مبناى اصول مانويان است، رد مى‏كنند، روى هم رفته معتقدات فلسفى اسماعيليان بيشتر جنبه عقلى و راسيوناليسم دارد. اسماعيليان مى‏گويند كه انسان كامل همچون تاجى بر تارك بشريت است وبه عقيده ايشان پيدايش و ظهور انسان تجلى و گرايش نفس است‏به سوى كمال. انعكاس عقل كل درعالم محسوسات همان انسان كامل يعنى پيغمبر است كه به اصطلاح اسماعيليه «ناطق‏» (گويا) ناميده مى‏شود. انعكاس نفس كل درعالم محسوسات نايب پيغمبر است كه به اصطلاح ايشان صامت (خاموش) است و نام ديگر او «اساس‏» مى‏باشد وظيفه وى آن است كه سخنان ناطق يا پيغمبر را تاويل نموده و براى مردم روشن سازد از نظر فلسفى اسماعيليان تحت تاثير معتزله واقع شدند و بسيارى از مسائل را از جمله مسئله تفويض و اختيار را از ايشان فرا گرفته‏اند (19) و اين معنى از آميزش دين و فلسفه از سوى آنان و توجه و عنايت‏به دين، و تمسك به فلسفه در فهماندن آن به مردم برمى‏آيد 20

گويند: تمام تشكيلات اسماعيليان بر طبق اصل تقيه مخفيانه بود و اين تقيه در ميان اسماعيليان نسبت‏به ساير شيعيان بسيار شديد بود، چون همواره از مبتدى طبق تشريفات خاصى پذيرفته مى‏شد و سوگند ياد مى‏كرد كه چيزى را درباره تعاليم و يا عضويت جامعه اسماعيليان بروز ندهد. اين آيين مفهوم درونى (باطن) قرآن را عرضه مى‏كرد، در جايى كه برخى از شيعيان كارى به ماهيت آيات مختلف قرآن نداشتند و آن را بر عهده امام وفادارى شيعيان نسبت‏به او مى‏دانستند.

اسماعيليان در قرآن سمبوليسم واژه‏هاى آن، بلكه در مجموعه گسترده‏اى ازمباحث و مناظرات نيز در پى آن بودند، آنها به عنوان يك نفر اسماعيلى بايستى در مجهولات كاينات شريك مى‏شدند. منشا تاريخى سلسله مراتب و پنهان كارى اسماعيليان زياد روشن نيست ولى آنها به هر حال دو چيز را امكان پذير ساخته بودند كه سنيان را آشفته مى‏ساخت و كمال مطلوب اكثر شيعيان بود:تكثير و توسعه كيهانى و تاريخى كه اغلب پيچيده بود بدون آن كه درك و فهم توده مردم را در نظر بگيرند، آنها ضمنا گروهى از افراد منضبط را تدارك ديده بودند تا از حركتهاى سياسى حمايت نمايند و رهبريت‏به نحو احسن انجام گيرد. 21

احكام و فقه اسماعيليه

تعاليم ظاهرى اسماعيليه با تعاليم اماميه تفاوت چندانى ندارد و همان احكام شرعى اسلام مانند: نماز، روزه، خمس، و زكات و غيره است. فقيه بزرگ آنها قاضى ابوحنيفه نعمان بن محمد تميمى مغربى (متوفى 363 ه.ق) است كه كتابى به نام «دعائم الاسلام في ذكر الحلال والحرام والقضايا و الاحكام‏» نوشته كه مورد استناد فرقه اسماعيليه مى‏باشد و اين كتاب محكمترين و قوى‏ترين منبع قانونگذارى دولت فاطميين مصر به شمار مى‏رفت و اين كتاب مشتمل بر دو جزء است وجزء اول آن كه نزد اسماعيليان به «دعائم الاسلام السبع‏» معروف است‏شامل هفت كتاب زير مى‏باشد:

1. كتاب الولاية، 2. كتاب الطهارة، 3. كتاب الصلاة، 4. كتاب الزكاة، 5. كتاب الصوم والاعتكاف، 6. كتاب الحج، 7. كتاب الجهاد.

جزء دوم آن شامل 26 كتاب است:

1. كتاب البيوع والاحكام فيها، 2. كتاب الايمان والنذور، 3. كتاب الاطعمة، 4. كتاب الاشربة، 5. كتاب الطب، 6. كتاب اللباس والطيب، 7. كتاب الصيد، 8. كتاب الذبائح، 9. كتاب الضحايا والعقائق، 10. كتاب النكاح، 11. كتاب الطلاق، 12. كتاب العتق، 13. كتاب العطايا، 14. كتاب الوصايا، 15. كتاب الفرائض، 16. كتاب الديات، 17. كتاب الحدود، 18. كتاب السراق والمحاربين، 19. كتاب الردة والبدعة، 20. كتاب الغصب والتعدي، 21. كتاب العارية والوديعة، 22. كتاب اللقطة واللقيطة والابق، 23. كتاب القسمة والبنيان، 24. كتاب الشهادات، 25. كتاب الدعوى والبينات، 26. كتاب آداب القضاء.

و اين كتاب اكنون نيز بين طايفه بهره از اسماعيليه معتبر و متداول مى‏باشد. محتواى اين كتاب به قدرى به احكام و تعاليم شيعه اماميه نزديك است كه حتى بعضيها توهم كرده‏اند كه كتاب «دعائم الاسلام » از تاليفات مرحوم شيخ صدوق است. (22) ولى جمعى از محققان شيعه اماميه كتاب «دعائم الاسلام‏» را از تاليفات قاضى نعمان مى‏دانند كه در عصر فاطميين، قاضى القضات مصر بوده است. گويند قاضى نعمان در اول سن مالكى بوده و سپس هدايت‏يافته و شيعه امامى گرديده است و كتاب «دعائم الاسلام‏» را در همان زمان نوشته و لذا اكثر اخبار اين كتاب موافق با كتابهاى مشهور اماميه مى‏باشد و تنها فرقى كه اين كتاب با كتابهاى اماميه دارد اين است كه او به خاطر تقيه و ترس از خلفاى فاطمى مصر، از امامان بعد از امام صادق عليه السلام روايت نكرده است (23) و به همين جهت اكثر علماى اماميه، قاضى نعمان را شيعه امامى دانسته و در كتابهاى خود به روايات او استناد كرده‏اند و گفته‏اند وى غير از كتاب «دعائم الاسلام‏» كتاب ديگرى نيز در باره فضائل و مناقب ائمه اطهار تاليف كرده و آن را «شرح الاخبار في فضائل الائمة الابرار» ناميده است.

محدث نورى در باره كتاب «دعائم الاسلام‏» تحقيقات عالمانه‏اى نموده كه ديدن تحقيقات وى انسان را با وضع كتاب «دعائم الاسلام‏» بيشتر آشنا مى‏سازد. نورى اين كتاب را از تاليفات قاضى نعمان دانسته و با شواهد و قراين فراوان اثبات كرده است كه قاضى نعمان شيعه اماميه بوده و به خاطر تقيه و ترس از خلفاى فاطمى، مذهب خود را كتمان نموده و خود را شيعه اسماعيلى وانمود كرده است و در عين حال مهارت به خرج داده و برخلاف مذهب خود سخن نگفته است. 24

آرى اگر تنها ملاك قضاوت در باره قاضى نعمان همان كتاب دعائم الاسلام باشد به احتمال قوى ممكن است نظر وى صحيح باشد به خصوص كتاب «شرح الاخبار» وى نيز كه و «الارجوزة المختارة‏» (26) اين نظر را تاييد مى‏كند، عجيب است كه محدث نورى از كتاب «تاويل الدعائم‏» هيچ اسمى به ميان نياورده است و ظاهرا اين كتاب در دسترس وى نبوده و اخيرا به تحقيق محمد حسن اعظمى در «دار المعارف مصر» به چاپ رسيده است. قاضى در اين كتاب تمام احكام و تعاليم «دعائم الاسلام‏» را طبق معتقدات اسماعيليه تاويل نموده است واگر ثابت‏شود كه «تاويل الدعائم‏» از تاليفات قاضى نعمان است ديگر جايى به تحقيقات و توجيهات مرحوم نورى و ديگران باقى نمى‏ماند. (27(

خلاصه اين كه قاضى نعمان شخصيتى است كه جمعى از اعلام شيعه اماميه او را «امامى‏» و داراى مذهب اثنى عشرى و كتاب دعائم الاسلام و شرح الاخبار او را معتبر و قابل اعتماد دانسته‏اند (28) و لذا اين دو كتاب در مجامع شيعه اماميه معتبر و مورد استناد مى‏باشد.29

آرى اسماعيليه و اماميه به كتاب «دعائم الاسلام‏» اهميت زيادى قايلند اگرچه عنايت اسماعيليه نسبت‏به آن شديدتر است‏به اين معنى: قاضى نعمان و كتابهايش در نزد اسماعيليه معروفتر از اماميه است و پيروان مذهب اسماعيلى او را با عناوين و القابى توصيف مى‏كنند كه هرگز كس ديگر را آن چنان توصيف نمى‏كنند مثل تعابير: «سيدنا الاوحد» و «القاضي الاجل‏» و «سيدنا القاضي»

دكتر مصطفى غالب نويسنده اسماعيلى معاصر درباره قاضى مى‏گويد: قاضى نعمان به مذهب اسماعيليه خدمات شايانى كرده است و او در متمركز ساختن دعوت اسماعيليه نقش بسيار داشته است و او زبان گوياى امام مى‏باشد و شايسته است‏بر عرش دعوت علمى اسماعيليه قرار بگيرد و اين زعامت را فرزندانش از او به ارث ببرند». (30)

نويسندگان اسماعيلى، كتابهاى «دعائم الاسلام‏» و «تاويل الدعائم‏»، قاضى نعمان را از مصادر و منابع مهم ومعتبر مذهب اسماعيليه مى‏دانند و مى‏گويند: منابع ومصادر معتبر پيش فاطميين پنج كتاب است، بدين ترتيب:

1. دعائم الاسلام، تاليف: نعمان بن محمد التميمى المغربى قاضى ابوحنيفه.

2. تاويل الدعائم، تاليف: نعمان بن محمد قاضى قضاة المعز لدين الله فاطمى.

3. راحة العقل، تاليف: بزرگ مبلغ فاطميين احمد حميد بن عبد الله كرمانى، در عهد حاكم بامر الله. صاحب كتاب «الاقوال الذهبية‏».

4. الانوار اللطيفة في الحقيقة (فلسفة المبدء والمعاد) داعى يمانى طاهر بن ابراهيم حارثى.

5. المجالس المؤيدية و خلاصه آن «جامع الحقائق‏» داعى دعات فاطميين، هبة الله بن موسى المؤيد در دوران خلافت المستنصر بالله. (31)

فرق كلى ميان شيعه اسماعيلى با شيعه اثنى عشرى اين است كه اسماعيليه معتقدند كه امامت‏به دور «هفت‏» گردش مى‏كند ونبوت در حضرت محمد ختم شده است. وتغيير و تبديل در احكام شريعت‏بلكه ارتفاع اصل تكليف خاصه به قول باطنيه مانع ندارد بر خلاف شيعه دوازده امامى كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را خاتم الانبياء مى‏دانند و براى وى دوازده وصى و جانشين قائلند و ظاهر شريعت را معتبر و غير قابل نسخ مى‏بينند وبراى قرآن كريم هم ظاهر و هم باطن اثبات مى‏كنند. (32)

پى‏نوشت‏ها:

1. ابو يعقوب سجستانى، كشف المحجوب، با مقدمه هنرى كربن، چاپ كتابخانه طهورى، ص 5و6.

2. شهرستانى، الملل والنحل: 1/93، طبع دار المعرفة بيروت; شهرستانى، رسالة تذكرة العقائد، به اهتمام دكتر مشكور، ص 126. 3. همان مدرك.

1. ابو حاتم رازى، اعلام النبوة، فصل دوم خدا به بعد از انتشارات انجمن فلسفه ايران.

2. شهرستانى، الملل و النحل:1/193.

3. بغدادى، الفرق بين الفرق، ص 179 188، طبع مصر1948; ناصر خسرو، وجه دين، ص 5051; رشيدى جامع التواريخ، ص 15 14; روضة التسليم، تصور بيست و ششم.

1. ابوحاتم رازى، اعلام النبوة، 14 10، انتشارات انجمن فلسفه ايران، شوال 1397ه. ق.

2. رشيدي، جامع التواريخ، بخش اسماعيليان،ص 10.

1. ترجمه الفرق بين الفرق، 323 313.

2.بغدادى، الفرق بين الفرق، ص 179.

3. تنبيهات الجنبية في كشف اسرار الباطنية، ص 248، چاپ نجف.

4. ناصر خسرو، وجه دين، ص 3334; فرقه اسماعيليه، مقدمه فريدون بدره‏اى، ص 24 14.

5. ناصر خسرو، خوان الاخوان با مقدمه، حواشى و ترجمه‏هاى 4 قديم، ص 165 128.

6. هفت‏باب بابا سيدنا، به سعى ولاد يمر ايوانف ص 36، چاپ بمبئى 1933 1372 ه. ق.

1. عباس حمدانى، دولت فاطميان، بخش سوم از كتاب اسماعيليان در تاريخ، ص 163.

2. ابن القفطى، تاريخ الحكماء، ص 83، چاپ ليبرت.

1. بنا به نقل دكتر صاحب الزماني، ديباچه‏اى بر رهبرى،ص‏355.

2. د.ايوانف، ناصر خسرو و اسماعيليان، از كتاب اسماعيليان در تاريخ، ص 456.

3. حميد الدين كرمانى، الاقوال الذهبية، مقدمه صفحه 19.

4. ادوارد برواون، تاريخ ادبى ايران: 1/574; دكتر كامل حسين، طائفة الاسماعيليه، ص 147، 179.

5. يوحنا قميز، اخوان الصفا، ترجمه سجادى، ص 33.

1. م.گ. س هاجسن، دولت اسماعيليه، بخش چهارم از كتاب اسماعيليان در تاريخ، ص 262.

1.نورى، حاج ميرزا حسين، مستدرك الوسائل: 3/313، طبع تهران.

2. قاضى نعمان، دعائم الاسلام، دار المعارف مصر/1385.

1. مستدرك الوسائل، ج‏3، از صفحه 313 به بعد.

1. اين كتاب اخيرا در قم توسط جامعه مدرسين قم تحقيق و چاپ شده است.

2. يا «القصيدة المختارة‏» اين كتاب شعر است و درباره اثبات حقانيت امير مؤمنان على عليه السلام و اولادش و همه امامان يكى بعد از ديگرى تا امام مهدى‏عليه السلام سروده شده است; مقدمه شرح الاخبار:1/44.

3. مستدرك الوسائل: 3/313322، چاپ تهران; مقدمه شرح الاخبار، به قلم سيد محمد حسينى جلالى، ص 3435 چاپ جامعه مدرسين قم.

4. مجلسى، بحار الانوار: 1/38; بحر العلوم، رجال بحر العلوم:4/5; كاظمى، المقاييس به نقل از مستدرك:3/314; مامقانى، تنقيح المقال:3/273; الذريعه:1/61; تسترى، قاموس الرجال: 9/222.

5. اخيرا اين دو كتاب در قم در مركز شيعه اماميه تجديد چاپ شده است. دعائم الاسلام توسط مؤسسة آل البيت از روى نسخه دار المعارف مصر، وشرح الاخبار توسط مؤسسه جامعه مدرسين قم از روى نسخه‏هاى متعدد خطى.

1. غالب مصطفى، اعلام الاسماعيلية، ص 595، طبع بيروت،1964.

2. تاويل الدعائم: 1/15، مقدمه محمد حسن اعظمى زير عنوان «المصادر الرئيسية‏».

3 طباطبائي، سيد محمد حسين، شيعه در اسلام، ص 39

منبع:فصلنامه كلام اسلامى شماره 19

خوانده شده 8391 مرتبه