آيت الله جوادي آملي درخصوص احوال مرگ مي گويد: اينکه حضرت باريتعالي در قران فرمود: فلاتموتن الاّ و انتم مسلمون نهي از مرگ که يک امر اضطراري است، به لحاظ آن قيدي است که امر اختياري است.
به کسي نميشود گفت نمير! اما ميشود گفت: کافر نمير! اصل موت امر ضروري است؛ چون کل نفس ذائقة الموت و انسان محکوم موت است. نميشود به کسي گفت نمير، اما ميشود گفت کافر نمير، مسلمان بمير! خب چگونه انسان مسلمان ميميرد؟
تا اسلام ملکه نباشد به همراه انسان رحلت نميکند و نميآيد. فرمود: فلا تموتن الاّ و أنتم مسلمون اين ضمن اينکه از اين حقيقت به توصيه ياد کرده است، مرگ را گوشزد کرده است، فرمود: مبادا بيدين بميريد.
اين مبادا بيدين بميريد يعني ديني فراهم کنيد که با شما تا قبر باشد. يعني ايمان مستقر فراهم کنيد. چون ايمان اگر مستودع باشد با فشار مرگ گرفته ميشود. اين طور نيست که فشار مرگ نظير فشارهاي بيماريهاي ديگر باشد که قابل تحمل باشد. چون اگر قابل تحمّل باشد که روح بدن را رها نميکند. پس اگر تمام اعضاي بدن انسان را تکه تکه کنند، دردش همانند مرگ نيست، نميشود آن را توصيف کرد.
پس فشار و طامّه موت آن چنان دردناک است که قابل تحمل نيست، چون قابل تحمل نيست انسان تسليم ميشود. خب آن فشار که نميگذارد براي انسان عقيده بماند، اگر عقيده مستقر نباشد، ملکه نباشد، نميماند.
اينکه در سؤال قبر سادهترين مسائل را سؤال ميکنند و خيليها در قبر ميمانند و نميتوانند جواب بدهند، براي اينکه فشار مرگ همه آن خاطرات حصولي را از ياد انسان ميبرد.
در موقع امتحان که مسائل ساده را سؤال نميکنند! مسائل پيچيده را سؤال ميکنند. در حالي که در قبر سادهترين مسئله را سؤال ميکنند که خداي تو کيست؟ خب هر بانماز و بينمازي بالاخره ميداند الله جلجلاله رب اوست.
چه انسان مطيع، چه عادل، چه فاسق بالاخره ميداند قرآن کتاب اوست، اسلام دين اوست، کعبه قبله اوست، رسول خدا [صلّي الله عليه وآله وسلّم] پيغمبر اوست، اهل بيت [عليهمالسلام] ائمه ما هستند، اينها را که ميداند. اما در قبر يادش نيست، يعني فشار مرگ آنچنان فشاري نيست که براي انسان حافظه بگذارد. لذا در قبر در حد کافر است، جواب نميدهد، يعني نميداند.
ساليان متمادي وقتي معذّب در برزخ ماند، در بعضي روايات دارد تازه کمکم يادش ميآيد که پيغمبر او کسي است که قرآن بر او نازل شده، نام مبارک حضرت اصلاً يادش نميآيد. اين با ايمان مستقر ميسازد نه با ايمان مستودَع.
هم ما را به اصل اسلام دعوت کردهاند، هم اسلام مستقر که آنچنان در جان ما عجين بشود که با فشار مرگ از بين نرود.
فرمود: با اسلام بميريد: فلا تموتن الاّ وانتم مسلمون اينکه فرمود: فلا تموتن الا و أنتم مسلمون مسئله هشدار دادن مرگ هم خودش در توصيه نقشي دارد. لذا يوسف(سلام الله عليه) عرض کرد: توفّني مسلما؛ خدايا! آن توفيق را بده که من مسلمان بميرم، يعني اسلام آنچنان در جان من ملکه شده باشد و عجين شده باشد که من مسلم بميرم، اين فشار مرگ نتواند در من اثر کند.
و سرّش اين است که اگر کسي ايمان مستقر داشت فشار نميبيند، نه [اينکه] فشار ميبيند و ميرهد؛ چون براي مؤمن اصلاً مرگ فشاري ندارد. شما روايات موت را ملاحظه بفرماييد. هيچ لحظهاي گواراتر از لحظه مرگ براي مؤمن نيست. در تمام دوران عمر اگر خوشيهايي را پشت سر گذاشته، هيچ نشاط به آن اندازه نيست که انسان دارد جان به دوست ميدهد.
خب براي او فشار نيست اصلاً. اگر کمي آلودگي داشته باشد مختصر فشار ميبيند، چون فشار نميبيند، اين گوهر از دستش نميافتد. آن که فشار ميبيند اين گوهر از دستش ميافتد تا دوباره بگيرد دشوار است.